sasha

Members
  • تعداد محتوا

    149
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های sasha

  1. ممنون از لطفت یک نوع خودروی حمل نیرو بود اما توانایی بسیار جالبی در بالا و پایین رفتن از زمین ناهموار داشت. ارتش انگلیس خواهان خرید این کامیون حمل نیرو بود اما بعلت گرانی صرفنظر کردند.
  2. sasha

    نابودي اسراييل بدون جنگ

    من فکر می کنم اگر فقط کشورهای اسلامی اسرائیل را تحریم نفتی و اقتصادی کرده بودند (و کمپانی های وابسته به آنها را) این رژیم توانایی ادامه حیات نداشت. اما وقتی نفت آن را جمهوری آذربایجان تامین می کنه و ترکیه با اون قراردادهای چند میلیاردی می بنده و کشورهای عربی با اون سر فلسطینی ها معامله می کنند، طبیعی هستش که آنها قدرتمند تر هم خواهند شد. مساله دیگر سخت کوشی ذاتی یهودی هاست که از تنبلی و رخوت حاکم بر مسلمانان و کشورهای اسلامی دارند حداکثر استفاده را می برند. اگر ما مسلمانان از نظر اقتصادی و نظامی قویتر بودیم اینچنین یک کشور کوچک نمی توانست بیخ گوش ما به حیات خود ادامه دهد.
  3. از زحمتی که کشیدید واقعا ممنون. اگر امکان داره راجع به کامیونهای نظامی آلمانی هم مطلب بگذارید. چون یک نوع کامیون نظامی مان چند سال پیش تو تلویزیون دیدم که دارای سیستم تعلیق بسیار جالبی بود و از تپه های بسیار تیز براحتی بالا می رفت. قیمت خیلی بالایی هم داشت. با تشکر
  4. حدود 10 سال پیش هامر برای استفاده شخصی حدود 150000 دلار قیمت داشت. یک خودروی نظامی خوب باید حدالامکان ساخت داخل باشه و البته کاملا مشخصه که خودروی تولید داخل، یک کپی از روی هامر نیست. در میان خودروهای نظامی بنز کلاس G یکی از بهترین هاست. همان ماشینی که رهبر موقع سان دیدن نیروهای نظامی سوار اون می شه.
  5. بنظر من یکی از مزیتهای مهم و قابل توجه مدل روسی وزن سبک اونه که نفر رو خسته نمی کنه. البته در مقابل از دقت پایینتری نسبت به مدلهای غربی برخورداره که فکر نمی کنم خیلی قابل توجه باشه.
  6. بیشترین پولی که ایران خرج کرده در منطقه هرات است که دولت ایران آنها را ایرانی میداند. همانطور که می دانید افغانستان درست بعد از مرگ نادر شاه از ایران جدا شده و اعلام استقلال کرد اما هرات را انگلیسی ها از ما جدا کردند. امروزه یک جنگ جدیدی در افغانستان علیه زبان فارسی شروع شده و تلاش می شود که در آنجا فارسی زدایی صورت پذیرد. دولت وابسته به غرب افغانستان هم اسامی انگلیسی و پشتون را جایگزین کلمات فارسی کرده است. علت آن است که زبان فارسی نقطه فعالیت اصلی دولت ایران است و زبان فارسی را مسئولین فرهنگی پشتون زبان زبان بیگانه می نامند!. اما تقریبا اکثر روزنامه ها و رسانه های افغانستان بزبان فارسی بوده و بعنوان عوامل ایران شناخته می شوند. هر جا که زبان فارسی رشد یابد جزو قلمرو فرهنگی کشور ما محسوب می شود و این خطری است که آمریکایی ها براحتی از آن نمی گذرند. فقط بعنوان یک نمونه از کمک های ایران این را بگویم که پایتخت افغانستان روزی 4 ساعت برق دارد اما شهر هرات 24 ساعت در روز برق دارد!. جهت اطلاع بیشتر از اوضاع افغانستان به این وبلاگ مراجعه کنید: http://kabulpress.org/my/
  7. هیچکدام، قطعا. کشور روسیه حتی اگر کمکی هم بکنه سلاحهای بنجل و بدرد نخوری خواهد بود که در انبارهایشان مانده. کشورهای دیگر هم که توان کمک به ما را ندارند. توجه داشته باشید که ما قراره با آمریکا بجنگیم نه عراق و هیچ کشوری در منطقه و جهان توانایی مقابله با تسلیحات مرگبار آنها را نداره. بعنوان یک مثال واقعی از قدرت سلاحهای مرگبار آنها، چند سال پیش وقتی در یکی از زندانهای افغانستان که اسرای طالبان رو نگه می داشتند شورشی اتفاق افتاد، چند فروند هلی کوپتر آپاچی ظرف مدت کوتاهی تمام زندانی های فراری را قتل عام کردند و حدود 800 نفر را کشتند. بی جهت اسم موشکهای آپاچی را "آتش جهنم" نگذاشته اند. درسته که دوستان در اینجا درباره سلاحهای روسی و توانایی های آنها می نویسند و البته حاکی از علاقه آنها به تسلیحات مدرن است ولی همه بخوبی می دانیم که سلاحهای روسی در برابر حتی سلاحهای از رده خارج آمریکایی هم حرفی برای گفتن ندارند. (نمونه بارز آن جنگ ایران و عراق و جنگ آمریکا علیه عراق) بزرگترین کمک ما عوارض طبیعی ایران و وسعت کشور ماست. برای دفاع هم در ابتدای امر مثل همیشه نیروهای مستقر در مرز و روستایی ها و مردم مرز نشین باید زحمت اصلی و مقابله اولیه رو بکشن تا انشاء الله کمک از مناطق مرکزی و شهرهای بزرگ ایران برسه.
  8. ok ، این عکس منتخب منه: بدون شرح!: نه یکی نه دو تا اونم هفت تا! عزیز دل برادر ناسلامتی گفتیم که فقط یک پست با یک عکس. پست را ویرایش کنید و فقط یک عکس باقی بماند. SAEID
  9. با احترام به نظرات دوستان بهترین مدارک مربوط به جنگ جهانی فیلمهای مستند جنگ دوم جهانی هستش نه فیلمهایی که هالیوود می سازه که پر از خالی بندی هستش و کمتر واقعیت رو در آنها به تصویر کشیده اند. اگر منظور از پیروز در جنگ جهانی دوم برتری از نظر نظامی و تاثیرگذاری در نتیجه جنگ باشه قطعا روسها برنده جنگ بودند. اما اگر از نظر نتیجه سیاسی در نظر بگیریم روسها و آمریکایی ها برندگان اصلی بودند. کشور انگلستان چیز زیادی بدست نیاورد و حتی در کنفرانس تهران چرچیل با بی محلی روزولت و استالین روبرو شد. کشور فرانسه و فرانسوی ها تلاش خاصی برای نجات کشورشون انجام ندادند و کلا 8 لشکر فرانسوی (اگر اشتباه نکنم) در فتح فرانسه شرکت داشتند و حتی آمریکایی ها مخالف سپردن بخشی از مناطق اشغالی به آنها بودند. دقیقتر بگم مردم فرانسه از وضعیتی که داشتند خیلی ناراضی نبودند چون ارتش آلمان در داخل شهرها حضور جدی نداشت و کنترل نظم بعهده پلیس فرانسه بود و کلیه شرکتهای فرانسوی مثل رنو و ... برای آلمانی ها سلاح و هواپیما می ساختند بطوریکه متفقین کارخانه رنو را بمباران کردند و تقریبا تمام تلفات غیرنظامی مردم فرانسه در زمان جنگ دوم جهانی بخاطر بمبارانهای متفقین بود. دوستان عزیز تانکهای آلمانی در اواخر جنگ از مسلسلهای روسی استفاده می کردند (مسلسل DT) و حتی تانکهای آلمانی به توپهای روسی مجهز می شدند. توپهای ضد تانک 90 میلیمتری مورد استفاده تانک کیلرهای آلمانی روسی بود. تانکهای روسی مجهز به توپهای 4 لول 20 میلیمتری هر هواپیمایی را که به سمت گردانهای تانک آنها شیرجه می زد در هوا پودر می کردند همان بلایی که ویتنامی ها در جنگ ویتنام بر سر 4000 فروند هواپیمای سرنگون شده آمریکایی آوردند. نوع غنیمت گرفته شده این تانکها که روی شاسی T-34 سوار بود به FLAK PANZER معروف است و ... . ارتش سرخ در اواخر جنگ قویترین قدرت آتش و قویترین قدرت زرهی دنیا را داشت ولی از لحاظ برخی چیزها از جمله غذا و تدارکات به کمک متفقین نیاز داشت. بعنوان مثال کره مارگارین آمریکایی غذای اصلی سربازان روسی بود و یا در طول جنگ هواپیماها و تانکهای انگلیسی و آمریکایی بطور انبوه در اختیار آنها قرار گرفت (فقط از طریق راه آهن ایران 27000 تانک و 28000 هواپیما در اختیار آنها قرار گرفت-حسین فردوست) که در برابر تکنولوژی سلاحهای آلمانی مفت نمی ارزید!!! تانکهای آمریکایی از موتورهای بنزینی استفاده می کردند که براحتی با کوچکترین ترکش منفجر می شدند و هواپیماهای P-40 آمریکایی که هدایت سیمی داشتند (در مقابل سیستم هیدرولیک هواپیماهای آلمانی) فقط بدرد فرار می خوردند! هواپیمای انگلیسی هاریکن تحت لیسانس در آنجا تولید می شد اما در آب و هوای آنجا کارایی چندانی نداشت. اسناد برخی از این مطالب در مکاتبات استالین و روزولت موجود است که بصورت ضمیمه روزنامه اطلاعات حدود 10 تا 15 سال پیش چاپ می شد و برخی نتیجه مطالعات خودم است. بهتر است بجای شعار دادن درباره این یا آن کمی دانش و مطالعه خود را درباره جنگهای گوناگون افزایش دهیم تا مطالبی که می نویسیم به واقعیت نزدیکتر باشد.
