برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on دوشنبه, 3 خرداد 1400 در همه مناطق
-
1 پسندیده شدهبسم الله الرحمن الرحیم در۱۲ اردیبهشت سال ۸۰ ، رهبر معظم انقلاب که به استان گیلان سفر کرده بودند، دیداری با جوانان گیلانی داشتند . در آن جلسه دختر خانمی، نوشتهای را خواند و از احساساتش نسبت به جوانان حزب الله لبنان و فلسطین گفت و اینکه الگوی ما آنها هستند! رهبر انقلاب هم در صحبتهای خود اشارهای به این خانم کردند و به او گفتند آن جوان لبنانی و فلسطینی الگوی خودش را جوانان ایرانی میداند! و بعد خاطراتی را از لحظه شهادت حسین املاکی تعریف کردند که برای همه ما جالب و شنیدنی بود: «شهید املاکی شما؛ جانشین لشکر گیلان، که توی میدان جنگ شیمیایی زدند و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود. بسیجی بغل دستش ماسک نداشت، شهید املاکی ماسک خودش را برداشت بست به صورت بسیجی همراهش! قهرمان یعنی این! البته هر دو شهید شدند. هم املاکی شهید شد و هم آن بسیجی شهید شد، اما این قهرمانی ماند اینها که از بین نمیروند. زندهاند، هم پیش خدا زندهاند، هم دردل ما زندهاند و هم در فضای زندگی و ذهنیت ما زندهاند.» با این مقدمه ، خدمت دوستان عرض می کنم که قصد دارم تا در این تاپیک ، شهدای 2920 روز دفاع مقدس را خدمت دوستان معرفی نمایم . شاید ، همین شهداء عزیز که امنیت امروز ما ، مدیون جانفشانی های آنان است ، سر پل صراط ، دست ما را هم بگیرند . البته همه دوستان می توانند در پربار شدن این تاپیک بنده را همراهی کنند ، فقط چند مساله بسیار مهم : - خواهشمندم از بحث های غیر مرتبط خودداری فرمایید . - معرفی شهدای عزیز ، چه از ارتش جمهوری اسلامی ایران ، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، کمیته های انقلاب اسلامی ، شهربانی و ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران ، شهدای عزیز اقلیت های مذهبی و.... با ذکر مشخصات ( محل شهادت ) و در صورت امکان ذکر خاطره ای ، صورت گیرد . - البته چون بنده ارادت ویژه ای نسبت به شهدای نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دارم ، از دوستانی که می توانند در این زمینه کمک کنند ، متشکر خواهم شد . متشکرم از همکاری همه دوستان عزیز
-
1 پسندیده شدهنیروی هوایی آمریکا روز پنج شنبه یک فضاپیمای بدون سرنشین فوق محرمانه را از فلوریدا به فضا پرتاب کرد. نوار ویدیویی که توسط ارتش آمریکا منتشر شده است، نشان می دهد این فضاپیمای روباتیک موسوم به اکس-سی و هفت بی X-37B توسط راکت اطلس ویAtlas V در ساعت هفت و پنجاه و دو دقیقه شب به وقت محلی (بیست و سه و پنجاه و دو دقیقه به وقت گرینویچ) از پایگاه فضایی کیپ کاناورال به هوا برخاست. طول این هواپیما که شبیه یک فضاپیمای کوچک است، هشت متر و نود سانتیمتر و پهنای بال ان نیز چهار و نیم متر است. ساخت این فضاپیمای چند بار مصرف سال ها طول کشیده و ارتش آمریکا توضیحات مبهمی در خصوص هدف یا نقش ان در زرادخانه نظامی این کشور ارائه کرده است. نیروی هوایی آمریکا در بیانیه ای اعلام کرد این فضاپیما برای ایجاد محیطی آزمایشگاهی در مدار فضا، به منظور آزمایش فناوری و قطعات جدید پیش از استفاده از این فناوریها در برنامه های ماهواره ای عملیاتی، طراحی شده است. مقامات آمریکایی با اعلام اینکه این فضاپیما در نهایت به پایگاه واندنبرگ نیروی هوایی در کالیفرنیا باز خواهد گشت، در عین حال نگفتند این ماموریت چه مدت طول خواهد کشید. گری پیتون معاون فرمانده نیروی هوایی امریکا در برنامه های فضایی در هفته جاری در گفتگو با خبرنگاران، احتمال داد این فضاپیما به مدت نه ماه در فضا بماند. نیروی هوایی آمریکا در عین حال از بحث در خصوص بار این فضاپیما یا ازمایش های احتمالی ان خودداری کرده است. مقامات پنتاگون نیز پرسش ها را در خصوص ماموریت نظامی احتمالی این فضاپیما و همچنین بودجه دقیق ساخت ان، بدون پاسخ گذاشته اند. به گزارش خبرگزاری فرانسه از واشنگتن، بودجه این طرح صدها میلیون دلار براورد شده است. پروژه ساخت این فضاپیما در سال هزار و نهصد و نود و نه توسط شرکت بوئینگ اغاز شد و در نهایت در اختیار نیروی هوایی ارتش آمریکا قرار گرفت. نیروی هوایی امریکا قصد دارد دومین فضاپیمای اکس-سی و هفت بی را در سال دو هزار و یازده به فضا پرتاب کند. http://www.irinn.ir/Default.aspx?TabId=15&nid=180164
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس مهاجر سال 1366 وقتی پهپادهایمان لو رفت و دشمن فهمید که در این چند سال ، ما با آنها عملیات شناسائی انجام می دادیم ؛ تصمیم گرفتیم که هواپیمای جدیدی با اهداف تهاجمی بسازیم. یعنی پیش خود فکر کردیم می شود با تقویت موتور و بدنه و نصب RPG-7 آن را به سمت مواضع دشمن فرستاد و موشک ها را به طرفش شلیک کرد. این اقدام بیش از آنکه تهدید و خرابی برای دشمن بار آورد ، موجب ترس و وحشت آنها می شد. با این انگیزه بچه ها دست به کار شدند. موشک ها را هم باید در جلو هواپیما کار می گذاشتیم. این هواپیما خیلی سریع آماده شد و نامش را به یاد دوست همرزم شهیدمان "علی اصغر مهاجر" ، پهپاد مهاجر گذاشتیم. ما از اینکه برای اولین بار با این هواپیما پرواز می کردیم ، در پوست خود نمی گنجیدیم. کمی چموش بود ، اما برای خودش عظمتی به حساب می آمد. موشک هایش هم زیر بال چپ بودند و هم زیر بال راست. البته روزی که برای تست در بیابان های اطراف اهواز می رفتیم ، ناگهان یکی از راکت های در حال نصب توسط برادر پازوکی که یکی از پاسداران وظیفه بود و در امور الکترونیکی مهارت خاصی داشت ؛ یهو از زیر بال شلیک شد و آن طرف تر به جائی خورد و منفجر شد. بعدها ؛ خودم در جزیره مجنون ، با آنها به طرف کمین های دشمن حمله کردم و راکت هایش را به سمت سنگرهای آنها شلیک کردم. انگار که عراقی ها کُپ کرده باشند ؛ تا لحظاتی هیچ خبری از شلیک هایشان نبود. اما وقتی آن را پشت مواضع خودمان فرود آوردم ، با شلیک انواع توپ ها و خمپاره ها ، محل فرود را زیر آتش گرفتند. اگر دیر می جنبیدیم ، خودمان و هواپیمایمان می رفتیم هوا. چیزی نگذشت که بچه ها به فکر ساخت هواپیمای انتحاری هم افتادند. بچه ها با یک لوله پولیکای 110 ، بدنه هواپیما و با فوم بال هایش را ساختند. قسمت جلوی هواپیما را هم ، پُر کردند از مواد منفجره C4 یا هر ماده منفجره دیگر. وقتی هواپیما با آن جثه اش ، در ارتفاع پائین ، بی مهابا به طرف دشمن می رفت و یهو خودش را به توپ و تانک می زد ؛ بیشتر از انفجارش از هیبت اش ایجاد وحشت می کرد. این را بعدها، اسرای عراقی برایمان تعریف کردند. من خوشبختانه با این نوع هواپیما هم خلبانی کردم. بدین ترتیب که یک هدف فرضی را توی یکی از جزایر خلیج فارس دادند و من با دقت خاصی آن را به هدف کوبیدم. راوی : حاج رسول وکیلی * * * * * باز هم یا زهرا (س) جنگ که تمام شد ، ما هم بار و بندیل مان را از منطقه و اهواز بستیم و برگشتیم توی پادگان حضرت ولیعصر (عج) در میدان سپاه تهران. نه اینکه شبیه یگان موشکی سپاه ؛ حکایت فاتحان از جنگ برگشته را داشته باشیم ، ولی توی دل مان کمتر از آن هم متصور نبود. بچه هایمان با نقش آفرینی در طرح ریزی عملیاتی ، افتخارات زیادی برای نیروی هوائی سپاه به ارمغان آورده بودند. اما با پیشینه ای که از برخورد نیرو با خود داشتیم ، هیچ نوع صابونی به دل نمالیدیم. ما توی خودمان به شدت در حال آموزش ، به روز رسانی اطلاعات و توسعه سازمان یگان خود بودیم که یهو سر و صدای کله پا کردن یگان پهپاد گُر گرفت. ظاهرا فرماندهان نیروی هوائی به این جمع بندی رسیده بودند که با پایان جنگ ، در آینده نیازی به پهپادها نخواهد بود. حالا چرا حداقل استفاده های غیرنظامی پهپاد را ندیدند ، بماند. از همان اول بساط مان را از توی نیرو جمع کردند و فرستادند در بیابان های فردیس کرج. تازه این ارفاق به حساب می آمد وگرنه معلوم نبود ، چه بر سر پهپاد می آمد. شاید به مقصودی که می خواستند رسیدند؛ بچه ها از خلبان و فنی گرفته تا کادر اداری پهپاد هر کدام به جائی پراکنده شدند. ولی از آنجا که در زمان جنگ ، سرسختی و بی پناهی را آموخته بودیم ؛ باز هم به فکر اثبات خود و توانمندی هایمان افتادیم. مثل بچه های جنگ باز هم متوسل شدیم به "بی بی دو عالم" حضرت فاطمه زهرا(س). مثل توسل به او در فتح المبین ، در بیت المقدس ، در ... هیئتی تحت عنوان متوسلین به حضرت زهرا (س) تشکیل دادیم و اولین جلسه اش را از منزل خودمان شروع کردیم. اگر چه در ابتدا هفت نفر بیشتر نبودیم ، اما در تمام این سالها که تعدادمان بیشمار شد و نیروهای جوان پهپاد نیز به ما پیوستند ، نگذاشتیم حتی یک جلسه اش هم تعطیل شود. همچنان که دوشنبه اول هر ماه ، هیئت را در منزل یکی از پیشکسوتان پهپاد دنبال می کردیم و حضرت خانواده هایمان را نیز از وجود پر برکت خود سیراب می کرد ؛ به موازات آن ، پهپاد هر روز قوی تر از دیروز جان می گرفت و بازارش پر رونق تر می شد. اکنون که در ساخت انواع پهپادهای شناسائی و رزمی در رتبه چهارم جهان هستیم ، همه را مدیون توجه آن حضرت می دانیم. چیزی که در هر جلسه هیئت آن را از "بی بی" مطالبه می کردیم. راوی :رضا ارباب ... پایان کلام پایانی - این تاپیک رو تقدیم می کنم به همه دوستان عزیز میلیتاریست خصوصا برادر ارجمندم جناب @MR9 که باعث و بانی این تاپیک شدند. در واقع قصه از این قرار هست که در نمایشگاه چهلمین سالروز پیروزی انقلاب ، دو جلد از این کتاب رو گرفتم. یکی برای خودم و یکی برای ایشون. اما بعدتر چون دیدم شاید به مصلحت نباشه که از ایشون برای ارسال کتاب ، آدرس بگیرم ، برنامه ام رو عوض کردم و تصمیم گرفتم که این کتاب رو در قالب یک تاپیک ارسال کنم ؛ تا هم ایشون به مطالب این کتاب دسترسی پیدا کنند و هم سایر دوستانی که امکان حضور در اون نمایشگاه و دسترسی به این کتاب رو نداشتند. امیدوارم که مقبول دوستان واقع شده باشه. ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند پ.ن 3 : به پایان آمد این دفتر ، حکایت همچنان باقی است .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس خلبان های سوم هواپیمای تلاش 2 ، تلاش و کوشش مضاعفی به ما بخشید. بچه ها با ارتقائی که به سیستم رادیوئی آن داده بودند به ما این جرأت را دادند که پس از انجام پروازهای دو تیمه ، آن را حتی سه تیمه یا اصطلاحا دو پله کنیم. من به همراه برادران اردلان ، نامدار ، یزدانی و قاری دو عملیات از این نوع را با موفقیت پشت سر گذاشتیم. من در هر دو عملیات عضو تیم وسط بودم یعنی هواپیما را از خلبان اول در پشت جبهه می گرفتم و به خلبان سوم در پشت نیروهای دشمن تحویل می دادم. در عملیات سوم قرار شد که من خلبان سوم باشم. به همین منظور با برادران به سمت منطقه عمومی بستان و دقیقا در هورالعظیم راه افتادیم. من و اردلان به همراه یک بلدچی عرب زبان از خط خودی گذشتیم تا پشت نیروهای دشمن برسیم. او با لباس محلی بود و ما دو نفر با لباس بسیجی. ما هر دو خلبان یک دستگاه بیسیم و یک دستگاه رادیو کنترل هواپیما نیز همراهمان بود. با "بلم" آنقدر جلو رفتیم تا آب تمام شد ، آن را کناری بستیم و بقیه راه را پیاده طی کردیم. باید جائی مستقر می شدیم که هم به دشمن نزدیک باشد و هم فضای مناسبی برای مانور پروازی محسوب شود. اما بقیه مسیر خشکی نبود، باتلاق بود. با آن پوتین های سنگین ، راه رفتن توی لجن زار ، سخت و خسته کننده بود. پایت را که می گذاشتی ، تا ساق توی لجن فرو می رفت. بلدچی خودش را راحت کرد و کفش هایش را درآورد و دور انداخت. کمی آن طرف تر ، لباس هایش را هم حتی دور انداخت و لخت ما را به جلو می برد. فاصله اش با ما 50-60 متری می شد. او ما را توی نیزاری برد که دقیقا پشت نیروهای دشمن بود و ما به راحتی سر و صدایشان را می شنیدیم که در حال بازی والیبال بودند. مکان را که مناسب دیدیم ، بیسیم را روشن کردیم و برای تحویل گرفتن هواپیما اعلام آمادگی کردیم. چون من طبیعتا از صدای بم و بلندی برخوردار بودم ، یهو اردلان هشدار داد که آرامتر ؛ نکند می خواهی که صدایت به گوش عراقی ها برسد! طبق سناریوی پروازی باید از دست راست خودمان شروع می کردیم و مسیری را در طول نوار جبهه دشمن ادامه می دادیم. این مسیر گاهی دو یا سه بار و حتی چهار بار امکان تکرار داشت و هر بار عمق بیشتری می گرفتیم و به صورت معکوس هر بار باید عمق مان را کم می کردیم تا عکس برداری ها حداکثر همپوشانی را داشته باشند. به محض اینکه هواپیما را تحویل گرفتم ، آنرا به سمت خودم کشاندم . چون موتور هواپیما پیستونی بود ، صدای قار قار هواپیما سراسر جبهه را از خود پر کرده بود و کاریش نمی شد کرد. عراقی ها تا صدای پهپاد را شنیدند ، بازی را قطع کردند و بلند بلند داد می زدند : الطیاره ، الطیاره. از بین نیزارها آن ها را می دیدیم که با شتاب پشت سیستم های پدافندی خود رفتند و لوله های جنگ افزارهایشان را به طرف پهپاد گرفتند ، آنها چون اطلاعاتی از پهپاد گرفته بودند ، به خوبی می دانستند که مأموریت چیست و خلبان هایشان حتما همین دورر و بر هستند ؛ برای همین نیروهای پیاده شان تفنگ هایشان را به اطراف نیزار گرفته و همه مدلی شلیک می کردند. انگار که شیلنگ آبی را به طرف باغچه ای گرفته باشند. ما چون از قبل فکر همچین برخوردی را کرده بودیم ، محکم در جان پناه خود سنگر گرفته و به عکس برداری مان ادامه دادیم. عکسبرداری و پروازمان که تمام شد ، آن را به سلامت به خلبان دوم دادم و دستگاهم را خاموش کردم. این تازه اول کار ما بود ؛ چون هم باید منتظر نتیجه عکسبرداری می ماندیم و هم به انتظار گشتی های دشمن که معمولا به تعقیب مان می افتادند. آنها از مسیر پرواز هواپیما ، شصت شان خبردار شده بود که در لابلای همین نیزارها هستیم. لحظات کُشنده ای بود چون پس از تحویل سالم هواپیما از خلبان دوم به اول و سپس فرود موفقیت آمیز ، عکاس تیم باید از سالم بودن دوربین مطمئن می شد. در اصل ، موفقیت عملیات منوط به موفقیت عکسبرداری بود. اولویت اول سالم برگشتن هواپیما نبود ، سالم بودن سیستم عکسبرداری بود و تا مسئول عکس ، درب کانتینر دوربین را باز نمی کرد و از سیستم عکسبرداری مطمئن نمی شد ، نمی توانستیم منطقه را ترک کنیم. چون در غیر اینصورت ، باید دوباره پرواز صورت می گرفت و هواپیما به دست ما خلبان های سوم می رسید. خوشبختانه ، وقتی موفقیت عملیات را اعلام کردند ، در همان گل و لائی که آمده بودیم راه برگشت را پیش گرفتیم ؛ در حالی که گلوله های جور واجور دشمن ، زوزه کشان از بیخ گوش مان رد می شد. پوتین هایمان آنقدر سنگین شده بود که جانمان را به لب می آورد. نمی دانم چرا راضی نمی شدیم مثل بلدچی در گل و لای با پای برهنه بدویم. انگار که نقل و نبات توی باتلاق بریزند ، همین جور گلوله بود که توی گل و لای می نشست. در نیمه راه بود که اردلان گفت : تو برو ، من دیگر نمی توانم. با اضطراب پرسیدم : چرا ؟! تیر خوردی ؟! پاسخ داد : خیر ، پایم نمی آید. من تا آن موقع نمی دانستم که اردلان پیشتر مجروح شده و از جانبازان جنگ است. من فاصله خود تا اردلان را برگشتم و به او توصیه کردم که تنها راه نجات در آوردن همین پوتین هاست. ببن بلدچی چقدر خوب راه می رود. همین کار را هم کردیم. فضای عجیبی شده بود ، چون این بار علاوه بر باران تیر و فشنگ ، ترکش های خمپاره هم بر سرمان می بارید. اردلان کمی که نفس تازه کرد ، همپای من با پای برهنه توی لجن زار شروع به دویدن نمود. خود را که به بلم رساندیم ؛ اگر چه کار تمام نشده بود ، اما احساس خوبی بهمان دست داد که می توانیم با جان سالم ، خود را از نیزارها و آبراه های منتهی ، به مقر خودمان برسانیم. به خصوص اینکه این مسیرها بلدچی مثل کف دست می شناخت. این اولین عملیات طولانی مسیری بود که در لیست عملیات های پهپاد جائی برای خود باز کرد و بعدها ابراهیم حاتمی کیا به سراغ مان آمد و با فیلم مهاجر آن را در سینمای دفاع مقدس ماندنی کرد. راوی : عباس مختاریان * * * * * رودست از نوع بسیجی ما توی چهار عملیات ، پنج هواپیمای خود را از دست داد بودیم. بچه ها همگی پکر بودند و هیچ خلبانی جرأت پرواز را به خود نمی داد. از اساتید خلبان فقط شهید زارعی ، حاج آقا عزیزی ، من و آقای صباغی مانده بودیم با کلی درخواست عملیاتی. بچه ها حتی در فرستادن تیم جلو هم روحیه شان را باخته بودند. این سقوط آخری که خلبانانش شهیدان شفیعی و زارعی بودند ، بدتر از همه حال ما را گرفته بود. چرا که برای اولین بار ؛ یکی از هواپیماهایمان به دست دشمن افتاد. یعنی از سال 1363 تا 1366 دقیقا سه سال ارتش عراق خبر نداشت که با همین هواپیمای قارقاری مزاحم ، چه بلاهائی سرشان آمده است !! چقدر هم کیفور شدند ؛ وقتی با آب و تاب آنرا توی تلویزیونشان ؛ نشان می دادند و به مردمشان فخر می فروختند که ما یکی از هواپیماهای جاسوسی