[[Template core/front/profile/profileHeader is throwing an error. This theme may be out of date. Run the support tool in the AdminCP to restore the default theme.]]
تمامی ارسال های RezaKiani
-
اقا روسها توی چچن با اینها چی رو میزدن؟ می رفتن شکار مرغابی؟
-
سامانه دفاع هوایی سام-10 گرامبل سامانه دفاع هوایی سام-10 گرامبل ( SA-10/S-300/Grumble)
RezaKiani پاسخ داد به Davood تاپیک در پدافند هوایی
بهتر اینه که اول به پدافند غیرعامل بپردازیم. البته یه کارهایی توی چندسال گذشته انجام شده ولی چقدرش معلوم نیس! -
ای جااااااااااان!
-
ظاهرا که روش رادار و اینها نصب نشده. پس چه جوری هدایت می شه؟
-
توی ویکی پدیا نوشته که توپهای 35 میلمتری اورلیکن که ایران به نام سماوات اونها رو ساخته هم از یه همچی گلوله هایی استفاده می کنن.
-
ببخشید من دوزاریم کجه! این جریان یارو ونقد و اینها چیه؟ یه خورده واضح تر بگید ما هم بفهمیم.
-
نهادهای اطلاعاتی در رژیم عبری ( ارتش و سازمان های غیرنظامی )
RezaKiani پاسخ داد به kingraptor تاپیک در توان نظامی کشورها
حالا باید به جای قرار گذاشتن با سفیر رسمی پاناما، وعده ای با خود هراری جور می کرد. هنگام تلفن خودم را سیمون لهاو معرفی کردم. گفتم که قصد دارم یک نوع سرمایه گذاری در پاناما را پیشنهاد بدهم. منشی پیشنهاد کرد با یکی از وابسته ها ملاقات کنم، اما گفتم نه، باید با کسی حرف بزنم که سوابق و آگاهی تجاری داشته باشد. منشی در جواب گفت:" شاید بتوانید آقای هراری را ببینید." آنگاه برای روز بعد قرار گذاشتیم. به منشی گفتم می توانم جزئیات طرح را در هتل شرایتون به آنها عرضه کنم.از طریق موساد نام من در این هتل ثبت شده بود. موساد ترتیبی داده است که کارمندان آن در هتلهای مختلفی دارای یک شماره اتاق برای دریافت پیام باشند. کمی بعد در همان روز پیامی برای من گذاشته شده بود که هراری را ساعت 6 عصر روز بعد در سفارتخانه ملاقات کننم. از آنجا که در اسرائیل ساعت 5 بعد از ظهر همه جا تعطیل می شود گذاشتن چنین قراری عجیب بود. سفارت پاناما در کنار ساحل جنوبی "سده دوو" در طبقه اول یک مجتمع آپارتمانی قرارداشت. من با لباس مناسب یک بازرگان آماده جوش دادن یک معامله تجاری به آنجا رفتم. تقاضای گذرنامه ای کرده بودم زیرار قرار نبود یک اسرائیلی به نظر برسم. می خواستم نقش یک بازرگان کانادایی را بازی کنم. از قبل با رافی هوخمن شهردار ایلات توسط تلفن صحبت کرده بود. وی را از زمان اقامت در ایلات می شناختم و زمانی در دبیرستان همکلاس بودیم، ولی طبیعتا به او نگفتم چه کسی هستم. فقط در مورد طرح اقتصادی خودم با او حرف زدم و پیشنهاد آن را ارائه دادم تا اگر هراری به تحقیق و جستجویی اقدام کرد اوضاع به هم نریزد. متاسفانه کائولی نتوانست گذرنامه را فراهم کند و بنابر این بدون همراه داشتن گذرنامه به آنجا رفتم. تصمیم گرفتم اگر چیزی در این مورد پرسیده شد بگویم کانادایی هستم و گذرنامه ام را در هتل گذاشته ام. وقتی به سفارتخانه رسیدم متوجه شدم هراری در آنجا است. در دفتر دلپذیری رو