برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on یکشنبه, 3 اسفند 1399 در همه مناطق
-
2 پسندیده شدهبا سلام این یه رویه جاری بین جنایتکارانه ، همه شون اون جایی که به نفعشون نیست ، دخالت و حتی اطلاع خودشون رو از اصل ماجرا منکر میشن ! نمونه های بسیاری ازشون را هم تا حالا دیدیم . حتی در انقلاب خودمون که رییس ساواک میگفت من تا حالا ( زمان پرسش در دادگاه ) ازینکه در ساواک شکنجه ای میشده مطلع نبودم
-
2 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . "بخش چهارم" عراق از جنگ تا جنگ (صدام از این جا عبور کرد...) مقدمه - خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار ، هنوز عمق بسیاری از مسائل ناشناخته باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود. کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. این بار به سراغ این کتاب می رویم و شصت و سومین بخش آن را که به مصاحبه با سرلشگر تمام، نزار الخزرجی ( رئیس ستاد ارتش عراق در زمان حمله به کویت ) اختصاص دارد به اتفاق هم مرور می کنیم. "بخش چهارم" عراق از جنگ تا جنگ (صدام از این جا عبور کرد...) گفت و گو با سرلشکر نزار الخزرجی چه وقت احساس کردید که ممکن است به کویت حمله شود؟ یک ماه قبل از این که تنش علنی شود. عجیب این که در جریان نشست عربی در بغداد که چهار ماه قبل از جنگ بود صدام به امیر کویت، شیخ جابر الاحمد، بالاترین نشان عراق را داد. اما در نشست به گونه ای رفتار کرد انگار که عبدالناصر جدید است؟ به گونه ای رفتار کرد انگار بیشتر از عبدالناصر است. گفتم که تنش خود را نشان داد. رسانه ها شروع کردند درباره افزایش قیمت نفت و دزدی نفت می نوشتند. تماس هایی برقرار شد تا جلوی تشنج را بگیرند. اما به ذهن کسی نمی رسید که عراقی که همیشه همه را دعوت به وحدت امت می کرد و ادعا می کرد که مدافع امت ]عربی[ است امکان دارد جنگی را علیه کویت آغاز کند و کشوری عربی را از وجود حذف کند. آیا در فرهنگ ارتش عراق چیزی وجود دارد که کویت را جزئی از عراق بداند؟ هستند کسانی که به تاریخ مراجعه کنند و بگویند که کویت جزئی از استان بصره در دوران عثمانی بوده است. و در زمان ملک غازی دعوتی برای الحاق کویت به عراق صورت گرفته است. و دعوت مشابهی نیز در زمان عبدالکریم قاسم شد. این موضوع مطرح است. اما حزب حاکم در عراق حزب بعث است که همه را دعوت به وحدت عربی می کند. عراقی ها به وحدت اعتقاد دارند اما نه با اضافه کردن حذفی کشوری. آیا به عنوان رئیس ستاد ارتش تحرکاتی نظامی را نیز مشاهده کردید؟ بر اساس تقسیم بندی شناخته شده، گارد جمهوری به طور مستقیم وابسته به فرماندهی کل قوا یعنی صدام است. گارد جمهوری معمولا در مناطق مختلف عراق آموزش می دید. در آن مدت آموزش ها در منطقه بصره و در چارچوب آموزش های سالانه انجام می شد. برای همین برای اشغال کویت از گارد جمهوری استفاده شد. کسی خبر نداشت برای این که آموزش ها را عادی تصور می کردند. آن چه اتفاق افتاد عجیب بود. عبدالجبار شنشل، وزیر دفاع بود و من رئیس ستاد ارتش بودم، ما نه از نزدیک نه از دور ، در جریان موضوع اشغال کویت نبودیم. چه وقت از جنگ مطلع شدید؟ شب حوادث من در خانه ام خوابیده بودم. صبح رئیس دفتر فرماندهی کل قوا، سرلشگر علاء الدین الجنابی تماس گرفت و از من خواست که به دفتر فرماندهی کل قوا بروم و وقتی که وارد دفترش شدم گفت: «اشغال کویت را تمام کردیم». پرسیدم چگونه؟ گفت: «گارد جمهوری و نیروی هوایی و هواپیمایی ارتش اشغال کویت را انجام دادند.» یک ربع بعد وزیر دفاع عبدالجبار شنشل رسید و به همین شیوه به او هم ابلاغ کردند. تصور کن ارتش به سمت ماجرایی از این دست رانده می شود بدون این که وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش بدانند. شوک بزرگی به ما وارد شد. کشور مورد هدف قرار گرفته کشوری عربی و همسایه بود ما می گفتیم که ما با ایران جنگیدیم نه تنها برای دفاع از عراق بلکه همچنین برای دفاع از عرب، در حالی که برای من کاملا روشن بود که مساله بدون حساب و کتاب انجام نشده است. این احساس تکان دهنده به من دست داد که سرنوشت عراق مطرح خواهد شد. سه یا چهار روز بعد اولین دیدار با صدام حسین انجام شد. ما را خواسته بود، وزیر دفاع و من، برای دیدار فرا خوانده شده بودیم و ماشین ها ما را به منطقه رضوانیه منتقل کردند. بعد از گشتن در خیابان های کناری ما را سوار کاروانی کردند. وارد که شدیم دیدیم که نقشه هایی روی دیوارها آویزان است. یک ربع بعد صدام وارد شد. گفت: «خواهش می کنم قهر نکنید، من به شما عملیات آزادسازی کویت را خبر ندادم اما این به آن معنا نیست که به شما اعتماد ندارم. این کار را به دو دلیل کردم: اول این که اگر من به شما ابلاغ می کردم که سلسله ای از کارها را برای آماده سازی طرح تا آماده سازی وزرا و ستاد ارتش انجام دهید این مساله باعث می شد که نگاه ها متوجه این موضوع شوند و راز بر ملا شود، در حالی که من می خواستم عملیات ناگهانی صورت بگیرد. دوم من کویت را توسط بخش هایی که مستقیما زیر نظر من هستند انجام دادم نه توسط بخش های شما.» بعد از آن به من گفت: «سرلشگر نزار، می خواهم گارد جمهوری را عقب بیاورم و از تو می خواهم که منطقه کویت را رصد کنی و بخش هایی از ارتش را جایگزین گارد جمهوری کنی که قرار است تا منطقه مرزی عقب نشینی کند و نیروی ذخیره باشد.» در جلسه صدام خودش را خرسند نشان نداد، واکنش های جامعه جهانی شدید بودند. به کویت رفتم و حجم نیروهایی که نیاز بود به آن جا بیاوریم برای این که جای گارد جمهوری را بگیرند برآورد کردم و طرح را اجرا کردیم. در روز نهم اشغال گزارشی استراتژیک نوشتم و به فرماندهی کل قوا و معاونش و وزیر دفاع فرستادم. در گزارش درباره حادثه و تغییرات شگرفی که در منطقه به وجود آورده، صحبت کردم، و این که در سطح منطقه و جهان ممکن است چه اتفاقاتی بیفتد. اشاره کردم کاری که عراق کرد می تواند جنگ بزرگی را رقم بزند که می تواند شبیه یک جنگ جهانی کوچک باشد. و گفتم که کشورهای غربی در راس آنها ایالات متحده به همراه کشورهای عربی در این جنگ شرکت خواهند کرد و این جنگ از بازگرداندن کویت تا پایان دادن به عراق را طرح ریزی خواهد کرد. چهار هفته بعد از اشغال کویت گزارشی عملیاتی نوشتم و در آن روشن کردم که چه رویارویی ای صورت خواهد گرفت و جهت هایی که نیروهای ائتلاف در پیش خواهند گرفت، چه خواهد بود، و امکانات دو طرف را مقایسه کردم. و به طور روشن اشاره کردم که جنگ صد در صد رخ خواهد داد، و ما در این جنگ شکست خواهیم خورد. و در گزارش توصیه کردم که ما عقب نشینی کنیم و مشکلات را از راه های دیپلماتیک حل کنیم. در 18 سپتامبر 1990، یعنی شش هفته بعد از اشغال، صدام ما را برای جلسه ای که خودش به همراه وزیر دفاع و من و فرمانده نیروی هوایی و مدیر سازمان امنیت به همراه رئیس دفتر کل فرماندهی کل قوا، الجنابی، حضور داشتند، فراخواند. از ابتدای جلسه صدام ناراحت بود. صدام گفت: «سرلشگر نزار تو دو گزارش نوشتی از تو می خواهم درباره آنها توضیح دهی.» تصویری از دیدار صدام با نزار الخزرجی شروع کردم دو گزارش را شرح دادن و اشاره کردم که امکانات ما اصلا کافی نیستند، این یعنی که فرصت مبارزه نداریم و در اماکنمان نابود می شویم. گفتم که حملات هوایی انجام خواهند شد و ظرف کمتر از یک ماه قبل از آن که جنگ برای حمله به نیروهای ما با حمله نیروهای زمینی آغاز شود، همه نقاط حساس و زیربناهای ما را ویران خواهند کرد. صدام عصبانی شد و گفت: «چی، حملات هوایی که بخواهد یک ماه طول بکشد در کار نخواهد بود، تنها یکی دو روز حمله می کنند و بعد درگیری های زمینی آغاز خواهد شد و در آن جا است که ما به آنها درس خواهیم داد.» جواب دادم: «سرورم، به ما فرصت انجام چنین رویارویی ای را نخواهند داد، پل ها و سربازخانه ها و کارخانه ها را ویران خواهند کرد و در نهایت به نیروهای خط مقدم ما هجوم خواهند آورد.» هنوز در بخش اول صحبت هایم بودم که صدام ناراضی ایستاد، همه ما هم ایستادیم و خطاب به من گفت: «سرلشگر نزار چرا به صراحت نمی گویی که نمی خواهی بجنگی.» این حرف مرا به درد آورد در حالی که من افسری حرفه ای هستم که به صراحت از موضوعی صحبت می کنم که سرنوشت کشور را مطرح می کند. بعد از این که حرفش مرا شوکه کرد به او گفتم: «سرورم، من نظامی ام و عمرم را در ارتش گذرانده ام و رئیس ستاد ارتش هستم و برای همین باید به تو حقیقت را بگویم. سرورم حقیقت بدتر از چیزی است که گفتم.» جواب داد: «خیلی خوب جلسه تمام شد.» خشم را به وضوح در چشمانش نشان داد. از جلسه خسته و پردرد خارج شدم. کشور به سمت جنگ هل داده می شود و فرد مسئول به حرف من اصلا اعتنا نمی کند در حالی که من به عشق وطنم و بر اساس تجربه ام صحبت می کنم. صدام طوری مرا خطاب قرار داد انگار که من ترسیده ام. در حقیقت من برای کشورم ترسیده بودم، من نظامی هستم و می دانم که توان رویارویی را نداریم. روز بعد، بعد از وقت کاری، یکی از افرادی که مورد اعتماد صدام بود نزد من آمد و پیامی شخصی را برای من آورد، اسم او ماجد بود و در کاخ کار می کرد. پیام برکناری من از ریاست ستاد ارتش را به من داد. در نامه آن طور که یادم است، آمده بود: «از صدام به سرلشگر تمام، نزار الخزرجی، برایم سخت است که به مردان (و نظامیان به طور ویژه) تغییر مناصبشان را ابلاغ کنم. در مرحله فعلی لازم است که منصبت تغییر کند. از همه تلاش ها و فعالیت هایت در جنگ قادسیه تشکر می کنیم. الآن شما در منصب مشاور در ریاست جمهوری منصوب شده ای. انتظار داریم که این سمت را بپذیری. واجب آن چیزی است که از گذشته با تو عهد بسته بودیم. صدام حسین.» حقیقتش منصب جدید یک منصب تشریفاتی و کاملا بی ارزش بود برای همین در محل کار جدید حاضر نشدم. با رئیس دفتر فرماندهی کل قوا تماس گرفتم و به او گفتم: «من خانه هستم هر وقت نظر مرا خواستید به من پیام دهید به شما جواب دهم یا اگر لازم باشد کاری انجام دهم به من بگویید نزد شما حاضر شوم.» این وضعیت من بود. مشاور نظامی در ریاست جمهوری، تا این که در سال 1996 کشور را ترک کردم. در طول جنگ کجا بودی؟ در بغداد بودم. در هیچ چیز هم با من مشورت نکردند. چه کسی طرح جنگ کویت را کشید؟ آن چه فهمیدم صدام شخصا طرح جنگ را در حضور حسین کامل و علی حسن المجید کشید. شاید از افراد نزدیک درباره مسائل مرتبط با جزئیات نیز کمک گرفته شد اما طرح توسط این سه نفر کشیده شد. بعد از این که برکنار شدی چه تغییری در تعامل حکومت با تو شد؟ محافظان ویژه ای که در میان آنها افرادی از نزدیکان من بودند و مسئول حفاظت از خانه ام را بر عهده داشتند گرفتند. محافظان مرا به جای دیگری منتقل کردند و محافظانی از ]سازمان[ «امنیت ویژه» که قصی آن را مدیریت می کرد، جای آنها آمدند. وظیفه محافظان جدید زیر نظر گرفتن من و نظارت بر تحرکات من بود. ماشین هایی از سوی «امنیت ویژه» سر خیابان گذاشتند و تلفنم را کنترل می کردند. عملا چیزی شبیه حصر خانگی شدم بدون این که رسما چیزی درباره اجرای آن اعلام شود. به شدت زیر نظر بودم. ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت.
-
1 پسندیده شدهبمب افکن اچ-20 ، واقعیت یا آرزو برای نیروی هوایی چین نیروی هوایی ارتش آزادیبخش چین ، در جریان انتشار یک ویدئوی تبلیغاتی برای جذب نیرو که در 5 ژانویه 2021 در معرض دید همگان قرار گرفت ، از نمونه مفهومی بمب افکن استراتژیک نسل بعد خود که هم اکنون با شناسه H-20 شناخته می شود رونمایی نمود . درواقع ، ثانیه های آخر این ویدئو ، تصویری رایانه ای از آنچه که به نظر می رسد یک بمب افکن پنهانکار بزرگ است ، را نشان می دهد که در پوشش پارچه ای سفید قرار دارد و تنها بخش جلویی آن قابل مشاهده است . پس از آن ، با کنار رفتن این پوشش پارچه ای ، تصویر بر روی کلاه خلبان بازتاب از نمای جانبی پیدا می کند . درصورتی که این ویدئو ، مبنای تحلیل قرار گیرد ، بمب افکن بعدی نیروی هوایی چین ، بصورت یک بال پرنده ، در ابعادی بسیار بزرگتر ، شباهت بسیار زیادی به پرنده بدون سرنشین GJ-11 خواهد داشت که هم اکنون در خدمت ارتش این کشور قرار دارد. کارشناسان نظامی براین باورند که برنامه فناوری پنهاکاری چین ، هم اکنون به موازات فناوری شرکتهای آمریکایی ، به جلو در حال حرکت است و در حالی که نیروی هوایی آمریکا ، برنامه B-21 را دنبال می کند ، نیروی هوایی ارتش چین نیز قدم های نخستین را برای تولید چنین بمب افکن برداشته است . بدین ترتیب ، بمب افکن احتمالی اچ-20 به نخستین هواگرد رزمی با برد بین قاره ای تبدیل خواهد شد و پیش بینی میشود که این بمب افکن تا قبل از پایان سال 2022 ، به نمایش درآید ، هر چند ظاهر فیزیکی آن ، تا این لحظه (ژانویه 2021) همچنان پنهان مانده است . در حال حاضر ، نیروی هوایی ارتش روسیه و ایالات متحده ، تنها سازمان های مسلحی هستند که بمب افکن های هسته ای با برد بین قاره ای را بصورت عملیاتی در اختیار دارند ، اگر چه اوکراین نیز در دهه نودمیلادی بمدت بسیار کوتاه ، چنین زرادخانه ای را در اختیار داشت و حتی خبرهایی مبنی بر خرید انها توسط چین منتشر شده بود که با مخالفت غرب ، به سرانجامی نرسید . با این وجود ، نیروی هوایی چین ، هم اکنون بیشتر از 270 فروند بمب افکن اچ-6 را بصورت عملیاتی در اختیار دارد که در کلاس بمب افکن های میانبرد قابل طبقه بندی بوده و برد بین قاره ای ندارند . در هرحال ، هنوز مشخص نیست که آیا اچ-20 برای مقاصدی فراتر از بازدارندگی استفاده خواهد شد یا اینکه نقش های افزون تری نظیر تانکر سوخت رسان یا نظارتی و جنگ الکترونیک را هم بر عهده خواهد گرفت ؟!! این احتمال وجود دارد که نیروی هوایی این کشور ، با تعریف ماموریتهای تاکتیکی برای اچ-20 ، این بمب افکنها را به موشکهای کروز ضد کشتی مسلح نماید .اما با توجه به اینکه ممکن است بمب افکن جدید ، از نسخه اچ-6 بزرگتر باشد ، احتمالا جایگزین نمونه های قدیمی نخواهد شد و به جای آن ، نقش مکمل را بازی خواهد نمود که درست مشابه راهبرد نیروی هوایی روسیه ، در بکارگیری همزمان بمب افکن دوربرد توپولف-160 در کنار نسخه های مدرنیزه شده توپولف-22 ام است . مترجم : MR9 /صرفاً برای میلیتاری پی نوشت : 1- بن پایه 2- همه تصاویر به جز سومین و آخرین عکس ، کانسپت آرت هایی هستند از بمب افکن اچ -20 . آخرین تصویر از ویدئوی جذب نیروی نیروی هوایی ارتش چین اقتباس شده است
-
1 پسندیده شدهبرنامهی هستهای ایران و راهبرد توسعهی تسلیحات فضاپایهی ایالات متحده مقدمه پیش از وارد شدن به بحث لازم است بیان شود که رهیافت مدیریتی در مسائل دفاعی در سطح کشورها، غالبا از جنبهی فرماندهی و کنترل نگریسته میشود و در این حیطه، مسائل موشکی در سطح راهبردی آن قرار میگیرند. اما زمانی که از جنبهی تولید موشک یا استفاده از توان نظامی به خصوص موشکی به عنوان بازدارندگی در سیاست خارجی نگریسته شود، موضوعات از حیطهی فرماندهی و کنترل خارج شده و جنبهی سیاسی با ابعاد وسیع افکار عمومی، اقتصاد، حکمرانی و امور خارجه پیدا میکند. بنابراین پدیدهای که چنین ابعادی دارد لاجرم هماهنگیها، سازماندهیها، سرمایهگذاریها و دشواریهای بسیاری برای به سرانجام رسیدن خود طی کرده است. این موضوع دیگر یک مسئلهی ساده و تکبعدی که در اختیارات یک یا چند فرد معدود باشد تا از طریق برنامه و بودجهها آن را کنترل کنند، نیست. پدافند موشکی جهانیِ ایالات متحده، موضوعات فوق را نه فقط در حوزهی داخلی و مرزهای آن کشور، که در ابعاد بسیار جنجالبرانگیز و ایدئولوژیک پرچالش جهانی حل نموده است. مقداری مطالعهی تاریخ و انگیزههای به وجود آمده در مسیر تاریخی متصل به رویدادهای حاضر، ما را از جنبهی دیگری نسبت به سیاستهای در پیش گرفته شدهی ابرقدرتها هشیار میسازد. با تکیه بر این ایده که مسائل عظیم و پرحاشیهی جهانی موضوعاتی نیستند که از طریق توافقهای سطحی مانند مذاکرات موشکی شوروی و آمریکا و یا ایران با ۱+۵ و آنچه در برجام رخ داد، حل شوند، تحلیل آنچه گذشت و آنچه میبایست انجام داد خواهیم پرداخت. تاریخچهای مختصر از تسلیحات دفاع موشکی ایالات متحده پروژهی سنتینل 1 رابرت مک نامارا (۱۹۶۷) برنامهی دفاع قارهای را ارائه داد. سیستمی متشکل از موشکهای بلند اسپارتان، موشک کوتاهبرد اسپرینت، به همراه رادار و کامپیوتر. اجزای پروژه سنتینل مانند موشکها و سایر تجهیزات از 1955 مراحل تحقیق و توسعه خود را آغاز کرده بودند، موشک های نایک هرکولیوس و زئوس پیشتر در مراحل اثبات فناوری از دستیابی به یک سطح توانمند عملیاتی بازمانده بودند، این طرح جدید نیز که بر آمده از تکنولوژی های پیشین خود بود، در برابر مشکلات فنی و راهبردی بسیاری قرار گرفت: · از نظر راهبردی نصب حتی تعداد محدودی از این موشکها دشمن را به حملهی پیشدستانهی هستهای وادار میساخت (امکان نصب در هر نقطهای از دنیا وجود نداشت). · باعث ایجاد رقابت تسلیحاتی جدید و پرهزینه و افزایش سرسامآور در هزینهی نگهداری این تجهیزات جدید میشد. · تکنولوژی روز نمیتوانست دفاع کاملی در برابر حملات پیچیده ایجاد کند. · به خاطر برد کمِ موشکها نواحی تحت پوشش دفاعی بسیار محدود میشدند. · استفاده از سرهای جنگی هستهای در موشکهای رهگیر، رادارهای دفاعی خودی را از کار میانداخت و کل سامانه پس از اولین رهگیریها از کار میافتاد. · همین مسئله باعث نگرانیهای بسیاری در استفاده از بمب اتمی در محدودهی دفاعی خودی میگشت. شکل 1 به ترتیب از راست اسپارتان و اسپرینت مهمترین مسئله در ایجاد سپر دفاع موشکی در برابر موشکهای قارهپیما (ICBM)، بر هم خوردن توازن هستهای بود. مفهوم «انهدام کامل دوطرفه» که اشاره به بازدارندگی هستهای داشت، با ایجاد یک چتر هستهای در یک طرف نقض میشد و همین امر سبب ایجاد ناپایداریهای جدید در عرصههای مختلف تسلیحات حامل هستهای می گشت. منظور از انهدام کامل دوطرفه به اختصار MAD این بود که هر جنگ هستهای به نابودی کامل دو طرف درگیر بیانجامد، نه آنکه یکی بتواند از چنین جنگی خود را نجات داده یا دستکم بخشی از توان خود را حفظ کند در این صورت موازنه از دست میرود و این عدم تعادل میتواند شروع کننده یک درگیری هسته ای باشد. اما با اینکه این موضوعات بارها توسط نخبگان مختلف نظامی و سیاسی تکرار میشد، شواهد نشان میدهد که این ایدهها آنچنان در عمل مورد توجه قرار نمیگرفتهاند. دستکم در حوزهی تحقیق و توسعهی چتر پدافند موشکی، تلاشها با قدرت ادامه پیدا میکرد. با ناکامی پروژهی سنتینل در دستیابی به اهداف خود طرح آن به «تامین» تغییر نام داد و در ۱۹۶۹ تلاشهای جدیدی در حوزهی پدافند موشکی آغاز شد. شکل2 نمایی از چینش سامانه های منتقل شده به داکوتای شمالی پروژهی تامین 2 (۱۹۶۹) SAFE GUARD شکل 3 سامانه موشکی پروژه Sentinel در پروژه Safeguard نیز بکار گرفته شد. این طرح ناتوانیهای طرح سنتینل مانند عدم توانایی پوشش کل کشور و ... را با حذف مفهومی آنها و محدودسازی طرح به اندازهی حفظ قابلیت انتقام متقابل در برابر حملات موشکی کنار گذاشت و از موشکهای اسپارتان و اسپرینت و سایر تکنولوژیهای موجود در طرح سنتیل صرفا برای حفاظت از سیلوهای پرتاب موشکهای قارهپیمای هستهای بهره جست. از آنجا که شوروی نیز در مقابل آمریکا طرحی مشابه در دست اجرا داشت، چنین امری سبب میشد تا راهبرد انهدام کامل دوطرفه برای هر یک پابرجا بماند، ضمن آنکه: · هزینهی کمتری تحمیل شود. · در اتمسفرهای نزدیک به مناطق دارای جمعیت از سرهای جنگی هستهای ضدموشکی استفاده نمیشد، تا نگرانیهای سیاسی-اجتماعی کمتر شود. · به دلیل محدود بودن منطقهی پدافندی، کاربرد موشکهای کوتاهبرد اسپرینت که در پروژهی سنتینل تقریبا بیفایده به نظر میرسید، در یک محدودهی کمتر حفظ میشد. · از آنجایی که سیلوهای موشکی در ابتدای هر حمله میتوانست مورد تهاجم شوروی قرار گیرد، آنها با قراردهی مقدار زیادی موشک پدافندی در محدودهی سیلوهای موشکهای قارهپیما، میتوانستند به سطح مطلوبی از حفظ توان آفندی برسند. · با این وجود این پروژه نیز همچنان محدودیتهای سیاسی و نظامی سابق را در خود داشت. پیمان تسلیحات ضدموشکی 3ABM TREATY مسائل فوق در مورد پدافند موشکی البته برای شوروی هم وجود داشت. هیچکدام از طرفهای جنگ سرد از پس هزینههای آن برنامهها به طور کامل برنمیآمدند و علاوه بر آن مشکلات فناورانهی بسیاری وجود داشت. برای مدیریت رقابت تسلیحاتی، دو طرفِ جنگ سرد رو به پیمانهای منع تولید تسلیحات دفاع موشکی آوردند؛ که در خلال مذاکرات سالت ۱ در پیمان ۱۹۷۲ و سپس بازبینی پیمان دفاع موشکی در ۱۹۷۴، این مشکلات دو طرف را به محدودسازی متقابل سوق داد. شوروی در تعداد ۱۰۰ موشک رهگیر گالوش با نام ناتوی A-35 برای حفاظت از یک هدف به انتخاب خود (موسکو) محدود گشت و آمریکا نیز پروژهی تامین خود را در پایگاه هوایی گرند فورک داکوتای شمالی، برای حفاظت از موشکهای قارهپیمای خود در آن ناحیه مستقر کرد. شوروی کار تحقیقاتی بر روی توسعهی سیستم را هیچوقت متوقف نساخت و سامانه را به نسخهی A-135 بهروزرسانی کرد و سپس آن را به A-235 ارتقا داد. این پروژهها در اطراف مسکو مستقر بوده و همچنان فعال هستند و اخیرا نیز آزمایشهایی داشتهاند. روسیه و آمریکا سعی کردند برد این موشکها را نیز ارتقا دهند؛ روسیه ارتقاهای عظیمی داده است تا ضمن متعهد ماندن به پیمان ضدموشکی و بدون جابهجا کردن سامانه، بتواند محدودهی دفاعی قابل اجرا توسط موشکها را افزایش دهد. شکل 4 موشک پدافندی حامل سرجنگی انرژی جنبشی KKV نگرانیهای اصلی پیرامون دفاع موشکی مبتنی برای کلاهک هستهای هوابرد باعث شد تا از ۱۹۸۰ به بعد نیروی زمینی آمریکا امکانسنجیهای مربوط به رهگیرهای اصابتی را مورد پژوهش قرار دهد. ماشین اصابتی کلاهک رهگیریای است که بدون داشتن خرج یا سر جنگی انفجاری از نوع هستهای یا متعارف، مستقیما با اصابت کردن به سر جنگی موشک مهاجم و از طریق انرژی جنبشی فراوانی که در هر دو وجود دارد، آن را نابود میسازد. اصطلاحا این سرهای جنگی را «Kinetic Kill Vehicles» یا ماشین کشتار انرژی جنبشی و به شکل اختصاری KKV مینامند. این آزمونها توانستند در نهایت در سال ۱۹۸۴ موفقیتهایی کسب کنند. یک رهگیر از نوع انرژی جنشی با سر جنگی چتریِ مجهز به جستجوگر مادون قرمز، توانست یک سر جنگی فرودکننده به جوِ یک موشک قارهپیمای آمریکایی موسوم به مینوتمن را با سرعتی در حدود ۶۱ کیلومتر بر ثانیه و در ارتفاعی ورای ۱۶۰ کیلومتر منهدم سازد. این دستاورد توانست از نظر فناوری اثبات کند که میشود در فضای بیرونی جوِ زمین، رهگیریهای موفقی در ارتفاع بالا داشت به نحوی که بتوان سرهای جنگیِ فریب و اصلی را نیز از یکدیگر تفکیک کرد و نیازی به یک انفجار اتمی برای از بین بردن موشکهای مهاجم نباشد. لایحهی اقدام دفاعی راهبردی SDI 4 یک سال قبل از آزمون مذکور در ۱۹۸۳، دولت ریگان بودجههای این بخش را با عنوان اختصاری Strategic Defense Initiative یا به اختصار SDI به تصویب رسانده بود. این طرح سپس برنامهی جنگ ستارگان نام گرفت. ریگان صراحتا عنوان کرد هدف از این پروژه پایان دادن به جنگ هستهای نه