برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on چهارشنبه, 6 فروردین 1399 در همه مناطق
-
13 پسندیده شدهناگفته های نبرد های جبهه استان الجوف در طول هفته های اخیر انصارالله موفق شد در عملیات " فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ " بر مناطق وسیعی از استان الجوف یمن که شامل دو شهر مهم" الغیل" و" شهر الحزم " تسلط پیدا کند . در این مطلب سعی می شود که به این نبرد از زاویه دیگر وکمتر مورد توجه قرار گرفته پرداخته شود و احتمالا مقدمه ای باشد برشناخت بیشتر قبائل و احزاب و شخصیت های دخیل در جنگ یمن اهمیت استان الجوف استان الجوف در شمال شرقی صنعا قراردارد که از غرب با استان عمران و از جنوب با مارب و از شرق با استان حضرموت و شمال با ستان صعده و از شمال شرقی با عربستان هم مرز است . مهمترین مناطق استان الجوف " الغیل " " المتون ""الحزم " " المصلوب " "خب و الشعف " میباشد. استان الجوف در کنار استان مارب و شهر تعز مهمترین پایگاه های حزب التجمع اليمني للإصلاح ( اخوان المسلمین یمن ) به شمار میآید. نقشه یمن براساس تقسیم بندی مناطق نظامی نبرد در جبهه الغیل این شهر از ان جهت که در حد وسط دو شهر " الحزم" و "المصلوب" استان الجوف وهمچنین شهر "مجزر" استان مارب یمن قرار دارد از اهمیت بالایی برخوردار است. که تسلط براین شهر دروازه فتح استان الجوف میباشد. دراین عملیات نیروهای انصارالله موفق شدند که ابتدا کنترل منطقه " الجروف" و "القناصین" در غرب شهرستان "الغیل" واقع در جنوب غربی الجوف را به دست بگیرند. پس از آن با پیشروی بسمت تیپ ۱۲۷ نیروهای هادی به فرماندهی "عبدالله الضاوی" آنرا محاصره و وپس از چهار روز تسلط پیدا کنند. "صادق أمین العکیمی"، فرمانده تیپ ۱۵۵ در نیروهای هادی و همچنین پسر استاندار الجوف کشته و سه فرمانده دیگر نیز مجروح شدند. البته این اولین نبرد انصارالله در این منطقه نبود در واقع این منطقه قبلا هم در کنترل انصار الله بود البته ان زمان نیروهای ائتلاف و نیروهای منصور هادی این منطقه را از کنترل انصار الله خارج کردند . اما این نبرد زاویه پنهان بسیار مهم دارد و آن هم وجود "قبیله الاشراف " در شهر الغیل که انصار الله با کمک انها بر شهر مسلط شود. این قبیله خود را منتسب به اهل بیت پیامبر میدانند ودر حقیقت شهر الغیل بعنوان مرکز معنوی تشیع در یمن محسوب میشود وآنطور که گفته میشود بیش از 70 درصد از رهبران انصار الله از اهالی این منطقه می باشند . البته قبیله الاشراف با بعضی از قبایل منطقه مثل " قبیله المحابيب " و " قبیله آل مسلم " از سال 2011 درگیر تنشها واختلافاتی بود که در ان زمان قبیله الاشراف به رهبری " ابو نجیب مانع " از رهبران انصارالله و قبیله المحابیب به رهبری " شایف درهم" و " الحسن ابکر" از رهبران حزب التجمع اليمني للإصلاح ( اخوان المسلمین یمن ) اقدام به جمع کردن نیروها ی خود نمودند که این در گیری ها بیشتر در مناطق "حلوان " " العوارن" و"ابکر " رخ داد واین درگیری با یک صلح ناپایدار به پایان رسید تا اینکه درسال 2014 توسط انصار الله و نیروهای همپیمان و کمک آنها به قبیله الاشراف این منطقه را به کنترل خود درآورند . "شیخ امین العکیمی" " حمید امین العکیمی" پسر شیخ " صادق أمین العکیمی" پسر شیخ نبرد در جبهه الحزم شهر الحزم بعنوان مرکز استان الجوف دارای اهمیت بسیارس است چر که با تسلط براین شهر برسایر استان الجوف تسلط پیدا میکنید اا این نبرد اسانی برای انصار الله نبود ودلیل ان هم وجود یک شخصیت مهم وتاثیر گذار بنام " شیخ امین العکیمی " که استاندار الجوف و همچنین از مهمترین مخالفان انصار الله در منطقه بود . امین العکیمی نماینده مجلس یمن از بین سالهای 2003-2009 و از اعضای برجسته حزب التجمع اليمني للإصلاح می باشد که در نبردهای جبهه الجوف دو فرزند او "صادق أمین العکیمی" و "حميد أمين العكيمي کشته میشوند و شیخ امین هم در نبرد شهر الحزم به شدت زخمی ودر خانه خود محاصره میشود که به واسطه دخالت یکی از کشورها (امیر قطر) اجازه ترک منطقه را پیدا میکند پس از ان به استان مارب منتقل میشود وبا استاندار انجا " سلطان العراده" دیدار میکند تا شرایط بازگشت همچنین بازپس گیری مناطق ازدست رفته نیرو های لازم و امکانات فراهم نماید که با حمله انصارالله به یکی از پایگاه های تجمع نیروهای مشترک سعودی و منصور هادی این نقشه ناکام می ماند. امین العکیمی در جلسه با یکی از فرماندهان سعودی "سرتیپ ( اللوا الرکن) امین الوایلی" فرمانده منطقه ششم نظامی به همراه سلطان عراده استاندار مارب ( شخص نشسته کنار شیخ امین ) محمد المقدشی وزیر دفاع نیروهای منصور هادی ( نشسته کنار فرمانده سعودی ) المقدشی وزیر دفاع منابع: https://www.almashhad-alyemeni.com/159263 https://marebtoday.net/2020/03/01/29918/ https://ar.wikipedia.org/wiki/أمين_العكيمي https://www.adennews.net/101538 https://ar.wikipedia.org/wiki/الجوف_(محافظة) https://www.yemenakhbar.com/2317822 https://hournews.net/news-100151.htm https://almawqeapost.net/reports/11640 http://aleshteraky.com/pgbaj-h-cbajij/item/2219-adeha-fjb-adedimiac-elcejq
-
9 پسندیده شدهبسم ا... آماده سازی کامل بیمارستان /نقاهتگاه 2000 تختخوابی ارتش پی نوشت : ظاهرا امروز ( ششم فروردین 1399 ) نیروی زمینی سپاه در تهران و رشت رزمایش ضدعفونی داشتند . لطف الهی پشت و پناه عزیزان ارتش و سپاه
-
7 پسندیده شدهچکا برای حزب ( حزب کمونیست ) حکم شمشیر و سپر را دارد ، حتی اگر لازم باشد شمشیر را بر سر بیگناهی فرود بیاوریم ....!!!!! ولادیمیر ایلیچ اولیانوف ( لنین )
-
4 پسندیده شدهتانک سبک هوابرد شریدان M551 ارتش امریکا در ویتنام جنوبی که در قسمت جلویی بدنه دارای توری ضد ار پی جی است. در جنگ ویتنام راکت های ار پی جی بزرگترین تهدید برای تانک های شریدان بودند.
-
2 پسندیده شده
-
2 پسندیده شدهبسم الله الرحمن الرحیم جهت ثبت در تاریخ پابرهنگان عالم که برای خدا جهاد کردند منبع
-
2 پسندیده شدهشش ماه از آخرین بررسی اقتصادی تحریمها گذشته و در این مدت اتفاقات مهمی افتاده. زد و خوردهای اجتناب ناپذیر ایران با امریکا، هزینه های سنگینی مثل شهادت سردار و سقوط بوئینگ به دنبال داشت. ولی خوشبختانه سیر تنش های خارجی ایران طی 2-3 ماه گذشته نزولی بوده. در یمن و سوریه پیشروی های خوبی شده و امید میره هزینه های نبردهای بازدارنده منطقه ای به حداقل برسه. به نظرم بررسی 3 اتفاق بسیار مهم اخیر برای پیشبینی وضعیت آینده اقتصاد ایران الزامی است: 1-دلار بالاخره سقف 15500 را شکست. خوشبختانه نه به دلیل تنشهای خارجی و ریسک جنگ، بلکه به خاطر چاپ پول بی رویه دولت. دولت کسری بودجه بزرگی دارد. به زودی منتظر دلار 19500 و سپس شکستن سقف تاریخی و رسیدن حداقل دلار به حوالی 22000 تا پایان سال بعد باشید. با صفر شدن درآمد نفتی و ریزش کامودیتی جهانی، سال دیگه اقلا 30% تورم داریم. و به لطف دولت و ساختار اقتصادی، اصلاحات عمیق با کندی هر چه تمام تر ادامه دارد! حضرات واردکننده هنوز درنیافته اند که باید موتور تولید را با حمایت گسترده و فراجناحی، روشن کنند. برای غلبه بر کسری بودجه، اولین و مهمترین قدم، آزاد کردن قیمت حامل های انرژی است. البته این هم اجتناب ناپذیر است. مقدار اسراف و قاچاق انرژی به حد غیرقابل کنترلی رسیده. 2-ریزش برنت به 25 دلار. تولید فزاینده شیل امریکا پس از بیرون کردن لیبی، ونزوئلا و ایران در حال اوج گرفتن برای گرفتن بازار روسیه و سعودی بود، که این دو متفقا تصمیم به مهار نفت شیل گرفتند. و در بهترین زمان. با وجود کرونا، تقاضا کاهش یافته و با کمترین هزینه می توان قیمت را کاهش داد و به حریف ضربه زد. احتمالا دیر یا زود ترامپ مجبور میشه در مورد سطح صادراتش با روسیه و سعودی توافق کند. تمام شده شیل 45 دلار است و با ادامه این وضع شرکتهای تولیدکننده ورشکست می شوند. ناگفته پیداست کاهش قیمت نفت تاثیر جدی روی اقتصاد ایران ندارد. مدتهاست اقتصاد ما به سمت اقتصاد غیرنفتی مالیات بگیر، در حرکت است. این شوک نفتی دو مزیت برای ایران دارد: الف-به جناح دولت و کارگزارانی ها و باندهای نفتی تفهیم می کند که در بازی بزرگان نفت، جایگاهی ندارند و اگر سهمشان از بازار را می خواهند، هم باید با سپاه و رهبری و اقدامات نظامی همنوا و متحد شوند، و هم اینکه سرمایه گذاری روی صنعت پالایش نفت سنگین را جدی بگیرند(زنگنه طی حدود 12 سال وزارت، 1 پالایشگاه نفت سنگین هم نساخته!!). 3-کرونا. باید عاقبت ماجرای این ویروس رو دید. ولی تا الان هزینه ای مافوق تصور برای چین، اروپا و امریکا رقم زده. بورسهای جهانی به صورت دومینو ریزش کردن. داو جونز کل رشد 3 سال اخیر دوره ترامپ رو پس گرفت. ریزش از 29هزار به 19هزار. سهام بوئینگ 70% کاهش داشته(قضایای بوئینگ مکس هم مزید بر علت بوده). خوشبختانه باز هم چون اقتصاد ایران منفک از اقتصاد جهانی است حداقل صدمه رو تا الان خورده و شاخص کل 250هزار تیر ماه به حمایت خوب 500هزار فعلی رسیده. نکته بسیار بسیار مهم اینجاست که ایران "ظرفیت تولید خالی" زیادی دارد. ایران پتانسیل بسیار زیادی در بخشهای کشاورزی و صنعت دارد که سالهاست به علت "دلار ارزان نفتی" رها شده و بصرفه نبوده اند. ولی به لطف دلار گران، الان با هر روستایی که صحبت کنید به شدت مشغول پرورش گوسفند و دام شده. یک مثال در مورد کنستانتره آب پرتقال اینکه تا قبل از تحریمها اکثرا از چین وارد میشد ولی الان غنوش کل فروشش تا 4 ماه آینده پیش فروش میکنه و طرح های مهمی برای تولید انواع کنستانتره در دست داره(ایران در تولید مرکبات جزء 10 کشور اول دنیاست). بزرگان بازار پولهای بزرگی دارند به بخش کشاورزی و غذا وارد می کنند که باعث جهش فناوری و سپس بازدهی این صنایع خواهد شد. در بخش صنعت هم همین داستان است. ایران از تولیدکنندگان بزرگ فولاد جهان است و تمام واردات الکترود گرافیتی اش از چین است. خوشبختانه فشار تحریم باعث شده، تولید دوده سوزنی در پتروشیمی های ایران جدی گرفته شود و ایشالا امسال کارخانه الکترود گرافیتی اردکان راه می افته که یک سوم بازار پوشش میده. ایران سال97 حدود 600 میلیون دلار واردات الکترود