به هروی یکدیگر نشستیم و هراری از پشت میز بزرگش درانتظار ارائه پیشنهاد من بود. نخستین سوالش این بود که :"آیا سرمایه گذاری شما توسط بانکی تضمین می شود یا به طور فردی اقدام به سرمایه گذاری می کنید؟" به او گفتم که سرمایه گذاری ما ماجراجویانه و خطرناک است. هراری لبخند زد. می خواستم در مورد جزئیات امر پرورش صدف صحبت کنم اما او پرسید:"سرمایه تان چقدر است؟" "هر قدر که بشود. حداکثر تا 15 میلیون دلار اما دست بالا را گرفته ایم. تخمین ما این است که هزینه های تمام شده برای سه سال اول از 3.5 میلیون دلار فراتر نمی رود." هراری پرسید:" بنابر این برای چنین هزینه نازلی چرا سقف نهایی را اینقدر بالا در نظرگرفته اید؟" " زیرا نرخ برگشت سرمایه به طور بالاقوه بالا است و شریک من هم از خرج کردن پول باکی ندارد." اینک برای واردشدن در مورد جنبه های فنی قضیه نگران بودم. خواستم صحبت شهردار ایلات را به میان بکشم اما هراری مهلت نداد. روی میزش خم شد و گفت:" با قیمت خوب، هر چیزی را که بخواهید در پاناما قابل دستیابی است." این کار او مرا با مشکلی واقعی روبروکرد. من می خواستم طرف را به بازی بگیرم و به تدریج به جریان سرمایه گذاری آلوده اش کنم، اما قبل از اینکه حتی بتوانم دهانم را بازکنم او مرا به بازی گرفت بود. در یک سفارتخانه با سفیر افتخاری صحبت می کردم، او حتی مرا نمی شناخت، اما داشتیم در مورد رشوه صحبت می کردیم. او گفت:"پاناما کشور جالبی است. در واقع یک کشور نیست، بیشتر شبیه یک تجارتخانه به حساب می آید. من آدمهای مناسب – به عبارت دیگر انباردارها- را در آنجا می شناسم. در پاناما همه به هم وابسته اند. ممکن است امروز شما بخواهید درباره کار تولید مروارید صحبتی بکنید و فردا ممکن است ما در مورد دیگری از شما کمک بخواهیم. معامله است دیگر، اما در عین حال ما به معاملات بلند مدت علاقه داریم." آنگاه اندکی مکث کرد و گفت:"اما قبل از آنکه پیشتر برویم آیا می توانم نگاهی به مدارک شما بیاندازم؟" "چه جور مدارکی؟" "خوب گذرنامه کانادایی تان." "من گذرنامه ام را همراه خودم برنمی دارم." "در اسرائیل باید همیشه اوراق هویت همراهتان باشد. وقتی گذرنامه تان همراهتان بود به سراغم بیایید و آن وقت حرف می زنیم. حالا، هما طور که می دانید سفارتخانه تعطیل است." از جا بلند شد و بدون گفتن کلمه ای مرا به سوی در راهنمایی کرد. هنگامی که در مودر گذرنامه از من پرسید درست جواب ندادم. هیجانزده بودم. تقریبا به لکنت زبان افتادم. احتمالا از نظر امنیتی هشیارش کردم و باعث نگرانی اش شدم. به ناگهان آدم خطرناکی به نظر رسید. پس از اجرای اقدامات معمول امنیتی به آپارتمان برگشتم و گزارشم را تا ساعت 10 شب کامل کردم. کائولی از راه رسید و به مطالعه آن پرداخت. -
این همون خفنه بود؟
-
پس معلومه یه عیب و ایرادی توکارش بوده وگرنه هیچ بقالی نمی که ماستم ترشه
-
خیلی زحمت کشیدی ولی بهتر بود متن رو به چند قسمت تقسیم می کردی تا کوتاه تر بشه و هر کدوم رو در یک پست قرار می دادی. به هر حال مرسی از تلاشهای شما در پیشبرد اهداف سایت.
