برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on یکشنبه, 12 بهمن 1399 در همه مناطق
-
21 پسندیده شدهدر ادامه بحث ارامكو ، نقاط انفجار تاسيسات و تعداد اصابتها را بررسي خواهيم كرد تا دلايل ديگري براي رد گزارش صعودي ها در اشاره به ١٨ پهباد انتحاري ارائه دهيم ان شاالله به صورت كلي نقاط اسيب را به چهار قسمت مخازن بزرگ ، مخازن كوچك و برج ها تقسيم كرده و هر كدام را جداگانه مورد بررسي قرار خواهيم داد در بخش مخازن بزرگ طبق گزارش سازمان ملل ١٢ نقطه اسيب وجود دارد كه مطابق تصوير زير ترسيم شده اند ،، ٣ نقطه از اين انفجارات به صورت دوتايي كنارهم رخ داده است (فلشهاي قرمز) هر چند مخزني كه با فلش ابي مشخص كرديم مشكوك به ٢ نقطه انفجار است اما با اين حال همان ١٢ نقطه اسيب را در نظر ميگيريم تصوير زير ، مخزني كه دو اصابت روي ان رخ داده با توجه به مخازن پشت سر و همينطور خالي بودن محوطه سمت راست ان ، احتمالا همان مخزني است كه داخل كادر قرمز مشخص كرديم ———— در بخش مخازن كوچك نيز يك اصابت در مخزن بالا و دو اصابت در مخزن پايين واضح است ( چهارمين اصابت ٢ تايي)، در مخزن سمت چپ اسيبي بنظر نميرسد اين تصاوير نيز گوياي انجام تعميرات در دو مخزن ذكر شده است پس ١٢ اصابت مخازن بزرگ و ٣ اصابت مخازن كوچك ————- در بخش ديگر ١٠ برج كنار هم داريم كه بصورت جداگانه و ٥ تايي بررسي خواهيم كرد فاصله بين برجها ١٥ تا ٢٠ متر تخمين زده ميشود ، امكان سرايت اتش بين برجها وجود ندارد چراكه در اين صورت تمام انها دچار سوختگي ميشدند در نتيجه برجها نيز مثل مخازن ، هر كدام بصورت جداگانه مورد اصابت قرار گرفته اند در برج شماره ١ دو نقطه اصابت مشاهده ميشود(پنجمين اصابت ٢تايي) قسمت فوقاني برج شماره ٥ نيز سوختگي و اسيب كاملا مشخص است در يك تصوير مناسب و نزديك از برج ٥ ، با اعمال تغييراتي در وضوح و روشنايي تصوير ، باز هم دو حفره در كنارهم مشخص ميشود (ششمين اصابت ٢تايي) در بخش دوم ،، برجهاي شماره ٧و ٨ و همچنين برج ١٠ اسيب ديده اند اما متاسفانه ديد مناسبي نسبت به برجها وجود ندارد به احتمال بسيار قوي همچون برجهاي شماره ١ و ٥ اصابتها ٢ تايي باشند اما با اين حال اصابت ها را بصورت تكي لحاظ ميكنيم ، هرچند با همين احتمال حداقلي نيز از ١٨ اصابت عبور خواهيم كرد ٧ اصابت در برج ها ، ٣ اصابت در مخازن كوچك و ١٢ اصابت در مخازن بزرگ مجموعا ٢٢ اصابت صورت پذيرفته است اگر تصوير مناسبي از بخش دوم برجها در اختيار داشتيم ممكن بود اصابتها به ٢٥ برسد و هفتمين ، هشمين يا نهمين انفجار ٢ تايي را نيز ثبت ميكرديم تعداد زياد انفجارات ٢ تايي نيز ، جز با پذيرش اصابت بمبها و راكتها در كنار هم به هيچ شكل ديگري قابل توجيه نيست لذا با تكيه بر دلايلي گسترده و منطقي ميتوان گزارش صعودي ها را زير سوال و غير قابل پذيرش دانست ياحق
-
11 پسندیده شدهبِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ اشباح شناسایی (تیزبین، بلند پرواز، کارآمد) بخش اول مقدمه مترجم: مقاله پیش رو حاصل ترجمه و ترکیب چندین شماره از نشریه The Navigator و ترجمه بخش هایی از کتابچه راهنمای پروازی هواپیمای شناسایی RF-4 میباشد و جهت گردآوری آن وقت و هزینه صرف شده است؛ لذا از مخاطبین محترم تقاضا می شود تنها با ذکر نام انجمن میلیتاری و نام مترجم و مولف (Cougar Bravo) اقدام به بازنشر آن نمایند. با تشکر آزادی بخش، غارتگر و دژ پرنده؛ این القاب در واقع نام اسطوره هایی هستند که در تالار مشاهیر نیروی هوایی ایالات متحده می درخشند. در این تالار مشاهیر اما، عضوی کوچک خودنمایی میکند. "شبح" اف-4 فانتوم که لقب "Just Happened" را به دوش میکشد از موفق ترین هواپیماهای شکاری شصت سال اخیر بوده و با گذشت این مدت، هنوز هم در خدمت نیروی هوایی چندین کشور قرار دارد. در ادامه اما به عضوی خاص از خانواده اشباح خواهیم پرداخت. هواپیمای شناسایی آر اف-4 "فتوفانتوم" برترین هواپیمای شناسایی عصر خود، که هنگام پرواز در پهنه ی آبی آسمان هم چشم و هم تخیل را به خود معطوف می نمود. هواپیمای شناسایی RF-4C نیروی هوایی ایالات متحده سرنشینان این هواپیما، همانند اف-4، دو نفر هستند. یک خلبان و یک ناوبر (که بار اصلی ماموریت را بر دوش دارد.) یک بررسی کوتاه به ما نشان خواهد داد که سرنشینان این هواپیما سامانه هایی را به کار می اندازند که بسیار پیچیده و پیشرفته اند. یک ناوبر، هنگامی که در کابین عقب RF-4 قرار می گیرد، سه وظیفه را بر عهده دارد. 1- ناوبری 2- شناسایی 3- ارتباطات بیایید کمی بیشتر به موارد بالا وارد شده و ببینیم چه داریم! کابین خلبان هواپیمای RF-4C کابین ناوبر هواپیمای RF-4E سامانه ناوبری LN-12 قطعه کلیدی سامانههای ناوبری این هواپیما، سامانه ناوبری اینرسیایی LN-12 میباشد. این دستگاه به غایت پیچیده، اطلاعات ارزشمندی همچون موقعیت فعلی (PP)، سمت (Heading)، سرعت زمینی (GS) و دریفت (Drift) را برای ناوبر به ارمغان میآورد. علاوه بر این، پس از وارد نمودن اطلاعات هدف (Target)، فاصله و سمت نسب به هدف را در نمایشگر عقربهای سمت و فاصله (BHDI)، به ناوبر نمایش خواهد داد. رایانه ناوبری ASN-46 که بخشی از سامانه LN-12 می باشد. این رایانه در اختیار ناوبر قرار دارد. ناوبر فتوفانتوم (فرمانده ماموریت)، مسئول به کار انداختن و آپدیت نمودن سامانه ناوبری اینرسیایی (INS) است. خروجی این سامانه، اطلاعات ارزشمندیست که در اختیار خلبان (فرمانده هواپیما) قرار میگیرد. سامانه ناوبری اینرسیایی از طرف دیگر، سیگنالهای پایدار سازی و سرعت زمینی را برای دوربینها و تجهیزات شناسایی فراهم میآورد. مهم نیست فاصلهتا هدف چند ناتیکال مایل باشد، INS یاری دهنده خلبان و ناوبر تا رسیدن بر فراز هدف و تصویر برداری از آن خواهد بود. البته سرنشینان فتوفانتوم از یک رادار جلونگر (FLR) به نام AN/APQ-99 نیز جهت طی طریق تا هدف بهره میگیرند. رادار جلونگر APQ-99 این رادار در مقایسه با راداری که در دماغه فانتومهای رزمی جای خوش کرده، فشردهتر و جمع و جور تر است، چرا که تنها وظیفه دارد به زمین بنگرد! رادار جلونگر دارای پنج Mode کاری بوده که دوتای آنها توسط خلبان و سه مورد دیگر توسط ناوبر کنترل میشوند. حالت تعقیب عوارض (TF)، وضعیت و ارتفاع عوارض پیش رو را به خدمه نشان میدهد. ارتفاع قابل انتخاب جهت هشدار به خدمه از 0 الی 2000 پا قابل انتخاب است. البته این حالت اطلاعات ناوبری را فراهم نمیآورد. اما در هنگام پرواز در نواحی کوهستانی (به خصوص در شب) بسیار کاربردی است. حالت تعقیب عوارض (TF) یکی دیکر از حالتهای فوقالعاده عالی این رادار، حالت اجتناب از عوارض (TA) است که اطلاعاتی را در دو نمایشگر مجزا به خلبان و ناوبر نمایش میدهد. خلبان در نمایشگر خود، اکوی عوارضی که از هواپیما ارتفاعشان بالاتر است را میبیند. در همین حال ناوبر از قابلیت نقشهبرداری زمینی بهره برده و مسیر صحیح تا هدف را مییابد. حالت اجتناب از عوارض حالت جستجوی متقاطع (CS)، دو حالت قبل را با یکدیگر ترکیب کرده و قابلیت انجام سه عمل در یک زمان را به سرنشینان میدهد. حالت جستجوی متقاطع دو حالت نقشه برداری زمینی به نامهای Pencil و Spoil جهت ناوبری در ارتفاع پست و بالا در اختیار ناوبر هستند. علاوه بر موارد بالا، رادار جلونگر اطلاعات فاصله و انحراف نسبت به هدف را نیز فراهم میآورد. سامانه های کمک ناوبری دیگر که در این هواپیما قرار دارند، شامل ارتفاع سنج رادیویی APN-159 و یک سامانه TACAN با قابلیت هوا به هوا (جهت انجام سوختگیری هوایی) میشوند تجهیزات شناسایی وظیفه یک ناوبر تنها به ناوبری منحصر نبوده و باید تجهیزات و تمهیدات شناسایی (اعم از دوربینها و حسگرها) را به کارگیرد. دوربینها از اهمیت بالایی برای ناوبر برخوردار هستند و شناخت انواع آنها، لنرها و ترکیبشان برای وی ضروری است. موقعیت دوربین ها، رادار و حسگرها در RF-4 دوربین KS-72 اولین مورد است. این دوربین میتواند به صورت مایل، عمودی و به پهلو بر روی هواپیما نصب شود. فاصله کانونی این دوربین از 3 الی 18 اینچ (بسته به نوع لنز) متفاوت است. با استفاده از فتوفلش (Photo Flash)، میتوان این دوربین را جهت استفاده در شب بهینه نمود. توضیحات مترجم: در هنگام تصویر برداری در شب، امکان استفاده از حسگرهای مادون قرمز وجود دارد. اما نگاتیو این حسگرها گران قیمت بوده و وضوح (Resolution) پایین تری در مقایسه با نگاتیوهای معمول دارند. لذا با استفاده از فتوفلش امکان استفاده از دوربینهای معمول در شب وجود دارد. فتوفلش نوعی منور بوده و ظاهری شبیه به گلولههای شاتگان دارند، اما کمی بزرگتر هستند. خشاب های فتوفلش در پشت هواپیما و پایدار ساز عمودی (Vertical Stabiliizer) دارند. موقعیت خشاب های فتوفلش تصویر برداری پانورامیک توسط دو دوربین KA-55A و KA-56A انجام میشود؛ که اولین از ارتفاع 30000 پا به بالا و دومی ارتفاع پست و متوسط را تصویر برداری مینماید. تصویری که توسط دوربین پانورامیک KA-56A در عملیات شناسایی Post Strike پالایشگاه کرکوک ثبت شده است. علاوه بر این دوربینها، دو حسگر مادون قرمز و راداری در فتوفانتوم قرار داده شده است. حسگر مادون قرمز AAS-18 توانایی شناسایی در روز و شب را داشته و با وجود Passive بودن، امکان شناسایی آن توسط دشمن وجود ندارد. رادار پهلونگر APQ-102، حسگر دیگر این هواپیماست که تصاویر راداری با وضوح بالا از هدف ثبت نموده و آن را در قالب تصویر ارائه مینماید. این حسگر در تمامی شرایط آب و هوایی قابل استفاده است. تنها عیب این حسگر، ساطع نمودن امواج در طیف الکترومغنایس و امکان کشف توسط واحدهای شنود الکترونیک دشمن است. عملکرد رادار پهلونگر در ارتفاعات پست و بالا جهت برقراری ارتباط رادیویی، این هواپیما به رادیوی UHF و HF مجهز است. رادیوی UHF توسط هر دو کابین قابل کنترل و استفاده است. اما رادیوی HF تنها توسط ناوبر قابل کنترل بوده و توسط هر دو کابین قابل استفاده است. ادامه دارد....
-
7 پسندیده شدهمفصل در مورد این قبلا بحث کردیم. تقلیل موضوع به یک شعار روی موشک یا مثلا سخنرانی مقامات در رابطه با مقاصد موشک (از سخنان رییس ستاد ارتش مشترک اسراییل صریحتر که بله برجام را نباید امضا کنید و ما راسا ایران را میزنیم اون هم نه به خاطر تهدید نظامی فوری بلکه به خاطر برنامه هسته ای ) میشه چیزی که امثال مطهری را هم تحت تاثیر قرار داده و یعنی سطح سطح ماجرا. مشکل ما با بوق و کرنا کردن یا نکردن موشک و شعار همه میدونیم نیست. تاثیرات رسانه ای مقطعی قابل کتمان نیست ولی لااقل در این دو سال دیدیدم که از هر چیزی میتونند ضدایران فضاسازی کنند. مشکل همون اصل موجودیت ایران در منطقه است. چیزی که اگر جستجو کنید تحلیلگران صهیونیست بارها در مصاحبه هاشون اشاره کردند که یک ایران بزرگ، دارای افراد تحصیلکرده و قدرت منطقه ای که آشکارا ما را به رسمیت نمیشناسه فارغ از رفتارهای فعلی، گذشته یا آیندش یک خطر موجودیتی برای ما محسوب میشه و اصلا نباید این خطر و اقداماتش را حالا چه در آشکار و چه پنهان از نظر و اقداماتمون دور داشت چون تا وقتی به صراحت ما را به رسمیت نشناسه فارغ از رفتارش یک خطر "موجودیتی" برای ماست، پس ما هر اقدامی علیهش انجام میدیم. در حقیقت آدرس غلط نباید داد (چیزی که امثال زیباکلام و مطهری و جدیدا عبدی هم دچارش شدند یعنی فهم سلبریتیستی از سیاست و امور نظامی و ...) دیدیم که ما حتی وقتی موشک بالستیک بدون هیچ اطلاع و تصویری آزمایش کردیم پرونده ایران مستقیم رفت شورای امنیت توسط آمریکا فقط و فقط با اطلاعاتی که گفتند ما رصد کردیم (حالا کسی هم نگفت لااقل بدید راستی آزمایی کنیم) و بحث را خیلی راحت کشوند به شورای امنیت نه شعاری در کار بود و نه تصویری. کنایه من به کره جنوبی در حقیقت کنایه به استاندارد دوگانه جهان هست. که در جهانی که تصمیم خودش را گرفته کی خودی هست و کی غیرخودی* اتفاقا محدود کردن خود به برد فلان قدر و قدرت بهمان قدر و درون مرزها و مثلا تنش زدایی (به این اسم از دست دادن قابلیت مقابله به مثل فوری و منطقه ای) و لغو تست موشک های جدید ( دیدید که پمپئو در مورد رونمایی موشک کره شمالی گفت به درک! موشکی که تست نشده باشه فقط یک ماکته! ) و برنامه فضایی و یا حمایت قدرتمند از پروکسی های منطقه ای یعنی کشک! حتما باید تغییر رویه داد و در جهان فعلی اتفاقا به وقتش چنگ و دندان ها را نمایش داد. *حتما و حتما و اثبات شده که یکی از ستون های اصلی و شاید اصلی ترین ستون و مهم ترین این خودی شماری رابطه دوستانه یا حتی فقط رابطه خالی با اسراییل هست فارغ از هر مطلب دیگه ای، یعنی شما میتونی عناصر دیگه این خودی بودن را نداشته باشی (دیکتاتور باشی، نسل کشی کنی، بدترین وضعیت حقوق بشر را داشته باشی، موشک و بمب اتم داشته باشی، دموکراتیک نباشی، به کشورهای ثالث حمله کنی و چه و چه) ولی با همین یک عنصر در زمره خودیها باشی. پس تا وقتی در زمره خودیها نیستی به نظر من هرگونه تلاش برای اینکه با قربانی کردن سایر حقوقت (سیاسی/امنیتی/نظامی/مالی) التماس کنی که خودی شمرده بشی بی حاصل هست چون برای قدرت مسلط فعلی جهان خودی یعنی مساوی با چیزی که اشاره کردم. تنها راه کار کردن با سایر اضلاع جهان اون هم شبه مستقل ها هست نهایتا چون حتی روسیه و چین هم تا حدی از این خودی شماری را بهش متصلند حالا به هر دلیلی که هست. (ارتباط مستقیم با جامعه صهیونیستی و قدرت های لابی هاشون یا دم تکانی به بواسطه نوازش این سگ محبوب قدرت بزرگ تر)
-
4 پسندیده شدهمستشاران عبري و تركيه اي و مزدوران تكفيري
-
3 پسندیده شدهخير چون با اجازه و نظارت و حتي كمك آمريكا انجام ميشود در شرق دور هميشه خاطره خروج نيروهاي آمريكايي از ويتنام جنوبي و سقوط اون كشور در ذهن سياستمداران غربگراي حاكم مرور ميشود
-
3 پسندیده شدهرسیدید به مشکل اصلی جمهوری اسلامی ایران: دیپلماسی غیر حرفه ایی فشل و شعاری که به نفع همه بود الا ایران .چه دیپلماسی خارجی چه عمومی چه نظامی ...لزومی نداره از موشکی که برد بیش از۲۰۰۰کیلومتر داره رونمایی میکنی تو بوق کرنا بکنی که برای زدن فلان کشور هست برد ۲۰۰۰خودش گویای همه چیزه آیا کره جنوبی رو موشکاش مرگ بر کره شمالی مینویسه؟؟ کافیه به مسئولین توصیه بشه یه چند سال حرف نزنن تا ایران از صدر اخبار خارج بشه
-
3 پسندیده شدهپایان خدمت شبح سامورایی در سرزمین آفتاب تابان نیروی هوایی ژاپن آخرین اسکادران شناسایی RF-4E خود را بازنشسته نمود توکیو : نیروی هوایی ارتش سلطنتی ژاپن ، ( به شکل رسمی نیروی هوایی دفاع از خود ژاپن ) آخرین اسکادران از جتهای شناسایی RF-4E/J فتوفانتوم خود را به شکل رسمی از خدمت خارج نمود . این اسکادران ، در واقع امر ، آخرین اسکادران عملیاتی فانتوم در ناوگان نیروی هوایی ارتش ژاپن نیز بشمارمی آمدند . فتوفانتوم های ژآپنی در 9 مارس 2020 از خط پروازی نیروی هوایی جدا شده ، در حالی که پیش ازاین تمامی فانتوم های شناسایی عملیاتی به اسکادران تاکتیکی 501 هیکوتایی مستقر در پایگاه هوایی هیاکوری ( استان ایباراکی ) منتقل شده بودند . این نیرو به شکل رسمی ، آموزش خدمه را در سوم مارس 2020 متوقف نمود و شش روز بعد ، مراسم کاملی برای هواگرد باقی مانده برگزار گردید . با این وصف ، پیش بینی می شود که نیروی هوایی ژآپن ، آخرین فانتوم عملیاتی خود را تا پایان سال 2020 بازنشسته کرده و جتهای جدید تر اف-35 را جایگزین نماید . جنگنده دوموتوره اف-4 فانتوم -2 ، سالیان درازی بعنوان توانمندترین هواگرد رزمی چند ماموریته دنیای هوانوردی نظامی شناخته می شد ، اما این جنگنده که امروز 55 سال از طراحی و ورود بخدمتش می گذرد ، بعنوان یک هواگرد رزمی خط مقدم ، منسوخ و از رده خارج است . به همین دلیل ، نیروی هوایی ژاپن بتدریج نقش ایجاد برتری هوایی صحنه نبرد را از ناوگان اف-4 و اف-15 این نیرو گرفته و به شکل اختصاصی ، تمامی ماموریتهای رزم هوایی را بر عهده اف-35 خواهد گذاشت که در تعداد کمتر و بلحاظ سرعت پیمایش ، کُند تر برای اجرای حملات هوا به زمین طراحی شده ، اما ارتش ژاپن دریک تغییر رویکرد قابل توجه ، نقش برتری هوایی را در اولویت شماره یک جتهای لایتینیگ خود قرار داده است در حالی که پیش از این ، نیروی هوایی ژاپن درشمار معدود کاربران فانتوم به غیر از نیروی هوایی ایران ، کره جنوبی و یونان محسوب میشد . پرنده شناسایی RF-4E بعنوان یک هواگرد تخصصی برای اجرای ماموریتهای شناسایی تاکتیکی بدلیل عملکرد مطلوب در سرعت و ارتفاع بالا ، رکوردهای جالب توجهی را از خود برجای گذاشته بود ، اما جنگ داخلی سوریه و هدف قرار گرفتن یک فروند فتوفانتوم ترک توسط سامانه پانسیر روسی ( و به قولی، سامانه مصباح . م ) نشان داد که آسیب پذیری این شبح افسانه ای ، در برابر سامانه های دفاع هوایی پیشرفته ، بسیار بیشتر ازآنی است که تا قبل ازاین تصور می شد .علاوه براین ، ناظران براین باورند که فانتوم های کره جنوبی نیز در سال 2030 با جتهای پنهانکار KF-X جایگزین خواهند شد . پی نوشت : 1-بن پایه 2- با توجه به متن ، سئوال از ریاست محترم ستادکل نیروهای مسلح و فرماندهی محترم نیروی هوایی این هست که هنوز به موثر بودن ناوگان فعلی نیروی هوایی معتقدید؟؟!!! 3- ادغام تمامی پستهای مرتبط با موضوع تاپیک ، بیستم اسفند سال یکهزار و سیصد نود وهشت خورشیدی
-