داشته. همین جریان در مورد کاتالیستهای صنعت پتروپالایشی هم اتفاق افتاده. شرکتهای ایرانی به شدت دنبال بی نیاز کردن کشور از این محصولات وارداتی هستند. دوستان اقتصاددان به درست اشاره می کنند که "تولید" باید بصرفه و صلاح مصرف کننده باشد. بله این حرف به صورت کلی درست است. ولی نه برای کشوری که تحت تحریم است. نه برای کشوری که بالای 20% بیکار دارد و به علت بیکاری، نرخ دستمزدهایش هم به بیگاری پهلو میزند و متخصص هایش را فراری می دهد! سیر جهانی هم به نحوی است که ملی گراها دارن قدرت میگیرن. چین با تولید قوی و ارزان، کل ثروت جهان را در خود می کشد و اروپا و امریکا به صرافت بستن درها افتاده اند. خوشبختانه ایران هم نه از سر دلخواه بلکه از سر ناچاری مجبور است با این سیر جهانی همراه شود. مجبور است صنایع پایین دستی(که الی ماشاء الله کار ایجاد می کند) را فعال کند. مجبور است انرژی و برق را گران کند. مجبور است سیاستهای ضدتورمی اقتصادی(ضد چاپ پول) تقویت کرده و مالیات را سخت گیرانه تر دنبال کند. و از همه مهمتر مجبور است به متخصصان بها دهد. متخصصان به صورت عام و در همه حوزه ها. چون وقتی پول مفت نفت نباشد، این "متخصص" است که می تواند ایده و کار و بهره وری و پول، خلق کند. نه رئیس روسای باندباز و پاچه مال و ارتباط محور. با اینکه ناامیدی بزرگی در رسانه ها تبلیغ میشه ولی در کل به شدت به آینده خوشبینم. چون به استعدادهای جوان ایرانی خوشبینم. چون به پتانسیلها و انواع موادخام و موقعیت ژئوپلتیکی و رنگین کمان فرهنگی جذاب ایرانی خوشبینم. اگر سرمایه گذاری ها در بخش تولید با همین نسبت فعلی ادامه پیدا کند، 3-4 سال دیگه اتفاقات بسیار مهمی در زیرساختهای اقتصادی کشور می افته و "ثروت" به صورت واقعی تولید میشه نه صرفا با نفت مفتی و رانت و دلالی. مسئولین نظام بدانند و آگاه باشند در این مسیر، خطرناک ترین چالش مواجهه با "واردکنندگان بزرگ و باندهای صادرات نفت" است. رونق تولید به ضرر این افراد و جریانات است. و از قضا این جریانات از لحاظ تاریخی و اقتصادی، در بدنه جامعه بسیار قدرتمند هستند. اینقدر قدرتمند که حتی به لطائف الحیلی حکومت را هم عوض کنند. تا بتوانند کماکان با فرهنگ دلالی و واسطه گری و رانت و انواع فساد، ساعت 11 ظهر بروند سر حجره شان و با روش انگلی شان میلیارد میلیارد از پول بیت المال برای برنامه های خارج کشورشان کاسبی کنند. اگر رفتارها و سیاستهای مخرب ایشان مهار شود، و سیاستهای اقتصادی ضدتورمی و تولیدمحور با اصلاحات عمیق جدی در پیش گرفته شود، ایران می تواند پتانسیل تاریخی عظیمی آزاد کند. 5فروردین99
-
2 پسندیده شده
-
2 پسندیده شده
-
2 پسندیده شدهبا سلام البته در این مورد اطلاع دقیق ندارم ولی بعد از جنگ ، آلمان غربی تا سال 1955 از داشتن ارتش محروم بود و بعد از این سال هم در حوزه جنگ افزارهای تهاجمی ( مثل موشک ) با محدودیتهای شدیدی مواجه بود . بعنوان مثال ، تا آنجایی که یادم هست ، موشکهای mgm-52 (لنس ) ارتش آلمان غربی ، که به کلاهک متعارف مجهز بودند ، با خدمه ترکیبی ( آلمانی - آمریکایی ) به کار گرفته می شدند ولی موشکهای لنس مسلح به کلاهک های نوترونی ، همگی توسط خدمه آمریکایی اما زیر عنوان نیروی زمینی آلمان غربی فعالیت می کردند و یا مثلا" فانتوم های آلمانی اواخر دهه 80 میلادی ، صرفا" مهمات سقوط آزاد ساده را می توانستند حمل کنند و مهمات هوا به هوای آنها هم محدود به نمونه های اولیه سایدویندر و اسپارو بود . البته بتدریج این محدودیتها برداشته شد . در حوزه نیروی زمینی هم این محدودیت کمتر بود ولی ، یک محدوده معینی داشت و عمدتا" بعنوان یک نیروی نظامی برای به تاخیر انداختن پیشروی روسها در نظر گرفته می شد . ژاپنی ها هم تا همین اواخر وزارت دفاع نداشته و مجموعه ای که ارتش را اداره می کرد ، با عنوان " آژانس دفاعی " شناخته می شد . در حوزه موشکی ، ظاهرا" در حوزه فضایی ، ژاپنی ها کارهایی کردند ولی بطور دقیق اطلاع ندارم و باید دنبالش بروم تا اطلاعات دقیق تری پیدا کنم
-
2 پسندیده شدهساموئل کوهین مخترع بمب نوترونی (خطرناکترین نوع بمبهای اتمی) در سن هشتاد و نه سالگی درگذشت. به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از خبرگزاری آلمان از لس آنجلس، فرزند ساموئل کوهین گفت: پدرش روز یکشنبه گذشته در خانه خود در ایالت کالیفرنیا درگذشت. کوهین، بمب جنجال بر انگیز نوترونی را "عقلانی ترین و اخلاقی ترین سلاحی " توصیف کرده بود که وی آن را اختراع کرده است. کوهین این بمب را در اوج جنگ سرد در سال 1958 میلادی اختراع کرد. گفتنی است بمبهای نوترونی که مقادیر زیادی تشعشع از خود منتشر می کنند می توانند انسانها و همه موجودات را نابود کنند و در عین حال خسارات مادی اندکی نیز وارد شود . جیمی کارتر رئیس جمهور پیشین آمریکا در میان اعتراضات شدید برنامه بمبهای نوترونی را در سال 1978 متوقف کرد اما رونالد ریگان رئیس جمهور وقت این کشور برای مقابله با تانکهای شوروی سابق در اروپای شرقی اجازه داد هفتصد بمب نوترونی تولید شود اما این سلاحها بعدها برچیده شد. http://www.iribnews.ir/Default.aspx?Page=MainContent&news_num=259225
-
1 پسندیده شدهباید در دو سطح مراقب بود: اول حمله به پایگاه های ایران در سوریه به صورت گسترده دوم حمله به منافع ایران در خاک خودش هر دو مورد میتونه با یک بهانه تراشی یا فرصت طلبی طی حمله به نیروهاشون در منطقه صورت بگیره و برای هر دو هم به نظرم تیم پمپئو ( که در تحلیل من به شدت به دنبال جنگ با ایران هست قبل پایان یافتن دوره فعلی ترامپ ) اصلا به عواقب مسئله کاری نداره و "مذاکره با ایران" و "ادب کردن ایران" و "ایجاد بازدارندگی" و ... هم تنها بهانه هایی هست که به خورد ترامپ و منابع داخلی میدند برای توجیه این جنگ که به نظرشون بهترین اتفاق برای گروه های ایدئولوگشون! در سرزمین های اشغالی است. یعنی فرصت ترامپ نباید از دست بره و زمان کمی هم مونده و هرچند تا به حال هم در راستای منافع این گروه صهیونیست کم از آرزوها و شخصیت نارسیست و احمق! ترامپ استفاده نکردند (خارج شدن از برجام، تشدید تحریمهای ایران، تروریست نامیدن سپاه، فشار به کشورهای اروپایی و امریکایی برای تروریست نامیدن حزب الله، الحاق جولان، رسمیت بخشیدن اشغال قدس شرقی، مشروع کردن! شهرک سازی ها، پذیرفتن قدس به عنوان پایتخت اسراییل، ضربات به مقاومت در سوریه، اجازه و همکاری بمباران مراکز حشد در عراق، تضعیف تلاشهای سوریه در بازپسگیری مناطق اشغالی، استمرار حضور امریکا در تنف، ترور سردار سلیمانی و حمایت از عربستان و تاکید بر ادامه جنگ یمن و نهایتا حمایت و مطرح کردن طرح معامله قرن ) ولی همچنان آرزو و هدف دیرینه اسراییل مبنی بر به قول خودشون له کردن سر مار (ایران ) پابرجسات و هیچ کس را هم مناسب تر از خود امریکا برای درگیری با ایران نمیدونند، پس همچنان حمله به ایران با تحریک و بهانه سازی و فرصت طلبی یکی از گزینه های معتبر هست و ما باید حواسمون باشه در چند سطح: 1.مدام و دائما بهانه و نخ ندیم دست دشمن که بله ما مشتاق مذاکره هستیم و فقط منتظر یک فرصت، جرقه یا بهانه هستیم ( تا تیم پمپئو هم از طرح ترور سردار تا حمله به ایران را به ترامپ قالب کنه که بله اگر چنین کنیم امکان مذاکره ای که ایران هم دلش میخواد و فقط دنبال جرقش هست فراهم میشه ) 2. نشان دادن قاطع بازدارندگی در بعد سیاسی! و نظامی که برای ما حمله مساوی با مذاکره نیست بلکه قاعدتا به معنای تا تهش رفتن هست. ( حالا نمایش سیاسی یا نظامیش را باید مسئولین تعیین کنند به چه نحوی باشه و قاعدتا هم منظور بازدارندگی است ) 3.آمادگی قاطع برای یک جنگ محتمل. ( خود این آمادگی هم میتونه بازدارندگی داشته باشه اگر دشمن رصد کنه ولی مهمتر عبور دادن پیام های اینچنینی از فیلتر تیم پمپئو (دور زدنشون) به قوه عاقله امریکا است )
-
1 پسندیده شدهبسم الله.............. 2 فرودین 1399 بخش چهارم و پایانی بعد از تسلیم آلمان تیم تحقیقاتی و سازنده پانزر فاست به اسارت آمریکایی ها در امده و به خاک این کشور منتقل شدن . کار بروی پانزر فاست 250 ادامه پیدا کرد با وجود تولید چند پیش نمونه اما نتایج امریکایی ها را تحت تاثیر قرار نمی داد و آنها همچنان به بازوکا دل خوش کرده بودن . اما این تحقیقات و تولید پیش نمونه ها بعدآ پایه واساس ساخت راکت انداز پانزر فاست 44 آلمان غربی در سال 1960 شد PzF_44 اما شوروی هم که در طول جنگ وجود سلاح های انفرادی ضد زره ( به غیر از بازوکا های اهدایی امریکایی ها ) ساخت خود را بشدت مورد نیاز میدانست دست بکار شد. در سال 1944 روسها با الگو برداری از پانزر فاست و صد البته با تکیه بر طرح های بومی کار بروی نمونه ایی شبیه به پانزر فاست 250 را اغاز کردن این نمونه کلاهکی با کالیبر 70 میلی متری را پرتاب میکرد طول سلاح یک مترو وقطر داخلی 30 میلی متر بود در ابتدای کار نام LPG44 را بر خود گرفت دارای بردی در حدود 75 متر طول سلاح بدون راکت 1000 میلی متر وزن خالی 1.6 کیلوگرم سرعت اولیه 45 متر بر ثانیه و توان نفوذ 150 میلی متر زره و قابلیت بارگذاری مجدد را هم داشت . طبق برنامه ریزی این سلاح که اکنون آر پی جی 1 نام گذاری شده بود قرار شد از اوایل سال 1945 وارد خط تولید شود اما با پایان جنگ هرگز به خط تولید نرسیده اما همچنان روسها کار را بروی توسعه آر پی جی 1 ادامه دادن . با دست یابی روسها به نقشهای پانزر فاست 250 انها موفق شدن برخی از مشکلات آرپی جی 1 را بر طرف کنند . ارپی جی1 دارای اصالت روسی بوده و مهندسی معکوس ویا کپی از روی پانزر فاست 250 نبود وبلکه روسها با استفاده از مدلهای پانزر فاست بخصوص 250 به بر طرف کردن ایرادات طرح خود پرداختن این تحقیق وتوسعه تا 1948 ادامه داشت که در نهایت منجر به تولد آر پی جی دو گشت . سلاحی پیشرفته وساده که با وزن خالی 2.8 کیلو گرم و وزن راکت1.85 در برابر وزن 7.5 کیلوگرمی پانزر فاست 250بسیار سبکتر بوده اما تنها 200 میلی متر توان نفوذ در زره را داشته و برد موثر 100 و حداکثر 150 متر اختلاف فاحشی با برد پانزر فاست 250 داشت (تازه بعد از 3 سال تحقیق ) آرپی جی 1 آرپی جی2 به غیر از مدلهای گفته شده آلمان ها طبق برنامه ریزی ها قرار بود چند گونه کاملا متفاوت از پانزر فاست را وارد خط تولید کنند Splitterfaust که سلاحی بر علیه نفرات پیاده دشمن بوده سرجنگی ترکش زا اما دارای یک فیوز زمانی که بروی هوا منفجر شده و منطقه وسیعی را پوشش میداد Brandfaust چون که راکتهای متعارف دربرخی مواقع تنها صدماتی به تانک وارد کرده ویا باعث کشته وزخمی شدن خدمه تانک می شود و با جایگزینی خدمه ویا تعمیر تانک دوباره زرهپوش در مدت زمان نه چندان زیاد وارد چرخه عملیاتی میشد آلمانی ها .