  10. شرکت مسراشمیت الان جزو گروه صنایع ایرباس است. شرکت فوکر یک شرکت هلندی است و در جنگ جهانی اول بهترین هواپیماهای جنگی دنیا را برای ارتش آلمان تولید می کرد اما اینکه در زمان جنگ دوم مشغول چکاری بود نمی دانم. اما معمولا شرکتهای هواپیمایی کشورهای تحت اشغال به تولید محصولات تحت لیسانس برای ارتش آلمان مشغول بودند.
  11. سلام با توجه به اینکه دوستان توضیحات کافی دادند در واقع چیزی برای گفتن باقی نمانده جز اینکه بنده چند نکته و واقعه را جهت یادآوری ذکر می کنم: 1- در یک حادثه واقعی (اگر اشتباه نکنم بر فراز مجارستان) دو جنگنده موستانگ آمریکایی یک جنگنده روسی را با یک هواپیمای آلمانی اشتباه می گیرند و بسمت اون حمله می کنند که جنگنده روسی هر دوی آنها را ساقط می کنه! این فقط بدلیل تجربه بالای آن خلبان در نبرد با هواپیماهای پیشرفته آلمانی بود. 2- در کنفرانس یالتا استالین ادعا می کرد که ارتش سرخ قویترین قدرت آتش توپخانه دنیا را دارد و همه می دانستند که حق با اوست. 3- سربازان حال حاضر آمریکایی اکثرا مزدور هستند و در قبال پول می جنگند و توانایی روانی درگیری در یک نبرد رو در رو را ندارند بر خلاف سربازان زمان جنگ دوم جهانی که اکثرا افراد داوطلب بودند. 4- تعداد نیروهای متفقین مهاجم به نرماندی بیش از دو برابر کل نیروهای ارتش آلمان در فرانسه بود (بیش از دو میلیون در مقابل هشتصد هزار نفر). بهنگام پیاده شدن حدود 100000 نفر از آنها کشته شدند (متفقین تلفات روز اول را تنها 12000 نفر اعلام می کنند). با وجود حرفه ای تر بودن ارتش آلمان اما از نظر پشتیبانی هوایی بشدت در رنج بودند . علی رغم همه کمبود ها قدرت تحرک و مقاومت آنها مثال زدنی بود. در یک حادثه واقعی که یکی از نیروهای پارتیزان فرانسوی تعریف می کرد آنها در سر راه اتوبوس پرسنل یک ایستگاه رادار آلمانی در زمان پیاده شدن متفقین در اروپا کمین گذاشته و پس از یک درگیری مختصر و با قول اینکه با آن تکنسینها مانند اسیر رفتار خواهد شد، آنها را اسیر کرده و فورا در محل تیرباران کردند! با اطلاع آلمانی ها از این عملیات پارتیزانهای فرانسوی، آلمانی ها فورا 10000 نیرو در منطقه پیاده کرده و با حمایت چندین فروند جنگنده تمامی آنها را تارومار کردند. 5- تعداد لشکرهای آلمانی (نقل از روژه گارودی) در فرانسه حدود 60 لشکر و در جبهه روسیه 230 لشکر بود.
  12. وظیفه اون قایقها ثبت مشخصات و تعداد کشتی هایی هست که به منطقه خلیج فارس وارد و یا خارج می شوند و چون بخاطر فیلمبرداری از ناوها مجبورند به آنها تا حد ممکن نزدیک بشوند، بخاطر تحریک نکردن آنها از قایقهای غیر مسلح استفاده می کنند. این قایقها قرار نیست با کسی جنگ کنند بیشتر وظیفه ثبت وقایع روزانه را دارند که بخشی از آن را با مکالمه بیسیم از شناورهای یاد شده می گیرند. اینکار را حتی با ناوهای هواپیمابر هم انجام می دهند چند تا ناوچه کوچک که چیزی نیست. از وظایف دیگر آنها احتمالا هدایت هواپیماهای بدون خلبان از راه دور به منظور فیلمبرداری از کاروانهای بزرگ دریایی است.
  13. سلام فکر می کنم اینجا جای مناسبی برای بحث راجع به اخبار نیست. دوستان بهتره در یک تاپیک جدید بحثشون را ادامه بدهند تا این تاپیک بصورت صرفا اخبار باقی بمونه. ببخشید آقا سعید که در کار شما دخالت کردم. icon_cheesygrin (فقط جهت اطلاع دوستان: بله در آمریکا هم برق قطع می شه و گرانی سوخت دردسرهای زیادی برای مردم داشته و ... . در برخی نقاط آمریکا قطعی برق مکرر در طول سال اتفاق می افته. البته در ایالاتی که ایرانی ها ساکنند چون جزو ثروتمندترین ایالات آمریکاست طبعا مشکلات کمتره)
  14. سلاحهاي جنگي مثل ماشين آلات و خودرو نيست كه با تيراژ ثابتي روزانه توليد بشوند. اگه نظر من را بخواهيد آمار توليد موشكهاي ميانبرد خيلي كم و ناچيز است. چون اينگونه تسليحات نه قابليت فروش در تيراژ بالايي دارند و نه مي توان آنها را در تعداد زياد انبار كرد. همچنين احتمال فساد سوخت مايع اين موشكها در گذر زمان وجود دارد. در ضمن با طرحهاي جديد معمولا موشكهاي قديمي تر بعد از مدتي از رده خارج خواهند بود. همچنين اينگونه سلاحها بيشتر كاربرد پيشگيرانه دارند تا تهاجمي و بنابراين خطوط توليد آنها احتمالا در شرايط صلح با حداقل ظرفيت فعال خواهد بود.