فقط در برابر شوروی و برای آمریکا، بلکه برای کل متحدان آمریکا در نظر گرفته شده است و قصد دارد تهدیدات هستهای را برای همهی طرفها پایان دهد. این طرح بسیار بلندپروازانه بود. از استفاده از تجهیزات فضایی بسیار وسیع و بزرگ برای رهگیری موشکهای مهاجم، تا لیزرهای ایکسریِ فضاپایه برای انهدام و همچنین سامانههای عظیم کنترل و فرماندهی که تمامی اینها را در خود جای داده باشد و بر خلاف پروژههای قبلی هدف خود را دفاع کامل و همهجانبه در برابر یک تهاجم اتمی بزرگ توسط شوروی عنوان میکرد، به نحوی که میبایست در مناطقی خارج از خاک آمریکا نیز نصب شوند. در همان ابتدای معرفی، SDI که از آن به عنوان پروژهی منهتن ۲ نیز یاد کردهاند با نقدهای فراوانی از نظر فنی و اجرایی و همچنین بودجهای مواجه شد. شکل 5 داده نمای برنامه دفاع راهبردی SDI خروج از پیمان تسلیحات ضدموشکی با گذشت زمان و توسعهی برخی تسلیحات در این حوزه و اخذ فناورهای جدید، در ۱۹۹۹ سازمان ملل قطعنامهای برای فشار به ایالات متحده در جهت متوقف ساختن تحقیقات و رهاسازی این سامانه به تصویب رساند. هدف این قطعنامه حمایت از توافق تسلیحات ضدموشکی دو جانبهی آمریکا با شوروی و به اختصار ABM بود. اما در نهایت در ۲۰۰۲ آمریکا از این پیمان خارج شد و در برابر، روسیه نیز از استارت ۲ خارج شد. پیمانی که نصب کلاهکهای چندگانه بر روی موشکهای قاره پیما را محدود میساخت. خروج از این پیمان با هدف ناکارآمد ساختن دفاع موشکی بود. دفاع موشکی دشواریهای فراوانی نشان داد همزمان با هزینههای بسیار در ایجاد پایگاههای فرماندهی فضایی مختلف، به خصوص در استرالیا و جزایر دیگو گارسیا در اقیانوس هند، موفقیت در ساختن تجهیزات مناسب مقداری به طول انجامید. موشکهای استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای آمریکا نصب شدند. این موشکها میتوانستند کلاهکهای بالستیک را هنگام ورود به جو و یا در فاز میانی رهگیری کنند. پدافند موشکی پاتریوت ۲ که در جنگ کویت و حملهی عراق به اسراییل در ۱۹۹۱ ناتوانی کاملی از خود نشان داده بود، در ۲۰۰۳ نیز کارنامهی موفقی نداشت و به گونههای کوتاهبرد دیگر به اسم پاتریوت ۳ بهروزرسانی شد که مسئلهی برد کوتاه و عدم پوشش همهجانبه را موجب میشد و آثار هزینهای برای ایجاد پوشش کامل در بر داشت. سپس پروژهی تاد یا Terminal High Altitude Area Defense (THAAD) برای بردهای بالاتر و با موشکها و سامانههای راداری جدید انجام شد. این سامانه در یک پروژهی کاملا متفاوت در کنار پاتریوت ۳ میتوانست تا حدودی خلا ناتوانی پاتریوت ۲ را جبران کند. گرچه تحقیقات این موشکها ۴ سال پس از SDI یعنی در سال ۱۹۸۷ کلید خورده بود، اما ۲۱ سال بعد و در ۲۰۰۸ استقرار عملیاتی یافتند. سپس در برابر کرهی شمالی در کرهی جنوبی و در برابر ایران در امارات، اسراییل، ترکیه و رومانی مستقر شدند. همچنین پروژهی بسیار مهم لیزر هوابرد که دفاع ارزان همهجانبه در برابر موشکهای بالستیک را ممکن میساخت، به دلیل مشکلات فنی بسیار کنار گذاشته شد. رابرت گیتس وزیر دفاع وقت در سخنرانی پیرامون عملیاتی شدن این سامانه چنین اظهار داشت: «من کسی را در دپارتمان دفاعی نمیشناسم جناب آقای تیهارت، که بر این فکر باشد که این سامانه توان استقرار عملیاتی دارد. واقعیت این است که شما به لیزری در حدود ۲۰ یا ۳۰ برابر قویتر از لیزرهای شیمیایی که روی هواپیماهای کنونی نصب هستند نیاز دارید تا بتوانید از هر فاصلهای نسبت به مکانِ پرتاب، آتش کنید ... خب! در حال حاضر لیزر هوابرد میبایست در مداری درون آسمان ایران پرواز کند تا بتواند هر موشکی را در مرحلهی آغازین پرتاب منهدم سازد؛ و اگر شما همین را نیز بخواهید عملیاتی کنید به ۱۰ تا ۲۰ هواپیمای ۷۴۷ نیاز دارید که قیمت هر کدام از این سامانهها حدود ۱۵ میلیارد دلار خواهد شد و سالانه ۱۰۰ میلیون دلار برای نگهداری نیاز دارند و اینجا کسی که یونیفرمپوش باشد و من او را بشناسم باور ندارد که چنین مفهومی امکانپذیر باشد». گرچه هیچوقت دلایل واقعی این پروژه اعلام نشد(!) و پروژهی دیگری بر روی هواپیمای سی ۱۳۰ به صورت عملیاتی باقی مانده است، از دید نگارنده این لیزر میتوانست نیروهای نظامی روی زمین را از بین ببرد و به تجهیزات راداریِ استقراری، آسیبهای عملیاتی وارد کند. شکل 6 بوئینک 747 سامانه لیزر هوابرد YAL-1A استقرار پدافند موشکی در رومانی و واکنش روسها در سال ۲۰۱۶ همزمان با استقرار موشکهای آمریکایی در رومانی، روسیه آنها را تهدیدی برای خود برشمرد و از ایالات متحده خواست آنها را برچیند؛ سپس در واکنش، پیمان موشکهای برد متوسط (INF) را پس از استارت ۱ به حالت تعلیق درآورد. هدف از تعلیق INF استمرار مذاکره و استفاده از حربهی تهدید ساخت موشکهای میانبرد علیه اروپا و حذف یک تهدید ایجاد شده در این قاره بود. و لیکن روسها نتیجهای از آن نگرفتند و رسما از این پیمان خارج شدند تا از اقدامات عملی رونمایی کنند. آمریکا نیز در برابر، در سال ۲۰۱۸ از این پیمان خارج شد. روسها پیشتر این پیمان را از سوی آمریکا نقض شده میدانستند و معتقد بودند موشکهایی که آمریکا از آنها به عنوان هدف در سامانهی دفاع موشکی خود استفاده میکند، در واقع صرفا یک هدف تمرینی نیستند بلکه تلاشی برای توسعهی موشکهای میانبرد میباشند. این اقدام از آنجایی نیاز بود که روسها پس از خروج از پیمان مذکور میتوانستند با استقرار موشکهای میانبرد خود، سامانههای پدافند موشکی دوربرد ایالات متحده را که برای رهگیری اهداف ورای جو در نظر گرفته شده بودند و عمدتا قارهپیما محسوب میشدند، با موشکهای کوتاهبردتر هدف قرار دهند. آمریکا بر این باور بود که INF با وجود موشکهای ساخت ایران و چین دیگر معنای سابق خود را ندارد و صرفا آمریکا و همپیمانانش را محدود ساخته است. در واکنش، آنها شروع به مذاکره با سایر کشورهای اروپای شرقی کردند تا برای استقرار سایر پدافندهای موشکی خود، مکانیابی جدیدتری انجام دهند. اما روسها به سرعت هشیار شده و واکنش بسیار عظیمی از خود در حوزهی فناوری موشکی در جهت خنثی سازی اقدامات آمریکا نشان دادند. شکل 7 نمایی از چالش استقرار سامانه دفاع موشکی در دوسلو رومانی رادار TPY-2 در ترکیه برای ایران و روسیه بازخوانی استراتژیک هدف برنامهی دفاع موشکی آمریکا تهدیدات شوروی عنوان شده بود. گرچه هیچ شواهدی وجود ندارد که هیچیک از سامانههای اعلامی تا دههی ۹۰ قادر بوده باشند ارزش عملیاتی ایجاد کنند، اما وزنههای بسیار سنگینی در حوزهی رقابتهای سیاسی دورهی جنگ سرد تلقی میشدهاند. دستکم تا زمانی که از نظر فنی دادههای مربوط به میزان موفقیت یک پروژه نظامی مکشوف نباشند و یک طرف انحصار چنین تسلیحاتی بخصوص انحصار در نمایش های قدرت از آن را داشته باشد و طرف دیگر به برنامهی تولید آن ورود نکرده باشد، کشور اعمال کنندهی اقتدار، قوت خاصی به توان نظامی خود افزوده که موازنه را به نفع خود تغییر میدهد. در آن دوره موازنه مستقیما با حفظ سرمایه در ارتباط بود و بر هم خوردن موازنه به یک سمت به خصوص به نفع طرف غربی با فرار سرمایه و نخبگان بیشتر به آنجا و افزایش چتر دفاعی و توسعه نفوذ سیاسی به کشورها فواید خود را نشان میداد. تواناییهای سیاسیای که پس از ایجاد این فاکتور قدرت اخذ میشدند، در دورهی جنگ سرد بسیار چشمگیر بودند. به خصوص در حوزههای مربوط به امنیت بینالمللی و ایجاد سایر انحصارهای متکی بر تجارت و سازمانهای بین المللی. نمونهی بسیار بارز این بهرهبرداریهای سیاسی از تسلیحات راهبردی، طعم شیرین حق وتوی شورای امنیت برای ابرقدرتها بود. و فرار توام با وحشت احزاب سیاسی کشور ها به دامان جریان سرمایه داری یا کمونیسم. اما اگر یک یا چند کشور دیگر به این قابلیتها دست پیدا میکردند، اگر متحد آمریکا بودند آن را در تلاشهای دستجمعی در بلاک خود تجمیع میکردند و یا آن را وادار میکردند در حیطهی منافع ایدولوژیک نظام سرمایهداری عمل کند؛ و اگر در بلاک شوروی چنین قابلیتهایی پدید میآمد، رفتار رهبران شوروی حالتی مخاصمهآمیز میگرفت. و در برابر، رفتار غرب به سرعت از فرمهای اعمال قدرت و انگیزههای اقتدارگرایانه به سمت مذاکرات سازش بین دو قدرت گرایش پیدا میکرد. در 1967 و پیش از اعلام رسمی اجرای طرح سنتینل، با هدف محدود سازی این فناوری ها مذاکراتی در گلاسبرو نیوجرسی بین آمریکا و شوروی به اجرا گذاشته میشود. مک نامارا وزیردفاع وقت در جلسه ای که لیندن جانسون و الکسی کوسیگین معاون اول نخست وزیر شوروی حضور داشتند، تلاش کرد تا مفاهیم راهبردی دفاع موشکی را با نمایش اسلاید هایی از معادلات ریاضی و تئوری های راهبردی به کوسیگین القا کند که این سامانه ها میبایست در سطحی کنترل و محدود شوند، اما در اقناع کوسیگین ناکام میماند. گرچه دو طرف هرکدام برای خود روایتی از آن مذاکرات 3 روزه نقل کرده اند، ولیکن توافقی در سطح مورد نیاز آمریکا حاصل نمیشود. با این وجود جانسون میدانست که عملا پروژه سنتینل امکان پذیر نیست(چرا که آمریکا قادر به پوشش تمام کشور با استفاده از آن نخواهد شد) در حالی که پیشتر گفته بود قصد انجام هیچ کاری در مورد آن ندارد مجبور به ارائه طرح میشود. هزینه آنچه که در برنامه پیش بینی شده بود، معادل 60 میلیارد دلار به ارزش امروز است. از طرفی شوروی اقدام به نصب دفاع موشکی کرده بود و پیشرفتهایی از خود نشان میداد که ایالات متحده را آزار میداد، جانسون بشدت تحت فشارهای کنگره قرار میگیرد که چرا دولت در نصب این سامانه ها تعلل ورزیده و دست سیاستمداران در برابر شوروی خالیست، این مسئله بعدا به یکی از مصائب در کارزار انتخاباتی آمریکا تبدیل میشود، وی به نصب تعدادی از این سامانه ها رضایت میدهد، که نتیجه همان پروژه سیف گارد است. اگر به خط سیر زمانی مذاکرات، پیمانها و موافقتنامههای تسلیحات موشکی میان شوروی و ایالات متحده نگاهی بیاندازیم، مذاکرات ۱۹۶۹ هلسینکی درست در زمانی آغاز شد که پروژهی سنتینل که از ۱۹۶۷ شروع شده بود به هیچ موفقیت عملیاتی دست پیدا نکرد و آن بخش از نتایج که از نظر تحقیقاتی مهم به نظر میرسیدند سرانجام در برنامهی تامین ایالات متحده گنجانده و حفظ شدند. سپس در آن زمان با استفاده از مذاکرات سعی شد جلوی پیشرفت فنی شوروی در حوزهی این تسلیحات گرفته شود. لازم به ذکر است پدافند گالوش که از آن به عنوان پدافند موسکو یاد میشود از نظر استراتژیک بسیار موفقیتآمیزتر از انواع آمریکایی تلقی میشد. این موفقیت بیشتر از آنکه مدیون خود موشکها باشد، مدیون استقرار آنها در جایی نزدیک مرزهای اروپای شرقی بود. به نحوی که کلاهکهای هستهای بسیار قدرتمندِ موشکهای پدافندی، در آسمان اروپا منفجر میشدند یعنی در فاصلهی دور از سرزمین اصلی شوروی. این یک دفاع دوجانبه ایجاد میکرد: نخست اینکه موشک، دشمنِ کاپیتالیستی خود را دفع مینمود، دوم اینکه در آسمان کشورهای سرمایهداری منفجر میشد و بار روانی بسیار سنگینی در حوزه ناتو ایجاد میکرد. در حالی که در ایالات متحده موشکهای پدافندی در آسمان این کشور و یا در دریاهای اطراف آن مثمر ثمر بودند و حتی در صورت موفقیت آثار تشعشعیِ بارش رادیواکتیو و در کنار آن آسیبهای روانی به جغرافیای ایالات متحده بازمیگشت. آنها مجبور بودند برای زدن موشکهای شوروی در آسمان خود، بمب اتمی منفجر کنند و این ممکن بود به انفجارهای دامنهدار هستهایِ کلاهکهای مهاجم منجر شود. از طرفی استقرار پدافندهای آمریکایی در اروپا در آن زمان، اروپا را نیز تحت خطر حملهی هستهای با موشکهای کروز، موشکهای کوتاهبرد و بمبافکن های شوروی قرار میداد. مذاکرات موفق آمریکا و تحمیل هزینه به روسیه توام با عقبنشینی آمریکا عملا متوجه این امر شده بود که نمیتواند یک سامانهی جامع دفاع موشکی موفق در خاک خود بدون حضور در سایر نقاط دنیا ایجاد کند. بنابراین وارد مذاکره شد و بدون جنگ، سیستم شکستخوردهی خود را وجهالمعاملهی پیمان سالت ۱ یا تعهدنامهی کاهش تسلیحات راهبردی قرار داد و از فرصت پدید آمده در مذاکرات، برای کاهش سایر تسلیحات بهره جست که با واکنش مثبت روسها نیز مواجه شد. شکل 8 موشک کروز هسته ای تاماهاوک نسخه گریفون که توسط نماینده شوروی در حال بازرسی میباشد. ایالات متحده در گامهای بعدی موشکهای میانبرد و سپس کوتاهبرد شوروی را محدود ساخت، موشکهای کروز را از اروپا جمع کرد و کلاهکهای شوروی در هر موشک را به یک عدد محدود ساخت تا بتواند پدافند موثری در برابر آن ایجاد کند، این محدود سازی اساس مذاکرات استارت2 بود. در حالی که در عمل، داشتن این موشکها برای آمریکا هیچ صرفهی راهبردی نداشت و فقط یک داروی سیاسی برای اروپاییها محسوب میشد، موشکهای سوخت جامدِ بسیار مهم شوروی مانند پایونیر که با هر پرتاب قادر بود ۳ کلاهک را به برد ۵۵۰۰ کیلومتری بفرستند، کنار گذاشته شدند. این یک راهبرد مذاکراتی بسیار موفقیتآمیز قلمداد میشد و از آنجایی که بدون جنگ و هزینه توانسته بود تعداد زیادی تسلیحات راهبردی در محدودهی درگیری شوروی با اروپا را از میان بردارد، مورد استقبال عمومی جهانی هم قرار گرفته بود. بیشترین هزینه را روسها دادند، آنها در برابر سه گونه موشک آمریکایی و ۸۴۶ فروند از آنها، حدود ۱۸۴۶ فروند موشک در ۶ گونهی بسیار موفق رزمی را کنار گذاشتند و از آنجایی که حتی لانچرها و ماشینهای حامل را نیز از بین میبردند، هزینهها تحمیلی به شوروی بسیار سرسامآور بود. بر اساس همین موفقیت در مذاکرات و تحمیل هزینه به شوروی که از تجربهی ۱۹۷۲ اخذ شده بود، پیمانهای سالت ۲، INF، استارت ۱، استارت ۲ و سپس استارت جدید در ۲۰۱۰ مورد مذاکره قرار گرفتند. اما آنها پا را از آن فراتر گذاشتند و در همین راستا رژیم منع تولید و اشاعهی فناوری تسلیحات موشکی با برد بالاتر از ۳۰۰ کیلومتر با عنوان MTCR به بسیاری از کشورها تحمیل کردند. شکل 9موشک پایونیرRSD 10 با قابلیت حمله سه کلاهک به برد 5500 کیلومتر که در پیمان INF کنار گذاشته شد بازگشت به پیش از سالت ۱ و مذاکرات ۱۹۶۹ اما چه چیزی باعث شد تا در ۲۰۱۶ ورق برگردد و هر دو به جایگاهی قبل از سالت ۱ و حتی پیش از مذاکرات ۱۹۶۹ بازگردند؟ ترامپ و جمهوریخواهان؟! مشکلات از دورهی اوباما شروع شده بود: از دید آمریکاییها ظهور قدرتهای جدید مانند چین، کرهی شمالی و ایران و از دید روسها ایالات متحده به عنوان ناقض پیمانها. اما در عمل و با نگاه به واقعیتهای فنی روی زمین میتوان موضوع به سرانجام رسیدن پروژههای پدافند موشکی ایالات متحده به خصوص در بعد تولید انبوه و استقرار به عنوان عامل اصلی و فاکتور نوظهور اعمال قدرت اشاره کرد. ایالات متحده سالها برای داشتن سامانهی دفاع موشکی قابل اتکا تلاش کرده بود و اگر این پروژهها زودتر به نتیجه میرسیدند، خروج از این پیمانها نیز به همان نسبت زودتر اتفاق میافتاد. اگر موفق نمیشدند نیز دلیلی برای خروج از پیمان وجود نداشت و چه بسا بجای ارائه راهبردهای سلطه گرایانه ای چون تسلط تمام طیفی بر جنگ آنهم در کل دنیا، داعیهدار صلح جهانی میشدند و رژیمهای بین المللی بیشتری مانند MTCR را از طریق رژیم های کنترل بروکراتیک به ملتها تحمیل میکردند. پس از استقرار موشکهای استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای کلاس هازارد و استقرار حجم وسیعی از حسگرهای فضاپایه، این توان به وجود آمد که تحلیل جامعی نسبت به پرتاب موشکهای بالستیک به صورت لحظهای در تمام دنیا فراهم شود. کشورهایی مثل ایران و کرهی شمالی مستقیما برای خاک آمریکا تهدید راهبردی محسوب نمیشدند، آنها در برابر دشمنان منطقه ای و تهدیدات نزدیک خود سلاح میساختند، و اگر موشکهای قاره پیما هم میساختند، از نظر عددی و سر جنگی آنقدر محدود بود که بشود در برابرشان کاری کرد. بنابراین از طریق توسعهی تهدیدات میانبرد توسط کشورهای به اصطلاح سرکش(!)، میتوانستند استقرار رایگان سامانههای ضدموشکی آمریکایی را در هر نقطهای از دنیا و به هزینهی میزبان انجام دهند و این یک آمادهسازی جهانی برای کنترل فضا و ایجاد انحصار در حوزهی پرتابهای فضایی نیز بود. باید به قدرت های نوظهور فشار وارد میکردند تا تهدیدی بر علیه آمریکا شوند و از طریق پاسخ به آن تهدید چتر امنیتی خود را در حوزه های اقتصادی تحت تسلط گسترش دهند. از طرفی گلایههای امنیتی ایجاد شدهی مرتبط با ناتوانی این سامانههای دفاع موشکی را با فروش نسل جدیدی از موشکهای تهاجمی برد متوسط، جنگندههای گرانقیمت نسل ۵ و پهپادها جبران میکردند. موشکها به این دلیل مهم بودند که پیشتر، تحقیقات و تولید آنها در سراسر اروپا متوقف شده بود. بنابراین شکل دادن به یک بازار تسلیحاتی جدید و بسیار پرسود که به توسعهی کنترل آسمان در کشورهای مختلف و اتصال تعداد پرشماری رادار و شبکهی مخابراتی در سراسر دنیا به ساختار نظامی آمریکا بیانجامد، با کمترین هزینه امکانپذیر گشته بود تا ایجاد یک نیروی فضایی با هزینهی دیگران و به ریاست ایالات متحده تحت کنترل و فرماندهی پنتاگون به سادگی در دسترس قرار گیرد. وضعیت موشکی اروپا و بازار جدید تسلیحات چنین بازار مبتنی بر تهدیدات موشکی و هستهای، ابتدا لازم بود تا تهدیدکنندهی قابل اعتنایی در بُرد اروپا و دیگر متحدان آمریکا بیابد. سپس آن تهدیدکننده میبایست کشورهای متحد آمریکا را زیر آتش تهدید عملیاتی موشکی و (البته بسیار مهم) هستهای خود ببرد، در نتیجهی آن، کشورهای تهدید شده برای خرید تسلیحات پدافندی در بردهای مختلف روانهی آمریکایی شوند که چنین تسلیحاتی را از قضا در همین سالها به سرانجام رسانده است. کشورهای عربی با پولهای نفتی، ژاپن، کرهی جنوبی و اروپا میتوانستند بزرگترین خریداران اجباری این تسلیحات باشند. کشورهای اروپایی به خصوص اعضای ناتو و حتی فرانسه (که به دلیل وجود پیمانهای دورهی جنگ سرد و توافقهای پس از آن میان روسیه و ایالات متحده از ایجاد زیرساختهای ضدموشکی قابل توجهی که در یک جنگ موشکی تمامعیار باقی بماند) بازمانده بودند، به یکباره همهی این پیمانها را از بین رفته دیدند. اکثر این کشورها به راهاندازی یا داشتن شبکههای راداری موشکی محدود و پاسخهای هستهای محدود گرایش داشتند و برای آن، موشکهای دوربرد قارهپیما و زیردریاییهای موشکانداز هستهای میساختند تا ضمن حفظ قدرت بازدارندگی، توان اعمال قدرت از هر جای دنیا به تهدید مشترک خود، شوروی و سپس روسیه و چین را داشته باشند. در میان اروپاییها تنها فرانسه به ساخت موشکهای کوتاهبرد پرداخت. پلوتون با برد ۱۲۰ کیلومتر و هیدیز با برد ۴۸۰ کیلومتر که هر دو به کلاهک هستهای مجهز بودند. در سایر کشورهای اروپایی موشکهای کروز هستهایِ آمریکایی و موشکهای بالستیک لنس با برد ۱۲۰ کیلومتر مستقر بودند، موشکهای میانبرد سوخت جامد پرشینگ ۲ با برد ۷۴۰ تا ۱۳۵۰ کیلومتر نیز در آلمان نصب شده بودند. بعد از فروپاشی شوروی گونههای آمریکاییِ کوتاهبرد با موشکانداز هایمارس مجهز به موشک MGM140 جایگزین شدند و سایر موشکها مانند پرشینگ از اروپا جمعآوری شده و در قالب INF از بین رفتند. در اروپا از آنجایی که راه مناسبی برای دفاع در برابر این موشکها پیدا نمیشد و موفقیت پدافندها در برابر همهی بردها ناچیز بود، به مشارکت در پیمانهای جنگ سرد به خصوص در مذاکرات روی آورده بودند. بنابراین اروپا در یک خلا موشکی برای موشکهای بالستیک کوتاهبرد و میانبرد قرار دارد و از نظر عددی نیز در این حوزهها قدرتی محسوب نمیشود، اما تاکنون نیز پیکان تهدید این موشکها به سمت روسیه بوده است. همگامی راهبردی با برنامهی هستهای ایران این خلا نمیتوانست به حال خود رها شود، به خصوص آنکه توانایی بالقوهای برای تولید و استقرار هم موشک و هم پدافند موشکی در اروپا وجود دارد. چون آمریکا همهی گزینههای تولید لازم را در اختیار دارد، بزرگترین سهم بازار را برای خود متصور است. اما چگونه میشود به اروپاییها موشک فروخت و با روسیه نیز راحت بود؟! علت استقرار تسلیحات موشکی مانند AGIS ASHORE که نوع زمینپایهی موشکهای پدافندی استاندارد است و میتواند در فاز میانی، موشکهای بالستیک روسی را در ورای جو هدف قرار دهد، تهدید نوظهوری چون ایران عنوان شد؛ در حالی که در زمان افتتاح این سایتها ایران هنوز موشکی در برد اتحادیه آزمایش نکرده بود. تمرینها و شبیهسازیهای بسیاری در اروپا صورت گرفت. اندیشکدهها و مجلات بسیاری آن را از نظر روانی ارتقا دادند تا به وزنهای در معادلات نظامی بدل شود. تا آنجا که آمریکا رسما در بیانیهای علت نصب این موشکها را ایران اعلام کرد. در ۲۰۱۶ دیمیتری پسکوف سخنگوی وزارت خارجهی روسیه چنین اظهار داشت (به نقل از نیویورکتایمز) 5: «اقدامات لازم برای تامین سطوح امنیتی مورد نظر روسیه در حال انجام است. بگذارید به یادتان بیاورم، رئیس جمهور شخصا این پرسش را مکررا تکرار نموده که این سیستمها علیه چه کسی هدف گرفته شدهاند». در ادامه نیویورکتایمز چنین مینویسد: «ایالات متحده میگوید که سامانههای پدافند موشکی در برابر دولتهای «سرکش» به خصوص ایران قرار دارند و هیچ هدف تامین امنیتی برای حتی اروپا و یا آمریکا علیه روسیه با آن ذخایر موشکی اتمی ندارند. سایتهای پیمان آتلانتیک شمالی توسط افسران آمریکایی کنترل میشوند». نصب این سامانه حتی روسها را در رابطه با ایران تحت فشار قرار داد. به نظر میرسید روسها نیز دیگر تمایلی برای همکاری با ایران در برنامهی هستهای نداشتند و حتی این را پیشتر با مشارکت در قطعنامههای ضدایرانی شورای امنیت نشان داده بودند. آمریکا از این طریق به آنچه که میخواست میرسید؛ ابتدا با استفاده از تهدید ایران، شبکهی راداری ناتو را به کنترل کامل درمیآورد و آسمان اروپا و به خصوص روسیه را به دقت پایش میکرد، سپس باقی سامانههای خود را مستقر مینمود. این نقطهی آغاز از ۲۰۱۶ نیاز به ایجاد تهدیدات وسیع موشکی از سوی ایرانی داشت که در آن زمان بردی فراتر از ۱۳۵۰ کیلومتر را به صورت رسمی نشان نداده بود، ایرانی که توافق وین را پذیرفته بود و در شرف یک توافق بزرگ بود. در ادعاها برد موشکی ایران نیز بیشتر از ۲۰۰۰ کیلومتر عنوان نشده بود و این بسیار کمتر از برد مورد نیاز برای زدن بخشهای مهم اروپا از سمت ایران است، یعنی بردی دستکم بیش از ۳۸۰۰ کیلومتر و تا انگلستان در دوربردترین نقطه حدود ۵۰۰۰ و یا اسپانیا در حدود ۶۰۰۰ کیلومتری. ایجیس اشور همان پدافند موشکی دریاپایهی آمریکا بود که به زمین و فرودگاهی در دانمارک منتقل شده بود. این طراحی برای توسعهی سامانههای پدافندی، مقدمهای برای تنشزایی و خروج از برجام با بهانهسازی از برنامهی موشکی ایران و فشار بیشتر به همهی طرفها بود. شکل 10 سامانه ایجیش اشور عملیاتی شده در رومانی اگر ایدههای ذکر شدهی اینجانب در پیمان پدافند موشکی ABM را به یاد داشته باشید و روش آمریکا در متوقف ساختن شوروی به شکل موقت تا نتیجه گرفتن از برنامهی «تامین» و سپسSDI را به خاطر آورید، برجام نقشی فراتر از آن نداشت. غرب، برنامهی هستهای ایران را متوقف میساخت تا بتواند چتر پدافندی کافی در اروپا فراهم آورد و پس از آن از برجام خارج شده و دور جدیدی از فشارها و در پوشش آن اقدامات لازم برای نفوذ در اروپا و ضدیت با روسیه را در تکمیل سلطهی جهانی خود بر فضا صورت دهد. ایدهی