mohammadarea51

Members
  • تعداد محتوا

    336
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    7

تمامی ارسال های mohammadarea51

  1. برای حفاظت در مقابل برخورد اجسام هست و هم چنین برای جلوگیری از وارد شدن گرد و غبار .........
  2. این هلمتها برای خلبان هست و.............. و نوع دیگه ای از این کلاه ها برای سربازان و نفرات پیاده ساخته شده...... http://www.armyrecognition.com/weapons_defence_industry_military_technology_uk/heads-up_helmet_electronics_and_display_system_for_mounted_and_dismounted_soldiers_1409133.html
  3. [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/13910729000291_PhotoA.jpg[/IMG][/center] به گزارش خبرنگار [url="http://www.farsnews.com"]خبرگزاری فارس[/url] از مشهد، 26 مهر یادآور حماسه آسمانی شدن دو فرمانده دلاور سپاه اسلام و دو یار خراسانی رهبر فرزانه انقلاب اسلامی‌ شهید شوشتری و محمدزاده است. به همین مناسبت با همکاری و مساعدت مرکز حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه امام رضا(ع) مجموعه‌ای از خاطراتی که تاکنون درباره این شهیدان بزرگوار در رسانه‌ها منتشر نشده، بر روی خروجی [url="http://www.farsnews.com"]خبرگزاری فارس[/url] قرار می‌گیرد. امید است این مجموعه کمکی به ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و یادآوری برای این ایام باشد. سال 79 بود و سپاه خراسان جذب نیرو نداشت، برای همین از طریق لشکر 3 ارومیه، عضو رسمی سپاه شدم. یک‌سالی از آموزشم گذشته بود که سردار دستور داد به مشهد بازگردم. از آن پس، هرگاه به مشهد می‌آمد، در تمام مأموریت‌های داخل شهر یا در سطح خراسان بزرگ، در خدمتش بودم. راننده شخصیت‌ها بودن چالش‌های خاص خودش را دارد، چراکه اگر اتفاق ناگواری پیش بیاید، غیر از جواب دادن به وجدان خود، باید جواب خانواده آن شخصیت، سازمان و نظام را هم داد، اما جالب است که بدانید من در کنار سردار شوشتری، خیلی احساس راحتی می‌کردم. بودند شخصیت‌هایی که نه اجازه صحبت به من می‌دادند، نه می‌گذاشتند رادیو را روشن کنم و نه چیزی بخورم، اما سردار شوشتری، از لحظه‌ای که داخل خودرو می‌نشست، اگر سخنرانی داشت متنش را درمی‌آورد و برای سخنرانی آماده می‌شد. در این حال اگر چیزی تعارف می‌کردم، همانطور که داشت متن سخنرانی‌اش را مرور می‌کرد، دست پیش می‌آورد و برمی‌داشت، برای دفعه دوم، خودش از آن برمی‌داشت و یکی هم نزدیک دهان من می‌گرفت تا هم بخورم و هم اینکه حواسم به رانندگی‌ام باشد. مثلاً یکبار کنسرو آناناسی را باز کردم و مشغول شدیم؛ یک تکه خودش می‌خورد و یک تکه هم با چنگال در دهان من می‌گذاشت؛ نوبت به آب آناناس هم که رسید، باز یک جرعه نخورده، بقیه‌اش را به من می‌داد. نمی‌دانم، این نامش چیست؛ گذشت، فداکاری، مهربانی، پدری، احساس مسئولیت، جوانمردی، دوستی، عطوفت یا بزرگواری؟ نمی‌دانم، اما هرچه بود، نمی‌خواست حتی آن را به من ثابت کند یا بگوید «من دارم به تو که راننده و زیردستم هستی و حتی سنت به اندازه سنوات خدمتی من در دوران انقلاب هم نیست، لطف می‌کنم!» اغلب می‌گفتم که شما بفرمایید. به فکر من نباشید، چون پیاده که بشوم، وقت خوردن دارم، اما شما شاید دیگر فرصت نکنید؛ اما مؤکداً دوست داشت همان رفتاری که با خودش می‌شد، با من هم بشود. یادش به خیر؛ ماست، سبزی، سالاد و آب معدنی را خیلی دوست داشت، اما از زیاده‌خوری و تنوع غذا در سفره خوشش نمی‌آمد. می‌گفت: دهانت را باز کن، اما چشم از جاده برندار! بعد، مقداری از همان چیزی را که خودش می‌خورد، می‌گذاشت دهانم. گاهی هم اگر راهمان طولانی بود، برای رفع خستگی و تنوع، با صدای دلنشین و گرمش شروع به خواندن می‌کرد و از آنجا که ارادت خاصی نسبت به حضرت زهرا(س) داشت، گاهی هم زیارت آن حضرت را می‌خواند. کنار حاج آقا شوشتری اگر دو روز هم پشت فرمان می‌‌نشستم، باز هم احساس خستگی به من دست نمی‌داد؛ بلکه ذوق می‌کردم کنار دست چنان شخصیتی نشسته‌ام که مراقب حرکات و سکناتم هست. از طرفی این هم نبود که بگذارد من رانندگی کنم و خودش راحت بگیرد بخوابد. تا دو ـ سه ماه پیش از شهادت سردار، او را با یک دستگاه خودرو پیکان با نمرۀ سپاه توی مشهد جابه جا می‌کردم. به فرودگاه که می‌رسید، با همین پیکان به دنبالش می‌رفتم. سردار به روی خودش نمی‌آورد، اما خودم جدا از مباحث امنیتی، در عذاب بودم که چرا برای وجود گرامی چنین آدمی، دست‌کم یک خودرو کولردار تهیه نمی‌بینیم. این بود که مصرّ شدم با خودروی شخصی‌ام در خدمتش باشم؛ هرگاه که تشریف می‌آورد، با ماتیز به پیشوازش می‌رفتم، مدتی هم با پژو 405 این کار را انجام دادم. هر بار، خواهش می‌کرد که این کار را نکنم، هرچه می‌گفتم که حاج آقا خودم دوست دارم، باز می‌گفت که زحمت است و راضی نیستم. تا اینکه دید من از رو نمی‌روم، برای همین دعا کرد که خدا یک خودرو بهتر به من بدهد و چرخش هم برایم بچرخد! دعایش خیلی زود اجابت شد، اما خودش نبود که ببیند. سردار خیلی خویشتن‌دار بود. من ندیدم که تماس یا مراجعه کسی را رد کند. شاید در هفته سی یا چهل ساعت بیشتر در مشهد و نزد خانواده‌اش نمی‌ماند، اما در همین فرصت اندک، امور گوناگونی را به انجام می‌رساند؛ بسیاری از مراکز سپاه نیز روی همین پنجشنبه‌ها و جمعه‌های سردار حساب باز کرده و برنامه‌هایشان را برای همین روزها تنظیم می‌کردند. من که راننده‌اش بودم، گاهی می‌بریدم، اما خودش از پا نمی‌افتاد. یکبار نیمه شبی از فرودگاه برمی‌گشتیم، همین طوری گفتم: سردار! امشب بچه‌های پایگاه بسیج مسجد محله‌مان ایست و بازرسی گذاشته‌اند، اگر شما را یک نظر ببینند، بال درخواهند آورد! اتفاقاً آن شب هوا سرد بود و پرواز تهران به مشهد هم با چند ساعت تأخیر نشسته بود. خستگی هم از سر و روی سردار می‌بارید. ناگهان پرسید: بچه‌هایتان توی گشت هستند هنوز؟! جا خوردم، گفتم: بله! سردار. گفت: برویم یک خسته نباشید خدمتشان بگوییم. گفتم: شما خیلی خسته هستید، حالا ما یک چیزی گفتیم. گفت: نه! برویم، روحیه می‌گیرند. خودم هم دوست دارم. آنقدر خسته بود که دیگر حرف نزدیم تا به بلوار آب و برق و پست بازرسی بچه‌ها رسیدیم. آن شب بیش از بیست عنصر را سر پست گذاشته بودیم. پیاده شد و از نفر نخست که تابلودار بود حال و احوال و شرح وظایفشان را پرسید تا آخرین نفر که مسئول پایگاه بود. خستگی را از تن همه بیرون کرد انگار نه انگار که از سفر آمده و خودش خسته‌تر از همه است. حوالی ساعت دو بامداد بود که راهی خانه‌اش شدیم! نخستین کارش به محض نشستن داخل خودرو پرسیدن حال پسرم بود؛ می‌گفت که محمد کوچولو چطور است؟ حالش خوب است؟ بعد از کار و بارم می‌پرسید، اگر مشکلی به زبانم می‌آمد، حتماً پی‌جو می‌شد و چاره‌ای پیش پایم می‌گذاشت. با هر آشنا یا مراجعه‌کننده دیگری هم متناسب با آن فرد و فضای گفت‌وگو، رفتاری پدرانه و محترمانه به جا می‌آورد؛ یعنی در همه برخوردها حواسش اینطور جمع بود؛ مثلاً به محض رسیدن به منزل، می‌دانست که باید خستگی را فراموش کرده و نوه‌هایش را که تا دم در به پیشوازش می‌آمدند، بغل گرفته و به خوار و بار فروشی محل ببرد و برایشان تنقلات بخرد. هرگز اجازه هم نمی‌داد که من بروم، بلکه مقید بود که خودش با پای پیاده و در حالی که دست آنها توی دستش بود، به مغازه‌ها سر بزند. برای مسائل غیر اداری، هیچ‌گاه با من یا برادر وارسته تماس نمی‌گرفت تا ما را پی انجام کاری بفرستد؛ یکبار گفتم که اجازه بدهید ما دنبالتان بیائیم و برای کشیک حرم، شما را برسانیم و یا موقع برگشت در خدمتتان باشیم، اما اصلاً نپذیرفت و به شوخی گفت: شما چرا؟ این همه وسیله نقلیه عمومی. تازه، اتوبوس‌ها هم خلوت هستند و هم کولرشان را روشن می‌کنند! گاهی فقط پسرها یا دامادش بودند که حاج آقا را همراهی می‌کردند و او را به حرم می‌رساندند. در بازدیدهایش به گرمی سربازها را در آغوش می‌گرفت، حتی بیشتر از فرزندانش به آنان ابراز محبت می‌کرد و عمیقاً به درد دلهایشان گوش می‌داد. یکبار برای کاری که سردار خواسته بود با وانت لکنته‌ای که دم دستم بود راهی روستای ینگجه شدم؛ نه چراغ داشت و نه اتاق بی سر و صدا؛ واقعاً خودرو مشتی مندلی بود! خود سردار پیشنهاد داده بود که اگر خواستم روزی به ینگجه بیایم حتماً با همسرم بیایم. خلاصه ما هر طور بود با این ماشین رفتیم، عصر پنج‌شنبه وقت برگشتن بود. سردار آمد از رو به‌ راه بودن ماشین پرسید. گفتم که وقت آمدن که خوب بود، ان‌شاءالله در بازگشت هم مشکلی درست نمی‌کند، فقط باید زودتر بروم، چون چراغ درست و حسابی ندارد. کمی نگران شد، اما به هر صورت، خداحافظی کردیم و با همسرم به سمت مشهد راه افتادیم. آمدم تا نزدیکی دو راهی بخش سر ولایت و جاده سبزوار ـ قوچان، دیدم یکی دارد از پشت سر برایم چراغ می‌زند تا بایستم. شل کردم تا برسد؛ سردار و همسرش بودند. پیاده که شدیم، گفت: علی جان، چراغ نداری کجا گازش را گرفته بودی؟! نمی‌گویی خانمت هم همراه هست؟! بعد هم دستور داد وانت را توی پمپ بنزینی که آنجا بود، بگذاریم و با خودش به مشهد برگردیم. حتی اجازه نداد من پشت فرمان بنشینم، می‌گفت که نه! تو خسته هستی. آن روز از کارش زد و دنبالم آمد تا مبادا برای من اتفاقی بیفتد؛ بودن همسرم حساسش کرده بود. کلاً تعصب خاصی نسبت به مسئولیت‌های خانوادگی برادران پاسدار داشت و سفارش می‌کرد که هرگز نگذاریم آب توی دل زن و بچه‌هایمان تکان بخورد. تا جایی که من یادم هست، به فکر همه بود، الا خودش؛ جالب است بدانید که با وجود عارضه‌های شیمیایی و مجروحیت‌هایی از دوران جنگ تا سال 87 حتی سراغی از پرونده پزشکی‌اش نگرفته بود و دست آخر هم با اصرار و ابلاغ در طرح سلامت به او کارت جانبازی سی درصدی دادند! خیلی رعایت حال دیگران را می‌کرد؛ مبادا باعث آزارشان شود. مثلاً چون موقع خواب خر و پف می‌کرد، خوابش با همۀ سنگینی، خیلی کم بود. بارها در مأموریت‌ها به من گفته بود که توی اتاق دیگری می‌خوابد تا سر و صدایش اذیتم نکند و راحت بخوابم! یادم می‌آید که برای موضوع ادغام سپاه‌ها، به کرمان رفته بودیم. وقت خواب گفتم: حاج آقا! من نزدیکتان می‌مانم تا اگر کاری پیش آمد در دسترس باشم. گفت: باشد، به شرطی که بروی توی اتاق بغلی بخوابی، چون من شب سر و صدا دارم و مرتب بیدار می‌شوم. گفتم که طوری نیست اجازه بدهید توی همین اتاق بمانم. اینکه می‌گفت مرتب بیدار می‌شود، شب‌زنده‌داری‌هایش بود که بی‌اختیار به آن اشاره کرده بود. نیمه شب بود که از جلسه فرماندهی نیروی زمینی به محل استراحت برگشت. هر دو خوابیدیم. دو ساعت بعد، از حساسیت کار و سبکی خوابم، دوباره بیدار شدم. سردار رفته بود داخل پذیرایی سجاده‌اش را پهن کرده بود. چنان به نماز ایستاده بود که آدم به یاد نماز خواندن حضرت امام(ره) در بیمارستان می‌افتاد با آن شمد و لباس سپید! چنان مقید، با خضوع و خشوع، جدی و منظم نماز شب‌هایش را می‌خواند که دیدنش در وجود آدم موج می‌انداخت بس که این صحنه تأثیرگذار بود. چنان گریه می‌کرد که منظره تسلیم یک برده در برابر اربابش، در نظر آدم مجسم می‌شد. اوایل که این صحنه‌ها را می‌دیدم پیش خودم می‌گفتم: این جوری که تا صبح چیزی از سردار نمی‌ماند! انگار که هر شب با خدا وعده‌ای دارد و هرگز نمی‌خواهد خلف وعده کرده باشد. نوافل را هم با فرهنگ و ادبیات خاصی بجا می‌آورد که غیر قابل بازگویی است. بسیار با طمأنینه؛ چه زمانی که تنها بود و نماز مستحبی یا واجبش را ادا می‌کرد و چه لحظه‌هایی که به عنوان پیشنماز یک جمع، جلو می‌ایستاد. همینطور مقید بود که در هر حالت، ذکر رکوع و سجود را سه مرتبه و بلند، بلند تکرار کند. طوری بود که باید گفت در واقع، با طمأنینه‌ترین حرکت سردار، نماز خواندن او بود. [b]راوی: سید علی انواری راننده و محافظ شهید شوشتری[/b] [left][b][url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920725000109"]http://www.farsnews....=13920725000109[/url][/b][/left]
  4. مهندس محمدی عالی بود خدا قوت خسته نباشی
  5. [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10248/Besmellah_37.png[/img][/center] خودرو زرهی پل زن تهاجمی ابی خاکی ترکیه [b]SYHK[/b] یک خودرو در کلاس Armoured Amphibious Assault Bridge است که طراحی شده توسط کارخانه ترکیه ای FNSS برای حمل و نقل سریع و امن نیروهای مسلح ترکیه از روی رودخانه در میدان جنگ است . [font=Arial","sans-serif][size=4]در قرار دادی که در سال 2007 بین اف.ان.اس.اس با فرماندهی نیروی زمینی ترکیه بسته شد قرار شد که کمپانی مذکور طی [/size][/font][font=Arial","sans-serif][size=4][font=Arial","sans-serif][size=4]4[/size][/font] سال چهار سیستم تمرینی رادر اختیار فرماندهی نیروهای زمینی ترکیه قرار دهد [/size][/font]که در سپتامبر 2011 تحویل فرماندهی نیروهای زمینی شد ، و پس 10 ماه تست موفق امبز در دریا و خاکی تحت تولید انبوه قرار گرفت که 52 عدد از این خودرو برای نیروی زمینی ترکیه سفارش داده شده است . [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/AAAB_Armoured_Amphibious_Assault_Bridge_FNSS_Turkey_Turkish_army_defence_industry_military_technology_640_001.jpg[/IMG][/center] [b]طراحی و حفاظت[/b] خودرو زرهی پل زن[b] [b]SYHK[/b][/b] توسط سه خدمه اداره می شود.کابین خدمه در جلو خودرو قراردارد. بدنه کابین خدمه از جنس آلومینیوم جوش داده شده ساخته شده است.کابین خدمه در [font=Arial","sans-serif][size=4]مقابل اتش سلاح های سبک و ترکش خمپاره ها مقاوم است همچنین توانایی حفاظت از خدمه در مقابل حملات ش.میم. ر را دارد.[/size][/font] اجزا پل بر روی خودرو قرار دارند و پس از چرخش 180 درجه باز شده و بر روی زمین گسترده می شوند و سایر اجزا پل به وسیله جرثقیلی که بر روی خودرو قرار دارد نصب می شوند. [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/AAAB_Armoured_Amphibious_Assault_Bridge_FNSS_Turkey_Turkish_army_defence_industry_military_technology_details_view_001.jpg[/IMG][/center] 12 عدد از این خودروهای پل زن می توانند پلی به مسافت 150 متر برای عبور وسایل نقلیه ایجاد کنند [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/AAAB_Armoured_Amphibious_Assault_Bridge_FNSS_Turkey_Turkish_army_defence_industry_military_technology_details_view_002.jpg[/IMG][/center] [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/AAAB_Armoured_Amphibious_Assault_Bridge_FNSS_Turkey_Turkish_army_defence_industry_military_technology_003.jpg[/IMG][/center] [b]اطلاعات عمومی[/b] خدمه : 3 نفر وزن: 36 تن طول: 13.0 متر عرض: 3.5 متر ارتفاع: 4.1 متر فاصله از زمین : 0-65 سانتی متر (قابل تنظیم ) سیستم تورم لاستیک مرکزی ( [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Central_Tire_Inflation_System"]CTIS[/url] ) سیستم کنترل کشش ([url="http://en.wikipedia.org/wiki/Traction_control_system"]TC[/url]) جرثقیل بازیابی حفاظت ش - م - ر- هسته ای [url="http://en.wikipedia.org/wiki/CBRN_defense"]CBRN[/url] و حفاظت کابین پرسنل درمقابل ترکشها سیستم های نگه دارنده استاندارد و اضطراری رادیو و دستگاه مخابرات داخلی ([url="http://en.wikipedia.org/wiki/Intercom"]Intercom[/url] ) کنترلر شبکه منطقه ای [url="http://en.wikipedia.org/wiki/CAN_bus"]CAN BUS[/url] [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/M3_amphibious_Bridging_ferrying_system_general_dynamics_European_Land_systems_Eurosatory_2008_002.jpg[/IMG][/center] تعداد محورها : 4 ظرفیت سوخت : 400 لیتر عبور ازگودال: 2 متر موتور: 522 اسب بخار (390 کیلو وات) دیزل اتوماتیک جعبه دنده : 6 تا جلو و 1 معکوس سرعت : 50 کیلومتر / ساعت ( سرعت mximum جاده ) سرعت در آب : 10 کیلومتر / ساعت محدوده : 600 کیلومتر شیب : 60 درجه شیب های جانبی : 30 درجه [center] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/AAAB_Armoured_Amphibious_Assault_Bridge_FNSS_Turkey_Turkish_army_defence_industry_military_technology_005.jpg[/IMG][/center] [b]ظرفیت حمل ونقل[/b] هنگامی که به صورت پل گسترده شده قابلیت تحمل وزن وسایل شنی دار تا 70 تن و وسایل چرخدار تا وزن 100 تن را داراست. [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/AAAB_Armoured_Amphibious_Assault_Bridge_FNSS_Turkey_Turkish_army_defence_industry_military_technology_002.jpg[/IMG][/center] [center] [size=4]SYHK که به ترکی [b]S[/b]eyyar [b]Y[/b]üzücü [b]H[/b]ücum [b]K[/b]öprüsü که معادل انگلیسی [font=Arial, Helvetica, sans-serif][b]Armoured Amphibious Assault Bridge[/b][/font] [/size]است [/center] [b]منابع[/b] [left][url="http://www.armyrecognition.com/turkey_turkish_army_wheeled_armoured_vehicles_uk/aaab_armored_amphibious_assault_bridge_fnss_technical_data_sheet_specifications_pictures_video.html"]http://www.armyrecognition.com[/url][/left] [left][url="http://en.wikipedia.org/wiki/SYHK"]http://en.wikipedia.org[/url][/left] [color=#0000cd][size=5]ترجمه : mohammad area51 و تشکر فراوان از دوست خوبم [url="http://www.military.ir/forums/user/13390-gader/"]gader[/url] که کمک کرد.[/size][/color]