  15. داستان حادثه لاکونيا در صبح روز 12 سپتامبر 1942 آغاز شد. زيردريايي U-156 در حال گشتزني در آتلانتيک جنوبي نزديک به برآمدگي آفريقاي غربي واقع در نيمه راه ليبريا و جزيره اسنشن بود. فرماندهي زيردريايي را ورنر هارتن اشتاين بعهده داشت. زيردريايي از کلاس IXCs بود که در آن زمان تعداد زيادي از آنها نزديک ساحل غربي آفريقا در حال ماموريت بودند. ديده بانها در حالي که در سطح آب در حال حرکت به سمت جنوب بودند متوجه شبح يک کشتي بزرگ انگليسي که درافق دوردست شدند که در حال حرکت به سمت جنوب غربي بود. هارت اشتاين مسير حرکت را بموازات کشتي اصلاح و دود کشتي را تعقيب کرد و منتظر ماند تا شب فرا برسد. آنها بزودي متوجه شدند که هدف آنها کشتي 20000 تني لاکونيا است. در شروع جنگ اين کشتي به يک کشتي نيروبر تغيير کاربري داده و به توپ و بمبهاي زيرآبي و دستگاه سونار مجهز شده بود. اين مساله آن را به يک هدف مشروع نظامي تبديل مي کرد. با تاريکي هوا در ساعت 10 شب هارت اشتاين به هدفش نزديک شد و در موقعيت شليک قرار گرفت. از فاصله حدودا 2 مايلي دو عدد اژدر به سمت کشتي شليک شد که پس از گذشت حدودا 3 دقيقه هر دو اژدر بهدف اصابت کردند و سريعا کشتي شروع به غرق شدن کرد. هارت اشتاين دستور داد تا زير دريايي به سطح آب برود و بسمت کشتي در حال غرق ادامه مسير داد تا مقامات رده بالاي نظامي کشتي را به اسارت بگيرد. سرنشينان U-156 در تاريکي شب و نور کشتي در حال سوختن تعداد زيادي قايق نجات بسيار شلوغ و تعداد زيادي انسان را ديدند که درون آب در حال دست و پا زدن بودند، برخي با جليقه و بعضي بدون جليقه نجات و صداهاي زيادي براي درخواست کمک شنيده مي شد. وقتي به آنها نزديکتر شدند از شنيدن صداهايي که بزبان ايتاليايي در خواست کمک مي کردند تعجب کردند. بزودي مشخص شد که لاکونيا حامل 136 خدمه، 285 سربازانگليسي، 80 غير نظامي شامل زن و بچه و160 سرباز لهستاني و 1800 زنداني جنگي ايتاليايي بوده است. در واقع کشتي آنگونه که تصور مي شد حامل نيرو نبوده است. با پي بردن به اشتباه خود هارت اشتاين دست به يک عمليات نجات زد. صدها نجات يافته از آب گرفته شدند شامل زنها و بچه ها. عده اي به داخل زيردريايي انتقال داده شدند و عده اي روي عرشه آن مستقر شدند و بيش از 200 نفر هم در چهار قايق نجات جا داده شدند. همچنين از از زيردريايي هايي که در آن نزديکي بودند درخواست کمک شد و نيز يک پيام راديويي بزبان انگليسي همراه با اعلام موقعيت مخابره و از کشتي هاي در آن نزديکي درخواست کمک شد. همسر فرماندار مالتا هم در میان نجات یافتگان بود. تجمع نجات یافته ها روی عرشه u-156 U-156 بمدت دو روز و نيم روي آب ماند و به امداد رساني پرداخت. از مرکز فرماندهي پاريس هم درياسالار دونيتز نه تنها مانع اين اقدام غير قانوني نشد بلکه به حمايت از آن هم پرداخت. بمنظور کمک رساني سريعتر او دستور داد تا 3 زيردريايي ديگر بکمک هارت اشتاين بروند. U-506 و U-507 با پرچم صليب سرخ برافراشته در ظهر روز 15 سپتامبر به آنجا رسيدند و بعد زيردريايي ايتاليايي کاپليني هم به آنها اضافه شد. اين چهار زيردريايي با يدک کشيدن قايقها بسمت ساحل آفريقا محل ملاقات تعيين شده با رزمناو فرانسوي ويشي بعنوان بخشي از نيروي نجات حرکت کردند. زیردریایی u-506 در حال كمك رساني صبح روز بعد يعني روز 16 سپتامبر ساعت 11:25 دقيقه صبح اين کاروان توسط يک فروند بمب افکن ليبراتور B-24 آمريکايي که از جزيره اسنشن به پرواز در آمده بود، مورد شناسايي قرار گرفت. نجات يافته گان شروع به دست تکان دادن کردند و زيردريايي ها شروع به ارسال علائم درخواست کمک کردند و يک پرچم بزرگ صليب سرخ روي عرشه خود پهن کردند. خلبان جيمز هاردن دوري زد و با تماس با پايگاه درخواست دستور کرد. افسر فرمانده کاپيتان روبرت ريچاردسون به پيغام راديويي پاسخ داد و دستور حمله صادر کرد! نيم ساعت بعد نجات يافتگان با بازگشت هواپيما و ديدن آن احساس راحتي کردند. آنها حدس مي زدند که هواپيما برگشته تا براي آنها غذا و کمکهاي اوليه پرتاب کند که خيلي به آن نياز داشتند. اما بجاي آن آنها با تعداد متنابهي بمب و بمب زيرآبي مورد حمله قرار گرفتند و يک بمب دقيقا به وسط يکي از قايقها افتاد و در اثر آن صدها نفر کشته شدند. U-156 کمي آسيب ديد و مجبور شد به زير آب برود درحالي که صدها نفر از قربانيان در آب دست و پا مي زدند. همه زيردريايي ها بزير آب رفته و نجات يافتند. خوشبختانه رزمناو ويشي روز بعد رسيد و باقيمانده افراد را از آب گرفت. کلا 1621 نفر از سرنشينان کشتي کشته شده و 1111 نفر نجات يافتند از جمله کساني که درون زيردريايي ها اسکان داده شده بودند. عمل کاپيتان ريچاردسون توسط خيلي ها بعنوان يک جنايت جنگي تلقي شد هر چند هيچوقت يک محاکمه رسمي انجام نگرفت. بر اثر اين حادثه درياسالار دونيتز هرگونه کمک رساني به بازماندگان حملات زيردريايي ها را ممنوع کرد. اين دستور بعنوان فرمان لاکونيا شناخته مي شود. دونيتز بخاطر اين قضيه بعدها در جريان محاکمات دادگاه نورنبرگ متهم به جنايت جنگي شد. اما جالب آن بود که برخي از برجسته ترين فرماندهان آمريکايي از جمله آدميرال نيميتز در دادگاه بنفع او شهادت دادند و گفتند که ايالات متحده هم چنين قانوني را در جنگ نامحدود اجرا مي کند. با وجود آنکه دونيتز در دادگاه تبرئه شد اما او را به 11.5 سال زندان محکوم کردند. پرسنل زيردريايي هاي آلماني از اين نحوه برخورد دادگاه ناراحت شدند و احساس کردند که آنها بخاطر ترسي که در جريان جنگ براي متفقين ايجاد کرده بودند محاکمه مي شوند نه براي جنايت جنگي. محل غرق كشتي لاكونيا منبع: http://www.uboataces.com
  16. با توجه به محل سكونتي كه ايشان اعلام كردند بايد از هموطنان يهودي ساكن اسرائيل باشند. اين مقاله اي كه زحمت ترجمه آن را كشيده اند اطلاعات درستي ندارد و از يك متن روحيه بخش براي مردم اسرائيل فراتر نمي رود. جنگ لبنان نشان داد كه ديگر دوران رشادتهاي مردم يهودي اسرائيل گذشته و آنها خواهان رفاه و زندگي آرام و بدون دردسر هستند و اگر مي بينيد كه در حال حاضر هم به فلسطيني ها فشار مي آورند تنها بخاطر آن است كه آنها مانند حزب الله توانايي دفاع از خود و ضربه زدن به منافع اسرائيل را ندارند. نگران روابط تجاري سودآور كشور ما هم با كشورهاي نفتي آمريكاي لاتين نباشيد. بهرحال همه كشورها روابط اقتصادي خود را در كنار روابط سياسي تنظيم مي كنند و اگر سرمايه گذاري در آن مناطق صورت مي گيردُ مطمئن باشيد كه سرمايه گذار از سرمايه خود حفاظت خواهد كرد. :|
  17. همانطور كه فرمانده سپاه گفت ايران از نظر تجهيزات تكنولوژيك و نيروي هوايي حرفي براي گفتن در برابر دشمنان غربي نداره. بنابراين با چند هواپيماي از رده خارج فقط مي توان براي عمليات انتحاري استفاده كرد يعني ممكن است كه به اهداف خودشون برسند اما بازگشتي در كار نخواهد بود. بهترين راه از بين بردن پايگاهها و فرودگاههاي هواپيماهاي دشمن با حمله موشكي است كه آن هم با دقت پايين موشكهاي ما كار چندان آساني نيست. الان مشكل آمريكايي ها ترس از دفاع هوايي ضعيف و يا نيروي هوايي بدون هواپيماي ما نيست بلكه از واكنش متقابل ايران بصورت حمله چريكي و زميني و جنگ نا منظم مي ترسند.