این مدل را برای انهدام کامل تانکهای دشمن در دست تحقیق قرار دادن برند فاست دارای مواد آتش زا بود که بعد از شکافتن زره سبب مشتعل شدن داخل زرهپوش شده و عموما به انفجار مهمات وحتی مخزن سوخت منجر میشد Flammfaust دارای کلاهک آتش زا که بیشتر برای پاکسازی خانه های وسنگر و حفره ها و درگیری با خودورها وزرهپوشهای سبک دشمن طرحی شده بود Gasfaust که دارای کلاهکی مجهز به گاز اشک یا دود زا و شیمیایی همچنین با توجه به در خط تولید قرار گرفتن تانک استالین 3 ( IS3 ) المان ها بروی کاغذ طرحی را در دست داشتن برای تولید سوپر پانزر فاست 250 با کلاهکی که توان نفوذ در 400 میلی متر زره را داشت هر چند که مدل معمولی پانزر فاست 250 هم می توانست زره این تانک و نسلهای بعد تانک استالین را بشکافت پروژه Bücker Bü 181 اما اخرین شعله از نبوغ المانی ها پروژه Bücker Bü 181 بود با اماده شدن روسها برای عبور از رودخانه اودر در 60 مایلی برلین تمام راها ی غیر معمول و شگفت انگیز برای توقف این حرکت امتحان شد یکی از این اقدمات مجهز کردن هواپیمای آموزشی دو نفره بوکر 181به چهار عدد راکت انداز پانزر فاست 100 که دو عدد در بالا و پایین بال چپ و دو عدد هم به این صورت در بال راست تعبیه شده بود .برای این منظور دهها هواپیما بوکر را در محوطه کارخانه سازنده این مذل جمع اوری وسعی در نصب راکت انداز پانزر فاست کردن از این تعداد تنها 3 فروند بعد از تجهیز به پانزر فاست توان امادگی انجام عملیات را داشتن که حتی موفق شدن چندین پراوز وشلیک را بر ضد نیروهای امریکای ترتیب بدهند که در که به ازای آن دو فروند بوکر به همراه سه خدمه آن از بین رفت خدمه پروازی سومین بوکر هم در 18 آوریل 1945 وارد حریم هوایی سویس شده و در خاک این کشور فرود امده ارتش سویس هم این هواپیما را مصادره و به عنوان پرنده اموزشی وارد ناوگان خود کردن طی 21 ماه مقادیری زیادی از این سلاح ارزان قیمت اما موثر ساخته شد در سال 1943 رقم تولید 300 هزار در ماه را در نظر گرفته بودن که تنها بروی کاغذ اعتیار داشت و بیش از 9 ماه طول کشید که به این رقم دست پیدا کنند در کل در سال 1943 335300 عدد پانزر فاست تحویل ارتش آلمان شد اما یک سال بعد 5.5 ملیون پرتابگر در دستان نیروهای ارتش بود بعد از نوامبر 1944 تولید پانزر فاست به ارقام خیره کننده رسید بود به وطوری که از نوامبر تا فوریه 1945 2 میلیون 56 هزار قبضه جدید از پانزر فاست 100 تحویل واحدهای ارتش شد به طور کلی از مارس 1943 تا فوریه 1945 نزدیک به 8 میلیون قبضه پانزر فاست تولید شد ( البته برخی رقم 6.5 تا 6.7 میلیون را عنوان کردن ) که بعد از تفنگ موزر ( برنو خودمون ) به پراستفاده ترین سلاح در بین سربازان المانی تبدیل شد بعد از جنگ چندین کشور دیگر به الگو برداری از پانزر فاست پرداخت نخستین کشور آرژانتین بود این کشور چون بعد از جنگ میزبان شماری از دانشمندان وافسران سابق ارتش آلمان نازی بود به الگگوی برداری سلاح های وتاکتیکهای المانی علاقه نشان داد . یکی از این سلاح های پانزرفاست بود به علت سادگی در ساخت و همچنین حضور مهندسین آلمانی آرژانتین کار چندان سختی در کپی برداری از این سلاح نداشت ویژگی های Panzerfaust آرژانتین به شرح زیر بود: طول سلاح : 1070 میلی متر طول لوله: 850 میلی متر طول پرتابه: 475 میلی متر وزن کل اسلحه: 4.49 کیلوگرم وزن لوله: 2150 کیلوگرم وزن پرتابه: 2.1 کیلوگرم وزن خرج پرتابه : 170 گرم. وزن مواد منفجره: 900 گرم قدرت نفوذ : 207 میلی متر برد موثر: 80 متر نمونه آرژانتینی با نام PAPI کشور های لهستان وسوئد هم هر کدام به کپی برداری از این سلاح مشغول شدن لهستان این سلاح را با نام PC100 و در تعداد محدود 5 هزار عدد در در اوایل سال 1951 به کار گرفت pc100 کشور سوئد هم بعد از پایان جنگ سریعا این سلاح را با نام Pansarskott m/45 در شکور خود تولید کرد که از لحاظ ظاهری و مشخص به پانزر فاست 100 بسیار شبیه بود هر چند در مدل دیگری به نام pansarskott m/46 در یک سال بعد معرفی وتولید شد این سلاح شاهد تغییرات گوناگونی بخصوص در شکل وظاهر سرجنگی خود بود اما همچنان برد و قدرت نفوذ کمتر از پانزر فاست 150 بوده اثرگذاریی پانزر فاست در جنگ ارتش امریکا بعد از جنگ در گزارشی اعلام کرد 13 درصد کل تلفات زرهی این کشور در رویارویی با آلمان در جبهه غربی ناشی از اصابت پانزر فاست وپانزر شرک بوده . در ادامه این گزارش موفق ترین برد برای شلیک پانزر فاست را زیر 30 متر اعلام کرده که احتمال اصابت در این برد بسیار زیاد است 48 درصد از خدمه زرهپوش های که توسط پانزر فاست مورد هدف قرار گرفته اند کشته وزخمی شده اند که رقم قابل توجهی است در نبرد نرماندی تنها 6 درصد تلفات زرهی نیروهای انگلیسی بر اثر اصابت پانزر فاست بوده هر چقدر ارتش بریتانیا در عمق خاک فرانسه والمان پیشروی میکیرد این درصد بیشتر میشد . بعد از جنگ در گزارشی 34 درصد از کل تلفات زرهی بریتانیا در جبهه غربی به پانزر فاست نسبت داده شد در جبهه شرقی در 4 ماه اول سال 1944 از تعداد 8200 تانک وزرهپوش شکار شده ارتش سرخ تنها 265 عدد توسط پانزر فاست مورد اصابت قرار گرفته در همین گزارش 2000 دستگاه از شکار این تعداد تانک را به توپ های ضد زره صحرایی نظیر تو پهای 75 م م پاک40و یا توپ فلک 88 م م نسبت داده شده . اما باید این نکته خیلی مهم را در نظر گرفت که محدوده برد پانزر فاست در بهترین مدل ان زیر 100 متر بوده در واقع از تعداد 8200 دستگاه تانک شکار شده 550 دستگاه آن در محدود برد پانزر فاست بوده است که سهم این سلاح به 50 درصد از کل شکارهای ثبت شده در برد خود را شامل میشود این درصد برای سلاحی مثل پانزر شرک 17 درصد بوده در درگیریهای شهری جبهه شرقی تا 70 درصد کل تانکهای ارتش شوروی توسط پانزر فاست وپانزر شرک مورد اصابت قرار گرفته اند .در نبردبرلین 30 درصد زره پوش های شوروی در حومه شهر برلین و 45 تا 50 درصد در خود شهر توسط پانزر فاست منهدم شده اند برخی از تانکهای منهدم شده توسط پانزر فاست در درگیریهای رود راین در جبهه غربی و وردخانه اوردر و ارتفاعات سیلو و همچنین نبرد برلین پانزر فاست تعداد زیادی از ادوات زرهی متفقین را شکار کرده است سادگی و کارایی پانزر فاست به حدی بوده که متفقین هم با استفاده از آن چندین تانک ارتش آلمان را منهدم کرده اند همچنین تعداد ی از مواضع وسنگرهای تیربار آلمانی توسط پانزر فاست های غنیمتی مورد هدف قرار گرفته اند ارتش سرخ در نبردهای برلین هم در به طور متناوب از این سلاح استفاده کرده پانزر فاست های غنیمتی کشور فنلاند هم یکی از کاربران پانزر فاست بصورت مستقل در جنگ جهانی دوم بوده با نزدیک شدن ارتش سرخ به مرزهای فنلاند و نبود ضد زرههای مناسب جهت رویارویی با ستونهای زرهی ارتش شوروی این کشور تقاضای خرید دهها هزار قبضه پانزر فاست و پانزر شرک را به آلمان نازی داد . در ابتدا تنها 1700 پانزر فاست 30 و 300 پانزر شرک به همراه 3هزار راکت آن به این کشور ارسال شد نکته جالب تنها 200 سرباز ارتش فنلاند نحوه ی استفاده از پانزر فاست وشرک را فراگرفته بودن که بسرعت و با نزدیک تر شدن ارتش سرخ به میزان سلاح های ضد زره ارسالی وافراد آموزش دیده افزوده شد آلمانها برای سرعت در انتقال محموله های ضد زره از هواپیما استفاده کرده حتی ذخایر پانزر فاستهای لشگر 20 کوهستان ارتش آلمان هم در اختیار فنلاندی ها قرار گرفت. در مجموع 26 هزار پانزر فاست در مدل های 30 و 60 و 1854 راکت انداز پانزر شرک و 19 هزار راکت آن به این کشور صادر شد . فنلاندی ها برای خرید هر پانزر شرک مبلغ 100 رایشمارک و در مجموع 200 هزار رایشمارک معادل 50 تا 60 هزار دلار را پرداخت کرده . از ملبغ پرداختی برای خرید پانزر فاست گزارشی در دست نیست ولی قیمت هر پانزر فاست در المان نازی بین 13 تا 25 رایش مارک بستگی به مدل آن بوده است فنلاندی ها تنها 3900 پانزر فاست و 5 هزار راکت پانزر شرک را در طول درگیری با ارتش سرخ استفاده کرده در مجموع هم 600 تانک شووروی را منهدم کرده اند که عموما توسط پانزر فاست وشرک بوده و ما بقی هم توسط زره کوب stug وسایر سلاح های ضد زره و مینهای شکار شده اند.بعد از جنگ هم تا دهه پنجاه میلادی قرن 20 ارتش فنلاندی پانزر فاست و پانزر شرک های خود را به صورت عملیاتی در یگانهای خود مورد استفاده قرار میداد شکار ادوات زرهی ارتش سرخ به وسیله پانزرفاستهای ارتش فنلاند پانزر فاست یا مشت زرهی همانند بسیاری دیگر از محصولات نظامی آلمان نازی توجه خیلی را به خود جلب کرد. این سلاح در زمان خود علاوه بر تاثیرگذاری به علت داشتن سه ویژگی سادگی ارزانی وکارامدی محبوب هم بود وسبب الگوی برداری وتاثیرگذاری کشورهای زیادی از این سلاح شد پایان
-
1 پسندیده شدهاینها چی هست تو تاپیک سوریه؟داستانهای علمی تخیلیه؟
-
1 پسندیده شدهلشکر 64 ارومیه - نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران (شمال غرب )
-
1 پسندیده شدهرونمایی از خودروی رفع آلودگی نیروی زمینی ارتش برای ضد عفونی معابرو تجهیزات
-
1 پسندیده شدهشکار و شکارچی تانک ابرامز ارتش امریکا متعلق به لشکر 3ام پیاده نظام، تیپ 1ام زرهی، گردان 1-64 زرهی، گروهان چارلی در کنار تانک تی-72 منهدم شده ارتش بعث عراق در نبرد شهرک محمودیه بغداد - 3 اوریل سال 2003 میلادی یک تانک تی-72 دیگر عراقی در خیابانهای شهرک محمودیه بغداد که توسط تانک های ابرامز منهدم شده است تانک تی-72 منهدم شده دیگر عراقی در شهرک محمودیه از دید راننده تانک ابرامز_ سربازان ارتش امریکا گزارش کرده اند در نبرد شهرک محمودیه گاهی فاصله درگیری تانک ها با یک دیگر کمتر از 15 متر بود با این حال ارتش امریکا در این حمله متحمل تلفاتی نشد.