-
راستش تا اونجا که من فهمیدم ما کلا یه استراتژی درست و حسابی صنعتی نداریم. نه درباره صنایع غیرنظامی و نه نظامی. در زمینه کشتی سازی یه مطلب در مجله هفتگی اداره ما(شرکت نفت جمهوری اسلامی ایران) چاپ شده بود که می گفت برای ما صرف نمی کنه از کشتی سازهای داخلی مثله صدرا کشتی بخریم چون ساخت یه کشتی که مثلا باید 1 سال طول بکشه تا 3 سال طول می دهند و بعد به دلیل افزایش مخارج مانند حقوق پرسنل و... هی می خواند که قیمتشون رو بالا ببرند. خوب صدرا واقعا یه شرکت توانا در زمینه کشتی سازی هست ولی مشکلات مدیریتی باعث شده که (متاسفانه) نتونه یه جایگاه خوبی پیداکنه. بعدش هم که باعرضه سهام صدرا در بورس یه تیر توی مغزش خالی کردند. تا قبل از عرصه سهام صدرا تمام ادارات دولتی یه جورایی سفارشاتشون رو به این شرکت می داند ولی حالا دیگه... یکی از مشکلات بزرگ صنایع ما - به ویژه صنایع اتومبیل سازی- این است که در شرایط غیررقابتی رشد می کنند و به محض اینکه به امواج جهانی سازی برخورد می کنند به دلیل هزینه های بالا توان رقابتیشون رو از دست می دهند. اگر دولت دست از حمایت بی منطق و غیراصولی شرکتها برداره این شرکتها یاد می گیرند که روی پای خودشون بایستند. یکی دیگر از نکاتی که دوستان باید توجه کنند این است که ایران باید تا می تونه روی صنایع غیرنظامی سرمایه گذاری کنه که دوکاربردی باشند . یعنی مثلا بیاد هلیکوپتر غیرنظامی بسازه ولی جوری اون رو بسازه که به راحتی بتونه خط تولید رو به هلیکوپترها نظامی تعویض کنه. این تجربه موفقیه که روسها در جنگ جهانی داشتند و کارخانه های تراکتورسازی شون رو در کمترین زمان به کارخانه های تانک سازی عوض کردند و در عرض تقریبا 4 سال جنگ بیش از 100 هزار تا تانک درست کردند. در آلمان هم هیتلر ماشین فولکس واگن رو برای مصارف غیرنظامی طراحی کرد اما پس از آغاز جنگ همه ماشین ها رو به جبهه فرستاد. این جور صنایع رو می توان در زمینه های التکرونیک، مخابرات، خودرو، کشتی سازی و... احداث کرد تا در زمان ضروری به سرعت تبدیل به صنایع نظامی بشوند. اما لازمه همه اینها توسعه چند تا چیزه 1- آموزش و پرورش 2- آموزش عالی درست و حسابی (نه مثه الان کلیشه ای ) 3 - توسعه علوم پایه مثه ریاضی و فیزیک وشیمی... 4- توسعه صنعتی با تکیه بر دانشگاه ها نه مونتاژ ماشین و کوفت و زهر مار و فخر فروشی بی خودی که آقا ما اینو ساختیم و اون ساختیم. دیروز(دوشنبه 12 شهریور87) یکی از اساتید رشته خودور سازی در میز گرد شبکه 4 حرف جالبی زد. مجری درباره موتور ملی سوال کرد این بنده خداهم گفت که این موتور ملی اصلا ملی نیست! بلکه کشورهای دیگه این رو برای ما به صورت اختصاصی طراحی کرده اند و مافقط مجوز ساخت و تولید اون رو داریم(ننقل به مضمون) به هر حال امیدوارم این توسعه هر چه زودتر انجام بشه و... رضاکیانی
-
اقا جان به اسکندر بیچاره چیکار دارید؟ تا اون جا که من فهمیدم خیلی هم مرد بوده... :lol:
-
کاشکی اسم تاپیک را عوض می کردید و می گذاشتیم مثلا خط زمانی یا رویدادهای مهم جنگهای صلیبی چون جنگها رو به صورت خلاصه و تاریخی فقط پست سر هم ذکر کردید و هیچ کدوم رو کامل بررسی نکرده اید. به هر حال خسته نباشید.