  6. به گزارش مشرق، هوانیروز ایران همچون بسیاری از یگانهای مشابه جهان، دارای ناوگان کوچکی از هواپیمای ترابری سبک و متوسط است و در حال حاضر وظایف این ناوگان کوچک ده فروندی همچون گذشته جا به جایی فرماندهان کارکنان تجهیزات و ... است. همانند بسیاری از ارتش‌های جهان که با پایان جنگ سرد و کاهش تهدید‌های رایج غرب و شرق اقدام به کوچک سازی کردند، این یگان نیز در سال‌های پس از جنگ با این موضوع مواجه شد تا هزینه‌های گزاف تعمیر و نگهداری و تامین قطعات هواپیماهای فرسوده کاهش یافته و به جای آن تمرکز بر روی هواپیماهای کارا و بهتر یگان باشد. یگان «بال ثابت» هوانیروز دو سال پس از تاسیس رسمی هوانیروز یعنی در سال 1342 تشکیل شد، اما پیش از آن کلیه تمهیدات لازم برای تشکیل آن از سال 1340 مورد توجه قرار گرفته بود و با اعزام نخستین گروه از خلبانان هوانیروز به ایالات متحده جهت فراگیری آموزش خلبانی با هواپیمای سسنا یو17 (cessna U-17) و بالگرد اچt> اچ 43 اف (HH- 43F) ادامه یافت. سال 1342، آموزش نخستین گروه شش نفره از خلبانان این نیرو به پایان رسید و به محض ورود آنان به ایران در تابستان همان سال، گروهی از نخستین شش فروند هواپیماهای سسنایو 17 آ نیز از ایالات متحده به ایران رسیدند و همگی گردان بال ثابت هوا نیروز را مستقر در پایگاه تازه تاسیس خود، در گوشه جنوب شرقی فرودگاه تاریخی قلعه مرغی تشکیل دادند. از سال 1343 هوانیروز شروع به توسعه ناوگان خود کرد و همه 17 فروند بالگرد اچt> اچ 43 اف خود را از شرکت کامان (kaman) آمریکا دریافت کرد. در همان سال بقیه هواپیماهای سسنا یو 17 که شامل 24 فروند بود، تحویل هوانیروز شد. تمامی بالگردها در پایگاه تازه تاسیس هوانیروز در اصفهان مستقر و به همراه آنها نیمی از ناوگان سسنایو 17 نیز به آنجا منتقل شد. یگان بال ثابت هوانیروز با ورود به دهه 1350 وارد دوره پیشرفت خود شد. در سال 1351 چهار فروند سسنا 310 نو نیز از شرکت سسنا تحویل هوانیروز گردیدند و همگی در کنار یک یگان سسنا یو 17 در پایگاه پشتیبانی قلعه مرغی مستقر شدند. هواپیماهای سسنا یو 17 افزون بر یگان قلعه مرغی در اصفهان نیز حضور داشتند درحالی که هوانیروز بیش از 8 فروند از سسنا یو 17 های خود را در سوانح مختلف در دهه 1340 از دست داده بود. در آن سال‌ها رشد و توسعه هوانیروز ارتش ایران چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی در سطح یگان‌ها و تجهیزات خود سیر صعودی پیدا کرد. برنامه ریزی برای احداث سه پایگاه جدید در کرمانشاه، کرمان و مسجد سلیمان آغاز و در همان زمان کار بر روی توسعه پایگاه‌های اصفهان و قلعه مرغی نیز شروع شد. به دنبال این برنامه‌ها در سال 1351 هوانیروز ایران ناوگان بزرگی متشکل از 60 فروند بالگرد سبک و شناسایی آگوستابل 206، ملقب به «جت رنجر»، 47 فروند بالگرد آگوستابل 205، ملقب به «هیوئی» و پنج فروند بالگرد ترابری سنگین سی اچ 47، ملقب به «شینوک» در اختیار داشت و حدود 10 فروند بالگرد اچt> اچ 43 اف نیز در شرف واگذاری به نیروی هوایی بودند. در همان سال، ستاد فرماندهی هوانیروز برای خرید سه فروند هواپیمای راکول کامندر 690 (Rockwell Commander 690) به منظور ترابری فرماندهان ارتش و هواپیمای ترابری کوچک و شناسایی برنامه‌ریزی کرد تا این مجموعه را وارد ناوگان خود سازد. به جرات می‌توان گفت که این هواپیما بهترین و پیشرفته‌ترین هواپیما در رده خود در آن زمان و حتی هم‌اکنون محسوب می‌شود. به دنبال آن شرکت هواپیمایی «تاکسی هوایی» که نمایندگی شرکت «راکول آمریکای شمالی» (company north american rockwell) را در ایران برعهده داشت، تمامی اقدام‌های لازم برای خریداری و ورود این سه هواپیما به ناوگان هوانیروز را به عمل آورد. هر سه هواپیما به ترتیب در 21 مرداد، 20 شهریور و 12 مهرماه 1352 به هوانیروز تحویل و در پایگاه پشتیبانی هوانیروز واقع در فرودگاه قلعه مرغی تهران مستقر شدند. پیش از آن شش نفر خلبان سابق سسنا یو 17 و شماری از کارکنان فنی زبده هوانیروز آموزش‌های مربوط جهت پرواز با این هواپیما را در ایالات متحده به پایان رسانده بودند. این هواپیماها به رنگ استتار صحرایی یکدست که در آن زمان رنگ رایج تجهیزات زمینی ارتش بود، درآمدند. دیری نپایید که کارکنان پروازی و فنی این هواپیما خوشنودی خود را از عملکرد این هواپیما همچون همتایان خود در نیروی هوایی، در گزارش‌هایی اعلام کردند. * توسعه سریع هوانیروز و یگان «بال ثابت» آن با فرا رسیدن سال 1354، ستاد هوانیروز پرده از گسترش و توسعه ناوگان خود برداشت؛ برنامه‌ای که هوانیروز ایران را تا به امروز قوی‌ترین و بزرگترین هوانیروز منطقه خاورمیانه و در زمان خود سومین هوانیروز بزرگ جهان پس از ایالات متحده و شوروی سابق کرد. به دنبال برنامه‌ریزی جهت خرید ده‌ها فروند بالگرد و هواپیمای جدید، استاندارد شماره سریال هواپیماهای هوانیروز تغییر کرد تا پذیرای ناوگان بزرگی که در آینده وارد خدمت خواهد شد، باشد. به این ترتیب امکان اختصاص سریال به هزار هواپیما و بالگرد آینده هوانیروز وجود داشت. نمونه‌ای از مدل‌های قدیمی یگان بال‌ثابت هوانیروز با به پایان رسیدن نیمه دهه 1350، تقریبا کار بر روی ساخت و توسعه پایگاه‌ها و تحویل همه بالگردها و هواپیماها از سفارش‌های گذشته به پایان رسید تا پذیرای ناوگان 821 فروندی بالگردهای ترابری، شناسایی و تهاجمی این نیرو باشد. به این ترتیب بین سال‌های 1348 تا 1357، 202 فروند بالگرد تهاجمی AH_ 1j ملقب به «کبرا» (64 فروند آنها قابلیت استفاده از موشک ضد تانک «تاو» را داشتند)، 287 فروند بالگرد پشتیبانی و ترابری بل 214آ، ملقب به «اصفهان» که توسط شرکت‌ «بل تکسترون» مختص آب و هوای ایران ساخته شده بودند و 102 فروند بالگرد پشتیبانی و ترابری متوسط آگوستابل 205 به همراه 170 فروند بالگرد سبک آگوستابل 206 جهت امور شناسایی آموزشی به خدمت هوانیروز در آمدند. لازم به ذکر است که در آن زمان 60 فروند بالگرد ترابری سنگین سی اچ 47 سی (CH- 47c) ملقب به شینوک به خدمت هوانیروز در آمد و آن را تبدیل به بزرگترین کاربر این نوع بالگرد پس از ایالات متحده کرد و تا به امروز نیز بزرگترین کاربر این بالگرد در خاورمیانه می‌باشد. این ناوگان عظیم در 10 گردان تهاجمی، یازده گردان پشتیبانی، دو گردان ترابری سنگین، پنج گردان شناسایی و چهار گردان آموزشی در پنج پایگاه اصفهان، تهران، کرمانشاه، کرمان و مسجد سلیمان مستقر شدند. همچنین برنامه‌هایی برای احداث سه پایگاه جدیدتر در زاهدان، مشهد، اردبیل و گنبد کاووس در دست اجرا بود. طرح توسعه هوانیروز موجب شد تا شمار هواپیماهای این نیرو جهت پشتیبانی از پایگاه‌های عظیم خود، بیشتر شود. در سال 1354 تعداد 12 فروند هواپیمای شناسایی/ تهاجمی سسنا او 2 آ (cessnaO_ 2A) مازاد نیروی هوایی مستقر در پایگاه دوم شکاری تبریز به هوانیروز منتقل و در پایگاه قلعه‌مرغی مستقر شدند. علاوه بر آنها نیروی هوایی یکی از سه فروند راکول کامندر 681 خود را از پایگاه مستقل ترابری‌اش به هوانیروز واگذار کرد. به دنبال توسعه سریع ناوگان هواپیماهای هوانیروز، این یگان در فروردین 1354، دو فروند هواپیمای فن جت فالکن 20 تی (jet Falcon 20E Fan) به منظور استفاده برای انتقال سریع فرماندهان ارتش و سه فروند راکول کامندر 690 آ (نمونه جدید‌تری از این نوع که قبلا خریداری و به کار گرفته شده بود) به منظور امور ارتباطی و ترابری سبک سفارش داده شد. راکول کامندرها بین بهمن 1354 تا تیر 1355 تحویل هوانیروز شدند و به دنبال آن، دو فروند فالکن 20 نیز تحویل شده و در قلعه‌مرغی استقرار یافتند. در سال 1356 دو فروند فوکر 27 در دو نوع موسوم به «فرندشیپ» و «تروپ شیپ» (Friendship، Troopship) به شرکت فوکر هلند سفارش داده شد تا هوانیروز نیز همچون سایر نیروهای سه‌گانه ارتش که قبلا این هواپیما را در اختیار داشتند و یا سفارش داده بودند، کاربر این هواپیما شود. هدف از خریداری این هواپیماها، در اختیار داشتن وسیله‌ای ارتباطی به منظور انتقال کارکنان و خانواده‌هایشان و نیز حمل بار و تجهیزات بین پایگاه‌های این نیرو بود. هر دو هواپیما به رنگ استتار دو رنگ خاکی درآمدند و تا سال 1357 به هوانیروز تحویل شدند. برنامه‌ای جهت خرید چهار فروند دیگر از این نوع وجود داشت که با وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 لغو شد. * سال‌های پس از انقلاب و شروع جنگ با وقوع انقلاب اسلامی و شروع تحریم‌های تسلیحاتی ایالات متحده علیه ارتش ایران، توسعه هوانیروز موسوم به ناوگان هزار فروندی متوقف شد و در اولین اقدام تحویل 50 فروند بالگرد بل 214آ ، 20فروند بالگرد کبرا و 30 فروند بالگرد شینوک که قبل از انقلاب هزینه آنها پرداخت شده بود متوقف و همگی آنها توقیف شدند. لازم به ذکر است که شرکت «هسا» قراردادی مرتبط با مونتاژ و تولید 350 فروند بالگرد بل 214 اس تی در تأسیسات در دست ساخت خود در شاهین‌شهر اصفهان با شرکت «بل تکسترون» جهت ورود به خدمت آنها به هوانیروز در سال‌های 1360 تا 1365 منعقد کرده بود و میلیونها دلار تجهیزات و تأسیسات نیز جهت ساخت آنها در ایران خریداری شده بود اما با تحریم تسلیحاتی آمریکا این برنامه همچون برنامه مونتاژ 140 فروند جنگنده اف 16 آ برای نیروی هوایی به حالت تعلیق درآمد. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در سال 1359 هوانیروز که تا پیش از آن آمادگی خود را به میزان 80درصد حفظ کرده بود کارایی خود را که سالها برای آن برنامه‌ریزی و هزینه شده بود نشان داد. در نخستین اقدام، بالگردهای گروه پشتیبانی مسجد سلیمان و اصفهان که در پایگاه اصفهان گسترش داده شده بودند به پایگاه چهارم شکاری «وحدتی» واقع در دزفول منتقل و به طور مؤثر در مأموریت‌های پشتیبانی نزدیک هوایی علیه یگان‌های زرهی و پیاده دشمن به کار گرفته شدند. در این راستا هواپیماهای توربو کامندر و فوکر 27 به طور روزانه اقدام به انتقال تجهیزات و مهمات لازم از مبدأ اصفهان به پایگاه شکاری دزفول می‌کردند. هواپیماهای فالکن 20 و فوکر 27 هوانیروز که تا پیش از آن در فرودگاه دوشان تپه مستقر بودند به همراه شماری از سسنا یو 17ها و توربوکامندرها به پایگاه جدید خود واقع در فرودگاه مهرآباد در مجاورت ترمینال چهار، جایی که تا پیش از انقلاب آشیانه‌های شرکت هواپیمایی پارس ایر وجود داشت منتقل و در آنجا مستقر شده بودند پروازهای خود را از مبدأ مهرآباد به جای دوشان تپه و قلعه مرغی که باندهای کوچکی داشتند و مناسب آنها نبودند انجام می دادند. پایگاه جدیدشان در مهرآباد تا پیش از آن پایگاه اصلی شرکت هواپیمایی پارس ایر بود که پس از انقلاب با ایرتاکسی ادغام و شرکت هواپیمایی آسمان را تشکیل دادند. در آن زمان چهار آشیانه و یک ساختمان در اختیار هوانیروز بود. آنها یکی از آشیانه‌ها را به آشیانه فالکن 20 یکی دیگر را به آشیانه فوکر27 یکی به آشیانه توربو کامندر و دیگری را به آشیانه سسنا یو17 تبدیل کردند تا تمامی کارهای تعمیراتی این هواپیما در درون این چهار آشیانه صورت گیرد. سایر هواپیماها نیز در «رمپ» مجاور این آ‌شیانه در محوطه باز متوقف می‌شدند. در مهر 1359 فرندشیپ این یگان در اختیار پایگاه چهارم پشتیبانی اصفهان قرار گرفت تا بسته‌های مهمات شامل راکت‌های 12.75 اینچی و موشک‌های BGM-71A موسم به «تاو» را به دزفول منتقل کنند تا کبراهای مستقر در دزفول در راه دفاع از پایگاه و شهرهای اندیمشک و دزفول با کمبود مهمات مواجه نشوند. فرندشیپ مورد نظر شبانه و در سکوت کامل رادیویی مهمات مروبط را با عبور از ارتفاعات زاگرس و شهر اهواز به پایگاه وحدتی می رساند و در روز نیز به همراه یک فروند فوکر 27 دیگر پروازهای مربوط به خروج مجروحان و تعویض کارکنان را انجام می‌داد. در طی جنگ هواپیماهای «توربوکامندر» به طور مکرر جهت انتقال فرماندهان در بین پایگاه‌ها و ستاد مشترک ارتش مورد استفاده قرار می‌گرفتند همچنین وظیفه خطیر دیگری چون انتقال لوازم یدکی بالگردها را نیز بر عهده داشتند چه بسیار بالگردهایی که با انتقال لوازم مورد نیازشان توسط این هواپیماها از خطر بمباران هواپیماهای عراقی در امان مانده و علیه نیروهای متجاوز مورد استفاده قرار گرفتند. * تحویل فالکن هوانیروز به نیروی هوایی سپاه به دستور صیاد شیرازی در سال‌های آغازین جنگ، شهید صیاد شیرازی با استفاده از این هواپیما که صرفه اقتصادی بیشتری نسبت به فالکن 20 داشت، به جبهه‌های جنگ سرکشی می‌کرد. به دستور وی یک فروند از دو فروند جت فالکن هوانیروز در اختیار نیروی هوایی سپاه قرار گرفت تا در آن زمان که این نیرو به دلیل تازه تأسیس بودن فاقد هواپیماهایی از این نوع بود جهت انتقال فرماندهانش به میادین نبرد مورد استفاده قرار گیرند. با وجود اینکه هواپیماهای هوانیروز در طول جنگ مورد تهدید جنگنده رهگیرهای عراقی واقع می‌شدند اما هرگز هیچ کدام از آنها ساقط نشدند. لازم به ذکر است که تنها در سال‌های آغازین جنگ یکی از توربوکامندرهای این نیرو که جهت تعویض کارکنان در جاده مجاور پادگان سقز فرود آمده بود به دلیل هوای ابری و نبودن دید مناسب به کوه برخورد کرد و خلبانان آن شهید شدند. وظیفه انجام کارهای تعمیراتی هواپیماهای هوانیروز بر عهده شرکت‌های مختلفی چون هورآسمان، ایرتاکسی و صها (صنایع هوایی ایران) پیش از انقلاب و هواپیمایی آسمان، شرکت «داسو اویشن» در کنار نهاجا و صها، پس از انقلاب بود. به این ترتیب که هواپیماهای «توربوکامندر» و «اسکای واگن» در هواپیماهایی آسمان بازرسی‌های دوره‌ای آنها تا رده نهایی آن یعنی «رده 5» انجام شده و می‌شود. انجام بازرسی‌های دوره‌ای هواپیماهای فالکن 20 و فوکر 27 توسط خود کارکنان صورت می‌گرفت، به جز رده بازآماد(اورهال) آنها که به ترتیب در شرکت سازنده خود یعنی «داسو اویش» در فرانسه و دیگری در نهاجا صورت می‌گرفت. سال‌های دهه 1370 هواپیماهایی آسمان تأییدیه و مجوز انجام بازآماد هواپیماهای فالکن 20 و 50 را در ایران دریافت کرد و نماینده شرکت «داسو اویشن» در ایران شد. پس از پایان جنگ هشت ساله با عراق و ورود به دهه 1370 شمار هواپیماهای عملیاتی سسنا یو 17 و توربو کامندر به تدریج کاهش پیدا کرد، لذا بسیاری از سسناها با عمری بالغ بر 30 سال بسیار فرسوده شده بودند و با تغییر رویه نبردهای کلاسیک و پایان مأموریت‌هایی چون هدایت آتش توپخانه با این هواپیماها، دیگر نیازی به عملیاتی نگه داشتن همه این هواپیماها نبود. توربو کامندرهای قدیمی تر نیز که شمار اندکی بودند به دلیل کاهش هزینه‌های بالای آنها مربوط به امور پشتیبانی قطعات و تعمیر و نگهداری آنها که توسط هواپیمایی آسمان صورت می پذیرفت از رده عملیاتی خارج و منبع لوازم یدکی مدل جدیدتر «توربو کامندر» 690آ شدند. تنها شمار اندکی از هواپیماهای سسنایو17آ که عمر کمتری نسبت به سایرین داشتند(حدود شش فروند) عملیاتی باقی ماندند تا کارهای مربوط به آموزش خلبانان هواپیماهای دیگر هوانیروز و همچنین هدف کشی هوایی جهت تمرین افسران تیربارچی را بر عهده داشته باشند. در آن سالها کلیه سسناهای عملیاتی و زمینگیر در فرودگاه قلعه مرغی مستقر شده بودند. باقی‌مانده ناوگان عملیاتی سسنایو17آ نیز به علت فرسودگی زیاد از خدمت خارج شده و در فرودگاه قلعه مرغی انبار شدند. در سال 1385 طرحی مبنی بر آموزش ابتدایی خلبانان بالگرد هوانیروز با این نوع هواپیماها مطرح و بنابراین حدود پنج یا شش فروند از آنها پس از طی مراحل بازسازی عملیاتی شدند. اگرچه این طرح لغو شد اما از آن تاریخ تا 30 دی 89، پروازهای آموزشی خلبانان هواپیماهای هوانیروز از مبدأ قلعه مرغی صورت می گرفت. با تعطیل شدن پایگاه پشتیبانی هوانیروز قلعه مرغی و انتقال تمامی سسنایو17های باقیمانده به فرودگاه مهرآباد پروازهای آموزشی با دو فروند سسنای باقی مانده صورت می گیرد اگرچه این هواپیماها قدیمی هستند اما هنوز بسیاری از هوانیروزهای جهان از هواپیماهای «اسکای واگن» به عنوان هواپیمای اصلی شناسایی و آموزشی استفاده می‌کنند. در حال حاضر حدود 70 فروند از انواع مختلف این هواپیماها به همراه حدود هزار فروند از نوع غیرنظامی آن یعنی سسنا185 در انواع مختلف در ده‌ها کشور جهان پرواز می‌کنند. در سالهای اخیر همه هواپیماهای عملیاتی هوانیروز به جز یک فروند به رنگ‌های مختلف درآمده و استتار نظامی خود را ازدست داده‌اند و هوانیروز همچون گذشته از ناوگان کوچک خود در ماموریت هایی چون ترابری کارکنان، ترابری سبک و متوسط، جابجایی مسئولان و فرماندهان و آموزش خلبانی استفاده می‌کند. منبع: فارس لینک
  7. مطمئنا همه ی ما معنای رمزنگاری را می دانیم، همینکه کلمه رمزنگاری را میگوییم ذهنمان به سمت اطلاعاتی میرود که به صورت ماهرانه با استفاده از علم ریاضی به صورت دیگری تبدیل شده اند که برای هر کسی قابل فهم نباشد!اولین رمزگذاری به مصریان باستان تعلق دارد، حدود ۴۰۰۰ سال پیش! [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10210/crypto5B15D.jpg[/img][/center] حال نظامیان نیز از زمانهای قدیم سعی داشتند با با تکنیکهای ریاضی، اطلاعات نظامی خود را مخفی نگه دارند.دراصل رمزنگاری دانش تغییر دادن متن پیام یا اطلاعات به کمک کلید رمز و با استفاده از یک الگوریتم رمز است، به صورتی که تنها شخصی که از کلید و الگوریتم مطلع است قادر به استخراج اطلاعات اصلی از اطلاعات رمز شده باشد و شخصی که از یکی یا هر دوی آن‌ها اطلاع ندارد، نتواند به اطلاعات دسترسی پیدا کند. دانش رمزنگاری بر پایه مقدمات بسیاری از قبیل تئوری اطلاعات، نظریه اعداد و آمار بنا شده‌است و امروزه به طور خاص در علم مخابرات مورد بررسی و استفاده قرار می‌گیرد. معادل رمزنگاری در زبان انگلیسی کلمه Cryptography است، که برگرفته از لغات یونانی kryptos به مفهوم «محرمانه» و graphien به معنای «نوشتن» است. ریشهٔ واژهٔ Cryptography برگرفته از یونانی به معنای «محرمانه نوشتن متون» است. رمزنگاری پیشینهٔ طولانی ودرخشان دارد که به هزاران سال قبل برمی گردد. متخصصین رمزنگاری بین رمز وکد تمایز قائل می‌شوند. رمز عبارتست از تبدیل کاراکتر به کاراکتر یا بیت به بیت بدون آن که به محتویات زبان شناختی آن پیام توجه شود. در طرف مقابل، کد تبدیلی است که کلمه‌ای را با یک کلمه یا علامت دیگر جایگزین می‌کند. امروزه از کدها استفادهٔ چندانی نمی‌شود اگر چه استفاده از آن پیشینهٔ طولانی و پرسابقه‌ای دارد. موفق‌ترین کدهایی که تاکنون نوشته شده ابداع شده‌اند توسط ارتش ایالات متحده و در خلال جنگ جهانی دوم در اقیانوس آرام بکار گرفته شد. [center] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10210/Picture15B15D.jpg[/img][/center] [center] ماشین رمزکننده لورنتز که در جنگ جهانی دوم توسط آلمان برای رمز کردن پیام‌های نظامی مورد استفاده قرار گرفته‌است.[/center] [right][b]تاریخچه رمزنگاری یا Cryptography[/b][/right] [right]Cryptography یا رمزنگاری جزو پایه‌‌ای ترین علوم در کار کامپیوتر محسوب می‌شود زیرا هر جا احتیاج به انتقال ( و یا بایگانی ) اطلاعاتی است که ارزشمند هستند این بحث مطرح می‌شود، که آیا این اطلاعات را می‌توان دور از دسترس دیگران نگاه داشت یا نه؟ ( در اینجا بحث کانال ایده‌آل مطرح می‌شود. برای روشن شدن موضوع ، در شکل زیر فرض کنید که S می‌خواهد پیغام خود را به R بفرستد به گونه‌ای که A متوجه نشود.) احتمالا بارها از رمز و رمزنگاری یا کلماتی مانند Encrypt یا Decrypt شنیده‌اید. در این مقاله بدون اینکه وارد مباحث پیچیده امنیت و الگوریتم‌های رمزنگاری ( Encryption ) شویم ، به زبان ساده با برخی از این مفاهیم آشنا خواهیم شد. هرچه از عمر علم کامپیوتر می‌گذرد رشد چشم گیرتری در ابعاد مختلف این علم دیده می شود. اما چه بخواهبم و چه نخواهیم باید قبول کرد که استفاده مخرب از آن نیز رشد بسیاری داشته است و روزانه حملات بسیاری به اطلاعات و شبکه‌های کامپیوتری می‌شود. این در حالی است که مدت‌هاست کارشناسان همراه با شاخه‌های متنوع علم کامپیوتر به بحث امنیت و رمزگذاری پرداخته و در این راستا پیشرفت‌هایی نیز حاصل شده است. علم رمزنگاری و Cryptography یکی از رشته‌هایی است که انسان از سال‌های بسیار دور به آن توجه داشته است. در ادامه ، با این علم بصورت جزئی‌تر آشنا می‌شوید. Cryptography یا رمزنگاری جزو پایه‌‌ای ترین علوم در کار کامپیوتر محسوب می‌شود زیرا هر جا احتیاج به انتقال ( و یا بایگانی ) اطلاعاتی است که ارزشمند هستند این بحث مطرح می‌شود، که آیا این اطلاعات را می‌توان دور از دسترس دیگران نگاه داشت یا نه؟ ( در اینجا بحث کانال ایده‌آل مطرح می‌شود. برای روشن شدن موضوع ، در شکل زیر فرض کنید که S می‌خواهد پیغام خود را به R بفرستد به گونه‌ای که A متوجه نشود.)[/right] [center] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10210/qns7r14i1gcamsoj70625B15D.jpg[/img] [/center] مشخص است که این علم چه کاربرد وسیعی در کاربردهای نظامی ‌خواهد داشت و از عوامل اصلی پدید آمدن این علم همین کاربردهای نظامی بوده است. از زمینه‌های دیگر کاربرد این علم می‌توان به مسایل دیپلماتیک بین کشورها و یا احزاب مختلف و یا … اشاره کرد. Cryptography از یک لغت یونانی گرفته شده است که به معنای نوشتن به صورت پنهانی است. این علم تاریخچه‌ مفصلی دارد که ذکر برخی از موارد تاریخی آن خالی از لطف نیست . جولیوس سزار در مصر از یک سیستم رمزنگاری استفاده می‌کرده که هنوز هم به نام او یعنی Caesar’sCipher شناخته می‌شود. در این روش به این صورت عمل می‌شده است که حروف الفبا را به صورت دورانی ۳ تا شیفت می‌دادند. برای مثال الف به ت تبدیل می‌شود ( اگر به آخر الفبا رسیدیم دوباره از اولین حرف الفبا شروع می‌کنیم.) مثلا فرض کنید [color=#003300]بخواهیم جمله‌ی اول را رمز کنیم:[/color] pick up supplies at location x [color=#800000]که به این صورت در می آید:[/color] slfn xt vxttolhv dw orfdwlrq a همان طور که مشاهده می‌شود جمله دوم برای انسان در حالت عادی قابل درک نیست هر چند این روش خیلی ساده و ابتدایی است ولی مثال جالبی از کاربرد این علم در چند صد سال پیش است. یا در طول جنگ جهانی دوم آمریکایی ها برای آنکه از شکسته شدن رمزهایشان توسط ژاپنی ها جلوگیری کنند مجبور به استفاده از Navajo شدند. Navajo یک زبان محلی مربوط به بومیان هندی که در شمال New Mexico سکونت داشتند، می باشد و تعداد زیادی از افرادی که به این زبان صحبت می کردند و در جنگ به آمریکایی ها کمک کردند نشان های عالی نظامی گرفتند. یکی از زیر شاخه های Cryptography علمی، به نام Steganography است که به معنای پنهان کردن اطلاعات در یک عکس یا یک موسیقی و … است. از سابقه تاریخی این علم ، به نوشتن اطلاعات توسط آب لیمو یا آب پرتقال روی کاغذ که توسط حرارت آشکار می‌شود می‌توان اشاره کرد که سابقه چند هزار ساله دارد. از دیگر موارد تاریخی می‌توان به این موضوع اشاره کرد که یونانی ها برای فرستادن پیام‌های بسیار دور که باید مخفی می‌ماند به این صورت عمل می‌کردند که فردی را که قرار بود با اسب پیغام را ببرد کچل می‌کردند و پیغام را با جوهر روی سر او می‌نوشتند و او را راهی می‌کردند تا این فرد به مقصد برسد وی در حدود ۶ ماه تا یک سال در راه بود و در چند ۱۰ روز اول موی او رشد می‌کرد و به مقصد که می‌رسید موی او را دوباره می‌تراشیدند! [color=#ff0000][b]برخی اصطلاحات[/b][/color] در لیست زیر باتوجه به ارتباط مستقیم علم رمزنگاری یا همان Cryptography به برخی از اصطلاحات که در بحث امنیت شبکه و کامپیوتر وجود دارند اشاره شده است، که تنها تعدادی از آنها در ادامه مقاله بررسی می‌شوند.[list] [*][color=#993366]Encryption:[/color] [/list] در علم cryptography به پنهان سازی اطلاعات گفته می‌شود.[list] [*][color=#800080][b]Decryption :[/b][/color] [/list] معکوس encryption است و در crypto به آشکار سازی اطلاعات پنهان شده گفته می‌شود.[list] [*][color=#003366][b]Plain text :[/b][/color] [/list] به متنی گفته می‌شود که معنای آن بدون تغییر خاصی قابل درک است.[list] [*][color=#ff9900]Cipher :[/color] [/list] به روشی برای تبدیل plain text به متنی که معنای آن پنهان باشد cipher گفته می‌شود.[list] [*][color=#333399][b]Cryptanalysis :[/b][/color] [/list] به هنر شکستن متون cipher شده گفته می‌شود.[list] [*][color=#ff6600][b]Intruder :[/b][/color] [/list] در لغت به معنای مزاحم است ولی در اینجا به معنای کسی است که یک کپی از cipher text دارد و تمایل به شکستن رمز دارد. منظور از شکستن رمز یعنی decrypt کردن آن متن که خود دو نوع است activeintruder که می‌تواند اطلاعات را روی خط عوض کند و تغییر دهد و passive intruder که فقط می‌تواند اطلاعات روی خط را داشته باشد و قابلیت تغییر آنها را ندارد.[list] [*][color=#008000][b]Protocol :[/b][/color] [/list] به روش و یا قرار دادی که بین دو یا چند نفر برای تبادل اطلاعات گذاشته می‌شود گفته می‌شود.[list] [*][color=#800000][b]Intrusion Points :[/b][/color] [/list] نقاطی که یک نفوذگر بتواند به اطلاعات با ارزش دست پیدا کند.[list] [*][color=#003366][b]Internal Access Point :[/b][/color] [/list] به سیستم‌هایی گویند که در اتاق یا در شبکه داخلی مستقرند و هیچ امنیتی (‌ LocalSecurity ) روی آنها تنظیم نشده باشد و احتمال حمله به آنها وجود دارد.[list] [*][color=#008080][b]External Access Point :[/b][/color] [/list] تجهیزاتی که ما را به شبکه خارجی مانند اینترنت متصل می‌کنند یا Applicationهایی که از طریق اینترنت کار می‌کنند و احتمال حمله به آنها وجود دارد.[list] [*][color=#ff00ff][b]Attack :[/b][/color] [/list] هر چیزی که مکانیزم امنیت سیستم شما را دور زده و باعث تخریب گردد را حمله یا Attack گویند. از انواع حمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: ـ DoS ـ DDoS ـ Spoofing (‌ مانند MAC Spoofing ، IP Spoofing و Web Spoofing ) ـ‌ Man-in-the-Middle ـ Password Guessing[list] [*][b][color=#000080]Key :[/color][/b] [/list] به اطلاعاتی گفته می‌شود که با استفاده از آن بتوان cipher text (متنی که cipher شده) را به plain text تبدیل کرد.( یا برعکس ) به عبارت ساده یک متن رمز شده توسط یک Key با الگوریتم مناسب ، به متن ساده تبدیل می‌شود. [color=#ff0000][b]بحث هش ( Hash Algorithm )[/b][/color] روش Hash یک روش یکطرفه ( One Way Function ) است که برای مطمئن بودن از عدم تغییر data استفاده می شود. (حفظ تمامیت یا Integrity) در این روش از فایل یک واحدی از دیتا ایجاد می‌کند که فایل هش ( Hash File ) نام دارد و حجم کوچکی دارد (در حد چند ۱۰ بایت) و در صورتیکه فایل تغییر کند Hash آن نیز تغییر می‌کند. در این روش هم در مبدا و هم در مقصد ، از فایلی که قرار است منتقل شود Hash گرفته می‌شود که باید Hash مبدا و مقصد با هم برابر باشد. اگر در طول مسیر انتقال فایل به هر دلیلی فایل تغییر کند Hash مبدا و مقصد یکی نخواهد شد. الگوریتم Hash خود روش‌های گوناگونی دارد که عبارتند از: روش MD4 روش MD5 روش SHA-A انواع keyهایی که در Encryption استفاده می شوند:. [color=#3366ff]دو مدل و الگوریتم برای کلید وجود دارد:[/color] ـ الگوریتم متقارن یا Symmetric Algorithm ـ الگوریتم نامتقارن یا AsymmetricAlgorithm الگوریتم متقارن (Symmetric Algorithm ) در روش Symmetric Key Cryptography یک کلید برای encrypt و decrypt کردن Cipher Text وجود دارد که به آن کلید معمولا secret key گفته می‌شود به همین دلیل symmetric ( متقارن ) نامیده می‌شود. متن یا فایلی که با یک کلید و الگوریتم در مبدا ، رمز (encrypt) می‌شود با همان کلید و همان الگوریتم در مقصد باز می‌شود. به عبارت دیگر دری که قفل شد فقط با همان کلید باز می‌شود. در این روش کلید باید بین فرستنده و گیرنده secret نگاه داشته شود زیرا که با داشتن کلید به راحتی می‌توان Cipher Text را Decrypt کرد. [color=#000080]الگوریتم‌های این روش عبارتند از:[/color] DES 3DES AES IDEA Blow Fish RC4 این روش معمولا از روش نامتقارن کم هزینه‌تر است و سریع تر انجام می‌شود و معمولا کلیدها خیلی بزرگ هستند و الگوریتم‌های آن چند هزار سال است که در حال بهبودند و به خوبی شناخته شده هستند. مساله اصلی در این نوع cryptography آن است که چگونه کلیدی را برای ارتباط به طرف مقابل یعنی مقصد اعلام کرد (چون خط انتقال ممکن است secure نباشد). یکی از ساده ترین الگوریتم‌هایی که در روش متقارن استفاده می‌شود XOR کردن معمولی Plain Text با کلید مورد نظر است که اگر دوباره Cipher Text را با کلید مورد نظر XOR کنیم PlainText به دست می‌آید و این به دلیل خواص XOR است. جالب است بدانید که نسخه های اولیه Yahoo Messenger برای ذخیره کردن Password ها روی ماشین ، آن را با User Name شما XOR کرده و در registry قرار می‌داد. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10210/zc1sltbrotmz5an5n48g5B15D.jpg[/img] شکل بالا نحوه‌ کار کلید متقارن را نشان می‌دهد که در هر دو مرحله Encryption و Decryption از یک کلید K استفاده شده است. الگوریتم نامتقارن (Asymmetric Algorithm ) در روش نامتقارن ، از دو کلید، یکی برای Encrypt کردن و دیگری برای Decrypt کردن استفاده می‌شود. این دو کلید، Public Key و Private Key نام دارند. از پیدایش روش نامتقارن عمر زیادی نمی‌گذرد. یکی از زیر شاخه‌های اصلی این نوع رمزنگاریPublic Key Cryptography است که امروزه کاربرد وسیعی یافته است که در سال ۱۹۷۶ توسط Whitfield Diffie و Martin Hellman به عنوان روشیی برای تبادل کلید روی خط غیر secure برای Symmetric Key Cryptography مطرح شد (به عنوان مثال الگوریتم DH.). در الگوریتم DH ، یک جفت کلید به نام های Public Key و Private Key وجود دارند و پیغامی که توسط Public Key رمز شود تنها توسط Privet Key قابل Decrypt کردن است. بنابراین اگر شما Public Key مرا داشته باشید و پیغامی را توسط آن رمز کنید و برای من بفرستید می‌توانید اطمینان داشته باشید که فقط من می‌توانم این اطلاعات را Decrypt کنم. این مطلب از یک جهت دیگر نیز جالب است و آن این است که اگر شما بتوانید یک پیغام را با Public Key مربوط به من Decrypt کنید می‌توانید اطمینان داشته باشید که این پیغام با Private Key من Encrypt شده است. زیرا فرض بر آن است که هیچ کسی نمی‌تواند Private Key من را داشته باشد. (و این روش باعث می شود که عدم انکار پذیری ایجاد شود یعنی من نتوانم منکر فرستادن این پیغام شوم.) ولی Public Key من را ممکن است هر کسی داشته باشد. بنا براین اگر من بخواهم پیغامی را به شما بفرستم از Public Key شما استفاده می‌کنم. معمولا الگوریتم های مربوط به کلید نامتقارن کندتر هستند ولی در عوض اطمینان بیشتری را برای ما از جهت secure ماندن اطلاعات فراهم می‌کنند. [color=#ff0000]برخی الگوریتم‌های روش نامتقارن عبارتند از:[/color] «»‌ Elliptic Curve Cryptography «» RSA «» BlindSignatures «»‌ Diffie-Hellman ( الگوریتم DH ) «» Elgamal Discrete logCryptosystem «» Zero-knowledge Proofs حال می‌توان از یک روش ترکیبی که توضیح داده شد استفاده کنیم یعنی آنکه ما از یک روش symmetric keycryptography برای تبادل اطلاعات استفاده کنیم ولی کلید را به وسیله‌ی روش asymmetric key cryptography روی خط منتقل کنیم تا سرعت کار نیز مناسب تر باشد. مثال کاربردی از این بحث ، می‌توان به (SSL ( Secure Socket Layer اشاره کرد ( احتمالا در Browser Internet ها به آن توجه کرده اید) که در سال ۱۹۹۵ توسط Netscape Communications Corp ارایه شد و از الگوریتم های مختلفی مثل RSA و DES و ۳DES برای انتقال اطلاعات محرمانه مثل Password ها یا Credit Card Information ها در اینترنت استفاده می‌کند ومعمولا بین client و server برای Authentication استفاده می‌شود. ( به شکل زیردقت کنید. ) Public key Cryptography اولین بار در DOS استفاده شد که الگوریتم آن در سال ۱۹۹۱ توسط Phil Zimmerman ارائه داده و به عنوان (PGP ( Pretty Good Privacy به کار گرفته شد. در سال ۱۹۹۴ PGP به صورت multiple platform در آمد و در UNIX و Amiga هم به کار رفت. [b]منابع:[/b] [b]ایران ویج[/b] [b]ویکی پدیا[/b] [b]علوم نظامی[/b] [b]دیستروبوتد[/b] [color=#008000][size=4]نويسنده : Akbari [/size][/color] [url="http://www.pazhoheshkade.ir/%DA%AF%D8%B0%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%B1%D9%85%D8%B2%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C/"][color=#008000][size=4]لینک[/size][/color][/url]
  8. mohammadarea51

    سامانه راکت انداز Tornado-G

    سامانه راکت انداز Tornado-G ورژن ارتقا یافته سامانه راکت انداز BM-21 122-mm است سامانه راکت انداز Tornado-G[/center] Tornado-G به یک سیستم هدایت ماهواره ای جدید مجهز شده است.[/center] مشخصات جنگ افزار : 40 عدد لوله پرتاب 122 میلیمتری کاربران: روسیه خدمه : 3 تجهیزات : سیستم هدایت ماهواره ای، تلسکوپ پانوراما محدوده اتش : 40 کیلومتر کامیون : Ural-4320 6x6 سرعت کامیون : 82 کیلومتر / ساعت محدوده کامیون : 800 کیلومتر زره : بدون زره پوش ابعاد : طول: 7.35m عرض: 2.40 ارتفاع: 3.09 متر ترجمه : mohammad area51[/center] http://nooromahdi.ir/forum/images/icons/thumbsup.gif اگه تکراری نبود تکمیلش می کنم [/center]
  9. mohammadarea51

    سامانه راکت انداز Tornado-G

    [b] سامانه راکت انداز چندگانه ایرانی حدید[/b] [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10027/1~25.jpg[/IMG][/center] [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10027/2~18.jpg[/IMG][/center] [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10027/3~14.jpg[/IMG][/center] [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10027/4~12.jpg[/IMG][/center] [b]جنگ افزار[/b] : 40 لوله کالیبر 122mm [b]کاربران[/b] : ایران [b]طراح[/b] : ایران [b]لوازم[/b] : سیستم شلیک الکترونیک [b]خدمه[/b] : 6 - 7 نفر [b]کامیون[/b] : مرسدس بنز LAK 2624 - 6X6 [b]وزن کامیون [/b] : 13،150 کیلوگرم [b]محودده اتش[/b] : 20 کیلومتر [b]ابعاد[/b] : طول، 2.55 متر عرض، 3.37 متر، ارتفاع 2.4 متر [b]کالیبر [/b][b]راکت[/b] : 122 میلیمتر [b]راکت[/b] :آرش 1 و آرش 2 [left][url="http://www.armyrecognition.com/iran_iranian_army_artillery_vehicles_systems_uk/hadid_hm_20_40_rounds_122mm_mrls_multiple_rocket_launcher_system_technical_data_sheet_specifications.html"]http://www.armyrecog...ifications.html[/url][/left] [center][color=#0000cd][size=5]ترجمه : [/size][/color][color=#0000cd][size=5]mohammad area51[/size][/color][/center] [b] آرش (راکت)[/b] [b]آرش[/b] مجموعه‌ای از راکت‌های توپخانه‌ای غیر هدایت شونده ۱۲۲ میلی‌متری تولید ایران است. [b]آرش ۱ [/b]: برد : ۲۱٫۵ کیلومتر، طول : ۲٫۸۱۵ متر، سرعت : ۷۱۰ متر بر ثانیه [b]آرش ۲ [/b]: برد : ۳۰ کیلومتر، طول : ۲٫۸۱۵ متر، سرعت : ۱۰۵۰ متر بر ثانیه [url="http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B1%D8%B4_(%D8%B1%D8%A7%DA%A9%D8%AA)"]http://fa.wikipedia....wiki/آرش_(راکت)[/url]
  10. [b]به گزارش خبرنگارحماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، [/b]جنگ روانی یکی ازشگردهای نظامی در جنگ تحمیلی بود به شکلی که رژیم عراق به اشکال مختلف سعی در پایین آوردن روحیه آنان می‌کرد. باهم روایتی در این زمینه را می‌خوانیم. مرداد 62 بود و هوا گرم‌تر از همیشه، البته ما که در منطقه عملیاتی پیرانشهر مستقر بودیم گرمای خرما‌پزون این ماه را احساس نمی‌کردیم، ولی بیچاره رفقامون که تو اهواز و آبادان و خرمشهر سلاح به دست گرفته بودند، روزگار سختی را می‌گذراندند. بعد از چند مرحله شناسایی به بند حاجی عمران در خاک عراق نزدیک شدیم. آنجا بود که آنها عملیات سختی را شروع کردند. درگیری مهمی بود، چون هر دو جبهه اهداف مشخصی برای باز‌پس‌گیری داشتند، یعنی ارتفاعات شهید صدر، 2519 و 3300 متری کودو. در طول یک هفته، چندین بار این ارتفاعات بین نیروهای ایرانی و عراقی رد و بدل شد و تلفات زیادی هم بر جای ماند. با تلاش بی‌دریغ بچه‌های گردان، بار دیگر این ارتفاعات به تصرف ما در آمد و آنجا بود که دیگر حمله عراقی‌ها شدت بیشتری گرفت، تا جایی که مردم کرد ساکن روستاهای این منطقه، کوله‌بار خود را جمع کرده و به ما پناه آورده بودند. هرچند که آنها عراقی بودند و در خاک دشمن زندگی می‌کردند، ولی همه ما می‌دانستیم که آنها هم ناخواسته در این صحنه قرار گرفته بودند. به هر شکلی که بود، آنها را به نقده فرستادیم تا در محل آرام‌تری پناه بگیرند. اما حمایت ما از کردهای عراق که برای صدام و فرماندهان او بسیار گران تمام شده بود، باعث شد تا آنها شدت حملات خود را دو چندان کنند. تا جایی که در مدت چند شبانه‌روز هیچ کدام از بچه‌ها حتی یک لحظه هم چشم بر هم نگذاشته بودند. در غروب یکی از آن روزها، حملات دشمن کمی آرام‌تر شد و منطقه برای مدتی، سکوت را تجربه کرد. شب آمد و رفت و درست از ساعت هفت و نیم صبح روز بعد، یک هواپیمای عراقی شروع به حمله هوایی در ارتفاع بسیار پائین نمود و از پشت سر نیروهای ما از حمله شهر پیرانشهر و زاغه مهمات آن را مورد اصابت گلوله قرار داد. ناگهان متوجه شدیم که از پشت سرمان گلوله‌ها شلیک و بدون هیچ هدفی به ارتفاعات اطراف ما برخورد کرده و منفجر می‌شوند. شرایط عجیبی بود تا آنجا که مجبور شدیم به سنگرهای حفره روباه پناه ببریم. همه تعجب کرده بودیم که چطور دشمن، اینطور بی‌هدف از پشت سر، ما را مورد اصابت گلوله‌های خود قرار داده است. وقتی با بچه‌های پشت گردان تماس گرفتیم، فهمیدیم که خودروهای حامل کاتیوشا و تفنگ 107 از آمادگاه به سمت زاغه مهمات پیرانشهر حرکت کرده بودند که با دیدن هواپیمای عراقی، مهمات را در کنار زاغه تخلیه و از صحنه می‌گریزند. در نتیجه بر اثر حمله هوایی دشمن، این منطقه دچار آتش‌سوزی شده و به همین خاطر گلوله‌ها بدون هدف از پشت سر به سمت ما پرتاب شده‌اند. وقتی بچه‌ها از این موضوع باخبر شدند کمی آرام گرفتند و با قدرت بیشتر به نبرد خود ادامه دادند. شب سختی را با حمله بی‌امان عراقی‌ها سپری کردیم، تا اینکه صبح روز بعد چند فروند هواپیمای ترابری عراقی را دیدم که مشغول پیاده کردن چتر بازهای نیروی هوابرد خود در خطوط مرزی ما بودند. اوضاع سختی بود، بچه‌ها حسابی ترسیده بودند. باید هرچه زودتر کاری می‌کردیم تا از این شرایط خلاص بشویم. چند نفر از بچه‌‌های گردان را به سمت تپه‌ای که چتر‌باز‌های عراقی در آن محل فرود آمده بودند فرستادم تا به خوبی منطقه را شناسایی کنند. تا برگشتن آنها، عقربه‌های ساعت به کندی حرکت می‌کردند. بالاخره وانت بچه‌ها برگشت. انگار همه چیز خوب بود، بچه‌های پشت وانت تفنگ‌هایشان را به نشانه خوشحالی و پیروزی بالا گرفته بودند. ماشین با سرعت تمام به سمت ما می‌آمد و گرد و خاک عجیبی راه انداخته بود. کمی که به ما نزدیک شدند دیدم که چتر‌باز‌های عراقی را به ماشین بسته‌اند و آنها را دنبال خودشان، روی زمین می‌کشند. از شدت ناراحتی توان حرف زدن نداشتم، شاید اولین بار بود که در زندگی‌ام اینقدر عصبانی شده بودم. وقتی بچه‌ها رسیدند شروع کردم به داد و بیداد کردن که چرا با این بنده‌های خدا چنین کاری کرده‌اید؟ سربازها که از صدای بلند من حسابی ترسیده بودند چند دقیقه‌ای سکوت کردند، ولی بعد از مدتی با صدای بلند شروع به خندیدن کردند. دیگر حسابی کُفرم را در آورده بودند، وقتی برگشتم، دیدم که آنها فقط چند تا عروسک در لباس نظامی عراقی با چتر‌های کهنه و پاره پاره بودند که صدام برای تضعیف روحیه ما آنها را در خاک ایران پیاده کرده بود. نمی‌دانستم باید بخندم یا ... [b]بالاخره این هم کمدی زیبایی بود به کارگردانی صدام.[/b] [b]*راوی:سرهنگ کریم نظر زاده معافی[/b] [left][url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920707000863"]http://www.farsnews....=13920707000863[/url][/left]