-
1 پسندیده شدهسامانه پدافند هوایی Marksman و شاسی تانک های مختلف سامانه پدافند هوایی Marksman سوار بر شاسی تانک چیفتن سامانه پدافند هوایی Marksman سوار بر شاسی تانک چلنجر -1 سامانه پدافند هوایی Marksman سوار بر شاسی تانک Vickers سامانه پدافند هوایی Marksman سوار بر شاسی تانک ام-48 سامانه پدافند هوایی Marksman سوار بر شاسی تانک ام-60 سامانه پدافند هوایی Marksman سوار بر شاسی تانک تی-55 آ ام- متعلق به ارتش فنلاند است سامانه پدافند هوایی Marksman سوار بر شاسی تانک لئوپارد 2 نمونه جدیدتر برای ارتش فنلاند
-
1 پسندیده شدهسلام دوستان یکم زیاده ولی تا اخرش بخونید خیلی زیباست روايتي دست اول از پرتاب اولين موشك دوربرد ايران در دفاع مقدس اول وقت، جلسه مديران دانشگاه بهشتي بود.ساعت هفت صبح جلسه شروع شد. كارها مورد مشورت قرار گرفت. دستورهاى لازم داده شد. طبق برنامه بايد يك هفته در تهران مىماندم و بعد دو هفته به منطقه مىرفتم، ولى منشى چند پيام از خلبان رستمى به من داد. مىخواستم به منزل بروم. ناگهان شنيدم يك ماشين از نيروى هوايى اجازه ورود به دانشگاه را دارد و با من كار دارند. فهميدم خلبان رستمى است. خبر داد: دشمن تصميم دارد تمام شهرها را بمباران كند. حتى هواپيماى دشمن به شهر مشهد رسيده است. ما هم ديگر هواپيماى مناسب براى جنگندههاى جديد دشمن نداريم. ضدهوايىها هم برد مناسب را نداشتند. بچههاى جبهه به هواپيماى دشمن مىگفتند "ايرانپيما " و به هواپيماهاى خودى مىگفتند "ميهنتور " به اين ترتيب تقريبا آسمان ايران بىدفاع بود. از همه بدتر، پديده جديد موشك باران تهران بود. مردم، خودجوش، شعار مىدادند: "موشك جواب موشك ". اين خواست فطرى مردم بود. خلبان رستمى آمده بود كه گروهى آماده كند كه من هم جزو آن بودم تا به يك سايت موشكى برويم كه براى نمونه از قبل از انقلاب چند موشك خودكشش، "اسكاد B " در آن بود. اين موشكها براى نمونه از طرف روسها به ايران داده شده بود. و براى اينكه آمريكا از بىخطر بودن آن براى اسرائيل باخبر شود، چند نمونه هم به ايران دادند، آن هم از طريق معاهده نظامى "سنتو " تا آمريكا تحريك نشود. روسها و آمريكايىها به كشورهاى اقمارى خود، متعادل اسلحه مىفروختند و براى اينكه تعادل پيمان "ورشو " و "سنتو " به هم نخورد نمونهاى از سلاحهاى راهبردى را كه به كشورهاى اقمارى مىدادند به طرف مقابل هم مىدادند كه اربابان از وضع يكديگر و نوكرانشان آگاه باشند. حالا چند فروند موشك در يك سايت بود كه علىالقاعده قابل استفاده نبود خلبان رستمى آمده بود كه امشب مرا با خود برد. دو روز از خلبان رستمى فرصت خواستم كه كارهاى خود را در تهران رفع و رجوع كنم و خود را آماده كردم كه به مأموريت نامعلومى بروم و آن اولين پرتاب موشك به طرف دشمن (عراق) بود. يك نقشه از "سايت " يا محوطه نظامى مورد نظر به من دادند. ديگر چيزى از مأموريت خود نمىدانستم. آن روز غروب بايد با يك گروه به طرف "سايت " موشكى حركت مىكرديم. تنها توانستم از پدرم در كوچه خداحافظى كنم و زودتر از وقت مقرر، قبل از افطار به قرارگاه مورد نظر برسم. تقريبا تمام افراد گروه آمدند. افطارى خورديم و نماز خوانديم. يك معارفه كلى شد خلبان رستمى مسؤول گروه بود. خيلى منظم و مرتب همه سوار اتوبوس شديم. بيست نفر بوديم، و بايد در اتوبوس توجيه مىشديم. تقريبا نيمههاى شب به همان قرارگاه خودمان رسيديم. يك ضرب به اتاق جنگ رفتيم. در اتاق جنگ ماكت منطقه جنگى قرار داشت و همه دور آن جمع شديم تا بفهميم چه كار بايد كرد. منطقه مأموريت ما خطوط شمالى جبهه بود، ولى نمىدانم چرا به محور ميانه آمديم. شايد بعضى از مهندسان در محور بودند كه بايد با هم آشنا مىشديم. نيمه شب به طرف "سايت " حركت كرديم. گروه ما خيلى كوچك شده بود. گروههاى ديگر مأموريت ديگر داشتند. اكثر گروه ما مهندسى محاسبات پرتاب، الكترونيك و مكانيك بودند. چهار نفر ديگر كارگر فنى بودند، ولى ده تا مهندس را در كار عملى در جيب خود جا مىدادند. من هم نخودى بودم. چون رشته معمارى به درد پرتاب نمىخورد. خلبان رستمى هم مسوول گروه بود. همه نيروى داوطلب بوديم. تنها لباس او درجه نظامى داشت. بقيه ما لباس ساده بسيجى داشتيم. يكى از كارگران فنى به نام حاجآقا آلعلى خيلى شوخ و "آچار فرانسه " بود و در هيچ كار فنى، نمىماند. لودر، جيپ، تانك، همه چيز تعمير مىكرد. بعضى از چيزها را سر هم كرده بود و ماشين مينكوب ساخته بود و لندرور "شنىدار " درست كرده بود. خيلى چيزهاى عجيب و غريب ديگر او در "مينىبوس " از طرحهاى خود صحبت مىكرد. ماجراى ساخت بولدزر او كه زير آب كار مىكرد جالب بود. يكى ديگر از بچهها كه او هم كارگر فنى بود از ساخت هدايت امواج راديويى صحبت كرد. هواپيماى كوچك هدايت شونده، هدايت از دور جهتگراى توپخانه كه ديدهبان، مستقيم لوله توپ را در جهت مناسب با امواج راديويى مستقر كند. بين راه يك ايستگاه صلواتى بود. تصميم داشتيم در آنجا استراحت كنيم و شام بخوريم كه همين كار را كرديم. بعد از اذان صبح، به طرف پايگاه راه افتاديم. هوا كمكم روشن مىشد. منطقه جالبى بود. پر از گوسفند. چند چوپان جوان دنبال ماشين مىدويدند. از پايگاه خبرى نبود. فقط چند آغل غار مانند ديدم كه احساس كردم بايد با تكنيك جديد، حفارى شده باشد، ولى پر از بز و گوسفند بود. اين منطقه در كنترل ارتش بود. از جبهه فاصله زيادى داشت. چون قبلاً ماكت منطقه را ديده بودم، تجسمى از وضع پايگاه داشتم. احتمالاً پس از پيچ تندى بايد به يك در بزرگى كه در دهانه يك دره بود وارد مىشديم. تقريبا حدسم درست بود. مردم بومى اينجا، لر و شيعه بودند. از لحاظ جغرافياى انسانى، منطقه امنى بود. مردم خيلى همكارى مىكردم. هيچ نفوذى و ستون پنجمى، اين دور و برها نمىتوانست نفوذ كند. مردم عشاير اين منطقه خيلى هوشيار بودند. ناگهان يك در ورودى نظامى را كه استتار بود، مشاهده كرديم. خلبان رستمى با لباس رسمى به دژبانى رفت، ناگهان در كشويى باز شد و ما با مينىبوس وارد شديم. چند سرباز با تفنگ، پيشفنگ كردند. جورى سر و صدا راه انداختند كه ما همه ميخ شديم. مينىبوس درب و داغون ما وارد يك محوطه عظيم طبيعى شده بود كه كوههاى اطراف آن، مانند محوطه قرارگاه توپخانه اصفهان بود. مكانى مثل يك كاسه كه دور و اطراف آن را كوه فرا گرفته و شيارهاى خوبى در هر قسمت از كوهها به وجود آمده بود. داخل هر شيار تونلى زده بودند و تأسيساتى داير بود. هيچ ساختمان مصنوع بشر، در محوطه ديده نمىشد، مگر ورودى تونلها. جلوى يكى از تونلها ايستاديم. يك ستوان جلو آمد. خيلى رسمى و با جديت به خلبان رستمى سلام نظامى داد و با داد و بيداد گزارشى از وضع قرارگاه داد و خود را در خدمت اعلام كرد. ما هم با ساكهاى خود از مينىبوس پياده شديم. از لحاظ مكانيابى انگار طبيعت، اينجا را طراحى كرده بود كه يك كاسه تمام عيار باشد و خيلى از تأسيسات را در خود جا دهد. در اصفهان هم براى توپخانه از طريق پيمان "سنتو " چنين جايى پيدا شده بود. شايد از طريق ماهواره پيدا كردن يك چنين جاهايى آسانتر باشد، ولى از روى عكس هوايى هم مىتوان چنين جواهرهايى را كشف كرد. چون دستور مستقيم از فرماندهى كل قوا بود ما را تحويل رفتند. معلوم بود هيچ آثارى از انقلاب و جنگ در اينجا وجود نداشت. همه افراد با وسواس اين منطقه را تميز نگه داشته بودند. همه سربازها و درجهداران منظم در جاى خود منتظر دستور بودند. خلبان رستمى از ستوان خواست كه به همه دستور آزاد بدهد. دستور داده شد. فقط يك خرده، پاها باز شد. هيچ فرق چندانى از نظر ما نكرد. ما نمىدانستيم چه كار كنيم. جو نظامى ما را گرفته بود. ما هم سيخ مقابل پرچم ايران كه جلوى دفتر كار قرار داشت، ايستاده بوديم، ولى در صف نبوديم. بالاخره وارد دفتر شديم و روى صندلى نشستيم. سريع به يك تونل عظيم رفتيم كه در آن يك "لانچر " خودكشش بود. مثل يك تريلر چندين چرخ كه روى آن يك موشك عظيم بود يا حداقل براى من كه اولين بار يك هيولا مىديدم عظيم جلوه مىكرد. همه وسايل پرتاب داخل تريلر قرار داشت. سكو پرتاب روى تريلر قابل بالا و پايين كردن و تمام وسايل و محوطه تميز بود. جناب ستوان، يك دفترچه از تعميرات به عمل آمده روى موشك را به خلبان رستمى داد. معلوم شد چندين كارشناس از كشورهاى دوست عربى آمده و روى آن كار كردهاند، ولى نتوانستهاند كارى انجام دهند. اكثر كشورهاى عربى از بلوك شرق محسوب مىشدند و افراد متخصص آنان در شوروى آموزش ديده بودند. حالا نوبت ما بود كه وسايل مختلف را بازرسى و تعمير كنيم. هركس شروع كرد به "آزمايش " قسمتهاى مختلف هدايت و پرتاب موشك. كمترين خطايى باعث انفجار موشك در تونل مىشد. همه با سكوت و دقت شروع به كار كردند. محور كار، بيشتر در زمينه ابزار الكترونيكى بود. بعد از چند ساعت كار، قسمتهايى از "لانچر " جدا شد و در كف تونل قرار گرفت. من هم با چند سرباز مشغول نقشهبردارى از داخل تونل شدم تا نقشه كامل محوطه را تهيه كنم. همه كار مىكردند، محوطه بر خلاف قبل شلوغ پلوغ شد. همه چيز "آزمايش " و وسايلى كه بايد از عقبه مىآمد فهرست شد. داخل تونل اصلاً نفهميديم كه شب شد. اذان مغرب، ما را هوشيار كرد. اكثر بچهها دست از كار كشيدند. بعد از نماز ما هم افطارى خورديم. در ماه رمضان هم شام مىخورديم، هم افطار و هم سحرى. چون مسافر بوديم بقيه صبحانه و ناهار هم جاى خود برقرار بود. بعضى اوقات عصرانه هم مىخورديم! پس از دو ساعت استراحت هم مشغول به كار شدند. در همين وقت خلبان رستمى وارد تونل شد و مرا صدا كرد. گفت: بىسيم تو را مىخواهد. بايد به ماموريت ديگرى مىرفتم. رفتم و بعد از چند روز با لباس خاكى و بدن عرق كرده و خاك گرفته دوباره به دروازه پايگاه وارد شدم. دژبان در را باز كرد و سلام نظامى داد. در تونل را يك سرباز باز كرد و ما هم وارد تونل شديم. وضع عجيب و غريبى بود. بچهها به حدى شبانهروزى كار كرده بودند كه وضع آنها هم از من بهتر نبود: خاكى، عرق كرده و خسته. با كمال تعجب، جناب سروان هم همرنگ جماعت شده بود؛ كلاه نداشت و با دمپايى اين ور و آنور مىرفت. خلاصه بچههاى بسيج اين جماعت ارتشى را خراب كرده و آنها را از ريخت و قيافه انداخته بودند. اما در عوض آنها همه دست به آچار بودند. قيافه همه خسته نشان مىداد، ولى همه خوشحال بودند. براى اينكه اولين بار بود كه تمام دستگاههاى الكترونيك را تعمير كرده بودند. قبلاً چند ماه، كارشناسان خارجى روى آن كار كرده بودند، ولى نتوانسته بودند آن را راه بيندازند. دو نفر از بچههاى الكترونيك بر سر محاسبه پرتاب و برد موشك بر سر "تانژانت " و "كتانژانت " دعوا داشتند. يكى مىگفت بايد با "tg " پرتاب شود و ديگرى مىگفت بايد با "cotg " پرتاب شود. ما كه چيزى نمىفهميديم. كلى محاسبات جلوى آنها بود. كنار "لانچر " سفره انداخته بودند و بساط چاى هم برقرار بود. من هم بىنصيب نماندم. اگر وضع "تانژانت و كتانژانت " مشخص مىشد، سكوى پرتاب "لانچر " را بيرون مىبرديم. طبق محاسبات اين موشك به پايتخت دشمن نمىرسيد. تمام محاسبات را با آخرين برد موشك به يك محوطه صنايع "ش.