-
اقا جان از نظر عملیاتی تا حالا کاری کرده؟ چیزی رو توی جنگ واقعی زده؟
-
سعيدجان سلام ظاهرا سايت در زمينه اديت كردن مشكل داره. من اين مطلب رو كاملا پاك كرده بودم و يه مطلب ديگه گذاشته بودم نمي دونم چه جوري برگشت اينجا. اين پست اصلا مال يه تاپيك ديگه بود. شما هم لطف كن اين پست اخر خودت رو پاك كن. مرسي
-
فقط می تونم بگم عجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اگر همه یهودی ها صهیونیست هستند پس نتیجه می گیریم که همه مسلمانها هم طرفدار بن لادن هستند. همه ژاپنی ها هم طرفدار کامیکازه هستند همه آلمانی ها هم طرفدار هیتلر هستند. همه انگلیسی ها هم گی هستند. همه چینی ها هم طرفدار مائو هستند همه ایرانی ها هم طرفدار شاه سلطان حسین شجاع و جنگجو هستند. برادر گریپن عزیز شما که منطقی و با کمالات بودی شما دیگه چرا؟ از همه یهودی ها ی داخل دنیا آمار گرفتی؟ ای ول من بی طرف صحبت می کنم یهودی ها کلا آدمهای نژاد پرستی هستند و این هم دقیقا به خاطر دین اونها است. این بندگان خدا جون فکر می کنند قوم برگزیده خداوند هستند حتما نسبت به بقیه برتر هستند. ولی این دلیل نمی شه که بگیم تمام یهودی ها فاشیست یا صهیونیسم هستند. اتفاقا اگر یه سری به ویکی پدیا بزنید یه چند تا متفکر و دانشمند مسلمان رو هم به عنوان مسلمان صهیونیسم معرفی کرده که این برادران اعتقاد دارند باید زودتر یه کاری بکنیم که قوم یهود به وطنشون یعنی فلسطین بازگردند. :lol: خوب دیگه چه می شه کرد. این هم یه جورشه... http://en.wikipedia.org/wiki/Muslim_Zionism
-
تاپیک جامع سلاح انفرادی cq m311 تاپیک جامع سلاح انفرادی CQ M311
RezaKiani پاسخ داد به saman_777 تاپیک در سلاح های هجومی
فکر کنم حق با رایش مارشال باشه درباره با کیفیت ام-16. البته نمی توان کلا گفت که سلاح به درد نخوری هستش. بالاخره واسه اینکه سلاح سازمانی ارتش امریکا بشه کلی مراحل رو طی کرده. اما کلاشینکوف واقعا سلاح قرن هستش. خیلی از مشکلات سلاح های دیگر رو نداره. به گرد وخاک کمتر حساسه و تلورانس زیادی داره. -
آقا مطلب خیلی جالبی بود. فکرش رو بکنید روسیه با از کار انداختن سیستمهای کنترلی چند تا سد و یا چند تا نیروگاه می تونه چه ضربه اقتصادی به حریفش وارد کنه. یا مثلا اگر سیستم کنترل ترافیک نیویورک رو مختل کنند چه افتضاحی می شه. روش نسبتا کم خرج و کارآیی هستش.
-
توپ دریایی پیشرفتهی Goalkeeper CIWS
RezaKiani پاسخ داد به Electro_officer تاپیک در پدافندهای دریاپایه
همون طور كه آقا مهدي گفتند اين جور سيستمهاي اتوماتيك دو تا رادار دارند. يكي شون كه بالاي توپ نصب مي شه دور خودش مي چرخه و هواگردهاي اطراف توپ رو پيدا مي كنه. دومي رادار هدف گيري هستش كه اصطلاحا روي توپ قفل مي كنه و هر طرف كه موشك مسيرش رو تغيير بده موشك يا هواگردهاي ديگر رو دنبال مي كنه. اگه به عكسايي كه آقا مهدي لطف كرده و گذاشته دقت كني. رادار اولي مثه يه كپسول استوانه اي شكل هست و رادار دومي مثه يه ديش ماهواره يا يه مخروط كه برعكس كارگذاشته شده باشه. توپ سماوات كه شما اشاره كرديد هم همين سيستم راداري رو داره البته اسم سيستم راداريش اسكاي گارد هستش و هر يه رادار وظيفه تغذيه اطلاعات دو تا توپ رو بر عهده داره. وقتي كه فرمانده توپ اونو روي هدف قفل كرد ديگر احتياجي به كنترل دستي نيست و توپ از طريق رادار هدفگير و سيستم كنترل كامپيوتري كه داره خودش ترتيب هدف رو ميده. در ضمن برنا جان اين حقير استاد هيچي نيستم. يه علاقمند هستم مثه خود شما. بابك جان بي صبرانه منتظر اون تاپيكي جديد ي كه مي خواهي درست كني هستيم. رضا -
ادامه به فرزند و ناامید نشو. اون جمله حکیمانه از یه نویسنده اس که یه کتاب کاملش رو تایپ کردم و در انجمن هرچه دل تنگت می خواهد بگو گذاشتم. اسمش هم هست"پرنده ای به نام آدرباد" حوصله کردید یه نیگاهی بیاندازید.