این اقدام چنین فرضی بود که مذاکرات در ۲۰۱۵ به سرانجام میرسید، در ۸ سال بعد از آن از ۲۰۱۶ رئیس جمهور بعدی ایالات متحده فرصت دارد تا به چند روش چتر کنترل نظامی آمریکا بر اروپا و بخشهای وسیعی از دنیا را با استفاده از توسعهی تهدید از جانب ایران توسعه دهد. جالبتر اینکه زدن تاسیسات هستهای ایران کمترین نقش را داشت، اما بیشترین صحبتها را به خود اختصاص میداد. در این خصوص من دو راهبرد متصور میشوم: · نخست، خروج از برجام و بازی تهدید نظامی همهجانبه به خصوص دورایستا علیه ایران و همگامسازی اروپا در اعمال فشار همهجانبه به خصوص نظامی بر ایران. · دوم، ماندن در برجام و منتظر اقدامات موشکی ایران بودن برای طراحی پیمانهای کنترلی بعدی که قابلیت دسترسی حتی به زیرساختهای موشکی ایران را نیز میدهد. سامانهی ایجیس اشور در می ۲۰۱۵ در دوسلو رومانی مستقر شد و دو ماه بعد برجام نیز مورد توافق قرار گرفت. در برجام بسیاری از تحریمها برای بازهای بین ۵ تا ۸ سال تنظیم شدند و این زمانها به خصوص بازهی ۵ سالهی تسلیحاتی و ۸ سالهی موشکی از نظر راهبردی با استقرار فراگیر سامانههای موشکی در اروپا و منطق بقای برجام همگام هستند. در عمل و در برابر راهبرد خروج و تخریب برجام از سوی غرب نیز، ایران به فرصتی به طور متوسط از ۵ تا ۸ سال نیاز داشت تا تهدیدات نظامی خود را از نظر فنی و اثربخشی (تولید انبوه سامانههای جدید تهاجمی) به نتیجه برساند. بدین ترتیب هم در راهبرد خروج و هم در راهبرد ماندن در برجام تنفس ۵ ساله در برابر برنامهی موشکی ایران دیده شده بود. در حال حاضر آنچه اتفاق افتاده این باور را اثبات میکند. آمریکا برد موشکهای کوتاهبرد سوخت جامد (ATACMS) موجود در سامانهی هایمارس را از ۱۴۰ کیلومتر به ۳۰۰ کیلومتر و سپس به ۵۰۰ کیلومتر در نمونهی تهاجم عمقی توسعه داد. همچنین موشکهای هایپرسونیک خود را نهایی ساخت تا بتواند اهدافی در عمق ۱۶۰۰ کیلومتری را منهدم سازد. هدف از این کارها دقیقا ضدیت با توان پدافندی ایران و ایجاد دسترسی مناسب علیه تاسیسات هستهای بود، به نحوی که بتواند با این موشکها سامانههای پدافندی اس ۳۰۰ و اس ۴۰۰ را در هرجایی که باشند از کار بیاندازد، سپس جنگندهها و بمبافکنهای رادارگریزش بتواند وارد فضای ایران شده و به آسانی تاسیسات عمقی آن را هدف قرار دهد. ایالات متحده همچنین در نظر دارد تا ۲۰۲۵ برد این موشکهای کوتاهبرد زمین به زمین را به ۷۰۰ کیلومتر برساند، در حالی که بسیاری از کشورهای اروپایی از داشتن چنین تسلیحاتی محروم هستند و از طرفی خلا کاملی در زمینهی برد ۱۰۰۰ تا ۵۵۰۰ کیلومتر در دارایی نظامی میان متحدین اروپایی حس میشود. این کشورها در صورتی که به چنین موشکهایی دست یابند قادرند موسکو و تهران را در کمتر از ۳۰ دقیقه هدف قرار دهند. از آنجایی که استفاده از این موشکها به سبک تسلیحات متعارف تنها با تعداد انبوه موفقیتآمیز خواهد بود، بازار موفقی با فروشهای سنگین به اروپا توسط آمریکا فراهم میشود. آنها میتوانند با هر موشک دستکم ۷ تا ۱۰ برابر قیمت واقعی سودآوری داشته باشند. بدون آنکه هیچ نگرانیای برای استفاده از این تسلیحات توسط اروپاییها حتی در بدترین حالتِ تقابلی علیه آمریکا وجود داشته باشد، آنها میتوانند برتری نظامی و به خصوص موشکی روسیه را از این طریق به شدت تحت تاثیر قرار دهند و موازنههای تئوریک موجود را برای همیشه به طور کامل بر هم زنند. در صورتی که این پروژهها همگام با پروژهی جنگندهی اف ۳۵ که این روزها از نظر عددی تکمیل شده است به سرانجام برسد، دیگر مراحل زمانی موجود در برجام اهمیتی ندارند! غرب با یک برنامهی هستهای متوقف شدهای روبروست که به وسیلهی توافق توانسته است حجم مواد هستهای در تاسیسات را به شدت کاهش دهد. از این رو هرگونه حملهی نظامی به نشت مواد هستهای و آلودگیهای بیش از حد منجر نمیشود. راهبرد دوم حتی با عدم خروج از برجام و با انتظار و اتکا به ایجاد تهدید موشکی از سوی ایران تا حدودی امکانپذیر بود. آنها پیشبینی میکردند که ایران در این دوره بالاخره موشکهای با برد بلندتر را به نمایش بگذارد، بنابراین موشکهایی خیالی مانند شهاب ۴، شهاب ۵ و حتی ۶ را با در نظر گرفتن مسیر حرکت کرهی شمالی در برنامهی موشکی برای ایران متصور بودند. موشکهایی که هیچوقت ساخته یا رونمایی نشدند، اما مطابق با تصوراتی که از کرهی شمالی در آنها ایجاد شده بود ایران میبایست دستکم تا ۲۰۱۲ موشک میانبردی که بتواند اروپا را هدف قرار دهد نشان میداد. خیلی پیشتر نتانیاهو در ۱۹۹۷ گفته بود که ایران موشک شهاب ۶ با برد ۱۴ هزار کیلومتر را خواهد ساخت تا ایالات متحده را هدف قرار دهد. یک تحلیلگر روس در ۲۰۰۷ میگفت که ایران موشکهای شهاب ۵ و ۶ را به زودی رونمایی میکند. محاسبات مختلفی در سالهای مختلف پیرامون برنامهی موشکی ایران ارائه میشد. وقتی این محاسبات خطاهای خود را نشان داد، آنها برنامهی فضایی ایران را دروغین و با هدف نظامی میخواندند تا به آنچه میخواهند دست پیدا کنند. ولی در عمل موشکهایی که بردی در سطح اروپا داشته باشند، بدون سرهای جنگی هستهای و یا تعداد زیاد، قدرت نظامی آنچنان موثری به شمار نمیروند. گرچه در صورت وجود، اهداف راهبردی بسیاری برای آمریکا در حوزهی نفوذ نظامی را تضمین میکردند. به نظر نمیرسید ایران بتواند حجم انبوهی از موشکهایی تولید کند که اروپا یا آمریکا را با کلاهکهای غیرهستهای متعارف هدف قرار دهد. رقمی در حدود نهایتا ۳۰۰ تا ۴۰۰ موشک که میشود با یک برنامهی پدافند موشکی اکثر آنها را در میانهی راه مورد اصابت قرار داد و حتی اگر به زمین اصابت کنند آنچنان خسارتی بر جا نخواهند گذاشت؛ اما این حملات در عوض با پاسخ هستهای از سوی غرب مواجه خواهند شد. این خلاصه ای از تصورات غربیها نسبت به برنامهی موشکی ایران بود. بنابراین بدون خروج از برجام نیز پیشبینیهایی برای کنترل برنامهی موشکی ایران در وجوه مختلف تدارک دیده شده بود؛ مثلا توافقنامهی جدید موشکی و سپس شکست در همین توافق جدید و استقرار گستردهی سامانههای پدافند موشکی و راداری آمریکا در اروپا به هزینهی شرکا. اما ایران از ورود به این بازی عامدانه سرباز زد. گرچه غربیها طی این مدت و در راستای راهبرد اعلام شده، تسلط تمام طیفیِ (Full spectrum dominance ) مسیرِ از قبل طراحی شدهی خود را پیگیری کردهاند. ایران چه بخواهد چه نخواهد اگر موشکهایی برای زدن اروپا نشان ندهد نمیتواند به تهدیدات نظامی پایان دهد، از طرفی اگر چنین نکند حتی ممکن است با حملهی نظامی محدود و از قبل شکست خوردهای مواجه شود که انگیزهی داشتن چنین تسلیحاتی را در ایران به یک مطالبهی عمومی تبدیل کند. روسیه هشیار میشود، واکنش آنها دور از انتظار و سهمگین است روسها قبل از اینکه دیر شود، با خروج از پیمان منع تسلیحات موشکی میانبرد، واکنش اولیه را به اروپا نشان دادند. در حالی که این پیمان بین روسیه و آمریکا برای محدودسازی موشکهای کوتاه و میانبرد طراحی شده بود، اما برای آمریکا از نظر دسترسی سرزمینی از ابتدا هیچ نگرانیای نسبت به برد این موشکها وجود نداشت. به نظر میرسد روسها میخواستند اروپاییها را در جهت تحت فشار قرار دادن آمریکاییها نگران کنند. اما واکنش واقعی و سهمگین آنها به کلِ راهبرد دفاعی موشکی جنگ ستارگانیِ آمریکا، در ۲۰۱۸ و زمانی رخ داد که از مدرنترین تسلیحات تقریبا ناشناختهی خود را رونمایی کردند: شکل 11 موشک کینژال در حال تست پرتاب از جنگنده میگ 31 · موشکِ هایپرسونیک3M22 زیرکن، با ۸ ماخ سرعت و قابلیت گشتزنی در ارتفاعات مختلف با ۲۰۰۰ کیلومتر برد که قابلیت انهدام آن برای هیچیک از کشورهای اروپایی و حتی آمریکا با توان فنی موجود ممکن نیست. · موشک قارهپیمای آوانگارد با سر جنگی گشتزن که میتواند در رسیدن به هدف، تغییر مسیر داده و شبکههای پدافندی موشکی را در همان ارتفاع بالا و حتی در حین فرود دور بزند. آن هم با سرعتی بین ۲۰ تا ۲۷ ماخ که هیچ موشکی در حال حاضر قادر به رهگیری این سرعت در خط سیر مستقیم نیست، چه رسد به حالت گشت زن. این موشک قادر است از ۸۰۰ کیلوتن تا ۲ مگاتن مهمات هستهای با قدرتی بیش از ۱۳۰ برابر حمله به ژاپن با خود حمل کند. · موشک بالستیک هواپرتاب کینژال، با برد ۲ تا ۳ هزار کیلومتر متناسب با بستر حمل و پرتاب هوایی. این موشک با ۱۰ ماخ سرعت به هدف اصابت میکند و اعلام شده که اختصاصا برای انهدام سامانههای پدافند موشکی مستقر در جوار روسیه مانند پاتریوت، تاد و ایجیس (در رومانی و مناطق دیگر) ساخته شده است. این موشک میتواند از هر نقطهای که هواپیماهای جنگندهای چون میگ ۳۱ یا توپولف ۲۲ قادر به رفتن باشند، به سمت اهداف پرتاب شود. · موشک اسکایفال یا بورویتزنیک با موتور هستهای که قادر است به مدت بسیار زیادی در آسمان باقی بماند و یک یا چند کلاهک هستهای را در خود جای دهد. · آنهپاد استاتوس ۶ ملقب به پوسایدون (آنهپاد اختصارا به معنای آبنورد هدایتپذیر از دور گفته میشود). استاتوس ۶ پدیدهی عجیب این رونمایی ها بود، یک اژدر هستهای که قادر است بدون سرنشین دریانوردی کند و تا ۱۰۰ مگاتن بمب اتمی را با خود حمل کند. استاتوس ۶ موشک نیست، اما همهی راهبرد پدافندی موشکی آمریکا را زیر سوال میبرد. روسها به یکباره از هر آنچه که در این سالها در مورد آن تحقیق کرده بودند و یا توسعه داده بودند رونمایی کردند، همهی آن تسلیحات افسانهای. آنها دیگر حوصلهای از خود نشان نمیدادند. به نظر میرسید قصد داشتند یک بار برای همیشه از شر برنامهی جنگ ستارگان آمریکا که از زمان شوروی یک ایدئولوژی ضدکمونیسم بود و در عصر روسیه پلیدی جهانی کشورهای سرکش را بهانهی خود کرده بود با قدرت خلاص شوند. آنها کاری کردند که این برنامه هیچ معادلهی قابل محاسبهای در برابر روسیه در خود نداشته باشد. اما این سامانهها همچنان توجیهات خود را در برابر ایران و کرهی شمالی و تا حدودی چین، حفظ میکنند و بر همین مبنا پیش خواهند رفت. از طرفی مراکز فرماندهی و کنترل عظیم، حسگرهای فضاپایه و رادارهای برد بلند همچنان عنصر اصلی و فعال طرح جنگ ستارگان هستند و ارزش آن را در برابر روسیه تا حدودی حفظ خواهد شد. شکل 12 طراحی های مفهومی تسلیحات تازه رونمایی شده روسیه. گفتنی است که روسها همچنان تصاویر دقیقی از آنها نشان نداده اند ایران ساکت و ناتوان در ایجاد تهدید اثربخش گرچه ایران عامدانه به بازی تهدید موشکی علیه اروپا وارد نشد، و لیکن این را نباید به معنای یک امر حساب شده و موفقیتآمیز تلقی کرد. از آنجایی که پس از برجام تصوراتی در مورد اتخاذ سیاست تنشزدایی و رفع مسائل اقتصادی کشور با اتکای بسیار به منافع حاصل از توافق با غرب به وجود آمده بود، نزدیکبینی راهبردی دولت با خروج آمریکا از برجام خود را نشان داد. همهی تصورات راهبردی دولت به هم خورد، چرا که ابزاری جز تصورات روی کاغذ برای این وضعیت تدارک دیده نشده بود؛ راهبرد خروجی هم در کار نبود (!!)، دولت صرفا به دستاورد دیپلماتیک خود بسنده میکرد و آن را یک افتخار میدانست، در حالی طرف مقابل اقدامات بسیار زیادی در سطح جهانی با موفقیتهای بسیار انجام میداد. از بعد نظامی به این دلیل که بزرگترین تهدید از دید اروپاییها، یعنی برنامهی اتمی ایران از میان رفته یا به کنترل در آمده بود، به نظر میرسید برنامهی فضایی ایران که ماهوارهبرها و تستهای فضایی در آن ابزاری قدرتافزا محسوب میشدند، برای کاهش تنش به دست خود دولت محدود شدهاند. شواهد از کاهش بودجهی دفاعی و کاهش شدید بودجهی برنامهی فضایی ایران خبر میداد. گرچه در سالهای بعد با اینکه مردم و مجلس هشیار شده بودند بودجهی دفاعی و برنامهی فضایی افزایش یافت، اما آنچنان شور سابق در برنامهی فضایی ایران دیده نمیشود؛ بیشتر پرتابها شکست میخورند و ایران از دستیابی به فضا در یک مسیر صحیح و اصولی، به عنوان راهبرد ملی پایدار باز میماند. اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رویکردی هوشیارانه و بدون خدشه در راهبرد دولت، با پرتاب موفق ماهوارهی نور و رونمایی از موتور سلمان سعی در جبران این عقبماندگی داشت، اما این کافی نبود. در سطح متعارف تهدید کافی علیه اروپا در جهت متعهد نگاه داشتن آنان ایجاد نشده بود، ابزار خاصی در عمل وجود نداشت و ایران از ابزارهای اقتصادی، سیاسی و قانونی کافی نیز بهرهمند نبود. در برابر، اروپاییها حتی تضمینهایی چون سپر موشکی آمریکا در رومانی، استقرار تاد در امارات و دیگر مناطق عربی در برابر یک حملهی محدود موشکی را ایجاد کرده بودند و این همپیمانان اروپایی بودند که ابزار مقابله در برابر اقدامات ایران را در اختیار داشتند. ایران نه تنها دیگر در هیچ سطحی نگران کننده نبود، خود نیز همکاری لازم را به عمل میآورد و به طمع منافع اقتصادی یا جلوگیری از ایجاد مشکلات جدیدتر از برجام خارج نشده بود و قصدی برای ایجاد تنش نشان نمیداد. از این رو غرب سیاست فاصلهاندازی میان نهادهای اصلی دفاعی ایران و دولت را در پیش گرفت، تا با تحلیلهای پیوستهی خود برنامهی موشکی ایران را علت عارضههای سیاسی تحمیل شده بر ایران نشان دهد. بنابراین اروپاییها حتی لازم نمیدیدند پیگیر هیچ تعهدی باشند، از نظر آنها مسئله تمام شده بود و حتی در صورت اقدام نیز آنها در هر شرایطی زمان کافی برای هر کاری داشتند. گستاخی تا آنجایی پیش رفت که کشورهای عربی با مشاهدهی سیل تسلیحات غربی سرازیر شده به کشورهایشان و ایضا قرار گرفتن در حوزههای استراتژیک تسلط تمامطیفی آمریکا، طالب شرکت در مذاکرات بعدی یا برجام ۲ با ایران شدند؛ آمریکا دیگر سربازهایش را راهی صفحهی شطرنج با ایران میکرد. اعراب بر خلاف آمریکا مسئلهای با برنامهی هستهای ایران که قبلا حل شده بود نداشتند، آنها به دنبال قطع حوزههای نفوذ راهبردی ایران در منطقه و کاستن از توان موشکی ایران به نیابت از غرب بودند. اما با این وجود، آمریکای جمهوریخواهان در راهبرد اول که در سرتیتر همگامی راهبردی با برنامهی هستهای ایران به آن اشاره شد، برای فروش وسیع تسلیحات و استقرار سلطهی کامل نظامی بر آسمان و فضای اروپا و خاورمیانه در معادلات خود به تهدید جدی از سوی ایران نیاز داشت. برای آمریکا داشتن یک سلاح هستهایِ محدود و کمظرفیت از سوی ایران لازم بود و فرصتهای بسیاری برای نفوذ و اعمال قدرت توسط آمریکا در ناتو و کشورهای عربی فراهم میآورد، از حضور تقریبا بیهزینه و همهجانبه در همه جا (!) تا داشتن بهانههای کافی برای اقدام علیه توان بازدارندگی روسیه و حتی چین به هزینهی دیگران. البته بیعملی ایران دست آنان را از این اقدامات تا حدودی کوتاه میساخت. جمهوریخواهان به خوبی برای ابعاد روانی «تهدیدی به نام ایران» در جهت بقای سیاسی خود نیز برنامهریزی کرده بودند، تا حدی که به عقیدهی بنده آزمایش سلاح هستهای از سوی ایران اصلیترین و لازمترین عنصر برنامهی تهدیدسازی ترامپ در جهت محِقسازی خود بود. اما ایران در این حوزه با اتکا بر اصول اعلامی خود در فتوای هستهای اقدامی نکرد. هر چند ایران از دید غربیها خود را ناتوان و بیاراده نشان داد (کاری که معقول به نظر میرسید واکنش شدید مقابله به مثلی در حد خروج از برجام و ساخت بمب بود و همه در دنیا چنین انتظاری داشتند) و سعی کرد نسبت به اهداف تاکتیکی نزدیک به خود قوای منکوب کنندهتری فراهم آورد تا بازدارندگی را در عرصهی تاکتیکی و در برابر پایگاههای نزدیک به خود فراهم کرده و مهلتی به اعراب برای عرض اندام نداده باشد، و از طرف دیگر با نظامی نکردن برنامهی هستهای خود آن را حفظ کند. اتخاذ این راهبرد با ساختن موشکهای سوخت جامد کوتاهبرد، افزایش در دقت و تعداد و رساندن برد آنها به ۱۰۰۰ و سپس ۱۸۰۰ کیلومتر، قدرتی با فواید تاکتیکی بیشمار به خصوص علیه تهدیدات منطقهای ایجاد کرد. این توان ثمرات خود را در حملات موشکی به داعش، تروریستهای کردستان عراق و پایگاه تروریستی عینالاسد نشان داد، اما در حیطهی حفاظت از دستاوردهای برجام عملگر موثری به شمار نمیرفت. ایران بدون داشتن سلاحی که بتواند به شکلی موثر اروپا را تحت فشار امنیتی-نظامی قرار دهد، نتوانست آنها را در توافق متعهد نگاه دارد. شیوهی دستیابی ایران به سلاح هستهای، خط زمانی و مراحل مختلف در مقالهای دیگر مورد تحلیل اینجانب قرار گرفته است و از تکرار آن خودداری میکنم. در آن مقاله از دلایلی مبنی بر اینکه چرا ساختن یک یا چند بمب فواید آنچنانی نداشته و در راستای راهبرد تقابلی آمریکا قرار میگیرد و اینکه حتی اجرای آن، چه پیشنیازهایی لازم دارد به تفصیل سخن گفتهام. آن موارد در مورد دستیابی به موشکهای میانبرد فراقارهای نیز منطق مشابهی دارد و شرایطی ویژه را رقم میزند که در ادامه توضیح داده خواهد شد. موشک میانبرد فراقارهای (IRBM) چنین موشکی از نظر فنی ابتدا لازم است طی ۵ تا ۷ پرتاب مطابق با الگوی اثبات یک فناوری موشکی، به باور تولیدکننده و همگان برسد. سپس این فناوری از نظر تولید انبوه در سطوح متعارف و غیرمتعارف و از نظر عددی به شکل راهبردی و تاکتیکی نیز میبایست خود را اثبات کند. این موارد برای تحقق به زمان زیادی نیاز دارند. برای مثال موشکی که بتواند بردی معادل ۴۰۰۰ کیلومتر یا بیشتر داشته باشد، باید بتواند سالم پرتاب شود، به سلامت از پدافند موشکی عبور کند، سالم به مقصد برسد و در مقصد نیز نقطهی مورد نظر را با دقت بالایی مورد اصابت قرار دهد و آن اصابت موثر واقع شود. در برخی محاسبات برای چنین موشکی که بتواند از میان خطاهای سیستمی، خطاهای هدفگیری و اقدامات دشمن موثر واقع شود، شانس کمی وجود دارد و به همین علت برای دستیابی به موفقیت باید این شانس کم با کمیت پوشش داده شود. مثلا اگر فرض بگیریم از ۱۰ موشک با خطاهای مذکور تنها ۴ موشک امکان رسیدن به ۱۰ هدف را داشته باشند، بنابراین میبایست ۲۵ موشک تولید شود و همین تعداد نگهداری و سپس شلیک شود که فرایندی بس بزرگ و پرمسئله است، به خصوص نسبت به ابعاد دشمنان و اهداف جدیدی که مورد تهاجم قرار میدهد. اروپا پهنهی وسیعی از اهداف دارد و نمیتوان تنها با تعداد محدودی موشک در برابر آن بازدارندگی ایجاد کرد. مگر اینکه این تعداد محدود موشک، به سرهای جنگی اتمی مجهز باشند و از طرفی دیگر به تعداد شهرها، پایگاهها یا دستکم پایتختهای اروپایی لحاظ شده باشند. این بدان معنیست که برای موشکی در برد اتحادیه، ۲ روش مطروح است: در طرح اول باید موشکها بسیار ارزان و پرتعداد باشند و در طرح دوم به خصوصیاتی مجهز شوند که با کمترین خطا از پیشرفتهترین سامانههای پدافندی عبور کنند. در طراحی دوم موشکها بسیار گران خواهند شد تا ترکیب این دو طرح یک اجبار شود و البته در کنار آن میبایست سامانههای جانبی برای انهدام یا مشغولسازی پدافندهای موشکی غربی در محدودهی اتحادیه نیز تدارک دیده شود تا بازدارندگی، کمال ظرفیت خود را حفظ کند. یک مثال عددی را میتوان آن ۱۰ پایگاهی که ائتلاف غربی در ۲ حملهی موشکی از اروپا به سوریه استفاده کرده است، ملاک قرار داد. به لحاظ فنی ۵۰ تا۱۰۰ موشک برای انهدام هر پایگاه لازم است و این نیازی در حدود ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ موشک را در دو طرح مذکور گوشزد میکند. از جهات فوق، ساختن موشک، آزمایشات مختلف و در نهایت تولید انبوه به شکلی که بدون کلاهک هستهای و با سر جنگی حدود ۵۰۰ کیلوگرمی موثر واقع شود، زمان زیادی دستکم بین ۵ تا ۲۰ سال طول خواهد کشید. رونمایی از چنین موشکی بسیار حساسیتبرانگیز خواهد بود و میتواند تنشهای بسیاری ایجاد کند، بنابراین در دورهی رونمایی و آزمایشها میبایست هزینههای زیادی صرف شود. از طرفی در این میان دشمن نیز اقدامات متقابل فراوانی صورت خواهد داد. از تحرکات تروریستی تا حملهی نظامی محدود و یا اقدامات راهبردشکنِ متقاطع مثلا پاسخ به برنامهی موشکی در سطح تحریمهای اقتصادی یا سیاسی. اما نداشتن این موشک به معنای آن است که هر توافقی ضمانتی برای متعهد ساختن طرف اروپایی در پی نخواهد داشت و تجربه نیز نشان میدهد که چنین توافقی بدون شک یک اتلاف وقت خواهد بود. با این وجود برنامهی هستهای نیز بدون تسلیحات حامل اهمیت آنچنانیای ندارد و پیگیری بیش از حد آن صرفا برای ایجاد سرگرمی و فایدهی سیاسی به نفع طرف غربیست تا در جهت ایجاد ساز و کارهای تحریمی و محدودسازی بیشتر ایران دستاویزی داشته باشند. گرچه هزینههای داشتن این موشکها ممکن است زیاد به نظر برسد، ولی کشور را به بازدارندگی مطلوبی میرساند که طرف معامله را در محدودهی توافق نگاه میدارد. این از آن جهت امری راهبردی محسوب میشود که نابود کردن هر توافقی به معنای شروع مخاصمهای جدید است. چه بسا نگارش یک توافق منافعی دارد و مضراتی ولی کنترل شده، اما خروج از آن هزینههای بسیار زیادی برای هر دو طرف و به بر اساس تجربهی موجود و تجارب قبلی برای ما خواهد داشت. آنچه که اشاره شد نمایشی از مقطعی و تاکتیکی بودن اقسام مختلف مذاکرات توسط غرب در ابتدای راه با هر کشوری که به ایجاد قدرت سخت میپردازد، بود. این مذاکرات همانند مذاکرات آتشبس میان یک درگیری نظامی برای ارسال بیشتر مهمات به خطوط و جابجایی مجروحین برای درگیری بزرگتر بعدیست. آنها به دلیل ماهیت برتریطلبی متکی بر فناوری نمیتوانند به معاهدات صلح در هیچ سطحی پایبند بمانند. به محض آنکه تکنولوژیهای جدید نمایان میشوند و حوزههای جدید اعمال قدرت به واسطهی آنها فراهم میشود، همهی معادلات و توافقات پیشین را به هم ریخته و طالب نظمی جدید مطابق با این تواناییهای جدیدشان میشوند. گاه این تکنولوژیهای جدید فناوریهای سیاسی و اقتصادیست و یا حتی نوآوریهای اداری در ایجاد مکانیزمهای بینالمللی بروکراتیکی که محدودسازی و کنترل دیگران را از طریق پیمانهای پیچیده شده در ظواهر صلح آمیز دنبال میکنند، مانند آنچه که در FATF شاهدیم. این مطلب را با عنوان حقانیت فناوری در مقالهای دیگر با اشاره به برخی ریشهها و علل برتریطلبی تکنولوژیک و اخلاقیات برآمده از آن مفصلا توضیح دادهام و از ادامه خودداری میکنم. طی سالهای آینده، وزنهی اساسی در راهبردهای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران همان ضمانتهای عملی از قبل ایجاد شده در سطح نظامی (در حوزههای تاکتیکی و راهبردی) است که در مقاطع خاصی علیه سطوح خاصی از قدرت (به خصوص نوع فناورانه که دسترسی سخت را فراهم میکند) به کار گرفته میشوند؛ اقداماتی که دو طرف هوشمندانه به کار میبرند تا طرف دیگر را به بازنگری در رفتار خود وادار کنند. این اقدامات از سوی غرب تعمدا بر اساس محاسباتی پیشینهدار و تجربههای قبلی تنظیم میشوند، علت این تنظیم نیز باورپذیری آنان با اتکا به داستانپردازیهای تاریخی نزد افکار عمومی و اثبات وجود تجربههای قبلیست و به خصوص باورپذیری نسبت به عملی بودن راهبردهای پیشین در آینده. مثلا مسیر توسعهی موشکی ایران به خاطر مسیری که کرهی شمالی رفته است قابل حدس است یا حتی برنامهی هستهای، و ایران در این برنامه مثلا از تجربههای راهبردی کره و چین استفاده خواهد کرد و غربیها هم رفتار متقابل این کشورها را ملاکی برای هزینههای مقابله با ایران خواهند کرد. کرهی شمالی به مقیاس وسیعی برای ایران داستانپردازی شده است. مسئلهی وزنههای راهبردی نظامی جهانی مانند پدافند موشکی از آنجایی اهمیت راهبردی دارد که پیوسته هزینههای بسیاری برای آن شده است، ساختارهای عریض و طویلی ایجاد کردهاند که از این طریق نفوذهای عمیق جهانی، ایجاد شده و به تملک اصیل غرب درآمدهاند و در خود جایگاهی برای اینکه کدام سیاستمدار و یا حزب در رئوس قدرت طرفها قرار گیرد، در نظر نگرفته است. آمریکا تجربهی بسیاری در حوزهی اعمال قدرت بر شوروی و دیگران داشته و دارد و درسهایی که از آنها آموخته است را در مورد ایران تکرار خواهد کرد. این درسها در ساختار اقتصادی-نظامی ایالات متحده زنجیرههای کلان ارزش و همچنین کالاها، مصارف و بازارهایی ایجاد کردهاند که لزوم بهرهگیری حداکثری از آنان را برای این کشور واجب کرده است. آمریکا و غرب را گریزی از مسیرهایی که انتخاب میکنند نیست و این مسیرها به سادگی قابل پیشبینی است و باید با روشهای نرم، افکار عمومی را نسبت به آنها هشیار ساخت. چالش راهبردیِ ایجاد تهدید نظامی علیه اروپا برای متعهد نگهداشتن آنها در هر توافقی، آن است که اقدامات آفندی و به خصوص پدافندی آنها در سطوح نظامی موثر واقع نشوند. به خصوص در زمانی که برنامهی هستهای ایران را کاملا نظامی تلقی میکنند و خود را بر اساس نتایج فنی آن تنظیم میکنند نه رفتار سیاستمداران یا تئوریهای سیاسی. پایان بخش اول برخی منابع 1- https://en.wikipedia.org/wiki/Sentinel_program 2- https://en.wikipedia.org/wiki/Safeguard_Program 3- https://en.wikipedia.org/wiki/Anti-Ballistic_Missile_Treaty 4- https://en.wikipedia.org/wiki/Strategic_Defense_Initiative 5- https://www.nytimes.com/2016/05/13/world/europe/russia-nato-us-romania-missile-defense.html