  11. mohammadarea51

    اخبار برتر نظامی

    http://www.armyrecognition.com/october_2013_defense_industry_military_news_uk/india_successful_test_fires_home-made_nuclear-capable_prithvi_ii_short-range_ballistic_missile_07101.html [img]http://indianewsdiary.com/wp-content/uploads/2013/08/prithvi.jpg[/img]
  12. [color=#FF0000][b]گروه فرهنگی مشرق-[/b][/color] یکی از کتاب‌های مهمی که چندی است وارد بازار کتاب ما شده است، «مرداب انتحار» نام دارد. این کتاب که با دقت و زیبایی به جزئیات و پشت و پرده‌های عملیات انتحاری با تاکید ویژه بر عملیات انتحاری در سیستان و بلوچستان پرداخته است، کتاب بسیار مهم و البته قابل تامل و توجهی است که جای خالیش در میان ادبیات پژوهشی ما مدت‌ها دیده می‌شد. بُعد مهم‌تر و دقیق‌تری که این کتاب دارد و نویسنده‌اش یعنی علیرضا کیخا به آن پرداخته است، تفاوت عملیات انتحاری با استشهادی است که متاسفانه مدتی است رسانه‌های غربی با خلط مبحث و ماهی گرفتن از آب گل آلود سعی در یکی نشان دادن این دو رفتار کاملا متفاوت و ایجاد شبهه در ذهن و دل مردم دارند که کیخا با ظرافت و زیبایی به این شبهه‌ها پاسخ داده و نمونه‌های جالبی هم در کتاب آورده است [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/418069_203.jpg[/IMG][/center] به دلیل اهمیت موضوع این کتاب به سراغ نویسنده‌ این کتاب که پیش از این کتابی در مورد گروهک ریگی با عنوان «گروهک مالک، قطعه پازل جنگ نرم» نوشته بود، رفتیم و با او گپ و گفتی درباره کتاب و پشت پرده عملیات‌های انتحاری داشتیم. این گفت‌وگوی خواندنی را از دست ندهید. [b]*درباره ماجرای نوشتن کتاب توضیح می‌دهید؟ چه شد که به این موضوع علاقه مند شدید و سراغ نوشتن کتابی درباره عملیات انتحاری رفتید؟[/b] به هر حال ماجرای کتاب بی‌ربط به مسائل استان سیستان و بلوچستان نیست که من در آن زندگی می‌کنم. اتفاق‌هایی که در استان افتاد، این دغدغه را در من ایجاد کرد که درباره شکل‌گیری حوادث و جریانی که حاضر می‌شود به نام اسلام و با شعارهای اسلامی دست به چنین کارهایی بزند، دست به پژوهش بزنم. البته این پژوهش با همکاری و هم فکری جمعی از دوستان فرهنگی استان انجام شد. به هر شکل بعد که وارد قضیه شدم دیدم بحث خیلی گسترده‌تر از چیزی است که گمان می‌کردم و متوجه شدم در حوزه‌های مختلف و در رسانه‌ها این موضوع محجور است و حتی پژوهشگران درباره این موضوع غفلت کرده‌اند. اما اگر این غفلت را کنار منویات حضرت امام بگذاریم، می‌بینیم که ماجرا، موضوع ساده‌ای نیست که این قدر ساده و بی‌توجه از کنار آن گذشته‌ایم. امام (ره) حتی پیش از انقلاب هم وهابیت را یک خطر برای اسلام می‌دانند و به این مسئله اشاره می‌کنند و هشدار می‌دهند ولی هنوز هم ما غافل هستیم. همه این دلایل کنار هم باعث شد من به این موضوع علاقه‌مندتر شوم و سعی کردم در این کتاب اقدامات انتحاری در استان و پشت پرده این رفتارها به تصویر درآید و کالبد شکافی شود. [color=#FF0000][b]*مفتی‌های وهابی انتحار را مقدس جلوه می‌دهند[/b][/color] [b]* اصلا چرا عده یا گروهی به سراغ عملیات انتحاری می‌روند؟[/b] به‌کارگیری عملیات انتحاری از سوی گروهک‌ها و به خصوص گروهک ریگی می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد اما در استان مهم‌ترین دلیلش کم هزینه بودن و برد رسانه‌ای و امنیتی بالای آن است. به هر شکل گروهک بعد از سلسله اقدامات تروریستی از قبیل راه بندان، آدم ربایی و... متوجه شد توانایی اقدام در حد حادثه تاسوکی را ندارد لذا رو به این عمل تروریستی یعنی انتحار آورد. هرچند به لحاظ فقهی نیز مفتی‌های وهابی تلاش دارند آن را یک اقدام مقدس جلوه دهند. و به همین دلیل این اقدام می‌تواند یک خطر باشد هم برای استان، هم برای کشور و هم برای جهان اسلام. حضرت امام (ره) هم متوجه این خطر شده بودند که به کرات در ادبیات حضرت امام مشاهده می‌کنیم که ایشان دقیقاً به این خطر اشاره می‌کند و و هشدار می‌دهد و به عبارت دقیق‌تر شاید بتوان گفت که این خطر از خود جریان کفر و اسرائیل و آمریکا برای ما خطرناک‌تر است. [color=#FF0000][b]*انتحار یکی از شعبه‌های اسلام آمریکایی است[/b][/color] [b]*بر چه اساسی می‌گویید که خطر این جریان از خطر اسرائیل و جریان کفر بیشتر است؟[/b] به دلیل اینکه امروز ما نمونه بارز این جریان را در کشورهای اسلامی و به خصوص در سوریه می‌بینیم که عده‌ای به نام اسلام دست به جنایت می‌زنند. این یکی از شعبه‌های اسلام آمریکایی است که حضرت امام در فرمایش‌هایشان از اسلام آمریکایی به عنوان یک تیر سه شعبه یاد می‌کنند و می‌فرمایند این سه شعبه تشکیل شده است از اسلام التقاطی، اسلام بی‌تفاوت و اسلام تحجر. همه این‌ها در پازل اسلام آمریکایی گام برمی‌دارند؛ لذا وقتی کار پژوهش را شروع کردم، دیدم قصه واقعا همین است که امام فرموده بود. یعنی اتفاق خطرناکی در شرف وقوع است؛ لذا یکی از مشکلات من در استان با بعضی دوستان این بود که باید نگاهمان به این پدیده خیلی عمیق‌تر از آن چیزی باشد که امروز شاهد آن هستیم. نگاه به این موضوع باید فرهنگی و معرفتی باشد لذا اگر تنها با برخوردهای صرفاً امنیتی و نظامی اکتفا شود؛ برخورد ریشه ای صورت نگرفته است. [color=#FF0000][b]**روان مردم ناامن شده بود[/b][/color] [b]*درباره این مشکلات و تفاوت نگاه‌ها بیشتر توضیح می‌دهید؟ الآن فضای استان سیستان و بلوچستان در برخورد با این گروه ها چگونه است؟[/b] قبل از اینکه مالک عملیات تروریستی را در سال 84 شروع کند، در استان ناامنی داشتیم. اما این ناامنی برد تبلیغاتی و برد روانی چندانی نداشت و مردم به عنوان یک اتفاق به آن نگاه می‌کردند که عده‌ای عملیاتی انجام می‌دهند و دنبال خواسته های شخصی، گروهی و حتی مالی خودشان هستند اما اتفاق سال 84 به شکلی بود که استان را تکان داد. مردم به لحاظ روانی دچار مشکل و ناامنی شدند یعنی به جای اینکه استان ناامن شود، روان مردم ناامن شد و اتفاقاً وقتی شما روی رویکرد گروهک مالک مطالعه کنید و عمیق‌تر شوید کاملاً متوجه می‌شوید که پشت پرده جریان مالک اتفاقاً یک جریان تشکیلاتی و روانی است که مدیریت می‌شود. هرچند ظهور و بروزش یک اتفاق خشن است و حادثه‌ای مثل تاسوکی و مسجد جامع رقم می‌خورد اما یک تیم فرهنگی این جریان را مدیریت می‌کند. پشت این اتفاق‌ها یک جریان رسانه‌ای - جریان روانی است و متخصصان جنگ روانی هدایت این جریان را بر عهده دارند. [color=#FF0000][b]*اولین کار ریگی تشکیل شاخه فرهنگی بود[/b][/color] [b]* واقعا؟[/b] بله و خیلی جالب است که بدانید مالک برعکس خیلی از گروه‌های دیگر که صرفا کارهای عملیاتی انجام می‌دادند اولین کارش تشکیل یک شاخصه فرهنگی برای گروهش بود و اتفاقاً مسئول این شاخه، فعال فرهنگی و آدم رسانه‌ای بود. NGO داشت و در پوشش آن و فعالیت‌های به ظاهر فرهنگی، به وظیفه اصلی خود نیز عمل می‌کرد. تازه بعد از یکی دو سال مسئولان ما متوجه شدند آدمی که در محافل مختلف استان سخنرانی می‌کرد و تریبون در دست داشت، مهره مالک است. این فرد بعد از 2 سال دستگیر و بعد از بازجویی اعدام شد. اینجا می‌خواهم بگویم قصه مالک متفاوت بود. وقتی این فرد دستگیر شد و اعتراف کرد، هم زمان بیش از 100 وبلاگ و سایت حامی جریان تکفیری و تروریستی مالک در استان همه غیر فعال شدند. این نشان می‌دهد، شیوه عوض شده است از این جهت نقد من به بعضی مسئولان این بود که آنها این اتفاق را نمی‌دیدند و به دنبال یک حادثه می‌خواستند با رویکرد صد درصد امنیتی و نظامی با این حوادث برخورد کنند. [color=#B22222][b]*باید با کتاب و فعالیت فرهنگی بین مردم روشنگری کنیم[/b][/color] [b]* یعنی شما با رویکردهای کاملا امنیتی مخالف هستید؟[/b] شاید رویکردهای کاملا امنیتی در کوتاه مدت جواب بدهد ولی در درازمدت خودش تبدیل به یک معضل روانی می‌شود و مردم تا یک گشت و ایست بازرسی ببینند احساس می‌کنند ناامنی دیگری در استان در شرف وقوع است. نقد ما این بود که باید وارد فضای فرهنگی شویم و از رسانه‌ها شروع کنیم. ما باید در حوزه نشر وارد شویم، آگاه‌سازی و روشنگری کنیم. این روشنگری خصوصاً در جامعه اهل سنت بیشتر باید رخ دهد. مالک بیش از همه به اهل سنت ظلم کرد و احساسات پاک مذهبی و قومی آنها را به بازی گرفت. با اقدامات فرهنگی و رسانه ای می‌توانیم فضای ذهنی مردم را نسبت به اصل این قصه روشن کنیم. در واقع به این شکل جلوی اقدامات را بگیریم. البته این بخشی از ماجرا است و بخش دیگرش فعالیت‌های وهابیت در استان است که به نظر من هنوز هم اتفاق نظری در این رابطه وجود ندارد. فعالیت‌های وهابیت در استان سیستان و بلوچستان جدی است و [color=#000000]هرچند الان مسئله وهابیت دغدغه اول استان سیستان و بلوچستان است، اما درصورت توجه نکردن به این تحرکات در آینده‌ای نه چندان دور ممکن است این پدیده را در استان‌های دیگر هم ببینیم که بسیار خطرناک است. امروز سوریه را همین جریان‌های تکفیری به این روز انداخته‌اند و مانع جدی مقاومت در منطقه شده‌اند.[/color] [center] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/13920528000498_PhotoL.jpg[/IMG][/center] [b][color=#ff0000]*فکر نمی‌کردیم این گروهک چنین پشت پرده‌ای داشته باشد[/color] [/b] [b]*شما درباره ضرورت روشنگری و مقابله فرهنگی با پدیده غیر فرهنگی گروهک ریگی و جریان‌های تکفیری سخن گفتید و اشاره کردید که این کتاب کاری فرهنگی بوده که مقابل کار ضد فرهنگی آنها انجام شده است. حالا با توجه به اینکه کتاب قبلی شما مشخصاً درباره گروهک ریگی بود و دو سال هم هست که از انتشار آن می‌گذرد، بازخورد انتشار این کتاب چه بود و یک کار فرهنگی چه قدر در این فضا توانسته راه خودش را پیدا کند؟[/b] بین مردم و کسانی که قرار بود مخاطب اصلی کتاب «گروهک عبدالمالک قطعه پازل جنگ نرم» باشند و در حوزه‌هایی که توزیع شد به خصوص در محیط‌های دانشگاهی و حوزه‌های علمیه بازتاب خیلی خوبی داشت. در نمایشگاه کتاب هم فروش کتاب خیلی خوب بود. در بعضی موارد شماره خودم را می‌دادم تا با دوستانی که انتقاد داشتند صحبت کنم. واقعاً دیدم که نگاه‌ها تغییر کرد و خیلی اثرگذار بود. پس از مطالعه کتاب و خصوصاً در جلسات نقد و بررسی کتاب به من مراجعه می‌کردند و می‌گفتند ما فکر نمی‌کردیم این گروهک چنین ایده‌هایی داشته باشد و چنین پشت صحنه‌ای پشت اقداماتش باشد. منتها مشکلی که داریم این است که متأسفانه بحث حمایت از کارهای فرهنگی خیلی ضعیف است چون نگاه‌ها بیشتر امنیتی است؛ لذا تصورم این است که از این مدل کارها و کارهای قوی‌تر از این اگر حمایت نشود، چندان اثرگذار نخواهد بود. معتقدم افرادی هستند که خیلی قوی‌تر از من می‌توانند در این حوزه قلم بزنند چون تأثیرش را دیده‌ام و با هر کسی که در این فضا وارد مباحثه شده‌ایم چه طلبه چه دانشجو بعد از مطالعه کتاب اثر خوبی داشته است و به شرط حمایت می‌تواند اثرات عمیق‌تری هم بگذارد. [color=#FF0000][b]* آدم‌های خوش قلمی در استان داریم، کافی است کمی حمایت شوند[/b][/color] [b]* شما خودتان را در این عرصه تنها حس نمی‌کنید؟ نویسنده‌های دیگری هستند که در این حوزه فعالیت کنند؟[/b] شاید دغدغه‌ها متفاوت باشد اما هستند. الآن در عرصه رسانه سایت‌های خوبی وجود دارد و در این حوزه کار می‌کنند اگر حمایت شود و اهمیت کار و تأثیرگذاری کار درک شود که جامعه نیازمند چنین کتاب‌هایی است افراد بیشتری دست به قلم می‌شوند. این مدل کارها در استان ما خیلی کم اتفاق افتاده و ورود نویسندگان ارزشی خیلی کم است بعد هم به مسئله تروریسم و وهابیت تاکنون به این شکل پرداخته نشده است و تا به حال کسی مشخصاً به عملیات‌های انتحاری و تفاوتش با عملیات استشهادی نپرداخته بود. اما مطمئن هستم اگر حمایت شود، انگیزه برای گسترش این‌گونه آثار ایجاد خواهد شد. ما آدم‌های خوش قلمی در استان داریم، کافی است کمی حمایت شوند. [color=#FF0000][b]*ریگی می‌خواست فرهنگ شهادت طلبی را تحریف کند[/b][/color] [b]*نکته مهم در کتاب شما پرداختن به موضوع عملیات استشهادی در کنار عملیات های انتحاری است. چه لزومی داشت که در این کتاب به عملیات‌های استشهادی هم بپردازید؟[/b] من به کلیدواژه‌ای اشاره می‌کنم. مالک در اعتراف‌هایش می‌گوید: یکی از اهداف من این بود فرهنگ جهاد و شهادت‌طلبی را تحریف کنم. این نکته بسیار مهم است. چرا امروز در کشورهای اسلامی عملیات‌های انتحاری به این شکل اتفاق می‌افتد؟ چرا کار به جایی رسیده که حتی در برخی محافل دانشگاهی شبهه ایجاد کرده‌اند که بین عملیات استشهادی و انتحاری تفاوتی وجود ندارد؟ شما اگر بتوانید تفاوت‌ها را خوب نشان دهید، این شبهه‌ها برطرف می‌شود و همین یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های من بود برای نوشتن کتاب البته احساس می‌کنم در کتاب من جا داشت به این تفاوت‌ها بیشتر پرداخته شود. [b]* چه طور؟[/b] مثلاً در صحنه عملیات انتحار مسجد جامع زاهدان دو اتفاق می‌افتد یک انتحار و یک استشهاد. یعنی عامل گروهک سعی می‌کند وارد مسجد شود و عده‌ای از مسلمانان را بکشد. در همان لحظه آدم دیگری با احساس وظیفه و تکلیف، این آدم را در آغوش می‌گیرد و خودش شهید می‌شود. یعنی در یک صحنه شما می‌توانید تفاوت انتحار و استشهاد را ببینید. این را می‌توانستم بیشتر از این باز کنم. شهید محمد گلدوی را به عنوان یک عامل استشهادی استان در کنار منیف اشمر و سه شهید دیگر استشهادی می‌توانستم به تصویر بکشم که در آن صورت کتاب فنی‌تر می‌شد. ان‌شاءالله در چاپ‌های بعدی این اتفاق بیفتد. [color=#FF0000][b]*شیوه‌های شست و شوی مغزی عوامل انتحاری/ از جهل آدم‌ها استفاده می‌کنند[/b][/color] [b]*شما که این تحقیق را انجام دادید، دلایل جذب شدن عده‌ای به سمت انتحار را چه می‌دانید؟ یک فرد به چه نقطه‌ای می‌رسد که هم خودش را می‌کشد و هم تعدادی انسان بی‌گناه را؟ فعالیت این گروه‌ها برای جذب عامل انتحاری چیست؟[/b] شک نکنید افرادی که عامل انتحاری می‌شوند، باید ویژگی‌های مشخص و مشترکی داشته باشند. ویژگی مشترک 90 درصد این عوامل انتحاری که من در کتابم به آن پرداخته‌ام، این است که این آدم‌ها به لحاظ فهم دینی و اعتقادی بسیار پایین هستند و هیچ اطلاعی از اعتقادات اسلام ندارند، لذا گروهک از این جهل استفاده می‌کند و سراغ آدم‌هایی می‌رود که به لحاظ سطح علمی پایین هستند و فهم درستی از اعتقادات دینی ندارد. یکی از کارهای تأثیر گذار کتاب در همین راستا، آوردن کارنامه درسی این افراد است. مثلا یکی از عوامل انتحاری نمره قرآنش 2 بوده است. دیگری معدلش 5 است و در مجموع به لحاظ سطح فرهنگی از نظر خانوادگی بسیار پایین هستند، اکثراً سابقه شرارت دارند و بعضاً از خانواده‌های معدومان هستند و به راحتی جذب گروه‌های تکفیری می‌شوند. یک سری مؤلفه‌های شخصیتی این افراد به جذب آنها کمک می‌کند. بعد از اینکه جذب شدند 6-5 ماه آموزش‌های اعتقادی به آنها خورانده می‌شود یعنی طرف به جای اینکه 5تا10 ساله طلبه شود، 6-5 ماهه طلبه و مبلغ می‌شود. این‌ها در آن فضای تعصبی وهابیت در پاکستان پرورش می‌یابند. در انتها هم عامل انتحاری یک ماه آخر زندگی‌اش را تنهای تنها با یک مفتی می‌گذراند. مثلاً دو نفر از عوامل انتحاری گروهک مالک دو ماه آخر را شخصاً با یک مفتی زندگی می‌کردند و کس دیگری غیر از این فرد حق ارتباط با عامل انتحاری را نداشت یعنی کاملاً به لحاظ اعتقادی شست‌وشوی مغزی داده می‌شوند؛ لذا می‌بینید بعد از ورود عامل انتحاری بعد از این چند ماه به کشور برای انجام عملیات انتحاری، اگر مدت ورودش به استان تا انجام عملیات از 3-2 هفته بیشتر شود، احتمال انجام عملیات کاهش می‌یابد. از این جهت تلاش گروهک این است که در روزهای اول ورود، عملیاتی را انجام دهند. [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/13911114000143_PhotoL.jpg[/IMG][/center] [b][color=#ff0000]**مسلمانان را می‌کشند تا رسول اکرم آنها را در آغوش گیرد![/color] [/b] [b]اینکه گفته می‌شود عده‌ای از این عوامل انتحاری در جیبشان قاشق و چنگال گذاشته‌اند تا بلافاصله از غذاهای بهشتی بخورند، صحت دارد؟[/b] حالا به این شکل شاید نباشد اما در مصاحبه‌شان به نکاتی اشاره می‌کنند که جالب است. آمادگی ذهنی این‌ها برای در آغوش گرفتن آنها توسط رسول مکرم اسلام خیلی بالا است. یعنی در جمله‌ها و فیلم‌هایشان می‌گویند ما این عملیات را علیه کفار و مشرکان انجام می‌دهیم و در آن دنیا در بهشت رسول اکرم منتظر ما است. این می‌شود دغدغه اصلی آنها. یک ویژگی مهم دیگر این افراد، تشابه بسیار زیادشان به خوارج است من در کتاب این را قید کرده‌ام. سطحی‌نگری مهم‌ترین عامل انحراف این‌ها است یعنی همان معضلی که در صدر اسلام امیرالمؤمنین (ع) با آن مواجه شد و پیامبر سال‌ها با آن مبارزه کرد و درباره‌اش نگران بود. الآن ما با چنین پدیده‌ای روبه‌رو هستیم این پدیده خیلی می‌تواند خطرناک باشد به خصوص اینکه جریان‌های رسانه‌ای معاند قصد حمایت از آنها را داشته باشند. این اسلام تحجر است. نباید تردید داشت که انفجارهای تروریستی و اقدامات انتحاری وهابی‌ها و تکفیری‌ها در عراق و سوریه هر کدام تکمیل‌کننده پازل رژیم صهیونیستی هستند. [b][color=#ff0000]*بازی برد- برد غرب با استفاده از اسلام تحجر[/color] [/b] [b]*منابع شما برای نوشتن این کتاب چه بود؟ گفت‌وگوی رو در رو با دستگیر شده‌ها و عوامل انتحاری داشته‌اید؟[/b] گفت‌وگوی رو در رو نداشته‌ام اما از اعترافات استفاده کرده‌ام با ارتباطی که با بعضی منابع گرفته شد، کتاب کامل‌تر شد. همچنین از اظهارنظرهای این‌ها در رسانه‌های خودشان استفاده کردم. فیلم‌هایی که خودشان را منتشر کردند نیز منبع خوبی برای کتاب بود. فیلم دیدار علمای اهل سنت و بزرگان منطقه پیشین، قبل از اعدام مالک، در نوشتن دو کتابم خیلی کمک کرد. برای اینکه تحلیل واقعی‌تری ارائه و ذهن من آماده شود برای نوشتن کتاب، منابع این چنینی خیلی کمک کننده بود. اگر خوب به این اقدامات دقت شود مشاهده می‌شود که این حوادث شمشیر دو لبه‌ای علیه اسلام و بازی برد برد برای غرب است چون هم چهره‌ای خشن از اسلام به تصویر کشیده می‌شود و هم میان مسلمانان تفرقه ایجاد می‌کند. فیلم جنگجویان خدا که خانم کریستین امانپور گوینده‌اش بود، هم خیلی به نوشتن کتاب کمک کرد. در آن فیلم رسماً عملیات استشهادی هدف قرار گرفته بود و با نشان دادن عوامل انتحاری در کشورهای اسلامی، آن را به جای عملیات استشهادی معرفی می‌کردند. مجموعه داده‌ها به من کمک کرد تا همه چیز را کنار هم بگذارم و کتاب را بنویسم. [center][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/1391031017343714_PhotoL.jpg[/IMG][/center] [b]*انتشار این کتاب‌ها باز خور منفی یا تهدیدی از جانب این گروه‌ها برایتان داشته است؟