-
توپ دریایی پیشرفتهی Goalkeeper CIWS
RezaKiani پاسخ داد به Electro_officer تاپیک در پدافندهای دریاپایه
ساخت گتلینگ امکان پذیره ولی باید یه سرمایه گذاری کلان روش انجام بشه. برناجان این تفنگها دارای نرخ آتش خیلی بالایی در حد 2هزار گلوله تا 7-8 هزار گلوله در دقیقه هستند. میدونی یعنی چی؟ یعنی در هر ثانیه چند صدتا تیر شلیک می کنند.این مسئله کلی مشکلات بوجود میاره. مشکلات درباره زمان بندی، گرم شدن لوله ها، از دست رفتن شبکه کریستالی لوله ها پس از چند دقیقه شلیک و هزاران مشکل دیگه. برای اینکه یه همچی توپی عملیات باشه (نه دکوری) باید تمام اینها بررسی و حل بشه. توپ سماوات نمونه ایرانی توپ اورلیکن هستش و از نظر سیستم تغذیه و سیستمهای مکانیکی هیچ شباهتی با گتلینگها نداره ولی کاربردش تقریبا یکی هستش. هند رادار اون رو به روز کرده و اعتقاد داره که می تونه از فاصله 90 کیلومتری می تونه موشکهای کروز رو رهگیری کنه. نواخت تیرش هم خیلی بالا است. -
تاپیک جامع سلاح انفرادی cq m311 تاپیک جامع سلاح انفرادی CQ M311
RezaKiani پاسخ داد به saman_777 تاپیک در سلاح های هجومی
خیلی عالیه فقط یادت باشه که هجومی درسته نه حجومی توی مشهد داشتم با همسرم ویترین یه عکاسی رو نگاه می کردم یه دوربین یاشیکای ژاپنی قدیمی چشمم رو گرفت که طرف نفروختش. بغل دستم یه آقای جنتل منی واستاده بود از م پرسید این دوربینش چی داشت؟ گفتم این یاشیکای اصل ژاپنه. گفت راست می گی امروزه همه چی چینی شده گفتم آره به خدا رئیس جمهور آمریکا رو هم که برگردونید پشتش لیبل ساخت چین خورده :lol: -
توپ دریایی پیشرفتهی Goalkeeper CIWS
RezaKiani پاسخ داد به Electro_officer تاپیک در پدافندهای دریاپایه
خوب خیلی هم عجیب نیس! مهم نیس که شما چقدر توی چشم باشید. مهم اینه که به حرف دلتون گوش بدید. شاید یه دونه خواننده داشته باشید شاید هم هزارتا. به قول فرزانه ای:" تعداد شاگردان سنجه دانش استاد نیست." به هر حال ما که با مطالب شما خیلی حال می کنیم. موفق باشید. -
نهادهای اطلاعاتی در رژیم عبری ( ارتش و سازمان های غیرنظامی )
RezaKiani پاسخ داد به kingraptor تاپیک در توان نظامی کشورها
من و یاکوف مدتی به حرف زدن ادامه دادیم تا اینکه زنی پیش آمد و گفت نوبت مصاحبه من شده است. برای اینکه سوء ظنی جلب نشود به اتاق مصاحبه رفتم ولی عمدا خود ار نامناسب جلوه دادم. تا اینجا فهمیده بودم که همسر هراری شاغل-دردانشگاه تل آویو- و خود دیپلمات است. اما در کجا؟ برای که؟ می توانستم اتومبیلش را تعقیب کنم اما اگر هراری دیپلمات بود احتمالا آموزش امنیت اطلاعاتی دیده بود و نمی خواستم در نخستین ماموریت شکست بخورم. روز بعد به کائولی گفتم نقشه ام برای کامل کردن ماموریت چیست: ابتدا با هراری تماس می گرفتم و سپس مشخص می کردم که میکی چه کسی است. هر وقت از آپارتمان بیرون می رفتیم امکان داشت مورد تعقیب قرارگیریم، اگر چنین می شد باید به سایرین خبر می دادیم که خانه امن دیگر امن نیست. البته هر یک از ما می دانست دیگران کجا