-
1 پسندیده شدهجنايتكار پليدي است و در جنايات صدام بر عليه ملت ايران و كردها شريك بود آخر هم به صدام خيانت كرد و با كمك آمريكا از عراق فرار كرد اينكه ميگويد از حمله به كويت مطلع نبودم دروغ است اينكه ميگويد به صدام گفتم شكست ميخوريم هم دروغ است باور نميكنم كه جسارت بلبل زباني جلوي صدام را داشته باشد دليل بركناري چيز ديگري است كه نميخواهد بگويد
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بیشتر شبیه فیلمهای هالیوودی است تا واقعیت. چند جوان پرشور با سه قایق کوچک به جنگ هلیکوپترهای پیشرفته امریکایی میروند و یکی از آنها را ساقط میکنند. بعد هم توسط ناو ارتش امریکا اسیر میشوند و 10 روز تحت شکنجه قرار میگیرند تا اینکه نهایتاً چند نفر از آنها شهید میشوند و چند نفر دیگر نجات پیدا میکنند. این ماجرای هیجانانگیز یک داستان خیالی نیست؛ بلکه ماجرایی است که برای عبدالرضا کریمی و دوستانش اتفاق افتاده؛ دوستانی که سرشناسترین آنها را باید شهید نادر مهدوی دانست. با جناب آقای کریمی به گفتوگو نشستیم : شما را تحویل خلخالی می دهیم!!! کلیاتی درباره اینکه چه شد به جبهه رفتید و شرایط چگونه و مسئولیتتان چه بود و همچنین اشاراتی به کارهایی که انجام دادهاید، بفرمایید تا وارد بحث اصلی شویم. بسمالله الرحمن الرحیم. تقریباً 27 سال پیش، مشابه همین حادثهای که در منا رخ داد، در مکه پیش آمد و حدود 400 و خردهای نفر از هموطنان ما چه زن و چه مرد به شهادت رسیدند که برای جهان اسلام، از جمله جمهوری اسلامی واقعه بسیار ناگواری بود. آن قضیه طراحی و برنامهریزی شده بود تا جان عدهای را بگیرند. این حادثه ناگوار که رخ داد، جمهوری اسلامی برای تنبیه عربستان سعودی عملیاتی به نام "مانور شهادت" یا "عملیات خفجی" طراحی کرد. همه نیروهای حاضر در این عملیات به دلیل امکان بالای شهادت ( که علت نامگذاری عملیات خفجی به مانور شهادت هم همین بوده ) شهادتین گفته و با وضو آماده مرگ شده بودند. خفجی یک منطقه نفتی از شمال مشرف به عربستان و از جنوب مشرف به آبهای خلیجفارس است. آن موضوع بسیار حساس بود و همه نیروهای نظامی و حتی سیاسی درگیر قضیه و علاقهمند شدند این اتفاق بیفتد، ولی به دلیل شرایطی که پیش آمد این عملیات بسیار حساس، عظیم و گسترده لو رفت. چه سالی؟ سال 1366 و قبل از شروع عملیات. این عملیات در جواب قضیه برائت از مشرکین بود؟ در واقع انتقام از خون شهدای مکه بود، اما عملیات لو رفت و دستور عقبنشینی دادند و همه نیروها برگشتند و حدود 400 قایق تندرو به دریا زدند تا به نقاطی که برایشان تعیینشده بود حمله کنند. تهاجم به خاک عربستان؟ عربستان، سکوهای نفتی و جاهایی که مدنظر بود تا پاسخ مناسبی در مقابل عربستان به خاطر آن قضیه باشد. بههرحال عقبنشینی صورت گرفت و همین عقبنشینی برای نظام ناگوار شد و باید در منطقه کاری انجام میشد. تعدادی از نیروها انتخاب شدند تا عملیات محدودی را در منطقه انجام بدهند که اسم گروه هم گروه مقابله به مثل نامیده شده بود. لذا در اولین گام برای شناسایی وارد منطقه شدند تا منطقه را بررسی کنند و شرایطی به وجود بیاید تا بتوانند کاری کنند. در آبهای بینالمللی در حال گشتزنی بودیم که توسط پنج هلیکوپتر امریکایی غافلگیر شدیم و به ما هجمه کردند. وقتی هلیکوپترها به صورت خطی آرایش میگیرند یعنی قصد تهاجم دارند و آن 5 هلیکوپتر همچنین آرایشی داشتند. اگر ناوی که در آبهای بینالمللی تردد میکند نوک پیکاناش را به سمت هر کشوری برگرداند، طبق قوانین بینالمللی اعلان جنگ و تعرض به آن کشور است و آن کشور میتواند نیروهایش را برای مقابله وارد صحنه کند. وقتی هلیکوپترها آرایش تهاجمی گرفتند یعنی تقابل را شروع کردند و ما هم متقابلاً در برابرشان ایستادیم و به سمتشان شلیک کردیم. علت اینکه میخواستند تهاجم کنند چه بود؟ آیا شما اقدامی انجام داده بودید؟ آنها زمینه ذهنی از قضیه قبلی داشتند که چند روز پیش میخواستند عملیات کنند و این آمادگی در آنها بود و قصد داشتند پیشدستی کنند. یعنی امریکا در دفاع از عربستان علیه ایران وارد شده بود؟ هم در دفاع از عربستان و هم دفاع از منافع خودش، چون ناوهایش به صورت گسترده در خلیجفارس آمده و نزدیک به 60، 70 شناور امریکایی و همپیمانانش در منطقه بودند و امنیت اینها برایش مهم بود. آنها برای ایجاد امنیت منطقه به خلیجفارس آمدند، در حالی که حضورشان ناامنی بود، چون با مشارکت سایر کشورهای منطقه میتوانیم امنیت آنجا را تأمین کنیم. حضور شناورها و قایقهای تندرو در آن شرایط برایشان ثقیل بود و آن را مانعی برای جولان دادنشان در منطقه میدانستند، چون معتقد بودند ما مسئول امنیت منطقه هستیم. اولین هلیکوپتر به سمت شناورهای ما شروع به شلیک کرد. شهید مهدوی پشت دوشکا شلیک به هلیکوپتر اولی را آغاز و آن را از شکل آرایشیاش خارج کرد. دومین هلیکوپتر را هم بهوسیله "موشک استینگر" هدف گرفتیم. همینجا سؤالی دارم. اصلاً این موشک چگونه به دست ما رسیده و ایران چگونه آن را تهیه کرده بود؟ مختصری در این باره توضیح بفرمایید. در مقطع دهه 60 قضیهای به نام ایران گیت پیش آمد که شخصی امریکایی به نام مکفارلین، مشاور ارشد ریگان رئیسجمهور وقت امریکا با یکسری سوغاتی عازم جمهوری اسلامی شد و تقاضای ملاقات کرد، از جمله با آقای هاشمی رفسنجانی. حضرت امام (ره) نسبت به این موضوع حساس شدند و تشر زدند و دستور دادند هیچ ملاقاتی صورت نگیرد و آنها هم عقبنشینی کردند. این عقبنشینی و بحث رسوایی مکفارلین و ایران گیت سروصداهایی را ایجاد کرد. اوج این رسوایی زمانی بود که موشک استینگر از درون یکی از قایقهای ما به سمت هلیکوپتر امریکایی شلیک شد. یکی از هنرهایی که صورت گرفت این بود که از زرادخانههای امریکا سلاحی به نام استینگر بیرون آوردیم و علیه اهداف هوایی امریکا استفاده کردیم. اینکه از چه طریقی به دست آمده بود، اسمش را هر چه که بگذاریم ایران گیت یا از طریق مجاهدین افغان، بههرحال یک هنر بود. در قضیه مکفارلین به ما داده شد یا خودمان عملیات کردیم و گرفتیم؟ در واقع در آن محموله بود. شلیک آن موشک چند بُرد برایمان داشت، یک برد سیاسی و دیگری نظامی بود. برد نظامیاش این بود که توانستیم این سلاح را به دست بیاوریم و علیه هلیکوپتر و پرندههای امریکایی در یک جنگ نابرابر استفاده کنیم. این جنگ اصلاً از لحاظ دانشهای کلاسیک جنگی دنیا قابلپذیرش نیست که سه قایق تندرو با سلاحهای محدود مثل دوشکا، آر.پی.جی، کلاشنیکف و نهایتاً یک توپ 107 مینی کاتیوشا بتواند در مقابل ناوگان امریکایی مجهز به تمام سیستمهای الکترونیکی، سلاحهای مدرن، انواع موشکها و توپها بایستد. ضمن اینکه پوشش هوایی از لحاظ پرنده ثابت و متحرک دارد. این تجهیزات بهعنوان یک ابرقدرت در مقابل سه قایقی که از درون متن جامعه اسلامی به سمت آنها حرکت کرده است قرار میگیرند و منجر به یک جنگ نابرابر میشود. در این جنگ نابرابر ما پیروز میدان بودیم و هم ما تلفات عِدّه و عُدّه دادیم و هم آنها تلفات عِدّه و عُدّه دادند. این امر برای آنها شکست محسوب میشد. برد سیاسی این قضیه چه بود؟ وقتی موشک شلیک شد، رسوایی مکفارلین به اوج خود رسید و مکفارلین بهعنوان مشاور ارشد ریگان استعفا داد و سپس خودکشی کرد. حضور نیروهای مؤمن جمهوری اسلامی در آبهای خلیجفارس برای دفاع از آبهای سرزمین و منطقهشان معادلات سیاسی و نظامی را به هم ریخت. دشمن به این موضوع واقف شد و اشراف یافت و دیگر نگذاشت موضوع تکرار شود. هر چه به سمت امریکا برویم و به دنبال این باشیم لحاف گرمی از امریکا پیدا کنیم و برویم زیرش تا گرم شویم، به ضررمان است، چون حضرت امام (ره) فرمودند: "امریکا شیطان بزرگ است." امریکا زمانی به مفهومی که حضرت امام (ره) تبیین کردهاند شیطان بزرگ است که ما در نقطهضعف قرار بگیریم، ولی اگر قوت، عِدّه و عُدّهمان را بر اساس چینش الهی شکل بدهیم "کانَ ضَعِیفًا" این شیطان بزرگ در سکوی بسیار پایینی قرار میگیرد و ما در سکوی بالاتری واقع میشویم و اشراف پیدا میکنیم. داشتید میگفتید در حال گشتزنی بودید، هلیکوپترها آرایش نظامی گرفتند و به سمت شما حمله کردند. همینطور است. شهید مهدوی اولین هلیکوپتر را فراری داد، دومین هلیکوپتر را با موشک استینگر زدیم. شما و سایر نیروهایی که در قایق بودید، آن لحظه به دلیل نابرابر بودن نبرد نترسیدید؟ پیشازاین قضیه، در نقطه رهایی قرار گرفته و اصلاً در عملیات خفجی شهادتین را خوانده و وصیتنامههایمان را نوشته بودیم تا با فراغ بال برویم. این قضیه هم در ادامه همان عملیات بود و آمادگی رودررو شدن با چنین شرایطی را داشتیم. ما پشت سرمان را نگاه نکردیم و همه عقبهمان را تکمیل کرده بودیم و نیت مان روبهجلو بود و خودمان را برای هر اتفاقی آماده کرده و شهادت، اسارت، مجروحیت و… را پذیرفته بودیم. در این حالت ترس بیمعنا میشود. وقتی موضوع مرگ در قالب شهادت برای انسان حل شود اصلاً ترس از مرگ معنا ندارد و شیرینترین موضوع در عالم خاک برایمان مرگ در قالب شهادت میشود. با امید شهادت، اولی را فراری دادید. زمانی که پیمانه برای دیگران پر میشود، مرگ میآید، ولی برای کسانی که در این مسیر حرکت میکنند تازه وقتی پیمانه پر میشود، زنده میشوند؛ بنابراین ترس در اینجا کاملاً منتفی است، چون داریم روبهجلو حرکت میکنیم. دشمن تهاجم کرده است و وظیفه داریم او را عقب بنشانیم. هلیکوپترهای دیگر آرایش شان را تدافعی کردند و دورمان حلقه زدند و از همان فاصله به سمت قایقهای ما شلیک کردند. دیگر فرصت نکردیم موشک بعدی را برای دفاع آماده کنیم، چون هلیکوپتر بعدی به ما حمله کرد و ما را با کالیبر به رگبار بست. پایم تیر خورد و بقیه دوستان هم مجروح شدند. هلیکوپترهای بعدی با فاصلهای که وجود داشت با راکت موجود در زیر هلیکوپتر قایق ما را هدف گرفت و دیگر نفهمیدیم چه شد. قایقمان متلاشی شد و ما رفتیم روی هوا و بعد هم افتادیم داخل آب. دو تا از قایقها از جنس فایبرگلاس بودند و قایق شهید مهدوی فلزی بود. در یک قایق نبودید؟ نه. کلاً سه قایق، دو تا چهار نفر و یکی سه نفر و مجموعاً یازده نفر بودیم. قایق شهید مهدوی با رگبار سوراخسوراخ شده، ولی روی آب شناور بود. دو قایق دیگر متلاشی شدند و همه نیروهایش مجروح داخل آب افتادند. آنجا یک بویه قرار داشت و جریان آب برخلاف جهت واقع شدن بویه بود و بچهها تلاش میکردند خودشان را به آن برسانند، چون مخزنی داشت و یک جور محل اتکا بود و میتوانستیم خودمان را آنجا نگه داریم. در یک انفجار جلیقه نجاتها پاره شدند، بدنها آتش گرفتند و سوختند، هلیکوپتر از بالا تهاجم میکرد و تکتک بچهها را با کالیبر میزد و به شهادت میرساند. پنج تا از نیروهایمان داخل آب شهید شدند. پس از نیم ساعت درگیری، دو ناوچه امریکایی آمدند و ما شش نفر باقیمانده را از آب گرفتند و تحویل اولین ناو مستقر در منطقه دادند. USS Chandler چگونه شما را دستگیر کردند؟ به چراغ دریایی رسیدید؟ ما به بویه نرسیدیم، چون 100 متر شنا میکردیم و هلیکوپتر تهاجم میکرد و 200 متری عقبتر میرفتیم و به خودمان که میآمدیم متوجه میشدیم فاصلهمان از بویه بیشتر شده است. مجبور بودیم با سر داخل آب برویم و پاهایمان بالا باشد تا اگر تیر میخوریم به پایمان بخورد و به سرمان نخورد. شب مهتابی بود و سطح آب را از زیر آب میدیدیم. شهید محمدیان تقاضای کمک کرد و به سمتش شنا کردم تا به ایشان کمک کنم، هلیکوپتر به سمت ایشان تهاجم کرد و مجبور شدم زیر آب بروم. از زیر آب دیدم سه گلوله سرخِ شلیکشده به سر شهید محمدیان خورد و دیگر ایشان را ندیدم. پنج تا از بچهها جاویدالاثر شدند. امریکاییها اینها را از آب نگرفتند و آب آنها را برد و اثری از آنها پیدا نشد. هلیکوپتر امریکاییها را که زدیم و متلاشی شد و جنازه خلبان و کمکخلبان را بعد از چند روز از آبهای بحرین گرفتند، ولی هنوز هیچ آثاری از نیروهای ما دیده نشده است. شش نفر اسیرشده شامل شهید مهدوی، آقای گُرد، من، آقای مظفری، آقای باقری و آقای رسولی و همگی هم مجروح بودیم. نیم ساعتی طول کشید تا ما را سوار اولین ناوچه کردند و به اولین ناو (ناو USS Chandler) بردند. بیشتر دوستان در مصاحبههایشان شهادت این دو عزیز را در اثر شکنجه عنوان کردهاند. در حالی که شهید مهدوی و گُرد را اصلاً ندیدیم ولی چهار نفر دیگر همدیگر را در عرشه ناو و در درمانگاه ناو دیدیم. بههرحال ما را به اولین ناو رساندند و روی عرشه ما را دستبند زدند و به صورت خطی گذاشتند. هوا که روشن شد و نظامیهای سرخ، سفید و آبی امریکایی دورمان را گرفتند و با سلاح بالای سرمان ایستادند. اولین نفری که بالای سرمان آمد به زبان فارسی دستوپا شکسته از من پرسید: "اسم شما چیست؟" جواب دادم: "رضا." سؤال کرد: "فامیلی؟" پاسخ دادم: "کریمی." درجهام را پرسید. گفتم: "سرباز هستم." کسی که مجروح میشود معمولاً تقاضای آب میکند و ما میگفتیم: "water" داخل ناوچه که میگفتیم "water" کتک میخوردیم و به درخواستمان توجهی نمیکردند. در ناو یکی از سیاهپوستها قمقمه آبش را آورد و فقط لبهایمان را تر کرد و با وجودی که مجروح بودیم به ما آب ندادند که بخوریم. سؤالات دیگری هم از ما پرسیدند و جوابهایمان را یادداشت کردند. بعد ما را به درمانگاه ناو بردند. 24 ساعت بعد دو نفرمان را جدا کردند و به ناو دیگری بردند و دو نفر دیگرمان همچنان در همان ناو اول ماندیم. در مجموع در چهار مرحله بازجویی شدیم. شخصی به نام جان که امریکایی بود آمد و گفت من امریکایی هستم. 60 سال سن داشت و از ما بازجویی میکرد. نظامی بود؟ لباس شخصی پوشیده بود. احتمال داشت از سازمان سیا باشد. از نظر نظامی خودش را معرفی نکرد، فقط گفت اسمم جان است و 20 سال در ایران بودم و کار تجارت میکردم و کاملاً به ایران واقفم. عبدالرضا کریمی پس از رهائی از اسارت آمریکائی ها فارسی صحبت میکرد؟ بله. در این چهار مرحله بازجویی تلاش شان این بود یکی از بچهها بهنوعی اعلام پناهندگی کند و قضیه تحتالشعاع آن قرار گیرد، چون برایشان سخت و ناگوار تمام شده بود. اگر یکی از بچهها چنین کاری میکرد موضوع تحتالشعاع پناهندگی او قرار میگرفت و وضع فرق میکرد. کلاً یک هلیکوپتر را زدید؟ بله. روشهای مختلفی در بازجویی وجود دارد. یکیاش تطمیع است که هر کشوری بخواهید میبریمتان و هر امکاناتی هم بخواهید در اختیارتان قرار میدهیم. در این شیوه به صورت مسالمتآمیز با شما گفتوگو و نظرتان را جلب میکنند. حرفهایی از این قبیل که شما مثل پسرم و حیف هستید. ما صحنه به شهادت رسیدن بچهها را دیده و آن اندوه عظیم را لمس کرده بودیم، برای همین حرفهای آنها برای ما که در جهت نیل به هدفی حرکت میکردیم قابلپذیرش نبود. روش بعدیشان تهدید است که یا شما را میکشیم یا تحویل اسرائیل میدهیم. اگر با ما همکاری نکنید برای سرنوشتتان تضمینی به شما نمیدهیم. در واقع میخواستند کاملاً دلمان را خالی کنند، ولی این حرفها برایمان مهم نبود. از شیوههای دیگر بازجویی، تزویر و جنگ روانی را به کار بردند که بتوانند کاری از پیش ببرند، ولی نتوانستند. نهایتاً بعد از ده روز ما را به ناو سرفرماندهی لاسال ـ که ناو بزرگتر و قسمت درمانگاهش وسیعتر بود ـ منتقل کردند. 4 نفرمان را به آنجا بردند و تیمهای پزشکی شروع به انجام کارهای درمانی کردند. پایم تیر خورده بود که آنجا به کمرم آمپولی زدند و پا را بیحس و جراحی کردند و داخل پایم پلاتین گذاشتند. دستها و صورتها همه سوخته بودند که شروع به ترمیم کردند و هر دو ساعت یک بار پانسمانهایمان را عوض میکردند و این یکی از روشهای معقول و خوبی بود که انجام دادند. برخورد تیم پزشکی در مقایسه با بازجوها و سایرین کاملاً متفاوت بود، چون بر اساس رسالتی که داشتند انجاموظیفه میکردند. حتی برخورد فیزیکی بین بازجو و تیمهای پزشکی به وجود آمد، چون وقتی داشتند کارهای درمانی میکردند، بازجو میآمد و شروع میکرد به اذیت کردن. مثلاً پای تیرخوردهام را که هنوز عمل نشده بود، عمداً فشار میداد و به من میگفت: "دوست داری این پا خوب شود؟" تیم پزشکی یک تیم شش هفت نفره و کامل بودند. سر تیم پزشکی با او درگیر شد و هلش داد و حتی او را از اتاق بیرون کرد و به او فهماند که اینجا موقعیت ماست و اگر هر کاری داری بعداً که اینها از اینجا منتقل شدند انجام بده. نسبت به دشمن باید انصاف داشته باشیم و باید خوبیها و بدیهایش را بیان کرد. سرخپوستها و سیاهپوستها با ما خیلی مهربان بودند، اما سفیدپوستها با ما و حتی با خودشان خشونت داشتند. همه اینها قابل انتشار است و باید راجع به آنها نوشت که خود دنیایی مطلب است. شما 10 روز اسیر بودید؟ بله. فرمودید پزشکان آمدند و… کار درمانیشان را انجام دادند. همزمان بازجویی هم میشدید. بله طی این 10 روز همزمان با درمان بازجویی هم میشدیم. بیشترین هدفشان این بود که یکی دو پناهنده را از جمع ما چهار نفر اعلام کنند تا نهایتاً در این قضیه بُرد داشته باشند که خوشبختانه اتفاق نیفتاد. در نهایت صلیب سرخ وارد صحنه شد و ابتدا تیمهایشان آمدند و از لحاظ وضعیت جسمی و روحی ما را چک کردند. بعد ما را با هلیکوپتر به بحرین و از آنجا هم با همراهی صلیب سرخ بینالمللی با هواپیمای C-130 به عمان بردند. در فرودگاه مسقط یکسری کارهای درمانی و پذیرش صورت گرفت. تیمی از تهران شامل سردار فدوی و سردار محمدی فرمانده وقت منطقه دوم نیروی دریایی سپاه و از امور خارجه تیمهای امنیتی با یک هواپیمای اختصاصی آمدند و آنجا ما را تحویل گرفتند و به ایران برگشتیم. دیگر شهید مهدوی را ندیدید؟ اصلاً ایشان را ندیدیم تا زمانی که هواپیما در فرودگاه تهران نشست و متوجه شدیم دو جنازه از قسمت بار هواپیما بیرون آوردند که گفتند شهید مهدوی و گُرد است. امریکاییها در باره آنها چه گفته بودند؟ گفته بودند آنها بر اساس جراحت در مسیر از دنیا رفتهاند. آثار شکنجه روی بدنشان بود؟ بله. بچهها را شکنجه دادند. شما را شکنجه کردند؟ بله. مثلاً؟ بازجوها پوست دستمان را میکَندند. البته بیشتر شکنجهها روانی بود. آیا توهین میکردند؟ مثلاً به خانواده یا کشور چه میگفتند؟ چگونه شما را تحتفشار قرار میدادند؟ یک نمونه را برایتان مثال میزنم. بازجوها که دیدند حریفمان نمیشوند. گفتند مشکلی نیست ما شما را به ایران میفرستیم. همانجا گفتند؟ بله بعد گفتند ولی برایتان پروندهای را تنظیم میکنیم و مطالبی را در آن مینویسیم که وقتی وارد ایران شوید، به دست آقای خلخالی بیفتید! اگر او پروندهتان را بخواند قطعاً اعدامتان خواهد کرد. مثلاً بگویند شما جاسوس هستید؟ بله. ما هم گفتیم خیلی خوب است، اگر مایلید ما را به ایران بفرستید به دست آقای خلخالی اعدام شویم بهتر از این است که به دست شما بیفتیم. پرسیدم: "حالا چرا آقای خلخالی؟" جواب دادند: "چون ایشان دادستان است و سمت قضایی مهمی دارد." گفتم: "الان آقای خلخالی کارهای نیست. اطلاعاتتان غلط است. این قضیه مربوط به اوایل انقلاب است و فعلاً کارهای نیست." گفت: "حالا آقای خلخالی نامی…" اسم خلخالی در ذهنشان مانده بود و با آن ما را تهدید میکردند. من هم گفتم: "خیلی خوب! شما تنظیم کنید و ما را پیش آقای خلخالی بفرستید." بههرحال این تهدیدها دل انسان را خالی میکند. نگران بودیم ما را تحویل اسرائیل یا عراق بدهند یا بکشند. اینها مسائلی بود که در ذهنمان دور میزد. تنها چیزی که ما را حفظ میکرد توکل و ذکر بود. ذکر ما را نگه میداشت و به ما قوت قلب میداد. قضیه تمام شد و ما وارد جمهوری اسلامی ایران شدیم . 5-4 سالی پس از رحلت حضرت امام (ره)، سال 72، 73 به حرم حضرت امام (ره) برای سالگرد ایشان رفتیم. حاج احمد آقا پشت حرم یک مجموعه مهمانسرایی را تدارک دیده بود. معمولاً بعد از مراسم به آنجا میرفتند و سفرهای پهن میشد و غذایی تناول میکردند. یکی از دوستانم که همراهم بود، گفت: "بیا به آنجا برویم." گفتم: "ول کن، حوصله داری، ما به هوای حضرت امام (ره) اینجا آمدیم و کاری به این کارها نداریم." با اصرار ایشان رفتیم، ولی داخل نرفتم. روی پلههای پاویون مانندی که پشت به ساختمان و روبهروی محوطهای که ماشینها را پارک میکردند روی 3-2 پله بالاتر نشستم. دوستم داخل رفت. 6-5 دقیقه بعد دیدم پیکانی آمد و جلوی پایم ایستاد. رانندهای به جوانی و تیپ شما پیاده شد و از طرف شاگرد در عقب را باز کرد و حاجآقای عمامه سفیدی را که عصا به دستش و لرزان بود و حالت لقوه داشت پایین آورد. آن حاجآقا را شناختم، آقای خلخالی بود. ایشان آمد و گفت: "من روی پله پیش این جوان مینشینم." آمد و بغلدستم نشست. راننده هم ماشینش را پارک کرد و رفت و چندان به ایشان توجه نکرد. با عصایی که در دستش بود به زانویم زد و گفت: "پسرجان! مرا میشناسی؟" گفتم: "نه تنها من بلکه همه عالم تو را میشناسند!" (با خنده) پرسید: "از من نمیترسی؟" جواب دادم: "برای چه بترسم حاجآقا؟ شما که دیگر عصا دستتان است و هیبت سابق را ندارید. حقیقتش چند سال پیش که صحت و سلامتی داشتید از اسم و رسم شما نترسیدم" سؤال کرد: "چطور؟" داستان را برایش تعریف کردم. شروع کرد به گریه کردن. گفت: "منِ خلخالی که عناصر رژیم شاه را در هم پیچیدم و برای خودم کسی بودم، به این روزگار افتادم و ذهنم خوب کار نمیکند و بدنم اینچنین میلرزد." منظورم از بیان این قضیه این بود که وقتی آدم با خدا معاملهای میکند نباید بترسد. منبع : مجله رمز عبور شماره 15 - مهرماه 1394 پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند.