2 پسندیده شدهخوب 14 ژانویه کره شمالی یک رژه شبانه برگراز نمود مهم ترین چیزی نشان داده شد موشک جدید زیر دریایی پرتاب پوگوسونگ 5 بود البته انجا میتوانید موارد مهم بخوانید همراه با تحلیل موشک جدید دیگری هم نشان داده شد چیزی بین kn23 ,kn24 https://datayo.org/p/stories/A6AT-kMM4p0CY1lX/highlights-of-the-dprk-military-parade-on-14-january-2021 البته یک نکته باحال این بود قفلی شدیدی روی این سلاح شبه ارپی جی زده شد با توجه به قنداق ان داستان اتش عقبه البته به یاد یکی از طرح های ایران منو انداخت طرح ایرانی در نمایشگاه اقتدار 40 نشان داده ویدئو تستی از پرتاب ارپی جی از نارنجک انداز متصل به سلاح کلاشنیکف هم هست https://www.aparat.com/v/WODM5 برویم سراغ کره جنوبی خوب کره ای ها حسابی مشغول تست موتور 75 تنی خودشون هستند یک کلاستر 4 تایی رو چند روز پیش ازمایش کردند حدود 300 تن تراست بوده البته کره جنوبی قراره تا اکتبر 2021 ماهواره بر شو پرتاب کنه ویدئو قبل تست https://www.aparat.com/v/hsy2O ویدئو تست از نمای نزدیک https://www.aparat.com/v/hsy2O البته کسی میخواهد پیگیری کنه این موضوعات رو حساب توئیتر انیستیتو تحقیقات هوافضا کره جنوبی https://twitter.com/kari2030 با توجه توقیف شناور کره جنوبی روابط نظامی کره جنوبی با امارات و عربستان حضور زیر دریایی کشور های خارجی در خلیج فارس دریای عمان و زیر دریایی ها مرطوب امارات مین هوشمند زیر دریایی پرتاب کره جنوبی ساخت شرکت LIG Nex1 بر از کار انداختن بنادر دشمن جالب توجه است https://www.lignex1.com/web/eng/product/product.do?category=01&part=03&model=05#categoryMenu امیدوارم محصولی Seagull در ایران تولید بشه برای پایش بنادر
-
2 پسندیده شدهبسم الله........ 10 بهمن 1399 عملیات ارتش سوریه در منطقه بادیه (بیابانهای حمص و دیرالزور) بعد از تلاش داعش برای نا امن کردن جاده تدمر به دیرالزور و همچنین جاده اثریا (در مثلث رقه حماه حلب) نیروهای ارتش سوریه با کمک مقاومت و پشتیبانی هوایی روسیه یک سری عملیات را برای پاکسازی بخشهای الوده در مثلث تدمر دیرالزور والمیادین اغاز کرده است . این مناطق به علت بیابانی و خالی از سکنه بودن و نداشتن راهای ارتباطی برای چند سال است که به پناهگاه داعش تبدیل شده است وو تاکنون چندین بار توسط ارتش و متحدین پاکسازی شده اما هر بار به علت عدم مکان استقرار نیرو در این مناظق دوباره داعش شروع به بازسازی خود کرده . در یک ماه گذشته نیروهای داعش بیشتر به انجام عملیات کمین و کار گذاشتن تله های افنجاری بر سر مسیر نیروهای ارتش روی اوردن تا انجام حملات مستقیم به طور مثال در انفجار یک تله انفجاری در چهل روز گذشته بر سر مسیر کاروان اتوبوس های ارتش 28 نظامی سوریه کشته شدن در اخرین حملات در دو هفته پیش هم 5 نیروی تیپ فلسطینی قدس به شهادت رسیدن . ارتش سوریه در عملیاتهای اخیر خود به جای استقرار در این مناطق الوده که کاری پر هزینه وتلفات است عملیات بکاو بکش رو اغاز کرده است . یکی از تفاوت های عملیات اخیر استفاده پررنگتر از پشتبانی هوایی است بالگردها و جنگنده های روس وسوری است تا کنون 90 سورتی پراوز برای عملیات شناسایی اسکورت وشکار داعش انجام داده اند این پشتیبانی کار نیروهای ارتش را به مراتب راحتتر کرده است به طور مثال در یکی از حملات جتهای سوخو 24 در منطقه اثریا 13 عضو داعش به هلاکت رسیده اند نقشه مقداری قدیمی است . وبیشر مناطق هاشور زده مد نظر است
-
2 پسندیده شدهبسم ا... نکات خوبی را ذکر فرمودید ولی چند نکته در این جا قابل ذکر هست 1- برتری هوایی با به اصطلاح Air supremacy به هیچ عنوان یک مفهوم مطلق نیست . از ابتدای پیدایش قدرت هوایی تا به امروز ( از 1916 تا 24 ژانویه 2021) هیچ نیروی هوایی (به استثنای 2 دوره که یکی چند ماه آخر جنگ دوم جهانی و دومی نبرد بر سر دره بقاع ) مدعی کسب برتری هوایی مطلق نبوده ، حتی نیروی هوایی ایالات متحده با وارد کردن نیروی استراتژیک بمباران خودش در ویتنام که منجر به تلفات دهشتناک می شد ، بازهم موفق نشد تا شبکه پدافند هوایی ویتنام شمالی را که از مستشاران روسی استفاده می کرد و مرتب تقویت می شد ، را بطور کامل از رده عملیاتی خارج کند و طبق تعاریف خودشون ، چیزی به اسم برتری هوایی در معنای مطلقی که مد نظر شماست دست نیافتی هست به دلایل مختلف ... حتی برای نیروی هوایی ایالات متحده ... 2- در سوریه هم بطور دقیق همین مساله قابل بررسی هست . نیروی هوایی سوریه از ابتدای جنگ حضور موثری را به نمایش نگذاشت و شبکه پدافند زمینی اش که مبتنی بر چینش به شیوه روسی بود ( یعنی توان هوایی اش روی ساختار و بستر پدافند زمین پایه قرار می گرفت ) یا بدلیل فرار پرسنل اش و یا عملیات نظامی گروه های شورشی بسرعت دچار فروپاشی شد و تا همین الان که صحبت می کنیم ، حتی با وجود تحویل اس-300 موفق نشده دوباره کمر راست کند ، به همین دلیل فضای آسمان این کشور دربست ، در اختیار کشورهای حاضر درآن قرار گرفت .. یعنی از شمال ترکها ، از جنوب اسراییل ، از غرب و به موازات ساحل مدیترانه ناتو و از شرق روسها ) . بطور طبیعی ، کشوری که نتواند فضای هوایی خودش را در حداقل شرایط حفظ کند ، عملاً فشل و از کار افتاده است و بطور متقابل ، وقتی از روسها خواسته شد که وارد سوریه شوند ، منطق نظامی حکم می کرد که اول توان هوایی وارد بشود تا بعد از کسب اطمینان از پدید آمدن شرایط حداقلی در حوزه امنیت آسمان منطقه نبرد ، نیروی زمینی وارد عمل بشود که این امر هم اتفاق افتاد و مستند هم هست روند فوق الذکر . به دلایل مختلفی بنده فعلا ( و نه درآینده ) با این مساله مخالفم . امروز که داریم با شما صحبت می کنیم ، دو تا واژه جدید در ادبیات نظامی دنیا وارد شد که به ترتیب حملات شبکه ای (network attack ) و جنگ غیر جنبشی ( non-kinetic warfare) روی ان اسم گذاشتند و به شکل خلاصه ، تلاش برای شکست دادن یا ازکار انداختن یگانهای نظامی دشمن بواسطه اقدامات الکترونیک قابل بررسی هست . بطور طبیعی ، منطق نظامی حکم می کند که در میدان عمل دشمن مسلح به قابلیتهایی فراتر از توان رزمی خودمون با احتیاط بیشتری عمل کنیم تا درصورت وارد آمدن تلفات احتمالی ، خسارت روانی حاصل از آن در حداقل وضعیت قرار داشته باشد روی این فرموده شما ، نقد قابل توجهی وجود دارد . ما خیلی دوست داریم با سر وصدا و تبلیغات و ... یک کاری را انجام بدیم ، در حالی که حضور پرنده های سرنشیندار سیگنت / الینت ، نیازی به سرو صدا کردن و پرچم تکون دادن و اینکه آی ملت ما اینجا هستیم و داریم کسب خبر می کنیم ، ندارد ،در حالی که وقتی شما یک رادار با حجم بزرگ را به سوریه می برید ، با علم به اینکه می دونید حریف هیچ خطر قرمزی در حمله به زیرساختهای شما ندارد ( مثال بارزش صدها حمله اسراییل به ما در سوریه و تعداد مشخصی شهید اعلام شده و اعلام نشده هست ) ، مسیر را در درجه نخست برای شناسایی کامل قابلیتهای خودی و در درجه دوم شکستن قُبح حمله به واحدهای نظامی رسمی ایرانی ( و نه مستشاری ) را هموار خواهید کرد ... در حالی که برای هواگردهای سرنشین دار که ویژگی بارز انها ، تحرک هست ( برخلاف رادارها زمین پایه ) این مساله مصداق پیدا نمی کند ، کما اینکه حریف سالهاست از این حربه دارد بر علیه ما استفاده می کند و حداقل در افکار عمومی ( تحلیلگران نظامی وب فارسی ) این مساله چندان مورد توجه قرار نگرفته است . بعنوان مثال ، در سپتامبر 2007 نیروی هوایی عبری یک مجموعه ساختمانی را در 400 کیلومتری شمال شرقی دمشق ، بمباران کرد ( 5 سال قبل از شروع جنگ داخلی ) . اولین کاری هم که قبل از این حمله انجام داد ، زدن و از کار انداختن شبکه دفاع هوایی سوریه در تل ابیض بود . خوب ، بطور طبیعی ، ما به تنهایی و بدون پشتیبانی ( که به معنای حضور رسمی در سوریه هست و ان هم تبعات سیاسی و همچنین هزینه های مالی بیشتری را می طلبد ) چه شکلی فقط رادار را به سوریه می برید و ان را تبدیل به سیبل ثابت برای iaf می کنید ؟؟ بنده اصولا هیچ اعتقادی به ارسال نیروی هوایی به هرتعداد و به هر کیفیتی به سوریه ندارم ، به دلایل مختلف ، ولی وقتی شما روزانه ده ها پرواز به اصطلاح تجاری به سوریه دارید از دالان های هوایی مشخص ، درصورت وجود چنین هواگردهایی که بدون علائم مشخصه ویژه ( به معنای اینکه داد نزنیم ، ایهالناس ما در سوریه حضور این شکلی داریم ) و درسکوت کامل و پنهانکاری محض اطلاعاتی ( مشخصه اصلی عملیات الینت و سیگنت ) مبادرت به کسب اطلاعات از تحرکات دشمن کنیم ( کاری که همه طرفهای درگیری دارند ان را انجام می دهند ) پی نوشت : غرض از این متن به نسبت مفصل ، این هست که انصاف را در تحلیل شرایط قائل بشیم ( البته منظور جنابعالی نیست و کلی عرض کردم ) . حریف ، بدون تعارف ، محدوده قدرت مشخصی را دارد به نمایش می گذارد و دست کم گرفت این قدرت ، زیبنده نیروی مسلحی که قرار هست با اینها دست به یقه بشود ، نیست ... تجربه بیشتر از 300 سال تاریخ نظامی مدون شده تا جایی که اطلاع دارم ، این را به ما یاد میدهد . ما قادر نیستیم و نخواهیم بود که قدرت هوایی را در ابعاد مختلف خودش ، نادیده بگیریم .
-
1 پسندیده شدهبرای کره جنوبی آیا برنامه فضایی پوششی برای برنامه بالستیک محسوب نمیشه؟! فقط برای ما محسوب میشه؟!
-
1 پسندیده شدهسلام مدیران محترم اگه صلاح میدونن به گالری انتقال بدند و سوال بنده این هست ایا راکت ها میتونن اینطوری هدایت دقیق باشن؟
-
1 پسندیده شدهمطمئنا بودجه تاثیر زیادی بر روی روند کند برنامه هاشون داره ولی متاسفانه میزان زیادی از همین کند پیش رفتن برمیگرده به تفکرات اشتباه همون فرماندهان. اما چطوری؟ چیزی که ما تو این چند سال دیدیم این بوده که همواره نیروی دریایی در یک زمان حداقل روی 3 الی 4 پروژه مشغول بوده و این پروژه ها نهایتا سالی 10-20 درصد پیشرفت داشتن!!! چرا تمرکزشونو هرسال روی یک پروژه نمیذارن که هر یک یا دوسال یه ناو/زیردریایی یا هرچیز دیگه رو تکمیل کنن و برن سراغ بعدی؟ قطع به یقین با تجمیع تمرکز روی تعداد محدودتر پروژه ها شاهد افزایش حداقل دو برابری سرعت پیشرفت خواهیم بود (نمونهش همین پاکستان بغل دستیمون که چند سال عمدهی تمرکزشو میذاره روی نیروی هوایی و چند سال بعدش رو دریا و به همین منوال...) والا تا حالا من ندیدیم فرد یا گروهی، یکی از فرماندهان رو مجبور کرده باشه که یا باید مصاحبه کنی و بگی فلان ناو رو امسال تحویل میدیم و یا چنین میکنیم و چنان!!! خود فرماندهان هرچند وقت یه بار هوس میکنن که اسمشون در صدر خبرها باشه و رگباری مصاحبه میکنن که اقا تا فلان تاریخ کلی از دستاوردامونو رونمایی میکنیم و قس علی هذا. خصوصا در مورد نیروی دریایی ارتش که یک از ده مورد حرفشون راست هست و بقیه رو هم ما و هم خودشون میدونن که دارن "دروغ" میگن (در مورد نیروی زمینی ارتش هم میتونم حداقل ده تا مصاحبه از فرماندهانش بیارم که در زمانهای مختلف خبر از بکارگیری تانک کرار دادن و بقیهشو خودتون بهتر میدونید) ولی همیشه اصرار دارن این روش رو ادامه بدن و خودشون رو بیاعتبارتر و ما رو هم سرخوردهتر...
-
1 پسندیده شدهبا سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس رویای پرواز آقا چیزی شده ؟ این صدای کودکی خطاب به من بود که غرق تماشای هواپیمای مدلش شده بودم. نمی دانم چطور سر از جاده کرج درآوردم تا پرواز هواپیماهای مدل را در آنجا تماشا کنم. اما این هواپیمای زیبا حسابی توجه مرا به خود جلب کرده بود. من داشتم با همین هواپیما در جبهه های جنگ پرواز می کردم در حالی که دوربین روی آن بسته و از مواضع دشمن عکس می گرفتم که خلبانش باهمان خطاب ، با شتاب روحم را پیش جسمم آورد. جواب دادم : چقدر هواپیمایتان زیباست ظاهرا از مدل های آکروباتی است ؟ پدر کودک جوابم داد : معلوم می شود توی این رشته ای ؟! هواپیمای شما کدام است ؟ جواب دادم : ندارم ، ولی علاقه به تماشا دارم. کمی که با هم دمخور شدیم ، معلوم شد که او را دکتر پرنده می خوانند. اما متخصص قلب و مجاری تنفسی است. هواپیمای مدلش که مشخصاتی مثل بال زیر ، کووری ، موتور O.S.MAX60 درجه 5 و یک کانال FG دیجیتال داشت را برای کودکش از خارج خریداری کرده بود. من از این همه مشخصات کف ام برید. کاش می شد که آنرا در خدمت جبهه می گرفتیم. اما افسوس که تحریم ها دست ما را از این نوع هواپیماها هم بریده بودند. او و فرزندش در پروازهای آکروباتی این هواپیما ، واقعا استاد بودند. هواپیمائی که موتور و رادیویش از کارخانه ریپ مارکس بود. کاتالوگ معرفی قابلیت های موتور O.S.MAX-60 داشتم فکر می کردم روی این هواپیما حتی اگر نمی شد دوربین عکاسی سوار کرد ، اما پرنده خوبی برای عملیات فریب به حساب می آید. از اینکه نمی توانستم از دکتر ، درخواستی برای خرید آن داشته باشم ؛ یا بخواهم که او کار خرید از خارج را برایمان انجام دهد ، حرص می خوردم. چرا که احتمال لو رفتن نوع استفاده از آن در جهت مقاصد جنگ بود و ما خوب به این موضوع واقف بودیم. هیچکس ، حتی افراد خودی هم ، نباید پی به این موضوع می بردند. راوی : غلامرضا کاظمی * * * * * ورود آزاد فرامرز عبدوس ( نفر وسط ) یکی از راویان این خاطره و از موسسین گردان رعد یگان هوائی سپاه که همه اش خلاصه میشد توی پایگاه هوائی قدر در داخل مجموعه ی مهرآباد تهران ، بهترین موقعیت را برای ارتباطمان با فرماندهان درجه یک سپاه از جمله برادران محسن رضائی ، رحیم صفوی ، محسن رفیق دوست و ... فراهم آورده بود. فرماندهان برای رفتن به جبهه های جنگ ، از همینجا و با فالکن سپاه به جنوب یا غرب ، می رفتند و برای بازگشت ، باز در همین پایگاه پیاده می شدند. محسن رفیق دوست و یحیی رحیم صفوی در هواپیمای سپاه ما برای انعکاس نظرات و پیشنهادات و البته تأمین خواسته ها و مایحتاجمان نیاز نبود که مراحل درخواست دیدار با آنها را طی کنیم ؛ همین که پیاده می شدند و یا برای بازدید قسمت های یگان هوائی برای سرکشی می آمدند ، فرصت زیادی برای ارتباط داشتیم. داخل هواپیما تا رسیدن به مقصد نیز فرصتی دیگر برای ارتباط بود و در همین ارتباطات بود که برادر محسن رضائی با آگاهی از حساسیت کار پهپاد ، دست نوشته ای به ما داد که هر نیرویی را از داخل مجموعه های سپاه می توانیم آزاد کنیم و به هر انباری برای تأمین اقلام مورد نیاز خود نیر ، می توانیم وارد شویم. این دستور تا آن موقع برای هیچ یک از قسمت های سپاه صادر نشده بود. ستاد فوریت های جنگ و محسن رفیق دوست از طرفی ما حتی نامه ای از طرف ستاد فوریت های جنگ داشتیم که می توانستیم وارد انبارهای بزرگ لجستیک سپاه در جاده مخصوص کرج شده و بدون محدودیت هر کالائی را برداریم. از توی همین انبارها بود که مقدار زیادی لنز ، دوربین و وسایل مربوط به آنها را برای گردان تازه تأسیس رعد آوردیم. برادر محسن رضائی هم دستور داده بود که یکی از خودروهائی را که تاره وارد سیستم خودروئی سپاه شده بود را به ما بدهند ، این وسیله که دو در داشت و از طرفین باز می شد ، بهترین وسیله برای حمل هواپیماهایمان بود. به خصوص اینکه با اندک تغییراتی در آن ما می توانستیم به جای یک فروند ، چند فروند را داخل آن جا دهیم و در منطقه تردد نمائیم. خودرو اهدائی به گردان رعد همه چیز درحال شکل گیری تند و سریع گردان رعد بود، از آن طرف شهید شوشتری که مسئول تدارکات قرارگاه کربلا بود ، یک باب منزل مسکونی از طاغواتی های فراری را در بهترین نقطه شهر اهواز ( یعنی در کیان پارس) برای استقرار به ما داد. این خانه دو طبقه و شمالی بود که ما به راحتی می توانستیم از حیاط وارد شده و درب هایی را در پارکینگ آن باز کرده و بدون اینکه حتی همسایه ها متوجه سوار و پیاده شدن ما و هواپیمایمان شوند ، به کار خود مشغول شویم. در همان روزها یک تدارکاتی زبل به نام فرمان آرا که البته من با همان فامیل قبلی اش ، برادر مهری صدایش می کردم ، به گردان اضافه شد که در نوع خود تحولی به حساب می آمد ، او ظرف ده روز ، توانست هم خانه کیان پارس را تحویل بگیرد و طبقه همکف آنرا که سالنی تقریبا 80 متری بود را به کارگاهی بزرگ برای ساخت و تولید هواپیما تبدیل کند ؛ و هم طبقه بالا را به یک خوابگاه و کتابخانه تبدیل کند. او همچنین با یک در آهنی بزرگ ، پارکینگ را از حیاط جدا کرد و به محیط اداری اضافه نمود. خدا وکیلی توی آن گرمای 50-60 درجه ی اهواز که خانه ها عموما دو سه کولز گازی داشتند و باز هم جواب نمی داد ، این خانه بهترین بود. چرا که مجهز به دستگاه چیلر بود. مهری یا همان فرمان آرا ، دو سه یخچال صندوقی گرفته بود و آنها را پر می کرد از انواع خوراکی ها. ذاتا آدم دست و دلبازی بود اما اصلا بی حساب و کتاب خرج نمی کرد. یکی از مراحل ساخت استراکچر پهپاد او نیروئی داشت که نقطه ضعف اش را پیدا کرده بودیم ، چون سیگاری بود و ما هر بار مانع سیگار کشیدن اش می شدیم ، بهانه می آورد و می گفت : من فقط وقتی ناراحت می شوم ، سیگار می کشم. ما هم در جواب می گفتیم که اتفاقا ما به جای سیگار هندوانه می خوریم. چشم مان به هندوانه هایی بود که مرتب می خرید ، اما به اصطلاح بچه ها آنها را چکه چکه و سهمیه ای به ما می داد ، لذا او مجبور بود کمتر سیگار بکشد تا هندوانه هایش زود به زود تمام نشود. بهدها ما همین بلا را سر پرتقال هایش هم در آوردیم. نمی دانیم شهید شوشتری با مطالعه و تحقیق این خانه را به ما داده بود یا واقعا اتفاقی بود. ولی بهرحال ، اگر ما چند ماه مطالعه می کردیم تا جائی برای کارگاهمان پیدا کنیم ، به همچین جایی نمی رسیدیم. چون هم از نقطه نظر ترددهای قرارگاهی در امان بودیم و هم از اصول حفاظتی خوبی که لازمه و اساس کار ما بود ، برخوردار شدیم. شهید شوشتری و سرلشکر یحیی رحیم صفوی جدای از آن به دلیل استفاده از مواد رزینی برای ساخت هواپیما و راه اندازی عکاس خانه ، هم باید آب مان فیلتر دار می بود ؛ و هم از جای خنگی باید برخوردار می بودیم که این خانه همچنان جائی بود. از طرفی از منطقه خاکی ، آب تانکری و ترددهای فراوان بسیجی ها از لوازم اولیه به حساب می آمد که در چنان شرایطی هم قرار گرفتیم. متأسفانه هیچ وقت موقعیتی پیش نیامد که دلیل انتخاب این خانه را برای شروع کارمان از شهید شوشتری بپرسیم. این در حالی بود که هنوز این محل در اختیار بهزیستی بود ، ولی شهید شوشتری اصرار داشت که ان خانه را زودتر به ما بدهند. شهید نورعلی شوشتری در سالهای پس از دفاع مقدس راویان : محسن عمل نیک ، فرامرز عبدوس ، رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