  18. در طول جنگ جهاني دوم، انگلستان صاحب قويترين نيروي دريايي در جهان بود. در واقع بسياري از نبرد ناوها در طول جنگ مورد حمله قرار گرفتند اما تنها 3 تا از آنها غرق شدند.(اين اطلاعات ناقص است بعنوان نمونه نويسنده غرق بزرگترين رزمناو انگلستان يعني نبردناو 42000 تني هود را اصلا بحساب نياورده است-ساشا) رزمناو HMS Royal Oak ، رزمناو HMS Prince of Wales و رزمناو HMS Barham از کلاس کوئين اليزابت که يک کشتي جنگي مدرنيزه شده مربوط به دوران جنگ اول جهاني بود. دوتا از اين کشتي ها توسط زيردريايي هاي آلماني غرق شدند و HMS Prince of Wales قويترين و مدرنترين کشتي جنگي نيروي دريايي انگلستان با اژدرها و بمبهاي نيروي هوايي ژاپن غرق شد. HMS Barham, a Queen Elizabeth class battleship The U-331, a Type VII U-boat Tiesenhausen, commander of U-331 (HMS Prince of Wales در هنگام نبرد بيسمارک با نبردناو هود در کنارهود بود ولي بشدت آسيب ديد و متواري شد- ساشا). HMS Barham يکي از 5 کشتي سريع کلاس کوئين اليزابت بود. در 12 دسامبر 1939 اين کشتي با يک ناو بنام HMS Duchess برخورد کرد و باعث غرق آن شد. دو هفته بعد توسط زيردريايي U-30 مورد هدف قرار گرفت که اصابت يک اژدر به آن باعث شد که بمدت 6 ماه از حالت عملياتي خارج شود. دوباره به ناوگان مديترانه ملحق شد و بهنگام تلاش براي اشغال داکار در سپتامبر 1940 توسط نبردناو فرانسوي ريشلو آسيب ديد. دوباره در مي 1941 توسط نيروي هوايي آلمان بهنگان اشغال جزيره کرت مورد اصابت قرار گرفت و آسيب ديد. پس از آن در نبردهاي ليبي توپهاي 15 اينچي ( 380 ميلي متري) آن عملکرد خوبي در برابر نيروهاي رومل در بارديا (بندري در ليبي) داشتند. در اين بين نبرد در آفريقا شدت يافته بود و ارتش هشتم انگلستان و سپاه آفريقاي رومل در يک بن بست گير کرده بودند.کنترل آفريقا براي انگليسي ها بسيار مهم بود زيرا آنها قصد داشتند از آن بعنوان يک پايگاه عملياتي براي شکست دادن دول محور، در ابتدا ايتاليا و پس از آن آلمان از طريق حمله به بالکان و نقاط ضعيف ايتاليا، استفاده کنند. کشتي هاي جنگي انگلستان به اذيت کردن و تحت فشار قرار دادن خطوط دريايي پشتيبان نيروهاي رومل در مديترانه و بمباران و گلوله باران انبارها و ذخاير رومل در تريپولي با تاثيري ويران کننده ادامه مي دادند.(مسئول پشتيباني از نيروهاي رومل بعهده ايتاليايي ها بود که به طرز فاجعه باري از پس حتي اين کار هم بر نمي آمدند و در نهايت بي عرضگي آنها باعث شکست رومل در العلمين شد- ساشا). يک سوم ملزومات رومل هرگز به مقصد نمي رسيدند. در اين ميان ارتش هشتم انگلستان از طريق دژ-بندر توبروک که در اختيار آنها بود تجهيز مي شد. جاسوسان انگليسي متوجه شدند که رومل قصد يک حمله تمام عيار براي تسخير توبروک را دارد. انگليسي ها پاسخ رومل را با حمله عمومي خود- عمليات کروسيدر- دادند. در کنار اين فکر که انگليسي ها قصد انجام يک عمليات آبي- خاکي در الجزاير را دارند تا نيروهاي محور را در يک گازانبر بدام اندازند، هيتلر اعلام وضعيت اضطراري کرد. نيروي دريايي آلمان مامور شد تا به سلطه نيروي دريايي سلطنتي بر درياي مديترانه خاتمه دهد و حملات انگليسي ها را به کاروانهاي پشتيباني و لجستيک رومل متوقف کند. همه زيردريايي هاي در دسترس که حدود 50 فروند مي شدند مامور شدند تا بسمت مديترانه حرکت کنند. The HMS Barham, assigned to the Mediterranean Fleet under Admiral Sir Andrew Cunningham. U-331 تحت فرماندهي فون تيسنهاوزن يکي از مدلهاي تيپ VIIC بود که وارد اين منطقه خطرناک شد. يک گروه کماندوي آلماني را در 17 نوامبر در ليبي پياده کرد(که ماموريت داشتند يک قطار نظامي انگليسي را منفجر کنند) و در صبح روز 25 نوامبر نزديک پايگاه انگليسي ها در اسکندريه مصر به زير آب فرو رفت. بزودي زيردريايي تا عمق پريسکوپ (12 متر زير آب-ساشا) بالا آمد و متوجه يک گروه کشتي شامل سه نبردناو بهمراه اسکورت آنها شامل 8 فروند ناوشکن گرديد. نبردناوها شامل کوئين اليزابت، Barham و Valiant بودند. در يک شرايط بسيار مهيج و ترس آور، فون تيسنهاوزن با دقت از ميان دو ناوشکن اسکورت عبور کرد و اولين نبرد ناو يعني کوئين اليزابت را در تيررس خود قرار داد. اما کشتي از کنار آنها عبور کرد و او مجبور شد که دومين نبردناو در مسيرش يعني HMS Barham را هدف بگيرد. در فاصله 410 ياردي (375 متري) هيکل عظيم الجثه نبردناو تمام عدسي پريسکوپ اورا پر کرده بود (طبق دستورالعمل حداقل فاصله پرتاب اژدر 300 متر است زيرا در فاصله کمتر از آن احتمال آسيب ديدگي خود زيردريايي بر اثر انفجار اژدرها و نيز هدف وجود دارد-ساشا). او نتوانست تشخيص دهد که کدام کشتي را هدف گرفته و فقط مي دانست که آن يک نبردناو انگليسي است. او هر 4 اژدر خود را به يکباره شليک کرد و زيردريايي بخاطر از دست دادن ناگهاني 4 تن وزن به یکباره بروي آب آمد! سومين نبردناو يعني HMS Valiant درست در فاصله 150 ياردي (137 متري) بود و زيردريايي را ديد و سريعا به Barham سيگنال زد که براي جلوگيري از اصابت اژدرها مسير خود را تغيير دهد. در داخل U-331 فون تيسنهاوزن دستور يک غوص ناگهاني (crash dive) را داد. سکاندار زيردريايي با دستپاچگي مخازن تعادل را پر آب کرد و موتورها را با تمام قدرت بسمت جلو بکار انداخت. زيرا کشتي عظيم HMS Valiant بسمت آنها حرکت کرده بود و درست در آخرين لحظه زيردريايي در زير امواج فرو رفت و نبردناو بدون آنکه آسيبي برساند از روي آنها عبور کرد. در این بین HMS Barham برای اجتناب از برخورد اژدرها از مسیر خود منحرف شد. یکی از اژدرها به خطا رفت اما سه تای دیگر به هدفشان اصابت کردند (375 متر فاصله بسیار کمی است و احتمال اصابت اژدرها تقریبا 100 درصد است، برد نهایی اژدر حدود 6 کیلومتر بود-ساشا). صدای سه انفجار شنیده شد: یک، دو، سه! . یکی از اژدرها به نزدیکی انبار مهمات کشتی اصابت کرد. انفجار رعدآسای چهارم HMS Barham بهمراه 862 پرسنل آن را ظرف 3 