[/b] خیلی برایم مهم نبوده است. تا کنون اتفاق و تهدید خاصی هم صورت نگرفته. چون فضای کتاب علمی و مستند بود تأثیر مثبتی داشت. گاهی آن اوایل تماس‌هایی گرفته شد که البته با پاسخ‌های مستند و منطقی طرف قانع به نظر می‌رسید. [b]*برنامه‌ای برای نوشتن کتابی از این دست باز هم دارید؟[/b] بله، در کتاب بعدی سعی خواهم کرد به جریان وهابیت به عنوان بزرگ‌ترین خطر در جهان اسلام بپردازم که حتی خطرناک‌تر از کفر است. روی این موضوع کار می‌کنم منتها مقداری دستمان خالی است و حمایت نیاز دارد تا بتوانیم با توکل بر خدا و عنایت اهل بیت پیش برویم. [b]*نکته‌ای باقی مانده که بخواهید بفرمایید؟[/b] اولاً از فارس تشکر می‌کنم که به انتشار خبر کتاب کمک کردند و این کار حمایت معنوی مؤثری بود. اما دغدغه اصلی‌ام این است که این جریان یک مسئله برای کشور شود و روی این جریان تمرکز کنند. در حوزه‌های فرهنگی حمایت بیشتری شود. هنوز احساس می‌کنم به این مسئله خطرناک خیلی از رسانه‌ها و از جمله رسانه ملی وارد نشده‌اند. نمی‌دانم چرا هنوز علیه وهابیتی که امام این قدر درباره‌اش حساس بود و لفظ اسلام تحجر را برای وهابیت به کار برده است کسی ورود نمی‌کند. امروز غرب تردید ندارد که به اسلام جز با اسلام نمی‌توانند ضربه بزنند، آمریکا و اسرائیل اگر مستقیم به سوریه حمله می‌کردند، در دو ماه تکلیف مشخص می‌شد اما دو سال است جریانی به نام اسلام ضربه‌های زیادی به سوریه وارد کرده است. مالک آدم می‌کشت با شعار الله اکبر. آدمی که کشته می‌شد، او هم الله اکبر و لا اله الا الله می‌گفت. جامعه می‌ماند بین این دو، که کدام به حق است؟ شعار هر دو الله اکبر است اینجا است که عرض می‌کنم که رسانه‌ها باید پای کار بیایند و کار فرهنگی کنند. این مسئله دغدغه بزرگی است ما استان‌های سنی نشین دیگری هم داریم. اهل سنت به واقع همراه ما هستند. وقتی حضرت آقا مسئله وحدت را به طور ویژه مطرح می‌کند نشان می‌دهد ما با اهل سنت دعوایی نداریم. اما جریان وهابیت تلاش دارد به نام اهل سنت دست به اقدام ضد شیعی بزند و این‌گونه جامعه را به چالش بکشاند. باید دقت شد و با ظرافت ورود کنیم. [color=#FF0000][b]**هنوز نتوانسته‌ام کتاب را در استان پخش کنم[/b][/color] اگر مسئله امنیت ملی ما با این موضوع گره خورده است، رسانه‌ها باید بیشتر به این موضوع بپردازند. از نوشتن کتاب تا دیگر فعالیت‌های فرهنگی. انصافاً یکی از دلخوری‌های من این است که هنوز نتوانستم کتاب را در استان پخش کنم و مسئولان قانع نشده‌اند که کتاب می‌تواند اثرگذار باشد. چه طور خارج از استان از کتاب به عنوان کتابی محکم و قوی تجلیل می‌شود اما در استان این نگاه وجود ندارد؟ ظهور جریان‌های تکفیری یک پدیده ضد فرهنگی است که باید از راه خودش باید وارد شد و با اقدامات فرهنگی با آن مقابله کرد نه با نگاه‌های امنیتی صرف. البته آن هم در جای خود اثرگذار است ولی در کوتاه مدت و برای درازمدت باید از راهکارهای فرهنگی وارد شد. [font=courier new,courier,monospace][size=5][url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/254344/%D8%B4%DB%8C%D9%88%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%D8%B4%D9%88%DB%8C-%D9%85%D8%BA%D8%B2%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%B1%DB%8C"]لینک[/url][/size][/font]
  13. امیر خلبان حسین خلیلی در گفت‌وگو با فارس روایت بزرگ‌ترین ابتکار نیروی هوایی در حمله به دشمن بزرگ‌ترین ابتکار نیروی هوایی این بود که دشمن با 100 فروند و ما با 140 فروند علیه آنها حمله کنیم و نیروی هوایی در آن روز به جنگ تانک‌ها هم رفت. http://media.farsnew...0108_PhotoA.jpg به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، یکی از نیروهای راهبردی در طول جنگ هشت ساله عراق علیه ایران نیروی هوایی است که با انجام هزاران سورتی پرواز نقش بسیار مهمی در انهدام نیروها و استحکامات عراق ایفا کرد. برای تنویر افکار عمومی از تلاش‌های این نیرو و چگونگی ابتکارات و اقدامات این نیرو در طول جنگ پای صحبت‌های امیر سرتیپ دوم خلبان حسین خلیلی پژوهشگر مرکز مطالعات نیروی هوایی می نشینیم: سرتیپ دوم خلبان دکتر حسین خلیلی متولد 1335 در ورامین هستم. دوره‌های مختلف تحصیلی را در ورامین طی کردم. سال 54 با دوره خلبانی آشنا شده و به کشور امریکا اعزام شدم و سال 56 به کشور بازگشتم. دوره هواپیمایی F5 را در پایگاه دزفول گذراندم و در اوایل سال 57 به پایگاه تبریز به عنوان خلبان هواپیمای شکاری منتقل شدم. بنده جزو جوانترین خلبانانی بودم که دوره هواپیماهای شکاری را در امریکا طی نمودم. http://media.farsnew...0304_PhotoL.jpg با شروع جنگ، در شهریور 59 که با حمله عراق روبه ‌رو شدیم، بنده با درجه ستوان یکم خلبان با 24 سال سن در پایگاه شکاری تبریز خدمت می‌کردم. در آن روز ما از پست فرماندهی سؤال کردیم آیا عراق حمله کرده است که گفتند: عراق به 15 پایگاه و ایستگاه رادار حمله کرده است. ما در آن روز هم غافلگیر شدیم. چون عوامل اطلاعاتی ارتش به دلیل انحلال اداره ضد اطلاعات نتوانسته بودند زمان تقریبی از حمله هوایی را به پایگاه‌های نیروی هوایی اعلام کند. انتخاب ساعت درست حمله در نقطه تعویض شیفت کاری به این غافل گیری کمک بسیاری کرده و از طرفی نیز می‌توان گفت: غافلگیر نشدیم؛ به دلیل اینکه نیروی هوایی از ماه‌ها قبل حمله عراق را پیش‌بینی کرده بود، اما بنا بر «طرح البرز یا کمان 99» نیروی هوایی مجاز به عملیات تهاجمی نبود و در صورت حملات باید اقدامات تلافی‌جویانه انجام می‌داد. ما مجبور شدیم عملیات تلافی‌جویانه انجام بدهیم. در آن روز یعنی 31 شهریور هواپیماها آماده شدند و اولین پرواز ظرف 1.5 ساعت بعد از حمله عراق از پایگاه شکاری تبریز انجام شد که یک پرواز پوشش دفاع هوایی بود. از طرفی نیز در اصفهان در همان ساعت به تقویت دفاع هوایی از فضای اصفهان و پایگاه هوایی پرداخت. یعنی همان روز همزمان ازپایگاه بوشهر دستور حمله به استان بصره، از پایگاه همدان به پایگاه کوت در استان نیسان و به پایگاه الرشید در بغداد داده شد. یعنی اولین حمله‌ و پاسخ را ما 2.5 ساعت و نیم بعد از حمله عراق دادیم. طرح عراق این بود که با یورش سراسری ابتدا برتری هوایی را کسب کند و پس از کسب این برتری نیروهای زمینی به طور آزادانه در برابر ما فعالیت کنند، اما طرح عراق آن روز اجرا نشد. البته همه راهبرد پردازان نظامی دنیا یک پیروزی برق‌آسا را برای رژیم عراق پیش‌بینی کرده بودند و علت آن هم این بود که با توجه به شواهد موجود ما هیچ اقدامی برای پیشگیری انجام نداده بودیم. نیروی هوایی درهمان 31 شهریور به عنوان یک نیروی واکنش سریع وارد جنگ شد و شهدایی مثل شهید محمد صالحی و خالد حیدری تقدیم کردند. در آن روز ما آماده شدیم با 36 فروند علیه رژیم عراق حمله کنیم، که دستور حمله صادر نشد اما فردا اول مهر 59 با 140 فروند هواپیما حمله کردیم. قرار بود به همه پایگاه‌ها به جز H3 حمله کنیم. همانطوری که توجیه شده بودیم یک ساعت قبل از طلوع آفتاب پای جنگنده‌ها بودیم و در هوای گرگ و میش و با طلوع آفتاب بمب‌های خودمان را بر سر پایگاه‌های بعثی فرود آوردیم. در طول دفاع مقدس نیروی هوایی ابتکاراتی داشت. در آن زمان به دلیل مسائل دوران انقلاب، آموزش‌های نیروی هوایی متوقف شده بود و هواپیماها کمتر پرواز می‌کردند و با توجه به کمبود امکانات در زمان جنگ ما طرح‌هایی دادیم. مثل اینکه پایگاه را در سطح شرایط جنگی می‌بردند تا بررسی شود پرسنل نیروی هوایی چطور خودشان را حفظ می‌کنند و با دشمن مبارزه می‌کنند. مثلاً طرح ترمیم و آماده‌سازی باندها در تمرین‌ها 2.5 ساعت طول می‌کشید تا آماده شود، ولی می‌بینیم که در شرایط واقعی که باندهای ما مورد هدف قرارگرفتند کمتر از 1:20 دقیقه پرسنل جمع می‌شوند و باند را آماده می‌کنند و به نظر بنده پتانسیل موجود این کار را می‌کرد. در حقیقت کار آماده‌سازی بیش از 335 فروند که 140 فروند آنها توانست از مرز هوایی دشمن بگذرد در یک نصفه روز کار بزرگی بود که توسط نیروی هوایی انجام شد. ما در این یورش در همان لحظات اولیه 140 فروند هواپیما در آسمان داشتیم و 335 سورتی پرواز صورت گرفت. برخلاف پیش‌بینی و گفته‌های عراق که گفته بودند ایران 50 درصد توان نظامی‌اش را از دست داده است. بنابراین دشمن با دیدن هجوم شدید نیروی هوایی یک برداشت مبالغه‌آمیز از ما کرد و مجبور شد هواپیماهای خودش را تا پایگاه‌های کشورهای عربی گسترش دهد تا از گزند هواپیمای نیروی هوایی در امان بماند و روی دیگر قضیه این بود که اهوازو دزفول در آستانه سقوط بود. در مقابل پرسنل نیروی هوایی ابتدا با زدن سامانه‌های اقتصادی دشمن، دشمن را متوقف کردند و با ترابری هوایی نیروهای ما را جابه‌جا کردند و در این فرایند در دو ماه اول جنگ 87 نفر از پرسنل نیروی هوایی شهید شدند؛ مثل شهیدان روزی‌طلب، جودکی، مقیمی، جدی و... که نیروی آموزش‌دیده ما بودند. بزرگ‌ترین ابتکار نیروی هوایی این بود که دشمن با 100 فروند از بهترین‌ها و ما توانستیم با 140 فروند علیه آنها حمله کنیم و نیروی هوایی در آن روز به جنگ تانک‌ها هم رفت. مثلاً درپایگاه دزفول برای آماده‌سازی جنگنده‌ها پرسنل ما در آن گرمای دزفول، در آشیان‌ها به جای استفاده از جک‌ها برای استقرار مهمات؛ خودشان را به صورت گروه‌هایی تا 8 نفر زیر بمب‌های 250 کیلویی می بردند و بمب‌ها را دوش می‌کردند تا هواپیما زودتر آماده شود و پرواز کند، یا هواپیمای F14 که مسئولیت پوشش هوایی ما را داشت در زمان جنگ با نظارت کارشناسان بومی خودمان کار می کرد. همان هواپیمایی که در زمان حضور کارشناسان امریکایی 50 درصد کار برعهده آنها بود و همیشه 30 تا 40 درصد از سورتی پروازها به خاطر عدم همخوانی با فرهنگ نظامی ما لغو می‌شد. و این چیزهایی بود که استکبار جهانی پیش‌بینی نکرده بود که در کنار آن پشتیبانی مردم و رهبری امام(ره) باعث شد تا فرایند شکل‌گیری صف‌آرایی نیروهای ما در برابر رژیم عراق تسری یابد. مثلاً هواپیماهای 747 ما شبانه در شهرهای بزرگ ما مردم داوطلب را تا ظرفیت 1400 نفر سوار هواپیما می‌کردند و در امیدیه پیاده می‌کردند و روانه جبهه‌ها می‌کردند و این کارهای بزرگی بود که کارهای ما را تسریع کرد و جنگ برق آسای عراق را به جنگ فرسایشی تبدیل کرد. در کنار همه تجهیزات پیشرفته عراق، تنها هواپیمایی که دشمن به ما داد و ما از دشمن گرفتیم pc7 بود که هواپیمای تک‌موتوره ملخ‌دار است که در دانشکده خلبانی استفاده می‌شد. یک ابتکار دیگر این بود که یک روز دیدیم بنا به دستور شهید بابایی تمام هواپیماهای ما از پایگاه شیراز به اصفهان انتقال داده اند. وقتی یکپارچگی در نگهداری هواپیما ایجاد شد شهید بابایی مثل یک خلبان تازه‌کار هواپیما را به بوشهر انتقال دادند و زمان بلند شدن هواپیماها را به 5 دقیقه کاهش دادند و متقابلاً چون تعداد موشک‌های فونیکس ما محدود بود ما از موشک‌های زمین به هوای هاگ و هوا به هوا اسپرو روی هواپیمای F14 سوار کردیم و دشمن سردرگم بود که این هواپیما که بلند می‌شوند موشک اسپرو دارد یا فونیکس و یا هاگ و این هم از ابتکارات نیروی هوایی در دوران دفاع مقدس بود تا نگذاریم یک لحظه خط انتقال نفت‌مان قطع شود. * خاطره از دوران دفاع مقدس استادی به نام شهید اسدالله بربری داشتم. او 18 مهرماه 59 شهید شدند. روز اول مهر بعد از دومین یورش ما، یکسری از هواپیماهای عراق بر روی پایگاه تبریز ظاهر شدند. شهید اسدالله بربری با چهار بمب و مسلسل عازم عملیات دیگری بود. او وقتی می‌بیند که چهار هواپیمای عراقی به سمت پایگاه تبریز حرکت می‌کنند، با مسلسل به سمت آن هواپیماها حمله می کند و یک هواپیما را سرنگون می‌کند. وقتی هواپیما را سرنگون کرد خلبان آن را به اسارت می گیرند و به پایگاه می برند. شهید بربری با او صبحت کرد و دستور داد به او رسیدگی کنند و امکانات در اختیارش بگذارند. او به اسیر گفت: من تو را هدف قرار دادم و اسیر با دیدن شرائط شهید بربری و زدن هواپیما با مسلسل بسیار تعجب کرد. یعنی شهید بربری فقط با مسلسل هواپیما را سرنگون می‌کند و باز بمب‌ها را بدون اینکه بر سر مردم کشورمان بریزد بر سر دشمن فرود می‌آورد و در نهایت در مأموریت همراه با شهید حسین دل‌حامد در 18 مهرماه به شهادت رسیدند. گفتگو از محمد تاجیک http://www.farsnews....=13920621000658
  14. [color=#800080]گروه حماسه و مقاومت [url="http://www.farsnews.com"]خبرگزاری فارس[/url][/color]- زمستان سرد و سختی بود و مدام برف و باران می‌بارید. وضعیت عبور و مرور، حالت خاصی داشت. در روز خودرو نمی‌توانست عبور کند. از بس گل و لای بود به جای پوتین‌ها که درگل و لای گیر می‌کردند از چکمه‌های بلند باغبانی که همه کمک مردمی بود استفاه می‌کردیم. [url="http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/01/19/13910119000108_PhotoA.jpg"]http://media.farsnew...0108_PhotoA.jpg[/url] یکی دیگر از مشکلات ما سوخت بود که در آن نقطه کور به سختی به دست می‌آمد. جیره سربازان نیز مشکل دیگر ما بود. تا آنجایی که مقدور بود جیره را خشکه از ارتش دریافت می‌کردیم. ارتش به ما چندین تن برنج و روغن و گوشت می‌داد اما مشکل ما حمل آن‌ها بود. شب در تاریکی یکی برای این که از شلیک دشمن در امان باشیم این اقلام را شبانه‌ به دوش سربازها از کوه‌های سخت عبور می‌دادیم و بعد به وسیله جیپ یا خودروهای آیفا که همه روسی بودند عبور می‌دادیم که اکثراً مورد اصابت گلوله قرار می‌گرفتند و از بین می‌رفتند. برای آوردن سوخت نیز دردسر داشتیم؛ ارتش در آن زمان تانکرهایی داشت که سه تانکر بغل هم و روی هم نصب شده بود که در هر قسمت آن نفت و بنزین و گازوئیل می‌ریختیم. ما این تانکرهای 20 هزار لیتری را زیر تپه‌ها مدفون کرده بودیم که اگر گلوله هم خورد منفجر نشود. حدود چهار یا پنج متر خاک روی این تانکرها بود و بغل تپه را شکافته بودیم و سوختی که به سنگرها می‌رساندیم با پیت‌های بیست لیتری و توسط سرباز آورده می‌شد که آن هم سختی خود را داشت. از طرفی آشپزخانه ما درست زیر هدف دشمن بود. هر بار که سربازها برای دریافت غذا مراجعه می‌کردند دشمن دقیق می‌دید و با مینی کاتیوشا یا سلاح‌های دیگر همان جا را مورد هدف قرار می‌داد و تلفات سنگین بود. ناچار شدم به این وضعیت خاتمه دهم و فکری اساسی بکنم. دوباره به حاجی عباسی زنگ زدم و گفتم: حاجی‌جان، من برای هزار نفر قوری و کتری و قاشق و چنگال و ظروف می‌خواهم. با خنده گفت: این‌ها را برای چه می‌خواهی؟ مهمانی دارید؟ گفتم: هر وقت کمک را رساندی متوجه می‌شوی! یک هفته طول نکشید که حاجی عباسی وسایل مورد نیاز و چراغ‌های خوراک‌پزی را به ما رساند. به هر سنگر یک چراغ والور رسید که هم می‌توانستند روی آن آشپزی کنند و هم سنگر را گرم نگه می‌داشت، به علاوه یک کتری، قوری، قابلمه و تعدادی قاشق و بشقاب رویی... روزانه به هر سنگر مقداری برنج با سیب زمینی و مواد خوراکی دیگری می‌دادیم که خودشان آشپزی کنند. روزهای اول با سیب زمینی غذا درست می‌کردند چون راحت بود. به هر جهت کم کم به آشپزی وارد شدند و نیاز آن‌ها را وادار به آموزش کرد. مشکل دیگر ما نان بود که می‌بایست نان را از سنندج برای ما می‌‌آوردند که تا به دست ما می‌رسید بیات شده و کپک می‌زد. باز هم از حاجی عباسی کمک گرفتم. از او خواستم تلبمه‌‌های مثل چراغ پریموس هست و تابه‌های بزرگی که به آن ساج می‌گفتند، برای ما تهیه کند. مثل همیشه خیلی زمان نبرد که حاجی عباسی مهربان و خداشناس همه را برای ما تهیه کرد و ما در داخل منطقه نبرد یک خبازخانه زیر یک ارتفاع بنا کردیم و لوله‌کشی کردیم که از این تلمبه‌ها با فشار نفت استفاده می‌کردیم و مسیر آن را ارتفاع دادیم. تعدادی سرباز از گروهان که در نانوایی کار کرده بودند جمع کردم. روزهای اول خمیری تحویل می‌دادند با گلی که زمین می‌زدند، خیلی تفاوت نداشت ولی کم کم این کار را یاد گرفتند و روی ساج‌ها نان می‌پختند. ما حسابی خودکفا شده بودیم و بیرون از دشت پنجون هیچ کاری نداشتیم که تلفات بدهیم. بعدازظهر ساعت چهار در عقب یگان دژبان گذاشته بودم و راه را می‌بستیم، حتی درجه‌‌دار و افسری که می‌خواست به گروهان ارکان در شرق دشت پنجوین برود اگر تا چهار نرفته بود دیگر اجازه خروج نداشتند، چون دشمن کمین نشسته بود و اکثر هنگام خروج راه را به اشتباه می‌رفتند که یا مجروح یا اسیر می‌شدند. من در آن زمان آن جا در حدود 20 تا 30 اسیر دادم. تعدادی از سربازان شمالی را که از جنگیدن در خط خارج کرده بودم کارشان ماهی‌گیری شده بود. از سنندج تورهای ماهیگیری خریده بودند و در تاریکی شب تور را به آب می‌انداختند که تا مورد هدف دشمن قرار نگیرند. رودخانه‌ای که در آن ماهیگیری می‌کردند اسمش قزلچه بود و مال عراق چون ما 160 کیلومتر داخل خاک دشمن بودیم. صبح‌های زود که تور را از آب می‌کشیدند آن قدر ماهی گرفته بودند که به هر سنگر دو، سه ماهی می‌رسید. یک روز بعدازظهر به من ابلاغ شد که فرمانده نیروی زمینی صیاد شیرازی وارد منطقه شده و خیلی سریع برای احترام نزد ایشان رفتم که با اخلاق نیکویی که داشتند به سنگر من آمدند، چون وقت ظهر بود ابتدا نماز خواندیم. دو برادر پاسدار هم همراه او بودند، صحبت آنها درباره ارتفاعی بود که پشت سر واحد من قرار داشت. دقیقاً 1904 متر ارتفاع از سطح دریا داشت و قصد حمله به آن ارتفاع را داشتند، گفتم: برادر، ما در دانشکده نظامی می‌خوانیم هرگاه که قرار است حمله‌ای صورت بگیرد باید به پنج سؤال جواب دهیم، که یکی از آن عملیات آینده را تسهیل می‌کند؛ حالا شما چه می‌خواهید و قصد شما از این حمله چیست؟ - ما می‌خواهیم جاده سلیمانیه را در اختیار بگیریم. نقشه را جلوی دستش گذاشتم و گفتم: - می‌توانی این نقشه را بخوانی. - بله... - این ارتفاعی که شما می‌خواهید به آن حمله کنید چه قدر است؟ - 1904 متر - و ارتفاع پشت سری آن چه قدر است؟ - 1906، دو متر هم که چیزی نیست. - ازنگاه نظامی‌ها دو متر یعنی این که روی طبقه اول یک ساختمان یک تیربار بگذارید و همه بدون اسلحه و پیاده‌روی آسفالت بودن و خوب این تیربار همه این‌ها را درو می‌کند. - خوب پس تکلیف چیست؟ صیاد شیرازی در بحث ما شرکت نمی‌کرد و فقط حکم شنونده را داشت، به برادر پاسدار جواب دادم: من به ارتفاع مورد نظر شما حمله می‌‌کنم ولی یک ساعت می‌توانم نگاهش دارم چون بیش از یک ساعت نمی‌توانیم این ارتفاع را نگه داریم، چون ارتفاع بلند‌تری بالای سر آن هست و دو متر خیلی ارتفاع است. صیاد شیرازی لبخند بر لب گفت: این قدر عجله نکنید، کمی صبر داشته باشید. من گرسنه‌ام شده، ناهار دارید؟ سریع امربر را فرستادم ناهار را بیاورد، از اتفاق غذای آن روز ما ماهی کباب بود. شهید سرافراز صیاد شیرازی تا نگاهش به ماهی انداخت اخم‌هایش درهم رفت و گفت: فرستادید از سنندج بخرند؟ بگو این را ببرند،برای ما غذای سرباز بیاورند. گفتم:‌قربان! خوشبختانه امروز تمام سربازان از همین غذا تناول می‌کنند. به گفته‌ام اعتماد نکرد و یکی از محافظین خود را فرستاد که ببیند سربازان دیگر چه غذایی می‌خوردند. طولی نکشید که محافظ با یک تکه ماهی کباب شده برگشت و گفت: آنها روی آتش ماهی کباب می‌کردند، می‌خوردند. غیر از ماهی هم غذایی دیگری نداشتند. شهید صیاد گفت: صبوری، جریان این ماهی چیه؟ ما در برنامه‌ ارتش ماهی نداریم. در حین خوردن ناهار همه را برای او بازگو کردم، از آشپزی سربازها گرفته تا پختن نان و گرفتن ماهی. لبخند رضایت‌بخشی بر لب آورد. یک هفته پس از آن ماجرا حمله آغاز شد ولی متأسفانه عملیات ما موفقیت‌آمیز نبود و با تلفات خیلی سنگینی همراه بود که بعدها پیکر شهدا تخلیه و به داخل کشور آورده شد. در آن روزها فکرم مشغول این بود که عراقی‌ها با چه وسیله‌ای برای پرسنل خود آذوقه می‌آوردند، چون آنها هم مثل ما شرایط خوبی نداشتند و جاده آسفالت دره میانه را ما بسته بودیم و نمی‌توانستند از آنجا بیایند. هربار که با دوربین دشمن را زیر نظر می‌گرفتم می‌دیدم که ظهرها به سربازان ناهار نمی‌دهد و شب هم فقط یک ساندویچ، در حالی که ما سه وعده را کامل به سربازانمان غذای گرم می‌دادیم. برای من جای سؤال داشت که این ساندویچ‌ها از کجا برای این‌ها می‌رسد چون آنها مثل ما خودکفا نبودند. بالأخره طاقت نیاوردم و به یکی از افرادم که بچه زبلی بود گفتم: سرگروهبان، برو در منطقه شناسایی کن عراقی‌ها با چه وسیله‌ای برای پرسنل خود آذوقه می‌برند و اصلاً از چه راهی می‌روند. بعد از چند روز شناسایی گفت: قربان، عراقی‌ها با قاطر آذوقه را به پرسنل خود می‌رسانند. نزدیک ده شیخ لطیف، عراقی‌ قاطرها را آنجا می‌بندند و بارشان را تحویل می‌دهند و بعد از دو سه ساعت استراحت قاطرها را می‌بندند و بعد حرکت می‌کنند. تصمیم گرفتم هر طور شده یک گروه تشکیل دهم که بفرستم قاطرها را به غنیمت بگیرند. موضوع را با ستوان حسین یاسینی در میان نهادم و به سرگروهبان گفتم که محل استقرار دقیق قاطرها را بگوید و دوباره آنها را برای بازدید فرستادم البته این بار با دقت بیشتر. پس از شناسایی از منطقه پنج سرباز دیگر به گروه آنها اضافه کردم و دقیق جای آر.پی.جی زن‌ها و تیربارها را مشخص کردند. ده سرباز را نیز مأمور کردیم بتوانند قاطرها را تیمار کنند و حرکت دهند. مأموریت را برای شب گذاشتیم که خطر آن کمتر بود. بعد از صحبت‌های لازم یک گروه از افراد ورزیده را نیز اسکورت آنها کردیم. همه را از زیر قرآن رد کردیم و من با نگرانی در کمین، منتظر برگشت آنها بودم. بیشتر بچه‌های گروه از دهات و ترکمن بودند. پس از یک ساعت انتظار پر از اضطراب فرماندهی گشتی به من اطلاع داد که قاطرها بازگشتند و بچه‌ها سوار... دل توی دلم نبود و مدام از خداوند و ائمه اطهار (ع) کمک می‌طلبیدم که برای این عزیزان اتفاقی نیافتد و سالم به قرارگاه برگردند. به یاری خداوند قبل از روشنی هوا برگشتند و از کمینی که من بودم عبور کردند. تازه آن موقع بود که نفس راحتی کشیدم. با دیدن قاطرها تازه به این موضوع فکر کردم که جو و علوفه از کجا بیاوریم. چند نفر از بچه‌‌ها را فرستادیم که بوته‌های خشک شده را بکنند و موقت به آنها بدهیم، بعد با بی‌سیم به کرمانشاه اطلاع دادیم که ده قاطر به غنیمت گرفتیم که زبان بسته‌ها نیاز به جیره دارند و برای ما جو و یونجه بفرستند. تقاضای یک دامپزشک کردیم چون نیاز به معاینه داشتند که معلوم شود مریض نیستند. قاطرها در آن کوه و کمر حکم بهترین آیفاهای روسی را برای ما داشتند که می‌توانستیم از آن به بهترین نوع استفاده کنیم. با بالا آمدن خورشید و روشنی روز به سراغ قاطرها رفتم روی کپل‌های آن مهر خورده بود که متعلق به کدام لشکر و تیپ عراق هستند. از آن تاریخ به بعد قاطرها حکم وسیله نقلیه را برای ما پیدا کردند و تمام آذوقه و مواد سوخت را با آنها جابه‌جا می‌کردیم و به راحتی به قرارگاه می‌رساندیم. بعد از گذشت مدتی که از آن منطقه عوض شدیم قاطرها را بار دو کانکس کردم و به سومار آوردم، اما در آمادگاه سومار هیچ کس زیر بار قاطرها نرفت و حاضر نبودند آنها را تحویل بگیرند در آخر ناچار شدم همه را رها کنم... [b]سرتیپ جانباز رضا صبوری زاده[/b] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920613001415
  15. [b]کتک خوردن به خاطر کفش‌های کتانی بنده که با کفش کتانی در عملیات حضور پیدا کرده بودم، عراقی‌ها از من پرسیدند: «تو چرا کتانی پوشیدی؟!» جوابی نداشتم بدهم؛ به خاطر پوشیدن کفش‌های کتانی مرا کابل و شلاق ‌زدند.[/b] [center] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/13920710000413_PhotoA.jpg[/IMG][/center] به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، در آسایشگاه «نیایش» منتظر آمدن مهمانان بود؛ دوستانش می‌گفتند: «سه روز پیش به خاطر خوردن بیش از حد مجاز قرص لارگاردین ایست قلبی کرد و دوباره زنده شد»؛ حسین که دوباره جان گرفته است، وقتی مادر شهید را در جمع ملاقات‌کنندگان آسایشگاه دید، گل‌هایی را که جوانان به او هدیه داده بودند، تقدیم [color=#b22222]مادر شهید مفقود «بهروز صبوری»[/color] کرد. او با دیدن مادر شهید دیگر در پوست خود نمی‌گنجید و می‌گفت: «این مادر شهید آن قدر به من انرژی داده است که احساس می‌کنم، روی زمین نیستم». ساعتی که در مهمانی کوچک با آدم‌های بزرگ می‌گذشت، این جانباز همچنان با مادر شهید درد دل می‌کرد و از او می‌خواست برایش دعا کند. [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10145/1392070621005372_PhotoL.jpg[/IMG][size=4] [/size] حسین قرابیگی و مادر شهید «بهروز صبوری» این جمع بهانه‌ای شد که [color=#0000cd]جانباز دفاع مقدس «حسین قرابیگی»[/color] روایتی کوتاه از اسارتش بگوید، در حالی که مادر شهید از او می‌خواست حرف نزد و می‌گفت: «پسرم خیلی صحبت نکن به اعصابت فشار وارد می‌شود». [center] [color=#008000][b]***[/b][/color][/center] چهارم خرداد 1367 در منطقه شلمچه بر اثر انفجار گلوله توپ مجروح شده و دچار موج گرفتگی شدم؛ آن موقع 17 ساله بودم؛ در این حمله صدامی‌ها مرا به اسارت گرفتند؛ از جاده شهید حسین خرازی ما را به بصره بُردند. یک ماه در استخبارات بودمم در آنجا می‌خواستند ما را تخلیه اطلاعاتی کنند؛ 35 نفر بودیم که به مدت یک ماه در اتاق 9 متری زندگی ‌کردیم تا اینکه ما را به بغداد بردند. بنده که با کفش کتانی در عملیات حضور پیدا کرده بودم، عراقی‌ها از من پرسیدند: «تو چرا کتانی پوشیدی؟!» جوابی نداشتم بدهم؛ به خاطر پوشیدن کفش‌های کتانی مرا کابل و شلاق ‌زدند. بعد از این جریان ما را به سمت تونل مرگ بردند؛ از ماشین که پیاده شدیم؛ 50 سرباز کابل و باتوم در دست داشتند و صفی از اسرا را که از تونل عبور می‌کردند، می‌زدند. بر اثر ضربات افسران بعثی چشم دو نفر از اسرا کور شد و گوش دو نفر دیگر آسیب دید. پس از این استقبال ما را داخل اسارتگاه‌هایی بردند که 50 نفر ظرفیت داشت؛ اما 150 نفر در آن محل، جا دادند؛ طوری که دو سال و نیم به پهلو می‌خوابیدیم. غذای یک روز کامل ما به اندازه نصف یک وعده غذایی هم نمی‌شد. در دوران اسارت به ما میوه کم می‌دادند؛ گاهی یک پرتقال بین هشت نفر تقسیم می‌شد. یکبار که به ما پرتقال داده بودند، یکی از اسرا پرتقال را در جیب خود گذاشته بود که در موقعیت مناسب بخورد؛ نماز جماعت برگزار شد و در حین رفتن به رکوع، پرتقال از جیب او به زمین افتاد؛ وی نماز را رها کرد و رفت پرتقال را برداشت؛ دوباره آمد قامت بست؛ بعد از نماز به او گفتیم: «این چه کاری بود کردی؟» گفت: «پرتقال پیدا نمی‌شود اما نماز پیدا می‌شود». همه بچه‌ها خندید. [url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920709001171"]http://www.farsnews....=13920709001171[/url]
  16. به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، وقتی که داشتند از بالای سر دانش‌آموزان عبور می‌کردند، آنها را می‌دیدند، می‌دیدند که هر کدامشان با نگاهی به آسمان دنبال جان‌پناهی می‌گردند اما با تمام این وجود، انگشت را فشار دادند و بمب‌ها را بر سر دانش‌آموزان ریختند، دانش‌آموزانی که زمین هم از مهربانی آنها به شگفت آمده بود. [right][b]* مدارای مردم میانه با اسرای بعثی[/b][/right] داریوش اردبیلی فرمانده عملیات سپاه میانه وقت است که به اسارت گرفتن خلبانان صدام و بازدید آنها از مدرسه زینبیه را روایت می‌کند: «دو روز بعد از بمباران میانه در 14 بهمن 1365، در حالی که چند تن از بهترین دوستان‌مان را در سپاه از دست داده و سوگوار شهیدان مظلوم بودیم، به ما خبر رسید، یک هواپیمای عراقی در منطقه عملیاتی سومار سرنگون شده و خلبانان آن به اسارت سپاهیان اسلام درآمده‌اند و قرار است، آنها را برای دیدار از آثار جنایات خود به میانه بیاورند. [indent=1][background=rgb(221, 221, 221)][img]http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/10/10/13911010000523_PhotoL.jpg[/img][/background][/indent] [background=rgb(221, 221, 221)] [b]حیاط مدرسه زینبیه بعد از بمباران با چادر و کیف و کتاب دانش‌آموزان فرش شد[/b] این موضوع همانند شایعه بمباران زینبیه در سطح شهر پیچید؛ روزی که قرار بود آنها وارد شهر شوند مردم در مقابل زینبیه تحصن کردند، احساسات جریحه‌دار شده مردم شهرمان برای ما بسیار قابل احترام بود اما واهمه کردیم که آنها را در حضور چشم مردم وارد شهر کنیم، فکر کردیم شاید برخی بخواهند از آن دو خونخواهی کنند و گزندی به آنها برسانند، در این صورت این مسئله دور از تعالیم اسلام و قرآن بود چراکه خداوند فرموده است: باید با اسرا مدارا کرد.[/background] [right][background=rgb(221, 221, 221)][color=#008080][b]* ابراز پشیمانی خلبانان بعثی از حمله به شهر میانه[/b][/color][/background][/right] [background=rgb(221, 221, 221)]به هر حال جانب احتیاط را در نظر گرفتیم و با یک مینی‌بوس کهنه و تعدادی سرباز وارد مدرسه شدیم؛ در محوطه مدرسه تعدادی از خانواده‌های شهدا و چند نفر از جانبازان زینبیه حضور داشتند، یکی از جانبازان به نام «رقیه کلانتری» خواهر شهید «محمدباقر کلانتری» بود، وی به محض دیدن خلبانان بعثی با شور خاصی شروع به سخنرانی کرد و چنان کوبنده و منقلب‌کننده پیام مظلومیت شهدای زینبیه را رساند که اشک را از دیدگان حاضران و حتی خلبانان عراقی جاری شد. [/background] [indent=1][background=rgb(221, 221, 221)][background=rgb(221, 221, 221)][img]http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/10/10/13911010000495_PhotoL.jpg[/img][/background][/background][/indent] [background=rgb(221, 221, 221)][background=rgb(221, 221, 221)] [/background][/background] [right][background=rgb(221, 221, 221)][background=rgb(221, 221, 221)][b][color=#B22222]خلبانان اسیر عراقی در جمع مردم داغدیده میانه[/color][/b][/background][/background][/right] [background=rgb(221, 221, 221)][background=rgb(221, 221, 221)]او در آخر پرسید: «اگر این اتفاق و فاجعه سر فرزندان خودتان می‌آمد، اکنون چه احساسی داشتید؟» مترجم تمام حرف‌های خانم کلانتری را برای آن دو بازگو کرد و منتظر بود تا آنها هم چیزی بگویند، اما آن دو سکوت کرده و حیرت‌زده به آثار جنایات خود چشم دوخته بودند. یکی از آنها با گریه و زاری عذرخواهی کرد؛ آنها خیال می‌کردند که به محض ورود به مدرسه خانواده شهدا آنها را زنده نخواهند گذاشت، اما وقتی صبوری، عزت و احترام خانواده شهدا را دیدند، سخت در شگفت و شرمندگی بودند».[/background][/background] [right][background=rgb(221, 221, 221)][background=rgb(221, 221, 221)][color=#008080][b]* اعتراف خلبانان بعثی به سکوت بین‌الملل از جنگ شهرها علیه ایران[/b][/color][/background][/background][/right] [background=rgb(221, 221, 221)][background=rgb(221, 221, 221)]روزنامه کیهان آن روز را اینگونه در گزارشی آورده است: «دو خلبان اسیر عراقی بعدازظهر دیروز از مناطق بمباران شده میانه توسط هواپیماهای عراقی بازدید کردند، خلبانان اسیر عراقی به اسامی «سروان باسل یحیی سلیمان» و «ستوان یکم عبدالعاسی محمدفهد» که در عملیات «کربلای 5» به اسارت رزمندگان درآمده‌اند به دیدار ویرانه‌های دبیرستان دخترانه زینبیه و دبستان ثارالله و فاطمه الزهرا(س) برده شدند. این دو که اعتراف کرده‌اند شخصاً در بمباران شهرهای مریوان، بانه، گیلان‌غرب، مهران، دهلران، صالح‌آباد، آبادان، خرمشهر و صدا و سیمای مرکز ایلام شرکت داشته‌اند، مدعی شدند که در بغداد به آنان گفته شده که مردم ایران از شهرها بیرون رفته‌اند و شهر تبدیل به مناطق نظامی شده است. خلبانان اسیر عراقی در گفت‌وگو با خبرنگارها از سکوت مجامع بین‌المللی در قبال حملات هوایی عراق به شهرهای ایران ابراز تعجب کردند و آن را دلیل وابستگی رژیم عراق به ابرقدرت‌ها و استکبار جهانی دانستند. به گزارش خبرنگار ما در جریان بازدید خلبانان اسیر عراقی از ویرانه‌های مدارس بمباران شده میانه 2 دانش‌آموز مجروح به اسامی «رقیه کلانتری» و «رحیمه نیکنامی» از بیمارستان به محل بازدید آورده شدند؛ این دو مجروح با توصیف بمباران شهر توسط خلبانان عراقی به عنوان اوج مقاومت ایران و قساوت رژیم صدام از اقدام خلبانان عراقی در حمله به مناطق مسکونی کشورمان ابراز نفرت کردند، خلبانان عراقی نیز متقابلاً با اظهار ندامت از ملت ایران و امام امت تقاضای بخشش کردند».[/background][/background] [url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911028000741"]http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911028000741[/url] [background=rgb(221, 221, 221)][background=rgb(221, 221, 221)]**********************************[/background][/background] سلام به همه [size=4]اما هدف من این بود که حالا که در هفته دفاع مقدس هستیم تو این تاپیک بخشی از جنایات که عراق نسبت به کشور ما روا داشته را بگم به هیچ عنوان و هیچ وقت قصد تطهیر جنایتهایی که عراق نسبت به ما داشت را نداشتم اما یکسری از دوستان که همه چی را سیاسی می بینند حرف برای گفتن و دفاع کردن زیاده اما بگذریم..................... [color=#B22222]تو این چند روز هرچی حرف سیاسی تو این زده شد من بی اطلاع بودم و هستم پس این که قصد تطهیر عراق را دارم اصلا به من نمی چسبه.......[/color] مسلما هر کس که تهمت زد و اون تاپیک را سیاسی دید باید پیش خدای خودشون جوابگو باشه. و در اخر میگم از هیچکس ناراحت نیستم اما مراقب باشید که به دیگران حداقل تهمت نزنید شاید از حقشون نگذشتند ............................. فقط همین!!!! کل عزت لله جمیعاً[/size]
  17. [b][color=#006400]اینم بخونید بد نیست [/color][/b] به گزارش مشرق به نقل از جام، پایگاه النشره در گزارشی تحت عنوان "شاهزاده سعودی بندر بن سلطان و سردار ایرانی، سلیمانی رو در روی هم در سوریه" به موضوع رویارویی این دو نفر در اداره جنگ سوریه پرداخت و نوشت: در جنگ های بزرگ جهان، رویارویی در سه بعد خواهد بود؛ بعد محلی، منطقه ای و بین المللی. در بحران سوریه بعد منطقه ای از اهمیت بالایی برخوردار است و دلیل این امر نقش مستقیم و غیر مستقیم و گسترده ایران در حمایت از نظام سوریه و همچنین نقش بزرگ عربستان در حمایت از گروه های مخالف از سوی دیگر است. در واقع این جدال به نوعی جدال بین سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران و شاهزاده سعودی، بندر بن سلطان، رئیس شورای امنیت عربستان و رئیس سازمان اطلاعات این کشور تبدیل گشته است. حال این سوال مطرح می شود که آیا نزدیکی بین المللی بین روسیه و آمریکا موجب کاهش نقش قدرت های بین المللی خواهد شد یا اینکه رویارویی تاثیر گذار ادامه خواهد داشت؟ در صورت ادامه کدام یک پیروز خواهند شد؛ سردار ایرانی یا شاهزاده سعودی؟ [center][img]http://media.jamnews.ir/qasimsileman20021.jpg[/img][/center] برای پاسخ به این سوال ابتدا باید به نقاط و شباهت های شخصیتی این دو با وجود اینکه در جایگاه های رقابتی با هم قرار دارند، بپردازیم، به طوری که هر دوی این ها در کشورهای خود پست های حساس و مهمی را عهده دار هستند، سردار قاسم سلیمانی از سال 1998 فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را عهده دار است. سلیمانی که به دنبال عدم حضور فراوان در انظار به سردار مرموز شهرت یافته، به عنوان یکی از مهمترین سیاست گذاران ایران در امور خارجی ولو به روش آرام و بی سر و صدا شناخته می شود و از سویی گفته می شود که رهبر عالی ایران آیت الله سید علی خامنه ای او را مامور رسیدگی مستقیم به پرونده های عراق و لبنان و فلسطین و افغانستان نموده است. از سوی دیگر شاهزاده بندر بن سلطان، دبیر شورای امنیت ملی کشور پادشاهی عربستان سعودی و رئیس دستگاه اطلاعات این کشور را برعهده دارد که این مسئولیت ها باعث می شود او مسئول امنیت داخلی عربستان و پرونده های خارجی که این کشور در ان ها نقش به سزایی ایفا می کند، همچون لبنان و سوریه را به عهده داشته باشد. [center][img]http://media.jamnews.ir/news1_687223.jpg[/img][/center] هر دوی این ها سوابق خاصی را در اداره پرونده های منطقه ای و بین المللی برای کشورهای خود دارند اما در جنگ سوریه سردار سلیمانی و نیروهای تحت امرش در سپاه قدس در حال حمایت کامل از نظام سوریه و ارتش این کشور و آموزش نیروهای تازه جذب شده به صف حامیان بشار اسد را برعهده دارد و از طرف دیگر بندر بن سلطان مامور حمایت مالی و تسلیحاتی از گروه های مخالف از ارتش آزاد گرفته تا گروه های جهادی را عهده دار است به طوری که آخرین بار او بود که تلاش کرد مواضع پوتین، رئیس جمهور روسیه را درباره سوریه و ایران تغییر دهد که تلاش هایش به جایی نرسید. در حال حاضر در بسیاری از محورهای این جنگ سردار ایرانی از شاهزاد سعودی پیش افتاده و توانسته است شکست هایی را متوجه رقیب خود کند و در سایه مهارت دیپلماتیک ایران در سطح منطقه ای و بین المللی و عدم تغییر موضع روسیه در قبال سوریه موجب به لرزه درآمدن محور مقابل تحت حمایت شاهزاده بندر شده است. این تزلزل از موضع آمریکا گرفته تا بحران روابط بین ایران و عربستان و حتی در سطح رسانه ای، خود را نشان داده است. جنگ رسانه ای که ایرانی ها علیه شاهزاده سعودی و انتشار اطلاعات درباره اختلافات در خاندان سعودی، آنقدر تاثیر گذار بوده که باعث شده شایعاتی درباره برکناری سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان و شاهزاده بندر بن سلطان نیز به گوش برسد. [center][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/7/8/414638_649.jpg[/img][/center] [center]http://www.mashreghnews.ir/fa/news/252693/%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%AD%D8%A7%D8%AC%E2%80%8C%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%A8%D8%A7-%D8%A8%D9%86%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D9%86%E2%80%8C%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87[/center]