-
1 پسندیده شدهبسم الله الرحمن الرحیم خيزش پهبادها : گامي به سوي نبردهاي نوين در ١٤ سپتامبر ٢٠١٩ پالايشگاه بقيق ،واقع در شرق عربستان صعودي با عملیاتی پيچيده مورد هجوم قرار گرفت كه موجب توقف تولید نیمی از نفت این کشور و خسارات مالی فراوان شد گمانه زني هاي فراواني در خصوص اين حمله منحصربفرد صورت گرفته است ، اما همچنان در چگونگي حمله ، عامل حمله و مبدا حمله اختلاف نظر وجود دارد زاويه حمله (از غرب) مشخصا يك حمله بالستيكي از يمن و ايران را غير ممكن و يك حمله با موشكهاي كروز را بسيار دشوار نشان ميدهد مگر با كروزهاي بسيار پيشرفته و دوربرد ميزان خسارت وارده نشان از انفجار سر جنگي چند كيلوگرمي دارد نه چندصد كيلوگرمي انفجار سر جنگي چند صد كيلوگرمي ميتوانست نه تنها خود مخزن ، بلكه محيط اطراف مخزن ، حتي لوله هاي روي زمين را نيز تحت تاثير قرار بدهد يا اصلا چرا بايد يك مخزن توسط دو كروز يا دو بالستيك هدف قرار گرفته شود ؟؟ و البته پس از برخورد هر دو موشك كنار هم تخريب جزئي صورت بگيرد؟؟(مخزن داخل كادر) ايا صرفا برخورد بدنه يك موشك هشت ، نه متري اسيب بيشتري نسبت به چيزي كه ميبينيم ايجاد نميكرد؟؟ فرضيه بالستيك و كروز از همان ابتدا با تصاوير ماهواره ايي فرضيه ايي ضعيف بشمار ميرفت بعدها تصاويري از لحظه مورد اصابت قرار گرفتن مخازن توسط صعودي ها منتشر شد كه تاييدي بود بر نظرات ارائه شده اوليه ، يعني اصابت پرتابه ايي كوچك و نتيجتاً انفجاري ضعيف پس از برخورد لينك فيلم تصاوير پرتابه مورد نظر نيز اصابت هرگونه پهباد انتحاري و موشك كروز را به كلي منتفي ميكرد اينجا اين فرضيه كه پرتابه ها توسط پهباد شليك شده اند قوت گرفت كه البته فرضيه محتملي هم است مثلا در تصوير زير شليك موشك ضد زره توفان ٥ از بالگرد را مشاهده ميكنيم كه اين موشك شباهت زيادي به تصوير پرتابه مورد نظر دارد و ممكن است توسط پهباد به سمت مخازن شليك شده باشد اما با اين حال ، اين شباهت ها ممكن است با برخي مهمات و راكتهاي توپخانه ايي يا برخي تسليحات ديگر نيز وجود داشته باشد به همين دليل نميتوان با تكيه بر تصويري گنگ و تار از يك راكت يا موشك كوچك ، به يك نتيجه گيري قطعي رسيد لذا به بررسي فيلمي كه بخشي از حملات ارامكو را در تاريكي شب و سكوت كامل ثبت كرده خواهيم پرداخت كه از نور و صداي واضح انفجارها ميتوان نكات جالب توجهي را تشخيص داد لينك فيلم (بيشتر بحث ما روي همين فيلم است لذا براي درك بهتر وقايع از هندزفري يا هدفون استفاده كنيد) اگر بصورت مختصر فيلم را مرور كنيم در اغاز فيلم با ورود يك پهباد با موتور ملخي مواجه ميشويم كه در ارتفاع بسيار پاييني در حال پرواز است به همين جهت صداي موتور ان كاملا واضح از ابتدا تا انتهاي فيلم شنيده ميشود ، ثانيه ١٠ اژير پالايشگاه روشن ميشود،تعدادي انفجار در اوايل فيلم صورت ميپذيرد (بخش اول حمله) ،،بلافاصله شليك پدافند را شاهد هستيم و در نهايت دو انفجار پياپي در اواخر فيلم( بخش دوم حمله) قطعا بين انفجارها و پهباد ارتباطي وجود دارد چرا كه به محض نزديك شدن پهباد به منطقه (افزايش صداي پهباد) انفجارها ناگهان اغاز ميشوند ، اما تعداد زياد انفجارها و همچنين شنيده شدن صداي پهباد پس از همه انفجارها احتمال انتحاري بودن پهباد را رد و احتمال رزمي بودن پهباد را افزايش ميدهد كه البته با بررسي دقيق تر فيلم اين احتمال افزايش نيز خواهد يافت انچه كه ابتداي فيلم جلب توجه ميكند محيطي سرسبز و ويلايي ،، شبيه به مناطق شمالي كشورمان است كه ميتواند منطقه حضور فرد فيلمبردار را مشخص كند پالايشگاه ارامكو در مساحتي به طول و عرض ٢ كيلومتر در ٢ كيلومتر ساخته شده است(كادر قرمز تصوير) اطراف پالايشگاه ارامكو عمدتا به صورت بياباني است جز در ضلع غربي كه به فاصله يكي دو كيلومتر ، شهركي وجود دارد كه فيلمهاي روز بعد از حمله ، توسط افراد ساكن اين منطقه منتشر ميشد(كادر ابي تصوير) و همچنين شهركي در ضلع شمال غربي ارامكو كاملا چسبيده به پالايشگاه ، با محيطي سرسبز و امكانات ورزشي ، تفريحي و رفاهي فراوان (كادر سبز تصوير) اينجا در اصل شهركي است كه در اختيار پرنسل ، كاركنان و به طور كلي افراد مرتبط با شركت ارامكو قرار گرفته و فرد فيلمبردار كه به نظر به زبان فرانسوي هم صحبت ميكند جزو همين افراد است فاصله بخشهاي جلويي اين شهرك تا مخازن هدف قرار گرفته شده تقريبا ٢ كيلومتر و بخشهاي عقبي تقريبا ٣تا ٣/٥ كيلومتر ميباشد اما باتوجه به اختلاف زماني ٩ الي ١٠ ثانيه ايي بين نور هر انفجار و صداي ان كه در فيلم ديده و شنيده ميشوند ( جلوتر توضيح خواهيم داد) و محاسبات مربوط سرعت نور و صدا ،، فرد تقريبا در فاصله ي ٣٠٠٠ الي ٣٣٠٠ متري انفجارها يعني بخش هاي عقبي شهرك قرار دارد كه محل قرارگيري و زاويه ديد دوربين را به صورت تقريبي با كادر و فلش سبز در تصوير ماهواره ايي مشخص كرديم ، زاويه حمله نيز از سمت غرب يعني سمت راست فيلمبردار است براي بررسي فيلم فعلا روي صداها و بخش اول فيلم تمركز ميكنيم نكته ي مهم بخش اول حملات كه از ثانيه ٣٣ تا ٤٧ صداي ان به گوش ميرسد اين است خبري از ٨ صداي انفجار نيست در واقع شما صداي شش شليك را ميشنويد و ٢ انفجار!!!!!!! دقت بفرماييد ثانيه ٣٣ ،، ٢ شليك پياپي ( مثل شليك نوعي توپ يا راكت) بلافاصله برخورد و انفجار مخازن(صداي انفجار اول) ثانيه٣٧ دو شليك پياپي ثانيه ٤٣ يك شليك بلافاصله صداي انفجار(صداي انفجار دوم) ثانيه ٤٧ يك شليك صداي ٦ شليك كاملا از صداي ٢ انفجار متفاوت و قابل تشخيص است با توجه به تفاوت سرعت نور و صوت ،، قائدتا اتفاقاتي كه صداي ان به گوش ميرسد ، بايد چند ثانيه زودتر رخ داده باشند براي درك بهتر روي تصوير تمركز كنيم ثانيه ٢٤ فيلم نوري مشاهده ميشود كه حاصل انفجار اول است در واقع موج حملات از اين لحظه اغاز ميشود (دو شليك و يك انفجار) ثانيه ٢٧ دو شليك پياپي ثانيه ٣٣و٣٤ كمي گيج كننده است دقت كنيد اينجا در اصل يك شليك صورت ميپذيرد و بلافاصله انفجاري كه نور ان ديده ميشود(انفجار دوم) اما در اين لحظه شما صداي انفجار اول را ميشنويد كه ده ثانيه پيش رخ داده بود و صداي ان منطبق شده است با نور انفجار دوم در ادامه هم ثانيه ٣٧ يك شليك صورت ميپذيرد پس حملات و انفجارها در واقع از ثانيه ٢٣ تا ٣٧ رخ ميدهند كه نور دو انفجار هم قابل مشاهده است اما صداي اين فعل و انفعالات با يك تاخير ده ثانيه ايي از ثانيه ٣٣ تا ٤٧ به گوش ميرسند كه صداي دو انفجار هم به صورت واضح شنيده ميشود باقي صداها نيز مربوط به شليك است نكته : با توجه به اينكه انفجارها بلافاصله پس از شليك رخ ميدهد(كمتر از يك ثانيه) ،، تخمين زده ميشود فاصله مهاجم تا مخازن زير هزار متر باشد در نتيجه عامل مهاجمي ، در حال شليك نوعي توپ يا راكت از فاصله نزديك و چند صد متري(زير يك كيلومتر)به مخازن است كه در واقع همان پهبادي است كه براي شليك نوعي توپ يا راكت ارتفاع خود را به شدت كاهش داده و صداي موتور ان به شكل واضحي شنيده ميشود (رد مجدد كروز ، بالستيك و پهباد انتحاري) اما چه نوع توپ يا راكتي؟؟؟ به شخصه اولين چيزي كه به ذهنم رسيد ، پهباد اونجر امريكايي و راكتهاي هايدرا بود اما ايا پهبادهاي ما نيز همچون اونجر از اين دست راكتها بهره ميبرند؟؟؟ در سال ٩٥ و نمايشگاه كيش اطلاعاتي در خصوص توسعه راكتهاي ٧تايي و ١٩ تايي (با الگوگيري از راكت هايدرا) براي بالگردها و راكتهايي ٢ تايي (٥٠ ، ٧٠ ، ٨٠ ميلي متري) مختص پهبادها با مشخصات زير منتشر شد دوتايي ٥٠ ميلي متري : طول يك متر ، وزن هفت كيلو گرم ، برد ١٥٠٠ متر دوتايي ٧٠ ميلي متري: طول يك و نيم متر ، وزن ٢٥ كيلوگرم ، برد ٦٠٠٠ متر دوتايي ٨٠ ميلي متري: طول يك و هفتاد ،، وزن ٣٠ كيلوگرم ، برد ٦٠٠٠ متر لينك مطلب با توجه به وزن و ابعاد كاملا مشخص است كه ميتوان بجاي يك بمب سديد ، راكت دوتايي ٧٠ ميلي متري نصب كرد،، حتي با توجه به وزن پايين نمونه هاي ٥٠ ميلي متري ميتوان بجاي يك بمب سديد نمونه هايي با تعداد بيشتر مثلا ٥ تايي يا ٧ تايي (اگر توسعه داده شود) به كار برد چندماه پيش در پارك ملي هوافضا در كنار جنگنده سوخو ٢٢ سپاه گونه هاي مختلفي از راكتهاي ٨٠ ميلي متري با نام فدك به نمايش درامد(الگوگيري از راكتهاي روسي) كه البته خود نام فدك نيز ميتواند معاني خاص خود را داشته باشد به هر حال اين احتمال كه فدكهاي ٥٠ يا ٧٠ ميليمتري از خيلي قبل براي پهبادهاي نيروي هوافضا ساخته شده باشند كاملا محتمل است به عنوان مثال كاملا بعيد بنظر ميرسد كه اين دو حفره تقريبا يك متري كه در يك وجبي هم ايجاد شده اند حاصل برخورد دو موشك كروز يا دو بالستيك و يا دو پهباد انتحاري باشند اما كاملا محتمل است كه شليك ٢ راكت به اين نقطه و برخورد انها در كنارهم ، چنين اسيبي را ايجاد بكند در روزهاي گذشته و در حين برگزاري رزمايش پهبادي ارتش ، نهايتا غلاف سه تايي اين راكتها به نمايش درامد ، پس در كنار راكتهاي فدك ،، اين راكتها نيز جزو گزينه هاي به كار گرفته شده در حملات ارامكو ميباشند اما ادامه بررسي فيلم عمليات بلافاصله پس از شليك هاي پهباد و انفجار مخازن ،،پدافند در ثانيه ٥٠ ،٥١ با شناسايي محل احتمالي پهباد ، از سمت شرق و خارج از محوطه پالايشگاه به سمت پهباد كه در بالاي محوطه پالايشگاه است شليك ميكند اما موفق به هدف قرار دادن پهباد نميشود اين صحنه را به صورت تقريبي با فلش نارنجي در تصوير ماهواره ايي مشخص كرديم در ادامه و در ثانيه ٨٠ دو نور پياپي واضح ديده ميشود كه لحظه انفجار سوم و چهارم ما را مشخص ميكند(بخش دوم حمله) ، ده ثانيه بعد بدون اينكه صداي شليكي شنيده بشود دو صداي انفجار پياپي شنيده ميشود البته بسيار شديدتر از انفجارهاي اول و دوم خب با توجه به وجود يك فاصله معنادار بين بخش اول حمله و بخش دوم حمله و همچنين عدم وجود صداي شليك پيش از بخش دوم حمله و نيز مهيب تر بودن صداي انفجار ان نسبت به انفجارهاي حملات بخش اول با اطمينان ميتوان گفت اينجا از سلاح ديگري مثل بمب استفاده شد نه از نوعي راكت يا توپ ، از طرف ديگر با در نظر گرفتن پياپي بودن دو انفجار باز هم بعيد بنظر ميرسد كه دو موشك كروز يا دو بالستيك يا دو پهباد انتحاري همزمان با هم به يك هدف اصابت كرده باشند اما كاملا محتمل است كه رها شدن دو بمب از پهباد چنين صداي انفجاري را ايجاد بكند ————— نكته بعدي چراغ هاي پهباد مورد نظر است كه در ثانيه ٨٣ توسط فيلمبردار ديده ميشوند، نكته مهم ان نيز همزماني روشن شدن اين چراغها با انفجارهاي سوم و چهارم است براي بررسي بهتر ،، ابتدا كاركرد چراغهاي هواپيما را به صورت مختصر مرور كنيم و ببينيم كدام يك از فاصله دور يا از روي زمين ديده ميشوند براي ايجاد روشنايي در اطراف هواپيما،، چراغهايي درنظر گرفته شده كه زير دماغه ، چرخ جلو و يا زير بالها نصب ميشوند تا خلبان هنگام نشست و برخاست يا تاكسي و جابجايي هواپيما در محوطه فرودگاه ، ديد مناسبي نسبت به محيط اطراف داشته باشد برخي نيز كنار بدنه هواپيما به سمت دهانه موتور و بالها روشن ميشوند تا حين پرواز ديد بهتري براي چك و بررسي اين نقاط حساس توسط خدمه ،ايجاد بكنند اصولا فقط در برخي از پهبادها (مخصوصا پهبادهاي سنگين) يك چراغ زير دماغه يا ارابه جلو نصب شده و فضاي مقابل پهباد را روشن ميكند حين پرواز نيز خاموش هستند البته در صورت روشن بودن نيز از زاويه مقابل ديده ميشوند نه زواياي اطراف ، پشت سر يا چند كيلومتر پايين تر و روي زمين ————- يك چراغ قرمز نيز با شروع به كار موتور هواپيما روشن ميشود براي هشدار به افرادي كه اطراف هواپيما حضور دارند . اين چراغ نيز حين پرواز خاموش و در پهبادها نيز اصولا مورد استفاده قرار نميگيرد ————- اما چراغهاي مورد نظر ما چراغهاي رنگي به اصطلاح "تعيين موقعيت" يا "مسيريابي" هستند كه با رنگهاي مختلف در انتهاي بال راست(رنگ سبز) و در انتهاي بال چپ (رنگ قرمز ) نصب ميشوند تا هنگام پرواز خلبانان مسير پرواز ديگر هواپيماها را تشخيص داده و در مسير يكديگر قرار نگيرند بعضاً چراغهايي به رنگ سفيد در بخش عقب هواپيما و يا در انتهاي بالها پشت چراغهاي سبز و قرمز نصب ميشوند كه خلبان با ديدن اين رنگ اطمينان پيدا ميكند كه هواپيماي مورد نظر عبور كرده است ———- جداي از چراغ هاي تعيين موقعيت چراغهاي ضد تصادف(اصطلاحا استروب) با رنگ قرمز و بسيار قوي و پرنور زير يا روي هواپيما تعبيه شده كه از فاصله بسيار دور نيز براي خلبانان قابل تشخيص باشد چراغ استروب نيز فقط در برخي از پهبادها ديده شده است تصاويري از پهبادهاي پرديتور ،، ريپر و بال پرنده x-47b اما برخلاف انچه متداول است در نيروهاي مسلح ما سعي شده بيشترين بهره و استفاده از چراغها برده شود به عنوان نمونه اگر شاهد ١٢٩ را بررسي كنيم علاوه بر چراغهاي تعيين موقعيت دو سر بال دو چراغ رنگي سبز و قرمز نيز براي كمك به اپراتور و سهولت در نشست و برخاست ، روي ارابه فرود در نظر گرفته شده است يك چراغ زير دماغه نصب شده براي ايجاد روشنايي در مقابل پهباد و ايجاد ديد مناسب براي اپراتور يك چراغ چشمك زن بسيار قوي نيز در بخش انتهايي زير بدنه نصب شده كه احتمالا كاركرد چراغ ضد تصادف(استروب) را داشته باشد البته حين پرواز در شب با توجه به بسته بودن ارابه فرود فقط دو چراغ تعيين موقعيت به همراه چراغ چشمك زن از فاصله دور قابل مشاهده خواهند بود اما برسيم به پهبادهاي بمب افكن بال پرنده در عمليات مهم ضربت محرم بر ضد گروهكهاي تروريستي مستقر در سوريه علاوه بر موشكهاي بالستيك ،،پهبادهاي بمب افكن شاهد ١٨١ و ١٩١ نيز مورد استفاده قرار گرفتند طبق تصاوير منتشر شده پهباد شاهد ١٨١ و ١٩١ جداي از چراغهاي تعيين موقعيت از دو چراغ رنگي ( تك رنگ) در ميانه بدنه ، اطراف جايگاه تسليحات بهره ميبرند،، خبري از چراغ استروب يا چراغ چشمك زن يا چراغ هاي ديگر نيست فقط ٤ چراغ رنگي ، در يك راستا و حالتي متمايض كه به ندرت در ديگر پهبادها قابل مشاهده است همين نكته ممكن است به ما كمك هايي بكند البته در تصاوير بعدي ميبينيم كه شاهد ١٨١ با سه چراغ رنگي روشن پرواز ميكند در حالي كه اين پهباد نيز ٤ چراغ دارد !! اين مسئله اتفاقي يا سهوي نيست بلكه به نظر در عملياتهايي كه از هر دو نوع پهباد به صورت تركيبي استفاده ميشود عامدانه اين كار را انجام ميدهند تا پهبادها حين پرواز از اين طريق قابل تشخيص باشند حال اگر به فيلم ارامكو برگرديم ، چراغها را بشكلي خاص نزديك به هم و يك رنگ ميبينيم ، بشكلي كه نميتوان انها را به چراغهاي سبز و قرمز تعيين موقعيت دو سر بال يا استروب يا چراغهاي متداول كه در پهبادها استفاده ميشوند نسبت داد مگر اينكه انها را چراغهاي مياني شاهد ١٩١ و ١٨١ در نظر بگيريم اما دليل بعدي اگر به تصاوير عمليات ضربت محرم برگرديم شاهد ١٩١ را ميبينيم كه هنگام رها كردن بمبها چراغهاي مياني ان روشن هستند ، به اين دليل كه نور كافي ايجاد شده و فرايند باز شدن محفظه و رهايش موفق بمبها توسط اپراتور بخوبي رصد بشود،،پس يكي از مهمترين كاركردهاي چراغهاي مياني شاهد ١٨١و ١٩١ كه دقيقا كنار بمبها نيز تعبيه شده اند ، كمك به اپراتور حين بمب ريزي است اگر مجددا به فيلم ارامكو برگرديم ميبينيم كه روشن شدن چراغها همزمان است با ٢ انفجار پياپي بخش دوم !!!! در واقع اگر فيلم را مرور بكنيم پس از شليك پدافند در ثانيه 51 فيلم بردار براي مدتي روي همان بخش چپ تصوير (شرقي پالايشگاه) متمركز ميشود پهباد روي پالايشگاه اماده بمب ريزي ميشود ، اپراتور چراغها را روشن و بمبها را رها ميكند ، چندثانيه زمان ميبرد تا بمبها به زمين برسند در اين چند ثانيه پهباد مسير خود را ادامه ميدهد ، با انفجار بمبها فيلم بردار متوجه سمت راست ميشود و پهباد را ميبيند در شرايطي كه دو چراغ ان روشن و موقعيت ان كمي خارج از محوطه پالايشگاه است (موقعيت منطقي تر پهباد) —————— پس چراغها حالت عجيبي دارند و همزمان با انفجارات روشن ميشوند ——————- خب همانطور كه اشاره شد بخش اول حملات بوسيله تعدادي راكت و بخش دوم حملات بوسيله دو بمب صورت پذيرفته است ، اما ايا بايد بپذيريم كه حملات توسط دو پهباد انجام شده است ؟؟؟؟!!!! الزاما خير!!!!!!!!! طبق اطلاعات منتشر شده از پهبادهاي شاهد ١٨١ و ١٩١ ، اين دو پهباد توانايي حمل ١٠٠ كيلوگرم مهمات را دارا هستند ،، شاهد ١٩١ بدليل حمل مهمات داخل بدنه ،، در حمل بيشتر مهمات داراي محدوديت است اما شاهد ١٨١ بشكلي طراحي شده كه امكان حمل مهمات بيشتر را داشته باشد!! به تصاوير دقت كنيد ،،در تصوير شماره ١ ميبينيم كه زير بدنه شاهد ١٨١ در اطراف بمبها محلي براي نصب مهمات بيشتر در نظر گرفته شده است در تصوير شماره ٢ كه مربوط به ٢ سال پيش و رزمايش الي بيت المقدس است به شكل واضحي زير بدنه پهباد مات شده تا غلاف راكتها ديده نشود(فلشهاي قرمز) ، قسمت سياه رنگي كه با فلش ابي مشخص شده بخشي متصل به غلاف است و بايد مات ميشد در تصوير شماره ٣ كاملا مشخص است كه سمت ديگر جايگاه بمب ها ، تجهيزات يا مهمات ديگري روي پهباد لود شده است كه شباهتي به بمب ندارند پس ميتوان گفت كل عمليات تهاجمي كه فيلم ان را در ٢ دقيقه تماشا كرديد توسط يك پهباد رادارگريز و هوشمندِ فوق پيشرفته ي راكت زن ،بمب افكنِ شاهد ١٨١ نيروي هوافضاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي انجام شده است،، اين ترميناتور كوچك كه صداي موتور ملخي ان به شكل واضحي شنيده ميشود از سمت غرب به پالايشگاه نزديك و راكتها را به سمت اهداف شليك ميكند ، در ادامه پهباد دور ميزند ( فاصله زماني بين بخش اول و دوم حمله) از سمت شرق به پالايشگاه نزديك ميشود ، چراغها را روشن ، بمب ها را روي مخازن يا ديگر تاسيسات رها كرده و از روي پالايشگاه عبور ميكند اين فعل و انفعالات را در تصوير ماهواره ايي مشخص كرديم چند ساعت بعد يمني ها با قبول مسئوليت ، اشاره به استفاده از ١٠ پهباد با موتورهاي معمولي و جت براي انجام اين عمليات ميكنند كه البته منظورشان پهباد انتحاري نبوده بلكه اشاره به همين پهبادهاي رزمي داشتند تعداد اسيبهاي وارده نيز با تعداد ١٠ پهباد همخواني دارد با اين فرض ، كل مهمات استفاده شده در اين عمليات ٢٠ بمب (٥٠٠كيلوگرم) و تعدادي راكت بوده است كه در مجموع كمتر از ٧٠٠ كيلوگرم براورد ميشود ، به ميزان سر جنگي يك موشك!!! اين پهبادها بردي مطابق با موشكهاي ذوالفقار و قيام دارند(مهمات كمتري حمل ميكنند اما دقت اصابت بالاتري دارند) و هزينه توليد انها نيز از يك چهارم تا يك ششم اين موشكها براورد ميشود در واقع اگر تمام اين ١٠ پهباد حين عمليات مورد اصابت قرار ميگرفتند نهايتا هزينه ي دو موشك به ما تحميل ميشد!!!! كه البته همين هم نشد!!!! ——————- خب اگر فرضيه پهباد رزمي صحيح باشد ادعاي صعودي ها چه ميشود؟؟؟ در همان روز حمله ، صعودي ها با اشاره به پيدا شدن لاشه يك موشك كروز در مناطق شمالي پالايشگاه ، ايران را متهم به حمله به تاسيسات نفتي خود ميكنند تصويري كه توسط صعودي ها منتشر ميشود بسيار مشكوك و داراي ابهام است چطور روي خاك نرم بيابان كه حتي اثر حركت مارها بشكل واضحي بجا ميماند يك موشك سنگين و بزرگ از ارتفاع بالا سقوط ميكند و اثري از اصابت يا كشيده شدن موشك روي زمين باقي نميماند؟؟!!! حتي اگر فرض صحنه سازي را نيز مردود بدانيم ، در همان روز تعدادي موشك كروز ، از يمن شليك شده و در بخشهاي جنوبي عربستان فيل ميشوند ايا خيلي بعيد است كه اين تصوير مربوط به يكي از انها باشد؟؟؟ در ادامه و با يك فاصله چند روزه صعوديها با نمايش لاشه تعدادي پهباد و موشك كروز ، ١٨ پهباد انتحاري را عامل حمله به بقيق و ٧ موشك كروز را عامل حمله به خريص معرفي ميكنند اينجا هم ابهاماتي وجود دارد اگر واقعا در بقيق لاشه تعداد زيادي پهباد بجاي مانده بود چرا در همان واكنشهاي اوليه به اين مسئله اشاره نشد؟؟ تعداد لاشه هاي نمايش داده شده نيز نهايتا هفت يا هشت مورد است كه با عدد ادعايي فاصله بسيار دارد البته اين احتمال را رد نميكنيم كه حين حمله اصلي به ارامكو ، تعداد انگشت شماري پهباد براي باقي ماندن لاشه ها و سردرگم كردن صعودي ها استفاده شده باشد اما در اين صورت نيز ده ها دوربيني كه در نقاط مختلف اين پالايشگاه نصب هستند تصاويري از اين پهبادها ضبط ميكردند پس براي ترديد در گزارش صعودي ها همين نكته كافيست كه در ابتدا به موشك كروز اشاره ميكنند و چند روز بعد به پهباد انتحاري و در ادامه فيلمي را منتشر ميكنند كه در ان ، نه خبري از موشك كروز است نه پهباد انتحاري !!!! همينقدر مضحك و مسخره!!! ————- اما حمله از كدام كشور انجام شده است؟؟ به اعتقاد بنده همين پذيرفتن حمله بواسطه پهباد رزمي يعني پذيرفتن حمله از سمت ايران چراكه انتقال تعداد زيادي پهباد ،، مهمات و همچنين سامانه هاي هدايت و كنترل پهبادها به يمن و عمليات در فاصله تقريبا دو برابري تا پالايشگاه بقيق كه پهبادهاي شاهد ١٨١ و ١٩١ نيز امكان عمليات در اين برد را ندارند بسيار دشوار است دليل ديگر مراقبت هاي شديدتري است كه از بخشهاي جنوبي عربستان نسبت به بخش هاي شمالي عربستان صورت ميپذيرد مورد اخر گزارشهاي مردمي از عبور گسترده پهبادها از اسمان كويت است كه حداقل سه فيلم از اين پهبادها موجود ميباشد لينك صفحه توييتر (متاسفانه فيلمها در اپارات پيدا نشد ، در اين صفحه توييتر كليه ي فيلمهاي مربوط به حمله موجود است) ———- براي دوستاني كه موفق به ديدن فيلمها نميشوند تصاوير را كامل قرار ميدهيم در يكي از فيلمها يك پهباد با سه چراغ روشن در حال حركت است(تصوير ١) در فيلم دوم دو پهباد يكي با سه چراغ روشن و ديگري با تك چراغ روشن كنار هم در حال پرواز هستند(تصوير ٢) و در تصوير سوم ، هر دو با تك چراغ روشن ادامه مسير ميدهند سه تصوير بعدي مربوط به اخرين فيلم است ، مشاهده تعداد زيادي چراغ ، انهم در يك راستا ، پهبادي بال پرنده و بزرگ را به نظر ميرساند اما در واقع دو پهباد ، بالا و پايين يكديگر در حال پرواز هستند!! پهباد بالايي در زاويه ايي است كه چراغهايش درهم رفته بنظر ميرسد و پس از چند ثانيه نيز خاموش ميشوند اما زاويه پهباد ديگر بشكلي است كه زير پهباد كاملا به سمت دوربين قرار گرفته و محل قرارگيري چراغها را ميتوان تشخيص داد چراغهاي تعيين موقعيت در دو سر بال كاملا مشخص هستند، چراغ مياني كمي جلوتر و به سمت كناره است و البته باز هم شباهت به چراغهاي شاهد ١٨١ !!!! اگر مسيري را از خوزستان به كويت و از كويت تا بقيق در نظر بگيريم ،، اين مسير معادل ٧٠٠ الي ٧٥٠ كيلومتر خواهد بود كاملا مطابق با برد شاهد ١٩١ و ١٨١ —————- اما نكته بعدي محتمل بودن قابليت هوش مصنوعي در اين پهبادها است كه موجب شده در تاريكي شب به اين شكل نزديك به هم پرواز بكنند!!!! با در نظر گرفتن همين احتمال به بررسي پهبادهاي شاهد ١٨١ و ١٩١ پرداختيم ابتدا تصاويري از اتاق كنترل و هدايت شاهد ١٢٩ را ببينيم كه اپراتورها به كمك سامانه ي الكترواپتيكي نصب شده زير دماغه و تصاوير دريافتي در حال هدايت پهباد هستند اما در اين سو پهبادهاي شاهد ١٨١و ١٩١ هرچند در نمايشگاه ها مجهز به سامانه الكترواپتيك ديده ميشوند اما در رزمايش ها اكثرا فاقد اين سامانه هستند!!! در تصاوير موجود از رزمايش الي بيت المقدس ، ١٤ فروند پهباد بال پرنده بمب افكن در حال اماده اماده سازي مشاهده ميشوند كه اولين يگان تشكيل شده پهبادهاي بال پرنده بمب افكن نيروي هوافضا هستند در مقابل اما تنها سه خودروي كنترل و هدايت در رزمايش حضور پيدا ميكنند!!!! پهبادها در دسته هاي ٣ فروندي و ٤ فروندي به پرواز در امده كه هدايت هر دسته پروازي داخل يك خودرو انجام ميشود اما وقتي به تصاوير داخل خودروي كنترل و هدايت توجه مي كنيم ، اپراتورها نَه در حال هدايت بلكه بيشتر درحال رصد وضعيت و شرايط پروازي پهبادها هستند!!! جز اپراتور تسليحات كه زمان رسيدن پهبادها به مقصد و هدف مورد نظر به كمك دوربيني كه كنار جايگاه بمبها تعبيه شده فرايند هدف گيري و رهايش بمبها را انجام ميدهد كه البته در پروازهاي شبانه همانطور كه پيشتر اشاره شد دو چراغ مياني را به كمك ميگيرد ( در اين رزمايش يك دسته از پهبادها با توجه به حضور سه خودروي كنترل و هدايت احتمالا نقش فعالي نداشته ويا بعد از سه دسته اصلي به تمرين پرداخته است) در مصاحبه معروف سردار باقري پس از عمليات ضربت محرم نيز اشاره ايي به رادارگريزي ، دورپروازي و هوشمندي شده بود فيلم مصاحبه نهايتا در رزمايش پيامبر اعظم ١٥ كه اخيرا برگزار شد يك دسته چهارفروندي پهباد شاهد ١٨١ به صورت جمع بدون اپتيك به پرواز درامدند و به صورت رسمي قابليت هوش مصنوعي پهبادها توسط فرماندهان تاييد شد كه بنظر تا ٤ فروند امكان لينك شدن حاصل شده است اين پهبادها تمام مسير را بصورت خودكار پرواز ميكنند و قابليت تشخيص موانع و اصلاح مسير حركت بصورت خودكار را نيز دارند در نتيجه پهبادهاي عبور كرده از اسمان كويت بدليل چراغهايي مشابه و همچنين قابليت هوش مصنوعي و هدايت خودكار همان پهبادهاي شاهد ١٨١ نيروي هوافضاي سپاه بوده اند ——— صدام ، بن سلمان و كابوسي مشترك پيش از پازل چيني عمليات ارامكو ،، به دوران دفاع مقدس برگرديم و عمليات H3 را بصورت خلاصه مرور كنيم عملياتي كه قرار بود طي ان هشت فروند فانتوم با دور زدن عراق و رسيدن به پايگاه هاي سه گانه الوليد ، واقع در غربي ترين نقطه اين كشور ،، اين پايگاهها را كه ميزبان بخش گسترده ايي از هواگردهاي عراقي بودند،، بمباران بكنند روز حمله ١٠ فروند فانتوم(٨ فروند اصلي ٢ فروند ذخيره) از پايگاه نوژه همدان برخاسته و با پرواز به سمت اروميه در اين نقطه سوختگيري ميكنند ، ٢ فروند ذخيره بازميگردند باقي فانتومها در دو دسته چهارفروندي وارد خط مرزي تركيه و عراق شده و براي پنهان ماندن از ديد رادارها در ارتفاعي بسيار پايين به سمت غرب پرواز ميكنند همزمان براي سردرگم كردن عراقي ها طي يك عمليات ايذايي حمله ايي توسط سه فروند تايگر به پالايشگاه كركوك صورت ميپذيرد فانتوم ها با رسيدن به شرق سوريه بار ديگر بواسطه سوخت رسانهايي كه از قبرس به اين نقطه رسيده اند سوختگيري كرده و با حركت به سمت پايگاه هاي سه گانه الوليد انها را بمباران ميكنند ،، با اتمام عمليات بار ديگر سوختگيري كرده و همان مسير را به سمت ايران بازميگردند بعد از اين حمله كه موجب كاهش روحيه ارتش بعثي و نابودي بخش گسترده ايي از توان هوايي عراق شده بود صدام برخي از فرماندهان پدافندي را بركنار و اعدام ميكند هر چند از جهاتي عمليات H3 و ارامكو قابل قياس نيستند اما در طرح ريزي نقشه عمليات و اجراي ان شباهت هايي نيز ميتوان يافت كه در ادامه اشاره خواهيم كرد —————— يكي از دلايل حمله مستقيم ايران به عربستان صعودي جداي از شرايط منطقه ، تنشهاي فيمابين و جنگ يمن ، به اقدامات تروريستي سال ٩٦(مجلس) و سال ٩٧(رژه اهواز) برميگردد كه نقش عربستان صعودي در حمايت و پشتيباني از اين اقدامات غيرقابل انكار است به همين دليل عمليات ارامكو (١٤ محرم ١٤٠١) تقريبا در سالگرد عمليات تروريستي رژه اهواز (١٢ محرم ١٤٠٠)صورت ميپذيرد تا پيام و اخطاري به عربستان صعودي داده شود پس از عمليات تروريستي رژه اهواز ابتدا طي عملياتي تركيبي (ضربت محرم)مقر تروريستها در شرق سوريه با شش موشك بالستيك و هفت پهباد بمب افكن هدف قرار گرفته ميشوند ،،پهبادها نيمه شب در دو دسته سه فروندي و چهارفروندي (بصورت لينك شده) به پرواز درامده و بدون جلب توجه با عبور از اسمان عراق به شرق سوريه رسيده و مقر تروريستها را كه در چند كيلومتري نيروهاي امريكايي مستقر بودند بمباران ميكنند اين اقدام غافلگيري نيروهاي امريكايي را نيز در پي دارد با موفقيت اميز بودن عمليات پهبادها ، همين شيوه به عنوان گزينه نهايي حمله به تاسيسات عربستان صعودي انتخاب و چند ماه بعد در اسفند ٩٧ در قالب يك رزمايش بزرگ شبيه سازي و تمرين ميشود در رزمايش ٥٠ فروندي الي بيت المقدس هدف (فارور كوچك) جزيره ايي در جنوب جزيره فارور با فاصله ايي ٧٠٠ الي ٧٥٠ كيلومتري از استان خوزستان در نظر گرفته ميشود يگانهاي پهبادي شركت كننده در رزمايش نيز مستقر در پايگاهاي بوشهر ، فارس ، هرمزگان و خوزستان اعلام ميشوند (اطميناني وجود ندارد كه پهبادهاي بال پرنده حتما از پايگاه خوزستان پرواز كرده باشند اما محتمل است) جزيره اي كوچك كه ميتواند نقش يك پالايشگاه بزرگ را ايفا كند ،،تشكيل اهدافي كه بنظر براي بمب هاي نقطه زن سديد بزرگ ميرسند(١٢ كانتينر ٢٠ فوتي كنار هم) و چينش اهداف به صورت سه تايي كاملا در يك راستا مشابه مخازن سه تايي و چهارتايي ارامكو ،، و پهبادهايي كه بصورت لينك شده در دسته هايي سه فروندي و چهار فروندي به سمت فارور كوچك پرواز كرده و اهداف را با بمب و راكت به دقت مورد اصابت قرار ميدهند چند ماه بعد در ٢٢ مرداد ٩٨ (يك ماه پيش از سالگرد رژه اهواز) در ديداري مهم ، هياتي از انصارالله يمن با مقام معظم رهبري ديدار و نامه ايي مهم و بيعت گونه از رهبر انصارالله را به مقام معظم رهبري تحويل ميدهند در اين ديدار كه حسن ايرلو ، مسئول ميز يمن و سفير حال حاضر جمهوري اسلامي ايران در صنعا نيز حضور داشته است ، اخرين تصميمات و هماهنگي ها در خصوص حمله به ارامكو صعودي اتخاذ ميشود يك ماه بعد ( بامداد ٢٣ شهريور ١٣٩٨ ،،،،،،١٤ محرم ١٤٠١،،،،،،،١٤ سپتامبر ٢٠١٩) در پايگاه خوزستان ، اولين يگان پهبادي بال پرنده رزمي نيروي هوافضاي سپاه متشكل از ٣ خودروي كنترل و هدايت و ١٤ فروند پهباد تجهيز شده به بمب و راكت در چهار دسته (يك دسته رزرو) اماده انجام يكي از مهم ترين عملياتهاي بعد از جنگ تحميلي يعني حمله به قلب انرژي جهان ميشوند از يمن طي يك عمليات ايذايي هفت فروند موشك كروز براي متمركز ساختن گشتهاي هوايي عربستان در نيمه جنوبي اين كشور ، به سمت پالايشگاه خريص شليك ميشوند همزمان ١٠ فروند پهباد رزمي در سه دسته (سه فروندي و چهارفروندي )با عبور از اسمان عراق به خط مرزي عراق و كويت ميرسند اين پهبادها براي پنهان ماندن از ديد رادارها با پرواز در ارتفاع بسيار پايين خط مرزي كويت و عراق را دور زده ، وارد مناطق شمالي عربستان صعودي ميشوند پهبادها بيابان هاي شمالي و خالي از سكنه عربستان صعودي را تا پالايشگاه بقيق طي كرده و با بمب و راكت اهداف را مورد هجوم قرار ميدهند پس از انجام موفقيت اميز عمليات ،كاملا سالم، همان مسير را به سمت ايران بازميگردند چندساعت بعد يمني ها با اشاره به ، بكارگيري از ١٠ پهباد ، مسئوليت حمله به بقيق را به عهده ميگيرند صعودي ها ، بهت زده با توجه به عدم وجود هيچ اثر و نشاني از مهاجمان با اعلام پيدا شدن باقي مانده يك موشك كروز در شمال بقيق و استفاده از تصاوير كروزهاي فيل شده در جنوب ، ايران را به حمله متهم ميكنند طي روزهاي بعدي با بررسي كارشناسان صعودي و امريكايي ،، گزارشات پدافند مستقر در محل ، گزارشات عبور پهباد از روي كويت،، بازبيني ده ها دوربين مستقر در پالايشگاه و برخورد پرتابه ها ،، كاملا به جريان حمله پي ميبرند اما از اعتراف به اين عمليات پيچيده كه در سطح قدرتهاي جهاني صورت گرفته است خودداري و با نمايش تعدادي لاشه پهباد كه از عمليات هاي پيشين يمني ها بدست امده ،، داستان ديگري را به خورد افكار عمومي ميدهند ( احتمال ضعيفتر ، به كارگيري تعدادي پهباد انتحاري ، در قالب حمله ايي فرعي توسط ايران ، و اعلام عامدانه ان به عنوان حمله اصلي توسط صعودي هاست) گزارشات از وضح نامناسب روحي محمد بن سلمان حكايت دارد حمله مستقيم و دردناك توسط دشمن ديرينه ، ناتواني پدافندهاي گران قيمت امريكايي ،اثر منفي در فروش سهام ارامكو،، ضرر بزرگ توقف توليد نفت ،، عدم همكاري امريكا در پاسخ به حمله ي ايران از جمله دلايل اين شرايط روحي وخيم هستند پس از اين حمله سخنان تند و تيز محمد بن سلمان عليه ايران و همچنين عمليات هايي حداقل در سطح عمليات مجلس و رژه اهواز ديگر تكرار نميشوند —————— لزوم توسعه پهبادهاي سنگين تر و تشكيل يگان هاي پهبادي دوران تكيه تمام و كمال نيروي هوافضاي سپاه به موشكهاي بالستيك به پايان رسيده است حضور پهبادهاي هوشمند بمب افكن در رزمايش هاي چندسال گذشته و همچنين حضور در عملياتهاي ضربت محرم و ارامكو كه با موفقيت نيز همراه بوده اند ،، نشان از گرايش و تمايل شديد نيروي هوافضا به اين حوزه دارد همچنين نويدبخش يك سرمايه گذاري سنگين در اين حوزه در كنار حوزه هاي فضايي ، بالستيكي و پدافندي خواهد بود توسعه گسترده پهبادهاي جاسوسي رادارگريز همچون سيمرغ ،، توسعه گسترده پهبادهاي رهگير سبك و سنگين ،مجهز به موشكهاي كوتاه برد هوا به هوا به عنوان مكملي براي سامانه هاي سوم خرداد ، علم الهدي و ...... همچنين توسعه پهبادهاي سوخت رسان و رزمي سبك و سنگين كه با تشكيل يگان هاي پهبادي ،، بخشي از بار عملياتهاي تهاجمي را در كنار يگانهاي موشكي به دوش بكشند،،،، از برنامه هاي احتمالي نيروي هوافضاي سپاه در دهه ي پيش رو خواهد بود كه اميدواريم با يك سرمايه گزاري مناسب اين مهم حاصل بشود ان شاالله ———- پي نوشت: عمليات ارامكو هم بجهت اهميت و منحصربفرد بودن ان و هم بجهت اينكه تصفيه حسابي ايراني صعودي است تا يمني صعودي ، ميتواند با صلاحديد مديريت محترم تاپيكي مجزا از تحولات يمن داشته باشد و مطالب مربوط به ان يكجا گرداوري شود. ———— شادي ارواح طيبه ي شهدا صلوات
-
1 پسندیده شدهساخت مدل مهندسی کپسول زیستی در ایران مرتضی براری، معاون وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات و رئیس سازمان فضایی ایران در توئیتی نوشت: پژوهشگاه هوافضا در راستای اجرای سند جامع توسعه هوافضای کشور، موفق به ساخت مدل مهندسی کپسول زیستی شدهاند که تا آخر بهمن ماه تحویل سازمان فضایی و نمونه پروازی آن نیز تا خرداد سال آینده برای پرتاب زیرمداری آماده خواهد شد.