ایران را ساقط کرده ایم. آنها حتی برای خودشان تفسیر می کردند این هواپیماها از پیشرفته ترین هواپیماهای جاسوسی است که ارتش اسرائیل آن را در اختیار ایران قرار داده است. هم به دلیل اینکه بخواهم به بچه ها روحیه بدهم و هم برای اینکه حال ارتش عراق را توی خوشحالیش بگیرم ، در غرب کشور به عنوان خلبان تیم عقب ، هواپیما را پرواز دادم و با سرعت به همراه برادر ایزدی خود را به خط جلو رسانده و خلبانی تیم جلو را هم بر عهده گرفتم. چند ویراژ که بالای سر عراقی ها رفتم ؛ این بار همه خط با آگاهی از عملکرد پهپادها ، شروع کردند به تیراندازی. جنگ افزاری نماند که دشمن با آن به طرف پهپاد شلیک نکند. پهپاد هم که انگاری بازی اش گرفته باشد ، گاه گاهی هم از دستم در می رفت و خودش را به باد می سپرد. عکسبرداری ام که تمام شد ؛ احساس کردم که برای بازگشت در آن حجم آتش به مشکل بر می خوردم. دل توی دلم نبود. نکند فردا شب این هواپیما را هم توی تلویزیون عراق نشان بدهند. زبان بسته هواپیما ، از توی رگبار گلوله های تیربارهای چهارلول و دو لول عراق همچنان پیش می تاخت که یهو به ذهنم رسید ، ارتفاع را کم کنم. بعد موتور را فول کردم و آن را انداختم توی اسپین. موتور افتاد به زوزه یعنی انگاری که مورد هدف قرار گرفته و در حال سقوط است. نقشه ام گرفت. چون تا هواپیما به این حالت افتاد ، تمام آتش ها فروکش کرد. ما پشت تپه ای بودیم که ارتفاعی حدود 70-80 متر داشت. هواپیما تا نزدیک 10-15 متری زمین که آمد ، آنرا به حالت عادل (Level) کردم و یک فرود انجام دادم و به راحتی او را روی زمین نشاندم. عراقی ها هم که باورشان نمی شد که فریب باشد ، توی رادیوشان اعلام کردند ؛ ما دومین هواپیمای جاسوسی ایران را هم زدیم . آنها حتی نام منطقه ای را که سقوط کرده بود اعلام کردند. همان شب ، رضا ارباب ، با نگرانی از جنوب با من تماس گرفت و پرسید : حمید چی شده ؟ جواب دادم : خیالت راحت، خبری نیست. رودست خوردند. با هیجان پرسید : رودست ؟! ... چه رودستی ؟! پاسخ دادم : وقتی دیدمت برایت می گویم. داستانش را تلفنی نمی شود گفت. راوی :حمیدآقاجانی ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس تپه مزاحم "تپه مزاحم". این نام را بچه ها به تپه ای دادند که تانکی از دشمن درست روی آن استقرار یافته و هر خودروئی را که از "جاده خرمال - سید صادق" می گذشت ، مورد هدف قرار می داد. تا بچه های مهندسی نیامدند و خاکریزی هم عرض جاده نکشیدند ، برای تردد در این مسیر دچار مشکل بودیم و خطر را باید به جان می خریدیم. ما ماموریت یافته بودیم به انجام عملیات پرواز و عکسبرداری در همان منطقه (برای اجرای عملیات والفجر 10) تا اطلاعاتی از خط و عقبه دشمن در اختیار فرماندهان قرار دهیم. در عبور از همین مسیر بود که خودروهای مان از چند نقطه مورد اصابت گلوله قرار گرفت ؛ اما الحمدالله به هواپیمای مان که توی آن بود آسیبی نرسید. چون در آن منطقه کوهستانی زمین صافی برای صعود نبود ، باید از لانچر استفاده می کردیم. از این بگذریم که به دلیل خرابی لانچر ، چند بار چرخ های پهپاد به آخر لانچر گیر می کرد و پرواز صورت نمی گرفت ، ولی سرانجام پهپاد را بالای سر عراقی ها فرستادیم و بی اعتنا به شلیک ها شروع کردیم به عکسبرداری. نمی دانم چرا از این همه اعزام نیرو ، که هم تصویرشان را در تلویزیون می دیدیم و هم خودشان را در جبهه های مختلف ؛ چرا ما از نظر نیروی انسانی همیشه در مضیقه بودیم. کمبود خلبان را که دیگر چه عرض کنم. آن روز من ، به جز سربازی که آموزش های اولیه پرواز را به او داده بودیم ، تنها خلبان حاضر در منطقه بودم. برای همین ؛ چاره ای جز این ندیدم که در کنار هواپیما ، موتور تریلی را آماده کرده و به محض صعود هواپیما ، رادیو کنترل را به دست سرباز داده و با عجله سوار تریل شده و از جلو همان تپه مزاحم ، با سرعت خود را به خط اول نبرد برسانم. بعد از همانجا با سر گروه عقب تماس گرفته و از سربازی که خلبان عقب بود ، بخواهم تا هواپیما را به طرف من هدایت کند. باز بعد از تحویل هواپیما و انجام عکسبرداری ، مجددا هواپیما را به سمت عقب هدایت کرده و با همان عجلگی سوار بر موتور تریل شده و برای فرود هواپیما خودم را به مقر اولیه برسانم. امروز ، وقتی وقتی به آن روزها فکر می کنم ، چقدر خنده ام می گیرد. بیشتر تعجبم از این است که چطور می شد که تمام محاسبات من درست از آب در می آمد. هم محاسبه رفت و آمدم از جلو تپه مزاحم ، هم پرواز بی خطر توسط سرباز و هم صعود و فرود بی حادثه در محل اولیه. راوی : عباس مختاریان * * * * * آب در لانه موران آرام آرام که بچه های جبهه با ما آشنا می شدند ، خیلی از آمدنمان خوشحال نمی شدند. آنها ما را با همان "هایس" عدسی رنگ می شناختند. انگار که با آمدنمان ، آب در لانه موران ریخته باشیم ، همه از دست مان ناراضی بودند. هم رزمنده ها و هم عراقی ها. از این سو رزمنده ها شاکی بودند به خاطر اینکه آرامش جبهه ، با جنگ افزارهای دشمن که برای مقابله با هواپیمای ما شلیک می شدند ؛ به هم می ریخت. از دیگر سو عراقی ها شاکی بودند که نمی دانستند این چه معجونی است که بالای سرشان قار قار می کند. بیشتر لج شان به این بود که با هیچ تیر و توپی هم نمی افتاد. آن روز هم که حماقت کردند و موشکی به سویش پرتاب کردند ؛ محمد حق داشت که بگوید : با پول این موشک ، ما می توانستیم صدها فروند تلاش بسازیم. حیف ! او درست می گفت. آن روزها قیمت ساخت یک پهپاد با تمام امکاناتش ، به اندازه یک هزارم هزینه ساخت یک موشک هم نبود. قضیه این طور بود که دقیقا در جریان عملیات والفجر 10 در منطقه آبادی بود و هواپیما در حال برگشت و دور زدن ، که کلید دوربین را زدیم تا اولین عکس را بگیریم که یهو موشکی از زیر هواپیمایمان رد شد و آن طرفتر منفجر شد. ما وقتی عکس ها را حاضر کردیم یهو چشم مان به عکسی افتاد که موشکی در حال اصابت به پهپاد بود. توی عکس هم موشک و هم محل پرتاب آن کاملا واضح بود. فوری عکس را نشان بچه های اطلاعات دادیم. شهید احمد سوداگر فرمانده اطلاعات قرارگاه قدس سپاه با خوشحالی گفت : عجب عکسی ، کی این را گرفته اید ؟ تا گفتیم ، ساعاتی پیش ، یهو رفت سراغ بچه های توپخانه. چیزی نگذشت که دیدیم سکوی موشک های پدافندی عراقی رفت روی هوا. سرلشکر شهید دکتر احمد سوداگر این موضوع بهانه ای شد که گاهی مواقع شیطنت هائی هم از خودمان نشان دهیم که اتفاقا کارساز بود. از طرف حاج عزیز ، فرمانده عملیات والفجر 10 ما را خبر کردند که زود خود را به منطقه برسانید و بالای سر دشمن در منطقه دربندی خان چند سورتی پرواز انجام دهید. تاکید هم کردند عکسبرداری لازم نیست ، مقصود فریب دشمن است. فاصله کرمانشاه تا آنجا کم نبود ، باید به سرعت می رفتیم. یکی از بچه ها گفت : ما که داریم پرواز می کنیم، چه اشکالی دارد عکس هوائی هم بگیری ؟ ساعت 2 به منطقه که رسیدیم شهید احمد سوداگر ما را با وضعیت خط آشنا نمود. منطقه جنگلی بود و دشمن تمام تجهیزاتش را زیر برگ درختان استتار کرده بود. تا ساعت 4 ، چند سورتی پرواز بالای سر دشمن انجام دادیم و علی رغم اینکه شلیک های زیادی به ما شد ، اما توانستیم تعداد زیادی عکس بگیریم. چون در ارتفاع بسیار پائین پرواز می کردیم ، عکس ها از وضوح بالائی برخوردار بودند و به راحتی تجهیزات دشمن و نوع آرایش نظامی شان پیدا بود. آقا عزیز جبهه ها ، سرلشکر محمدعلی جعفری امروز ساعاتی بعد وقتی عکس ها را نشان بچه های اطلاعات دادیم ، مواضع دشمن را گرفتند زیر آتش. از سر و صدای تانک هایشان معلوم شد که دارند یک کارهائی می کنند. آن طور که شنیدیم ؛ قرار بود دشمن ، تک سنگینی علیه رزمندگان انجام دهد که همین پروازهای فریب و متعاقب آن شلیک تند و تیز توپخانه های سپاه و ارتش ، آرایش آنها را بهم ریخت و به همه آنها فهماند که آمادگی تک شان را داریم. صبح که شد ؛ وقتی خبری از تک شان نشد ، معلوم گشت که موفق شده ایم و از عملیات دشمن خبری نیست. راوی : حسین رحمانی ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس پادگان پهپاد خلبان های سپاه حق داشتند که چنین خواسته ای را داشته باشند. آنها هم جوان بودند و هم پر شور ؛ و دوست داشتند مثل دیگر جوانان کشور در نبردی رو در رو با دشمن ، او را به خفت بنشانند ؛ به خصوص اینکه هواپیماهای آنان هنوز عملیاتی نشده بود و فقط دلشان را به این خوش کرده بودند که فرماندهان