  18. [b] [url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/252174/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D9%87%D9%BE%D8%A7%D8%AF-%DB%8C%D8%B3%DB%8C%D8%B1"]تصاویر/ رونمایی از پهپاد یسیر[/url][/b] [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/7/6/413197_119.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/252174/6364/resized/resized_413197_119.jpg[/img][/url][/center] [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/7/6/413198_168.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/252174/6364/resized/resized_413198_168.jpg[/img][/url][/center] [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/7/6/413199_997.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/252174/6364/resized/resized_413199_997.jpg[/img][/url][/center] [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/7/6/413200_546.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/252174/6364/resized/resized_413200_546.jpg[/img][/url][/center] [center][url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1392/7/6/413201_511.jpg"][img]http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news_albums/252174/6364/resized/resized_413201_511.jpg[/img][/url][/center] [size=5][font=trebuchet ms,helvetica,sans-serif]همون اسکن ایگل ![/font][/size]
  19. FD-2000 ورژن صادراتی HQ-9 هست ماموریت اصلی این سیستم دفاع از تاسیسات صنعتی و سیاسی در برابر تهدیدات هوایی مثل هواپیماهای تهاجمی، پهپادهای مسلح، مهمات هدایت دقیق و دور ایستا و موشکهای کروز و بالستیک است. این موشک توسط شرکت دولتی CPMIEC در چین تولید می شود. لانچرهای نصب شده بر روی کامیون
  20. TITUS ، نسل جدید خودرو نفربر زره پوش تاکتیکی 6X6 طراحی و تولید شده توسط شرکت دفاعی فرانسه Nexter است. این خودرو در نمایشگاه دفاعی DSEI 2013، لندن، در ماه سپتامبر پرده برداری شد.. در نمایشگاه DSEI ، فیلیپ بورتین رئیس و مدیر عامل شرکت Nexter، گفت که دو سال وقت و سرمایه گذاری برای توسعه این خودرو زره پوش چرخدار کارامد صرف شده است. Titus Nexter برای عرضه در بازارهای نظامی خاور میانه و آسیا طراحی شده است. Nexter TITUS در نمایشگاه DSEI انواع از انواع دیگر TITUS Nexter شامل خودرو هدفیاب ، پست فرماندهی ، آمبولانس، و خودکششی خمپاره انداز 120mm یا انواع دیگر برای مناطق شهری طراحی شده است . Nexter TITUS قادر به انجام طیف گسترده ای از ماموریت های یک پیاده نظام شامل حمل و نقل - پشتیبانی و.... برای حضور در محیطهای درگیری مختلف TITUS در پیکربندی های مختلف قابل تنظیم است: شدت پایین: 7،62 میلی متر RCWS ، سطح حفاظتی 2 (استاندارد STANAG 4569 و قابلیت مقاومت در برابر انفجار وسایل انفجاری تا 50 کیلوگرم است ) ، نرده جلو ، تیغه بولدوزر ، سلاح های غیر کشنده، .. جنگ متعارف: 12،7 یا 20mm RCWS ، پرتابگر نارنجک 40mm، سطح حفاظت 3، jammers ، دتکتور(اشکارساز detector ) شلیک ... ضد شورش / عملیات نظامی شهری: یک مسلسل اضافی در پشت ، سطح حفاظت 4( مقاومت در برابر انفجار وسایل انفجاری تا 150 کیلوگرم است ) زره مقاوم در برابر RPG، زره پوش کردن پنجره ها، کاتر کابل ... TITUS در نمایشگاه DSEI مجهز به برجک کنترل از راه دور ARX20 Nexter نصب شده دربالا سمت چپ در مدل نفربر زره پوش طراحی طرح TITUS Nexter بسیار شبیه به خودروهای رده MRAP است که با موتور در جلو، اطلقک خدمه در وسط و محفظه نیروهای نظامی در عقب که دارای فضای تقریبی 14 متر/ مکعب است . که دارای ده صندلی و هم چنین درب محفظه عقب به بیرون باز می شود و تبدیل به یک سطح شیب دار می شود برای سهولت انتقال نفرات برای ورود یا خروج از خودرو. نیروی محرکه Nexter TITUS دارای شاسی 6X6 همراه با یک موتور440 اسب بخاری Cummins . این خودرو دارای گیربکس اتوماتیک آلیسون است. TITUS می تواند در جاده با سرعت حداکثر 110 کیلومتر / ساعت حرکت و حداکثر برد ان 700 کیلومتر است . گام عمودی این خودرو 650 میلی متر و قابلیت عبور از چاله 1/2 متری و عبور از شیب سربالایی 60 و شیب جانبی 30 درجه است. مشخصات : جنگ افزار نسخه APC: یک توپ خودکار 20mm، یک مسلسل 7.62mm کواکسیال، دو 5.56 مسلسل شرکت طراح : Nexter لوازم و تجهیزات دیگر : حفاظتNBC ، چهار دوربین، سیستم مدیریت میدان جنگ خدمه : 3 + 10 سربازان وزن : 23،000 کیلوگرم وزن مبارزه بار : 4000 کیلوگرم سرعت : 110 کیلومتر / ساعت محدوده : 700 کیلومتر ابعاد طول: 7.55 متر عرض: 2.55 متر ارتفاع: 2.73 متر تعداد چرخ : 6 قدرت موتور : 440 h.p منابع http://www.armyrecog...data_sheet.ht http://www.army-guid...php?prodID=5082 http://www.miltechma...s-armoured.html مترجم mohammad area51:
  21. [quote name='F14AA' timestamp='1380222432' post='341271'] با تشکر از زحمتتان فرمان اینگونه خودروها چگونه است ؟ هیدرولیک یا ... ؟ [/quote]
  22. [quote name='Electro_officer' timestamp='1380215323' post='341247'] این استاندارد چی هست؟ [/quote] قبلا تو همین سایت اقا سینا (گوبلز) درباره این استاندارد مطلبی گذاشته شده اینم لینکش [url="http://www.military.ir/forums/topic/19538-%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF-stanag-4569-%D9%86%D8%A7%D8%AA%D9%88/page__hl__stanag"]http://www.military....age__hl__stanag[/url]
  23. mohammadarea51

    عملیات روانی با کله پاچه

    [color=#FF0000][b]گروه فرهنگی مشرق-[/b][/color] به مناسبت هفته دفاع مقدس، فرهنگ نیوز قصد دارد، به سبک زندگی شخصی شهدای دفاع مقدس بپردازد. در این قسمت به مطالعه یکی از خاطرات شهید شاهرخ ضرغام ذکر شده در کتاب "شاهرخ، حر انقلاب" می پردازیم. مرتب می گفت: من نمی دونم، باید هر طور شده کله پاچه پیداکنی! گفتم: آخه آقا شاهرخ تو این آبادان محاصره شده غذاهم درست پیدا نمی شه چه برسه به کله پاچه!؟ بالاخره با کمک یکی از آشپزها کله پاچه فراهم شد. گذاشتم داخل یک قابلمه، بعد هم بردم مقرّ شاهرخ ونیروهاش. فکر کردم قصد خوشگذرانی وخوردن کله پاچه دارند. [center][img]http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/92-07/02/01_0.jpg[/img][/center] اما شاهرخ رفت سراغ چهار اسیری که صبح همان روز گرفته بودند. آنها را آورد و روی زمین نشاند. یکی از بچه های عرب را هم برای ترجمه آورد. بعد شروع به صحبت کرد: خبر دارید دیروز فرمانده یکی از گروهان های شما اسیر شد. اسرای عراقی با علامت سر تائید کردند. بعد ادامه داد: شما متجاوزید. شما به ایران حمله کردید. ما هر اسیری را بگیریم می کُشیم ومی خوریم!! مترجم هم خیلی تعجب کرده بود. اما سریع ترجمه می کرد. هر چهار اسیر عراقی ترسیده بودند و گریه می کردند. من و چند نفر دیگر از دور نگاه می کردیم و می خندیدیم. شاهرخ بلافاصله به سمت قابلمه کله پاچه رفت. بعد هم زبان کله را درآورد. جلوی اسرا آمد وگفت: فکر می کنید شوخی می کنم؟! این چیه!؟ جلوی صورت هر چهارنفرشان گرفت. ترس سربازان عراقی بیشتر شده بود. مرتب ناله می کردند. شاهرخ ادامه داد: این زبان فرمانده شماست!! زبان،می فهمید؛زبان!! زبان خودش را هم بیرون آورد و نشانشان داد. بعد بدون مقدمه گفت: شما باید بخوریدش! [center][img]http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/92-07/02/02_0.jpg[/img][/center] من و بچه های دیگه مرده بودیم ازخنده ،برای همین رفتیم پشت سنگر. شاهرخ می خواست به زور زبان را به خورد آنها بدهد. وقتی حسابی ترسیدند خودش آن را خورد! بعد رفته بود سراغ چشم کله وحسابی آنها را ترسانده بود. ساعتی بعد درکمال تعجب هر چهار اسیر عراقی را آزاد کرد. البته یکی از آنهاکه افسر بعثی بود را بیشتر اذیت کرد.بعد هم بقیه کله پاچه را داغ کردند و با رفقا تا آخرش را خوردند. آخر شب دیدم تنها درگوشه ای نشسته. رفتم وکنارش نشستم. بعد پرسیدم : آقا شاهرخ یک سوال دارم؛ این کله پاچه، ترسوندن عراقی ها،آزاد کردنشون!؟ برای چی این کارها رو کردی؟! شاهرخ خنده تلخی کرد. بعد از چند لحظه سکوت گفت: ببین یک ماه ونیم از جنگ گذشته، دشمن هم ازما نمی ترسه، می دونه ما قدرت نظامی نداریم. نیروی نفوذی دشمن هم خیلی زیاده. چند روز پیش اسرای عراقی را فرستادیم عقب، جالب این بود که نیروهای نفوذی دشمن اسرا رو ازما تحویل گرفتند. بعدهم اونها رو آزاد کردند. ما باید یه ترسی تو دل نیروهای دشمن می انداختیم. اونها نباید جرات حمله پیدا کنند. مطمئن باش قضیه کله پاچه خیلی سریع بین نیروهای دشمن پخش می شه! [b]آخرین روزهای قبل از شهادت[/b] سه روز تا شروع عملیات مانده بود. شب جمعه برای دعای کمیل به مقر نیروها در هتل آمدیم. شاهرخ، همه نیروهایش را آورده بود. رفتار او خیلی عجیب شده. وقتی سید دعای کمیل را می خواند شاهرخ در گوشه ای نشسته بود.از شدت گریه شانه هایش می لرزید! با دیدن او ناخوداگاه گریه ام گرفت. سرش پائین و دستانش به سمت آسمان بود. مرتب می گفت: الهی العفو... سید خیلی سوزناک می خواند. آخر دعا گفت: عملیات نزدیکه، خدایا اگه ما لیاقت داریم ما رو پاک کن و شهادت رو نصیبمان کن. بعد گفت: دوستان شهادت نصیب کسی می شه که از بقیه پاکتر باشه. برگشم به سمت عقب شاهرخ سرش را به سجده گذاشته بود و بلند بلند گریه می کرد! صبح فردا، یکی از خبرنگاران تلویزیون به میان نیروها آمد و با همه بچه ها مصاحبه کرد. وقتی دوربین در مقابل شاهرخ قرارگرفت چند دقیقه ای صحبت کرد. در پایان وقتی خبرنگار از او پرسید: چه آرزوئی داری؟ بدون مکث گفت: پیروزی نهائی برای رزمندگان اسلام و شهادت برای خودم!! [b]شهادت و گمنامی [/b] ساعت نه صبح بود. تانکهای دشمن مرتب شلیک می کردند و جلو می آمدند. از سنگر کناری ما یکی از بچه ها بلند شد و اولین گلوله آرپی جی را شلیک کرد. گلوله از کنار تانک رد شد. بلافاصله تانک دشمن شلیک کرد و سنگر را منهدم کرد. تانکهائی که از روبرو می آمدند بسیار نزدیک شده بودند. شاهرخ هم اولین گلوله را شلیک کرد. بلافاصله جای خودمان را عوض کردیم. آنها بی امان شلیک می کردند. شاهرخ گلوله دوم را زد. گلوله به تانک اصابت کرد و با صدای مهیبی تانک منفجر شد. تیربار روی تانک ها مرتب شلیک می کردند. ما هنوز در کنار نفربر در درون خاکریز بودیم. فاصله تانکها با ما کمتر از صدمتر بود. شاهرخ پرسید: نارنجک داری؟ گفتم: آره چطور مگه! گفت: نفربر رو منفجر کن. نباید دست عراقیا بیفته . [center][img]http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/92-07/02/Final-13.jpg[/img][/center] بعد گفت: تو اون سنگر گلوله آرپی جی هست برو بیار. بعد هم آماده شلیک آخرین گلوله شد. شاهرخ از جا بلند شد و روی خاکریز رفت. من هم دویدم و دو گلوله آرپی جی پیدا کردم. هنوز گلوله آخر را شلیک نکرده بود که صدائی شنیدم! یکدفعه به سمت شاهرخ برگشتم. چیزی که می دیدم باورکردنی نبود. گلوله ها را انداختم و دویدم. شاهرخ آرام و آسوده بر دامنه خاکریز افتاده بود. گوئی سالهاست که به خواب رفته. بر روی سینه اش حفره ائی ایجاد شده بود. خون با شدت از آنجا بیرون می زد! گلوله تیربار تانک دقیقاً به سینه اش اصابت کرده بود ، رنگ از چهره ام پریده بود. مات و مبهوت نگاهش می کردم. زبانم بند آمده بود. کنارش نشستم. داد می زدم و صدایش می کردم... [center][img]http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/92-07/02/Final-11.jpg[/img][/center] نیروی کمکی نیامد. توپخانه هم حمایت نکرد. همه نیروها به عقب آمدند . شب بود که به هتل رسیدیم. آقاسید را دیدم. درد شدیدی داشت. اما تا مرا دید با لبخندی بر لب گفت: خسته نباشی دلاور، بعد مکثی کرد و با تعجب گفت : شاهرخ کو!؟ بچه ها هم در کنار ما جمع شده بودند. نفس عمیقی کشیدم و چیزی نگفتم . قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد. سید منتظر جواب بود. این را از چهره نگرانش می فهمیدم ، کسی باور نمی کرد که شاهرخ دیگر در بین ما نباشد. خیلی از بچه ها بلند بلند گریه می کردند. سید را هم برای مداوا فرستادیم بیمارستان . روز بعد یکی از دوستانم که رادیو تلویزیون عراق را زیر نظر داشت سراغ من آمد. نگران و با تعجب گفت: شاهرخ شهید شده؟ گفتم: چطور مگه؟! گفت: الان عراقی ها تصویر جنازه یک شهید رو پخش کردند. بدنش پر از تیر و ترکش و غرق در خون بود. سربازای عراقی هم در کنار پیکرش از خوشحالی هلهله می کردند. گوینده عراقی هم می گفت: ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را کشتیم! اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم. اوشهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم. نه شهرت نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر ، اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است. او مزار دارد. مزار او به وسعت همه خاک های سرزمین ایران است. [url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/251249/%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D9%84%D9%87-%D9%BE%D8%A7%DA%86%D9%87"]برای مشاهده و دانلود فیلم مصاحبه شهید کلیک کنید[/url] [url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/251249/%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D9%84%D9%87-%D9%BE%D8%A7%DA%86%D9%87"]http://www.mashreghn...انی-با-کله-پاچه[/url] [color=#0000cd][size=5]هم چنین برای اشنایی بیشتر با زندگی این شهید بخونید[/size][/color] [b]شاهرخ می‌گفت: زندگی ما توی لجن بود. اما خدا دست ما را گرفت. امام خمینی رو فرستاد تا ما رو آدم کنه. البته بعدا هرچی پول درآوردم به جای اون پول‌ها صدقه دادم.[/b] [center] [img]http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/06/05/13920605000171_PhotoA.jpg[/img][/center] به گزارش گروه حماسه و مقاومت [url="http://www.farsnews.com"]خبرگزاری فارس[/url]، وقتی پای صحبت بسیاری از رزمندگان و خاطرات شهدا می‌نشینی اغلب به زبان خیلی ساده و خودمانی می‌گویند: اگر امام نبود ما در همان کوچه پس کوچه‌های پایتخت و ... معلوم نبود چه از کار در می‌آمدیم. نفس حق حضرت روح الله بود که ما را آدم کرد. این جملات را که خالصانه می‌شنوی با خودت می‌گویی ای بابا! این ها هم شاید زیادی اغراق می‌کنند. اما چشمت که به امثال شاهرخ و ... می‌افتد می‌فهمی اینها که شنیدی قصه و افسانه و شکسته نفسی رزمندگان و شهدا نبوده. واقعیتی است که خدا بر این امت نظر کرد و امام را به آنها هدیه داد. انقلاب ما انقلاب دلهایی بود که آماده پذیرش حق بودند و خدا بود که با روح خودش مقلب القلوب شد. آنچه خواهید خواند روایتی است از [color=#b22222][b]شهید شاهرخ ضرغام[/b][/color] که البته بعد از انقلاب مادرش او را ابوالفضل صدا می‌کرد و به حر انقلاب اسلامی معروف شد. [center] [background=#dddddd][img]http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/06/05/13920605000183_PhotoL.jpg[/img][/background] [/center] [color=#ff0000][b]شهید شاهرخ ضرغام نفر اول از سمت راست. شهید سید مجتبی هاشمی در تصویر مشاهده می‌شود[/b][/color] دومین روز حضور من در جبهه بود. تا ظهر در مقر بچه‌ها در هتل کاروانسرا بودم. پسرکی حدود پانزده سال همیشه همراه شاهرخ بود. مثل فرزندی که همواره با پدر است. تعجب من از رفتار آنها وقتی بیشتر شد که گفتند: این پسر، رضا فرزند شاهروخ است!! اما من که برادرش بودم خبر نداشتم. عصر بود که دیدم شاهرخ در گوشه‌ای تنها نشسته. رفتم و در کنارش نشستم. بی‌مقدمه و با تعجب گفتم: این‌ آقارضا پسر شماست؟ خندید و گفت: نه، مادرش اون رو به من سپرده. گفته مثل پسر خودت مواظب رضا باش. گفتم:‌ مادرش دیگه کیه؟! گفت:‌مهین، همون خانمی که تو کاباره بود. آخرین باری که برای خرجی بردم گفت: رضا خیلی دوست داره بره جبهه. من هم آوردمش اینجا! ماجرای مهین را می‌دانستم. برای همین دیگر حرفی نزدم. چند نفری از رفقا آمدند و کنار ما نشستند. صحبت از گذشته و قبل از انقلاب شد. شاهرخ خیلی تو فکر رفته بود. بعد هم با آرامی گفت: مهربونی اوستا کریم رو می‌بینید! من یه زمانی آخرای شب با رفقا می‌رفتم میدون شوش. جلوی کامیون‌ها رو می‌گرفتیم. اونها را تهدید می‌کردیم. ازشون باج سبیل و حق حساب می‌گرفتیم. بعد می‌رفتیم با او پول‌ها زهرماری می‌خریدیم و می‌خوردیم. [center] [background=#dddddd][img]http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/06/05/13920605000184_PhotoL.jpg[/img][/background] شهید شاهرخ ضرغام نفر اول از راست[/center] زندگی ما توی لجن بود. اما خدا دست ما را گرفت. امام خمینی رو فرستاد تا ما رو آدم کنه. البته بعدا هرچی پول در آوردم به جای اون پول‌ها صدقه دادم. بعد حرف از کمیته و روزهای اول انقلاب شد. شاهرخ گفت: گذشته من اینقدر خراب بود که روزهای اول، توی کمیته برای من مامور گذاشته بودند! فکر می‌کردند که من نفوذی ساواکی‌ها هستم! همه ساکت بودند و به حرف‌های شاهرخ گوش می‌کردند. بعد با هم حرکت کردیم و رفتیم برای نماز جماعت. شاهرخ به یکی از بچه‌ها گفت: برو نگهبان سنگر خواهرها رو عوض کن. با تعجب پرسیدم: مگه شما رزمنده زن هم دارید؟! گفت:‌ آره چند تا خانم از اهالی خرمشهر هستند که با ما به آبادان آمدند. برای اینکه مشکلی پیش نیاد برای سنگر آنها نگهبان گذاشتیم. کمی جلوتر یک مخزن بزرگ آب بود. بچه‌ها می‌گفتند: شاهرخ هر دو روز یک بار اینجا می‌آید و با لباس زیر آب می‌رود و غسل شهادت می‌کند. [color=#0000cd][b]راوی: علیرضا کیانپور (برادر شاهرخ)[/b][/color] [center] [background=#dddddd][color=#0000cd][b][img]http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/06/05/13920605000186_PhotoL.jpg[/img] [/b][/color][/background] [color=#0000cd][b]شهید شاهرخ ضرغام نفر اول از سمت چپ[/b][/color] [/center] [right][url="http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920605000208"]http://www.farsnews....=13920605000208[/url][/right]