-
1 پسندیده شدهسلام بله، با سرجنگی کاهش یافته حتی در وسط مناطق مسکونی قابل استفاده هستند (رجوع کنید به حمله به مقر داعش به بوکمال که با سرهای جنگی کاهش یافته انجام شد.) برای این مأموریت از پهپادها استفاده میشه: از جنگندهها ارزانتر هستند، در تعداد بیشتری قابلیت بکارگیری دارند، خطر اسارت/از دست دادن/ جراحت برای نیروی انسانی ارزشمند (خلبان) وجود نداره، هزینه و تعداد تجهیزات زمینی مورد نیاز اونها حتی تا یک دهم پرندههای سرنشیندار هم میرسه، و . . . . اگر پستهای مربوط به 28 سکوی متحرک اسکاد صدام رو نخوندید، برید ببینید؛ حتی حوثیها هم هنوز دارن از سکوهای متحرک موشکهای خانواده اسکاد شلیک میکنن، جایی که زیر پایش 7/24 آواکسهای عربستانیه، ثانیا، کشندههای با ظاهر تجاری و روکش برزنتی برای همین توسعه پیدا کردهاند، ثالثاً، در بالاتر هم اشاره کردم، رونمایی از مزرعههای موشکی برای رفع همین دغدغه بود، یعنی اینکه تعداد فراتر از تصور ما هست... این کارو رو هم پهپادها با پایش 24 ساعتی منطقه و با هزینه یک دهم یا یک بیستم هواگردهای سرنشیندار انجام میدن، با بمبهای هدایت شونده/هوشمندی نظیر قائم، بالابان، یاسین و سدید که وزنی به مراتب کمتر از مهماتِ محمول پرندههای سرنشیندار و دقتی به مراتب بیشتر از اونها دارند اهداف متحرک هم در دسترساند. (نمونه اخیر، جنگ قرهباغ. و نموه جاریتر، جنگ سوریه) خب این هم به نوعی وظیفه پهپادها (بر فراز خاک خودی و دشمن) و پدافند (بر فراز خاک خودی و یک حاشیه 200 کیلومتری فراتر از مرزها -با فرض برد 250 کیلومتری برای نمونه دوربرد صیاد 4 و استقرار در حدود 50 کیلومتری مرز-) هست؛ درسته پهپادهای رهگیر به تازگی رونمایی شدهاند، ولی همیشه دیدهایم که رونماییها در مملکت ما همیشه یک مدت زمان معنادار و قابل توجه از تولید (و حتی بکارگیری) عقب است؛ که البته دلایل حفاظتی خاص خودش را هم دارد. شما تصور کنید یک یورش پر تعداد و فوجی از پهپادهای رهگیر به سمت پرندههای مهاجم دشمن را، ولی یک سوال: آیا اگر اف 15 پس سوز را بزند و پا به فرار بگذارد پهچادی مانند کرار به آن میرسد؟ مسلماً خیر، پس مزیت آن چیست؟ مزیت آن در این است که وقتی پرندهای به قصد نهاجم به سمت شما میآید شما یا باید خودش را بزندی و یا اینکه او را مجبور به Abort Mission کنید، همین که اف 15 مجبور بشود بمبهای خود را رها کند و دور بزند و با پس سوز برگردد و ماموریتش کنسل شود شما برنده شدهاید، حالا اگر پدافند یک نقشه اجرا کند و همزمان یک سری پهپاد را آشکارا برای مقابله بفرستد و یکسری را هم در کمین پرندههای در حال بازگشت (پس از کنسل کردن ماموریت) بگذارد، تا حد زیادی حتی می توان به اسقاط پرندههای دشمن نیز امیدوار بود. حالا این وسط تعدادی پهپاد هم ساقط بشوند؛ مهم نیست، ارزش هر اف 15 یا اف 16 بیش از شاید 50 فروند (یا بیشتر) کرار و امثالهم باشد..... بالاتر اشاره شد. مسئله اینجاست که اتفاقاً تعداد کمی از شهرها و دهانههای خروج موشکها شناسایی شده هستند، در 30 سال گذشته به حدی سپاه در زیر این کشور حفاری انجام داده که قابل تصور نیست. حتی شناسایی مابقی اونها هم در ادامه کمک آنچنانی به دشمن نمیکنه، چون استراتژی شلیک ما ترکیبی هست، از انواع پلتفرمها. به شما توصیه دوستانه می کنم اینگونه به مسائل نکاه نکنید، اینکه شما فکر کنید هر آنچه به ذهن شما رسیده همان درست است و غیر آن نیست، خیر چنین نیست. اگر با این پیشفرض با دیگران بحث میکنید که حرف خودتان در هر حالتی صحیح است و غیر از آن نیست، توصیه میکنم وقت خودتان و دیگران را نگیرید، و اصلا نیازی به مطرح کردن نظراتتان هم نیست، چون در هر حالت صحیح هستند.
-
1 پسندیده شدهقابلیتهای موشکی جدید کره شمالی توسعه توانایی اعمال ضربه سریعتر و با قابلیت اعتماد بیشتر ارتش کره شمالی به سنت همیشگی ، در هفتادو پنجمین سالگرد به قدرت رسیدن حزب کارگران کره ، دست به نمایش قدرت سخت افزاری خود در قالب یک رژه نظامی زد که گرچه در مقایسه با دو رژه قبلی که فوریه و سپتامبر 2018 برگزار شد ، کوچکتر ارزیابی میشود ، اما بدلیل رونمایی از یک موشک جدیدبالستیک قاره پیما از اهمیت بسیار زیادی برخوردار گردید . براساس تحلیل های اولیه ، این موشک بالستیک قاره پیما شامل یک حامل / پرتابگر 22 چرخ (بزرگترین لانچر موشکی رصد شده تا کنون ) است که احتمالا از نوع جدیدی از سوخت ترکیبی استفاده می کند . به گفته ناظران نظامی ، این موشک جانشین موشک بالستیک هواسانگ-15 که در رژه فوریه 2018 نمایش داده شد و در نوامبر پیش از آن به صوت علنی تست گردید ، خواهد شد . با این حال ، حامل /پرتابگر هواسانگ-15 تنها 18 چرخ را بخود می دید که براین اساس ، برخی معتقدند که موشک جدید بطور قابل توجهی از نمونه قبلی بزرگتر است . دپارتمان های اطلاعاتی ارتش ایالات متحده ، بلافاصله پس از رونمایی از هواسانگ-15 برای چندین بار تایید نموده بودند که این موشک بطور کامل قابلیت هدف قرار دادن خاک اصلی ایالات متحده را خواهد داشت ، بنابراین انتظار می رود که موشک جدید مزیتهای افزون تری شامل زمان پرتاب کوتاهتر ، قابلیت حمل چند کلاهک و درنهایت انبارداری با سوخت کامل را در اختیار داشته باشد . با توجه به این موارد ، شلیک این موشک بالستیک چندپیکانه موجب خواهد شد در یک درگیری احتمالی ، رهگیری وانهدام این موشک ، برا سامانه های دفاعی ارتش ایالات متحده نظیر GMD دشوارتر شده و برعکس ، شلیک این موشکها برای کره شمالی مقرون به صرفه تر باشد ، چرا که به پیونگ یانگ اجازه می دهد تا به اندازه شلیک چند موشک بالستیک تک پیکانه ، آسیب وارد کند . با این وجود ، هواسانگ-15 بیش از دوسال است که در خط تولید قرار دارد ولی موشک جدید که هنوز نامش در پرده ای از ابهام قرار گرفته ، جایگزین آن خواهد شد . برخی از تحلیلگران نظامی هدف کره شمالی از رونمایی اینچینی را برای تهدید کشور خاصی نمیدانند ، هر چند وضعیت تنش زدایی میان پیونگ یانگ و واشنگتن ، در حال حاضر در موقعیت شکننده ای قرار دارد و ایالات متحده نیز درصدد است تا دور جدیدی از تحریم های را علیه این کشور اعمال کند ، اما امکان تست یک موشک جدید و تشدید لفاظی ها در ماه های آینده منتفی نخواهد بود . از سویی دیگر ، برخی از ناظران تحولات شرق آسیا براین باورند که این امکان وجود دارد که در ازای اعمال یکسری محدودیتها برای برنامه تسلیحات هسته ای کره شمالی ، بخشی از تحریم ها لغو گردد ، هر چند این توافق هنوز صورت نگرفته و کره شمالی نیز احتمالا درصدد خواهد بود تا با گسترش زرادخانه کلاهکهای هسته ای کوچک و متقابلا تولید مواد شکافت پذیر بیشتر ، در مذاکرات احتمالی دست بازتری را داشته باشد تا درصورت موفقیت مذاکرات ، این اطمینان حاصل آید که ذخیره قابل توجهی از کلاهکها ، باقی ماند پی نوشت : 1-بن پایه 2- استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی در انجمن میلیتاری ، براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی " منوط به ذکر دقیق منبع است . امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند .
-
1 پسندیده شدهکره شمالی با هوشمندی رفت با ترامپ یه مذاکره کرد، چندتا عکس نمایشی گرفت، دقیقا همون چیزی که ترامپ لازم داشت، یه ساختمون رو هم منفجر کرد. حالا هم بمب اتمش رو داره، هم فشار جهانیو آمریکا از روش کمتر شد و حالا داره کم کم خودی نشون میده. عقل داشتن خیلی چیز مهمی هست.
-
1 پسندیده شدهقاره پیما اچ اس 15 موشک میانبرد اچ اس 12 موشک بالستیک تاکتیکی شبیه اسکندر موشک Kn 24 تانک جدید ؟؟؟؟؟ موشک ضدزره
-
1 پسندیده شدهبنام خداوند بخشنده مهربان با سلام خدمت دوستان عزیز میلیتاریست ؛ دوستان این داستان راستان، یکی از برگهای زرین ولی فراموش شده تاریخ دفاع مقدس هست. مطمئن باشید که ارزش خوندن رو داره ======= آغاز آشنایی شب بود. پتویم را برداشتم از چادر زدم بیرون. حوصله شلوغی را نداشتم. دلم می خواست یک گوشه ساکت گیر بیاورم و بخوابم. ذهنم درگیر اتفاقات صبح تا حالا بود. راه افتادم طرف زمین صبح گاه. با خودم گفتم: اینجا هم بزرگ است و هم آرامش بیشتری دارد. جای خلوت زمین صبح گاه را پیدا کردم و پتویم را پهن کردم و «آخیش». ولو شدم. چشم هایم خسته بود. اما آسمان هم زیبایی خاصی داشت. نگاه می کردم و فکرم مشغول که خوابم برد. نمی دانم چقدر گذشته بود که حس کردم کسی کنارم دارد زمزمه می کند. غلت زدم و پتو را کشیدم روی سرم. فکر کردم خواب می بینم، اما صدای زمزمه همچنان می آمد. سرم را بیرون آوردم و با چشمانم اطراف را کاویدم. حالا صدای گریه هم می آمد. چند نفر بودند انگار. تکان نخوردم. فقط چشم برگرداندم. سه نفر کنار هم نشسته بودند. زمزمه می کردند. دقت کردم هم به تُن صدا و هم به خودشان. یک دفعه حس کردم آب یخ ریختند روی سرم. حاج احمد متوسلیان، حاج همت و بابایی بودند. داشتند مناجات می خواندند؛ یعنی حاج احمد می خواند و همت و بابایی گریه می کردند. لبم را گزیدم و با خودم گفتم: «خاک بر سرت». یاد صبح افتادم که چه برخوردی با این سه تا داشتیم. * * * 350 نفر بودیم که از قم راهی جبهه شده بودیم. زیر نظر تیپ 27 محمد رسول الله(ص). قم خودش تیپ و لشکر نداشت و زیرمجموعة تهران بود. در زمین صبح گاه جمع شده بودیم و منتظر بودیم تا حاج احمد متوسلیان بیاید و فرمانده برایمان انتخاب کند. فکر می کردیم از جمع خودمان یکی را انتخاب کند که دیدیم یک نفر به سمت مان می آید. منظم ایستادیم. حاج همت بود و یک غریبه. همت کمی عصبانی بود. کمی تند صحبت کرد و ما هم نگذاشتیم کلامش تمام شود. زمزمة اعتراض مان کم کم به فریاد تبدیل شد و... هیچ... بی نتیجه ماند. گردان ما از تمام گردان ها بهتر بود. هم از لحاظ روحیه و هم توان جسمی و هم تجربه عملیاتی بچه ها. همین باعث شده بود حساس باشیم روی فرمانده مان تا متوسلیان هم با حساسیت برای مان تصمیم بگیرد. از رفتن همت چند دقیقه ای نگذشته بود که یک جیپ کنارمان توقف کرد. حاج احمد متوسلیان بود و حاج همت و آن غریبه. بچه ها متوسلیان را که دیدند غصه شان سر باز کرد. دور متوسلیان را گرفتیم. بغض کرده بودیم. بین ما و حاجی یک علاقه خاصی بود. خیلی می خواستیمش. حاج احمد نشست و ماهم دورش نشستیم. حاجی نگاه مهربانی به ما کرد و بعد شروع کرد به صحبت کردن. می گفت: «ما همه از جبهه آمدن مان یک هدف داشتیم و حالا هم فقط برای یک هدف می جنگیم. همه مان می خواهیم دل امام از ناراحتی دربیاید و شاد بشه. امام حالا گفته باید خرمشهر آزاد بشود. من و شما هم باید کمک کنیم تا این حرف امام به نتیجه برسه. بچه ها! شما غیر از این چیز دیگری می خواهید؟ نه به خدا. امام به ما بگوید بمیر، همه برایش جان می دهیم. اما و اگر و چرا هم نمی آوریم.» بعد دست غریبه را گرفت و گفت: «این بابایی است. برادر من و شما که مثل ماها فقط برای یک هدف آمده. به خاطر دل امام. من به او ایمان دارم. شما هم به او ایمان داشته باشید. این قدر در این یکی ـ دو سال جنگ در جبهه بوده و در عملیات ها شرکت کرده که کلکسیون تیر و ترکش است. هر دستوری که او بده دستور من است. شما هم مطمئن باشید که بابایی جز رضای خدا هیچ چیزی نمی خواهد. یکی از مجروحیت های شهید احمد بابائی در جبهه غرب بغض مان بی صدا اشک شده بود. حاجی هم دل مان را حسابی سوزاند. بابایی را کنار ما گذاشت و خودش و همت راه افتادند که بروند. دوره شان کردیم. حاجی را بغل کردیم و بوسیدیم. همت را هم. سوار جیپ شدند و رفتند. ما ماندیم و فرمانده جدیدمان حاج احمد بابایی. بابایی ارتشی بود. این را همان اول به ما نشان داد. شهید احمد بابائی (نیروی هوائی ارتش - پیش از انقلاب) به صف شدیم و گفت: به دستور من می دوید تا آن دیوار و برمی گردید. و شمرد: 1، 2، 3. دویدیم. اما چند نفر که هنوز دل شان با فرمانده ارتشی جدید نبود، ایستادند. رفتیم و برگشتیم. بابایی نگاهی به سر تا پایشان کرد. یکی لباس سپاه داشت و آن دو تا هم بسیجی بودند. سپاهی را تنبیه کرد و سینه خیز بردش. گفت: باید به دستور فرمانده تان گوش بدهید. چه بابایی و چه غیر از اون. تا شب آموزش و تمرین و بدو و بشین، حرکت، صبر و تنبیه و ... ادامه داشت. دیگر از تک و تا افتاده بودیم. موقع نماز رهایمان کرد. شام را که خوردیم، آماده می شدیم برای خواب. همه به فکر بابایی و سخت گیری هایش بودیم که دوباره آمد و شروع کرد در چادرهایمان گشتن. از تک تک بچه ها احوال می پرسید. نگاه می کرد که بچه ها شام خورده اند، پتو دارند، چیزی کم و کسر ندارند. مثل پدر مهربانی به بچه ها نگاه می کرد. همه ذهنیت ها را عوض کرد. انگار نه انگار که فرمانده مان است. شهید احمد بابائی در لباس ارتش * * * صدای «العفو العفو» و هق هق گریه سه نفرشان اشکم را درآورده بود. تکان نمی خورم که نفهمند آنجایم. نزدیک اذان صبح بلند شدند و رفتند و من تازه فرصت کردم بنشینم و آزادانه گریه کنم. خبر ازعملیات صبح توی صبح گاه، بابایی اول برای مان صحبت کرد. گفت: «فقط بیست روز تا شروع عملیات وقت داریم. باید هم در این بیست روز آماده شویم. عملیات آزادسازی خرمشهر، ان شاءالله. گردان ما هم خط شکن است. پس همه باید تلاش مان را بکنیم.» تمرینات مان شروع شد. سخت و طاقت فرسا. از نیمه شب شروع می شد تا اوایل شب بعد. خیلی سختی می کشیدیم، اما بابایی آن قدر محبت بچه ها را خریده بود که کسی لب به اعتراض باز نمی کرد. شهید احمد بابائی در کردستان مثلاً یک شب ساعت شش آماده باش زد. تازه نماز خوانده بودیم. آماده شدیم و پیاده راه افتادیم. تا ساعت چهار صبح راه می رفتیم توی بیابون. تاریکی مطلق. هیچ جا را نمی دیدیم. بچه ها شوخی می کردند که: ان شاءالله نماز صبح خود را اهوازیم. دیگری می گفت: این جوری که ما داریم می ریم هفت ـ هشت ساعت دیگه حرم حضرت معصومه(س) هستیم... هوا کم کم داشت روشن می شد دلشوره گرفتیم که نماز صبح مان را کجا می خوانیم که دیدیم دژبانی پادگان پیدا شد. کلی خندیدیم که حاجی دستت درد نکند. هشت ساعت ما را در بیابان دور خودمان گرداندی. حاجی قطب نما را 360 درجه گرفته بود و هشت ساعت پیاده دور زده بودیم. از پادگان به پادگان. فقط دویدیم که نمازمان قضا نشود. ادامه آموزش در انرژی اتمی بعد از چند روز قرار شد گردان برای آمادگی بیشتر به سایت انرژی اتمی دارخوین برود. کانکس های سایت انرژی اتمی دارخوین (مقر لشکر 17 علی ابن ابیطالب) انرژی اتمی در دید عراقی ها بود و جاده اش زیر آتش توپ و خمپاره ها. با این حال برای این که بیشتر آماده شویم، چند روز باقی مانده تا شروع عملیات را برای آشنایی بیشتر با شرایط و آموزش آنجا بودیم. هوا گرم بود. پنجاه درجه دمای آنجا بود. آفتاب پوست و استخوان را می سوزاند اما دل حاجی نمی سوخت انگار. تمرین های مان سرجایش بود. عطش هم پدرمان را درمی آورد. چون جاده زیر دید بود. فقط شب ها برای مان یک تانکر آب می آوردند که هم برای خوردن، هم برای شست و شو و هم.... به خاطر همین در مضیقه بودیم. از سحر تا نیمه شب آموزش می دیدیم. یک بار داشتیم کنار لوله های نفت می دویدیم که حاجی ایستاد. گردان را هم نگه داشت. بعد گفت: برادرها سریع پوتین هایشان را دربیاورند. سریع سریع. بعد بروید بالای لوله ها و بدوید تا آن انتها. چشم های مان گرد شد. همین جوری توی پوتین پاهای مان از شدت حرارت زمین می سوخت. حالا لوله آهنی ... که دیدیم حاج احمد بابایی خودش خم شد و پوتین هایش را درآورد. ما همین کار را کردیم و پریدیم بالای لوله ها و سوختیم. می سوختیم و می دویدیم. پاهایمان تاول داشت. تاول می زد. می سوخت. پوستش کنده می شد. خون می آمد. اما ما همچنان می دویدیم. بابایی بلند فریاد زد: «عملیات می خواهد شروع شود. شماها گردان خط شکن هستید. همه عملیات بسته به کار شماست. ضعف نشان دهید، کوتاهی کنید، بترسید یا خسته شوید، همه زحمات به هدر می رود. مهمات کم است. ادوات ما مثل عراقی ها نیست. باید با گوشت و پوست بجنگید. پس خسته نشوید. شهید بابائی ( نفر اول ایستاده از سمت راست) - حاج احمد متوسلیان ( نفر اول ایستاده از سمت چپ) دعای کومله یادش به خیر! چقدر سختی کشیدیم! شب ها فقط دو ساعت می خوابیدیم. آن قدر گرم بود که انگار در حمام سونا بودیم، ولی خستگی همه را بیهوش می کرد. اما بابایی همان دو ساعت را هم آرام نمی گرفت. دور می افتاد و به همه بچه ها سر می زد. تمام بچه ها را می شناخت. یک شب یکی از بچه ها از شدت گرما رفته بود بالای کانکس ها خوابیده بود. حاجی فهمیده بود یکی کم است. خیلی گشته بود تا بالاخره صبح بالای کانکس پیدایش کرده بود. صدایش زده بود که پسرم تو آن بالا چه کار می کنی؟ آن بنده خدا هم که مست خواب بود توی همان حال خواب و بیدار گفته بود: حاجی داشتم دعای کومله می خواندم خوابم برد. حاجی خندیده بود که: اولاً کمیل نه کومله، دوماً نماز صبح که خواندی با چی وضو گرفتی. گفته بود: با آب کتری. حاجی گفته بود پاشو بیا عزیزم توی کتری چایی بوده نه آب. تو با چایی وضو گرفتی و نماز خواندی. مربی روح و جسم وضعیت مان خیلی سخت بود. اما هیچ وقت شکایت نمی کردیم. مثل پروانه دور بابایی می گشتیم. یک ویژگی دیگری هم داشت، آن هم اینکه علاوه بر جسم بچه ها روح شان را هم تربیت می کرد. عادات بدمان را می خواست از بین ببرد. کمک مان می داد برای کشتن خواهش های نفسانی مان. مثلاً یک شب که بردمان رزم شب، گفت: کسی حق ندارد در حین رزم سیگار بکشد. صبح، خسته برگشتیم، اما نگذاشت برویم توی چادر. نگه مان داشت. گفت: کی سیگار کشید؟ کسی جواب نداد. پرسید: کی سیگار رو درآورد، ولی نکشید؟ دو نفر دست شان را بلند کردند. گفت: کی درآورد و لبش گذاشت؟ یک نفر دستش را بلند کرد. همه را مرخص کرد. از آن سه نفر، دو نفر بسیجی بودند و یکی پاسدار. به بسیجی ها گفت بروید، اما دیگر تکرار نشود، اما پاسدار را تنبیه کرد؛ صدتا کلاغ پر برو بعد مرخص. جانش بود و بسیجی ها شب عملیات شب عملیات رسید. مرحله اول آزادسازی خرمشهر تا چند ساعت دیگر شروع می شد. سینه هامان از شوق داشت می ترکید. حال و هوای خاصی داشتیم. ما و یک گردان از ارتش در قسمت خودمان خط شکن بودیم. باید از جاده اهواز ـ خرمشهر می گذشتیم. رمز عملیات را که اعلام کردند، حرکت کردیم. از رودخانه گذشتیم. به خط دشمن نزدیک شده بودیم. خط را شکستیم. کار سخت بود، اما انجامش دادیم. گردان از جاده رد شد، آن هم زیر آتش شدید دشمن. به اهداف رسیده بودیم و باید خط را تثبیت می کردیم. عراقی ها تازه بیدار شده بودند. آن قدر سنگین آتش می ریختند که به زحمت توانستیم طاقت بیاوریم. می دانستیم که در محاصره هستیم. بابایی گفته بود که باید یک هفته در محاصره باشید، اما مقاومت کنید و عقب ننشینید. به خاطر همین هرچه در توان داشتیم مهمات برداشته بودیم. برای یک هفته صبر و جنگ. گاهی فشار عراقی ها آن قدر زیاد می شد که بابایی هم آر.پی.جی برمی داشت و می آمد کمک ما هفت روز محاصره روز سوم محاصره، عراق پاتک سنگینی کرد. تنها سلاح سنگین مان آر.پی.جی بود و گلوله ها هم خیلی کم. عراقی ها با تانک هایشان به طرف ما می آمدند. تشنگی، خستگی، فشار دشمن و کمبود مهمات امان بچه ها را بریده بود. حاج احمد متوسلیان و همت هم کنار ما بودند. شهید ناطق آر.پی .جی زن بود. یک لحظه عصبانی شد و رفت مقابل متوسلیان و داد زد: «حاج احمد دروغگو! کو توپ هات؟ کو تانک هات؟ دروغگو متوسلیان صبر کرد. وقتی شهید ناطق داد و قالش تمام شد با حالت جدی گفت: «بسیجی توپ و تانکش آر.پی.جی اش است. اگر بسیجی بخواهد به فکر توپ و تانکش باشد، باید بمیرد نگاه بچه ها همه به حاجی و کلامش بود. مطیع بودیم. با سختی آن محاصره هفت روزه را گذراندیم. هفت روز مظلومیت و تشنگی، بی مهماتی، هفت روز گوشت و خون مقابل توپ و تانک. هفت روز یک گردان در مقابل دو لشگر عراق. خیلی از بچه ها شهید و مجروح شده بودند، اما حاج احمد گفت مرحله دوم را هم باید شما انجام بدهید. در مرحلة دوم بابایی دستور داد که فقط سلاح سبک بردارید. یعنی همان آر.پی.جی را هم نمی توانستیم ببریم. راه افتادیم و تا پشت توپ خانة عراق در سکوت رفتیم. وقتی بابایی کلت منور را شلیک کرد و «الله اکبر» گفت، مثل عقاب برسرشان ظاهر شدیم. درگیری مان بالا گرفت. اما توانستیم توپخانه عراقی ها را تصرف کنیم. خیلی از دوستان مجروح و شهید شده بودند. بابایی هم مجروح شده بود. اما نگذاشت بچه ها متوجه بشوند. در پنج کیلومتری خرمشهر بودیم. باید همان جا خط مان را تثبیت می کردیم. بابایی را عقب برده بودند. بی فرمانده بودیم. باز هم کمبود مهمات، تشنگی و خستگی. آتش دشمن هم پدرمان را درآورده بود. با هرچه داشتیم و نداشتیم مقاومت می کردیم. مهمات مان رو به اتمام بود. پاتک دشمن هم خیلی سنگین. تعدادمان هم کم شده بود. حالت ناامیدی داشتیم که دیدم یک موتوری با سرعت، زیر باران گلوله دارد می آید. بی اختیار برایش صلوات فرستادیم که سالم برسد. وقتی رسید، رفتم جلو. موتورش را خاموش کرد. دستش را جلو آورد و گفت: «سلام. من زین الدینم. از قم. شما بچه های گردان مالک هستید؟» باهاش دست دادم و گفتم: «سلام. من هم حاجی زاده ام. آره. ما بچه های مالک ایم. مهمات مان دارد تمام می شود. مهمات می خواهیم.» سریع موتورش را روشن کرد و گفت: «می آورم الان می روم مهمات می آورم.» تا آمد راه بیفتد، پریدم پشت موتور و همراهش رفتم. عراقی ها هم با گلوله بدرقه مان کردند. رسیدیم سر جاده. حسن باقری و حاج همت هم آنجا بودند. مهمات را که برداشتیم، می خواستیم راه بیفتیم که حسن باقری دیدمان. آمد جلو. نگاهی به صورت من کرد. وقتی حال زار و رنگ و روی مرا دید، محکم با دستش کوبید توی صورتش و گفت: عزیزجان، چرا این جوری شدی؟ دستم را گرفت که مثل یخ سرد بود. دوباره کوبید توی صورتش و گفت: خاک بر سر من! خدایا چه کار کنم؟ همت دست باقری را گرفت تا دیگر خودش را نزند و مدام می گفت: حسن جان، دعا کن!» حال باقری دلم را خیلی سوزاند. واقعاً چقدر ما غریب و بی وسیله بودیم. راه افتادیم. باقری بی تاب بود. برگشتیم پیش بچه ها با یک موتور مهمات. دویدند و مهمات را گرفتند. من همانجام افتادم روی زمین. اشعری پرید پشت موتور و با زین الدین رفتند که دوباره مهمات بیاورند. اشعری که می آمد، من می رفتم ... سه روز بدون فرمانده وضعیت جسمی مان اصلاً خوب نبود. سه روز کشید تا توانستیم خط را تثبیت کنیم. حالا فقط پنجاه نفر مانده بودیم. سیصدتا از بهترین دوستانمان شهید یا مجروح بودند. خسته و دلشکسته بودیم که بالگردی نزدیکمان نشست. مقابل چشمان بهت زده مان بابایی از بالگرد پیاده شد.دستش را گچ گرفته بودند. دویدیم طرفش. دورش را گرفتیم. این سه روز بدون فرمانده، با پاتک های سنگین دشمن و سیصد داغ، بی اختیار اشک هایمان سرازیر شد. بچه هایی شده بودیم دور از پدرشان. آن روز خیلی گریه کردیم. بابایی نشست. همه ما هم دورش. ولی ، کار هنوز تمام نشده بود. خرمشهر هنوز دست عراقی ها بود. مرحله آخر عملیات و عروج فرمانده ما آخرین مرحلة عملیات را هم ما باید انجام می دادیم. گردان مالک هنوز زنده بود و خرمشهر اسیر. پس گردان ما جان می داد تا ناموس و غیرتش را نجات دهد. بابایی صحبت می کرد و ما گریه می کردیم. اراده های خسته مان دوباره جان گرفت و احساس شور و توان انجام کار درون مان زنده شد. دستان هم را فشردیم. یکدیگر را در آغوش گرفتیم. سر بر شانه هم گذاشتیم و همه خاطراتمان را گریه کردیم. همة برادرهای شهیدمان را، همة نوجوان های پرپر شده را، همه تن های بی سر را، همة بدن های قطعه قطعه شده را، . همة مادران بی پسر شده را گریه کردیم. همه کربلای بی حسین(ع) را ، و همة زینب(س) بی عباس(ع) را. کمرمان را محکم تر بستیم وهمچنین سربندهای یازهرای مان که تمام بچه های گردان مالک بر بازوی راست خود بسته بودند باید گلوگاه شلمچه به بصره را می بستیم؛ مرحلة سوم عملیات آزاد شدن خرمشهر. عملیات شروع شد. درگیری سخت تر از قبل بود. عراق نمی خواست خرمشهر را از دست بدهد. یک قدم تا خرمشهر فاصله داشتیم. کار سخت بود، اما انجام شدنی. باید به هر قیمتی در روز خط را می شکستیم. وسط عملیات دیگر بابایی را ندیدیم. دلمان شور می زد، اما آتش دشمن سنگین بود. خمپاره ای بابایی را از ما گرفته بود. بدون فرمانده می جنگیدیم و نمی دانستیم. نمی گذاشتند بچه ها بفهمند که روحیه شان را نبازند. سرانجام اهداف را گرفتیم. عملیات تمام شد. دنبال فرمانده مان می گشتیم. خرمشهر آزاد شده بود. می خواستیم همراه بابایی وارد شهر شویم. اما هرچه سراغ او را گرفتیم خبری نبود. رفته بود پیش بچه های دیگر. پیش آن 320 نفر. دلش برایشان تنگ شده بود. رفته بود پیش مهدی اجاق، احمد سعادتمند، اسماعیل پانزده ساله، پیش رضا بلندیان، مختاری، حیدرزاده، حسین ملاغلامی، ناطق، محمد، علی، مجتبی و ... سی نفر از گردان 350 نفری یاد حسین ملاغلامی به خیر. باهم آر.پی.جی می زدیم. مرحله دوم رفت بالا و یک تانک را زد و خوشحال فریاد زد: علی تانک را زدم. پریدم بالای خاکریز تا تانک را ببینم و فریاد زنان گفتم: آفرین حسین، آفرین، اما حسین جوابم را نداد. برگشتم دیدم حسین افتاده. نشستم بالای سرش. بوسیدمش. شهید شده بود. آن موقع سه تا آر.پی.جی زن بودیم، اما بدون حسین ملاغلامی... نرفتیم خرمشهر را ببینیم. دیگر خسته بودیم. تازه می فهمیدیم که چقدر خسته ایم. این دو هفته اندازه دو سال پیر شده بودیم. راهمان را گرفتیم و برعکس همه که می رفتند خرمشهر، ما چند نفر به سمت پادگان برمی گشتیم نزدیک چادرهایمان که شدیم، احساس غربت داشت دیوانه مان می کرد. چادرهای 350 نفری و حالا فقط چند نفر. سی نفر از گردان 350 نفری خدا، چه کار کنیم؟ هرکس وارد چادر خودش که می شد، مثل ابر بهار گریه می کرد. مظلومیت، بی کسی، تنهایی، داغ، داغ برادر و عزیزتر از برادر، همه مان را مچاله کرده بود. مخصوصاً باباغلامی را که مسئول تدارکات مان بود. چون تدارکات کم بود گاهی بچه ها ازش کمپوت می خواستند با بداخلاقی جواب منفی می داد. می گفت: فقط شب عملیات. شب عملیات هم آمد و به همه یک کمپوت داد. اما چون می دانستیم باید یک هفته در محاصره بجنگیم و باید هرچه می توانستیم مهمات برداریم به جای کمپوتمان دو سه تا نارنجک برداشتیم. توی چادرها کمپوت را گذاشتیم و رفتیم. روضه بابا غلامی بابا غلامی حالا می دید چادرهای خالی از بچه هاست و گوشة هر چادر هم چند کمپوت. شروع کرد به گریه کردن. خودش را می زد. مثل پدرهای پسرمرده زار می زد. زبان گرفته بود: «مهدی جان، حمیدم، دورت بگردم بابا. کجایی اسماعیلم. برایت کمپوت آوردم. بمیرم من که شما را اذیت کردم. رضا جان. آقا هادی. بابا بیایید. محمدم، کمپوت نمی خواهی. خدایا کجان بچه هایم. خدایا گل هایم پرپر شدند.» روضه ای بود چندنفره که دل ها را می سوزاند. گردان مالک حالا شده بود دسته مالک. دسته بی فرمانده. دیگر کاری نداشتیم. بار و بندیلمان را جمع می کنیم و راهی قم می شویم. باید برای تشییع بچه ها برسیم. به خانواده هایشان سر بزنیم و سراغ مجروحین هم برویم. راه می افتیم. در قطار کسی حوصله شوخی ندارد. سکوت و غم و نگاه و اشک و سوزهای آرامی که از گوشة چشمانمان می آید و صورت ها را خیس می کند. کسی برای گردان مالک یادمان نمی گیرد!؟ چند روزی در شهر هستیم. قرار است لشکرهای سپاه سازمان جدیدی بگیرند. نیروهای قم می روند زیر نظر لشکر 17 علی بن ابی طالب و از تهران و لشکر 27 محمد رسول الله(ص). جدا می شوند. گردان مالک هم می رود زیر نظر لشکر 17. دسته مالک از 350 نفر فقط سی نفر نیرو دارد. پس منحل می شود گردان فراموش شده ای که نه لشکر 27 برایش یاد می گیرد و نه لشکر 17. مهم نیست. بچه ها روسفیدند. مثل فرمانده غریب شان حاج احمد بابایی، فرمانده صبور و مهربانشان. از ارتش آمده بود در سپاه و کنار بسیجی ها خدمت کرد و حالا ... ما هم تا آخر جنگ بودیم. هرچند که از آن سی نفر هم حالا تنها ده نفر مانده ایم؛ ده نفری که یادگار جنگ اند. جانبازاند و البته سرافراز * * * گفت وگو با علی حاجی زاده و ناگفته هایی از حماسه آفرین خرمشهر، شهید احمد بابابی ================ این خاطرات که جگر من رو سوزند بچه ها. شما رو نمیدونم انشاءالله که لایق باشیم تا امروز پرچم این شهدا رو نگذاریم که به زمین بیوفته و فردای قیامت هم در کنارشون محشور بشیم. ============ بسیار زیبا و تأثیرگذار... منتقل شد PersianKing
-
1 پسندیده شدهبنام خداوند بخشنده مهربان با سلام خدمت دوستان عزیز میلیتاریست پیش از این و در سه تاپیک پیشین به اتفاق ، به زندگی سه تن از نام آوران گمنام دفاع مقدس پرداخته بودیم. یعنی شهید بهمن دُرولی ، شهید مرحمت بالازاده و شهید احمد بابائی. در این تاپیک نیز طبق روال پیشین به معرفی یکی دیگر از قهرمانان نسبتا گمنام دفاع مقدس خواهیم پرداخت : نامه رئیس جمهور بهمن ماه 1361 ساعت 2 بعد از ظهر ، زنگ در خانه به صدا در می آید. پدر که نزدیک ترین نفر به درب است ، آنرا باز می کند. خودروئی و دو نفر که متواضعانه سلام می کنند ، کادر چشم هایش را پر می کنند. یکی از آنها در حالی که لبخندی صمیمی بر لب دارد ، با دو دست نامه ای تقدیم می کند. آنها خداحافظی مبکنند و می روند ؛ ولی پدر چنان غرق نامه می شود که رفتن آنها را متوجه نمی شود. چرخی می خورد و به درون خانه می رود. چیزی غریب در دلش و التهابی شدید از جستجو در درونش شکوفه می زند. نامه از طرف رئیس جمهور وقت ، حضرت آیت الله خامنه ای است و او متعجبانه پشت و روی پاکت نامه را خوب نگاه می کند. با خود می گوید : رئیس جمهور کجا و منزل ما کجا ؟ شاید نامه مال کسی دیگر است و آنها اشتباهی آن را آورده اند. ولی آدرس دقیقا درست است ؛ نامه مربوط به پسرش حسن است. اما او بی آنکه متوجه باشد ، حریصانه نامه را باز می کند و می خواند : بسمه تعالی برادر حسن درویش ، فرمانده لشکر 15 امام حسن - علیه السلام شهادت پاسداران عزیز و سرافراز و سرخ رویان دنیا و آخرت ، برادران حسن باقری و مجید بقایی و برادران شهید همراه آنان را به شما همسنگر مقاومشان تبریک و تسلیت می گوییم و یاد همه کبوتران خونین بال انقلاب اسلامی را گرامی می داریم. امیدوار به رحمت خدا و مطمئن به پیروزی نهائی ، راه آن عزیزان را تا پایان ادامه دهید. " و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین " . سید علی خامنه ای ، رئیس جمهوری اسلامی ایران شهید حسن درویش ( اولین نفر از سمت راست ) در کنار مقام معظم رهبری امضای حضرت آیت الله خامنه ای در پائین نامه ، برق شادی را در چشمان پدر به همراه می آورد. ولی متعجبانه هنوز به عنوان نامه خیره شده است. همانجائی که نوشته شده : برادر حسن درویش ، فرمانده لشکر 15 امام حسن - علیه السلام پدر با خود می گوید : آیا درست نوشته اند ؟ حسن پسرم فرمانده لشکر است ؟ ولی چرا هر وقت می پرسیدم در جبهه چکاره ای ، هیچ وقت جواب درستی به من نمیداد و فقط می گفت که مثل همه بسیجی ها پست می دهم ؟! روی به آسمان می کند و و در حالی که همچنان خوشحال است ، زیر لب می گوید : خدایا شکر که پسرم فرمانده لشکر توست. بعد به تندی مثل بچه ای که بخواهد ناشیگرانه خطایش را بپوشاند ، در نامه را می بندد و در حیاط خانه ، نامه را به حسن می دهد. حسن نگاهی مشکوک به نامه می کند. آن را باز می کند و می خواند. متعجبانه می پرسد : پدر ، در نامه باز بود ؟ - نه بسته بود. پس کی آن را باز کرد ؟ پدر با شرمساری می گوید : ببخش پسرم ، من آنرا باز کردم. مثل کسی که دوست نداشته باشد ، جواب مثبت بشنود ؛ می پرسد : حتما آن را هم خوانده ای ؟ پدر با همان لحن شرمسار می گوید : بله فرزندم و فهمیدم که تو فرمانده ای ؛ چیزی که همیشه از من پنهان کرده بودی. حسن عقب عقب می رود و به جایی تکیه می دهد و می گوید : من فقط برای اسلام و اجرای احکام قرآن به سپاه رفته ام. به من فرمانده نگوئید. من خاک پای بسیجیان هستم. من فقط یک خدمتگذارم. حضرت امام با آن عظمت روحی اش می گوید : به من رهبر نگوئید ، خدمتگذار بگوئید و من که خاک پای اویم به خودم لقب فرمانده بدهم ؟ شهید حسن درویش در محضر حضرت امام ولی پدر با لبخند رضایت بخشی ، مثل کسی که قند توی دلش آب کرده باشند ، همچنان به حسن می نگرد. نگریستنی که هیچ شباهتی با نگاه های پیشین اش ندارد. سرلشکر شهید حسن درویش شهید حسن درویش در سال 1341 در روستای جعفرآباد از توابع شهرستان شوش دانیال در یک خانواده مذهبی و کشاورز چشم به جهان گشود. حسن در دوران ابتدائی بود که به دلیل شرایط حاصل از تقسیم زمین های کشاورزی (اصلاحات ارضی و انقلاب سفید) ، زمین کشاورزی خانواده حسن از دست می رود ، به همین علت مجبور به ترک روستا و خانه و کاشانه خود می شوند. مادرش می گوید : طاغوت زمین و زندگی ما را تصاحب کرد و منزل مان را در روستا با خاک یکسان نمود. ناچار به دزفول رفتیم و خانه ای کرایه کردیم. بعد ار آنکه زمین های کشاورزی خود را از دست دادند ، وضعیت اقتصادی خانواده در شرایط سختی قرار میگیرد. شهید حسن درویش (اولین نفر از سمت چپ) شهید حسن درویش که تاب و تحمل دیدن شرایط سخت خانواده اش را ندارد ، تا کلاس هشتم را در دزفول می خواند ولی پس از آن آستین همت را بالا زده و در کنار برادرش که دکانی اجاره کرده بود ، مشغول به کار می شود تا از این طریق بتواند بخشی از بار مشکلات اقتصادی خانواده را سبک نماید. در همین ایام است که حسن گمشده اش را در مسجد و محراب می یابد و در همان سنین نوجوانی شب ها جهت فراگیری قرآن در مجالس قرآن شرکت می کند. او عموما هر روز غروب از سرکار به خانه می آمد و سپس برای ورزش می رفت. وزنه برداری ورزش مورد علاقه او بود و هنوز هم وزنه هایش در خانه به یادگار مانده است. آغاز نهضت این شهید بزرگوار ، با شروع انقلاب در راهپیمائی ها حضوری فعال داشت. وی اعلامیه ها و عکس های حضرت امام (ره) را پخش می نمود. با پیروزی انقلاب اسلامی از اولین کسانی بود که در کمیته انقلاب اسلامی شهر شوش ، مشغول به حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب شد. با تشکیل سپاه پاسداران دزفول ، به عضویت این نهاد مقدس در می آید. با شروع جنگ تحمیلی وارد جبهه می شود و به خرمشهر اعزام می شود. با گسترش جبهه شوش به این جبهه اعزام می شود. با توجه به نیاز بکارگیری سلاح های سنگین ، برای طی دوره آموزش ادوات به ارتش مأمور می شود و ظرف مدت کوتاهی استفاده از سلاح های سنگین ار جمله خمپاره انداز 120 میلی متری را فرا گرفت و بعد از برگشت خود ، اقدام به آموزش برادران بسیجی و سپاهی نمود و واحد خمپاره انداز جبهه شوش را تشکیل می دهد. در حین عملبات رمضان ؛ از سوی قرارگاه کربلا به سردار حسن درویش ماموریت سازماندهی فرماندهی " تیپ 17 قم/شوش " ابلاغ می گردد. وی پس از مدتی تیپ 17 قم ( که بعدها به نام لشکر 17 علی ابن ابی طالب قم نامیده می شود) را به دوست و همرزم اش شهید مهدی زین الدین تحویل میدهد. شهید مهدی زین الدین فرماندهان قرارگاه کربلا ، وقتی توانمندی و پشتکار حسن را در تأسیس تیپ 17 قم/شوش می بینند ، دستور فرماندهی کل سپاه را در تشکیل تیپ بعثت به وی ابلاغ می کنند و شهید درویش با بهره گیری از تجارب همرزمان خود ؛ نظیر سرداران شهید حبیب الله شمایلی ، شهید عبدالعلی بهروزی ، شهید خداداد اندامی و ... ، تیپ ویژه بعثت را بنیان گذاری می کنند. اما از آنجائی که شهید درویش و همرزمانش ارادت خاصی به امامان معصوم داشتند ، با مشورت و همفکری آنان ، تیپ بعثت را به تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) تغییر نام می دهند. سردار سرلشکر شهید حسن درویش از ابتدای شروع جنگ در میادین نبرد (جبهه شوش) حضور یافت و به دلیل شایستگی خود به عنوان جانشین محور عملیاتی آن منطقه منصوب می گردد. وی به عنوان فرماندهی تیپ در عملیات های فتح المبین ، بیت المقدس ، رمضان ، محرم و والفجر مقدماتی حضور یافت و سرانجام در عملیات بدر مزد زحمات و تلاش های صادقانه و مخلصانه خود را گرفت و به جمع یاران شهید خود ، خصوصا فرمانده و مرشدش سرلشکر شهید دکتر مجید بقائی پیوست. شکارچی تانک با شروع جنگ تحمیلی در محور شوش ، حسن درویش از کناره کرخه تا شرق دجله سدی شد علیه مزدوران حزب بعث. آنگاه که لشکر خصم تا کنار رود کرخه به قصد تصرف شوش و جاده استراتژیک اهواز-اندیمشک آمده بود ، حسن با همان چند نیروی جان بر کف که تنها یک قبضه آر پی جی - 7 داشتند ، به جنگ تیپ 57 پیاده مکانیزه عراق رفتند و خواب را بر دشمن حرام کردند. دشمن قصد داشت با زدن پل بر روی رودخانه کرخه ، شوش را به تصرف خود درآورد ؛ ولی شناسائی به موقع شهید درویش ، مانع از فعالیت دشمن در آن دشت شد. مهارت شهید حسن درویش در استفاده از آر پی جی - 7 بی نظیر بود. او با درست کردن قایق های محلی ( که از باد کردن مشک و پوست بز درست می شدند) ، به آن طرف کرخه می رفت و به شکار تانک های دشمن می پرداخت. این اقدامات حسن تکیه کلام رزمنده ها شده بود و می گفتند وای بحال تانک های عراقی اگر با حسن مواجه شوند. اولین فرماندهی ؛ اولین پیروزی در اوایل جنگ ؛ مسئولیت جبهه شوش به او سپرده شده بود و ایشان ضمن آماده کردن نیروها در مورخه 25 فروردین 1360 ، طی عملیاتی با رمز " یا مهدی ادرکنی" به قلب دشمن زد. در این عملیات ظفرمند که با فرماندهی ایشان صورت گرفت ، قسمتی از تپه های استراتژیک منطقه شوش آزاد شد. در این عملیات تعدادی تانک و نفربر عراقی منهدم و نفرات زیادی از نیروهای دشمن اسیر و به پشت جبهه تخلیه شدند. با گسترده شدن جبهه شوش و نیاز به بکارگیری سلاح های سنگین ، او به ارتش مأمور شد و ظرف مدت کوتاهی استفاده از سلاح های سنگین از جمله خمپاره (خصوصا خمپاره 120) را فرا گرفت و بعد از برگشت خود ، شروع به آموزش برادران بسیجی و سپاهی نمود و یگان خمپاره انداز جبهه شوش را تشکیل داد. این یگان در عملیات فتح المبین ، نقش جاوادنه و غیر قابل انکاری از خود به یادگار گذاشت. فرمانده تیپ ساز چند روز بعد از عملیات فتح المبین ، بنا به دستور فرمانده وقت کل سپاه ، سردار محسن رضائی ، مأموریت تشکیل و فرماندهی تیپ مشترک 17 (متشکل از رزمندگان شهرهای قم و شوش ) به ایشان واگذار گردید که ظرف مدت 20 روز آن را تشکیل داد. تیپی که یکی از بهترین یگان های عمل کننده در عملیات رمضان بود. شهید حسن درویش (دومین نفر از سمت راست در ردیف دوم) و سایر فرماندهان ارشد سپاه شهید زین الدین (چهارمین نفر ایستاده) و شهید درویش (سومین نفر نشسته از راست) پس از تحویل مسئولیت تیپ 17 به شهید مهدی زین الدین ، مأموریت تشکیل تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) نیز به ایشان محو گردید که با تلاش شبانه روزی تشکیل و سازماندهی شد و بعدا به نام تیپ مستقل 15 تکاور دریائی معروف شد که نقش مهمی در عملیات های بزرگ خیبر و بدر در هورالهویزه ، شرق رودخانه دجله ، کنار اتوبان العماره- بصره و خطوط پدافندی داشت. شهید درویش و شهید شمایلی تمرینات تیپ آبی - خاکی امام حسن مجتبی (ع) تمرینات تیپ آبی - خاکی امام حسن مجتبی (ع) تمرینات تیپ آبی - خاکی امام حسن مجتبی (ع) تمرینات تیپ آبی - خاکی امام حسن مجتبی (ع) پرواز تا جاودانگی سردار حسن درویش ، پس از تشکیل تیپ امام حسن مجتبی (ع) ، مدتی به لبنان اعزام شد تا در آنجا به آموزش برادران لبنانی و فلسطینی خود بپردازد. پس از بازگشت از لبنان مجددا در لشکر 17 علی ابن ابی طالب مشغول به خدمت شد. حسن پس از مدتی با دستور فرماندهی کل سپاه مجددا به تیپ 15 آبی - خاکی امام حسن (ع) بازگشت و با فرماندهی این تیپ در عملیات های مختلف شرکت کرد. شهید حسن درویش ، چند ساعت پیش از شهادت سرانجام شهید حسن درویش ، فرمانده 23 ساله ای که ظرف دو سال دو لشکر مهم سپاه را تأسیس و فرماندهی کرد ، در عملیات بدر ، بصورت گمنام و بدون مسئولیت در کنار سایر بسیجیان به نبرد پرداخت و پس از انهدام چندین پاسگاه دریائی دشمن و در سخت ترین نقطه عملیات برای نابودی کمین های دشمن ؛ از ناحیه سر مورد اصابت تیر خصم قرار گرفت و جاودانه شد... شهید حسن درویش در کنار سرلشکر عزیز جعفری (فرمانده کل سپاه) شهید حسن درویش ، به همراه جمعی از فرماندهان وقت سپاه در محضر مقام معظم رهبری ------------- پ.ن : لطفا دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند ------------------------------ گردآوری و باز نویسی: مهران 55 مالکیت معنوی : بازنشر مطالب این تاپیک فقط با ذکر Military.ir به عنوان منبع مجاز است. منابع : گردآوری از تیپ خوبان ، تبیان ، پایگاه اطلاعاتی شهدای خوزستان و ... http://hezbollah110.blog.ir/post/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B4 http://hasandarvesh.blogfa.com/ http://t-khoban.blogfa.com/tag/%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B4 http://manahel.mihanblog.com/post/739 http://www.tebyan-zn.ir/News-Article/Religion_Thoughts/holy_defence_review/god_men/martyr_biography/2012/4/19/59433.html http://safeer.blogfa.com/tag/%D8%AA%DB%8C%D9%BE-15-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%D9%86 http://ahwaz.irib.ir/-/%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B4 http://www.negahmedia.ir/media/show_video/15773
-
1 پسندیده شدهجنگ جهانی دومی جنگی بود تمام عیار که سرنوشت جهان امروز را با کنار هم چیدن کشورها رقم زد. یکی از نبردهایی که در این جنگ به وقوع پیوست, نبرد استالینگراد در حمله ی المان به شوروی بود. این نبرد حماسه های بسیار زیادی برای گفتن دارد. یکی از این حماسه هایی که در این جنگ به وقوع پیوست, دفاع از ساختمانی بود که امروزه با نام ساختامن پاولوف یا pavlov's house شناخته میشود. ابتدا نگاهی کوتاه به فرمانده ی جوخه ای 25 نفره که از این ساختمان در طی شصت روز در مقابل الماانها دفاع کردند, بپردازیم. یاکوف پائولوف, متولد چهارم اکتبر سال 1917 و وفات بیست و نهم سپتامبر 1981, یک سرباز ارتش سرخ شوروی بود که در تاریخ بیست و هفتم سپتامبر 1942 به مقام قهرمان اتحاد جمهوری شوروی, نائل امد. مدال عنوان قهرمان اتحاد جمهوری شوروی بالاترین مقامی بود که در شوروی وجود داشت که به قهرمانان به صورت یک مدال اهدا میشد. یاکوف پائولوف اما حماسه ای که ایشان در نبرد استالینگراد رقم زد, چه بود؟ در 27 سپتامبر سال 1942 جوخه ی تحت فرمان یاکوف پائولوف موفق شد یک ساختمان مسکونی چهارطبقه که به وسیله ی المانها تسخیر شده بود را بازپس گیرد و سپس از این ساختمان در برابر حملات ادامه دار ارتش المان نازی, تا دو ماه بعد که قوای شوروی رسیدند و محاصره شکسته شد, دفاع کنند. این ساختمان و حماسه ی دفاع از ان با نام ساختمان پاولوف در تاریخ نقش بست. به خاطر نقش قابل توجه یاکوف پائولوف در این نبرد, او نائل به دریافت مدال عنوان قهرمان اتحاد جمهوری شوروی و مدال نشان لنین و مدال نشان انقلاب اکتبر و دو مدال نشان ستاره ی سرخ و چندین مدال دیگر شد. پس از جنگ نیز به حزب کمونیست پیوست. او سه بار به عنوان معاون شورای عالی جمهوری سوسیالیستی فدراتیو شوروی انتخاب شد. اما ماجرای این نبرد و دفاع از این ساختمان چه بود؟ ماجرای ساختمان پاولوف در طی محاصره ی استالینگراد به وسیله ی المانها در تاریخ بین 27 سپتامبر تا 25 نوامبر سال 1942 اتفاق افتاد. این ساختمان که معروف به ساختمان پاولوف هست, یک ساختمان چهار طبقه در مرکز استالینگراد و عمود بر رودخانه ی ولگا بود و مشرف بر روی میدان نهم ژانویه و یک میدان بزرگ معروف به یکشنبه ی خونین بود. در سپتامبر سال 1942 این ساختمان به وسیله ی نیروهای المانی مورد هجوم قرار گرفت و یک جوخه از سپاه سیزدهم ارتش شوروی دستوری مبنی بر دفاع از این ساختمان دریافت کرد. این جوخه به وسیله ی گروهبان یاکوف پاولوف هدایت میشد, یک افسر غیر رسمی که در ان زمان بر اثر کشته و زخمی شدن تمام افسران کادر (ترجمه ی خودم) , هدایت جوخه را به دست گرفته بود. منظور من از افسر غیر رسمی این هست که به خاطر کشته شدن یا زخمی شدن افسر این خوجه, اقای یاکوف موقتا هدایت این جوخه رو به دست گرفته بود. وجه تمایز و نقطه قوت استراتژیکی این ساختمان این بود که با این ساختمان میشد از یک بخش کلیدی و مهم باریکه ی ولگا دفاع کرد. نقطه قوت تاکتیکی ساختمان نیز به خاطر موقعیت ان بر روی یک خیابان متقاطع بود که به مدافعان یک خط دید یک کیلومتر به طرف شمال جنوب و غرب میداد. پس از چند روز, که نیروهای کمکی و پشتیبانی رسیدند, افراد یاکوف استعداد تحت فرمان جوخه را تا 25 سرباز افزایش دادند و مدافعان را با مسلسل, راکتهای ضد تانک و خمپاره مجهز کردند. برای اجرا کردن فرمان شماره 227 استالین, با نام "not one step back" گروهبان یاکوف پاولوف دستوری مبنی بر استقرار شدن در ساختمان و دفاع از ان تا اخرین گلوله و اخرین سرباز, دریافت کرد. برای اجرای این دستور, یاکوف دستور داد تا اطراف ساختمان چهار لایه از سیم خاردار و میدان مین بسازند و بر روی هر پنجره ی مشرف به میدان, یک مسلسل مستقر کنند. در اقدامات اولیه ی دفاعی , یاکوف متوجه شد که تفنگ ضد تانکهای ptrs-41 که بر روی سقف نصب کرده بودند, برای استفاده در کمین غیر منتظره ی تانکهای المانی, زمانی که تانکها به داخل برد دفاعی ساختمان وارد میشدند, موثر است. با این روش, سقف برجکهای نازک تانکها, در معرض اتش تنفگهای ضد تانک از طرف بالا قرار میگرفتند, و تانکها قادر نبودند برای جواب دادن, اسلحه های خود را به قدر کافی به طرف بالا ببرند. برای ارتباطات داخلی بهتر, نیروهای یاکوف, دیوارهای زیرزمین ساختمان و سقف بالایی را تخریب کرده بودند و سیم ارتباطی را به طرف خارج از ساختمان به محل استقرار نیروهای شوروی, حفر کرده بودند. تجهیزات پشتیبانی نیز به وسیله ی خندقها ویا قایقها, با وجودی که المانها به وسیله ی حمله ی هوایی المانها مواجه میشدند, به این طرف رودخانه می امدند, حمل میشدند. با این حال غذا و مخصوصا اب, برای مدت کوتاهی کفایت میکرد. به خاطر نبود تخت خواب, سربازها سعی میکردند بر روی پشم شیشه های مخصوص ایزوله کردن لوله ها که ترکیده بودد, بخوابند و این مزید بر اتشهای کور المانها شده بود که سعی میکردند مقاومت انها را بشکنند. المانها چند بار در روز به ساختمان حمله میکردند. هر دفعه, پیاده نظام المانها و یا تانکهای المانی, سعی میکردن که از میدان عبور کنند و به ساختمان نزدیک بشوند, اما نیروهای یاکوف, انها را به وسیله ی اتشهای مسلسلها و شلیک تنفگهای ضد تانک از زیرزمین, پنجره ها و سقف, متوقف میکرد. به همین ترتیب, مدافعان, و همچنین مردم غیر نظامی شوروی که در تمام مدت در زیرزمینها زندگی میکردند, از این نبرد سخت که بین 27 سپتامب رتا 25 نوامبر در جریان بود و سپس به وسیله ی حمله ی گسترده ی شوروی باری از مدافعان برداشته شد, به دور نگهداشته شده بودند. ساختمان پس از نبرد.. ساختمان پاولوف, تبدیل به یک سمبل برای این مقاومت فوق العاده ی نیروهای روسی در طی نبرد استالینگراد شد, که در نهایت پس از ماه ها تلفات گسترده در دو طرف, منجر به پیروزی قاطع برای شوروی گشت. ژنارل واسیلی چوکوف ( واسیلی چویکوف ) , ژنرال فرمانده ی نیروهای شوروی در استالینگراد سپس جوکی با این مضمون گفت: المانها نیروهای بسیار بیشتری را برای تصرف ساختمان پاولوف از دست دادند تا نیروهایی که برای تصرف پاریس از دست دادند. ساختمان پاولوف بعد از نبرد بازسازی شد همچنان تا به امروز به عنوان ساختمان مسکونی استفاده میشود. یک بنای یادبودی نیز برای به یاد داشتن نبرد در قسمت شرقی رودخانه ی ولگا, نیز بر روی ساختمان نصب شده است. ساختمان در نمای امروزی.. منبع: http://en.wikipedia.org/wiki/Pavlov%27s_House این مطلب تنها برای میلیتاری نوشته شده است.. استفاده با ذکر مطلب بلامانع میباشد.