سپاه را به مناطق جنگی می بردند و می آوردند. یگان هوائی سپاه ؛ سرانجام برای اینکه هم سر و صدای آنها را بخواباند و هم یهو مواجه با این نشود که خودشان خودسر ، توی اعزام ها جیم شوند و سرمایه اش را از دست رفته ببیند ؛ آنها را فرستاده بود پیش ما ، در اهواز. سردار سرتیپ پاسدار خلبان شهید اکبر بیگدلی صبح وقتی چشم مان را باز کردیم ، دیدیم چند نفر از خلبانان سپاه ، پشت درب پهپاد هستند. آن خلبانان ، شهید بیگدلی ، قاسمی و چند نفر دیگر بودند. ما کار خدماتی دراز مدتی نمی شد از آنها انتظار داشته باشیم. اما ته دلشان را قرص کردیم که اینجا هم برای خودش جبهه ای است علیه دشمن. قاسمی اما گوشش به این حرف ها بدهکار نبود. شبانه مقر را ترک کرد و رفت قاطی بچه های خط. می گفت : می خواهم با دشمنی بجنگم که با چشم های خودم آنها را ببینم. شهید بیگدلی اما ، هم توی اهواز و هم وقتی به تهران بازگشت ؛ در طرح قدس حسابی به بچه ها توی ساخت و ساز پهپادها نقش آفرینی کرد. راوی : عوضعلی یزدانی * * * * * رفاقت با "وجعلنا" اگر چه سرباز بودم ، اما نه در جایگاه و نه در دوستی اصلا تفاوتی با بچه های کادر رسمی پهپاد نداشتم ؛ بیشتر برایشان یک رفیق بودم تا یک سرباز. از اینکه به من اعتماد کرده و در امور اطلاعاتی جبهه مرا سهیم کرده بودند ، به خود می بالیدم. در عملیاتی در شمال غرب کشور من به عنوان عکاس هواپیما به همراه 7-8 نفر از بچه های پهپاد ، عملیات عکسبرداری را بالای سر دشمن آغاز کردیم. هنوز ده دقیقه ای نگذشت که هواپیما از کنترل مان خارج شد. از شانس بد ، هیچکس ندید که کدام طرف سقوط کرد ؛ اما آنچه که مسلم بود سقوط آن در خاک دشمن بود. 4-5 نفر داوطلب شدیم تا به دنبال هواپیما ، وارد منطقه تحت سیطره دشمن شده و قبل از اینکه هواپیما به دست دشمن بیافتد ، آنرا پیدا کرده و برگردانیم. این کار برای من از سه جهت اهمیت داشت : اول اینکه به جز عکس های این منطقه ، اطلاعاتی از دیگر مناطق نیز در دوربین هواپیما بود و اگر دست دشمن می افتاد ، حتی از نوع فوکوس عکس متوجه منظور ما میشد. دوم اینکه دوربین آن از نوع پنتاکس 645 بود و تازه آنرا خریداری کرده بودیم و ذاتا دوربین گران قیمتی بود. و سوم اینکه علاوه بر ارزش مالی آن ، بالاخره از اموال بیت المال به حساب می آمد و باید آنرا برمی گرداندیم. دوربین پنتاکس 645 ما هر کدام به سمتی رفتیم و لابلای درخت ها ، جوی ها و نهرهای آب ، دره ها و تپه ها را وارسی کردیم. من از بچه های جبهه آموخته بودم در چنین شرایطی ، اگر آیه وجعلنا را بخوانی ، هرگز به چشم دشمن نمی آیی. ابتدا برایم باور کردنی نبود ، اما وقتی سرگرم جستجو بودم و گاه گاهی چشمم به دشمن و سنگرهایش می خورد ، می دیدم که اصلا توجهی به ما نمی کنند. عجیب تر اینکه تا زمانی که در حال جستجو بودیم حتی یک گلوله از طرف دشمن شلیک نشد. وقتی اوضاع را اینقدر عینی یافتم ، با ولع خاصی "وجعلنا" می خواندم و به جستجو ادامه می دادم. تا اینکه یهو چشمم به هواپیما خورد. انگار که دنیا را به من داده باشند ، آن را بغل کرده و با خبر کردن بقیه دوستان به مواضع خود برگشتیم. هواپیما تنها آسیبی که دیده بود شکستگی بال اش بود. ما برای این کار همیشه چند بال و ملخ اضافی همراه خود داشتیم. من از آن روز ، رفاقت خوبی با این آیه پیدا کردم و تاکنون نیز توی زندگی شخصی ام ، آن رفاقت را حفظ کرده ام. راوی : مجید بهرامیان ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس نمایش قدرت نه هواپیمای مان و نه سر و وضع مان ، هیچکدام به چشم بچه ها نمی آمد. فرماندهان هم وقتی ما را با آن هواپیمای اسباب بازی مان می دیدند ، اگر متلک بارمان نی کردند ، اما به ریش مان می خندیدند. آنها انتظار داشتند وقتی نام عکس هوائی را می شنوند ؛ هواپیمائی به جثه RF-4 و RF-5 یا چیزی شبیه آن ها چشم شان را پر کند. دیدن هواپیمای کوچک ما با آن صدای قارقارش اصلا به حساب نمی آمد. چه برسد به اینکه باور کنند ، با همین هواپیماست که برخی از عملیات ها ، طرح ریزی می شود. قرار شد هم برای ارائه گزارش عملکرد پهپاد در جبهه های جنگ به برخی مسئولین کشوری و لشکری ، و هم به منظور جذب کمک های دولتی و مردمی ؛ نمایشگاهی برپا کنیم تا هم کمی بیشتر به چشم بیائیم و هم بتوانیم نیازهایمان را تامین کنیم. دل مان خوش ، هم هواپیمای تلاش یک و دو را و هم هواپیمای مهاجر را بزک کردیم و توی سوله ای چیدمان کرده و در و دیوار را هم پر کردیم از عکس ، تراکت ، جمله و پرده که حسابی از خجالت تبلیغات محیطی هم در بیائیم. وقتی نمایندگان مجلس ، مسئولین سیاسی و فرماندهان نظامی به داخل سوله بزرگ آمدند ، انگار که کسی آنها را سامان بدهد ؛ همگی از همان ابتدا چشم شان به میانه و سقف بود و اصلا توجهی به زیر پایشان نداشتند. مثل تیربارهائی که هیچ نقطه ای از اطراف را بی نصیب نگذارند ؛ در و دیوار را بسته بودند به شلیک نگاه های منتظرشان. اما از چهره های متعجب شان پیدا بود که مقصود را نیافته اند. یکی شان دل به دریا زد و پرسید : پس این هواپیماهایتان کجایند ؟! دیگری منتظر پاسخ ما نماند و پرسید : یعنی سوله را اشتباهی آمده ایم ؟! سومی ادامه داد : توی محوطه که چیزی نبود ! وقتی رضا ارباب با اشاره به پهپادها جواب داد : "همین جا هستند." ، همه نگاه ها به زیر زانوهایشان کشیده شد و برای لحظاتی به هم خیره شدند. انگار که کسی آنها را مسخره کرده باشد. حاج آقائی تا انعکاس نگاهش را توی چهره مصمم ما دید ، زد زیر خنده و توی هق هق خنده هایش گفت : یعنی این همه سر و صدا ، این همه برو و بیا ، برای همین اسباب بازی ها بود ؟! آنکه لباس سیاهی تنش بود و سالنامه ای زیر بغل داشت ، با تعجب حرف حاج آقا را پی گرفت و گفت : واقعا بچه های اطلاعات ، به خصوص برادر باقری، به این اسباب بازی ها اعتماد کرده اند ؟! آن روز اگر چه حقیقتا کمی دلمان گرفت و توی آسایشگاه بارها حرف های تحقیر کننده مدعوین را برای خود تکرار کردیم و تأسف خوردیم ؛ اما کمی بعد ، ته دلمان خوشحال شدیم که چقدر خوب کار کرده ایم که حتی خودی ها متوجه کارهایمان نشده بودند ، چه برسد به دشمن. وگرنه روزگارمان زار بود اگر دشمن می دانست ، با چه وسیله ای در حیاط خلوتش تردد می کنیم. راوی : عبدالمجید مختارزاده * * * * * سوسول های تهرانی حرص مان بیشتر از این بود که نمی توانستیم بگوئیم چه کاره هستیم و داریم چکاری انجام می دهیم. آن از دوربین تحویل گرفتنمان و این هم از عکس گرفتن مان. دلمان را خوش کرده بودیم به تشویق های مکرر برادر محسن رضائی فرمانده سپاه و برادر محمد باقری. چند روز پیش وقتی با آقا محسن نزد اکبر غمخوار رفتیم تا دوربین های عکاسی مدرنی را که خبرهایش را از انبارهای آنجا شنیده بودیم ، تحویل بگیریم ؛ توی پادگان بلال از ایشان ( غمخوار ) گرفته تا انباردارها ، هر چه متلک بود بارمان کردند که در چنین شرایطی که بچه های مردم به جبهه می روند و جانشان را کف دست شان گرفته اند ، شما دنبال قرتی بازی هستید ؟ نمی شد با همان دوربین های معمولی عکس می گرفتید و پیش دوست و رفیق هایتان جبهه رفتن تان را پز می دادید ؟! می خواهید خودتان را عزیز کنید ؟ بروید آقا ، بروید خودتان را اصلاح کنید !! سردار اکبر غمخوار ؛ در زمان مدیرعاملی باشگاه پرسپولیس امروز هم که می خواستیم از روی لانچرهای داخل قایق ، پهپادمان را پرواز دهیم ، بچه های رزمنده جور دیگری متلک بارمان کردند. چون خودشان وسط خار و خاشاک و گل و لای در حال نگهبانی بودند ، تا چشم شان به چفیه های تر و تمیزمان افتاد که روی دوش انداخته بودیم و داشتیم سوار قایق می شدیم ؛ ما را به یکدیگر نشان می دادند و می گفتند : باز هم سوسول های تهرانی آمدند تا قایق سواری کنند. آفتاب بدهیم خدمت تان ؟؟!! این را یکی از رزمنده ها با صدای بلند به ما که با عینک آفتابی مان در حال حرکت بودیم می گفت. ما مجبور بودیم همیشه چشم مان به آسمان باشد و توی آن آفتاب داغ عینک های آفتابگیر بزنیم. بچه ها بیشتر لج شان همین عینک های دودی بود که متلک بارمان می کردند. اما ما ، حتی نمی توانستیم توضیحی بدهیم . ولی از ته دل خدا را شاکر بودیم که اگر حتی همه عملیات هایمان منجر به این شود که جان یک رزمنده را نجات دهیم ، به نوش جان کردن این متلک ها بسیار می ارزد. راویان : حمید آقاجانی ، عبدالمجید مختارزاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند .
-
1 پسندیده شده6 مهر ماه 1366، نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خلیج فارس دست به عملیاتی علیه ناوگان آمریکا زد که طی آن یک هلی کوپتر MH-6 آمریکایی منهدم و هفت تن از دلیرمردان پاسدار نیز به شهادت رسیدند.به گزارش شبکه ایران، به نقل از مشرق، 16 مهر ماه 1366، نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خلیج فارس دست به عملیاتی استشهادی علیه ناوگان متجاوز آمریکایی زد که طی آن یک هلی کوپتر MH-6 آمریکایی با یک فروند موشک «استینگر» منهدم شد. در جریان این عملیات هفت تن از دلیرمردان پاسدار نیز هدف آتشبار هلی کوپترهای آمریکایی قرار گرفته و به شهادت رسیدند که پیکر 6 تن از آنان هیچ گاه به دست نیامد. [color=blue]فرماندهی این گروه عملیاتی را سردار شهید «نادر مهدوی» بر عهده داشت که خود نیز پس از مجروح شدن به اسارت تفنگداران دریایی آمریکایی درآمد و در عرشه ناو «یو اس چندلر» تحت شکنجه کماندوهای یانکی قرار گرفته و به شهادت رسید.[/color] دستیابی سپاه به موشک فوق مدرن «استینگر» در آن سال، جنجالی بزرگ در محافل سیاسی و نظامی جهان ایجاد کرد و دستگاه نظامی آمریکا را به چالش کشانید. تصویر زیر مربوط به پوستری است که توسط نیروی دریایی سپاه پاسداران به فاصله چند روز پس از شهادت نادر مهدوی و همرزمانش به چاپ رسید و در جریان تشییع جنازههای به دست آمده توزیع شد. [img]http://78.38.204.145/iran_media/image/2010/10/903501010_orig.jpg[/img] http://www.inn.ir/newsdetail.aspx?id=56060 [img]http://www.inn.ir/iran_media/image/2010/04/272920410_orig.jpg[/img]
-
1 پسندیده شدهتعدادی از پرسنل شهید نیروی دریایی ارتش در طول جنگ تحمیلی: ناوبان یکم شهید محمد باقر اصغری، متولد 1335، فرمانده دوم ناوچه جاوید مهران، مورخه بیست و ششم مهر ماه 1359، در خلیج فارس شهید گردید. مهناوی دوم تکاور دریایی شهید بهمن شیرمحمدی، متولد 1335، جمعی گردان یکم تکاوران دریایی، مورخه بیست و نهم مهر ماه 1359، در خرمشهر شهید گردید. ناخدا یکم شهید محمد زارع یزدان، متولد 1324، مورخه دهم مهر ماه 1359، در خرمشهر، شهید گردید. ناو استوار یکم تکاور دریایی شهید محمدرضا عصاران خانرودی، متولد 1324، جمعی گردان یکم تکاران دریایی، مورخه نهم بهمن ماه 1359، در آبادان شهید گردید. ناوبان یکم علی اصغر اسداللهی فروغ، متولد 1334، مورخه هفدهم دی ماه 1359، در آبادان شهید گردید. ناوی وظیفه شهید علی ابراهیمی، متولد 1340، جمعی ستاد فرماندهی نیروی دریایی، مورخه دهم فروردین 1361، در خرمشهر شهید گردید. مهناوی یکم وظیفه شهید غلامرضا صریف، متولد 1341، جمعی تیپ یکم تفنگداران دریایی، مورخه بیست و چهارم اردبیشت ماه 1360، در صبحانیه شهید گردید. ناو استوار دوم تفنگدار دریایی شهید محمد پیرمرادیان، متولد 1338، جمعی تیپ یکم تفنگداران دریایی، مورخه ششم شهریور ماه 1365، در جزیره پارسی شهید گردید. ناخدا سوم تفنگدار دریایی شهید فرشاد پاسدار، متولد 1330، جمعی تیپ یکم تفنگداران دریایی، مورخه ششم شهریور 1365، در جزیره پارسی شهید گردید.
-
1 پسندیده شدهبسم الله الرحمن الرحیم امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . مقام معظم رهبری اثر هنری کجایید ای شهیدان خدایی نصب شده در باغ موزه ی دفاع مقدس ( تهران ) سرلشگر شهید ، دانشمند برجسته ، مردی با همت بلند ، پدر موشکی ایران ، شهید بزرگوار " حسن طهرانی مقدم " سردیس شهید طهرانی مقدم ، نصب شده باغ در موزه ی دفاع مقدس . (تهران ) گوشه ی کوچکی از زحمات ایشان که تجلی یافته مزار شهید بزرگوار در " قطعه ی 24 " آرامستان بهشت زهرا قطعه ی 24 مدفن جمع مهمی از ستارگان پرفروغ و درخشان وطن عزیزمان است . اینجا مدفن کسی است که .... کوه های زمین شهادت میدهند ... شهید حسن مقدم ( به این نام هم معروف بودند ) تنها شهید خانواده ی شهید پرور طهرانی مقدم نیستند و چند قدم آنطرف تر مزار برادر ایشان ، شهید علی طهرانی مقدم نیز این را گواهی میدهد ... علی طهرانی مقدم مصادف با ظهر عاشورا در 18 آبان سال 1359 وقتی تنها 18 سال سن داشت در جبهه سوسنگرد به شهادت رسید. ( خبرگزاری میزان به نقل از مادر شهید ) شادی ارواح طیبه ی شهدا صلواتی عنایت بفرمایید . ------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------ این مطلب اختصاصا" برای سایت وزین میلیتاری تهیه شده ، اما کپی برداری از آن به هر نحو و هر شکل ممکن آزاد میباشد .
-
1 پسندیده شدهشهید فرهاد خادم ؛ یکی از شهدای زرتشتی دفاع مقدس فرهاد خادم از مهندسان فاغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف و از مسئولین احداث پل چزابه ، در خلال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود. او در حین عملیات احداث پل در تنگه چزابه بر اثر اصابت ترکش دشمن به شهادت رسید. زندگی نامه : این شهید در تاریخ 1 خرداد 1366 در یکی از خانواده های زرتشتی شهر تهران به دنیا آمد. وی که تنها پسر خانواده بود ، تحصیلات ابتدائی و دبیرستان خود را در مدرسه های "جهان دانش" و "خوارزمی" تهران به انجام رسانید. در سال 1354 وارد دانشگاه صنعی شریف شد و در سال 1359 در رشته مهندسی عمران (سازه) از دانشگاه صنعتی شریف فارغ التحصیل گردید. ایشان همچنین از اعضای هیئت مدیره "کانون دانشجویان زرتشتی ایران" بود و در تدوین اساسنامه مستقل آن شرکت نمود و کمیته ممدکاری این کانون را نیز شخصا بنا نهاد. جنگ تحمیلی : ایشان پس از پایان تحصیلات ، با توجه به آغاز جنگ ایران و عراق ، راهی جبهه های جنگ شد. دوره آموزشی خود را در لشکر 77 خراسان ( که در دزفول مستقر بود گذراند) و پس از آن به همراه چند تن دیگر از فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف ، مسئول احداث پل چزابه شد. شهادت : در سن 24 سالگی و در تاریخ 1 اسفند ماه سال 1360 (هنگام عملیات فتح المبین) در خط مقدم جبهه "تنگه چزابه" به همراه 7 تن دیگر از مهندسین دانشگاه شریف و هنگامی که مشغول ساختن پل برای عبور رزمندگان بودند ، محل کارگاه هدف گلوله باران توپخانه دشمن قرار گرفت که این شهید عزیز ، پس از آنکه مورد اصابت ترکش عراقی ها قرار گرفت ، به شهادت رسید. پس از انتقال پیکر ایشان به تهران ، در آرامگاه زرتشتیان تهران ( قصر فیروزه) به خاک سپرده شد. توران شهریاری (شاعر) ، شعری برایش سرود که بخشی از آن بر روی سنگ مزارش حک شده است. قطعه شهدای زرتشتی دفاع مقدس در آرامگاه قصر فیروزه تهران فرازهائی از وصیت نامه این شهید : مادرم ، با آنکه می دانم ایمان داری که باید ، هرکس ، هست و نیست خود را برای آزادی و رهائی ایران بدهد ، ولی اگر جز این بود و حتی تو کوشش می کردی تا مرا در خانه نگه داری ؛ باز هم به جبهه می رفتم و برای وطنم می جنگیدم... یادبودها انتشار کتاب " جای پای فرهاد " : این کتاب در سال 1389 توسط "فرهاد خضری" نوشته شده است و نخستین کتاب از مجموعه " مادران " است. این کتاب که زندگی فرهاد خادم را از نگاه مادرش روایت می کند ، از سوی انتشارات "روایت فتح" چاپ شده است و در اردیبهشت 1393 با تیراژ 2200 نسخه ، به چاپ دوم رسید. تندیس فرهاد خادم در باغ موزه دفاع مقدس : در فروردین 1393 ، تندیسی از فرهاد خادم در "باغ موزه دفاع مقدس" در کنار تندیس چند تن از فرمانهان و روحانیون کشته شده در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ؛ نصب شد. تندیس شهید فرهاد خادم در باغ موزه دفاع مقدس تندیس شهید ؛ در آغوش مادر شید جشن زاد روز : در خرداد 1393 نونهالان زرتشتی ، زاد روز فرهاد خادم را در آدریان بزرگ تهران جشن گرفتند و با روشن کردن شمع و بریدن کیک ، به مادرش شادباش گفتند. سخنرانی مادر شهید خادم در جمع مسئولان کشوری و روحانیون زرتشتی شادی ارواح طیبه شهداء ، صلوات روح شان شاد و راهشان پر رهرو باد ادامه دارد ... ------------------------ پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند پ.ن 2 : انشاء الله و اگر عمری باقی بود ، در پست های بعدی، سایر شهدای کمتر شناخته شده دفاع مقدس کشورمان را خدمت دوستان عزیز معرفی خواهم نمود.
-
1 پسندیده شدهسردار ولی الله چراغچی مسجدی " قائم مقام فرمانده لشگر ۵ نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) " در اول شهریور سال ۱۳۳۷ در مشهد مقدس چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۵۷_۱۳۵۶ پس از شرکت در کنکور، در رشته مهندسی علوم دانشگاه بیرجند پذیرفته شد.با اوج گیری انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) فعالیت سیاسی مذهبی خود را قوت بخشید و در صحنه مبارزه با رژیم منفور پهلوی مشتاقانه گام نهاد.در سال ۱۳۵۸_۱۳۵۷ با تعطیلی دانشگاه ها فعالیت خود را در ارتش آغاز کرد و در کلاس های نظامی به تعلیم افراد می پرداخت. در همین سالها بود که با تشکیل سپاه به این ارگان انقلابی – اسلامی رو نهاد و درس و دانشگاه را رها کرد. با آغاز اولین خیانتهای ضد انقلاب داخلی در گنبد، به این منطقه رفت و از خود در آنجا دلاوریها به جا گذاشت. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهه های نبرد شتافت. مسئولیت های او در جبهه عبارتست از: فرمانده گردان، مسئول طرح و عملیات منطقه ۶ سپاه، مسئول طرح و عملیات نصر ۵ خراسان وقائم مقام فرمانده لشکر ۵ نصر به اعتراف برادران همسنگرش پستها و مقامهایی که به او تفویض می شد، از او انسانی مصمم تر می ساخت. ولی الله از قدرت برنامه ریزی و طراحی بی نظیری برخوردار بود. در عملیات بستان، طرح او برای تصرف آنجا مورد توجه و تصویب تمامی فرماندهان قرار گرفت. هميشه میگفت: «دوست دارم ترکشی به سرم بخورد و قشنگ به شهادت برسم.» سرانجام در یکی از ساعتهای سخت عمليات بدر، ترکشی به سرش اصابت كرد و پس از ۲۲ روز بیهوشی در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۶۳، همانگونه كه آرزو داشت...قشنگ شهيد شد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای بهشت رضا (علیه السلام) مشهد آرام گرفت. وصیتنامه شهید بزرگوار ولی الله چراغچی مسلِم و تسلیم هستم و شهادت می دهم به خداوند حی لا یموت واحد، رحمان و رحیم؛ و .... محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، بهترین برگزیده از یك صد و بیست و چهار هزار رسولش؛ و علی (علیه السلام) وصی بر حقش و یازده فرزند علی (علیهم السلام) از فاطمه (سلام الله علیها) كه همگی برحقند؛ و اما تنها حجت خدا مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است كه به انتظار فرمان ظهورش (نگران از انسانیت) نشسته است. قال الحسین (علیه السلام): "ان الحیاة عقیدة و الجهاد و لیمحص الله الذین آمنوا و یمحق الكافرین". درود خدا به امام عزیزم كه ما را آگاهی بخشید و در هر فرصت برای پاك كردن زنگار نیتها پرداخت تا فقط برای خدا باشیم و رحمت خدا بر شهداء باد كه به ما آموختند چگونه بهتر رفتن را .