دقیقه نابود کرد. Sinking of the HMS Barham. در این بین فون تيسنهاوزن بیکار ننشسته بود تا مرگ خود راببیند. غوص ناگهانی زیردریایی آن را از کنترل خارج کرده بود. حرکت عقربه عمق سنج بطور غیر قابل توصیفی آرام شد و در عمق 250 فوتی متوقف شد اما پرسنل زیردریایی احساس می کردند که دارند هرچه بیشتر در آب فرو می روند اما عمق سنج، عمق ثابت 250 فوتی را نشان می داد. این یک وضعیت خطرناک بود چرا که عمق مجاز زیردریایی کلاس VIIC در حدود 330 فوت یا 100 متر بود. تيسنهاوزن دستور داد تا برای اطمینان عمق در کابین جلو قرائت شود. نتیجه قرائت تمام پرسنل زیردریایی را وحشتزده کرد:U-331 در عمق بی سابقه 820 فوتی (250 متری) قرار داشت! حداکثر عمق خردشدگی زیردریایی کلاس VII برابر با 650فوت(200متر) بود. بر اساس مشخصات فنی کارخانه سازنده آنها باید تا حالا له شده بودند! پرسنل زیردریایی بطور دیوانه واری شروع کردند به عملیات تقلیل عمق و تزریق هوا بدرون مخازن تعادل زیردریایی . سرانجام زیردریایی شروع به بالا رفتن کرد تا اینکه آنها به عمق ایمن رسیدند. آنها شگفتزده بودند نه تنها بخاطر آنکه از عمق مرگبار نجات پیدا کرده بودند بلکه بدنه زیردریایی که باید در آن عمق خرد می شد حتی چکه هم نکرده بود. فون تيسنهاوزن فرمانده U-331 سالها بعد پس از نجات از دست دشمن بالاسر و عمق مرگبار زیرین نوشت:"در چنین دقایقی شما صحبت نمی کنید. شما خوشحال هستید که موفق شده اید و هنوز زنده هستید". فون تيسنهاوزن مشتاقانه منتظر بود تا خبر غرق کشتی توسط مرکز فرماندهی نیروی دریایی اعلام شود. همچنین او نمی دانست او کدام کشتی را مورد حمله قرار داده است. او به دونیتز (فرمانده نیروی دریایی آلمان) گزارش داده بود که او یک نبردناو را با اژدر زده است اما در اعماق پایین او بیشتر نگران خرد شدن زیردریایی بود تا دشمن فوقانی. انگلیسی ها از انتشار خبر غرق کشتی خودداری کردند و بدلیل فقدان یک شاهد یا سند، دونیتز از گفتن تبریک خودداری کرده و فقط به گفتن این جمله بسنده کرد که حمله بسیار "رضایت بخش" بوده است. بهرحال هنگامی که در نهایت فرماندهی خبر غرق Barham را در اواخر ژانویه 1942 اعلام کرد، از فون تيسنهاوزن با اهدای صلیب شوالیه قدردانی شد. The HMS Barham turns over and the magazine section explodes, obliterating the ship آغاز حملات زیردریایی ها در مدیترانه با پیروزی های محور در دریا همزمان شد. از ابتدای 10 نوامبر 1941 و طی 40 روز بعدی، نیروهای محور ناو هواپیمابر Ark Royal (این همان ناو هواپیمابری است که هواپیماهای آن در کنار ناوگان انگلستان در غرق نبردناو بیسمارک شرکت داشتند-ساشا) یک ناو اسکورت، دو نبردناو بنامهای Prince of Wales و Barham ، رزمناو Repulse و سه ناو جنگی دیگر را غرق و به دو نبردناو Queen Elizabeth و Valiant بهمراه تعداد زیادی کشتی جنگی دیگر آسیبهای جدی وارد کردند. باید توجه داشت که همه این حملات در مدیترانه مستقیما توسط زیردریایی ها انجام نشده بود و تنها ناوهواپیمابر Royal Ark و نبردناوهای Barham و Galatea توسط زیردریایی ها در مدیترانه غرق شدند.(در واقع بسیاری از حملات علیه کشتی های تجاری و جنگی متفقین توسط بمب افکنهای عمود رو یا شیرجه رو (Dive Bomber) اشتوکا انجام می شد-ساشا). آمار بالای تلفات این چهل روزه آن را شبیه به ورژن انگلیسی پرل هاربر کرده بود که بطور موقت حکمرانی نیروی دریایی سلطنتی بر دریای مدیترانه را از بین برد. دیگر تامین احتیاجات مورد نیاز ارتش هشتم برای عملیات کروسیدر امکانپذیر نبود. در نتیجه ارتش هشتم انگلستان متوقف شده و قدرت خود را در لیبی از دست داد. سپاه آفریقای رومل استحکامات خود را در العقیلا تقویت کرد و در پی آن بن بست دیگری در صحرای آفریقای شمالی بوجود آمد.( پس از توقف انگلیسی ها، رومل که تانکهایش در عملیات کروسیدر آسیب زیادی دیده بودند، منتظر ماند و با رسیدن تانکهای جدید از آلمان حمله متقابل خود را به توبروک آغاز کرد و با درهم شکستن مقاومت نیروهای انگلیسی و به اسارت گرفتن دهها هزار اسیر بندر مهم توبروک را تسخیر کرد. نقش بمب افکنهای اشتوکا و توپهای 88 رومل در به زانو درآوردن انگلیسی ها بسیار چشمگیر بود-ساشا) U-331 and von Tiesenhausen receiving his Knight's Cross منبع: www.uboataces.com
  19. sasha

    غرق نبردناو HMS Barham

    دو تصوير ديگر از غرق HMS Barham: تصويري از ناو هواپيمابر Ark Royal درست قبل از بزير آب رفتن:
  20. جناب مصطفي، در ابتدا از اينكه شما را طرفدار متفقين خواندم عذر مي خوام. قصدم جسارت نبود، بنظر من در طرفداري از يك طرف و احساس نزديكي با تفكر و استدلال آنها هيچ اشكالي وجود ندارد. اگر هم شما اصرار به بي طرفي داريد من حرف خودم را پس مي گيرم. بخش هاي ديگر فرمايشات شما هم برايم محترم است و اصراري به تغيير نظر كسي ندارم. راستش را بخواهيد در زمان كودكي من يكي از طرفداران پر و پا قرص فيلمهاي پارتيزاني بودم ولي بعدها كه درباره آدولف هيتلر كتابهاي بيشتري خواندم و نظريات او را راجع به دموكراسي دانستم (و صحت ادعاهاي او را درباره كشك بودن دموكراسي مورد ادعاي انگليسي ها در بسياري از جاها از جمله در رابطه با جريانات حزب آزادي در اتريش ديدم) علاقه ام بيشتر شد. اين البته به معناي تاييد همه حرفهاي او نيست ولي مثلا فكر كنيد كه حرف آخر در تمام مسائل (بخصوص سياست خارجي) را در ايران رئيس جمهور مي زد آنوقت ببينيد چه فاجعه اي ببار مي آمد! بشدت معتقد هستم كه تا زمانيكه در ايران احزاب پر قدرت وجود نداشته باشند كشور ما با آزادترين انتخابات هم ره به جايي نخواهد برد. زيرا اكثريت مردم نه از روي عقل كه از روي احساس و بقول معروف با چراغ خاموش! كانديداهاي خود را انتخاب مي كنند و تا زمانيكه مثلا يك استاد دانشگاه يك راي و يك روستايي بي خبر از همه جا هم يك راي داشته باشد، با اين سيستم غير حزبي، كشور ما همچنان در بدبختي و ضعف دست و پا خواهد زد. واي به آن روزي كه بهانه دشمني خارجي را هم از ما بگيرند آن وقت نمي دانم چكار بايد بكنيم؟! حتما فكر نكرده ايد كه مثلا در كشوري مثل آمريكا كه ابرقدرت دنيا هست هر كسي دلش خواست مي تواند كانديدا شود و مردم به هر كه دلشان خواست مي توانند راي دهند؟ انتخابات يك شوي عمومي براي ايجاد احساس حق اظهار نظر و موثر بودن در سرنوشت خود در مردم عوام هست و لاغير. اين نخبگان آنجا هستند كه نظام امور و جريان قدرت در اين كشور را رهبري مي كنند و اجازه نمي دهند سرنوشت كشورشان بدست عوام الناس تعيين شود. بقول آدولف هيتلر: . اين مساله اي هست كه ما بارها در طول تاريخ كشورمان شاهد آن بوده ايم و حتي در دوران پس از انقلاب هم هيچوقت مجلس هاي ما نتوانسته اند حتي يك تصميم انقلابي بگيرند. در احزاب قدرتمند هم اعضاي نخبه حزب و نيز رهبر حزب تصميمات خود را بعد از مشاوره با كارشناسان خبره اتخاذ مي كنند و از نظر متخصصان تبعيت مي كنند نه خواست عوام كه فقط منافع كوتاه مدت خود را در نظر مي گيرند و هيچ برنامه اي براي آينده و جامعه خود ندارند. بگذريم، فقط خواستم شما را كمي از فضاي جنگي خارج كنم و درباره هيتلر با اين جمله از ژوزف استالين(اگر اشتباه نكرده باشم) بحث خودم را خاتمه مي دهم: . درباره اتريش هم به نقل قولي از نويسنده كتاب بسنده مي كنم: ... مراجعه به آرا عمومي در يك جو غير عادي و در شرايطي كه امكان فعاليت و تبليغ براي مخالفان وجود نداشت برگزار شد ولي اگر اكثريت اعلام شده(يعني 99.73 درصد) را هم طبيعي حساب نكنيم، ترديدي وجود ندارد كه در آن شرايط اكثريت مردم اتريش بطرفداري از پيوستن به آلمان راي دادند، زيرا تصور مي كردند كه رفاه و پيشرفت آلمانيها نصيب آنها هم خواهد شد. براي شما آرزوي موفقيت دارم بدرود
  21. جناب مصطفي خوشحالم كه شما در نهايت با بنده هم عقيده شديد كه دول قدرتمند اروپايي براي خاطر منافع خود و نه كشورهاي ضعيف جنگ را آغاز كردند. فقط ظاهرا بايد درباره الحاق (و نه اشغال) كشور اتريش كه بر اساس رفراندوم آزاد صورت پذيرفت كمي بيشتر مطالعه كنيد. همچنين نيروهاي آلماني بنا به دعوت دولت روماني وارد آن كشور شدند و ارتش آنها و نيز ارتش فنلاند با تجهيزات آلماني بر عليه دشمن مشتركشان يعني شوروي وارد جنگ شدند. فقط يك ميليون فنلاندي در حمله به شوروي شركت داشتند. از وقايع قبل از جنگ دوم و حمله ارتش سرخ به فنلاند و شكست فضاحت بار آنها هم كه مطلع هستيد. اما درباره طرفداري يا حمايت از يكي از طرفهاي درگير، بهرحال مردم آن زمان كشورهاي ذي نفع بر اساس منافع بلند مدت و نيز كينه هاي گذشته (عملكرد تحقير آميز دول پيروز در جنگ اول بسيار در اين مورد تاثير گذار بود. بعنوان نمونه، سواران فرانسوي در خيابانهاي مناطق اشغالي آلمان راه مي افتادند و مردم را با شلاق مي زدند) اين جنگ را آغاز كردند. همانطور كه امروزه هم مي بينيد كشور انگلستان بهيچ عنوان شمشير خود را بر عليه فرانسه و آلمان غلاف نكرده و در بسياري موارد منافع خود را به تنهايي و خارج از مجموعه اتحاديه اروپا دنبال مي كند. دوست عزيز صادقانه بگويم هر كه توضيحات شما را بخواند اگر به طرفداري شما از متفقين شك هم داشته باشد، شكش به يقين بدل مي شود! ولي خوب چون خودتان اصرار داريد كه بي طرف هستيد پس كمي بي طرفانه تر بنويسيد. اينكه چرا اكثر مردم ما از آلماني ها طرفداري مي كردند و مي كنند و در زمان رضا شاه سينماها براي تماشاي فيلمهاي مستند جنگي آلماني مملو از جمعيت مي شد و وليعهد ايران دائما پيشرفتهاي آلماني ها را روي نقشه علامت گذاري مي كرد تنها يك چيز بود: نفرت، نفرتي كه از پست فطرتي و ظلم و جنايت انگليسي ها و نسل كشي مردم ايران در دل مردم ما بوده و هست. والا اينكه اروپايي ها چرا همديگر را كشتند و چقدر كشتند و ... اصلا بما ربطي ندارد. ضمن آنكه دوست عزيز در وسط جنگ بهر دليل مشروع و نا مشروع كه شروع شده باشد، حلوا كه پخش نمي كنند! در حاليكه بعقيده بنده بزرگترين اشتباه هيتلر عدم بمباران مناطق مسكوني انگلستان در مراحل آغازين جنگ و تحميل تلفات زياد به نيروي هوايي آلمان به خاطر دفاع هوايي موجود در مراكز و تاسيسات نظامي بود. در حاليكه انگليسي ها هيچوقت اشتباه هيتلر را مرتكب نشدند و تقريبا تمام بمبارانهاي خود را شبانه انجام مي دادند و تاسيسات صنعتي آلمان تا زمان ورود آمريكا به جنگ آسيب چنداني نديد. من احساسات پاك انساني شما را درك مي كنم ولي كسي كه جنگي را شروع مي كند به اين چيزها فكر نمي كند. اين رسم قدرتمندان است. گروههايي مثل حقوق بشر و صلح بين الملل و سبزها و ... كه در كشورهاي مختلف دنيا فعاليت مي كنند در واقع اهرمهاي فشاري هستند براي تامين اهداف قدرتمندان و دول استعمار گر و الا هيچكس براي انسانيت تره هم خرد نمي كند! دوست من ايده آلي كه شما درباره انسانيت و عدم تجاوز به حقوق انسانها و برابري انسانها ترسيم كرديد اصلا وجود خارجي ندارد. با تشكر
  22. با تشكر مجدد از توضيحات شما متاسفانه بنده با شما كمي تفاوت ديدگاه دارم. ببينيد در سالهاي اخير يعني بعد از جنگ جهاني دوم كشورهاي قدرتمند دنيا به بهانه هاي واهي و بعضا دروغين بسياري از كشورهاي ضعيف را كه اتفاقا جزو اعضاي سازمان ملل هم بودند را اشغال و حقوق قانوني و آزادي مردم آنها را زير پاي خود له كردند. هدف بنده از خواندن تاريخ و يا نقل برخي مطالب تاريخي اين است كه نشان دهم در واقع منطق كشورهاي قدرتمند عوض نشده بلكه ويراني هاي دو جنگ جهاني گذشته به كشورهاي ديگر دنيا ياد داده كه چشم خودشون را بر چنين مواردي ببندند. اشغال چك، مجارستان، افغانستان و ... توسط ارتش سرخ و اشغال ويتنام، پاناما، افغانستان، عراق و ... توسط ارتش آمريكا هر كدام مي توانست بهانه اي باشد براي شروع يك جنگ جهاني ديگر. اما در واقع تبعيض ها و نيز تجربه گذشته و ترس از ويرانگري سلاحهاي هسته اي مانع از بروز يك جنگ جهاني ديگر شده است. هر چند جنگ ويتنام و افغانستان آسيب پذيري اين قدرتها را نشان داد. نمونه ديگر آن جنايات صربها در يوگسلاوي سابق بود