-
1 پسندیده شدهULAQ اولین شناور بدون سرنشین (USV) ترکیه آزمایش های دریایی را آغاز می کند ULAQ توسط کشتی سازی ARES و Meteksan Defense توسعه یافته است. این Armed Unmanned Surface Vehicle (AUSV) در واقع، اولین نمونه از پلتفرم ULAQ است که وارد دریا می شود و آزمایشات دریایی خود را آغاز می کند. این پلتفرم با برد حدود 400 کیلومتر برای ماموریت هایی مانند شناسایی ، نظارت ، اطلاعات ، حفاظت از تأسیسات استراتژیک عملیاتی می شود. این پلتفرم هم اکنون مجهز به سیستم تسلیحاتی با چهار موشک Cirit و دو موشک L-UMTAS است. که تا اواخر امسال مورد آزمایش قرار می گیرد. همچنین بیان شده پس از اتمام آزمایشات نمونه اولیه؛ نسخه های نظارت و اطلاعات، مین گذاری و عملیات ضد زیردریایی، جستجو و نجات و اطفاء حریق آماده تولید خواهد بود. منبع
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث جنگ های اول و دوم عراق و آمریکا موسوم به جنگ اول خلیج(فارس) و جنگ دوم خلیج(فارس) ، یکی از بحث های مهم مرتبط با تحولات دهه پایانی قرن بیستم و دهه های آغازین قرن بیست و یکم در منطقه خاورمیانه است که در بلند مدت باعث ایجاد تغییرات عمیق جغرافیائی ، نظامی ، جغرافیای سیاسی ، نظامی و اقتصادی در این منطقه شده است. اما ظاهرا این مباحث در این انجمن اونقدر که شایسته و بایسته است مورد توجه قرار نگرفته است. پس با اجازه مدیریت محترم و دوستان و کاربران ارجمند انجمن ، دوباره بررسی این بحث مهم رو در قالب سلسله پست هائی به جریان می اندازیم. ( باشد که بخاطر بالا آوردن تاپیک قدیمی توسط تامکت گیلانی هدف فینیکس قرار نگیریم ) "بخش سوم" قدرتمند و از پای درآمده (اوضاع عراق در پایان جنگ 8 ساله) جنگ ایران و عراق روز هشتم ماه اوت 1988 به پایان رسید ؛ و هیچکس پیش بینی نمی کرد که دو سال بعد " همین تاریخ" به عنوان سرآغاز بحران خلیج فارس ، شناخته شود. در عراق چنین تصور میشد که این کشور ، در جنگی که هشت سال به طول انجامید و بیش از یک میلیون کشته بر جای گذارد ، برنده شده است. اما این توهم صرفا بدان خاطر بود که "تهران" ابتدا پیشنهاد آتش بس را پذیرفت. بغداد نیز که در ان واحد "هم قدرتمند بود و هم از پای درآمده " به جنگ پایان بخشید. ماشین جنگی عراق شگفت انگیز و اعجاب آور بود ، بخصوص که در خاورمیانه نظیر نداشت. به این معنی که ارتش آن شامل 55 لشکر ( دربرابر 10 لشکر در سال 1980) ، یک میلیون سرباز آماده نبرد و جنگ دیده ، پانصد هواپیمای نظامی و 5500 تانک می گردید. (که این تعداد حتی بیش از آنچه بود که ایالات متحده آمریکا و آلمان فدرال متحد در آن سال در اختیار داشتند) از لحاظ مالی ابعاد فاجعه بسیار وسیع تر بود. زیرا در ابتدای شروع جنگ ، عراق 30 میلیارد دلار ذخیره ارزی داشت ، در حالیکه در پایان جنگ هشت ساله ، بدهی خارجی این کشور بالغ بر بیش از 100 میلیارد دلار می گردید. صدام همیشه و هر بار که از میهمانان خارجی خود در سالن مجلل و با شکوه کاخ ریاست جمهوری خود که در قلب بغداد بنا شده پذیرائی می کرد ؛ یادآور می شد که در طول جنگ 8 ساله باایران ، همچون سپر بلا و حامی و مدافع اعراب در قبال تهدید دائمی ایران بوده است و لذا از ثروتمندترین آنان یعنی عربستان سعودی ، امارات عربی متحده و کویت انتظار داشت که "آنها در پرداخت دیون خارجی عراق ، ما را کمک کنند" روز نهم اوت 1988 (درست یک روز بعد از اعلام آتش بس در جنگ ایران و عراق) ، کویت تصمیم گرفت که علیرغم موافقت نامه اوپک در تعیین سهمیه استخراج نفت کشورهای عضو و محدودیت آن ؛ میزان تولید نفت خود را از چاه های نفت " رومیله " (Roumaylah) را افزایش دهد. "رومیله" واقع در منطقه مرزی است که همیشه مورد ادعای عراق بوده و زمینه مساعدی برای ایجاد یک بحران سیاسی به شمار می رفت. صدام حسین این ابتکار کویتی ها را نوعی تحریک و خیانت تلقی نمود. بعلاوه آنکه افزایش تولید نفت کویت بر بازار نفت اثر گذارده و سبب کاهش بهای آن گردید و با این اقدام ، درآمد بغداد ( که 90% از نفت تأمین و بدان وابسته بود ) ، ناگهان به میزان 7 میلیارد دلار در سال سقوط نمود. و این در حالی بود که همزمان اقساط دیون خارجی این کشور به مرز 7 میلیارد دلار در سال بالا رفته بود که به این ترتیب برای دولت و کشور عراق یک " خفقان واقعی" به شمار می رفت. وجود افتراق میان این دو کشور غیر قابل تصور است: بدین معنی که در عراق تمامی امور اجرائی در دست یک فرد دیکتاتور قرار دارد که در رویای قدرت مطلق و متکی بر نیروی "زور" بسر می برد ؛ در حالیکه عراق با جمعیتی بالغ بر هفده میلیون نفر در سختی و مشقت و محرومیت بسر می برد. اما در کشور دیگر و همسایه آن ، امیرنشین کویت ، در یک محدوده کوچک و سرشار از ثروت فراوان که بر آن اعضاء "خانواده هزار فامیل الصباح" حکومت می کند که تمام پست ها و مقامات بانفوذ و پردرآمد را در اختیار دارند. سرمایه گذاری های کویت در خارج از کشور ، از مرز شگفت آور یکصد میلیارد دلار تجاوز می کند که هر ساله حدود شش میلیارد دلار به این کشور کوچک و کم جمعیت بر می گرداند و این رقم علاوه بر درآمدهای نفتی کویت است. و البته نباید فراموش کرد که این "گنج شایان" بیش از همه در خدمت و استفاده تنها هفتصد هزار نفر شهروندان کویتی است ، در حالیکه یک میلیون و دویست هزار نفر کارگران خارجی از اتباع فلسطینی ، فیلیپینی ، پاکستانی و مصری که اقتصاد این کشور را می گردانند ، جز خرده نانی از این خوان گسترده و ضیافت با شکوه طرفی نمی برند!! پول ، غالبا "نخوت" ، "تکبر" و "کوری" می آورد ! و رهبران کویت هیچ راه گریزی برای احتراز از این "گذرگاه دوگانه" و یا به اصطلاح "اره و دره" باقی نگذاشتند و این تراژدی غم انگیز را براه انداختند ؛ بی آنکه کسی علامت خطر را مشاهده یا احساس کند . (این همان نخوت و غرور و کوری است که قریب دو دهه بعد کودک-سلطانهای همسایه جنوبی کویت یعنی ریاض را هم به باتلاق جنگ یمن کشانید.) "عراق" و "کویت" از این پس و گام به گام به جنگی ویرانگر و فاجعه بار نزدیک می شوند. ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت.
-
1 پسندیده شدهاغاز تحویل رادارهای اتشیاب هندی به ارمنستان در روزهای اخیر هند با تحویل اولین رادار اتشیاب SWATHI به ارتش زخم خورده ارمنستان عملیاتی کردن این قرار داد بین دو کشور را اغاز نمود.به همین منظور یک فروند هواپیما ترابری انتونوف 124 با فرود در بنگلور هند اولین رادار از چهار رادار این قرار داد 40 میلیون دلاری را بارگیری نمود.این رادار قادر به رهگیری و شناسایی مکان پرتابه های دشمن از جمله گلوله های خمپاره و گلوله های توپ و راکت به صورت همزمان و در حداکثر برد 50 کیلومتر میباشدو همچنین همزمان میتواند با تحویل مشخصات محاسبه شده نهایی به نیروهای خودی پاسخ متقابل نیز بر دشمن اعمال نماید(گلوله های خمپاره بالای 81 ملم وگلوله توپ بالا 105 ملم).
-
1 پسندیده شدهعلت اصرار بر جزایر اینکه نفت جزایر مجنون رو علت حمله ایران و تلاش برای حفظشون بدونیم منطقی نیست علت اصرار ایران رو به حفظ جزایر در نگاه فرماندهی مثل باکری باید دید قطع جاده العماره - بصره تمام هدف بود حفظ جزایر به عنوان جای پا برای تلاش مجدد برای قطع این جاده بسیار مهم بود برای همین بود که علاوه بر آقا محسن، آقا مهدی هم بر حفظ جزایر اصرار داشت و برای اینکار دست به دامان حضرت امام شدن و ان دو پیام را گرفتند در حقیقت عملیات بدر تلاش برای اتمام کار نیمه تمام خیبر بود و این دو را باید باهم دید حال باید پرسید مگر این باریکه و این جاده چه داشت که این تلاش و اصرار شکل گرفت؟؟ دوستانی که بازی های استراتژیک انجام داده باشند می دانند تصرف نقاط کلیدی کوچک، تاثیر بسزایی در پیروزی دارد باریکه جاده العماره - بصره از آن نقاط محسوب می شد اگر ایران می توانست این باریکه را حفظ و تثبیت کند، کار برای عراق به شدت سخت می شد توپخانه و پدافند ایران جلو میکشید و پوشش هوایی در سمت العماره و بصره سخت میشد از سمت دیگر موضع نونی شکل به زیر توپخانه ایران می رفت و جنگنده های ایرانی فضای عملیاتی بیشتری برای عملیات روی آن منطقه داشتند با این اتفاق عملا بصره و العماره در معرض تهدید جدی در تامین لجستیک و امنیت قرار می گرفتند همین مساله جذابیت باریکه را برای ایرانی که تسلیحات زیادی نداشت به خوبی نشان می دهد به شخص بعد از دیدن نقشه ، روی باریکه طمع کردم ولی ... ولی رسیدن به این باریکه با دست خالی ممکن نبود ایران می دانست تثبیت این باریکه به قیمت خون شهیدان بسیاری خواهد بود و این را پذیرفت اما لجستیک و جای پا را نمی توانست با امکانات موجودش مهیا کند پس تنها راه ایجاد جای پا در جزایر بود و تامین جزایر از طریق طلاییه ممکن بود اما کار ان طور که می خواستند پیش نرفت و عراق با اتش پشتیبانی و لجستیک خود توانست تلفات بسیار بالایی از ایران بگیرد در حقیقت فرماندهی ایران می دانست چه می خواهد و جسارت به خرج داد ولی این قمار انتهایش دلخواه در نیامد و نمیشد گفت که ما قمار کردیم و نگرفت ولی فرماندهی ایران درس سخت و دردآوری گرفت و در کربلای 4 با دیدن شرایط بر ادامه عملیات اصرار نکرد و همین باعث شد در کربلای 5 بتواند شلمچه را بگیرد اگرچه که در آن عملیات هم توپخانه عراق هرچه داشت خالی کرد
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز روایتی تلخ از عملیات خیبر - بخش دوم فرمانده گردان به همت می گفت : احساس میکنم که قاتل هستم !! همت هم کاملا خسته شده بود و به محمد کوثری گفت: "خسته شدم، از خدا شهادتم را طلب کردم." و به محمدرضا پروازیان هم گفته بود: "خیبر آخرین عملیات من است." (شراره های خورشید ص 670) اما 12 اسفند در پادگان دوکوهه برای نیروهایش سخنرانی کرد و با شور و حال از اهمیت عملیات گفت. نیروهای زیادی را از دست داده بودند و لشکر تا حد زیادی منهدم شده بود، همت به جزیره مجنون اشاره کرد که دست ایرانی ها افتاده بود و گفت جنگ آن ها در طلاییه در تثبیت جزایر نقش داشته و گفت: «هشتاد حلقه چاه نفت در جزایر مجنون با ظرفیت بیش از 200 میلیارد دلار ذخایر نفتی حاضر و آماده بهره برداری، از جمله مزایای اقتصادی مهم این عملیات به شمار می آید… به جرات می گویم؛ تصرف همین چاه های نفتی می تواند دریافت غرامت جنگی ناشی از تمامی خسارت وارده به کشورمان را در طول جنگ را، تضمین کند.» و گفت که هاشمی رفسنجانی هم در مصاحبه اش روی این موضوع تاکید کرده است. (شراره های خورشید، ص 692) سخنرانی همت با تکبیرهای رزمندگان در حین سخنرانی شور و حال دیگری داشت. اما راضی کردن فرماندهان گردان به این سادگی نبود؛ پس از این سخنرانی همت جلسه ای با آنها داشت. محمدرضا جلالی فراهانی راوی لشکر درباره این جلسه نوشته است که فرماندهان با توجه به از دست دادن 80 درصد کادرهای گردانشان شرایط روحی و نیروی خوبی نداشتند و حالا به آنها گفته می شد باید باز هم بجنگند. بحث زیادی داشتند و سرانجام همت گفت : تصمیم ، اعزام بخشی از نیروها برای جنگ در جزیره است. مهدی قندیل فرمانده گردان مقداد گفت اگر این موضوع تکلیف است: «من خودم حاضرم به آن جا بروم ولی نیروهایم را نمیبرم» سید ابراهیم کسائیان فرمانده گردان میثم گفت: «من احساس میکنم الآن یک قاتل هستم.» حتی مجتبی احمدی فرمانده گردان بلال که همواره از حرف شنوترین ها بود گفت دستور را اجرا نمیکند. (شراره های خورشید، ص 707 و 749) فردای این روز همت با حاج آقا پروازیان، عقیدتی لشکر، درباره مشکلات صحبت کرد. پروازیان به او گفت: «این مساله تکلیف شرعی که مرتب از طرف فرمانده کل سپاه و قرارگاه نجف برای مسئولین لشکر گفته می شود، به دلیل مشکلات و موانع موجود برای من غیرقابل قبول است… تکلیف باید در حد توان باشد وگرنه ارزشی ندارد.» (شراره های خورشید، ص 708) همت تلاش کرد او را توجیه کند. اما حقیقتا توجیه کار، سخت بود. راوی لشکر در گزارشش از این روز نوشته بود که از آموزه قرآنی توکل به خوبی استفاده نمی شود؛ «به این معنی که بدون برنامه ریزی دقیق و عدم شناخت کافی نسبت به وضعیت منطقه، گفته می شد توکل کنید در حالی که توکل واقعی، باید بعد از برنامه ریزی و احراز آمادگی کامل انجام شود، احساس می شد در این عملیات، بیشتر به عناصری مثل شانس و تصادف تکیه شده است.» (شراره های خورشید، ص 749) نبرد مجنون هدف ایرانی ها در این عملیات رسیدن به جاده العماره بصره در آن سوی هور بود؛ نرسیدند اما تمام توان شان را گذاشتند تا حداقل جزایر مجنون در دل هور را با تلفات بسیار زیاد حفظ کنند. همت و فرماندهان دیگر در شرایط سختی قرار داشتند. اما 14 اسفند یک پیام از تهران به آن ها انرژی تازه ای داد. از بیت امام به قرارگاه اطلاع دادند: «امام فرموده اند جزایر حتما باید نگه داشته شوند، هرطور که شده» حالا همت می توانست نیروهایش را هم با خود همراهتر کند. چند روز سخت و پرتلفات دیگر بر نیروهای باقی مانده همت و بقیه فرماندهان در جزایر مجنون گذشت. 16 اسفند حجه الاسلام احمد خمینی از جماران با محسن رضایی تماس گرفت تا برای امام گزارش بگیرد. محسن رضایی گفت: «از لحاظ مهمات، خیلی در مضیقه هستیم. الحمدلله وضع کلی خوب است، ولی عراق با تمام قوا حمله می کند.» (شراره های خورشید، ص 721) وضع نیروها در جزایر اصلا خوب نبود؛ وضع نیروهای همت بدتر. کارش به قرض گرفتن نیرو از یگان های دیگر کشیده بود تا خطش را حفظ کند. چهارشنبه 17 اسفند غلامعلی رشید از فرماندهان ارشد سپاه به قرارگاه خبر داد: «اگر نیروهای مورد نیاز همت نرسند، احتمال سقوط خط این لشکر زیاد است.» (شراره های خورشید، ص 725) همین روز پیام دیگری از جماران به قرارگاه رسید که از امام نقل شده بود: «عاشورایی استقامت کنید و جزایر مجنون را به هر طریق ممکن حفظ کنید.» (شراره های خورشید، ص 726) همت تمام نیروها و حتی نیروهای تدارکات لشکر را به میدان نبرد آورد. قاسم سلیمانی تعریف کرده که همت خاک آلود و ژولیده به سنگر او آمد و از او خواست تعدادی نیرو به او بدهد. قاسم سلیمانی به یکی از نیروهایش گفت با همت بروند و یک گروهان نیرو برایش از بین نیروهایشان جدا کنند. با موتور رفتند تا از معرکه نبرد یک گروهان نیرو به بخش دیگری از معرکه ببرند. (شراره های خورشید، ص 729) در مسیر ، گلوله خمپاره راهشان را برید و ترکشش سر همت را هدف گرفت و همت فرمانده لشکر، روی یک موتور در خط مقدم نبرد شهید شد. خیبر در پایتخت همت تنها فرمانده شهید خیبر نبود؛ چندین فرمانده دیگر از جمله حمید باکری و مرتضی یاغچیان هم در این عملیات شهید شدند. یک سوال مهم این است که فرماندهان قرارگاه و هاشمی رفسنجانی چرا این همه به ادامه نبرد پرتلفات خیبر اصرار داشتند؟ حقیقت این است که جستجوهایم برای یافتن دلیلی که بتواند ذهنم را پس از خواندن این همه گزارش تلخ آرام کند، به نتیجه روشنی نرسیده است. در این عملیات دو بار پیامهایی از دفتر آیت الله خمینی به نقل از امام(ره) به قرارگاه فرماندهی مخابره شد. اوضاع واقعا خوب نبود اما وقتی پیام امام برای حفظ جزایر رسید محسن رضایی به فرماندهان جنگ گفت از جزایر بیرون نمی رویم، حتی اگر سازمان سپاه از بین برود. (تنبیه متجاوز، ص 97 ) به راستی نگاه محسن رضایی به فرمان امام چه بود که حاضر بودند فرماندهان لشکر را به معرکه نبرد مستقیم بفرستند و سازمان سپاه را از هم بپاشاند؟ آیا آنها معتقد بودند که سخنان آیت الله خمینی از جایی فراتر از عالم واقعیت ریشه گرفته است و به عالم بالا تعلق دارد یا اینکه بر اساس گزارش های فرماندهان و مسئولان جنگ صادر شده است؟ یعنی فرماندهان از اهمیت حفظ جزایر به امام می گفتند و بعد امام برای حفظ جزایر پیام می داد و بعد به رزمنده ها و فرماندهان می گفتند حفظ جزایر مهم است و ببینید که امام هم بر آن تاکید کرده است؟ می دانیم در ارتش پیش از آغاز عملیات خیبر انتقادهای جدی به عملیات وجود داشت. (کتاب تحلیلی بر عملیات خیبر از امیر نصرت الله معین وزیری را ببینید.) صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش نیز مشکلات خیبر را به پایتخت رسانده بود. روز 8 اسفند هاشمی در خاطراتش نوشته است: «خدمت امام رفتم. گزارشی از وضع جنگ دادم. امام نگران بودند. از طرف آقای صیاد گزارش ناراحت کننده ای دریافت کرده بودند. با توضیحات من تخفیفی حاصل شد. برای امام اهداف مهم عملیات را توضیح دادم. ایشان هم نظرشان این بود که قطع جاده بصره بغداد، ضربه غیرقابل جبرانی به بعث عراق وارد می کند. به ایشان گفتم: من از رهگذر این اهداف به ختم جنگ می اندیشم. ایشان لبخندی زدند و جواب ندادند.» (آرامش و چالش، ص 385) می بینیم که امام با گزارش صیاد نگران می شود و با توضیح هاشمی رفسنجانی از نگرانی اش کم می شود. در میانه عملیات نیز امام از جبهه نبرد گزارش می گرفت و به نظر می رسد دستورهایش براساس همین گزارش ها بوده است. عملیات خیبر ایده محسن رضایی برای رهایی جنگ از بن بست بود و نیروهای علی هاشمی برای شناسایی هور ماهها زحمت کشیده بودند و به نظر می رسد اصرار محسن رضایی و فرماندهان قرارگاه برای شکستن خط طلاییه برای نجات عملیات بود. اما وقتی فرماندهان مستقیم نبرد با یقین می دانستند شکستن این خط غیرممکن است اصرار بر این دستورها چه منطقی داشت؟ شاید آقای رضایی توضیحاتی داشته باشد که بتواند ماجرا را شفاف کند. وقتی با تلفات وحشتناک مشخص شد خط طلاییه شکسته نمی شود اصرار و دستور بعدی، حفظ جزایر بود، این بار با تلفات زیاد جزایر تاحد زیادی حفظ شد. در مدتی که جنگ در جزایر ادامه داشت ایران روی 7 میلیارد بشکه نفت جزایر مجنون مانور می داد و حتی همت هم برای رزمنده ها از این موضوع سخن می گفت. جدای از اینکه آیا رسیدن به جزایر با این تلفات یک موفقیت محسوب می شود یا نه، به تدریج در اصل مساله نیز تشکیک شد . بر اساس خاطرات 16 اسفند هاشمی، محلاتی و حسن روحانی به او خبر دادند که وزارت نفت می گوید جزیره مجنون هفت میلیارد بشکه نفت ندارد و آماری که در روزهای گذشته داده اند درست نیست. (آرامش و چالش، ص 394) مجنون هرچقدر نفت داشت اما مهمتر جوان هایی بودند که در عملیات پرپر می شدند و وضع جنگ خوب نبود. هاشمی در خوزستان از نزدیک دریافت که «پیشرفت جنگ خیلی مشکل شده است.» (آرامش و چالش، ص390) 17 اسفند هاشمی و سران قوا میهمان احمد خمینی بودند؛ «امام هم در جلسه شرکت کردند. بیشتر صحبت ها درباره جنگ بود و امام از نامه آقای منتظری، که وضع جنگ را بد ترسیم کرده بودند، گله داشتند. قرار شد من به ایشان تذکر دهم.» (آرامش و چالش، ص 395) آخرین برگ از خاطرات هاشمی رفسنجانی در این سال با این جمله ها به پایان می رسد: «مشخص است که عراقی ها برای جلوگیری از موفقیت عملیات خیبر، هر آنچه در توان دارند به کار می برند. اطلاعاتی می گوید که مشاوران خارجی به آنها گفته اند که اگر ایران به اهداف این عملیات برسد، به معنای پیروزی مطلق در این جنگ است.» (همان، ص 408) جمله هایی که به نظر می رسد شاید برای توجیه فرماندهان برای اصرار بر عملیات و دستور برای ماموریتهای سخت و غیرممکن باشد . ایران یک سال بعد یک عملیات پرتلفات و سخت را در دل هور تجربه کرد؛ عملیات بدر. با شکست بدر، ایران تا پایان جنگ عملیات بزرگی در این منطقه انجام نداد و تیر ماه 1367 عراق در یک حمله پرقدرت و سریع جزایر مجنون را پس گرفت. نکته آخر اینکه در شرایطی که مسئولان عالی به دلایلی دستور به جنگ و مقاومت می دهند و فرماندهان خط مقدم نبرد این دستورها را نتیجه بخش نمی دانند و می بینند چگونه نیروهایشان نفر به نفر پر پر می شوند، آیا باید بر اساس واقعیتهایی که آنان از میدان نبرد تشخیص می دهند، تصمیم گرفت یا بر اساس آنچه مسئولان به عنوان واقعیت نبرد تشخیص می دهند؟ ... پایان پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند.