  24. [color=#0000cd][size=5]روزنامه کیهان چهارشنبه 03 [font=Tahoma] مهر 1392[/font][/size] [/color][img]http://www.kayhan.ir/image/logo1.gif[/img] «پنجاه سال عبادت کردید خداوند از شما قبول کند، یک بار هم وصیت‌نامه این شهیدان را بخوانید، که این وصیت‌نامه‌ها انسان را بیدار می‌کند.» اظهار این جملات گرانسنگ از زبان حضرت روح الله(ره)، نشانگر اهمیت مضاعف بازخوانی توصیات و سفارش‌های شهیدان جنگ تحمیلی است. شهیدانی که بر آن بودند تا با به یادگار گذاردن مکتوبات و وصیت نامه هایشان، تجربیات نیل به “عند ربهم یرزقونی” خویش را در اختیار آیندگان قرار دهند و راه و مرام و مسلک حقه‌شان را تا انقلاب موعود(عج) استمرار بخشند. در این مجال قصد داریم تا با مروری مختصر و اجمالی بر وصیت‌نامه‌های تنی چند از فرماندهان و سرداران ارشد جنگ تحمیلی، علاوه بر زنده نگاه داشتن یاد و خاطرشان، نحوه آسمانی شدن این سرآمدان عرصه دفاع را نیز مرور کنیم: [b]شهید مهدی باکری[/b] خدایا! چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی كه سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است كه نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب! العفو. خدایا! نمیرم در حالی كه از ما راضی نباشی. ای وای كه سیه روی خواهم بود. خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات كه نفهمیدم! آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه كنم كه تهیدستم. خدایا! تو قبولم كن! سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،‌عصر كفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش. عزیزانم! اگر شبانه روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز كم است. آگاه باشیم كه سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست. ای عاشقان اباعبدالله! بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛ بایستی محتوای فرامین امام را درك و عمل نماییم تا بلكه قدری از تكلیف خود را شكرگزاری به جا آورده باشیم. وصیتم به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل این است که بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همان گونه تربیت دهید كه سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه كسانی كه از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد. خدایا مرا پاكیزه بپذیر. [b]شهید سپهبد علی صیاد شیرازی[/b] انالله و انا الیه راجعون. هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله. اللهم زدنا ایماناً و ارحمنا. اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریک له و أن محمّداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق و ان الصدیقة الطاهره فاطمه الزهرا، سیدة نساء العالمین و أن علیاً أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و الحسن بن علی و الحجه القائم المنتظر صلواه الله و سلامه علیهم ائمتی و سادتی و موالی بهم اتولی و من اعدائهم اتبرء و أن الموت و النشور حق و الساعة آتیة لا ریب فیها و أن الجنة و النار حق. اللهم أدخلنا جنتک برحمتک و جنّبنا و احفظنا من عذابک بلطفک و احسانک یا لطیفاً بعباده یا أرحم الراحمین. خداوندا! این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادی؛ خدایا! تو خود می دانی که همواره آماده بوده ام آن چه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم نثار کنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود. پروردگارا رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم. خداوندا ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی(عج)، زنده، پاینده و موفق بدار. [b]شهید خلبان عباس بابایی[/b] همسرم! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد. ملیحه جان همان طوری که می دانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچک ترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد. ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد. اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن. تا می تونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشود و برنجد. هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز به خاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو. ملیحه جون در این دنیا فقط پاکی، صداقت ،ایمان ، محبت به مردم، جان دادن در راه وطن، عبادت باقی می ماند. تا می تونی به مردم کمک کن. حجاب، حجاب را خیلی زیاد رعایت کن. اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی. ملیحه هرچقدر می‌تونی درس بخون. درس بخون درس بخون. خوب فکر کن. به مردم کمک کن. خوب قضاوت کن. همیشه از خدا کمک بخواه. حتما نماز بخون. راه خدا را هرگز فراموش نکن. ملیحه مهربانم هروقت نماز می‌خونی برام دعا کن. خدایا، خدایا، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار. به خدا قسم من از شهدا و خانواده شهدا خجالت می کشم وصیت نامه بنویسم. خدایا مرگ مرا و فرزندان و همسرم را شهادت قرار بده. خدایا، همسر و فرزندانم را به تو می سپارم. خدایا، در این دنیا چیزی ندارم ، هرچه هست از آن توست. پدر و مادر عزیزم ، ما خیلی به این انقلاب بدهکاریم. [b]شهید حسن باقری (غلام‌حسین افشردی)[/b] فعلاَ انقلاب ما همچون تیر زهرآگینی برای همه مستکبرین درآمده است و یاوری برای همه مستضعفین جهان. ما با هیچ دولت و کشوری شوخی نداریم و با تمام مستکبرین جهان هم سرجنگ داریم و با این هدف جنگ با صدام یزید مقدمه است. در این موقعیت زمانی ومکانی، جنگ ما جنگ اسلام و کفر است و هر لحظه مسامحه و غفلت، خیانت به پیامبر اکرم (ص) و امام زمان (عج) و پشت پا زدن به خون شهداست و ملت ما باید خود را آماده هرگونه فداکاری بکند. در چنین میدان وسیع و این هدف رفیع انسانی و الهی، جان دادن و مال دادن و فداکاری امری بسیار ساده و پیش پا افتاده است و خدا کند که ما توفیق شهادت متعالی در راه اسلام با خلوص نیت را پیدا کنیم. در مورد درآمدها، چیزی به آن صورت ندارم و همین بضاعت مزجاه را هم خمسش را داده‌ام و بقیه را هم در راه کمک رساندن به جنگجویان و سربازان اسلام با سپاه کفر خرج کنند. در صورت امکان با لباس سپاه مرا دفن کنید. درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی. اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان. [b]شهید محمد بروجردی[/b] اين وصيت نامه رادر حالي مي‌نويسم كه فردايش عازم سنندج هستم. با توجه به اينكه چندين بار در عمليات شركت كرده و ضرورت نوشتن وصيت‌نامه را حس كرده بودم ولي هم فرصت نداشتم و هم اهميت نمي‌دادم ولي نمي‌دانم چرا حس كردم كه صرفا اگر ننويسم گناهي مرتكب شده ام. لذا بدين وسيله وصيت نامه خود را در مورد خانواده و برادران آشنا مي‌نويسم. با توجه به اينكه حدودا شش سال وارد مبارزات سياسي و نظامي شده ام و به همين خاطر نسبت به خانواده ام رسيدگي نكرده ام بخصوص همسر و فرزندانم و از همين وضع هميشه احساس ناراحتي مي‌كردم و هيچ وقت هم نتوانستم خود را قانع كنم كه مسئوليت را رها كنم و بدين‌وسيله از همه آنها معذرت مي‌خواهم و طلب بخشش دارم از حقي كه به گردن من داشته اند و نتوانستم اين حق را ادا ‌كنم ولي اين اطمينان را به خانواده ام مي‌دهم كه هرگز از ذهن من خارج نشده اند و فكر نكنند كه نسبت به انها بي‌تفاوت بوده ام ولي مسئوليتهايی سنگين تر بود. در خواستي كه از همسرم دارم اين است كه فرزندام را خوب تربيت كند و آنها را نسبت به اسلام دلسوز بار آورد. اگر چه اموالي ندارم ولي آنجه هست فقط همسرم نسبت به مصرف كردن آ‌ن مسئوليت دارد. درخواست دارم برادراني اگر از من بد ديده اند درگذرند و يا اگر كسي را سراغ دارند كه از من بد ديده به نزدش بروند و از او رضايت بگيرند. و ديگر اينكه مقاومت را فراموش نكنند كه خداوند با صبر پيشه كنندگان است. در اين شرايط تاريخي خداوند تبارك و تعالي بار سنگين انقلاب اسلامي را بر دوش ملت مسلمان ايران گذاشته است و ما را در آزمايشي عظيم قرارداده است. اين را شهيدان بسياري بخصوص در اين چند سال اخير به در و ديوار ايران نوشته اند و اگر مقاومت ما نباشد همان طور كه امام فرمودند بيم آن مي‌رود كه زحمات شهداء به هدر رود و اگر چه آنها به سعادت رسيدند و اين ما هستيم كه آزمايش مي‌شويم. ديگر اينكه با تجربه‌اي كه ما از صدر اسلام داريم كه به خاطر عدم آگاهي ، مسلمين چطور از مسير اسلام منحرف شده اند و اين تجربه بايد براي مسلمين درس عبرت باشد. با دقت كلمات اين «روح خدا» را كه خط او خط رسول خداست دقت كنند، وجود امام امروز براي ما معيار است راه او راه سعادت و انحراف از آن خسران دنيا و آخرت است. من با تمام وجود اين اعتقاد را دارم كه شناخت و مبارزه با جريان هايي كه بين مسلمين صدر به انحراف كشيدن انقلاب از خط اصيل و مكتبي آن را دارند، به مراتب حساس تر و سخت تر از مبارزه با رژيم صدام و آمريكاست و وصيتم به برادران اين است كه سعي كنند توده مردم كه عاشق انقلاب هستند را از نظر اعتقادي و سياسي آماده كنند كه بتوانند نيروهاي صادق انقلاب را شناسايي كنند و عناصري كه جريانهاي انحرافي دارند بشناسند كه شناخت مردم در تداوم انقلاب حياتي است. [b]شهید حاج محمد ابراهیم همت[/b] به نام خدا نامی که هرگز از وجودم دور نیست وپیوسته با یادش، آرزوی وصالش را در سر داشتم. سلام بر حسین(ع) سالار شهیدان، اسوه و اسطوره بشریت. مادرگرامی و همسر مهربانم، پدر و برادران عزیزم درود خدا بر شما باد که هرگز مانع حرکتم در راه خدا نشدید، چقدر شما ها صبورید، خودتان می دانید که من چقدر به شهیدان عشق می ورزیدم، کبوترانی که همیشه در حال پرواز به سوی ملکوت اعلایند. من در پوست خود نمی گنجم، گمشده ای دارم وخویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به درآیم ، سیم‌های خاردار مانعند، من از دنیای ظاهر فریب مادیات وهمه آنچه که از خدا باز می‌دارد متنفرم. در طول جنگ برادرانی که در عملیات شهید می شدند، از قبل سیمای‌شان روحانی و نورانی می‌شد و هر بیطرفی احساس می کرد که نوبت شهادت آن برادر فرا رسیده است. لیاقت ندارم و معلوم است که هنوز در بند اسارتم، هنوز خالص نشده ام وآلوده ام. از شروع انقلاب در این راه افتادم وپس از پیروزی انقلاب نیز سپاه را پناهگاه خوبی برای مبارزه یافتم. مثل این که دیگر جنگ با من عجین شده است. خداوند تا کنون لطف زیادی به این سرپا گنه کرده و توفیق مبارزه در راهش را نصیبم کرده است. اکنون می روم با دنیایی انتطار، انتظار وصال و رسیدن به معشوق. [b]شهید حسین خرازی[/b] ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین را در آغوش بگیریم كلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد - اگر در پیروزی‌ها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما، این شاید انكار خداست. اگر برای خدا جنگ می‌كنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش كنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر كار برای خداست گفتنش برای چه؟! در مشكلات است كه انسانها آزمایش می‌شوند. صبر پیشه كنید كه دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم. هر چه كه می‌كشیم و هر چه كه بر سرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد. سهل‌انگاری و سستی در اعمال عبادی تأثیر نامطلوبی در پیروزی‌ها دارد. همه ما مكلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارسایی‌ها بنا به فرمان رهبری، جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم زیرا ما بنا بر احساس وظیفه شرعی می‌جنگیم نه به قصد پیروزی تنها. همواره سعی‌مان این باشد كه خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یك الگو در نظر داشته باشیم كه شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند. از مردم می‌خواهم كه پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول می‌خواهم كه آنها مرا بخشیده و شفاعت مرا در روز جزا كنند و از خدا می‌خواهم كه ادامه‌دهنده راه آنها باشم. آنهایی كه با بودنشان و زندگی‌شان به ما درس ایثار دادند. با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند. از مسئولین عزیز و مردم حزب‌اللهی می‌خواهم كه در مقابل آن افرادی كه نتوانستند از طریق عقیده، مردم را از انقلاب دور و منحرف كنند و الان در كشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بی‌حجابی زده‌اند در مقابل آنها ایستادگی كنید و با جدیت هر چه تمام تر جلو این فسادها را بگیرید. استغفرالله، خدایا امان از تاریكی و تنگی و فشار قبر و سوال نكیر و منكر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس. خدایا دل شكسته و مضطرم، صاحب پیروزی و موفقیت تو را می‌دانم و بس. و بر تو توكل دارم. خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی(ره) تو فرمانده كل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شر مدام كافر را از سر مسلمین بكن. خدایا! از مال دنیا چیزی جز بدهكاری و گناه ندارم. خدایا! تو خود توبه مرا قبول كن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهره‌مندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم. [b][url="http://www.kayhan.ir/920703/8.htm#N801"]http://www.kayhan.ir/920703/8.htm#N801[/url][/b]
  25. [center][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [size=4][b]به نام خدا[/b] [/size] [/size][/font] [/center] [font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [size=4] [b]Elettra[/b] یک کشتی جمع آوری اطلاعات، طراحی شده برای ارائه داده های اطلاعاتی استراتژیک برای پشتیبانی از نیروی دریایی ایتالیا و کشتی های جنگی ناتو است. این کشتی، ساخته شده در کارخانه کشتی سازی Muggiano واقع در شهر لا اسپتزیا است . این کشتی در 24 جولای 2002 در حضور خانم Elettra Marconi دختر دانشمند معروف ایتالیایی گوگلیلمو مارکونی راه اندازی شد و به افتخار ایشون Elettra نامگذاری شد. [/size][/size][/font] [center] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/elettra.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/normal_elettra.jpg[/img][/url][/center] [center][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [size=4] [b][color=#7030A0]کشتی شناسایی Elettra می تواند طیف گسترده ای از ماموریت ها را انجام دهد[/color][/b] [/size] [/size][/font][/center] [font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1][size=4] Elettra دارای ابزار پیشرفته اطلاعاتی الکترونیکی، از جمله 27 سیستم های شناسایی الکترونیکی و صوتی مختلف می باشد.این کشتی هم چنین مجهز به یک شناور submersible, است که قادر به اجرای عملیات تا عمق حداکثر 1000 متری است و در عقب کشتی مجهز به یک سکو پرواز پهپاد است. [/size] [/size][/font] [center] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/elettra_l3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/normal_elettra_l3.jpg[/img][/url][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [/size][/font][/center] [center][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [/size][/font][/center] [font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [size=4] [b]مشخصات[/b] : خدمه 30 ملوان + 65 تکنسین اطلاعاتی طول : 93.5 متر عرض :15.5 متر آبخور 5.1 متر سرعت: 17 گره ( knots ) محدوده : 14400 کیلومتر با سرعت 12 گره نیروی محرکه 2 تا موتور دیزلی Wartsila توپ : 2 عدد 25 میلی متر OTO Melara KBA و 2 عدد مسلسل 12.7mm رادار ناوبری : 2 عدد کلوین هیوز هسته 6000 (ناوبری باند X) [/size][/size][/font] [center][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1][size=4] [b]تصاویر بیشتر[/b] :[/size] [/size][/font][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/elettra_l6.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/normal_elettra_l6.jpg[/img][/url][/center] [center] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/elettra_l4.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/normal_elettra_l4.jpg[/img][/url][/center] [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/elettra_l1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/normal_elettra_l1.jpg[/img][/url][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [/size][/font][/center] [center][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] *********************** [/size][/font][/center] [center][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1][size=4] [b]submersible[/b] : وسایل و تجهیزاتی هستند که قادر به انجام عملیات در زیر اب هستند . در زیر تصاویری از submersible ها می بینید :[/size] [/size][/font][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/800px-Submersible_named_Star_III_in_front_of_Scripps_Institution_of_Oceanography.JPG"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/normal_800px-Submersible_named_Star_III_in_front_of_Scripps_Institution_of_Oceanography.JPG[/img][/url] [font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [/size][/font][/center] [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/800px-Blotniak_t.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/normal_800px-Blotniak_t.jpg[/img][/url][/center] [center] [font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [size=4] [b]تصویری از کلوین هیوز هسته 6000[/b][/size][/size][/font] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10093/0000803_300.jpg[/img][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [/size][/font][/center] [font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1][size=4] [b]منابع[/b] : [/size][/size][/font] [left][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1][size=4] [url="http://www.military-today.com/navy/elettra.htm"]http://www.military-...avy/elettra.htm[/url] http://it.wikipedia.org/wiki/Elettra_%28A_5340%29 [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Submersible"]http://en.wikipedia....iki/Submersible[/url] [url="http://www.amisales.com.au/Products/47566-3792.aspx"]http://www.amisales....47566-3792.aspx[/url][/size] [/size][/font][/left] [center][font=Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma, Tahoma][size=1] [size=5][color=#E36C09][b]مترجم : mohammad area51[/b][/color][/size] [/size][/font][/center]