م.ه " دشمن كه نزديك پايتخت بود، متمركز كردند. به سختى سيصد كيلومتر را در حافظه كامپيوتر موشك ثبت كردند. اين مجموعه را كشورهاى غربى در اختيار دشمن قرار داده بودند و تقريبا در كشورهاى جهان سومى استثنايى بود. حال همه چشمها به ما دوخته شده بود. مخصوصا اينكه اين مجمع صنايع نظامى در سى كيلومترى پايتخت عراق مستقر بود. همه در رويا خود را موفق مىديديم، ولى دعوا روى محاسبات پرتاب و همچنين تغييرات اين چند روزه چندان قابل اطمينان نبود. شايد هم موشك در همين جا منفجر مىشد و همه پودر مىشديم. در هر صورت همه فعاليت خود را كردند. بالاخره حاج آل على پشت "لانچر " خودكششى نشست. مثل يك تريلر بزرگ بود و موشك پشت آن سوار بود. بايد آن را به محوطه مىرسانديم. غار، بيش از يك در كشويى آهنى ضدانفجار نداشت. آل على پشت فرمان نشست. استارت زد. دود غليظى فضا را فرا گرفت و موتور با هيبت غولآسايى، نعره مىكشيد. در كشويى باز شد. على آقا، متخصص در ماشينآلات سنگين بود. ديپلم داشت، ولى در كار عملى حرف نداشت. ماشين را در دنده يك گذاشت ولى صداى عجيب و غريبى از گيربكس به گوش مىرسيد. زود ماشين را خاموش كرد. گفت گيربكس دستكارى شده است. جناب سروان با تعجب گفت يقينا كار كارشناسان كشورهاى دوست عربى است كه نه تنها وسايل الكترونيك را دستكارى مىكردند بلكه به گيربكس آسيب زدهاند. بچهها تصميم گرفتند اين غول را هول بدهند و يك تراكتور هم آن را بكشد تا بتوانيم به محوطه برسيم. همه دست به كار شدند. سيم بكسل، تراكتور، همه سربازها و افسرها براى كشيدن "لانچر " به محوطه بسيج شدند، حتى نگهبانها. موج شعار "موشك جواب موشك " همه را فرا گرفته بود. سعى عجيبى بود. اين غول بىشاخ و دم راه افتاد. على آقا يا همان آل على، پشت فرمان بود. غول به نزديكى در غار رسيد. هر چه به در نزديكتر مىشد، تعجب همه بيشتر مىشد. با كمال تعجب "لانچر " به درگير كرد. لانچر حدود ده سانتىمتر بزرگتر از در غار بود. هيچكس نمىدانست اين غول از چه درى وارد غار شده كه حالا بيرون نمىرود. همه چشمها به طرف من دوخته شد. من هم هر چه نقشه سايت، عكس هوايى و برداشت خود را از اين مجموعه نگاه مىكردم، چيزى غير از در غار به نظرم نمىرسيد. همه در ناباورى و يأس قرار گرفتند، ولى نمىدانستيم راز اين كار چيست. از جناب سروان كه قبل از انقلاب در اينجا گروهبان بود، خواستم چيزى بگويد. چيزى نداشت، فقط گفت ايرانىها حق داخل شدن به اينجا را نداشتند، مگر چند نفر محدود كه آنها هم بعد از انقلاب فرار كردهاند. از او خواهش كردم هر چيزى كه يادش مىآيد بگويد. رفتيم قسمتهاى ديگر غار را سر زديم، ولى هر راهرويى كوچكتر بود. اولين كارى كه كردم، فرض كردم از همين در كه تنها در غار بود اگر موشك شليك شود چه مىشود. ديدم هيچ، اگر از اين محوطه كوچك موشك پرتاب شود، يقينا محوطه آسيب سختى مىبيند. حداقل فضايى كه ما براى پرتاب نياز داشتيم، دو برابر محوطهاى بو دكه تمام درهاى غار به آن باز مىشد. پس اين در براى پرتاب موشك و احتمالاً ورود موشك به كار نرفته است. پس اين غول چگونه وارد غار شده است؟ همه شروع كردند به گشتن تا اينكه كليدى، چيزى، ابزارى، يا اتاق فرمانى پيدا شود تا قسمتى از ديواره غار از جاى خود حركت كند. هر چه مىگشتيم، مأيوستر مىشديم. ديگر نيمههاى شب شده بود. "لانچر " جلو آمده بود و جاى خواب بچهها را كه چند شب آنجا خوابيده بودند گرفته بود. خواستند جاى تميز ديگرى پيدا كنند اما همه جا پر از روغن، ابزار و خلاصه كثيف بود و كسى هم حال تميز كردن نداشت. حتى سربازها هم "دمغ " بودند. لباس همه كثيف شده بود. هنوز دود كاميون يا لانچر از محوطه غار كاملا خارج نشده بود. بعيد بود كه آمريكايىها اين قدر بىسليقه باشند كه كاميون را داخل غار روشن كنند. پس كليد كار كجاست؟ حاج آل على، ناگهان بلند به همه گفت: مردم مىگويند "موشك جواب موشك " شما كارى نكنيد كه اين شعار تبديل شود به "پوشك جواب موشك ". همه بىاختيار خنديدند. تصميم گرفتيم شب استراحت كنيم و در روز از بالاى كوه و محوطه و از داخل جستجو را ادامه دهيم. يك قسمتى از غار كه شبكه فلزى داشت، قابل تميز كردن بود. بچهها مشغول تميز كردن شدند تا حداقل كمى استراحت كنند.حالت "خوف و رجا " بود. بچه با شلنگ آب قسمت فلزى را شستند و سريع آنجا را تميز كردند. همه كار مىكردند. سربازها رفتند و در آسايشگاه خود و افراد اعزامى خلبان رستمى در سايت كنار موشك خوابيدند. كيسه خواب، پتو، همه چيز آماده شد. همه دراز كشيدند ولى كسى خوابش نمىبرد. بوى خاصى پس از شستشو در محوطه پيچيد. مثل بوى پشم گوسفند بود. تصميم گرفتيم آن شب تمام چراغها را خاموش كنيم تا شايد بتوانيم بخوابيم. در آهنى غار هم باز بود و سر موشك خارج از غار. اين بدترين حالت بود، چون اگر يك بمباران انجام ميشد، موشك منفجر مىشد. از همه بدتر اينكه تراكتور بيرون بود و نمىتوانستيم كاميون حامل موشك را به داخل بكشيم. تاكنون اين منطقه مورد تهاجم قرار نگرفته بود؛ ولى معلوم نبود امشب "بز نياوريم. " تجسم انفجار اين مشك داخل غار باعث شد دوباره همه بلند شوند. هر چه زور زديم كاميون تكان نخورد. دنبال جايى مىگشيم كه طناب را به آن ببنديم و با قرقره آن را بكشم. هيچ جاى مناسبى در غار پيدا نشد كه قرقره را به آن نصب كنيم. ناگهان يكى از بچهها كه پتوى خود را روى يك دسته فلزى انداخت بود آن را به همه نشان داد، شايد فرجى باشد. پتو را كنار زديم. دوباره بچهها كيسه خواب و ديگر وسايل خواب خود را از كف فلزى برداشتند و آماده شدند كه طناب را به كمك چند قرقره بكشند. خوشبختانه قسمت فلزى كف غار حالت شيار و شبكهاى داشت و انسان روى آن سر نمىخورد؛ ولى قسمتهاى ديگر همه صاف و صيقلى بود. طناب به آرامى محكم شد و حالت كشش پيدا كرد. كاميون با موشك آرام، آرام راه افتاد. طناب از سيم بكسل بهتر بود؛ چون اگر پاره مىشد، حداقل جرقه يا ضربهاى به موشك اصابت نمىكرد؛ چون با هر ضربه، فاجعهاى رخ مىداد. فكر انفجار موشك ذهن همه را مشغول مىكرد. كاميون چند سانتىمتر راه نيفتاده بود كه ناگهان صداى مهيبى همه جا را فرا گرفت. صداى يا الله، يا على، يا ابوالفضل بلند بود و خلاصه هر كس به كسى متوسل مىشد. صدا همه غار را فرا گرفت. نفهميدمچى شد. در يك لحظه همه خود را در زمين و هوا ديديم. نفهميديم كه انفجار بود يا چيز ديگر. موشك منفجر شده بود؟ طناب هم اگر پاره مىشد، اين قدر سر و صدا نداشت. خلاصه بعد از چند ثانيه كه براى ما چند ساعت طول كشيد - و شايد در همان چند لحظه تمام خاطرات زندگى براى هركس دوره شد - ما به زمين افتاديم و روى هم در غلتيديم. همه جا تاريك شد. تنها، نورى از محوطه به داخل غار مىتابيد. سكوت و سكون همه جا را فرا گرفت. فقط ناله بعضى از دوستان به گوش مىرسيد. نمىدانستيم چه اتفاقى افتاده است. سربازان كه در آسايشگاه بودند با صداى مهيبى كه شنيده شد به طرف غار آمدند. هركس چراغ قوهاى داشت. نمىدانستيم مردهايم يا زنده؛ ولى درد، به ما فهماند كه زندهايم. پاى چوبى من درآمده بود و نمىدانستم كجا افتاده و حتى خودم كجا هستم. بوى تعفن خاصى به مشام مىرسيد. ناگهان احساس كردم تعداد زيادى گاو و گوسفند نعره زنان در حال فرارند. نمىدانم رويا بود يا نه؛ ولى بوى پشكل و پشم مشام ما را مىآزرد. آرام آرام يكديگر را صدا كرديم. يكى از سربازان فيوزهاى برق را دوباره راه انداخت. چراغها و پروژكتورها روشن شدند. خودمان را در وضع عجيبى ديديم. موشك در آرامش خوابيده بود؛ ولى بچهها در گودالى افتاده بودند كه در انتهاى آن صداى گاو و گوسفند به گوش مىرسيد. همه ما را بالا آوردند. پاى چوبى من هم پيدا شد. هنوز سر و وضع خود را تميز نكرده بوديم كه ناگهان همه تكبير گفتند، سربازها كه خيلى جوان بودند پايكوبى مىكردند. غلغلهاى بود. تازه فهميديم چى شده بود. با خدا باش، خدا با توست. دستگيرهاى كه طناب به آن وصل شده بود در واقع اهرم يك "رمپ " فلزى بود كه وصل مىشد به يك تونل با پيچ سى درجه كه از آن تونل موشكها را وارد غار اصلى يا "شيلتر " مىكردند. انتهاى غار بعد از پيچ هم يك در فلزى داشت، كه بعد از انقلاب از تورفتگى آن براى آغل گوسفندان استفاده مىكردند و آن طرف كوه بود. به عبارتى موشك از خارج محوطه آن طرف كوه وارد مىشد و از رمپ بالا مىآمد و در ايستگاه نگهدارى مىشد و از در جلو افراد و وسايل تعمير و نگهدارى را وارد مىكردند؛ چون ورود موشكها يك بار انجام شده و ديگر خارج نشده بود، ورودى اصلى بعدها توسط چوپانها كور شده بود. مخصوصا بعد از انقلاب كه بيشتر جنبه نگهدارى موشك براى ارتش مطرح بود تا استفاده از آن. حالا اين راه كشف شده بود. متأسفانه آنهايى كه فرار كرده بودند تمام نقشههاى مجموعه را منهدم كرده يا با خود برده بودند. خوشبختانه با اين عمل، حداقل پنج فروند موشك آماده مىشد كه از اين محوطه خارج شود و شايد هم مىتوانستيم آنها را شليك كنيم. ديگر كسى خوابش نمىبرد. همه گروه مجبور بوديم حمام برويم. سربازها با جان و دل به ما خدمت مىكردند. آنها شروع كردند به تميز كردن "رمپ " و رسيدن به در فلزى، كه گوسفندها از آن فرار كرده بودند و چوپانها در دل شب دنبال آنها مىگشتند. تصميم داشتيم كه وقتى هوا روشن شد در فلزى را باز كرده و محوطه را تميز كنيم. ما هم آن شب را در آسايشگاه خوابيديم. جناب سروان با سربازانش محوطه كار را تميز كردند. به حدى هيجانزده بودم كه با تمام خستگى صبح سحر آماده كار شدم. سحرى و صبحانه به هم وصل شد. هوا كه روشن شد با يك موتور سوار حركت كردم كه ورودىهاى خارج از محوطه را بازرسى كنم. عملاً براى شناسايى كامل ورودى، من مشغول هماهنگى شدم. كارها را تقسيم كردم. عدهاى از داخل مشغول تميز كردن شدند، من هم از بيرون مشغول شناسايى شدم. يكى از ورودىها از ديواره سنگى پر شده بود. معلوم بود چوپانان محلى براى اينكه ورودى را تا مرز در فلزى براى گوسفندان قابل استفاده كنند، يك ديواره سنگى جلوى غار كشيدهاند و يك ورودى كوچك براى گوسفندان ايجاد كرده بودند. عملاً بعد از انقلاب محوطه بيرون بىاستفاده افتاده بود و ارتش بيشتر از داخل پايگاه محافظت مىكرد. مردم هم احساس مىكردند تا در ورودى كه از جنس فلز بود براى استفاده شخصى اشكالى ندارد. وقتى به آغل گوسفندان يا به عبارتى ورودى اصلى غار رسيدم، هنوز خيلى از گوسفندان پراكنده و چوپانان با سختى دنبال آنها بودند. شايد همين حالت گوسفنددارى بود كه دشمن احساس مىكرد اين پايگاه