-
1 پسندیده شده۱۷۵ غواص شهید 175 تن از شهدایی که وارد کشور شدند متعلق به غواصان عملیات کربلای 4 است که با دستان بسته به شهادت رسیدند و زنده به گور شدند. نمیدونم چی بگم از کجا بگم از کی به کی گله کنم چه مظلومانه رفتن این مردانه حق مردانه بی ادعا امید وارم اگه اون موقع نشد الان زحماتشونو جبران کنیم و نزاریم خونشون پایمال شه . این بعثیا که در همه زمان با شیطان هم پیالن و هیچ وقت عوض نمیشن باید تو عراق تو شهراشون از خجالتشون در بیایم
-
1 پسندیده شدهبا سلام خدمت دوستان گاهی اوقات ، وقتی به گذشته نگاه می کنیم ، و بلافاصله وضعیت "حال" را با آن مقایسه می کنیم ، کاملا" متوجه جای خالی افرادی می شویم که صرفا" حضورآنها ، برای خودش غنیمتی بود . از راست به چپ : سردار رشید اسلام ، شهید نورعلی شوشتری سردار رشید اسلام ، حاج قاسم سلیمانی سردار رشید اسلام ، شهید احمد کاظمی
-
1 پسندیده شدهبا سلام خدمت دوستان عزیز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، پدیده عجیبی در تاریخ معاصر ایران بشمار می رود ، از یکسو در نزد ما ایرانیان ، با عنوان " دفاع مقدس" شناخته می شود و در نزد سایرین بعنوان " جنگی که کسی مایل به یاد آوردن آن نیست " . با این وصف ، انسان های فوق العاده ای از میان این رخداد ظاهرشدند که شاید هرگز در تاریخ این سرزمین قابل تکرار نباشند . سه شهید در یک قاب شهید حسین خرازی ( فرمانده وقت لشکر 14 امام حسین (ع) ) ، شهید احمد کاظمی ( فرمانده وقت نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ) و شهید حسن تهرانی مقدم (پدر موشکی ایران )
-
1 پسندیده شدهغواص شهید ابراهیم اصغری، سرداری دلیر از سرداران حماسهساز استان همیشه خطشکن زنجان غواص شهید ابراهیم اصغری از فرماندهان برجسته و شجاع اطلاعات عملیات لشگر 31 عاشورا در سلسله عملیاتهای کربلای(4 و 5) بود. سردار بسیجی، غواص شهید ابراهیم اصغری در دومین روز تیرماه سال 1336 دیده به جهان گشود و در روز 19 دی ماه 1365 در منطقه شلمچه، در عملیات عاشورایی (کربلای 5) و در سن 29 سالگی به درجه والای شهادت رسید. شهید ابراهیم اصغری، از جمله بسیجیان مخلص و مومن زنجانی بود که از همان روزهای آغازین جنگ کولهبار جهاد برداشته و عاشقانه و آگاهانه با تمامی وجود پا به میدان خون و شهادت گذشته بود، او به حقیقت عاشق و دلباخته پیر جماران بود و جان شیرین خویش را و در یک کلام هر چه داشت و نداشت، وقف خدمت به طریقت حسینی امام (ره) کرده بود. در طول هشت سال دفاع مقدس استان زنجان 3 هزار شهید را تقدیم نظام و انقلاب کرده و هزاران زنجانی هم در دفاع مقدس به درجه جانبازی و آزادگی مفتخر شدند. رزمندگان زنجانی در دفاع مقدس به دلاورمردی و شجاعت مشهور بودند و به گواهی بسیاری از فرماندهان دفاع مقدس همیشه از رزمندگان زنجانی به عنوان خطشکن استفاده میشد. رزمندگان زنجانی در دوران دفاع مقدس در 19 عملیات آبی، خاکی و کوهستانی و 27 عملیات پدافندی در دوران دفاع مقدس حضور داشتند و در این عملیاتها رشادتهای فراوانی را به نمایش گذاشتند. در دوران دفاع مقدس بیش از 58 گردان از رزمندگان استان زنجان در قالب لشگرهای مختلف و در عملیاتهای آب و خاکی حضور داشتند. به دلیل نقش تأثیرگذار رزمندگان زنجانی در دوران دفاع مقدس، مقام معظم رهبری شهر زنجان را به عنوان شهر غواصان دریادل نامگذاری کرده است. اماما، کاش میشد در عشق تو هزاران بار قطعه قطعه میشدم در فرازی مختصر از وصیتنامه گهربار سردار سپاه اسلام شهید ابراهیم اصغری آمده است: اماما، کاش میشد در عشق تو هزاران بار میکشتنم، قطعه قطعهام میکردند و تکههای تنم را میسوزاندند و خاکسترم را به باد میدادند و باز زنده میشدم و باز... خمینی جان، جان جانانم، روح و روانم مگر نعمتی بالاتر از وجود سر تا پا مهربانیت هست !؟ شهادت برایم سعادت است در دست نوشتهای از غواص شهید ابراهیم اصغری آمده است: بارالها!؟ خواهانم، آن مرگی را که تو دوست داری و به غیر از ذات مقدست کسی مرا به طرف آن مرگ راهنمایی نخواهد کرد. آن مرگ برایم سعادت است. آن مرگ شهادت است. شهید ابراهیم اصغری در راستای خدمت به اسلام و انقلاب و پاسداری و حفظ و حراست از آرمانها و ارزشهای انقلاب از هیچ کوشش و تلاشی فرو گذار نمیکرد و در سختترین و مشکلترین ماموریتهای شناسایی، جانانه و با تمام وجود شرکت میکرد، او با شجاعتی مثالزدنی خطرناکترین موقعیتهای پدافندی دشمن را انتخاب میکرد و بهترین کروکیها و کاملترین اطلاعات را از مواضع و استحکامات و کمینها و ادوات نظامی نیروهای دشمن تهیه و ارائه میکرد. تمام رزمندگانی که با او همسنگر و همرزم میشدند از شجاعت و نترس بودنش حیرت میکردند و از تواضع و فروتنی او درس میگرفتند، او به حقیقت دل باختهای صادق و پاکبازی عاشق بود. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
-
1 پسندیده شدهبا سلام شاید معرفی یکی از شهدای گمنام توپخانه سپاه اسلام ، که بعنوان "دیده بان توپخانه" بر روی دکل های 50 تا 60 متری ، و بدون امکانات اولیه ، ماموریت هدایت آتش بر روی اهداف در عمق خاک دشمن و رصد اطلاعاتی تحرکات یگانهای دشمن را برعهده داشت ، برای شروع مناسب باشد : شهید جاوید الاثر ، محمد رضا مهدوی " در آخرین لحظات و پس از شکسته شدن خط توسط عراق و در لحظات آخر ، مختصات خود را جهت اجرای تیر درخواست کرد " خاطره ای از حجت ایروانی زمان :30 اردیبهشت 1367 مکان " دیدگاه " کله گاوی " ، منطقه عملیاتی کربلای 5 ،خط مقدم ، لشکر 33 المهدی ساعت 5 صبح از خواب بیدارشدم ، رفتم سراغ تلفن قورباغه ای ، هرچی زنگ زدم ، کسی جواب نداد ، از روی ناچاری رفتم سراغ بی سیم ، بچه های دیدگاه را به گوش کردم و رفتم توی فرکانس فرعی ، یکی از بچه های دیده بان که به گوش بود ، گفت " آتیش خیلی سنگینه ، اما دقت کار نداره ، چیزی معلوم نیست ، دید کور شده . تصمیم گرفتم شخصا" بروم روی دکل ، که یکی از بچه ها گفت " برادر حجت ، تطبیق ( مرکز تطبیق که وظیفه هماهنگ کردن آتش واحدهای توپخانه را دارد ) با شما کار دارد . بسمت بی سیم رفتم و به تطبیق گوش دادم ، مسئول تطبیق گفت ، سریع بیا اینجا ، لازمت دارم . پس از هزار ویک دردسر ، رفتم سر وقت دیدگاه تطبیق ، سریع سراغ بی سیم رفتم و به بی سیم چی گفتم " سریع دیدگاه ملکی و حاتمی را به گوش کن ! وضعیت منطقه را هم بگیر ! بعلت مسافت زیاد تطبیق با این دو دیدگاه ، ارتباط مستقیم نداشتیم ، از این رو یکی از دیدگاه های نزدیک ، مسئولیت رله پیام ها را برعهده داشت . بی سیم چی ، مات و مبهوت ، زل زده بود به من ، خسته بودم و عصبانی ، به بیسیم چی بنده خدا تشر زدم و گفتم " مگه با تونیستم " دیدگاه ملکی و حاتمی را به گوش کن ! وضعیت را بگیر ! یکی از بچه های تطبیق ، دست انداخت گردن من ، و من را کشید کنار و گفت " برادر مهدوی ، دم صبح ، از دیدگاه شهید ملکی ( محمد رضا مهدوی ) چند ثبتی را درخواست کرد ، حوالی ساعت 9 صبح ، بود که گفت : " خط شکست " ، مختصات دیگاه را با تمام توان بزنید و این آخرین پیام دیدگاه ملکی بود . نفس در سینه ام حبس شد ، بی صبرانه منتظر ادامه صحبتهایش شدم : دیدگاه شهید حاتمی ( نصرا... کبابیان ) هم بعد از چند ثبتی که بر روی خط اول عراق انجام داده بود ، مختصات خودش را برای اجرای آتیش درخواست کرد ، ولی ما نمی دادیم ، ولی با اصرار نصرا... مواجه شدیم ، که می گفت : " خط شکسته ...... بزنید " مختصات حاتمی را هم زدیم . دیدگاه حاتمی را هم زدیم ، نصرا... در آخرین پیام خود گفت : "مختصات من را با تمام توان بزنید ، عراق خط را شکسته ، بیسیم را منهدم می کنم " چند روز بعد ، یکی از بچه های دیده بان لشکر 33 المهدی را دیدم ، تعریف می کرد : "آخرین بار که نصرا... کبابیان را دیدم ، با " کلاش " جلوی دشمن وایساده بود و سینه به سینه با عراقی ها می جنگید " پی نوشت : آن روز نصرا... کبابیان و محمد رضا مهدوی اسیر شدند ، کبابیان بعد از دوسال و سه ماه از بند اسارت آزاد شد و به آغوش گرم خانواده و میهن بازگشت ، اما تا این تاریخ (1372 شمسی ) هیچ خبری از مهدوی نداریم .