كه با بي تفاوتي كشورهاي اروپايي مواجه شد. در واقع اين چيز ها بما ياد مي دهد تا درباره وقايع آن موقع هم با دقت بيشتري قضاوت كنيم و صرفا بر مبناي ظاهر قضيه حكم ندهيم. همانطور كه مي دانيد آلماني ها هيچ وقت زمين هاي لهستاني ها، روسها، فرانسوي ها و كلا كشورهاي تحت اشغال خود را بزور نگرفته و به آلماني ها ندادند. كاريكه لهستاني ها با اخراج تمام آلماني هاي ساكن لهستان و تصاحب زمين هاي آنها در پايان جنگ انجام دادند. هر چند اقدام هيتلر در پس گرفتن بخشهايي از خاك آلمان را كه توسط دشمنانش در جنگ اول از آن جدا شده بودند، عمل نادرستي نمي دانم اما اعمالي را هم كه هيتلر بر اثر خودبزرگ بيني (كه ناشي از موفقيت او در اقداماتش بود) بعدها انجام داد تاييد نمي كنم. در مورد جنايات جنگي حتي اگر فقط آمار كشته هاي غير نظامي طرفين درگير در جنگ را هم بدون در نظر گرفتن مليت آنها در نظر بگيريم، منهاي روسيه، كفه ترازو بسمت جنايات متفقين سنگيني مي كند. بعنوان مثال تقريبا بيشتر تلفات غير نظامي فرانسوي ها بر اثر بمبارانهاي كور متفقين بود. اما جنايات آلماني ها در جبهه شرق بهيچ عنوان قابل توجيه نيست و بنده در مورد آن بحثي نمي كنم. از شما مي خواهم با هم كمي درباره دوران اخير فكر كنيم. بنظر شما مردم دنيا صدام را آغاز كننده جنگ اخير در عراق مي دانند يا آمريكا را؟ اون بيچاره كه حتي نه بهش اعلان جنگ شد و نه كسي اصلا نظرش را پرسيد! آيا تا حالا بجز خود آمريكايي ها كسي درباره جنگ ويتنام حتي يك فيلم ساخته است؟ پس چرا بايد تاوان خريت دو كشور خود بزرگ بين را، كه هنوز روياي ابر قدرتي مي ديدند، در جنگ اول جهاني و تحميل معاهده ورساي و نيز آغاز جنگ دوم جهاني را مردم بي گناه كشورهاي ضعيف ديگر مي دادند؟ براي مقايسه لهستان ضعيف آن موقع با دوران معاصر، اگر الان مثلا آمريكا به كشور ما اعلان جنگ دهد، كشورهاي قدرتمند دنيا از ما حمايت خواهند كرد يا از آمريكا؟ چطور انتظار داريد كه دل ما و مردم ايران براي مصيبت هايي كه اروپايي ها خود براي خود درست كردند بسوزد؟ من ترجيح مي دهم بر اساس همان منطق آشناي اروپايي بر مبناي درباره وقايع جنگ دوم جهاني قضاوت كنم نه آن چيزي كه انگليسي هاي بيچاره (كه نخست وزيرشان را در كنفرانس تهران اصلا روسها و آمريكايي ها تحويل نگرفتند و ارتش كشورش مجبور بود زير فرمان فرماندهان بي تجربه و جوان آمريكايي بجنگد و تار و مار شود-نگاه كنيد به نبرد ايتاليا) در كتب تاريخي نوشته اند. بيچاره سربازان انگليسي كه بعد از بازگشت به كشورشان حتي يك پوند حقوق و در دوران پيري مستمري از كار افتادگي هم دريافت نكردند در حالي كه هر سرباز اس اس سالي 20000 پوند حقوق بازنشستگي از دولت آلمان مي گيرد و تمام درمانها و هزينه هاي از كار افتادگي و حتي گشتهاي تفريحي آنها و فرزندانشان را دولت آلمان پرداخته و مي پردازد. همانطور كه در پست هاي ديگرم در گذشته درباره وقايع جنگ دوم نوشته ام، هر چقدر هم كه به خودم فشار مي آورم براي اروپايي ها و مصيبتي بنام هيتلر كه بدست خود ايجاد كردند و بر سر خودشان نازل شد، دلم نمي سوزد. فقط بعنوان حسن ختام اين را مجددا تكرار مي كنم بر اساس منطق حاكم بر روابط بين الملل در حال حاضر و نيز بررسي وقايع آن زمان، آغاز گر جنگ دوم جهاني انگلستان و فرانسه بودند و نه آلمان. بقول يك مورخ معروف اسپانيايي: . بدرود
  23. با تشكر از دقت شما دوست عزيز در پاسخ به سوال شما بايد عرض كنم كه حمله آلمان به لهستان (كه بد رفتاري لهستاني ها با اقليت آلماني در شعله ور شدن آن سهم بسزايي داشت) به معناي آغاز جنگ جهاني نيست. اصولا منابع محدود آلمان بخصوص كمبود مواد خام و انرژي اجازه درگير شدن اين كشور در يك جنگ تمام عيار فرسايشي با دول قدرتمند اروپا يعني فرانسه و انگلستان را نمي داد. بررسي تعداد لشكرهاي آماده آن موقع آلمان نشان از آمادگي براي يك درگيري در مقياس وسيع جهاني ندارد. همانطور كه مي دانيد حمله به لهستان بر اساس يك توافق نامه با دولت شوروي صورت گرفت و روسها و آلمانها هر كدام نيمي از اين كشور را به اشغال خود در آوردند. در حالي كه روسها بعد از در هم شكستن مقاومت ارتش لهستان توسط آلماني ها براحتي نيمي از لهستان را اشغال كردند و كشورهاي اروپايي هيچ اعلان جنگي به روسها ندادند! {شايد درك بخشي از موقعيت آن موقع براي همه ما با بررسي وقايع اخير در اتحاديه اروپا و جبهه گيري لهستان در برابر آلمان و فرانسه و كارشكني آن در مساپل مربوط به اتحاديه اروپا و دنباله روي آن از سياست انگليس تا حدودي زيادي قابل درك تر باشد. منظور من اين نيست كه سياست هاي اشتباه يك كشور را بايد با حمله نظامي پاسخ داد اما بايد توجه داشت كه در آن زمان دول قدرتمند دنيا در برابر تهديد منافع ملي خود بعضا گونه اي ديگر عكس العمل نشان مي دادند. همانطور كه چند سال قبل كشور و مردم اتريش را بدليل انتخاب آزاد حزبي كه مورد پسند كشورهاي قدرتمند اروپا نبود مورد شديدترين تحريمهاي اقتصادي قرار دادند بطوريكه رهبر حزب آزادي مجبور به كناره گيري از قدرت شد.} بر اساس عهدنامه اي كه فرانسه و انگليس با لهستاني ها براي كمك به آنها در برابر حمله دشمن خارجي داشتند با آغاز حمله آلمان به لهستان اين كشورها هم به آلمان اعلان جنگ دادند. اما بر خلاف پيش بيني آنها شكست لهستان بسيار سريعتر از آن چيزي كه پيش بيني مي كردند رقم خورد و آنها هنوز آماده نبودند. اما در فرانسه شروع كردند به افزايش نيروهاي نظامي و حدود نيم ميليون انگليسي نيز در خاك فرانسه پياده شدند كه در كنار 2 ميليون فرانسوي قصد داشتند با يك حمله پر قدرت كار هيتلر را يكسره كنند. با اطلاع آلماني ها از قصد آنها و بدليل همان ضعف اساسي كشور آلمان يعني محدوديت شديد سوخت و مواد خام آلمانها به سرعت دست بكار شده و ظرف يك ماه تعداد لشكرهاي خود را به دو برابر افزايش دادند. بسياري از كارخانجات آلماني مجبور شدند به توليد جنگ افزار تغيير كاربري دهند و حتي توليد فولكس واگن تا آخر جنگ متوقف شد. براي