-
1 پسندیده شدهارتقا توان تهاجمی اسرائیل یکی از مهمترین مولفه های ارتش های پیشرو در جهان تکیه نکردن صرف به توان فعلی و هم زمان نگاه به به حفظ وارتقا توان موجود میباشد از همین رو در روزهای اخیر شرکت رافائل اسرائیل در جریان برگزاری نمایشگاه دفاعی هند از تجهیز بمب های کم قطر Spice-250 به موتور جت برای افزایش برد ان از 100 به 150 کیلومتر سخن گفته است این سلاح کهSpice-250ER نام گذاری شده است به دلیل اندازه و وزن ان از مهمترین ارکان تهاجمی نیروی هوایی اسراییل میباشد این ویژگی سبب شده است که اف 16 های این نیرو توان حمل 16 فروند از این بمب را داشته باشند افزایش برد این سلاح امکان تهاجم خارج از برد پدافندی نیروی مورد هجوم قرار گرفته را بیش از گذشته به نیروی به کارگیرنده ان میدهد.علاوه بر این ارتقا بمب های جدید با استفاده از جستجوگر الکترواپتیک جدید خود توان انهدام اهداف متحرک را نیز کسب کرده اند که همین امر انها را برتر از بسیاری از هم رده های غربی نیز خواهد کرد.
-
1 پسندیده شدهبخش پنجم و پایانی ادامه نقشهای مراقبت، نظارت و ... 4. مینی آواکس: گرچه این نمونه در پهپادهای مشابه دنیا سابقه ندارد اما می توان از شاهد 149 یک مینی آواکس مناسب ساخت. یک راه آن است که مشابه جایگاه قرارگیری پاد SAGE 750 در زیر MQ-9B، یک رادار چهار وجهی طراحی و نصب کرد اما چنین سیستمی برای ایفای نقش آواکس کوچک خواهد بود و توانایی مناسب را ارائه نخواهد کرد. راه مناسبتری وجود دارد. با توجه به میزان وزن قابل حمل جایگاه های زیر بال، میتوان چهار رادار در چهار سمت نصب کرد. به تصویر زیر دقت کنید: دو رادار بصورت پهلونگر در جایگاه های بیرونی و دو رادار بصورت جلونگر و عقب نگر در جایگاه های نزدیک بدنه نصب شوند و پوشش 360 درجه بدست آید. از رادارهای هواپایه ساخت داخل اطلاعات کمی در دسترس است. از میان گزینه های داخلی، مهندسی معکوس رادار گریفو Grifo F7 که بر روی جنگنده ی کوثر نصب شده است گزینه ی مناسبی است. این رادار وزن حدود 160 کیلوگرم دارد که امکان نصب آن در جایگاه های بیرونی زیر بال وجود دارد. در صورت کمبود نیروی تامین چهار رادار ذکر شده، میتوان ژنراتوری با وزن مناسب را زیر بدنه نصب کرد. 5. جنگال: از میان پادهای جنگال ساخته شده در داخل می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1. شاهین: این پاد نمونه ی مهندسی معکوس پاد اقدام متقابل AN/ALQ-101 است که در باند X عمل میکند. از وزن این پاد اطلاعاتی در دسترس نیست اما با توجه به آنکه می توان این پاد را در زیر جایگاه جلویی موشک اسپارو در اف 4 نصب کرد، بعید است وزنی بیشتر از وزن این موشک داشته باشد (230 کیلوگرم) و این پاد را می توان در جایگاه های نزدیک به بدنه نصب کرد. 2. سحاب: پاد اخلالگر دیگری با نام سحاب ساخته ی نیروی هوایی ارتش وجود دارد که تا به حال بر روی فوکر اف-27 نصب شده است. اطلاعاتی از مشخصات و وزن آن موجود نیست و ممکن است بتوان آن را بر روی شاهد 149 نصب کرد. 3. پاد اخلالگر راداری شهید باقری: توسط سپاه ساخته شده و به احتمال زیاد توسط سوخو 22 بکارگیری خواهد شد. همانند پاد سحاب، اطلاعاتی از مشخصات و وزن آن موجود نیست و ممکن است بتوان آن را بر روی شاهد 149 نصب کرد. 4. فرستنده ی AN/APX-95: اطلاعات این سامانه از غرفه ی نهاجا در نمایشگاه دفاع مقدس 1399: 5. اخلالگر فریب هواپایه ی زرین: اطلاعات این سامانه از غرفه ی نهاجا در نمایشگاه دفاع مقدس 1399: 6. اخلالگر باند X محمول بر پهپاد: اطلاعات این سامانه از غرفه ی نهاجا در نمایشگاه دفاع مقدس 1399: 6. نقشهای دیگر: در نهایت می توان گفت با بکارگیری تجهیزات مناسب، شاهد 149 در نقش های زیر نیز می تواند مفید باشد: مرزبانی رله ارتباطی و همه ی موارد دیگری که بر روی Predator B انجام گرفته است. تبیین دقیق نیازهای مشابه در نیروهای مختلف نیروهای مختلف نیازهای متفاوت و یا مشابهی نسبت به نیازهای نیروهای دیگر دارند. امروزه دیگر برای هر نیاز یک پاسخ مجزا داده نمی شود و تا حد مقدور با تغییر روی ساختارهای مشابه به نیازهای جدید و متفاوت پاسخ داده میشود. این اصلی است که تحت عنوان اشتراک پذیری تثبیت شده است و یکی از مهمترین اصول در ساخت هر سلاحی است. از تانک و جنگنده گرفته تا ناو و پهپاد. هر چه سلاح موردنظر شاخص تر باشد و توانایی بیشتری داشته باشد، اشتراک پذیری بیشتری جهت رفع نیازهای متفاوت تری خواهد داشت. با توجه به توضیحات ارائه شده در بخش "اهمیت شاهد 149 و برتری آن نسبت به دیگر پهپادهای ایرانی"، بدیهی است که پهپادهای توربوپراپ و به تبع آن، شاهد 149 جزو پلتفرم های اشتراک پذیر هستند و در ادامه ی مطلب سعی بر آن شد که امکان پذیری اشتراک پذیری این پهپاد در رفع نیازهای متفاوت شاخه های مختلف نیروهای مسلح ایران اثبات شود. حال با جدول بندی این نیازهای متفاوت، می توان مشخص کرد که کدام نیروها باید در دریافت شاهد 149 دارای اولویت باشند و یا در هر مقطع تعداد بیشتری را دریافت کند. توجه شود که جدول بندی زیر نیاز به بررسی بسیار بیشتری دارد و در حال حاضر خلاصه ای از این نیازها و صرفا جهت تبیین مساله ارائه شده است. جهت تکمیل این جدول باید نیروهای مختلف، شرح ماموریت خود را بصورت دقیق ارائه کنند. پایان استفاده از این مطلب همراه با ذکر منبع مجاز است شادی روح شهدا صلوات
-
1 پسندیده شدهبخش چهارم ادامه نقش های رزمی ب. پدافندی: به دلیل مداومت پروازی خوب این گونه پهپادها و قابلیت نصب انواع سنسورها و رادارها، شاهد 149 در بخش پدافندی میتواند در دو نقش موثر باشد. اول، حامل هواپایه موشکهای پدافندی: به دلیل مداومت پروازی و وزن محموله ی خوب این گونه پهپادها، میتوان شاهد 149 را به موشکهای هوا به هوا و پدافندی مسلح کرد بصورتی که صرفا حامل موشک باشد، پهپاد حامل در منطقه ای از پیش تعیین شده در حال گشت زنی باشد و درصورت کشف هدف توسط سامانه های زمینی یا هوایی دیگر، بجای موشک های پدافندی صیاد 2، صیاد 3، صیاد 4، طائر 2 و طائر 3، شاهین، شلمچه و مرصاد 16، 48N6 و ... و همچنین موشکهای هوابه هوای سنگین فکور، فینیکس و مقصود، با موشکی به مراتب ارزان تر و سبکتر از موشکهای ذکر شده به سمت هدف شلیک کرده، هدایت موشک در فاز میانی بوسیله ی ایستگاه های زمینی (همانند رادارها) و هوایی (همانند آواکس ها یا جنگنده ای دیگر) انجام شود. تاکتیک استفاده از حامل هواپایه پدافندی، تاکتیک جدیدی نیست. در جنگ ویتنام آمریکا از هواپیمای ملخی AU-24 به عنوان حامل هواپایه ی موشک اسپارو استفاده کرد: اخیرا نیز آژانس تحقیقات پیشرفته ی دفاعی DARPA، طرحی تحت عنوان پایلون پرنده ی FMR جهت ساخت پهپاد حامل دو تیر آمرام ارائه کرده است: شرکت جنرال داینامیکز نیز برنامه ای برای تجهیز پهپاد اونجر به عنوان حامل هواپایه ی 6 تیر موشک آمرام در دست انجام دارد. از میان تسلیحات موجود بومی و غیر بومی میتوان به موارد زیر اشاره کرد: 1. AIM-7 اسپارو: میانبرد راداری با برد 50 کیلومتر و هدایت نیمه فعال، وزن 230 کیلوگرم، فقط در جایگاه های نزدیک بدنه 2. ساخت نمونه ی هواپرتاب از موشک پدافندی راداری 9 دی: این موشک طولی در حدود طول موشک اسپارو داشته و قطری کمتر از آن را دارا است، لذا بعید است که وزنی بیشتر از آن داشته باشد (طبق برخی شایعات و گمانه ها موشک 9 دی بر اساس موشک روسی رادار فعال R77 که از طریق یمن به ایران رسیده ساخته شده است) . 3. موشک هوابه هوای راداری آرش: اطلاعاتی از آن مشخص نیست اما با توجه به آنکه جهت جایگزینی با اسپارو ساخته شده، بعید است که وزنی بیشتر از آن داشته باشد. دوم، پدافند هواپایه: می توان موشک های حرارتی و تصویرساز هوابه هوای موجود را با این پهپاد سازگار کرد و با نصب جستوجوگرهای الکترواپتیکی/حرارتی جلونگر (همانند سنسور سنسور MTS-C ریپر) از شاهد 149 یک پهپاد رزم هوایی ساخت. بدیهی است که هر چند این پهپاد توانایی لازم برای مقابله با جنگنده ها را نخواهد داشت اما می تواند در شکار موشکهای کروز، انواع پهپادها، راکتها، هواپیماهای نظامی پهن پیکر (اعم از ترابری، بمبافکن و ...)، هلیکوپترها، بمب های هوشمند و هواسر و ... کاملا موثر باشد. همچنین در عملیات اسکورت هواپیماهای نظامی پهن پیکر خودی همانند آواکس، الینت، سیگینت و ... که در داخل فضای داخلی و در محیطی دور از میدان اصلی نبرد فعالیت میکنند نیز مفید خواهد بود. بجز موارد ذکرشده باید توجه داشت که حرکت بسوی تجهیز پهپادهای دشمن به موشک هوابه هوا (همانند تسلیح MQ-9 به AIM-9X) در حال انجام است و پهپادهای با ارزش خودی همانند شاهد 149 باید بتوانند تا حد معقول از خود دفاع کنند، لذا حتی بدون درنظر گرفتن نقشهای قبلی که در رزم هوابه هوا گفته شد، تسلیح شاهد 149 به موشکهای حرارتی/تصویرساز الزامی و اجتناب ناگزیر است. از میان تسلیحات موجود بومی و غیر بومی میتوان به موارد زیر اشاره کرد: 1. AIM-9 P/J: کوتاه برد حرارتی با وزن 86 کیلوگرم 2. موشک قمر بنی هاشم نسخه هوا به هوا: ساخته شده بر اساس AIM-9P/J با وزن تقریبی 86 کیلوگرم، دارای جستوجوگر تصویرساز با برد 8 کیلومتر 3. فاطر: مهندسی معکوس AIM-9 P/J با وزن تقریبی 86 کیلوگرم 4. موشک آذرخش نسخه هوا به هوا: ساخته شده بر اساس AIM-9P/J با وزن تقریبی 86 کیلوگرم 5. R-73 کوتاهبرد حرارتی با وزن 105 کیلوگرم 6. PL-7 کوتاهبرد حرارتی/تصویرساز با وزن 89 کیلوگرم 7. نمونه های هوابه هوای موشکهای دوشپرتاب میثاق: همانند کاری که بر روی مهاجر 4 انجام شد: به این نکته ی مهم توجه شود که به دلیل وزن تقریبی 86 کیلوگرمی موشکهای تصویرساز/حرارتی بومی کشور، فارغ از آنکه کدامیک برای تسلیح شاهد 149 برگزیده می شود (جهت پرهیز از موازی کاری)، این پهپاد توانایی مناسبی برای حمل این موشک در تعداد بالا را خواهد داشت. مجموعا 12 تیر (2 تیر زیر هر کدام از جایگاههای بیرونی و 4 تیر زیر هر کدام از جایگاههای نزدیک بدنه) قابلیت بسیار شاخصی در نقش پدافند هواپایه به شاهد 149 خواهد داد. 3. مراقبت، نظارت، تجسس، گشت دریایی سنسورهای الکترواپتیکی و حرارتی فراوانی در کشور موجود است که فهرست بسیار بلندبالایی را شامل می شود. اما موارد دیگری وجود دارند که تنوع بسیار کمتری داشته که در زیر به آنها اشاره خواهد شد: 1. رادار روزنه مصنوعی ابصار: کابرد این رادار توسط شرکت صاشیراز در تصویر زیر ارائه شده است: 2. رادار روزنه مصنوعی بدون نام: در پارک ملی هوافضا و در کنار پهپاد شاهد 129 یک رادار روزنه ی مصنوعی قرار داده شده است که در گذشته مشاهده نشده بود و همچنین از مشخصات آن اطلاعاتی در دست نیست. 3. TIC-S-2: از شاخص ترین سامانه های الکترواپتیکی ساخت داخل می توان به این سنسور اشاره کرد که توانایی فوق العاده کشف اهداف نزدیک شونده از 150 کیلومتری و اهداف دورشونده تا 300 کیلومتری و همچنین قابلیت کار از دمای منفی 40 درجه تا مثبت 60 درجه ی سانتیگراد را دارا است. در صورت نصب این سامانه بصورت جلونگر (مشابه MTS-C ریپر) می توان از شاهد 149 به منظور پایش اهداف مختلف هوایی، از جنگنده تا موشک و ... علی الخصوص اهداف رادارگریز به خوبی استفاده کرد و قابلیت فوق العاده ای در پدافند و رزم هوایی بدست آورد. 4. رادار جست وجوی سطحی FURUNO DRS4: خانواده رادار ژاپنی در مدل های مختلف است که در ایران بر روی قایق های تندرو (همانند سراج 1) و بالگرد دریایی شاهد 285 C نصب شده است و از ارتفاع بردی حدود 30 کیلومتر دارد که مشخصا با افزایش ارتفاع این برد افزایش می یابد. ادامه دارد ان شاالله ...
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز روایتی تلخ از کربلای خونین خیبر - بخش اول معرکه مرگبار و دستور بالای دستور جعفر شیرعلی نیا : اسفند 1362 در شب دوم عملیات خیبر ؛ بنا بود در شب دوم عملیات خیبر ، چهار گردان از نیروهای مهدی باکری و احمد کاظمی ، از محور هور ؛ و نیروهای همت از مسیر طلائیه حمله کنند و در نقطه ای به هم برسند. حمله یک شب عقب افتاد ، اما به محور باکری و کاظمی درست اطلاع داده نشد. آن ها همان شب حمله کردند در حالی که خبری از نیروهای همت نبود. این اشتباه و اتفاق وحشتناک چهار گردان خط شکن از بهترین نیروهای لشکر عاشورا و نجف را به کام مرگ فرستاد. به گزارش نشریه نگین ایران: "پس از چند ساعت، فرماندهی تازه متوجه شد که چه کرده اند! هر چهار گردان نیرو در محاصره کامل دشمن قرار گرفته بودند … ساعت 20:5 بامداد، تازه پس از آن که "بشردوست" علت عمل نکردن حاج همت را از "عزیز جعفری پرسید، متوجه شد که عملیات یک روز عقب افتاده است… وضعیت بسیار بد بود، فرماندهان به علت ناراحتی و با حالت اضطراب، طوری در بی سیم صحبت می کردند که برای دشمن قابل کشف بود" (نشریه نگین، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، ش 7 ، ص 113) حالا عراقیها هم می توانستند به راحتی از مشکل پیش آمده باخبر باشند. مکالمه های فرماندهان قرارگاه و فرماندهان چهار گردان، آشفته و سرشار از غم بود. احمد کاظمی در حالی که از شدت ناراحتی صدایش به سختی بیرون می آمد با محسن رضایی و رشید صحبت می کرد. (شراره های خورشید، نشر 27 ، ص 495) ایرانیها شبها حمله را آغاز می کردند و تا دشمن به خودش بیاید ضربه های محکمی به او می زدند اما حالا عملیاتی که ماه ها وقت صرف شناسایی و طراحی اش شده بود، به شکست کامل نزدیک می شد. تصمیم گرفتند نیروهای همت را در روشنایی روز به خط طلائیه بفرستند تا خط را در هوشیاری کامل دشمن بشکنند ؛ ماموریتی که غیرممکن به نظر می رسید. همت و فرماندهانی که با او کار می کردند کاملا به خطرناک بودن این تصمیم آگاه بودند، همت در گفتگو با محسن رضایی قدری از ناهماهنگیها گله کرد اما گفت: «اگر این کار که می گویید تکلیف شرعی باشد شروع می کنیم.» محسن رضایی گفت: «آقا شروع کنید، آقا؛ چقدر بحث می کنید، شروع کنید، به این بچه هایتان بگویید اینقدر بی خود بحث نکنند.» (شراره های خورشید، ص 497) حالا همت باید فرماندهان زیر نظرش را توجیه می کرد، کار آسانی نبود و برای بسیاری از سوال ها و اشکال ها جواب قانع کننده ای نداشت. اما محسن رضایی هم دست بردار نبود. دوباره با همت تماس گرفت و تاکید کرد که زودتر عملیات را شروع کنند و گفت: «آقای همت بروید وگرنه ما الآن می آییم به آن جا، به آنجا می آییم ها!» همت گفت: «چشم» (شراره های خورشید، ص 501) معرکه مرگبار همت نیروهایش را روانه خط طلائیه کرد. عملیاتشان کاملا ناموفق و پرتلفات شد. حسین بهزاد تصاویر دردناک این روز را از یک فیلم عراقی دیده است: " تصاویر مبهمی از خاکی پوشان ایرانی که در روشنایی روز، افتان و خیزان به زحمت در آن زمین شبه باتلاقی به پیش می آمدند و با اصابت همزمان ده ها گلوله خمپاره 120 و انفجار آنها به زمین می غلطیدند… مشاهده آن تصاویر واقعا دیوانه کننده بود." (شراره های خورشید، ص 509 و 510) روشنایی روز پنجم اسفند به تاریکی شب رسید اما تلفات ادامه داشت. همت دستور داشت که خط را بشکند و به نیروهایش فشار می آورد و می پرسید: "پس چی شد؟ چرا شما خط را نمی شکنید؟"» فرمانده گردان می گفت تلاش می کنند اما نمیشود. همت گفت: "اگر تو نمیتوانی خط را بشکنی، بگو تا خودم به آن جا بیایم" فرمانده گفت: "والله دیگر کاری از دست من برنمی آید؛ اگر شما تدبیر بهتری سراغ دارید، بسم الله" (شراره های خورشید، ص 528 و 529) لشکر 27 ذره ذره زیر آتش دشمن آب می شد اما عملیات متوقف نشد و روز 6 اسفند هم نبرد نابرابر ادامه پیدا کرد؛ بدون شکسته شدن خط و پرتلفات و خیلی تلخ. روز 5 اسفند گردان مسلم بن عقیل منهدم شده بود، ششم اسفند، گردان مقداد و روزهای بعد گردان های دیگر. ارتش صدام کاملا بر میدان نبرد مسلط شده بود و تلخ تر از همه اینکه با بلندگو برای رزمنده های ایرانی سخنرانی می کردند: "ای بسیجیان فریب خورده لشکر همت! دیگر باید به شما ثابت شده باشد که خطوط آهنین سپاه سوم عراق، عبورناپذیر است. زورتان را زدید و دیدید که توان شکست خطوط ما را ندارید. پس بهتر است با پای خودتان بیایید و به ما تسلیم بشوید. به شما قول می دهیم ارتش قهرمان صدام حسین با شما فریب خوردگان به نحوی انسانی و اسلامی رفتار کند." فارسی روان صحبت می کردند. فرماندهانی که با همت کار میکردند می گفتند امکان ادامه عملیات نیست. همت حرف هایشان را تایید می کرد اما می گفت: "چندبار بگویم؟ از بالا به ما می گویند هرطور شده، شما باید در اینجا عمل کنید." "وقتی دیدیم خود همت هم تحت فشار قرار گرفته؛ کوتاه آمدیم." (شراره های خورشید، ص546 و 547) جنگ طلاییه به همین صورت 7 اسفند هم ادامه پیدا کرد و 8 اسفند. رزمندگان در پشت پل طلائیه زمینگیر شدند. معروف بود که عمر بچه های بیسجی و سپاهی در این پل ده دقیقه بیشتر نیست. هرکس می رود، بر نمی گردد ؛ اینقدر که آتش دشمن در آنجا سنگین است. چهار گردان خط شکن لشکرهای عاشورا و نجف هم در محور دیگر به تدریج منهدم می شدند. همت بی هوش می شود محمد ابوترابی شاهد گفتگوی همت و کاظم رستگار در آن روزها بوده و گفتگوی آن ها را در کتاب مردان رستگار اینگونه روایت کرده است: "بیشتر حاج همت صحبت می کرد. بعضی جاها صدای گریه با صحبتش آمیخته می شد. حاج کاظم [رستگار]، هم مدام می گفت: همینه دیگه، به خدا توکل کن، اونا کِی فهمیدن ما چی می کشیم که حالا بفهمن؟ مهم خداست… همت در حرف هایش روی یک موضوع خیلی تاکید می کرد، آن هم اینکه بالایی ها تصور می کنند کوتاهی می کنم و توقع دارند بعد از پنج شش بار زدن به پل طلائیه و شکست خوردن، کماکان ادامه بدهم، درحالی که شدنی نیست." حاج همت میگفت: "من باید بچه ها را از روی بدن شهدای شب قبل حرکت بدم. عملا فضایی واسه تحرک و مانور باقی نمونده. از اون طرف دشمن هم دست ما رو خونده… این طرف هم پایینی ها فکر می کنن من مطالب رو به بالا منتقل نمیکنم و گردان گردان رو واسه یه هدف دست نیافتنی هزینه می کنم… دیگه خسته شدم." (مردان رستگار، ص 92 تا 94) همت فشار عجیبی را تحمل می کرد، ظهر 8 اسفند از شدت فشار و چند روز بی خوابی و از درد پرپرشدن نیروهایش به ناگاه از هوش رفت. چند ساعتی بیشتر فرصت استراحت نداشت و عصر این روز دوباره جلسه ای با نیروهایش داشت تا قانع شان کند به این حمله های بی سرانجام ادامه دهند. فرماندهان شرح می دادند که چرا نمیشود عملیات را ادامه داد همت می گفت می فهمد آنها چه میگویند؛ اما گفت: "اما الآن از طرف رده های بالا دارند به ما فشار می آورند… من به آنها گفتم: با وضعیت موجود این کار شدنی نیست. گفتند اگر شما نمیتوانید خط طلاییه را بشکنید، این را به ما نگویید؛ بروید به خدا بگویید این خط شکسته نمی شود." حسن زمانی فرمانده گردان حمزه گفت: "خودتان که شنیدید بچه ها، حالا که رده های بالا، حاج آقا و ما را به خدا حواله داده اند، ما امشب می رویم تا به خدا بگوییم که این خط شکسته نمیشود." (شراره های خورشید، ص 574 و 575) دستور بالای دستور 8 اسفند هاشمی رفسنجانی هم به قرارگاه فرماندهی عملیات در خوزستان بازگشت. حالا دستور به فرماندهان برای شکستن خط طلاییه پرزورتر هم می شد. اما اطاعت از دستور فرماندهان مشکلی را حل نمی کرد. از روز 8 اسفند نیروهای لشکر 14 امام حسین به فرماندهی حسین خرازی را هم برای شکستن خط به طلاییه آوردند. نبرد در طلاییه با یک پیشروی محدود لشکر 14 امام حسین قدری تکان خورد اما به سرعت با فشار دشمن به همان شیوه پرتلفات روزهای قبل برای ایران تبدیل شد. رضا دستواره از فرماندهان لشکر 27 صحنه هایی از خیبر را اینگونه روایت کرده است: "برادر رحیم صفوی پشت بی سیم آمد و دستور داد که حتی با احتمال شهید شدن پانصد ششصد نفر، امشب راه را بازکنید و کار خودتان را انجام دهید. گفتم ما از اینکه شهید بدهیم باکی نداریم… نیروها نمی آیند. یعنی وضعیت طوری است که نمیتوانند بیایند. پشت بی سیم نمیتوانستم وضعیت زمین را برایشان کامل توضیح بدهم و آنها مدام فشار می آوردند… ما هم بر اساس ادای تکلیف و اطاعت از دستور، به حرکت ادامه دادیم. اما این حرکت و ادامه آن جز متلاشی شدن گردانها و از بین رفتن نیروها نتیجه ای نداشت." (دستواره سخن میگوید، ص 170) او در جایی از روایتش میگوید: "ایمان و توکل و باورهایی از این دست یک طرف، تدبیر و تدبر و اندیشه و اصول هم یک طرف… در عملیات خیبر هیچ تاکتیک و اصول عملیاتی نداشتیم تا بتوانیم مقاومت کنیم." (دستواره سخن میگوید، ص 164) او در روایت دردناک خود به مقاطعی از عملیات اشاره میکند که فضا برای جنگیدن و پیشروی به 30 سانتیمتر میرسید؛ یعنی نفر پشت سر، وقتی میتواند به سوی دشمن تیراندازی کند که نفر جلویی اش بر زمین بیفتد. او بارها تاکید میکند با وجود آنکه می دانسته عملیات نیروهایش به نتیجه نمیرسد به دلیل دستور از بالا عملیات را ادامه داده و حتی وقتی در میانه عملیات به توصیه همت به قرارگاه فرماندهی رفته و دلایلش را برای هاشمی رفسنجانی و محسن رضایی توضیح داده. هاشمی به او گفته: "حتی اگر هزار شهید هم بدهید باید راه را باز کنید. اسلام را به خفت نیاندازید. بلند بشوید بروید. توکل کنید، انشاالله راه باز میشود." دستواره پس از اشاره به جمله هاشمی میگوید: "قضیه را با اصول عملیاتی بررسی کردیم و متوجه شدیم روی اصول عملیاتی نمیشود حساب کرد. از آن طرف جنگ ما جنگ عقیدتی است و ما تابع دستوریم. آقای رفسنجانی هم نماینده تام الاختیار حضرت امام است. اگر ایشان دستور دهد خودتان را در آتش بیندازید باید این کار را بکنیم." (دستواره سخن میگوید، ص136) نبرد در طلاییه ادامه پیدا کرد. پنجشنبه 11 اسفند حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین هم در معرکه نبرد طلاییه به شدت مجروح شد دست راستش قطع شد و پیکر نیمه جان و خونینش را به سختی به عقب منتقل کردند. ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطلب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این عملیات خواهیم پرداخت.