-
1 پسندیده شدهشکارچی نایت هاوک (سرهنگ زولتان دنی ) لینک در میلیتاری http://www.military.ir/forums/topic/4803-شکارچی-نایت-هاوک-،-سرهنگ-zoltán-dani/
-
1 پسندیده شده[align=center]در چهلم شهادت احمد عنوان شد؛ تدابیر نظامی احمد کاظمی به روایت سردار سلیمانی[/align] فكر میكنید ما هر 200 سال یك كسی مثل احمد را میتوانیم داشته باشیم؟ امكان ندارد كه شما فكر كنید دانشگاههای ما، دانشكدههای ما بتوانند چنین افرادی را تحویل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره یك شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن یك بار میآید، او آمد و یك چنین دستاوردی داشت، تمام شد و رفت. سلیمانی: بسمالله الرحمن الرحیم.اولا كه آقا رشید استاد ماست و حرف زدن جلوی ایشان سخت است چون كاشف من و احمد و حسین و همه اینها آقا رشید هستند. هیچ وقت تصور نمیكردم كه در مورد احمد بخواهم حرفی بزنم. با آن كه چهل روز گذشته من باورم نمیشود كه احمد شهید شده.خیلی به هم نزدیك بودیم، خصوصا بعد از جنگ ما بیشتر به هم نزدیك شدیم. علتش هم غربتی بود كه ما بعد از جنگ پیدا كردیم یعنی همین احساس یتیمی، یتیمی نه از این باب كه همه میگویند بلكه از باب اینكه انسان از یك راهی باز میماند، احساسی مثل اینكه جا مانده و باز مانده است به او دست میدهد. لذا همیشه چیزی هم میگفتیم و شوخی كه میكردیم میگفتیم كه جزیرهای باشد و ما را ببرند آنجا كه همیشه تداعی آن دوران را بكند و این باعث شده بود كه بیشتر به هم نزدیك بشویم. یكی از علتهایی كه ما دور هم جمع شدیم این بود كه ما مثل یك جمعی هستیم كه در یك طوفان و یك رودخانهایم و باید دستمان به هم باشد و حامی هم باشیم تا آب ما را نبرد. [align=center][/align] اما اینكه این چنین اتفاقی میافتد ما اصلا تصور نمیكردیم. هر چند احمد به آرزویش رسید اما واقعا حیف شد و حیف شدن را هم نه در شهادت احمد بلكه در این میدانیم كه احمد خیلی خوب میتوانست آن چهرهای را نمایان كند كه یك بخش كوچكش بر نزدیكترین آدمها به احمد نمایان شد، نه بر جامعه، كه جامعه خیلی چیزها را نمیداند و مخفی ماند. او میتوانست یك جنگ بزرگ را فرماندهی كند، مدیریت كند و شهید بشود. البته تقدیر الهی و به نظر من اصرار خودش باعث شد كه زودتر از آن چیزی كه ما تصور میكردیم، احمد را گرفت. شاید هم مصلحت احمد همین بود، شاید مصلحت الهی همین بود و همین درست بود. این را ما نمیدانیم ولی آنچه كه میدانیم این است كه احمد میتوانست خیلی كارهای بزرگی بكند. در این مطلبی كه آقا رشید فرمودند من دو نكته در مقدمه بگویم بعد میپردازم به مشخصات احمد. همینطور كه در دین اسلام یك خلاصههایی وجود دارد، یعنی وقتی ما میخواهیم بگوییم كه دین در امیرالمومنین (ع) خلاصه شده است یا امیرالمومنین (ع) دین مطلق است معنایش این نیست كه دیگران از دین بهرهای نبردند. دیگران هم در ركاب پیغمبر بودند و دیگران نیز هر كدام یك بخشی از خلاصههای دین در آنها بود، یكی در تقوا بود، یكی در شجاعت بود ولی اینكه همه، همه موجودی دین را بگیرند، كمتر بود. * تبلور شخصیت وجودی امام راحل در احمد كاظمی امام راحل هم در تربیتی كه در جامعه ما انجام داد مثل آن سلولهای بنیادی بود كه تحول ایجاد كرد و این تحول هم در جاهایی كه تاثیر گذاشت به عنوان آدمهایی كه به نحوی خلاصه امام بودند ظاهر شد. البته كسانی كه به معنای واقعی در ابعاد مختلف رفتار امام، معنویت امام، شخصیت امام، خلاصه امام راحل باشند كمتر پیدا میشود. در جنگ هم امام راحل تاثیراتی گذاشتند و یك خلاصههایی به وجود آورد. احمد یكی از آن خلاصهها بود كه این هم به این دلیل نبود كه احمد با امام مراوده داشت بلكه به دلیل عشق وافر به امام بود. حالا من میگویم خصوصیاتش را كه تاثیر احمد در زیرمجموعه در جنگ چگونه بود كه باعث میشود بگوییم كه بخشی از شخصیت وجودی امام راحل در فردی مثل احمد كاظمی متبلور بود. احمد چند مشخصه اصلی داشت كه همه اینها را از امام گرفت واین درست است كه همه اینها از مكتب اسلام است اما امام به عنوان یك الگوی مجسم بود و ما وقتی در جنگ نگاه میكردیم، احمد هم در این چیزهایی كه من ذكر میكنم از همه ما برجستهتر بود. احمد پنج مشخصه مهم داشت كه اینها در دوره جنگ در لشكر نجف دیده میشد كه ما وقتی به لشكر نجف نگاه میكنیم هیچ چیز در ذهن ما غیر از احمد نمیآید. شما وقتی مثلا میگویید فلان لشكر، یك عقبهای هم در ذهنتان میآید ولی به لشكر نجف كه نگاه میكنید غیر از احمد هیچ چیز در ذهنتان نمیآید. این خیلی هنر بود كه یك فرد بیاید از درون یك شهرستان یك لشكر درست كند كه آن لشكر با لشكرهایی كه عقبههای طولانی داشتند با امكانات وسیع خصوصا در كادر، نه تنها برابری میكند بلكه شاه كلید جنگ بشود. اینجا در واقع این را میرساند كه نقش احمد محوری بوده، لذا همه چیز در او خلاصه شده بود یعنی همه ابتكارات و موضوعات گوناگون، نه اینكه احمد پایش روی شانه دیگری بود و از شانه دیگران داشت حرف آنها را میزد و ابتكارات و طرح آنها را میگفت، نه، بلكه هر چیز بود از او دمیده میشد. البته حسین هم همین بود ولی حالا بحث احمد است. [align=center][/align] *زیرکی و تدبیرهای جنگی احمد یكی از مشخصههای بارز احمد زیركی بود. حالا به معنای درست آن تدبیر بود. منتظر نبود كه در قرارگاه بگویند خط حد لشكرت چه میشود. همیشه وقتی درباه منطقه عملیاتی بحث میشد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه میكرد لذا موافقتهایش معنا داشت و مخالفتهایش هم معنا داشت. دوم اینكه وقتی میخواست خط حدی انتخاب كند مخالف یا موافقت او در كل عملیات برای نحوه عمل لشكر 8 نجف تاثیر داشت. مثلا شما به همه خط حدهایی كه لشكر نجف گرفته نگاه كنید، احمد خط حدی را برایش اصرار میكرد كه پیروزی و شكستش كمتر به گردن كسی بیفتد. اصلا اتكاء لشكر نجف و احمد در محورهایی كه عمل میكرد كمتر به جناحین آن بود. همیشه یا انتخابی را انجام میداد كه این جناح طبیعی باشد یا به نحوی انتخاب میكرد كه این جناح تاثیر بر كل عملیات بگذارد. مثل والفجر 4. در والفجر 4 حسین[خرازی] زیر ارتفاع سنگ معدن متوقف شد، من بالای سر پنجوین متوقف شدم، حاج همت روی ارتفاع خلوذه متوقف شد، باكری روی ارتفاع كنگرك متوقف شد، او كه آمد با عملش، خلوذه و پنجوین و غیره را، همه را بیخاصیت كرد و مسلط شد. هدف احمد تصرف ارتفاع لری بود، عملیات احمد، عملیات سختی بود. در والفجر 4 فشار روی احمد از همه ما بیشتر بود چون از دشت شیلر میخواست بیاید از میدان مین، جناحش باز بود تا میرسد به لری، قله تك بود اما اوانتخاب كرد، نقطهای را كه میگرفت تمام منطقه را آزاد میكرد و این را عمل كرد. در فتحالمبین هم در واقع احمد جناح جلویش كسی نبود، آمد از زلیجان وسط كوه میشداغ رفت رقابیه. این طرف هم مرتضی[قربانی] بود، رئوفی[فرمانده لشكر 7 ولیعصر] بود، متوسلیان بود، بعد این طرفتر من بودم، خرازی بود؛ او آمد تا خط مرز من و خرازی و با عملی كه انجام داد همه را سقوط داد. مانور احمد در بیتالمقدس نیز قابل ذكر است كه رفت از كنار نهر خین، دشمن را از پهلو دور زد، حتی در مرحله اول هم تاكتیكی كه از بالای دارخوئین آمد و كمر دشمن را نصف كرد، مهم بود. در كربلای 5 آمد پیش من و مرتضی (قربانی) با حسین (خرازی) و زاهدی، آمد غرب كانال ماهیگیری در روز اول یك نگاه به جبهه كرد، ظاهرا در روز اول به هم ریخته بود، من احساس كردم كه اصلا فكر میكند یك تكیه گاهی كه بخواهد این كار را انجام بدهد، ندارد. هر چه من و مرتضی آنجا اصرار كردیم، چون ما در صحنه درگیری جنگ بودیم، به ما نگفت نه، اما معلوم بود كه جواب نه است، آمد این گوشهای از شمشیری پنج ضلعی را گرفت و منطقه مقابل آن و جاده شلمچه را ساقط كرد. به این دلایل است كه میگوییم احمد در طراحی و در فرماندهی زیركی و تدبیر فوق العادی داشت. مثلا در عملیات رمضان، شما نگاه كنید احمد رو به كجا حمله میكند، همین طور مستقیم حركت میكند به سمت نوك شمالی كانال ماهیگری. این حركت، یعنی هرچه تا شلمچه هست بیخاصیت میشود لذا تا شلمچه هر چه بود بیخاصیت شد، لشكر 6 از بالا آمد كمر این را شكست، احمد زیر مثلثیها عمل كرد. در آبادان نیز جایی را انتخاب كرد كه بتواند بقیه جاها را بیخاصیت كند. مهدی كیانی تعریف می کرد:در سپاه آبادان نشسته بودم، مهدی آمد به من گفت كه یك كسی از اصفهان آمده با شما كار دارد. ایشان آمد و گفت من احمد كاظمی هستم، تعدادی نیرو آوردهام اینجا، خطی به ما بدهید دفاع كنیم. گفتم كه بعداز ظهر بیا تا با هم صحبت كنیم. بعدازظهر آمد و یك محلی بود كنار بهمنشیر كه عراقیها میآمدند از این چولانها عبور میكردند و حمله میكردند یا كار اطلاعاتی میكردند كه آنجا را به احمد نشان دادم و گفتم كه شما بروید آنجا.او رفت و بعد از مدتی برگشت و گفت اینجا كار ما نیست، یك جایی را بدهید دست من كه به درد بخورد. در سال 59، نه احمد سال 84، میگفت یك جایی به من بده به درد بخورد و بتوانم استفاده كنم. رفتم پیش كلهر در فیاضیه و گفتم بیا اینجا. یك جایی هم بود نزدیك به عراقیها، گفت همین جا برای من خوب است. بعد از این كلهر آمد و گفت: احمد به ما گفته شما بروید آن طرفتر و احمد آنجا ایستاد تا نتیجه گرفت. " همین فاصله محدود بین عراقیها و ما كه خیلی وسیع هم نبود، نقطه شكننده عراقیها شد كه هم در جلوگیری از سقوط آبادان و هم در شكست حصر آبادان موثر بود. گویی این زیركی و تدبیر از روز اول در احمد پیوسته نهفته بود.در منطقه آبادان هر جا میشد خط گرفت اما چرا احمد، فیاضیه را انتخاب كرد؟ چون میدانست اگر فشار بیاورد میتواند پل عراقیها را ببندد و تمام جبهه را بیخاصیت كند. این یك نكته از خصوصیات احمد در جبهه بود، حالا بحث در این موضوع خیلی زیاد است كه اگر بخواهیم بگوییم همه اینها موضوعات متنوع و گوناگونی دارد. *تدابیر احمد در نیروی هوایی سپاه نكته دیگر دوراندیشی احمد بود، این دوراندیشی در اواخر جنگ و بعد از جنگ بیشتر آشكار شد. شما ببینید مدیریت الان احمد هم دقیقا مثل زمان جنگ بود. زمان جنگ آقا محسن و شورای فرماندهی مینشستند منطقه عملیات را انتخاب میكردند اما طراحی عملیات كه چگونه از منطقه استفاده شود دیگر كار احمد و بقیه بود .احمد از مدیریت بهرهگیری میكرد و برای این موضوع دوراندیشی میكرد. یعنی وقتی كه در نیروی هوایی بود، احساس میكرد كه ما حتما روزی درگیر چنین وضعیتی میشویم، با یك جایی درگیر یك جنگی میشویم فراتر از جنگ ایران و عراق. شما وقتی نیروی هوایی میروید، میبینید كه احمد نوع توجهاش به سیستم موشكی سپاه است. نقش آقای شمخانی را نمیخواهم كم كنم اما كسی كه سیستم قدرت دفاعی را تكان داد احمد بود. آقا رشید میدانند، برای موشك شهاب 3 با بردهای گوناگون شبانهروز وقت گذاشت و در موضوعات دیگر، جلوی ایشان را گرفتند و گرنه در موارد دیگر مثلا در هلیكوپتری، احمد اصرار میكرد كه یك سیستم هلیكوپتری جدیدی را وارد كند كه بنبستهای آن زمان را بشكند، اصرار میكرد روی یك هواپیمای كم پرواز با برد كم اما موثر برای جبهه، یعنی در آن زمان هم دوراندیشی داشت. یك وقتی آقا محسن، من و احمد و مرتضی را خواست در قرارگاه شهید بروجردی برای عملیات نصر 4 در منطقه شمال غرب، ما در فاو بودیم كه قرار بود عملیات كربلای 10 را اجرا كنیم و برویم خط 2000 را از عراقیها بگیریم و این جبهه را یك مقدار توسعه بدهیم همه كارها را آماده كردیم. شب آقارحیم آمد در فاو به ما گفت كه عملیات در اینجا لو رفته . اصرار كردیم كه لو نرفته، اما از تركیب ارتش عراق به این نتیجه رسیده بودند كه عملیات لو رفته است لذا عملیات متوقف شد. من و احمد و مرتضی با هم رفتیم قرارگاه شهید بروجردی نزد آقا محسن، احوالپرسی كردیم و آقا محسن به شوخی گفت: آنجا خوش میگذرد! بعد گفت بروید پیش آقای عزیزجعفری و بازدیدی از جبهه بكنید بیاید اینجا من كار دارم. ما سه نفری رفتیم در ارتفاعات قمیش والاغلو و… كه لشكر عاشورا هم زیر ارتفاعات الاغلو گیر كرده بود، با خود گفتیم اگر شده سینه خیز در جنوب عملیات كنیم زیر بار نرویم، آنجا وقتی صحنه را از نزدیك دیدیم، برای ما یقین شد كه نباید زیر بار این عملیات برویم. برگشتیم نزد آقا محسن، گفت دیدید؟ گفتیم بله. آقا محسن گفت یا میروید آنجا عملیات میكنید یا میروید پیش آقای دانش یار در مریوان. هرچه گفتیم آقا محسن گفت: نه. یكی از آن چیزهایی كه در مورد احمد میگفتم همین والفجر 10 بود، فلش عملیاتی احمد را نگاه كنید (اشاره به نقشه منطقه)كنار "دریاچه سد دربندیخان " آمد حلبچه را دور زد، تمام منطقه مقابل احمد، ارتفاعات ریشن، همه اینها سقوط كرد. ما هم مقابل همه یگان داشتیم، همه اینها سقوط كرد. لذا در بحثهای میدانی و بحثهای بعدی، احمد دوراندیشی فوقالعادهای داشت. [align=center][/align] *استفاده احمد از فرصت ها در تاکتیک و استراتژی یكی دیگر از خصوصیات احمد استفاده از فرصت در بعد تاكتیكی و در بعد استراتژی بود. در بعد تاكتیكی وقتی كه به دشمن میزد متوقف نمیشد تا نقطهای كه باید نتیجه میگرفت.همه عملیاتهایش را نگاه كنید همین را میبینید مگر جایی بالاجبار متوقف شده، هر جا راه باز بوده فشار آورده تا نقطهای كه نقطه اتكاء عمل بوده برسد. تمام عملیاتهایش همین است. شما سراغ ندارید كه مثلا زیر ارتفاعات لری متوقف بشود، مرحله دوم برود وسطش، یكسره رفته دور زده و لری را گرفته و كار را در یك مرحله تمام كرده است. یعنی ما كمتر عملیاتی داریم كه احمد مرحلهای رفته باشد به جز عملیاتهای بزرگ كه احمد آن مرحلهای را كه برایش پیشبینی شده و با یك حركت گرفته است، تمام عملیاتها بدین گونه بود. شما ببنید حتی عملیات بدر همین طور كه میرود، مستقیم حركت میكند تا میرسد به رودخانه دجله، از دجله عبور میكند میرود كنار جاده عماره بصره آنجا میایستد، تمام منطقه روطه را دور میزند تا كانال سوئیب. استفاده از فرصتش در تاكتیك و استراتژی همین بود. احمد وقتی آمد در نیروی زمینی به وقت خودش شلاق میزد. من همیشه میگفتم احمد تو چقدر كار میكنی؟ وقتی نیروی هوایی بود شما مقطع عمر احمد را نیروی هوایی جمع بزنید، نمیخواهم خدای نكرده دیگران را تضعیف كنم، ولی تمام دورههای دیگر منهای دوره آقای قالیباف را جمع بزنید میبینید یك جهش داده است. در نیروی زمینی در همان مقطع میدوید مثل كسی كه فرصت ندارد و باید آن را به یك نقطه برساند و نتیجه استراتژیك بگیرد. احمد در این موارد واقعا منحصر به فرد بود. این نكته را هم بگویم كه احمد فرصتها را محدود میدانست از نظر زمانی، چه در تاكتیك و چه در استراتژی، همیشه محدود میدانست، مثل كسی كه وقت ندارد، این طوری به موضوع نگاه میكرد. * احمد برای همه چیز انضباط درست کرده بود خصوصیت دیگر، انضباط احمد بود، این انضباط را در كلان كه مقررات بود، شماه نگاه كنید به زمانی كه احمد در نیروی هوایی بود میبینید برای همه چیز انضباط را تعریف كرده است. هر جا كه میروی آرایش دارد. شما در نیروی هوایی یك جای مخروبه پیدا نمیكنید. در پادگانی كه حضور مییافت به آن انضباط میداد ولو اینكه یك ساختمان قدیمی و تخریبی بود اما به آن ساختار و سازمان میداد و این كار را میكرد. میدان صبحگاهش بهترین میدان صبحگاه است، مقبرهای كه برای شهدا درست كرده، زیباترین مقبره است. هر كاری كه انجام میدهد و به هر پایگاهاش كه میروید همین طور است. پایگاه نیروی هوایی ما چند سال از آن میگذرد؟ 50 سال میگذرد، بروید نگاه كنید، این هم از پایگاه درست كردن احمد، بهترین پایگاه با همین امكاناتی كه داشته است. در زمان جنگ، خط احمد كاظمی تمیزترین خط بود خاكریز آن بیشترین ارتفاع را داشت، غذای آن بهترین غذا بود، انضباط در همه جا به چشم میخورد، در آرایش سنگرها، در چیدن سلاحها، و …شما در خاطرات آقا نگاه میكنید، میگویند وقتی كه از لشكر نجف بازدید كردم، اولین لشكری كه برای تانكها چك لیست نوشته بود احمد كاظمی بود. برای همه كس و همه چیز برنامه داشت و یك انضباط خاصی در تمام كارهایش حاكم بود، نه اینكه انضباط خشك داشت، نه. همه چیز دقیق سرجای خودش بود و هزینهای كه انجام میداد هزینه درستی بود. *ادب و راز نگه داری احمد خصوصیت بعدی احمد شجاعت و جسارت او بود كه هر چند در جنگ عمومیت داشت، لكن احمد در حد اعلای آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو تا مشخصه احمد كه به نظر من اینها خیلی از مشخصههای معنوی احمد را رشد، دادند، یكی ادب احمد بود و دیگری راز نگهداری او بود. من خیلی كم در جمعها میدیدم كه كسی چنین خصلتهایی داشته باشد. برای فرمانده نظامی چنین خصلتی سخت است و اینكه میگویم احمد خلاصهای از امام بود واقعا این طوری بود. حالا به آقا رشید هم عرض كردم، فرماندهان ما در جنگ به ویژه آنها كه شهید شدند، نفوذشان خیلی زیاد بود، درجه هم نداشتند، هیچ كس هم نیامد بگوید كه من از احمد كاظمی یا از فلانی حمایت میكنم. شما نگاه بكنید اگر حسین خرازی پیراهنش روی شلوار بود، 99 درصد از لشكر امام حسین(ع) پیراهنشان روی شلوارشان بود.تن صدای حسین، ذكر حسین، راه رفتن حسین را تقلید میكردند، احمد هم همین طور. از اینها تقلید میكردند. واقعا الگو و نمونه بودند و تاثیر زیادی بر دیگران داشتند. ادب احمد فوقالعاده بود، این ادب احمد به نظر من شاه كلید همه چیز بود و به خیلی چیزها رشد داد. نمونهای از تواضع احمد این بود كه در مراسمهای مختلف مثلا در هفته جنگ كه فرماندهان را دعوت میكنند یا یك روز ستاد كل دعوت میكند. به جلسهای، ترتیب چیدن صندلیها به نسبت درجه و رتبه و جایگاه است و هر كس جای مشخصی دارد. یكی از علتهایی كه من امنتناع داشتم از شركت در مراسم ها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانهی احمد بود، یك معركهای داشتیم در جایگاه، احمد همه را به هم میریخت و جابه جا میكرد تا خودش آخر بایستند، امكان نداشت كه این جوری نباشد. یك روز به آقا رحیم گفتم كه شما فكر میكنید كه ما به احمد خط میدهیم؟ احمد را ما نمیشناسیم؟ احمدی كه در جنگ وقتی تصمیم میگرفت كه بگوید نه، همه میگفتند حریف احمد نمیشویم آن وقت این ادب احمد است؛مسافرت میخواستیم برویم اگر سه تا ماشین بودیم، اینقدر میایستاد تا ماشینها جلو بروند و او آخرین ماشین باشد. حتی در تردد، ادب او فوقالعاده بود، شما بگردید در بین دوستان احمد، كسی را پیدا نمیكنید كه احمد بدگویی او را بگوید و غیبت كسی را بكند.اگر مخالفت داشت كوتاه یك چیزی میگفت و زیاد به این موضوع نمیپرداخت. همه را بر خودش ترجیح میداد.البته ممكن است كسی احمد كاظمی را در جنگ دیده باشد و از نزدیك با او آشنا نباشد و بگوید احمد یك آدم لجبازی است، اما او اینجوری نبود و این قضاوت صحیحی نیست. و اما درباره راز نگهداری احمد. چند نفر ما میدانیم كه در لشكر نجف كه بینانگذارش احمد كاظمی بود آمدند سخنرانی كردند، گفتند احمد كاظمی این است، احمد كاظمی آن است، چند نفرمان اینها را میدانیم، چند نفرمان میدانیم احمد به خاطر دفاع از ولایت همه سرمایههایش را دچار مشكل كرد.چند نفرمان این را میدانیم؟ چند جا این را گفت؟ و خیلی اتفاقهای دیگر. [align=center] [/align] *احمد یک قله بود ما تا این روزی كه احمد شهید شد، نمیدانستیم كه احمد اینقدر مجروح شده، والله یك بار احمد نگفت كه تركش به سرم خورده، به صورتم خورده، یك بار نیامد بگوید كه مجروح شدم. من كه نزدیكترین فرد به احمد بودم، نمیدانستم احمد اینقدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است هیچ وقت بر زبان جاری نكرد. احمد خیلی خصلتها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا میگفت واقعا انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله میگیرد، احساس میكند كه احمد یك قلهای بود، واقعا یك قلهای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین میگویم احمد واقعا خلاصهای از شخصیت امام خمینی (ره) بود در ابعاد مختلفی. احمد درهمهی عملیاتها واقعا یك نقشی داشت كه روی تمام محورهای دیگر تاثیر مثبت میگذاشت و این لطف خداست كه شامل بعضیها میشود. به هر حال عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر تاریخی است كه در ذهن مردم تا ابد میماند. ممكن است فتحالمبین از ذهنشان برود، شكست حصر آبادان برود، حتی فتح فاو، حتی والفجر 10 ولی خرمشهر فراموش شدنی نیست. اما این چطور بود كه ما قرعه هم نزدیم بین این بیست نفر فرمانده لشكر، ولی اوضاع كل عملیات در آخر این طور رقم خورد كه حسین و احمد رفتند در شهر، یعنی در حقیقت كلید فتح این شهر را خدا به احمد و حسین داد و این دو فاتح خرمشهر بودند. یعنی ما دو نفر فرمانده لشكر داشتیم كه رفتند در خرمشهر و آن هم همین دو نفر بودند. حالا چطور شد این وضعیت عملیات كه در پایان عملیات این دو تا فرمانده باید بروند در این شهر تا ابد خواهند ماند كه این دو بزگوار فاتح خرمشهر بودند یكی احمد یكی حسین. تا زمانی كه حسین زنده بود هرگز نگفت و تا زمانی كه احمد هم زنده بود هرگز بیان نكرد. هیچ وقت دیگران كه از او تعریف كردند ما نشنیدیم و خودش هم هیچ وقت چیزی از خودش نگفت. مثلا بگوید در خرمشهر من بودم كه این كار را كردم! هرگز! *احمد عصاره امام راحل بود محمد باقری میگوید كه در سریلانكا در سال 1370 یك هیاتی بودیم كه احمد هم بود.(محمد رئیس هیات بوده)،میگوید كه من به فرماندهان و مسولین سریلانكا ایشان را معرفی كردم و گفتم، احمد، فاتح خرمشهر بوده است. میگفت تمام شد، در این چهار پنج روز تمام كاروان دور احمد جمع بودند و احمد برایشان یك فرمانده مقتدری بود كه فاتح خرمشهر است و هرچه میگفت تند تند مینوشتند. فكر میكنید ما هر 200 سال یك كسی مثل احمد را میتوانیم داشته باشیم؟ امكان ندارد كه شما فكر كنید دانشگاههای ما، دانشكدههای ما بتوانند چنین افرادی را تحویل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره یك شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن یك بار میآید، او آمد و یك چنین دستاوردی داشت، تمام شد و رفت. مثلا همین عنوان حاجی! كه باب شده، من واقعا میگویم كه یك تحریفی دارد انجام میشود نسبت به جنگ ما و ما هم خودمان خوشمان میآید مینشینیم نگاه میكنیم. گوش میدهیم حاجی نبود كه، من و احمد و حسین بودیم و اصلا و ابدا حاجی نمیگفتند. برادر حسین، برادر قاسم، اصلا این چیزها نبود اصلا برادر هم كم كار برد داشت و فقط اسم گفته میشد. من وقتی این فیلمها را نگاه میكنم، فكر میكنم كه آنجا یك دكانی است. روزنامهها را میخوانیم میبینیم پر از خاطرات دروغ، دروغ محض نسبت به شهید؛ من با شهید رفتم آنجا، من با شهید چه و چه، همهاش دروغ، چیزهایی را كه آدم میداند كه واقعیت ندارد. لذا آن فرمانده گردان را درست كردند كه با عراقیها در تماس بود. اصلا یك سناریوی عجیب و غریبی! این همه ما در جنگمان سناریو داریم، قهرمان داریم، آن وقت این طوری! بیایند مثل فیلم امام علی (ع) سرمایهگذاری كنند، مثلا فرض كنید حسن باقری را ؛ من در كنگره همین كار را كردم. كتابهای حسن باقری را بخوانید، حسن این نیست، حسن واقعا مثل بهشتی بود برای جنگ و هیچ وقت هم خلا حسن پر نشد. / منبع مدیران محترم لطفا منتقل کنن... منتقل ميشه به بخش جنگ آوران rezat1980