پيش گيري از يك جنگ فرسايشي تصميم گرفتند كه پيش دستي كنند و قبل از آغاز حمله متفقين با يك حمله سريع كار را يكسره كنند. دو راه در پيش روي آنها بود راه اول حمله مستقيم به فرانسه بود كه مستلزم حمله به استحكامات بتني خط ماژينو در مرز فرانسه با آلمان بود. راه دوم حمله به بلژيك و از آنجا ورود به خاك فرانسه بود كه آلمانها راه دوم را انتخاب كردند و توانستند با يك حمله برق آسا ظرف 6 هفته ارتش هاي فرانسه و انگلستان بهمراه ارتش نيم ميليون نفري بلژيك كه هم پيمان فرانسه نيز بود را در هم بشكنند. آلمانها بدليل ترس از قدرت عظيم نيروي دريايي انگلستان مجبور بودند كه هيچ نقطه اي را براي پياده شدن نيروهاي انگليسي آزاد نگذارند و بنابراين كشورهاي دانمارك و هلند و ... را نيز پس از فرانسه اشغال كردند. پس از تسليم فرانسه آلمانها پيشروي خود را متوقف و بخشهايي از فرانسه را اشغال نكردند و به انگليسي ها اجازه دادند 300 هزار نيروي خود را از خاك فرانسه البته بدون تجهيزات تخليه كنند. اينكه كشورهاي فرانسه و انگليس با خود بزرگ بيني و دست كم گرفتن قدرت آلمان به آن اعلان جنگ داده و جواب خود را هم به سرعت دريافت نمودند مشكل هيتلر و آلمان نبود. مانند اين است كه ما به ايالات متحده آمريكا رسما اعلان جنگ كنيم! درست است كه در حال حاضر تفاوت قدرت نظامي كشورهاي اروپايي آنچنان محسوس نيست ولي در آن زمان اصلا با قدرت نظامي آلمان قابل مقايسه نبودند. بعنوان مثال در سال 1940 فقط تعداد هواپيماهاي نيروي هوايي آلمان برابر با سه برابر مجموع هواپيماهاي فرانسه و انگليس بود! واين مشكل آلماني ها نبود كه دشمن آنها توانايي ارزيابي حتي توانايي تهاجمي خود را هم نداشت. يك مثال ديگر جهت روشن شدن بيشتر تفاوتها: واحدهاي موتوريزه آلماني روزانه 100 كيلومتر در خاك فرانسه پيشروي مي كردند بطوريكه واحد هاي پشتيباني و لجستيك از آنها عقب مانده بودند و ضعف فرانسوي ها و انگليسي ها حتي باعث تعجب آلماني ها شده بود. بنابراين خواهش مي كنم تاريخ را بصورت تحليلي و به صورت ناظر بي طرف بخوانيد زيرا تقريبا تمام كتب تاريخي توسط دول پيروز جنگ و يك طرفه نوشته شده است. با آرزوي موفقيت براي همه دوستان
  24. ساخت هواپيما نياز به دانش بالا و از همه مهمتر بودجه فراوان داره. كشورهايي مثل ما كه سابقه ساخت هواپيما ندارند و بدليل كمبود بودجه و در نتيجه كاهش قدرت ريسك مجبور هستند كه اصطلاحا از پلتفرم و يا همان طرح و قالب هواپيماهاي موجود كه جواب خود را پس داده اند استفاده كنند. تا اينكه بعدا با افزايش تجربه در ساخت هواپيما بتوانند به ريسكهاي بزرگتري روي طرحهاي انقلابي تر دست بزنند. در صنعت خودروسازي هم كشورهاي نوپا بهمين شيوه عمل مي كنند. يك نمونه آن خودروي سمند است كه روي پلتفرم پژو 405 ساخته شده و نمونه ديگر خودروي پرايد است كه در واقع همان فورد فيستا مي باشد. شركت هيوندايي در ابتدا با توليد اتومبيلهاي با پلتفرم مدلهاي مختلف ميتسوبيشي شروع كرد و الان خود اين شركتها خودرو طراحي و توليد مي كنند. مساله ديگر تجهيزات الكترونيك هواپيما است كه كاملا انحصاري بوده و در دست چند شركت انگشت شمار در دنياست كه بشدت از اطلاعات خود حفاظت مي كنند. بنابراين در مرحله اول برنامه هواپيما سازي ايران متمركز بر توليد هواپيماهايي براي پشتيباني نيروهاي زميني است تا يك جنگنده مدرن با قابليت رزم هوايي و عملياتهاي نفوذي. اين را هم بدانيد كهبدليل هزينه توليد بسيار بالا و انحصاري بودن بازار هواپيماهاي نظامي بجز آمريكا و روسيه فقط 2 تا كشور هستند كه هواپيماي جنگنده بومي توليد مي كنند: فرانسه و سوئد كه هردو جزو كشورهاي صنعتي قوي هستند. حتي كشوري مثل انگلستان بصورت مشترك با ديگر كشورهاي اتحاديه اروپا بتوليد هواپيما مي پردازد.
  25. sasha

    حادثه غرق کشتی لاکونيا

    تاریخ نشان داده که همیشه طرفی در جنگ پیروز بوده که جنایتهای بیشتر و بی رحمی بیشتری نسبت اطفال و زنان و افراد غیرنظامی انجام داده است. رشادتها و جوانمردی های طرف شکست خورده همگی توسط مردم به دست فراموشی سپرده شده و در سایه تبلیغات طرف پیروز تبدیل به جنایت علیه بشریت می شوند. بمباران مناطق مسکونی در جنگ جهانی دوم توسط انگلستان آغاز شد. در ابتدا نیروی هوایی آلمان فقط پایگاههای نظامی و اهداف صنعتی را مورد حمله قرار می داد. کشتی های غیر نظامی مورد حمله قرار نمی گرفتند. در مقابل کشتی های مسافربری از آمریکا برای انگلستان مهمات حمل می کردند. چرچیل می گفت دشمن اصلی ما مردم غیر نظامی هستند زیرا آنها هستند که نیروی کار کارخانه های اسلحه سازی و مهمات سازی و نیز سربازان میدان جنگ را تامین می کنند. اگر سرباز میدان جنگ نگران سرنوشت خانواده و زن و فرزند خود باشد نمی تواند خوب بجنگد و ... . برای همین دستور داد تا بیشتر مناطق غیر نظامی آلمان که دفاع هوایی بسیار ضعیفتری از پایگاههای نظامی آلمان داشتند مورد حملات هوایی سنگین قرار بگیرند و حتی بهنگام حمله به پایگاههای نظامی بیشتر خلبانهای انگلیسی بمبهای خود را قبل از رسیدن به هدف و بر روی مناطق مسکونی رها می کردند. بطوریکه در اواخر جنگ در چندین مورد مردم خلبانهای انگلیسی که با چتر فرود آمده بودند را قبل از رسیدن نیروهای نظامی تکه تکه کردند. این بمبارانها همگی در هنگام شب انجام می گرفت در زمانی که امکان هدفگیری دقیق وجود نداشت و جنگنده ها هم بخوبی توانایی مقابله نداشتند. در مقابل نیروهای آمریکایی بیشتر حملات خود را در روز انجام می دادند و بهمین دلیل تلفات آنها بسیار بالا بود بطوریکه حدود 60 درصد پرسنل نیروی هوایی آمریکا در جنگ کشته شدند. بدلیل تلفات بالا سرانجام در اواخر جنگ آنها هم مثل انگلیسی ها شروع به بمباران شبانه کردند. موشکهای V-1و2 نیز بهمین سبب توسط آلمانی ها برگرفته از حرف اول کلمه انتقام در زبان آلمانی V نامیده شدند. باید بدانیم که در جنگهای امروزی جوانمردی و احترام به حقوق انسانهای بی گناه جایی ندارد و منجر به شکست می شود.