-
1 پسندیده شده[quote]با سلام. 1- آقاي سمندون! فعلا كمكهاي ايران به سوريه، لبنان و غزه زير سوال دوستان..... رفته! و دوستان معتقدند كه ما آتش بيار جنگهاي ديگر كشورها شده ايم! چه برسه به افغانستان! اونم كشوري كه تكليف خودش با خودش معلوم نيست و هيچ دو نفري انگار حرف يكي ندارند با هم بزنند! خداوند فرموده: سرنوشت ملتي تغيير نميكنه مگر بدست خودش!!! ايران در قانون اساسيش كمك به مظلومان جهان صريحا قيد شده و اين كمكها به مردم مظلوم مسلمان در الويت هست تا كور شود هرآنكه نتواند ديد (دشمناي ما و مردم منطقه و...)!!!! اينطور كه اوضاع داره پيش ميره، اصلا جنگ 10 ساله ما (بشدت با آقاي سعيد قاسمي موافقم در اين مورد!)، مظلوميت ما، مدافع بودن ما حتي كم كم زير سوال خواهد رفت!!!! بذار ما فعلا تكليف جنگ خودمونو روشن كنيم! ببينيم نكنه شايد ما رفتيم تا پرل هاربر خودمون خبر نداريم!!! تو همه فيلمهايي كه جنگهاي حماسي داره مثل آخرين سامورايي يا همون 300 حتي يا ....، مدافعها تا آخرين نفس، آخرين ضرباتي رو كه ميتونن به دشمنشون وارد ميكنن كه حداقل اسمش اين باشه كه با غيرت بودن و دشمن هميشه از اين مردم و نژاد خاطره ترس و استرس داشته باشه!!!!! ما در يك نامه بين المللي از ناوهاي آمريكايي مستقر در خليج فارس رسما عذر خواهي ميكنيم كه قبول زحمت كردن مايلها از كشورشون دور شدن و سختي كشيدن، و ما اذيتشون كرديم و راه نداديم تا خزر تشريف ببرن!!! [/quote] دور نگه داشتن دشمن و مشغول کردنش به وسیله ما بهتر از اونی هست که دشمن فکر حمله به ایران بکنه.ایران میتونه رو شیعیان افغانستان حساب کنه.ما که حاظریم از طرف دیگر شیعه ها کشته بشیم تا به اونها اسیب نرسه.میشه دشمن با عملیات چریکی مشغول کرد.با گروه های ۲۰ یا ۳۰ نفری یا حتی ۷ نفری به پایگاه های دشمن از ۳ یا چهار جهت حمله راکتی و خمپاره ای صورت بگیره یه گروه هم دوشپرتاب داشته باشه چون امریکایها هر وقت پهپاد یا اپاچی میفرستن یا توندربولت .تو جنگ زمینی زیاد حرفی برای گفتن ندارن.جدی میگم.همین طالبان یه بار حمله کردن رفتن داخل پایگاه ۹ امریکایی کشتن .چون بیسیم امریکایها از کار افتاده بود تا اپاچی بخوان و خیلی زود از بین رفتن
-
1 پسندیده شده[quote]حاج رضا عزیز! سلام! خوب نظرات شخصی تون رو نوشتید ولی این نظرات شخصی حداقل باید یه پشتوانه سند و مدرکی هم داشته باشه. شاید من نظر شخصی ام این باشه که شما فضانورد هستید. نباید برای اثبات گفته ام حداقل یه دلیل بیارم؟ مثلا یه عکس از شما رو که لباس فضانورید به تن دارید؟ نوشته اید که هدف از آمریکا جلوگیری از تسلط ایران به تنگه هرمز بوده. خوب دلیل هم دارید بر این ادعا؟ این هدف بر شخص من که پوشیده بود. لطف کنید یه سخنرانی یا مصاحبه از یکی از سران آمریکا در اون زمان رو اینجابگذارید که چنین هدفی رو عنوان کرده باشند و بگند بعله آقا رضا حق دارند و ما می خواستیم که فلان کار رو بکنیم. این اولا. دوما که من کمک های مالی یا اطلاعاتی یا تسلیحاتی رو به عراق از طرف آمریکا اعلان جنگ نمی دونم. اگر اینطوره پس کره شمالی و چین هم که به ایران کمک می کردند حتما به عراق اعلان جنگ داده بودند. اتفاقا همین برداشت اشتباه که شما امروز دارید رو بعضی از سیاستمداران اون زمان هم داشتند و فکر می کردند کمک کشورهای عربی به عراق اعلان جنگ به ایرانه. برنامه ریزی ها و استراتژی هاشون رو هم بر اساس همین برداشت اشتباه انجام دادند و نتیجه اون رو هم دیدیم. (من دیدم شما هنوز ندیدی) این ادعا هم که در آن زمان آمریکایی ها در آبهای ساحلی ما تردد می کردند نیز نیاز به مدرک و سند داره. درباره مرز آبی هم توضیح بدم که زمانی که ناو وینسنس ارباس ایران رو زد با موشک انداخت دقیقا درون آبهای ساحلی ایران قرار داشته . این هم سندش: http://en.wikipedia.org/wiki/Iran_Air_Flight_655#Background اگر نقشه رو ببیند دقیقا معلومه که ایرباس ایرانی کجا مورد اصابت واقع شده. متن رو هم اگر بخونید می بیند که این ناو در آبهای ایران بوده. بعدش هم توضیح داده که وینسنس بلافاصله بعد از ورود به منطقه با قایقهای سپاه درگیر شده. معنی اش اینه که تیتر این تاپیک اشتباهه . جون سپاه درگیریهای زیادی با آمریکایی ها تا پایان جنگ داشت. این فشار افکار عمومی هم اولین باری که درباره اش چیزی می بینم. شما اون زمان در آمریکا تشریف داشتید؟ یا روزنامه های آن زمان آمریکایی رو به دقت مطالعه کردید که فکر می کنید دولت آمریکا تحت فشار افکار عمومی قرارداشته؟ راستی اسم رئیس جمهور وقت آمریکا در اون دوره رو می دونید؟ اما حرف من ا ینه: اگر واقعا این حمله قایقها انقدر وحشت انگیز بود که شما می فرمایید و این تلفات یک هلیکوپتری انقدر سنگین بوده برای آمریکا پس گشت زدن ناوجنگی شون در آبهای ساحلی ایران و شلیک هردمبیلی به هواپیمای مسافربری رو چه جوری توجیه می کنید. یه هفته از این شلیک کذایی نگذشته بود که ایران قطعنامه 598 رو قبول کرد. البته کشف رابطه علت و معلولی بین زدن ناجوانمردانه هواپیمای مسافربری و قبول قطعنامه رو به عهده خودتون می ذارم.[/quote] علیک سلام. برام جای تعجب داره که هر چی گفتم، گفتید، سند و مدرک. اما خودتون سعی نکردید که همه ی مطالبتون رو بر این منوال مطرح کنید. و فرض کردید که اینها بدیهی هستند برای طرف مقابل. همانگونه که بنده فرض کردم. [quote] نوشته اید که هدف از آمریکا جلوگیری از تسلط ایران به تنگه هرمز بوده. خوب دلیل هم دارید بر این ادعا؟ این هدف بر شخص من که پوشیده بود. لطف کنید یه سخنرانی یا مصاحبه از یکی از سران آمریکا در اون زمان رو اینجابگذارید که چنین هدفی رو عنوان کرده باشند و بگند بعله آقا رضا حق دارند و ما می خواستیم که فلان کار رو بکنیم. [/quote] این هم سند: مصاحبه ی كاسبر واينبرگر وزیر دفاع وقت امریکا با صدای امریکا. به گزارش وينكوري خبرنگار صداي آمريكا،وزارت دفاع ايالات متحده ضمن تشريح نظرات پنتاگون در اين زمينه گفت: در اين حادثه دو قايق ايراني توقيف شدند. كاسبرواينبرگر وزير دفاع آمريكا گفت:قايق هاي سريع السير مسلح ايراني به سوي سه بالگرد آمريكايي آتش گشودند. واينبرگر افزود: شب گذشته به سوي سه بالگرد كه در انجام مأموريت گشت زني معمولي پرواز مي كردند آتش گشوده شد.بلافاصله روشن شد كه تير اندازي به وسيله قايق هاي سريع السير ايراني صورت گرفته است. پيش تر وزارت دفاع آمريكا گفته بود به سوي يك فروند بالگرد آمريكايي تيراندازي شد و بالگرد با بي سيم از چند فروند بالگرد ديگر درخواست كمك كرد. وزير دفاع آمريكا گفت:بامداد امروز(17 مهر 1366) نيروهاي آمريكايي پي بردند كه دو فروند از سه قايق ايراني هنوز بر روي آب شناور هستند.واينبرگر افزود:بامداد امروز براي ما روشن شد كه دو فروند قايق ايراني به طور كلي از كار افتاده اند و واحدهاي دريايي آمريكا آنها را يدك مي كشند و در كنترل خود دارند.واينبرگر گفت :واحدهاي آمريكايي به طور دقيق از قايق هاي ايراني بازرسي خواهند كرد. وزير دفاع آمريكا ضمن سخنان خود تأييد كرد كه نيروهاي آمريكايي در خليج فارس شش نفر از سرنشينان قايق هاي مسلح ايراني را نجات دادند اما دو نفر از آنان بعداً به علت جراحات وارده درگذشتند. گفته مي شود كه مبادله آـش تنها چند دقيقه اي ادامه داشته است.اين نخستن باري بود كه ايران به نيروهاي آمريكايي در خليج فارس حمله كرد. واينبرگر وزير دفاع آمريكا گفت:ايالات خواستار درگيري رزمي با ايران نيست. با اینجاش کار دارم: [b]وي در عين حال گفت:نيروهاي آمريكايي به تلاش هاي خود براي بازنگاه داشتن خطوط كشتيراني در خليج فارس ادامه خواهند داد.[/b] ايران مي گويد به دنبال درگيري بين قايق هاي مسلح ايراني و بالگردهاي آمريكايي در خليج فارس ايلات متحده عملاً دو كشور را وارد جنگ كرده است. به گزارش خبر راديو ايرن آن كشور به آگاهي دبير كل سازمان ملل متحد رسانده است كه مسئوليت آغاز جنگ بين دو كشور به عهده ايالات متحده خواهد بود. به نقل از علي اكبر ولايتي وزير امور خارجه ايران گفته شده است كه تنها راه جلوگيري از تشنج،خروج فوري تمام نيروهاي خارجي از خليج فارس است. منبع : اولين هاي دفاع مقدس ؛ محمد خامه يار ============= هر چند که اصلا نیازی برای سند و مدرک نمی دیدم. این مشخصه، که امریکا نمیخواست تنگه ی هرمز دست ایران بیفته. اما در کمال تعجب شما برای این موضوع بدیهی هم سند و مدرک خواستید. که در بالا آمد. به هرحال. [quote]این اولا. دوما که من کمک های مالی یا اطلاعاتی یا تسلیحاتی رو به عراق از طرف آمریکا اعلان جنگ نمی دونم. اگر اینطوره پس کره شمالی و چین هم که به ایران کمک می کردند حتما به عراق اعلان جنگ داده بودند. اتفاقا همین برداشت اشتباه که شما امروز دارید رو بعضی از سیاستمداران اون زمان هم داشتند و فکر می کردند کمک کشورهای عربی به عراق اعلان جنگ به ایرانه. برنامه ریزی ها و استراتژی هاشون رو هم بر اساس همین برداشت اشتباه انجام دادند و نتیجه اون رو هم دیدیم. (من دیدم شما هنوز ندیدی) /quote] اصلا قبول ندارم که کره ی شمالی و چین به ما کمک میکردند. بلکه اونها تنها در مقابل امتیاز و باج و پول هنگفت سلاح هایی رو به ما فروختند. این اسمش کمک نیست عزیزم. این اسمش عدم تقابل یا .... است. اما اعراب کمک های میلیون دلاری بلاعوض میکردند. وام هم نمیدادند. بلکه کمک مالی صرف میکردند. ما از 18 ملیت سرباز اسیر داشتیم. از یمن و اردن و عربستان تا .... . اما میشه بفرمایید که کدوم کشور به ما سرباز فرستاد؟؟؟ امریکا هم که مشخصه. چه حمایت های دیپلماتیک و مالی و تسلیحاتی انجام داد. [quote]این فشار افکار عمومی هم اولین باری که درباره اش چیزی می بینم. شما اون زمان در آمریکا تشریف داشتید؟ یا روزنامه های آن زمان آمریکایی رو به دقت مطالعه کردید که فکر می کنید دولت آمریکا تحت فشار افکار عمومی قرارداشته؟ راستی اسم رئیس جمهور وقت آمریکا در اون دوره رو می دونید؟[/quote] خیلی برام مشخص نیست این طرز بحث کردن شما چه منشایی داره؟ همه باید تو امریکا باشند تا متوجه این مسائل بشوند؟ این طرز بحث کردن که درست نیست. این فشار افکار عمومی همونی هست که اون درگیریهای داخلی رو در خاک امریکا در زمان جنگ ویتنام پیش آورد و حتی پلیس به سوی معترضان آتش گشود. و تا الان هم هست در مورد جنگ عراق و افغانستان. [quote] اما حرف من ا ینه: اگر واقعا این حمله قایقها انقدر وحشت انگیز بود که شما می فرمایید و این تلفات یک هلیکوپتری انقدر سنگین بوده برای آمریکا پس گشت زدن ناوجنگی شون در آبهای ساحلی ایران و شلیک هردمبیلی به هواپیمای مسافربری رو چه جوری توجیه می کنید. یه هفته از این شلیک کذایی نگذشته بود که ایران قطعنامه 598 رو قبول کرد. البته کشف رابطه علت و معلولی بین زدن ناجوانمردانه هواپیمای مسافربری و قبول قطعنامه رو به عهده خودتون می ذارم. [/quote] خوب مشکل شما همینجاست که دارید، این عملیات رو به طور انحصاری میسنجید. که این درست نیست. این عملیات هدفی داشت در طول یک استراتژی که تلفات باید از نیروهای امریکایی گرفته بشود. مثل این میمونه بگید که اون تیری که یکی از رزمنده ها در یکی از عملیات ها زده چه باری میتونه داشته باشه؟ !!!
-
1 پسندیده شده[quote]- بر کسی پوشیده نبود که هدف امریکا از آوردن ناوگان دریایی به خلیج فارس، جلوگیری از تسلط ایران به تنگه ی هرمز بود. که نا امن کردن تنگه ی هرمز ، به نوعی وسیله ای بود برای ایجاد هزینه و فشار برای غرب و حتی همه ی دنیا، با تاثیر گذاری بر روی قیمت حامل های انرژی . در ضمن مگه شما شک داری که اون کمک های تسلیحاتی و دیپلماتیک امریکا از عراق، رو کم از یک اعلان جنگ میدونی؟ 2و3و 4- کم هزینه ای نیست برای امریکا. همیشه کشوری که دور از کشورش میجنگه و هدفش دفاع نیست، تحت فشار افکار عمومی داخلی اش هست. در ضمن شاید یکی از اصلی ترین اهدافش پیام این دستیابی به استینگر بود که تاثیراتش رو میدونید. استرس و هزینه های کنترلی بیشتر. در ضمن در اون زمان به راحتی اونها در داخل مرز آبی ما به گشتزنی میپرداختند و عدم واکنش ما به معنای پذیرش تسلط و تجاوز اونها به داخل مرزهای ماست. به نظر من همین دلایل کافی بود برای انجام چنین عملیاتی . و نظر شخصی من هم هست.[/quote] حاج رضا عزیز! سلام! خوب نظرات شخصی تون رو نوشتید ولی این نظرات شخصی حداقل باید یه پشتوانه سند و مدرکی هم داشته باشه. شاید من نظر شخصی ام این باشه که شما فضانورد هستید. نباید برای اثبات گفته ام حداقل یه دلیل بیارم؟ مثلا یه عکس از شما رو که لباس فضانورید به تن دارید؟ نوشته اید که هدف از آمریکا جلوگیری از تسلط ایران به تنگه هرمز بوده. خوب دلیل هم دارید بر این ادعا؟ این هدف بر شخص من که پوشیده بود. لطف کنید یه سخنرانی یا مصاحبه از یکی از سران آمریکا در اون زمان رو اینجابگذارید که چنین هدفی رو عنوان کرده باشند و بگند بعله آقا رضا حق دارند و ما می خواستیم که فلان کار رو بکنیم. این اولا. دوما که من کمک های مالی یا اطلاعاتی یا تسلیحاتی رو به عراق از طرف آمریکا اعلان جنگ نمی دونم. اگر اینطوره پس کره شمالی و چین هم که به ایران کمک می کردند حتما به عراق اعلان جنگ داده بودند. اتفاقا همین برداشت اشتباه که شما امروز دارید رو بعضی از سیاستمداران اون زمان هم داشتند و فکر می کردند کمک کشورهای عربی به عراق اعلان جنگ به ایرانه. برنامه ریزی ها و استراتژی هاشون رو هم بر اساس همین برداشت اشتباه انجام دادند و نتیجه اون رو هم دیدیم. (من دیدم شما هنوز ندیدی) این ادعا هم که در آن زمان آمریکایی ها در آبهای ساحلی ما تردد می کردند نیز نیاز به مدرک و سند داره. درباره مرز آبی هم توضیح بدم که زمانی که ناو وینسنس ارباس ایران رو زد با موشک انداخت دقیقا درون آبهای ساحلی ایران قرار داشته . این هم سندش: http://en.wikipedia.org/wiki/Iran_Air_Flight_655#Background اگر نقشه رو ببیند دقیقا معلومه که ایرباس ایرانی کجا مورد اصابت واقع شده. متن رو هم اگر بخونید می بیند که این ناو در آبهای ایران بوده. بعدش هم توضیح داده که وینسنس بلافاصله بعد از ورود به منطقه با قایقهای سپاه درگیر شده. معنی اش اینه که تیتر این تاپیک اشتباهه . جون سپاه درگیریهای زیادی با آمریکایی ها تا پایان جنگ داشت. این فشار افکار عمومی هم اولین باری که درباره اش چیزی می بینم. شما اون زمان در آمریکا تشریف داشتید؟ یا روزنامه های آن زمان آمریکایی رو به دقت مطالعه کردید که فکر می کنید دولت آمریکا تحت فشار افکار عمومی قرارداشته؟ راستی اسم رئیس جمهور وقت آمریکا در اون دوره رو می دونید؟ اما حرف من ا ینه: اگر واقعا این حمله قایقها انقدر وحشت انگیز بود که شما می فرمایید و این تلفات یک هلیکوپتری انقدر سنگین بوده برای آمریکا پس گشت زدن ناوجنگی شون در آبهای ساحلی ایران و شلیک هردمبیلی به هواپیمای مسافربری رو چه جوری توجیه می کنید. یه هفته از این شلیک کذایی نگذشته بود که ایران قطعنامه 598 رو قبول کرد. البته کشف رابطه علت و معلولی بین زدن ناجوانمردانه هواپیمای مسافربری و قبول قطعنامه رو به عهده خودتون می ذارم. اما در پاسخ به علی آقای عزیز 1- ایران اجر در حال مین گذاری آبهای بین المللی بود که توسط هلیکوپترهای شب پرواز آمریکایی کشف و به مسلسل بسته می شه. بعد از تخلیه کشتی اون رو در نزدیکی بحرین غرق کردند. همون جور که گفتم معنی این جمله شما رو هم بعدا فهمیدیم: [quote]در ضمن دوست عزیز اونچیزی که امریکا رو از مرز های ما دور کرد ....[/quote] اگر ادعای شما صحیح باشه پس چرا آمریکایی ها دو بار به سکوهای نفتی ما حمله کردند. مگه شما نمی گید که با مین و موشک و... اونها رو از مرزهای آبی دورنگه داشته اید؟ به هرحال... درخانه اگر کس است یک حرف بس است. درباره این جریانات و عملیات آخوندک یه تاپیک کامل داریم که دوستان رو به انجا ارجاع می دم. مستندات خوبی هم در اون تاپیک هست که به تمام دوستان علاقمند توصیه می کنم با دقت بخونند. اجرکم عندالله رضاکیانی
-
1 پسندیده شدهدست شما درد نکنه ! ایشون واقعا یکی از نوادر و شجاعان روزگار بودن! قبر این شهید بزرگوار در روستای بحیری از توابع شهرستان دشتی استان بوشهر قرار داره و هر ساله مراسم سالگرد شهادت ایشون و همرزمانشون گرامی داشته میشه! اینم دو تا تاپیک در مورد ایشون که در سایت موجوده اما به دلیل نامعلومی قفله!! که البته ماجرا کمی بودار به نظر میاد! http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=8246 http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=6592 لازم به ذکر است جسد بعضی از این شهدا هیچگاه به دست نیومد! امیدوارم این تاپیک به سرنوشت قبلی ها دچار نشه!
-
1 پسندیده شده[quote]فرماندهی این گروه عملیاتی را سردار شهید «نادر مهدوی» بر عهده داشت که خود نیز پس از مجروح شدن به اسارت تفنگداران دریایی آمریکایی درآمد و در عرشه ناو «یو اس چندلر» تحت شکنجه کماندوهای یانکی قرار گرفته و به شهادت رسید. [/quote] نادر مهدوی جوان 24 ساله یکی از افتخارات بزرگ ایران در جریان جنگ هشت ساله به شمار می رود . انشاالله این شهیدان با حضرت امیر المومنین ( ع ) محشور باشند . قابل توجه دوستانی که عامل پیروزی در جنگ را فقط F15 و F16 و اف کوفت و اف زهرمار می دانند.