هستند، زیرا همگی گزارشهایمان را به شای کائولی می دادیم. در آن هنگام، من حتی می توانستم در حالت خواب نیز روشهای امنیت عملیاتی را اجراکنم. روز چهارم در حالی که به سوی ساختمان "کور" می رفتم متوجه شدم یک نفر در ناحیه "هیکره" دنبالم افتاده است. مسیر امنیتی معمول من سوارشدن به اتوبوس در "گیواتیم" رفتن به "دراپتاتیکوه" پیاده شدن در نبش خیابان "کاپلان" و رفتن به سوی "هیکره" بود. آن روز من از اتوبوس پیاده شدم، دوری زدم –این کار را در هنگام سوار شدن نیز کرده بودم- و به راست نگاه کردم که چیزی ندیدم. زیرچشمی نگاهی به طرف چپ انداختم و چند نفر را دیدم که در اتومبیلی در محوطه پارکینگ نشسته اند. آنها در حال پاییدن محوطه بیرون پارکینگ بودند و من به خودم گفتم باید آنها را بازی دهم و بیچارشان کنم. به طرف جنوب دراپتاتیکوه که خیابان بزرگی با 3 مسیر در هر طرف است به راه افتادم که معنی آن این بود که چنانچه می خواستند مرا دنبال کنند باید از جلویم رد می شدند وگرنه مرا رد می کردند. به جایی رسیدم که یک پل بر فراز پتاتیکوه به طرف ساختمان کالکا کشیده شده است. حدود ساعت 11:30 صبح و ترافیک بسیار فشرده بود. بالای پل رفتم، ایستادم، و توانستم ببینم که راننده اتومبیل در حالیکه انتظار ندارد من پایین را نگاه کنم در حال پاییدن من است. مرد دیگری پشت سرم بود، اما نمی توانست نزدیک تر شود چون متوجه حضورش می شدم. در آن طرف پل شخص دیگری ایستاده بود، مرد دیگری هم آماده بود تا در صورتی که به سوی شمال پیچیدم به دنبالم بیاید و سومین شخص هم آماده برای راه افتادن به سوی جنوب بود. از نقطه برتری بالای پل همه اینها را به روشنی می دیدم. در زیر پل نقطه ای بود که اتومبیلها می توانستند دور زده و مسیر خود را صدوهشتاد درجه تغییر دهند. من به جای رد شدن از پل، به صورتی که گویی چیزی را فراموش کرده ام حرکت زدن ضربه به سر را که در چنین مواقعی انجام می دهند به حالت واضح نشان دادم و سپس با بازگشت از روی پل به خیابان کاپلان رفتم. البته آهسته رفتم تا بتوانند به دنبالم بیایند. سر وصدای آنها هنگامی که در آن ترافیک شلوغ برای دورزدن جلوی ماشینها رامی گرفتند مرا به خنده انداخت. تنها کاری که در خیابان کاپلان از دست آنها برمی آمد تعقیب من در مسیری واحد بود. نصف راه را تا قرارگاه نظامی "ویکتورگیت" پیمودم –ویکتور زمانی فرمانده من در ارتش بود- آنگاه از داخل انبوه اتومبیلها به آن طرف رفتم و ساندویچ و یک بطری نوشابه خریدم. در حالی که در آنجا ایستاده بودم اتومبیل را که به آرامی نزدیک می شد می دیدم. ناگهان متوجه شدم راننده اتومبیل هم دوره ام "دووال." است. با تمام کردن ساندویچ به طرف ماشین رفتم –در این هنگام اتومبیل با ناامیدی وسط ترافیک گیر کرده بود- و دستم را روی کاپوت آن گذاشتم تا به پیاده رو بجهم و به راه خود ادامه دهم. شنیدم که دوو بوق اتومبیلش را چند بار با فواصل کوتاه به صدا درآورد. گویی می گفت:" خیلی خوب، این دفعه را توبردی." غرور سراپایم را گرفت. به راستی سرمست بودم. بعدا دوو به