-
1 پسندیده شدهبخش سوم پیشنهادات در نقش ها، تجهیزات و تسلیحات شاهد 149 حال می توان با دقت در نقش ها، تجهیزات و تسلیحاتی که برای همتای آمریکایی شاهد 149 بیان شد و تواناییها و الزامات نیروهای مسلح کشورمان، در مورد بهره وری حداکثری این پهپاد ایرانی در بخش های مختلف نیروهای مسلح صحبت کرد. توجه شود که پیشنهادات ارائه شده از میان تسلیحات و سامانه هایی است که در معرض دید عموم قرار گرفته اند. مسلما مواردی وجود دارند که رونمایی نشده و ممکن است نسبت به موارد پیشنهاد شده مناسب تر باشند. نقشهای رزمی: وزن مهمات در نمونه های مختلف Predator B از 1360 کیلوگرم در MQ-9A تا 2155 کیلوگرم در MQ-9B متغیر است و با توجه به آنکه نمونه های B اخیرا در حال ورود به خدمت هستند، نمونه ی غنیمتی موجود در ایران از نوع A است. اگر بخواهیم با دیدگاهی نسبتا بدبینانه تخمینی از وزن مهمات شاهد 149 نسبت به MQ-9A بیان کنیم، میتوان نسبت 80 درصدی را در نظر گرفت و به رقم 1088 کیلوگرم رسید. همچنین اگر مجددا فرض شود که شاهد 149 همانند MQ-1A دارای چهار جایگاه حمل محموله/مهمات در زیر بالهای خود است و توزیع بار نیز بین جایگاه ها مشابه ریپر باشد، هر کدام از دو جایگاه نزدیک بدنه میتوانند 363 کیلوگرم و هر کدام از دو جایگاه بیرونی 181 کیلوگرم محموله/مهمات حمل کنند. بر اساس تخمین های صورت گرفته و تسلیحات موجود در داخل نتایج زیر بدست خواهد آمد: الف. تهاجم هوا به سطح/دریا: 1. خانواده بمب های سدید (از 25 تا 34 کیلوگرم) 2. خانواده بمب های قائم (حدود 20 کیلوگرم) 3. خانواده موشکهای سدید 1 4. موشک الماس مهندسی معکوس اسپایک ER (با وزن تقریبی 14 کیلوگرم): این موشک ساخته ی وزارت دفاع است و بر مبنای موشک اسراییلی spike er ساخته شده است که در پرتاب از لانچر زمینی تا 8 کیلومتر برد دارد. میتوان انتظار داشت که با رهاسازی از سرعت و ارتفاع بالا و بکارگیری تکنیک Boosted Glide برد آن را چند برابر کرد. تصویر رهاسازی از ابابیل 3: 5. بمب هواسر بالابان (وزن 125 کیلوگرم) 6. بمب هواسر الگوگرفته شده از SDB-1: این بمب تاکنون معرفی نشده است اما جزو مهماتی است که قابلیت پرتاب از پهپاد کرار را دارند. تصویر تجهیز پهپادهای کرار به ترتیب (از راست به چپ) به بمب SDB-1 ایرانی، بمب بالابان و بمب سیمرغ: 7. بمب هواسر یاسین (نصب کیت گلاید بر روی مارک 82، وزن 300 کیلوگرم) فقط در جایگاه های نزدیک بدنه 8. موشک مینی کروز اخگر (وزن 27 کیلوگرم) 9. موشک قائم 114 (مهندسی معکوس AGM-114 هلفایر با وزن 45 تا 49 کیلوگرم)، تصویر تجهیز بالگرد 214 هوانیروز سپاه به این موشک: 10. بمب هدایت ماهوارهای/اینرسی رعد 301 (حدود 225 کیلوگرم) فقط در جایگاه های نزدیک بدنه 11. خانواده موشک دهلاویه هواپرتاب (کورنت ایرانی) 12. خانواده موشک طوفان هواپرتاب (تاو ایرانی) 13. موشک شفق (60 کیلوگرم) 14. نمونه ی هوا به سطح موشک آذرخش (ساخته شده بر اساس AIM-9P/J با وزن تقریبی 86 کیلوگرم)، به ترتیب از راست به چپ، موشک آذرخش، موشک R60 و موشک بینا-1 15. راکت فدک (S8 هدایت شونده) 16. موشک هدایت لیزری بینا 2 (ارتقا بر روی بمب مارک 82 با وزن تقریبی 250 کیلوگرم) فقط در جایگاه های نزدیک بدنه 17. موشک هدایت لیزری بینا 1 (نمونه ی هدایت لیزری ماوریک، با وزن تقریبی 210 کیلوگرم) فقط در جایگاه های نزدیک بدنه 18. موشک هدایت تلوزیونی ماوریک (وزن 210 کیلوگرم) فقط در جایگاه های نزدیک بدنه 19. بمب بارانی سیمرغ (مهندسی معکوس BL-755 انگلیسی با وزن 264 کیلوگرم) فقط در جایگاه های نزدیک بدنه 20. موشک هدایت لیزری ستار 4 (ارتقا بر روی بمب مارک 82 با وزن تقریبی 250 کیلوگرم) 21. بمب هدایت شونده بی نام (ارتقا بر روی بمب مارک 81 با وزن تقریبی 130 کیلوگرم)، این بمب جدید (تقریبا مشابه پیکربندی بمب Paveway III) در پارک ملی هوافضا جزو تسلیحات سوخو 22 به نمایش درآمد. تصویر از این بمب در کنار مارک 81: 22. بمب هدایت شونده بی نام (ارتقا بر روی بمب فاب 100 با وزن تقریبی 120 کیلوگرم)، این بمب جدید (تقریبا مشابه پیکربندی بمب Paveway III) در پارک ملی هوافضا جزو تسلیحات سوخو 22 به نمایش درآمد: 23. موشک قمر بنی هاشم نسخه هوا به سطح (ساخته شده بر اساس AIM-9P/J با وزن تقریبی 86 کیلوگرم) دارای جستوجوگر تصویرساز با برد 8 کیلومتر 24. موشک حیدر (بعید است وزن این موشک بیشتر از 50 کیلوگرم باشد) با برد 8 تا 12 کیلومتر 25. موشک کایت (با توجه به آنکه از پیشران ماوریک در ساخت آن استفاده شده است، بسیار بعید است که بیشتر از 363 کیلوگرم داشته باشد) فقط در جایگاه های نزدیک بدنه 26. موشک ضدکشتی نصر (راداری)/ نصر بصیر (حرارتی) (وزن 360 کیلوگرم) با برد 35 کیلومتر در حالت زمین پرتاب، فقط در جایگاه های نزدیک بدنه 27. موشک ضدکشتی ظفر (وزن 120 کیلوگرم) با برد 25 کیلومتر در حالت زمین پرتاب 28. موشک ضدکشتی کوثر (وزن 100 کیلوگرم) با 25 کیلومتر در حالت زمین پرتاب دارای نسخه های اپتیکی (کوثر 1) و حرارتی (کوثر 2) 29. موشک ضدکشتی نصیر بدون بوستر زمین پرتاب (وزن تقریبا 360 کیلوگرم بدون بوستر) که بر اساس موشک نصر ساخته شده اما دارای پیشران جت است و دارای برد بیشتری نسبت به نصر است. فقط در جایگاههای نزدیک بدنه به این نکته توجه شود که فهرست ارائه شده از سلاح های تهاجم هوا به سطح به این منظور نیست که همه ی این تسلیحات باید با شاهد 149 سازگار شوند. موازی کاری های فراوانی در بین این تسلیحات وجود دارد (برای مثال بمب سدید و قائم، موشک سدید، موشک قائم 114 و قمر بنی هاشم و آذرخش و حیدر و شفق، موشک بینا 2 و ستار و ...). بهترین کار عدم موازی کاری و انتخاب سلاح های مشترک میان نیروهای مختلف است اما اگر به هر دلیل نیروهای مختلف بر استفاده از تسلیحات مدنظر خود اصرار داشتند، این امکان برای فهرست تسلیحات بالا بصورت بالقوه فراهم است. ادامه دارد ان شاالله ...
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث جنگ های اول و دوم عراق و آمریکا موسوم به جنگ اول خلیج(فارس) و جنگ دوم خلیج(فارس) ، یکی از بحث های مهم مرتبط با تحولات دهه پایانی قرن بیستم و دهه های آغازین قرن بیست و یکم در منطقه خاورمیانه است که در بلند مدت باعث ایجاد تغییرات عمیق جغرافیائی ، نظامی ، جغرافیای سیاسی ، نظامی و اقتصادی در این منطقه شده است. اما ظاهرا این مباحث در این انجمن اونقدر که شایسته و بایسته است مورد توجه قرار نگرفته است. پس با اجازه مدیریت محترم و دوستان و کاربران ارجمند انجمن ، دوباره بررسی این بحث مهم رو در قالب سلسله پست هائی به جریان می اندازیم. ( باشد که بخاطر بالا آوردن تاپیک قدیمی توسط تامکت گیلانی هدف فینیکس قرار نگیریم ) خشم و انتقام Anger & Revenge (چرا صدام به کویت حمله کرد؟) سرلشکر عراقی وفیق السامرایی در کتاب «ویرانی دروازه شرقی» چرایی تصمیم صدام برای حمله به کویت را تشریح کرده است: صدام در شرایطی جنگ با ایران را پایان داد که بدهیهای سنگینی بر عراق تحمیلشده بود. طرحهای توسعه اقتصادی بهصورت دردناکی متوقف یا فلج گردید. او نتوانست به هیچیک از اهداف اولیه جنگ جامه عمل بپوشاند. صدام با عملیات «انفال» و تمام خشونتها و مصیبتها و استبدادی که به همراه داشت و با بهکارگیری گسترده سلاحهای شیمیایی، احساسات کردها را جریحهدار نمود که هیچکس غیر از تسلیمشدگان نمیتواند آن را فراموش کند. نیروهای ما در طولانیترین جنگ مدرن با ایران جنگیدند و سرزمین «رافدین» را حفظ کردند، اما مسئول عدم تحقّق اهداف غیرواقعی جنگ نیستند؛ شکست بزرگی که حاصل شد، شکست صدام و رؤیاها و غرور او بود. صدام کاملاً با حقایق اطراف خود آشنا بود و به دروغین بودن زرقوبرقها پی میبرد؛ پس آغاز یک مرحله جدید اجتنابناپذیر بود: «کویت، کلید خلیج[فارس] و دروازه عراق بهسوی دریاچههای بزرگ نفتی.» روز دهم مارس ۱۹۹۰، بهاتفاق سپهبدستاد صابر الدوری در یک مأموریت کاری به بحرین سفر نمودیم. در آنجا با وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک ارتش و مدیر سرویس اطلاعات دولت بحرین ملاقات کردیم. مدتی پیش از این نیز به دولت امارات متحده عربی سفر کرده و طی آن با شیخ محمد بن زائد فرمانده نیروی هوایی وقت این کشور و رئیس ستاد کل نیروهای مسلّح فعلی، ملاقات کردیم. شیخ محمد بن زاید فرمانده وقت نیروی هوائی امارات + ژنرال نورمن شوراتسکف فرمانده طوفان صحرا پسازآنکه از بحرین بازگشتیم، نتایج سفر را به اطلاع ریاست جمهوری رساندیم. منشی رئیسجمهور مرا به قصر ریاست جمهوری فراخواند. بهمحض رسیدنم، در زمان مقرر، به دفتر رئیسجمهور هدایت شدم. صدام پسازآنکه پرسشهایی راجع به وضعیت سازمان اطلاعات نظامی به عمل آورد، گفت: «گزارش شما را راجع به دیدار از بحرین خواندم. منشی ریاست جمهوری سابقه دیدارهای قبلیتان از کشورهای خلیج [فارس] و ازجمله دیدار اخیرتان از امارات متحده عربی را نیز در گزارش آورده است ولی شما نتوانستید با کویتیها هماهنگی کنید.» من اهمیت کشورهای خلیج [فارس] را در زمینه فعالیتهای اطلاعاتی در برابر ایران و همچنین پاکستان، برای او توضیح دادم و از موضعگیری مقامات امارات و بحرین، ستایش به عمل آوردم. صدام با دقت و تمرکز، سرنخ صحبتها را به دست گرفت و در شرایطی که به نظر میرسید از چیزی عصبانی شده است، گفت: «کشورهای خلیج [فارس] به تعهدات مالیشان در قبال ما عمل نکردند... ما وارد جنگی طولانی شدیم، خون دادیم و اموال زیادی صرف کردیم. نقش ایران را در منطقه محدود کردیم... ولی کشورهای خلیج [فارس] نهتنها نسبت به جبران خسارتهای مالی ما اقدام نکردند، بلکه بهاتفاق آمریکاییها علیه انقلاب عراق توطئه میکنند. امریکا با عربستان سعودی و امارات و کویت در زمینه توطئه علیه ما تلاش میکنند. برای تحت تأثیر قرار دادن برنامههای صنایع و پژوهشهای علمی ما و همچنین وادار نمودنمان به کاهش حجم نیروهای مسلحمان، میخواهند از قیمت نفت بکاهند. در چنین شرایطی پیروزی نظامی ما بر ایران رو به ضعف میرود. شما باید نسبت به وجود یک ضربه هوایی یا بیشتر، از سوی اسرائیل هوشیار باشید. آنها قصد دارند در چارچوب همان طرح توطئهای که گفتم، برخی از اهداف مهم ما را نابود سازند. ما باید سرویس امنیتی و اطلاعاتی خود را بهگونهای بازسازی و تقویت کنیم، که بهعنوان بازوی نیرومند ما در خارج عمل کند تا اگر مجبور شدیم، پاسخ نظامی بدهیم و آنها را متزلزل نماییم. این کار را از طریق سازمانهای اطلاعاتی انجام میدهیم و این مستلزم داشتن شایستگیهای بالایی است... اختلاف پنهانی در حال حاضر در خلیج [فارس] بین عمان و امارات، امارات و عربستان و بحرین و قطر وجود دارد. خلیج [فارس]یها، کویتیها را دوست ندارند و ما باید به این مسئله دامن بزنیم. کشورها با گوشهگیری به وجود نمیآیند. اگر ما مجبور شویم به کشورهای خلیج [فارس]پاسخ گستردهای بدهیم، هیچکس نمیتواند از رسیدن ما به تنگه هرمز جلوگیری کند.» سرلشکر ستاد وفیق السامرائی سخنان صدام به پایان رسید و من به دفتر منشی رئیسجمهور رفتم. او از من خواست که در آنجا بنشینم تا او به نزد رئیسجمهور برود و مجدداً بازگردد. اندکی بعد، نزد من بازگشت و گفت: «آنچه از صدام شنیدی، نزد خودت باقی بماند.» سپس از گاوصندوقی که در کنارش قرار داشت، یک ساعت مردانه مچی خارج کرد و بهعنوان هدیه به من داد، من از دفتر صدام خارج شدم و فکر نمیکردم به آنچه گفته است، در آینده عمل میکند. ما با ایران جنگیدیم و اعراب کشورهای خلیج [فارس] با اموال و روابط و بنادرشان در کنار ما ایستادند؛ غرب نیز در کنار ما ایستاد. برخی از اعراب و کشورهای غربی در زمینه دستیابی ما به صنایع گسترده شیمیایی کمک کردند. نتیجه چنین جنگی، همان بود که دیدیم. حالا اگر بخواهیم با برادران عرب و همپیمانان دیروزمان بجنگیم، چه سرنوشتی پیدا خواهیم کرد؟ بهطورقطع هیچکس به کمک ما نخواهد آمد. این اندیشهها در آن لحظات از ذهن من گذشت. به دنبال سخنرانی صدام در 1990/04/02 بر تشنّج اوضاع افزوده شد. وی در این سخنرانی اعلام کرد: «ما سلاح شیمیایی دوگانه در اختیار داریم.» روز 1990/05/10 برای بازجویی از وابسته نظامی عراق در ترکیه، یعنی سرتیپ ستاد فاضل احمد السّبتی السامرایی به ترکیه سفر کردم. سازمان اطلاعات شدیداً اعتراض کرده بود که او یکی از کارمندان این سازمان را که بهعنوان نگهبان سفارت فعالیت میکرد، مورد ناسزاگویی قرار داده است. این نگهبان ادّعا کرده بود که السامرایی در فحاشی نسبت به او زیادهروی کرده و مدیر سازمان اطلاعات یعنی سبعاوی ابراهیم الحسن (نابرادری صدام) را نیز مورد ناسزاگویی خود قرار داده است. من هم به خاطر سبعاوی سفر کردم، نه آن نگهبان. ژنرال وفیق السامرائی روز 1990/7/4 برای انجام مأموریتهای محوله به پاکستان سفر کردم و در جریان این سفر، با خبرچینهای عراقی در کراچی و اسلامآباد دیدار کردم. در مدتی که در این کشور بودم، ردوبدل تهدیدها بین صدام و اسرائیل به حد خطرناکی رسید. بهروشنی دریافتم که نگرانیهای صدام از ضربه احتمالی و غافلگیرانه اسرائیل علیه تأسیسات اتمی و آزمایشگاهی سلاحهای میکروبی عراق بهشدت رو به افزایش نهاده است. این نگرانیها بهعنوان یک اهرم فشار شدید میتوانست صحنه جنگ را به کویت منتقل نماید و صدام را وادارد که برای رهایی از بحران اقتصادی، بهطرف جهنم فرار کند. جنگ تبلیغاتی صدام، بعد از اسرائیل متوجه دولت امارات متحده عربی و کویت گردید. وی این دو کشور را متهم به توطئه اقتصادی علیه عراق کرد و روز 1990/7/17 در سخنرانی خود این جمله معروف خود را گفت که: «زدن گردنها، نه قطع روزیها!» حکومتهای قبلی عراق، کویت را جزئی از عراق اعلام کرده بودند، ولی با واکنشهای بینالمللی و عربی مواجه شدند؛ بهویژه با واکنش مصر در دوران رهبری عبدالناصر. در آن هنگام کشورهای عربی به نفع کویت وارد عمل شدند و حکومتهای قبلی عراق درصدد عملی کردن خواسته خود برنیامدند و عراق را زیر سنگ آسیاب جنگی مدرن قرار ندادند. نیاز عراق به دو جزیره «وربه» و «بوبیان» در حدّی نبود که ارزش ماجراجویی داشته باشد. عراق میتوانست از بندرهای «بصره»، «سیبه»، «فاو» و «امالقصر» استفاده کند و برای بهبود وضعیت سواحل خود، بندر بزرگی را در رأس خلیج [فارس] احداث کند. اما اینکه پا را فراتر نهاده و در اندیشه ایجاد یک قدرت دریایی باشد، فاقد هرگونه مبنای منطقی یا عملی بود. ضرورتی نداشت که عراق بهعنوان یک قدرت دریایی نیرومند مطرح باشد. ناآگاهی صدام نسبت به فلسفه تحرکات نظامی و موازنه درگیریها که آمیخته با استبداد و خودکامگی و پیامدهای آن، کاهش حجم و ابعاد کمکهای مشورتی بود، او را بهسوی اشتباهات کشندهای سوق میدهد؛ مثل جاهطلبیهای او در زمینه کسب مقام زعامت جهان عرب و رؤیاهای خیالپردازانه که سرانجام او را به تجاوز به کویت وادار نمود. صدام در چادر سربازان عزاقی در لحظاتی که رهبران کشورهای عربی در کنفرانس فراگیر سران کشورهای عربی (بهجز سوریه و لبنان) در بغداد گرد هم آمده بودند، نیروهای گارد ریاست جمهوری، خود را برای تجاوز به کویت آماده میکردند. بعدازظهر یکی از روزهای بسیار گرم ماه ژوئیه و درحالیکه من در باغچههای اداره کل اطلاعات قدم میزدم، دو تن از افسران عالیرتبه ستاد نزد من آمدند. یکی از آنها گفت که شاهد تحرکات گسترده نیروهای گارد ریاست جمهوری در جنوب بوده است. دیگری گفت که این تحرکات احتمالاً در قالب مانورهای آمادگی سالانه صورت میگیرد. من به تمایل صدام به تجاوز به کویت یقین پیدا کردم. درحالیکه او انگیزههای خود را از فرماندهان نظامی، بهاستثنای تعداد اندکی از آنان پوشیده نگهداشته بود. ستون های تانک عراقی در حال ورود به کویت سیتی بر دامنه تشنّج سیاسی و تبلیغاتی افزوده گردید و روزنامه رسمی «الثوره» چاپ عراق، سرمقالههای خود را به حمله علیه حکام کویت اختصاص داد. این روزنامه از مردم کویت، ازآنجهت که رهبران عراق تاکنون نتوانستهاند به خواستههای آنها برای نجاتشان از دست خانواده حاکم بر کویت عمل کنند، پوزش طلبید. این حرفها در مقالاتی سادهلوحانه و مسخره که بهروشنی بیانگر اهداف و انگیزههای ناپاکی بود، آمده بود. عدی پسر صدام در کویت نیمهشب ۲ اوت ۱۹۹۰، نیروهای گارد ریاست جمهوری پیشروی خود را آغاز کردند و از مرزها گذشتند. دهها فروند هلیکوپتر نیروهای ویژه گارد ریاست جمهوری را حمل میکردند. مأموریت آنها اشغال اهداف مهم و ازجمله کاخ امیر کویت بود. هواپیماهای جنگنده کویت با ما درگیر شدند و ۲۶ فروند هلیکوپتر عراقی به همراه سرنشینانشان نابود شدند. هواپیمای A-4 Skyhawk کویت آزاد ( فراری به عربستان ) پس از اشغال رادیوی کویت، بیانیه شماره یک انقلاب، توسط یک گوینده عراقی که تلاش مینمود لهجه کویتی را تقلید نماید، خوانده شد. پوشش انقلاب، برای توجیه یک تجاوز نظامی، یک پوشش بسیار ضعیف و حاکی از عقبماندگی ذهنی طاغوت عراق بود. چه کسی میتوانست باور کند که کشوری ثروتمند با مردمی که از ثروتهای خود بهرهمندند و در پناه قانون زندگی میکنند، تحت هر عنوانی در اندیشه پیوستن به کشوری باشند که بهوسیله تعدادی ستمگر و یک انسان وحشی رهبری میشود؟! تغییر پلاک ماشین های کویت در زمان اشغال این کشور ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت.