تخليه شده است و به آن كارى نداشت. نفوذ ستون پنجم هم به اين ارتفاعات سخت بود. تازه مردم بومى اينجا با ما بودند و سخت از اطراف محافظت مىكردند. مىدانستند امنيت پايگاه براى آنها هم مهم است. مسوولان پايگاه هم فقط از داخل محافظت مىكردند و نيازى به بيرون نبود. اصلاً فكر نمىكردند ماشينآلات سنگين مثل "لانچر " بايد از اين قسمت حركت كند. وقتى وارد غار شديم با چراغ قوه اطراف را نگاه كرديم. حدود دو متر كف غار از كود گوسفندان بالا آمده بود. خيلى كثيف و تاريك بود و بوى مشمئزكنندهاى به مشام مىرسيد. تا ساق پا در كف فرو مىرفتيم. پس از گذشت حدود بيست متر با يك پيچ نزديك به سى درجه به در فلزى رسيديم. در قابل باز شدن نبود. بايد از كف خاكبردارى مىشد و تقريبا حجم آن هم زياد بود. همين وقت خلبان رستمى با جناب سروان با عدهاى از افراد در يك وانت به ما رسيدند. به خلبان رستمى طرح خود را گفتم. سريع دو دستگاه لودر آوردند. طبق نقشهاى كه سريع براى آنها كشيديم، يك لودر در قسمت مناسبى از كوه، مشغول كندن آغل براى گوسفندان شد و لودر ديگر به جان ديوار تيغهاى و كف غار افتاد كه مملو از پشكل بود. عدهاى ديگر هم از داخل، محوطه را تميز مىكردند. تا عصر يك نفس كار شد. حداقل گوسفندها، خانه جديد پيدا كردند. چوپانها هم راضى بودند. ما هم شروع كرديم به تعمير سيستمهاى برق و تأسيسات حركتى كه با سيم بكسل بود. نزديكهاى غروب پس از روغنكارى "وينچ " و درها سيستم برقى را راه انداختيم. در زوزهكشان باز شد. محوطه داخل غار با آن طرف كوه ارتباط برقرار كرد. ديگر نياز نبود مسافت پانصد متر را دور بزنيم و به داخل پايگاه برويم. از اين راه راحت اياب و ذهاب مىكرديم. همه چيز براى بيرون آوردن موشك آماده شد. فقط مشكل دندههاى موتور بود كه بتواند روى پاى خود بيرون بيايد. از آل على هم خبرى نبود. از ديشب تا كنون از او خبرى نبود. تصميم گرفتم با تمام نيروى انسانى و به كمك چند وانت "لانچر " را به بيرون بكشيم. تقريبا كار خطرناكى بود؛ چون اگر يك سيم بكسل پاره مىشد يا حركت اصطكاكى پيش مىآمد، احتمال انفجار موشك خيلى زياد بود. منتظر تاريكى شب شديم كه در پوشش شب اين كار انجام شد. شايد ماهواره دشمن به اين منطقه حساس شده باشد و يا پروازهاى شناسايى، مشكلاتى براى ما ايجاد كنند. در هر صورت، لانچر بايد از يك تونل يا چند پيچ حدود سى درجه عبور مىكرد. اين پيچ و خمها براى آن بود كه اگر در جلوى در غار انفجارى به وجود آيد، موج به داخل غار نفوذ نكند. عدهاى از افراد روزه بودند و افطار كردند. ما هم به آنها كمك كرديم. بعد از نماز جماعت كار ما شروع شد. همه زير لب دعاهايى را كه مىدانستند زمزمه مىكردند و كار در سكوت انجام مىشد. بايد كار با حوصله و دقت انجام مىگرفت. مجبور بوديم موتور را روشن كنيم كه بوستر ترمز در سرازيرى رمپ كمك كند. سكوت محوطه با دود غليظ و سر و صداى موتور و اگزوز شكسته شد. عدهاى هول مىدادند و يك وانت هم مىكشيد. لانچر آرام آرام راه افتاد. الحمدلله ترمزها، خوب كار مىكردند. با هزار بدبختى لانچر از رمپ سرازير شد و پايين آن آرام گرفت. سريع موتور را خاموش كردند؛ چون دود همه را خفه مىكرد. هواكشها كار نمىكردند. ما هم وقت تعمير آنها را نداشتيم. بايد با دست و وانت، موشك را مىكشيديم. حدود دو ساعت طول كشيد تا ما به اولين پيچ تونل رسيديم؛ چون اگر عجله مىكرديم و بدنه موشك به جايى مىخورد، كار همه ساخته بود. حالا اگر به بيرون محوطه مىرفتيم تازه بايد آن را به يك فضاى مسطح مىبرديم تا شليك انجام شود. همه خسته شده و حالت عصبى پيدا كرده بودند. دوباره دستور استراحت داده شد. كار خطرناكى بود. در وقت استراحت در محوطه بيرون پايگاه تجمع كرديم. براى احتياط چند موتور سوار مسلح گشت مىزدند تا از خطر احتمالى پايگاه را محفوظ دارند. اين اولين ارتباط داخل و خارج پايگاه بود و نفرات ما براى گشتزنى كم بود. بچهها بيرون نشسته بودند. معلوم نبود اين همه زحمت به نتيجه برسد يا نه؛ ولى كسى به روى خودش نمىآورد. بايد اين قدم اول برداشته مىشد تا مراحل بعدى طى مىشد. زير آسمان پرستاره بودن و چاى داغ، ما را از حال و هواى جنگ دور كرده بود و هر كس چيزى مىگفت و بقيه مىخنديدند. در همين اوقات، چراغ يك ماشين از پايين دره ديده شد كه به بالا مىآيد. بچهها در قسمتهاى مختلف جاده موضع گرفتند. آخر اين وقت شب اياب و ذهاب خطرناك بود. ستون پنجم هم مىدانست كه با چراغ روشن نيايد؛ اما شايد كلكى در كار باشد. چراغ قوهها هم خاموش شد و منتظر مانديم. چند پيچ ديگر مانده بود كه چند نفر از بچهها جلو رفتند تا ماشين از آنها رد شود و آنها از پشت و ما هم از جلو ماشين را محاصره كنيم. تقريبا ماشين به ده مترى ما رسيد. يكى از سربازان با صداى مهيبى "ايست " داد. يك نفر هم كنار جاده به طرف ماشين "قراول " رفت. از عقب هم به او ايست دادند. راننده فهميد از چند طرف محاصره است. كاملاً غافلگير شد. سكوت همه جا را فرا گرفت. دستور داده شد كه راننده پياده شود. ظاهرا كس ديگرى با او نبود. يك نفر با چراغ قوه و اسلحه به طرف او رفت. وقتى نور به صورت راننده افتاد، بنده خدا زبانش بند آمده بود و او كسى جز حاج آل على نبود. فكر كرد پايگاه دست دشمن افتاده است. بعد از احوالپرسى، به او يك ليوان چاى دادند. گفت: اينجا چه كار مىكنيد؟ و چرا اين بساط را پهن كرديد؟ وقتى ماجرا را فهميد كه لانچر تقريبا اول تونل است و تا آنجا را كشيديم، گفت سريع دست به كار شويد. من از كارخانه تراكتورسازى تبريز نمونههايى را پيدا كردهام كه انشاءالله به كار ما بيايد. بنده خدا معلوم بود بدون خواب، يك نفس در كار بوده و خود را به ما رسانده است. همه سريع به طرف لانچر رفتند. جا خيلى تنگ بود. نه مىتوانستيم عقب برويم و نه جلو. خلاصه، گيربكس را پايين آوردند و دوباره جا زدند و موتور را روشن كردند. تقريبا نيمههاى شب كار تمام شد. دود غليظى در تونل پيچيد. همه از دور و بر "لانچر " فاصله گرفتند. فقط آلعلى پشت فرمان نشسته بود. دنده ماشين به سختى با صداى گوشخراشى جا رفت. لانچر روى پاى خودش حركت مىكرد. با تمام دودى كه راه انداخته بود غرشكنان عقب مىرفت؛ چون بايد از "رمپ " پايين مىآمديم، لازم بود همين طور عقب عقب از تونل خارج شويم. سعى مىكرديم با پروژكتورهاى سيار آل على را هدايت كنيم. بعضى از بچهها ماسك ضدگاز زدند. بعد از حدود نيم ساعت لانچر با ته از غار بيرون آمد. همه تكبير گفتند. بيچاره آل على عين زغالىها شده بود. خلبان رستمى روى موتور به او گفت دنبالش بيايد. حالا لانچر با دنده دو حركت مىكرد. مثل يك كاميون معمولى قدرت "مانور " داشت. خيلى سريع به يك محوطه باز رسيديم. جهت كلى موشك رو به هدفى بود كه از پيش تعيين شده بود. حالا بچههاى الكترونيك مشغول به كار شدند. همه چيز سريع پيش مىرفت. تصميم گرفتيم اول صبح عمليات را آغاز كنيم تا هوا روشن شود و بچهها با دقت بيشتر بتوانند جهتيابى كنند. صبح چوپانان ديدند يك مجسمه ابوالهول جلوى آنها سبز شده است. حتى گوسفندها هم "بر و بر " ما را نگاه مىكردند. همه آنها سحر به صحرا مىرفتند. هر چه نيرو داشتيم دور لانچر مستقر كرديم. يك تور استتار هم احتياطا روى آن انداختيم. چند ضدهوايى روى وانت گذاشتند و دور و اطراف گشت مىدادند. قبلاً خلبان رستمى با فرماندهى هماهنگ كرده بود كه نيروهاى نفوذى ما در نزديكى هدف مستقر شوند و ما را از اصابت موشك باخبر كنند. تهران هم در انتظار بود. هدف هم مهم بود: زرادخانه "ش.م.ر ". فقط صداى قلب خود را مىشنيديم و صداى بع بع گوسفندها را. بچههاى الكترونيك روى كاغذها و اعداد و ارقام غرق بودند. زمان شليك فرا رسيد، شمارش معكوس شروع شد. ما هم سعى كرديم در خاكريزها و تپهها خود را مستقر كنيم. به چوپانها گفتيم كه خود و گوسفندها را حفظ كنند. هيچ بعيد نبود، موشك در جا منفجر شود. وقتى دستور آتش داده شد، صدا مهيبى با آتش زياد و گرد و خاك بسيار محوطه را فرا گرفت. ناخودآگاه همه سر خود را در دو دست گرفتيم و درازكش خوابيديم. نمىدانم چقدر طول كشيد؛ ولى احساس كرديم صداى موشك لحظه به لحظه از ما دورتر مىشود و در دود و گرد و غبار مىتوانستيم آتش عقب آن را ببينيم. هركس دوربينى داشت، با آن نگاه مىكرد. موشك رفت؛ ولى كجا؟ همه منتظر خبر بوديم. بىسيم با "وزوز " زياد مشغول به كار بود. خبرها با رمز رد و بدل مىشد. حالا منتظر نيروهاى نفوذى خود در دل خاك دشمن بوديم. سريع لانچر را به داخل پايگاه آورديم. درها سريع بسته شد. نگهبانها به سر پست خود رفتند و ما هم در اتاق بىسيم پايگاه مستقر شديم تا از نتيجه كار خود باخبر شويم. تقريبا نيم ساعت شد؛ ولى خبرى نشد. نيروهاى نفوذى ما، هيچ خبرى از موشك ندادند. كم كم اين احساس به ما دست داد كه شايد موشك فراركرده. با ايستگاههاى ديگر خود در عمق خاك دشمن تماس گرفتيم، آنها هم خبرى نداشتند. ديگر نااميد شده بوديم. معلوم نبود موشك كجا فرار كرده كه هيچكس از آن خبر نداشت. بچههاى الكترونيك باز هم شروع به دعوا كردند. يكى گفت چرا "تانژانت " نگذاشته، حالا ديدى چى شد؟ از خستگى همه خوابيديم. وضع همه درب و داغون بود. هر كس گوشهاى افتاد. ديگر اميد ما از اطلاعرسانى عوامل نفوذى در عمق خاك دشمن قطع شد. به غير از نگهبانان همه بيهوش شدند. چند روز كار طاقتفرسا و آخر هم هيچ. نزديك ظهر بود. در حالت خواب و بيدارى بوديم. ناگهان بلندگوى پايگاه صداى مارش نظامى را از راديوى ايران پخش كرد. هر وقت اين مارش زده مىشد و گوينده مىگفت "شنوندگان عزيز، شنوندگان عزيز " همه مىفهميديم عمليات پيروزمندانهاى رخ داده است؛ اما اين بار گوينده شورش را در آورده بود. هى مىگفت: "شنوندگان عزيز، شنوندگان عزيز "؛ ولى اصل خبر را نمىداد. تقريبا همه بيدار شديم؛ ولى حال بلند شدن نداشتيم. حتما خبر مهمى بود. معلوم بود پيروزى بزرگى است. ما كه شكست خورديم حداقل يك پيروزى بزرگ درد ما را كم مىكرد. همه زير پتو ول مىخورديم تا اين گوينده چيزى بگويد. جان ما را به لب رساند. بىسيم ما كه خفه شده بود و از ديدهبانهاى نفوذى خودى خبرى نمىرسيد. تقريبا ارتباط ما قطع شده بود. فقط صداى راديو جاذبه داشت. ناگهان از راديو خبر رسيد كه ايران براى اولين بار موفق شد كه قلب پايتخت دشمن را هدف موشك قرار دهد! معلوم شد يك يگان موشكى ديگر به موازى ما وارد عمل شده بود و آنقدر خود را نزديك جبهه رسانده كه توانسته بود با دقت مركز حساس پايتخت را هدف بگيرد. دقت عمل فوقالعاده بالا بود. يك موشك با دقت زايدالوصفى كه بايد از فنآورى بالايى برخوردار باشد، به بزرگترين و مرتفعترين بانك در پايتخت دشمن اصابت كرده و آن را منهدم كرده بود. شايد بچهها از قسمتهاى ديگر به فنآورى هدايت ليزرى دست يافتهاند. همه از جا پريديم. تكبير گفتيم. مهم نبود ما باشيم يا ديگرى. مهم اين بود كه دشمن بازداشته شود تا با موشك به شهرهاى ما حمله نكند. معلوم بود، اينجا سر كار بودهايم. بىانصافها نگفتند كه جاى ديگر اين فنآورى پيشرفته را در اختيار دارند و ما را اين قدر به دردسر انداختند. شايد هم ما براى رد گم كردن دشمن بايد فعال مىشديم تا جاى ديگر عمل كنند؛ ولى از مسوولان ستاد اين همه پيچيدگى و ضريب هوش بعيد بود، ولى حالا كه شد، ما هم اعتماد به نفس بيشترى به دست آورديم كه خلاصه تهران هم كارى كرد؛ چون در جبهه عملاً هر چه بود در خطوط اول بود و ستادهاى مركزى فقط هورا مىكشيدند و ما هم لنگ مىكرديم و اين بار برعكسش شد. بچهها جاهاى خواب خود را جمع كردند. همه به هم تبريك مىگفتند. من به خلبان رستمى گفتم اگر اجازه بدهيد من به تهران بروم. تقريبا اكثر بچهها مىخواستند برگردند. چند فروند موشك ديگر در پايگاه بود كه مىتوانستند روى لانچر نصب كنند و براى كار ايذايى استفاده شود؛ ولى ديگر به ما نيازى نبود. تقريبا آماده شديم كه برگرديم. ناگهان بىسيم به صدا درآمد. بىسيمچى هاج و واج بود. گوشى را به خلبان رستمى داد. يكى از دوستان نزديك در تهران بود، به خلبان تبريك مىگفت. حتما درجه و ترفيع گرفته بود. شايد هم بچهاش دنيا آمده بود؛ ولى خانمش هفتماهه بود! شايد بچه عجله داشت. ناگهان خلبان غش كرد! اين ديگر چه خوشى است كه خلبان غش كند؟ زبانش بند آمد. با "تته، پته " به ما گفت كه موشك ما تا پايتخت رفته و به بانك مركزى خورده است. ما به جاى غش كردن، عين مجسمه به همديگر نگاه مىكرديم. سكوت عجيبى بود. معلوم شد، موشك فرار كرده و از برد عادى خود حدود چهل كيلومتر بيشتر رفته است. حاج آل على با صداى بلند آيه 17 سوره انفال را خواند كه "خداوند تير را پرتاب كرد "، حالا بايد گفت كه: "خداوند موشك را پرتاب كرد نه شما ". آرامش خاصى بر همه مستولى شد. احساس مىكردند همه چيزمان خدايى است، حتى شادى نمىكرديم. احساس مىكرديم آنقدر خدايى شدهايم كه به شادى نيازى نيست. همه با آرامش رفتيم كه دومين موشك را براى پرتاب آماده كنيم. بعد از مدتى به خودمان آمديم. كمكم، احساس قدرت مىكرديم. چهار فروند موشك ديگر داشتيم. دنياى سرمايهدارى و كمونيستها هر دو به توافق رسيدند كه ايران را سخت محاصره اقتصادى كنند تا قطعنامه 598 را بپذيرد. ايران هم صفت دنياى سرمايهدارى را مىدانست كه طالب جنگهاى كنترل شده و كوتاه مدت است نه جنگى كه پايان آن در دست آنها نباشد. ايران مىخواست جنگ را طولانى كند و اين براى جهان سرمايهدارى كه در مناطق نفتخيز احتياج به كنترل داشت ضرر زيادى بود. كسى هم فكر نمىكرد ايران بتواند اين همه تحمل جنگ را داشته باشد و طولانىترين جنگ معاصر را تحمل كند. با آنكه توان داشتيم كه موشك را به قيمت خوب از واسطهها بخريم؛ ولى به ما نمىدادند. دنياى سرمايهدارى گونهاى است كه اگر پايش پيش بيايد براى پول به همه چيز خيانت مىكنند. به شرط آنكه اسمشان رد نشود. خيلىها زيرآبى به ما خبر مىرساندند. همه چيز براى ما قابل استفاده بود. از موتور قايقهاى ورزشى تا موشك؛ اما پرتاب اولين موشك ايران باعث شد تا ولولهاى در غرب بيفتد . پرتاب موشك چنان سر و صدايى ايجاد كرده بود كه همه فكر كردند قدرت جديدى به ما موشك داده است. همين امر باعث شد كه از بلوكهاى مختلف به ما موشك بدهند و ما هم به جاى ادامه ساخت شروع به خريد كرديم و اين امر باعث شد راحتى خريد را به سختى ساخت ترجيح دهيم. در هر صورت جنگ به مرحله جديدى رسيد و ما به موشكهاى متنوعى دست يافتيم. يقينا هم غرب سعى داشت فنآورى پيشرفتهترى را به دشمن بدهد، به ويژه تجهيزات خطرناك "ش.م.ر ". منبع : ويژه نامه دفاع مقدس در خبرگزاري فارس(77)
-
1 پسندیده شدهسرگذشت بمب نوترونی ( نسل سوم سلاحهای هسته ای ) نوترون چیست ؟ قبل از ورود به بحث ماهیت بمب نوترونی لازم است درمورد خود نوترون در ابتدا اطلاعاتی بدس بیاوریم . نوترون یکی از ذرات بنیادی است که داخل هسته تمام عناصر به جز ئیدروژن سبک موجود است نوترون بدون باربرقی و دارای جرم کمی بیشتر از جرم پروتون است به بیان دیگر جرم نوترون 65/1838 برابر جرم الکترون و جرم پروتون 12/1836 برابر جرم الکترون است . یک نوترون در خارج از هسته با نیم عمر 12 دقیقه ای به یک پروتون و یک الکترون و یک پادنوترون تجزیه می شود . نوترون انواع و اقسام دارد که نوترون پاک . نوترون کند . نوترون عقب افتاده . نوترون سریع . نوترون فوق حرارتی . نوترون حرارتی و نوترون متوسط از آن جمله اند . نوترون پاک به نوترونی گویند که هنوز برخورد و تماسی حاصل نکرده و بکر باقی مانده اند . نوترون عقب افتاده به دسته ای از نوترون ها می گویند که پس از شکافت هسته با تاخیر معینی نسبت به سایر نوترون ها انتشار می یابند اصولاً جزء کوچکی از نوترون های محصول واکنش شکافت را نوترون های عقب افتاده تشکیل می دهند . شناخت دوره متوسط تاخیر در کنترل راکتورها حائز اهمیت است . نوترون های سریع نوترون هایی هستند که در نتیجه شکافت هسته ای اتم آزاد شده باشند و در عین حال انرژِ اولیه خود را حفظ کرده باشند . این دسته از نوترون ها با سرعت فوق العاده زیاد حرکت می کنند . آنها معمولا بدون مکث و تاخیر ( کمتر از یک میلیونیم ثانیه ) مستقیما از تجزیه خود هسته یا تجزیه بخشی از مواد هسته ای منتشر می شوند . نوترون کند به نوترونی می گویند که انرژی جنبشی آن از 10 الکترون ولت تجاوز ننماید . نوترون های فوق حرارتی آنهایی هستند که سرعت و انرژی آنها حدفاصل سرعت و انرژی نوترون های سریع و نوترون های حرارتی مثلا بین 1/0 تا 100 الکترون ولت باشد . نوترون های حرارتی دارای سرعت اندک و بنابراین دارای انرژی غیر قابل ملاحظه هستند انرژی آنها معادل انرژی حرارتی اتم ها یا مولکول های موادی است که نوترون ها از میان آنها عبور می کنند یعنی در حدود 025/0 الکترون ولت و منطبق بر سرعت متوسطی قریب 2200 متر بر ثانیه . اهمیت نوترون های حرارتی در آن است که قادرند انواع واکنش های هسته ای از جمله شکافت هسته ای ایجاد کنند . نوترون های متوسط آنهایی هستند که از نظر انرژی جنبشی بین نوترون های فوق حرارتی و نوترون های سریع قرار می گیرند به عبارت دیگر انرژی جنبشی آنها بین 100 الکترون ولت می باشد . تولید بمب نوترونی برای نخستین بار توسط آیزانهاور رئیس جمهوری آمریکا پیشنهاد شد و تحقیقات زیربنایی آن در سال 1958 به پایان رسید و تولید آن یک سال بعد آغاز گردید و اولین بمب نوترونی در سال 1963 طی یک آزمایش زیرزمینی با موفقیت کامل آزمایش شد دنیا ( ساموئل کهن ) یهودی برجسته ترین دانشمند رشته فیزیک اتمی را پدر بمب نوترونی می شناسد کهن یکی از مغزهای متفکر سیستم تسلیحات آمریکا است و برای حفظ جان او و بمنظور جلوگیری از ربوده شدن وی اقدامات ایمنی شدیدی صورت می گیرد . این مرد از نظر آمریکا به اندازه ای حائز اهمیت است که حفاظت از او را از سازمان اف . بی . آی پس گرفته و بر عهده سازمان سیا گذاشته اند . کهن گفته است : دو بمب اتمی که در پایان جنگ جهانی دوم روی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی انداخته شدند ویرانی زیادی به بار آوردند 90 درصد هیروشیما و 55 تا 60 درصد ناکازاکی را با خاک یکسان کردند . حال آنکه بمب نوترونی بعکس بمب اتمی و ئیدروژنی فقط کُشنده است اما ویرانگر نیست و به بافت شهرها و ترکیب ساختمانها دست نمی زند . قدرت انفجاری آنهم ناچیز است چون هشتاد درصد انرژی آن به شکل اشعه نوترون آزاد می شود این اشعه بر هر جبهه یا سکونتگاهی بتابد کلیه موجودات زنده حتی حشرات و میکروب ها و ویروس ها را نابود می کند و آثار حیات را در منطقه عملکرد خود ریشه کن می سازد برای جنگ های محدود می شود از مینی بمب نوترونی استفاده کرد فرضاً می شود یک گردان باز را که در جنگل مخفی شده اند بدون آنکه آسیبی بر یکی از برگ های جنگل وارد شود تا شعاع یک کیلومتری بلااثر ساخت . بمب نوترونی دارای یک اثر آنی و یک سلسله عوارض بعدی می باشد . اشعه نوترونی امعاء و احشاء بازماندگان را آلوده کرده آنها را به فجیع ترین وضع تلف می سازد . تعرض فرضی با بمب نوترونی کارشناسان نظامی نامرئی بودن اشعه نوترونی را یکی از مزایای بمب نوترونی می دانند زیرا بمب اتمی و ئیدروژنی مرئی هستند و بعد از انفجار قارچ اتمی تولید می کنند حال آنکه اشعه نوترونی به مثابه برقی نامرئی در هوا می جهد و دقیقا به نقطه هدف اصابت می نماید و بعد از عمل قارچ می سازد . یکی از اعضای هیات برنامه ریزان ناتو در بروکسل شروع یک جنگ نوترونی را به فرض در مرزهای بین دو آلمان به شرح زیر مجسم کرده است . فرض کنید نیروی زرهی شوروی در حالیکه به فاصله 50 متر از جانب نیوری پشتیبانی تانک و کامیون های حامل مهمات مختص تانک همراهی می شوند بدون برخورد به کمترین مانع از جنوب لاوئن بورک به سمت شهرک 9000 نفری ( به ونسن ) پیش میآیند نرسیده به لاوئن بورک صدای صفیر موشکی که از روی یک موشک انداز لانس جهیده است در هوا می پیچد برقی نامرئی به سوی قوای زرهی دشمن می تاد و یکی دو دقیقه نگذشته سخنگوی ستاد متفقین واقع در چهار کیلومتری اردوگاه عملکرد موشک را به شرح زیر گزارش کرد : آرایش جنگی تانک ها به یک لحظه به هم خورد تانک ها که تا آن زمان در یک خط مستقیم حرکت می کردند ناگهان به صورت زیگزاگ رفتند یا دور خود چرخیدند تانک ها که زنجیرهایشان زمین را شخم میزدند به شکل کلاف سردرگم گره خوردند آثار نابسامانی در نیروی پشتیبانی از قوای زرهی نیز به کلی مشهود گردید کامیون ها از خط خارج شدند با هم تصادف کردند بدون هدف مدتی در منطقه پرسه زدند سپس در حالیکه نیروی پشتیبانی انسانی و سرنشینان تانک ها در جا بیجان شده بودند به طور متفرق متوقف شدند بدین ترتیب نوک حمله دشمن با نخستین ضربه دفاعی متوقف و منهدم شد و مرکوب های زرهی ستون اعزامی صحیح و سالم به غنیمت گرفته شد . ساموئل کهن ( فیزیکدان آمریکایی و پدر بمب نوترونی ) می گوید : اشعه مرگبار بمب نوترونی بعکس اشعه رادیواکتیو سلاحهای اتمی پایدار و آلوده کننده نیست مثلا خود بمب منطقه عملیات را کاملا پاکسازی می کند و اثر آن نیز در عرض 24 ساعت از منطقه محو می شود به طوریکه نیروی خودی اجازه می یابد 24 ساعت بعد از کاربرد بمب منطقه اشعه زده را میانبر بزند. آیا بمب نوترونی انسانی تر است ؟ از موقعی که بمب نوترونی قدم به میدان جنگ و سیاست گذاشت نظامیان و سیاستمداران غربی در مدح آن داد سخن دادند فی المثل ( جان . سی . استنیس ) سناتور عضو حزب دموکرات گفته بود : بمب نوترونی بهترین است این بمب بهترین سلاح تاریخ است این بمب یک انقلاب تسلیحاتی و استراتژیکی ست . هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا نیز چنین اظهار عقیده نموده بود : بمب نوترونی سلاح تر و تمیزی است سلاح آن چنان قدرت موثری دارد که باعث می شود هر دشمن فرضی در مقابل ان به احترام خبردار بایستد و یقین کند که آمریکا شوخی بردار نیست و بمب نوترونی را به موقعش حقیقتا به کار خواهد برد! هربرت اسکوویل نایب رییس اسبق سازمان سیا گفته بود: سلاح جدید جنگ اتمی را انسانی تر نخواهد کرد بلکه محتمل تر خواهد کرد مطبوعات جهان نیز در آن سالها در بدو پیدایش این نوع بمب آن را زیر ذره بین قرار داده بودند . مجله نظامی FAZ نوشته بود: بمب نوترونی را باید به شرح زیر توصیف کرد . تا اعماق بدن رسوخ می کند در هوا متمرکز می شود و انسان را در یک چشم به هم زدن در برابر عمل انجام شده قرار می دهد این بمب امکان دفاع را از انسان سلب می کند و از سلاح های تعرضی او را خلع ید می نماید . هفته نامه ( ولت آمزونتاگ ) چاپ آلمان چنین نوشته بود: بمب جدید انسانها را در شرایط ظاهرالسلاحی کشتار می کند و جنازه های بی جراحتی را در خانه ها آسمانخراشها کارخانه ها و در تانک ها و کامیون ها انبار می کند به فرض اگر منطقه صنعتی روهر ( نام منطقه صنعتی معروف در آلمان قدیم ) توسط قوای خصم اشغال گردد با یک بمب نوترونی متوسط می توان دشمن را تا نفر آخر هلاک کرد و قلب صنعت اروپا را بدون سرسوزنی آسیب دیدگی مجدداً در اختیار گرفت . یک نشریه آمریکایی هم نوشت : بمب نوترونی نسل سوم سلاح های هسته ای به شمار می آید و از موقعیکه این بمب ساخته شده بمب های اتمی و ئیدروژنی جزء جمع آثار کلاسیک به تاریخ پیوسته اند . انرژی عظیم جنبشی نوترون ها نوترون ها یعنی اجزاء عناصر بدون باربرقی فقط در شرایطی که دو اتم سنگین بمب ئیدروژن – دیوتریوم و تریتیوم- در یکدیگر بشکل یک اتم هلیوم ذوب شوند آزاد خواهند شد . حال اگر بتوان فعل و انفعالات ذوب را در بمب ولو به اندازه چند میلیوم ثانیه طولانی تر کرد نوترون های فراوان تری را با قدرت جنبشی بیشتر و جهنمی تری – تخمیناً با نیروی 14 میلیون الکترون ولت – تولید خواهند شد و بشکل پارتیکل های اشعه ای در تمام جهات پخش خواهند شد . نوترون های نوع اخیر که جزء نوترون های سریع به شمار می آیند مخوف ترین اشعه مرگبار بمب نوترونی را تشکیل می دهند . جالب است که اگر انرژی عظیم جنبشی نباشد نوترون ها به سان یک گلوله تفنگ بدون مکانیسم شلیک , بی آزار خواهند بود لیکن نوترون های سریع قادرند عیناً مثل ذرات غباری که براحتی از شبکه های سیم خاردار می گذرند از زره تانک ها و کلاهخود لباسهای سربازی و حتی دیوارهای اجری بلامانع عبور کنند . قدرت تخریبی نوترون ها تازه بعد از رخنه به بدن انسان بروز خواهند کرد چون نوترون های وارد بدن شده انرژی خود را به هسته های اتمی مستقر در سلول های بدن و ئیدروژن های وابسته تفویض خواهند کرد و بدینوسیله هسته ها و در واقع پروتون ها را به جنبش در خواهند آورد . پروتون ها هم به نوبه خود از طریق انجام عملیات تخریبی در جوهر سلول ها همبستگی بین مولکول های سلول را متلاشی خواهند کرد . روبرت گروین آلمانی محقق و نویسنده مسائل علمی می نویسد : اثر بمب نوترونی در بدن را می شود با تزریق میلیاردها آمپول محتوی اسید سولفوریک غلیظ به بدن یکی دانست . خلاصه تر کنم انسان به اصطلاح دانشمندان عضو آزمایشگاه های اتمی ( جویسد )juiced می شود یعنی عصاره و جوهرش کشیده می شود . به گزارش بولتن کمیسیون انرژی اتمی آمریکا اگر یک اشعه نوترونی به قدرت 8000 REM – علامت اختصاری برای ( رونتگن معادل من ) یا واحد اندازه گیری برای اثرات رلاتیف بیولوژیکی اشعه ها – در قالب کلاهک نوترونی موشک لانس در ارتفاع 130 متری زمین منفجر گردد تا شعاع 800 متری موثر واقع خواهد شد . یعنی فعالیت بدنی انسان های ساکن محدوده ذکر شده را به فوریت متوقف خواهد کرد اما اگر قدرت اشعه نوترونی اندک مثلا 700 تا 1000 REM باشد در بدن آثار آسیب های شدید به فرم تهوع و استفراغ – در عرض سه چهار ساعت اول و بعد از آن مهلت خستگی توام با کوفتگی و اسهال که در ابتدا آبکی و سپس خونی خواهد بود – و نیز بی اشتهایی و تب ظاهر خواهد شد . بقیه عوارض طی چند روز یا چند هفته دیگر بروز خواهند کرد آنها عبارتند از : ریختن موها . گرایش به سمت خونریزیهای غیر منتظره . تورم و انسداد حنجره . بی حالی و اغماء و بالاخره مرگ . اگر دوز اشعه فقط 400 REM باشد تا شعاع 1400 متر نیمی از سکنه در عرض فقط یک ماه به هلاکت خواهند رسید . به طور کلی هر چه دوز اشعه کمتر باشد شانس زنده ماندن هم بیشتر خواهد بود برای مثال دانشمندانی که در لابراتوارها با نوترون های سریع سروکار دارند جهت حفظ جان خود در پشت دیواری از بلوک های پارافین سنگر می گیرند زیرا حتی دیوار بتونی به قطر 50 سانتی متر نیز قریب به نه دهم اشعه نوترونی را از خود عبور می دهد از اینرو مقابل بمب نوترونی نزدیک به 90 درصد موانع سلب قدرت خواهند شد مجله اشپیگل می نویسد : استعمال اصطلاح تمیز برای بمب نوترونی تعارفی بیش نیست زیرا این بمب ضد بشریت هرچند که به ترکیب ساختمانها . تاسیسات . فرودگاه ها و خطوط آهن دست نمی زند لیکن انسان را با شکنجه و مرگ تدریجی نابود می کند زیرا این احتمال وجود دارد که قربانی بمب نوترونی ماه ها زنده بماند و زجر بکشد حال آنکه فشار ناشی از انفجار بمب اتمی یا ئیدروژنی و باران رادیواکتیو قارچ اتمی قربانیان را در اسرع وقت به کام مرگ فرو می فرستد . اعترافات پدر بمب ( ساموئل . تی . کهن ) فیزیکدان آمریکایی و پدر بمب نوترونی چگونگی مطرح شدن بمب مذکور را تعریف کرده است . از گفته های اوست : اول بار در سال 1958 و طی نشستی که با مقامات و کارشناسان نیروی هوایی در پنتاگون داشتم امکان ساخته شدن سلاح هسته ای موسوم به بمب نوترونی را مطرح کردم با اینکه درباره پرنسیب نوترون ها توضیحات مفصل دادم ولی هیچیک از اعضای حاضر در جلسه به پیشنهاد من ترتیب اثر ندادند بعد از نشست مذکور ( جان مورس ) افسر نیروی دریایی و مشاور مخصوص کمیسیون انرژی اتمی و رئیس سابق دایره برنامه ریزی هسته ای ناتو بر حسب تصادف از جریان مذاکرات جلسه و پیشنهاد من آگاهی حاصل کرد و به اهمیت بمبی به نام بمب نوترونی پی بر د. مورس به ملاقات دریاسالار ( توماس مورر ) که بعدها رئیس ستاد مشترک آمریکا شد رفت و موافقت وی را با پیشنهاد من اخذ کرد . دریاسالار مورر به نوبه خود توافق مقامات عالیرتبه پنتاگون از جمله توماس گیت وزیر دفاع وقت را بدست آورد لذا دیری نگذشت که بمب نوترونی خیلی بناگاه یک ( شوبیزنس ) و سوژه روز شد و تمامی مقامات مسئول از جمله ژنرال آیزانهاور هوس کردند در مورد پیشنهاد من بیشتر بدانند موافقت ها روند تکوینی می پیمودند که تابستان 1958 فرا رسید و قرارداد محدودیت آزمایشات اتمی بین مسکو و واشنگتن به امضاء رسید این پیشامد هرچند بمب نوترونی را مسکوت و معوق گذاشت اما نتوانست جلو تحقیقات آزمایشگاهی را بگیرد . اما بعد از سپری شدن مهلت قانونی موافقت نامه در سپتامبر 1961 آزمایش بمب نوترونی نیز آغاز شد نتیجه آن شد که در اول وقت بامداد یکی از روزهای بهار سال 1963 زمین صحرای ایالت نوادای آمریکا به لرزه درآمد و بدون حضور من اولین بمب نوترونی در عمق چند صد متری زمین با کمال موفقیت آزمایش شد . در اثنای اینکه بمب آزمایش می شد من به دلیل مفقود شدن کارت شناسایی ام قربانی سیستم بورکرواسی شدم یعنی چون به دلائل امنیتی از ورود من به منطقه تحت کنترل ممانعت به عمل می آوردند به ناچار به سربازخانه ای واقع در چند مایلی منطقه مراجعت کردم روی یک تخت سربازی افتادم و خوابیدم !! اولین بمب ساخته شده اولین بمب نوترونی تحت شماره رمز (W-63 ) در آزمایشگاه ( لاورنس لیورمور ) کالیفرنیا ساخته شد مشهورترین شخصیت های علمی سهیم در ساختن این بمب عبارت بودند از : ( هارولد براون ) فیزیکدان و وزیر دفاع بعدی آمریکا . هربرت یورک دانشمند فیزیک هسته ای و مشاور پنتاگون . اما وقفه دوباره پیش آمد و ارتش آمریکا به دلیل وجود مشکلات تکنیکی پروژه را مجدد متوقف نمود . به اعتقاد ساموئل کهن پیروزی دموکرات ها در انتخابات به پیشرفت پروژه ضربه زد . نظریه کهن باید صحیح باشد زیرا مدت ها بعد دریاسالار هربرت اپ وود مشاور نظامی جان فاستر دالس استاد اعظم جنگ سرد نزد گروهی از دانشمندان افشا کرده بود اگر نیکسون در انتخابات 1960 پیروز می شد و دالس هم زنده می ماند بمب نوترونی در اسرع وقت ساخته می شد و در کلیه پایگاه های داخلی و خارجی آمریکا و ناتو مستقر می گردید . جالب اینکه نیکسون در انتخابات هشت سال بعد پیروز شد و جیمز شلزینگر وزیر دفاع نیکسون بلافاصله بعد از تشکیل کابینه پروژه بمب نوترونی را جلو انداخت و از آن پشتیبانی بی دریغ کرد . آزمایش روی جانوران اشعه نوترون آزمایشگاهی در ابتدا روی حیوانات از جمله میمون تست شد و برای آزمایش روی حیوانات اشعه نوترونی تا 000/10 RAD علامت اختصاری ( ردیشن آبزوربد دوزیس ) مورد استعمال قرار گرفت . بر اثر نتایج حاصله استنباط شد که تحت تاثیر اشعه ای به قدرت تا 4600 RAD هشتاد درصد جانوران تحت ازمایش در عرض هشت دقیقه اول قدرت فعالیت خود را از دست می دهند و بین 7 تا 132 ساعت بعد به هلاکت می رسند هزینه هنگفت تولید بمب های نوترونی آزمایشی اولیه را ارتش آمریکا در بودجه ( انرژی رزرچ اند دولوپمنت آدمینیستریشن ) جا زد . کلاهک های اتمی در پس دیواره های قطور بتونی و تل خاک در گاوصندوق های فولادین غنوده اند و بوسیله سربازان آمریکایی و آلمانی و سگ های پلیس به شدت محافظت می شوند . عمل شلیک سلاحهای اتمی مستقر در پایگاه های ناتو فقط به دست سربازان آمریکایی انجام خواهد گرفت چرا که کد آتش را فقط آمریکایی ها در اختیار دارند فرمان حمله اتمی فقط توسط شخص رئیس جمهوری آمریکا صادر خواهد شد و ناتو فرمان صادره را اجرا خواهد کرد . مهم آنکه بمب نوترونی سلاحهای اتمی و ئیدروژنی را از کانون توجهات خارج نموده و موازنه وحشت را بر جهان قویاً حکمفرما ساخته است . ولی مقامات ناتو موازنه وحشت را بر هم خورده می دانند زیرا نتیجه گرفته اند که بمب نوترونی غرب را از نظر قدرت نظامی و تسلیحات به اندازه بیست سال از شوروی جلو انداخته است .
-
1 پسندیده شدهجوك سال بود اين جمله ! بمب نوتروني وحشتناك ترين ساخته ي بشره كه به دليل تشعشع شديد و برخلاف بمب هاي انفجاري معمولي و يا هيدروژني حرارتي ؛ فقط موجودات زنده رو هدف قرار ميده و در بعضي از انواع ساختار هاي كربني رو بدن موجودات از اون ساخته شده به هم ميريزه ! همون ريگان ولد الزنا هم كه دستور ساختشو داد فقط دستور داد قطعاتش به صورت جداجدا ساخته بشه و اجازه ي سرهم كردنشو نداد. خدا لعنتشون كنه كه علم وفناوري رو فقط براي اهداف شياطين به كار مي گيرن .