من گفت هیچکس نتوانسته بود این طوری به بازی بگیردش و به راستی آشفته شده است. پس از اینکه مطمئن شدم پاک هستم به بخش دیگری از تل آویو رفتم و مانوری انجام دادم تا مطمئن شوم دوو دوباره به من حقه نزده است. سپس به ساختمان کور رفتم وبه مسئول اطلاعات گفتم با آقای مایک هراری قراردارم. به طبقه چهارم راهنمایی ام کردند که در آنجا تابلویی از شرکت حمل و نقل صادرات و واردات وجود داشت. تصمیم داشتم در ساعت صرف ناهار به آنجا برسم، زیرا در اسرائیل مدیران به ندرت در هنگام ناهار بر سرکار باقی می مانند.تمام آنچه لازم داشتم گفتگو با یک منشی و به دست آوردن یک شماره تلفن و کمی اطلاعات بود. اگر هراری آنجا بود باید کار را به آخر می رساندم. متاسفانه تنها منشی در آنجا به سرمی برد. او به من گفت شرکت فقط تولیدات خودش را حمل می کند و بیشتر در مسیر آمریکای جنوبی فعالیت دارد. او افزود برخی اوقات و به ندرت بارمسیرهای بین راه به صورت متفرقه حمل می شود و فقط در صورتی که ظرفیت اضافی وجود داشته باشد چنین کاری ممکن است. به او گفتم از طریق شرکت بیمه شنیده ام که هراری در آنجا کار می کند. منشی گفت:" نه، نه، او در اینجا فقط شریک است و کار نمی کند. وی سفیر کشور پاناما است." گفتم:" ببخشید من فکر می کردم وی اسرائیلی است."(پاسخ بدی دادم ولی غافلگیر شده بودم) او گفت:" بله هست، ولی سفیر افتخاری کشور پاناما نیز هست." به این ترتیب برگشتم، اقدامات امنیت عملیات را انجام دادم و گزارش کاملی در مورد فعالیتهای آن روز نوشتم. هنگامی که کائولی آمد و پرسیدم چه کرده ام، در ضمن می خواست بداند نقشه ام برای ارتباط گرفتن با هراری چست. -"می خواهم به سفارت پاناما بروم." -”برای چه؟" از قبل نقشه ای کشیده بودم. در سواحل پاناما تعدا زیادی واحد صنعتی پرورش صدف برای تولید مروارید وجود دارد. در اسرائیل نیز کناره های دریای سرخ برای پرورش صدف و تولید مروارید مناسب است. این دریا آرام و نمک آن مناسب است. همچنین در خلیج فارس صدف برای تولید مروارید به فراوانی وجود دارد و می توان صدف لازم را از آنجا به اسرائیل واردکرد. همه این ها را از طریق مطالعه در کتابخانه یادگرفتم و به ویژه با روش پرورش صدف برای تولید مروارید آشنا شده بودم. تصمیم داشتم به سفارت بروم و خودم را شریک آمریکایی میلیونری که قصد دارد در "ایلات" یک استخر بزرگ پرورش صدف تولید مروارید ایجادکند معرفی کنم. می خواستم بگویم به خاطر مهارت بسیار بالای پانامایی ها در این زمینه، علاقه مندیم برای راه اندازی واحد تولیدی خودمان یک کانتینر بزرگ صدف از پاناما وارد کنیم. این طرح نشان می داد کسانی به دنبال آن هستند که پول فراوانی دارند و در کار خود جدی اند، زیرا سرمایه گذاری در چنین کاری تا سه سال هیچ گونه بهره برداری در پی ندارد. کائولی با نقشه ام موافقت کرد. -
سری ناوشکنهای کلاس SEJONG امپراتور بیچون و چرای دریا
RezaKiani پاسخ داد به Electro_officer تاپیک در رزمناوها و ناوشکنها
خاک خوردن کارخانه های کشتی سازی ایران (مثه صدرا) علت داره.