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث جنگ های اول و دوم عراق و آمریکا موسوم به جنگ اول خلیج(فارس) و جنگ دوم خلیج(فارس) ، یکی از بحث های مهم مرتبط با تحولات دهه پایانی قرن بیستم و دهه های آغازین قرن بیست و یکم در منطقه خاورمیانه است که در بلند مدت باعث ایجاد تغییرات عمیق جغرافیائی ، نظامی ، جغرافیای سیاسی ، نظامی و اقتصادی در این منطقه شده است. اما ظاهرا این مباحث در این انجمن اونقدر که شایسته و بایسته است مورد توجه قرار نگرفته است. پس با اجازه مدیریت محترم و دوستان و کاربران ارجمند انجمن ، دوباره بررسی این بحث مهم رو در قالب سلسله پست هائی به جریان می اندازیم. ( باشد که بخاطر بالا آوردن تاپیک قدیمی توسط تامکت گیلانی هدف فینیکس قرار نگیریم ) ( بخش اول از سه گانه چرا جنگ شد ) بانوی جنگ Lady Of War دیدار آپریل گلاسپی سفیر آمریکا با صدام حسین در سندی که ویکی لیکس انتشار داده و مربوط به 25 ژوئیه 1990 میلادی سفیر آمریکا برای واشنگتن گزارش کرده است که رئیس جمهور مادام العمر عراق ، خواستار ارسال پیامی برای پرزیدنت بوش ( جورج بوش پدر) است. در این دیدار 2 ساعته که به دعوت صدام حسین و دقیقا 9 روز پیش از حمله صدام حسین به کویت صورت گرفته ، صدام حسین از آپریل گلاسپی، سفیر آمریکا در بغداد خواسته است پیامی را برای جرج بوش برساند. برپایه این گزارش در این دیدار حاکم پیشین عراق، به «لطمههایی» که به مناسبات عراق و آمریکا وارد شده، اشاره میکند که از جمله آنها ماجرای «مکفارلین» و «ایران - کنترا» است که بعد از حمله ایران به شبهجزیره فاو اتفاق افتاد. ( ایران - کنترا مگه قبل از والفجر-8 نبود - مهران-55) به گفته آپریل گلاسپی، صدام حسین ماجرای «ایرانکنترا» را به ناخشنودی آمریکا از پایان جنگ ایران و عراق تعبیر کرده است. به گفته سفیر وقت آمریکا در بغداد، صدام گفته است «حلقههایی» در دولت آمریکا از بهبود مناسبات عراق و آمریکا ناخشنودند؛ صدام برای این ادعای خود شاهد آورده که این گروهها در دولت آمریکا مثلا به دنبال اطلاعاتی هستند که بفهمند چه کسی جانشین بعدی وی میشود. برپایه این گزارش، صدام حسین در این دیدار به سفیر آمریکا میگوید عراق از بحران مالی جدی رنج میبرد و ۴۰ میلیارد دلار قرض دارد اما کویت و کشورهای عربی حاضر به افزایش بهای نفت نیستند. صدام حسین میافزاید «پیروزی عراق بر ایران» نیازمند برنامهای مانند «طرح مارشال» (در آلمان پس از جنگ) است اما آمریکاییها به گفته وی در عوض میخواهند قیمت نفت پایین باشد. به گفته سفیر آمریکا، رئیس جمهوری عراق، علیرغم این گلایهها گفته است که خواستار گسترش روابط با آمریکاست. برپایه این گزارش صدام همچنین تاکید کرده که عراق کشوری را تهدید نمیکند و تهدید کسی را هم نمیپذیرد. رئیس جمهوری وقت عراق در ادامه میگوید دولت آمریکا میداند که این عراق بود که در طول جنگ (با ایران) از کشورهای دوست آمریکا محافظت کرد و نه خود آمریکا. سفیر آمریکا در ادامه گزارش میدهد که صدام حسین از اینکه آمریکا اعلام کرده به دفاع از دوستان خود متعهد است، دلخور است و آن را عدم بیطرفی در مقابل عراق میداند. صدام به ویژه از مانور مشترک آمریکا با کویت و امارات گلایه کرده است. آپریل گلاسپی در جلسه استماع کنگره آمریکا در این دیدار که تنها چند روز مانده به حمله صدام به کویت انجام شده، صدام به سفیر آمریکا گفته است عراقیها به «یا مرگ یا آزادی» معتقدند. صدام حسین خطاب به آپریل گلاسپی میگوید، میداند که آمریکا میتواند با هواپیما و موشک به عراق ضربه شدید وارد کند اما آمریکا با این همه نباید عراق را به نقطهای بکشاند که مجبور شود منطق را کنار بگذارد. صدام در عین حال تاکید کرده که در صورت اقدام آمریکا به آن پاسخ خواهد داد. مطابق با این گزارش رئیس جمهوری پیشین عراق به سفیر آمریکا گفته است که از دولت آمریکا میخواهد در مناقشه میان اعراب هیچ نقشی بازی نکند و بگذارد خود اعراب و از طریق دیپلماسی آن را حل کنند. وی از مواضع مقامهای آمریکایی و به ویژه وزیر دفاع آمریکا گلایه کرده و میگوید عراق تجربه جنگ را دارد و خواهان جنگ دیگری نیست؛ مطابق با این گزارش صدام به سفیر آمریکا گفته است: «ما را به جنگ وادار نکنید. نگذارید جنگ برای ما تنها انتخاب باشد تا از طریق آن از شرافتمان دفاع کنیم.» در ادامه گزارش سفارت آمریکا، صدام برای روشن شدن خطی مشی خود برای سفیر آمریکا مثالی میآورد. صدام حسین به سفیر میگوید به رهبران کردهای عراق در سال ۱۹۷۴ گفت که آماده است از نصف «شط العرب» صرف نظر کند و آن را به ایران بدهد تا همه عراقِ ثروتمند را داشته باشد. صدام میگوید که رهبران کرد عراقی شرط بستند که صدام از نصف «شط العرب» نمیگذرد اما کردها اشتباه میکردند. رئیس جمهوری پیشین عراق در ادامه میافزاید که وی میتواند(در مناقشه با کویت) همان خط مشی ۱۹۷۴ را داشته باشد. در این دیدار سفیر آمریکا در پاسخ به گلایههای صدام از رسانههای آمریکایی میگوید که رئیس جمهوری ایالات متحده، بر آنها کنترلی ندارد و آنها نظر خود را میگویند. سفیر آمریکا همچنین توضیح میدهد که جرج بوش(پدر) خواهان روابط بهتر با عراق است و برای نمونه به مخالفت بوش با مصوبات کنگره برای تحریم عراق اشاره میکند که با خنده صدام حسین مواجه میشود. صدام حسین به سفیر آمریکا میگوید چیزی برای خریدن از آمریکا باقی نمانده است و همه چیز به غیر از گندم ممنوع شده است و آنهم به زودی ممنوع میشود چون آمریکاییهای میگویند کاربرد دوگانه دارد. آپریل گلاسپی، سفیر وقت آمریکا در بغداد سپس به تمایل جورج بوش به دوستی و علاقه مشترک دو کشور برای صلح و ثبات در خاورمیانه اشاره میکند. دیدار جان کلی معاون وزیر خارجه آمریکا با صدام با حضور آپریل گلاسپی سفیر آمریکا در ادامه نگرانی آمریکا را با صدام در میان میگذارد. سفیر آمریکا میگوید واشینگتن از اظهار نظر رئیس جمهور و وزیر خارجه عراق که علنی گفتهاند اقدامات کویت معادل با تجاوز نظامی است نگران است و به اطلاع صدام میرساند که آمریکا مطلع شده بسیاری از یگانهای گارد ریاست جمهوری عراق به سوی مرز کویت گسیل شدهاند. سفیر آمریکا تصریح میکند: «آیا منطقی نیست که ما یک سئوال ساده بپرسیم، در فضای دوستانه و نه تقابل، چه نیاتی در سر دارید؟» برپایه گزارش سفارت آمریکا صدام در پاسخ میگوید که این پرسشی منطقی است و اذعان میکند که آمریکا درباره صلح و ثبات منطقه دارای نگرانی است و وظیفه آمریکا به عنوان ابرقدرت همین است. صدام میگوید: «اما ما چطور به آنها (کویت و امارات) بفهمانیم که چقدر در عذابیم.» صدام به سفیر آمریکا گفته است که وضع مالی عراق چنان خراب شده که تامین اجتماعی مجبور است مستمری بیوهها و یتیمها را قطع کند. وی در ادامه به سفیر آمریکا میگوید که عراق همه راهها را امتحان کرده است و حتی به ملک فهد، پادشاه وقت سعودی، گفته است نشستی چهارجانبه با حضور عراق، عربستان، امارات و کویت تشکیل گردد و برای مشکلات مالی عراق و قیمت پایین نفت چارهای اندیشیده شود که به گفته وی به نتیجه مطلوب نرسیده است. در ادامه گزارش سفارت آمریکا آمده است، در میانه این دیدار، حسنی مبارک به رئیس جمهوری عراق تلفن زد و او جلسه را ترک کرد. صدام پس از پایان مکالمه تلفنی با مبارک، به سفیر آمریکا میگوید به مبارک گفتم تا دیدار آتی با هیات کویتی اتفاقی نخواهد افتاد. در جمعبندی سفارت آمریکا آمده است صدام به دلایل روشن ژئوپولتیک، دست کم خواهان یک رابطه درست با ایالات متحده است؛ به ويژه تا وقتی که با «تهدید جدی اسرائیل و ایران» مواجه است. در این جمعبندی قید شده که دیپلماتهای کنونی به یاد نمیروند که پیش از این صدام سفیری را احضار کرده باشد که طبق این گزارش حکایت از نگرانی صدام دارد. برپایه گزارش سفارت آمریکا رئیس جمهوری وقت عراق به اقدام ناگهانی آمریکا برای برگزاری مانور با ابوظبی مشکوک است و آن را نشانه جانبداری آمریکا از یک طرف میداند. به گفته آپریل گلاسپی، سفیر آمریکا، صدام حسین در مورد مناقشه با کویت تاکید دارد که خواهان «حل و فصل صلحآمیز» مسئله است ( که به باور سفارتخانه آمریکا صدام «مطمئنا صادق» است) اما شرایط برای نیل به آن هدف دشوار است. آپریل گلاسپی در جلسه کمیته تحقیق سناتورها https://fa.wikipedia.org/wiki/ایپریل_گلاسپی ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت.
-
1 پسندیده شدهشرکت هندی ideaForge قرار دادی 20 میلیون دلاری برای تحویل تعدادی نامعلوم پهپاد هیبریدی Switch با ارتش هند امضا کرد. این پهپاد با وزن 6.5k و دارای مداومت پروازی 120 دقیقه تا شعاع 15 کیلومتری است. نکته جالب شباهتش با پهپاد پلیکان ماست.
-
1 پسندیده شدهT-72 دو تا آپگرید خوب داره به T-72B و T-80U که دو تغییر در زره هست، COMBINATION K، و RELIKT و Kontakt-5 که این رلیکت مشابه همون کنتاکت هست از نظر عملکرد ولی COMBINATION K یک زره ترکیبی سرد شامل فولاد و سرامیک و ...
-
1 پسندیده شدهبسم الله........ با توجه به عدم دسترسی به تاپیک تلفات زرهی سوریه یک سری نکات اصلاحی از نظر بنده رو اینجا ذکر میکنم در ابتدا از دوست عزیزمون بابت ترجمه زیبای متن تشکر میکنم درگیریهای این منطقه در سال 2013 بوده که بیشتر از سه روز طول نکشید . علت درگیری هم هجوم افراد مسلح وپیوستن تعدادی از ساکنان بومی منطقه بود که بشدت هم سرکوب شد اگر اشتباه نکنم نزدیک 50 نفر کشته دادن اتفاقا در پادگان وادی الضیف سوریها هرچی زرهی تونستن با خودشون آوردن .و یکی از کارها خوب سوریها در اون زمان بودن . 12 یا 15 تانک موفق شد به خطوط خودی برگرده 220 تا 250 نفر از سربازان ارتش سوریه در بیمارستان جسر الشغور محاصره شدن . نیروهای نمر که در حال نزدیک شدن به ادلب بود با فرار سربازان سوری ویا خیانت برخی از اونها در جسر الشغور مجبور شدن از ما بقی مناطق دست بکشند و هدف اصلی خود رو شکست محاصره بیمارستان قرار دادن حتی اون مکالمه مشهور بین بشار اسد و سهیل حسن در این رابطه پخش شد. تروریستها بهترین واحدهای خودشون رو در حد فاصل نیروهای نمر و بیمارستان قرار دادن همزمان در طول روز چند حمله سنگین رو با خودرو های انتحاری و بعد از اون صد شبه انتحاری به سمت بیمارستان تدارک می دیدن این عمل چند چند روز تکرار شد اما فشار نیروهای نمر بشدت ادامه داشت وتلفات بسیار زیاد به واحد های مثلا نخبه تروریستها وارد شد< در کنار تلفاتی که به سوریها وارد میشد ولی تقریبا یک به سه ویا یک به چهار بود> در بیمارستان هم تمام حملات دفع شده و اونجا هم هم صدها فرد مسلح کشته ویا زخمی شدن . تا اینکه فاصله نمر تا بیمارستان به هشت کیلومتر رسید وترس از تکرار سناریو بیمارستان حلب مسلحین رو به یک اقدام جدید مجبور کرد. مدافعین بیمارستان گزارش دادن که صداهای حفاری در زیر پای خودش به گوش میرسه خبرهای از مخالفین منتشر شد مبنی بر تلاش برای بمب گذاری در زیر بیمارستان جسر الشغور همان کاری رو که با یک بیمارستان در شهر حمص کردن و. خلاصه مدافعین بیمارستان تصمیم گرفتن بعد از یک گلوله بران شدید منطقه توسط توپخانه ارتش سوریه و در پناه هواپیماهای ارتش بیمارستان رو ترک کنند . سربازان سوری دست دسته بیمارستان رو ترک کردن تروریستها هم تا به خودشون بیان اکثر سربازان سوری از منطقه دور شدن . بعد از اون با خودرو و تانک اقدام به تعقیب و تیراندازی به سربازان سوری کردن . اما عموم نیرو موفق شدن به خطوط ارتش برگردن دست کم 130 سرباز سوری سالم برگشتن 30 یا 40 نفر در بین راه کشته وزخمی شدن . تعدادی هم در هنگام دافع از بیمارستان جان باختن بعدا هم اعلام شد یه تعداد رو هم اسیر گرفتن البته خبرها بود از جمع کردن نیرو برای شورع معرکه حماه ولی چون توی ادلب وجسر الشغور شدت تلفات دادن واون موقع هنوز فریکه دست ارتش بود چندین چند ماه نیاز داشتن که به توان قبل از حملات ادلب برسند. برای اینکه تنور خاموش نشه حملات از درعا شروع شد تیپ 52 رو گرفتن و قصد جدی داشت که فرودگاه الثعله رو تصرف کنند اما برای اولین بار به طور رسمی سوریها با کمک ایران حملات هوایی رو با پشتیبانی پهپادها در اطراف این فرودگاه انجام داد حملات هوایی دقیق و همچنین ورود ده ها تن از مبارزین دروزی به فردوگاه مانع سقوط شد در واقع مقاومت در فروداگه ثعله اغاز شکستهای مخالفین بود. مدتی بعد حملات بسیار شدیدی رو به شهر درعا انجا دادن که بشدت سرکوب شد ارسال به موقع نیروهای کمکی از خربه غزاله ورود نیروهای فاطمیون به درگیریها و همچنین پشتیبانی هوایی بهتر مانع پیشروی مسلحین شد این یک عملیات فریب بود هزار ان فرد مسلح از ادلب و حلب به سمت شمال حماه کشیده شدن . هر چند در روز اول سوریها بدون پشتیبانی و به صورت گله ایی با زرهپوش به خطوط مسلحین حمله کردن وتوی سه روز 11 زرهپوش از دست دادن با انجام این عملیات حلب اماده انجام نبرد بزرگی شد این هم که دوستان بهتر می دونند قبل از این تروریست ها در اطراف مزارع ملاح سه حمله بزرگ زرهی رو ترتیب دادن که قتل عام شدن می خواستن مانع تکمیل محاصره در حومه بنی زید بشن. توی نبرد بزرگ حلب هم واقعا چیزی جز کشتارو حماقت نصیبشون نشد کلا یه سه هفته یه باریکه رو تونستن بگیرند اون هم به دادن تلفات سنگین ارتش هم خوب تضعیفشون کرد بعد کلا قتل عام شدن توی این حمله به پنج کیلومتری حماه رسیدن اگر مقاومت نیروهای عموما ایرانی لبنانی در قمحانه وتا حدودی کوه زین العابدین نبود تروریستها وارد شهر میشدن . در واقعا بعد از این مقاومت ها حملات روسها متمرکز شد .بعد چند حمله زرهی منجر به شکست برای مخالفین توی خود پالمیرا عموما نیروهای سوری مدافع بودن . داعش با کمک نیروهای مخفی شده در شهر حملات رو شروع کرد وتا نزدیکی فرودگاه تی 4 پیش اومد اونجا هم اگر نیروهای شیعه سوری ولبنانی و فاطموین نبودن فرودگاه سقوط میکرد. 12 تانک امار زیادی هستش توی تصاویر تا جایی که یادمه پنج شش تا تانک بود انهدام اونها رو هم حواله داده به آمریکایی ها . تانک تی 90 فاطمیون در حومه خناصر از دست رفت در پالمیرا تا جایی که بنده می دونم فاطموین تلفات چندانی ندادن -------------------- یک نکته مهم رو هم جا انداخت اولا تلفات زرهی سال 2018 که فکر کنم از این رقم کمتر باشه دوم اینکه سوریها توی این سال نزدیک 50 تانک رو بازیابی کردن در درگیریهای حماه وحلب و دیرالزور عمده زرهی مخالفین و داعش از بین رفت مقاله میتونست به این مواردهم اشاره کنه این موارد رو بیشتر برای اشنایی دوستان به نحوه ی گزارش نویسی حضرات غربی درباره کشورهایی که در طیف اونها نیستن بیان کردم . قطعا سایتی که بتونه صدها کلیپ رو ارزیابی کنه وقت هم داره صحت گفته های دیگران رو بررسی کنه البته این طور موارد عمومی هستش برای همه رسانه ها این مطالب رو هم برای این بیان کردم چون یک مقاله تخصصی هستش
-
1 پسندیده شده[center]بسمه تعالی[/center] برای آنان که هر چقدر بدانند کم است .. مطلب زیر مربوط به طبقه بندی اقتصاد سیاسی کارل مارکس پیرامون خط سیر اقتصادی جوامع شرقی و غربی هست .. مارکس خطوط کلی مراحل تاریخ بشر را شرح میدهد . همچنان که اگوست کنت لحظات تاریخی شدن را بر اساس شیوه اندیشه توضیح میداد ، مارکس مراحل تاریخ بشری را بر اساس نظامهای اقتصادی تایین میکند و از چهار نظام اقتصادی ، یا بقول خود او چهار شیوه تولید نام میبرد که عبارتند از شیوه تولید آسیایی ، باستانی ، فئودالی و بورژوایی . این چهار شیوه را میتوان به دو گروه تقسیم کرد ؛ شیوه تولید باستانی ، فئودالی و بورژوایی ، در تاریخ مغرب زمین هر کدام یکی پس از دیگری پیدا شده اند . اینها سه مرحله از تاریخ مغرب زمینند و هر کدام دارای خصایص نوع معینی از روابط میان آدمیانی هستند که کار میکنند .خصیصه شیوه تولید باستانی ، بردگی است ، خصیصه شیوه تولید فئودالی ، بندگی است ، و خصیصه شیوه تولید بورژوایی مزدوری است . اینها سه وجه متمایز استثمار انسان از انسان را تشکیل میدهند ، شیوه تولید بورژوایی آخرین ساختار اجتماعی تنازع داراست ، چرا که در شیوه تولید سوسیالیستی ، یعنی در بین تولید کنندگان همبسته ، دیگر استثمار انسان از انسان ، و طبعیت کارگران یدی از طبقه ای که هم وسایل تولید و هم قدرت سیاسی را داراست وجود ندارد . در عوض شیوه تولید آسیایی به نظر نمیرس که از مراحل تاریخ مغرب زمین باشد . از اینجاست که مفسران مارکس درباره وحد یا بی وحدتی فرایند های تاریخی بحثهای خستگی ناپذیری داشته اند . در واقع اگر شیوه تولید آسیایی از خصایص تمدنی غیر تمدن غربی باشد این احتمال وجود دارد که تحول تاریخی ، بر حسب گروه های انسانی مختلف ، چندین خط سیر را طی کند { نه یک خط را }. از سوی دیگر به نظر میرسد که خصیصه شیوه تولید آسیایی تبعیت بردگان ، بندگان و مزدوران از طبقه ای که مالک ابزار تولیدی بوده است نبوده ، بلکه تبعیت عموم زحمتکشان از دولت است . اگر این تعبیر از شیوه تولید آسیایی درست باشد ، ساخت اجتماعی ، از طریق نبرد طبقاتی به معنای غربی آن ، مشخص نمیشود ، بلکه خصوصیت آن این است که همه جامعه تحت استثمار طبقه دیوانیان {بروکراتیک} قرار دارد . از اینجا بی درنگ پیداست که چه استفاده ای میتوان از مفهوم شیوه تولید آسیایی کردmilitary.ir . در واقع میتوان تصور کرد که در صورت اجتماعی شدن وسایل تولیدی ، جامعه سرمایه داری سرانجام نه ختم به هر گونه استثمار بلکه به تعمیم شیوه تولید آسیایی به همه بشریت منتهی می گردد . آن دسته از جامعه شناسانی که جامعه شوروی را دوست ندارند این گفته های کوتاه در مورد شیوه تولید آسیایی را به تفصیل تفسیر کرده اند . آنان حتی برخی از نوشته های لنین را که نشان داده اند که وی در آنها از این که مبادا انقلاب سوسیالیستی به جای منجر شدن به ختم استثمار انسان از انسان، به نظام تولید آسیایی بی انجامد ترس داشته اند و منظورشان از این کار ، گرفتن نتایجی سیاسی بوده است که به آسانی میتوان حدس زد . این مطالب رو در کتاب مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی ، ریمون آرون ، خوندم که جالب دونستم دوستان هم بدانند . ص 174-175-176 این قسمت هم از ویکی ... ؛ [b]مارکس و شیوه تولید آسیایی[/b] ازنظر مارکس «شیوه تولید آسیایی» نشانگر ساختاراقتصادی جامعهای عمدتاً کشاورزی است که از ترکیب مالکیت ارضی وحاکمیت سیاسی درکالبد یک حکومت متمرکز به وجود می آید. دولت آسیایی به خاطر َسمتِ دوگانهٔ خود درمقام مالک - حاکم، مازاد اقتصادی تولید کنندگان مستقیم را به صورت مالیات - بهرهٔ مالکانه تصاحب میکند. ازاین رو، روابط تصرف (استثمار) مستلزم روابط طبقاتی نیست، بلکه ناشی ازاِعمال فشارسیاسی محض از جانب دولت است؛ امری که درکل مبنای این شیوهٔ تولیداست. دولت آسیایی باز تولید اقتصاد را تامین و تضمین میکند و در عین حال اساساً مستقل از روابط اقتصادی باقی می ماند. فقدان نهاد مالکیت خصوصی برزمین وطبقهٔ مالک مستقل از دولت، ویژگیهای معرف این مفهوم و تفسیرهای گوناگون آن درنظریهٔ مارکسیستی است. [url="http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%84_%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3"]کارل مارکس[/url] در یک سلسله آثار خود شیوه تولید آسیایی و جامعه کهن آسیایی را مورد تحلیل قرار میدهد و از آن جمله مینویسد: « شرایط اقلیمی، وضع زمین، فضای عظیم، بیابانی که از صحرای آفریقا از طریق عربستان و ایران و هندوستان و تاتارستان، تا ارتفاعات فلات آسیا ممتد است سیستم آبیاری مصنوعی را به کمک ترعهها و تأسیسات آبیاری، پایه زراعت شرقی کرده است.» و «ضرورت بدیهی استفاده صرفه جویانه از آب... در شرق ناگزیر مداخله قدرت متمرکز دولت را میطلبد. منشأ آن وظیفه اقتصادی یعنی به ویژه وظیفه سازمان دادن امور عمومی که دولتهای آسیایی مجبور بودند اجراء کنند، از همین جاست». [b] [b][size=3]دسپوتیسم(Despotism) شرقی [/size][/b][/b] مارکس از همین منشاء «دسپوتیسم شرقی» را توضیح میدهد. انگلس بر اساس همین تکامل قدرت دولتی است که دولت [url="http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86"]ساسانیان[/url] را « سلطنت منتظم ایرانی ساسانیان» مینامد. لذا به جای جست وجوی اشکال یونانی- رومی بردگی در ایران، به جای یافتن اشکال فرانسوی - آلمانی فئودالیسم در ایران به جای جست و جوی شکل انگلیسی - هلندی رشد سرمایه داری در کشور ما، باید به دنبال یافتن آن اشکالی رفت که در این کشور پدید شده و با آن که از جهت سرشت خود، پدیدههای جوامع دیگر بشری را تکرار میکند از بسیاری جهات شکل بروز خود، یگانه و ویژه است.
-
1 پسندیده شده[url="http://www.military.ir/forums/user/6334-komsomolets/"][color="#225985"]komsomolets[/color][/url] عزیز ، نظر شخصی من اینه که ، کمونیستم و حتی لیبرالیسم !، نوعی فاندمنتالیزم افراطی هستند که از دل مدرنتیه برخواسته اند !، شاید این حرف من خیلی سنگین و غیر قابل قبول باشه ، لیکن نگاهی به معنای لغوی کمون اولیه بیانگر مسئله است ، به نحوی اساسی تر مبانی لیبرالیسم " آزادی برابری برادری" مفاهیمی هستند که پیش از کمون اولیه یافت میشن !! و اشاره به زندگی غیر اجتماعی انسان جنگلی دارند ، خود غربی ها این ایرادات رو میدونن بخصوص در نظریات جدید تر مارکسیستی سعی بسیاری شده تا به روبنای فرهنگی و ساختار گرایی گرایش پیدا کنند و برخی تعاریف رو تقویت و تکمیل کنند لیکن ، نظریات جامعه شناسی آمریکایی هم که پا رو فراتر گذاشتند و همه چیز رو در ظاهر سیاسی و شعار لیبرال ، ولی در عمل نگاهی سیستمی ، تقویت قشربندی اجتماعی ، بخصوص فرم دهی AGIL پارسونز و ... محور اصلی ساخت اجتماعی این کشورشده ، شاید مدرنتیه واقعی این باشه نه لیبرالیسم قرن هجدهم و ... الان لیبرالیسم سیاسی چیزی جز در سطح لیبرال سرمایه داری یا بقول تروتسکی بورژوا دمکراتیک نیست ، که از نظر تئوریک باز هم همون نظریه عصر پیشا حجر و یا خیلی بخواهیم انفاق کنیم ، بازتولید فئودالیسم باستانی در دل ساختار سرمایه داری بورژوازی ،...
-
1 پسندیده شده[right][quote][/right] [right]احزابی مثل حزب سوسیالیست فرانسه، نه مروج هیچ نوعی از سوسیالیسم هستن نه ادعاش رو دارن. اینها صرفا جناح چپ سرمایه داری رو تشکیل میدن و حتی در آرمانشهر و خیالهاشون هم تصور استقرار هیچ شکلی از سوسیالیسم رو در سر ندارن.[/right] [right][/quote][/right] [right]سوسیالیسم اروپایی بسیار چکش خورده و اصول اولیه مارکس متفاوت هست ، این احزاب و حاکمیت ها ی اروپایی رو بطور کل در فرهنگ سیاسی اصطلاحا "تخیلی با تخیلگرا" میگن ، و از همه تخیلگرا تر سوسیالیست ها ، منتها گرایشات سوسیال دمکرات بنیادشون سوسیالیسم از جنس مارکسیستی نیست ، بلکه دولتهای رفاه ای هستند که بعنوان سوپاپ های اطمینان هر وقت جوامع اروپایی دچار بحران های اجتماعی - سیاسی ناشی از اقتصاد میشن ، فعال خواهند شد ، اما به هیچ وجه جامعه مدنی مبتنی بر سرمایه داری اروپا بهشون اجازه سوسیالیزه کردن جامعه رو نمیده و از این رو دمکرات هستند !![/right] [right]البته تعاریف چپ در همه جا یکسان نیست و عجیب ترین تعریف چپ سیاسی در ایران خودمون " اصلاح طلبان " هستند ! که اساسا گرایشات لیبرال دارند ...[/right] [right]چپ کمونیسم سالهاست که مرده ، الان بصورت نظریه های انتقادی بیشتر شاهد چپ هستیم ، گاهی " سمیر امین " هم دمی از نوعی دولت سوسیالیستی جهانی به منظور خلاصی از بحران سرمایه داری میزنه ، ولی وقتی به خروجی نگاه میکنی ، چیز جز سیطره اساسی سرمایه داری درش دیده نمیشه ، ... [/right]
-
1 پسندیده شدهرضا جان اساس نظریه در علوم اجتماعی ساده کردن و توصیف مدلی قضایاست ، مارکس دو سطح تحلیل داره یکی اقتصاد و دیگری دیالکتیک تاریخی که به ریشه یابی تضاد اجتماعی تاریخی و تضاد میان طبقات با رویکرد اقتصادی میگرده ، مارکس ابدا قصدش فهماندن تاریخ نیست ، بلکه بیرون کشیدن قالب هایی که موید نظریه اش باشه ، به همین سبب انتقاد های عمده ای به نظریاتش هست و شک نکنید که این در ذات نظریه علوم اجتماعی وجود داره ، نظریاتی که هرگز اثبات قطعی نمیشن و قابل رد شدن هم نیستن ، بلکه در بازه ای تاریخی بصورت طیفی مثل دما سنج اثر گذار یا بی اثر میشن ... نگاه به شیوه تولید آسیایی نگاه به مقاطعی از روابط تولید در آسیا هست که زیاد دیده میشه و هیچ وقت در اروپای محل زندگیش بدین شکل نیافته ،... --------- جناب [url="http://www.military.ir/forums/user/2851-zed/"][color="#225985"]zed[/color][/url] عزیز ...؛ بنیاد اندیشه های مارکس ، لنین ، آلتوسر ، گرامشی ، تروتسکی ، لوکاچ و سایر مارکسیست ها بر روی سوسیالیسم هست ، همچنین راهی که مزدک رفت اولین جنبش سوسیالیستی ناشی از تضاد طبقاتی دوره ساسانی بود ، اما تفاوت عمده ای بین تعاریف مارکسیستی سوسیالیسم ، کمونیسم و سایر گرایشات سوسیالیستی هست ، بهتره بگیم مارکس تفکراتی مزدکی داشته ... سوسیال به معنی اجتماع هست و سوسیالیستی شدن جامعه یعنی جامعوی یا مردمی شدن اقتصاد اون بعبارت دیگر ، تعلق یافتن تمام دارایی ها ، تولیدات ، فرهنگ و ... به عموم مردم بدون وجود برتری کسی نسبت به کسی دیگر ، که این هم به نوعی قرائت های مختلفی داره که کمونیسم یکی از جدی ترین و عملی شده ترین و البته شکست خورده ترین قرائت های اون هست ، اندیشه های مارکس و رفقا هم دیده گاه های بسیاری از سوسیالیسم و کمونیسم ایجاد کرده اند ، که بطور کلی به مارکسیسم معروفند ...