برترین های انجمن

  1. mehran55

    mehran55

    Editorial Board


    • امتیاز

      67

    • تعداد محتوا

      1,112


  2. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      37

    • تعداد محتوا

      9,419


  3. aminor

    aminor

    VIP


    • امتیاز

      20

    • تعداد محتوا

      3,109


  4. Brave_Heart

    • امتیاز

      13

    • تعداد محتوا

      657



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on دوشنبه, 4 اسفند 1399 در همه مناطق

  1. 3 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس خود انهدامی می دانید اگه هواپیما یهو از دستمان خارج بشه و بیوفته دست دشمن چه واویلائی میشه ؟! این جمله را عباس گفت و همین باعث شد که حرکتی جدید بین بچه ها شروع شود و ایده پهپاد خود انهدامی شکل بگیرد. اگر چه پهپاد تازه داشت جان می گرفت و به ساختار و سازمانی می رسید و از همه مهمتر با آن "عملیات نهر خین" جایگاهی بین فرماندهان برای خود باز کرده بود، اما بیش از خود عملیات ، نگران لو رفتن چگونگی استفاده از پهپاد در راستای کار شناسائی دشمن بودیم. ما همیشه از این وحشت داشتیم که دشمن متوجه شود که چرا ما قارقارک ها را بالای سرش به پرواز در می آوریم. برای همین بیشتر نگران هواپیما بودیم تا بچه ها. دوستان به فکر افتادند که مواد منفجره زمانداری را داخل هواپیما کار بگذارند تا اگر هواپیما به هر دلیل سقوط کرد و به دست دشمن افتاد ، چاشنی مواد منفجره پس از دقایقی عمل کند و هواپیما به صورت خودکار منهدم شود. در صورت سقوط پرنده هامان در سرزمین های تحت اشغال دشمن ، او اگر دوربین کارگذاشته شده در هواپیمایمان را می دید، تمام زحماتمان بر باد می رفت. روز بعد، پس از آماده سازی سیستم خود انهدامی در هواپیما برای کسب اطلاعات از دشمن که در آن سوی رودخانه اروند مستقر شده بود، برای عملیات عکس برداری هوائی عازم آبادان شدیم. چون جای مناسبی در خط اول برای صعود نبود ، از سیستم دو تیمی استفاده کردیم. تیم عقب هواپیما را در یکی از خیابان های آبادان پرواز می داد و آن را به خلبان جلو که یعنی برادر مهدی عزیزی که در کنار اروند و درپشت بام یکی از ساختمان های پالایشگاه آبادان مستقر شده بود ، تحویل می داد. پشت بام دقیقا در دید دشمن بود . عزیزی باید بصورت خوابیده به انجام عملیات می پرداخت. مسئول پالایشگاه علاوه بر اینکه به ما گوشزد کرد که مواد منفجره به همراه خود در محوطه پالایشگاه نیاورید، از ما خواسته بود که کاری نکنیم که دشمن تحریک شود و منطقه را زیر آتش بگیرد، چون همینجوری اش نیز گاه گاهی یکی از فارم ها (مخازن) که پر از مواد نفتی و سوختی است را به آتش می کشید و تا روزها بعد تمام منطقه غرق در دود و آتش می شد. برادر کاهدی عکاس هواپیما بود و مختار زاده مسئول هماهنگی ، اما اپراتور فنی نداشتیم. قرار شد برادر صلواتی ، رزمنده تخریب چی بمب را به من بدهد و من آن را در هواپیما کار بگذارم ، بعد همگی بلافاصله دور هواپیما را خالی کنیم و آن را پرواز دهیم. ولی در همین اثناء ناگهان صدای انفجار خفیفی بلند شد و دست صلواتی شکافته شد و خون مثل فواره از آن بالا زد. اما خودش انگار که اتفاقی نیافتاده ، خیلی طبیعی گفت : معذرت می خواهم ، پیچ را زیادی سفت کردم که یهو چاشنی توی دستم منفجر شد. در همین قضیه پای دو نفر از بچه ها هم مجروح شد. آن روز تصمیم گرفتیم که تا فردا عملیات نکنیم و روی این ایده جدید بیشتر فکر کنیم. پهپادهای مهاجر و تلاش در یک قاب شهید احمد سوداگر ، فرمانده اطلاعات قرارگاه پیشنهاد داد که باید جای وسیعتری را انتخاب کنید. فردایش ادامه کار را آوردیم در یکی از خیابان های خلوت آبادان که هم درختان نخل کمتری داشت و هم در آنجا خبری از تیر برق نبود. چون یک طرفش زمین کشاورزی بود لازم بود هواپیما را پس از صعود به سمت زمین کشاورزی هدایت کنیم ، اما چون برای رعایت حفاظت اطلاعات ، خیابان بن بستی را انتخاب کرده بودیم ، هواپیما نتوانست تا قبل از رسیدن به ته خیابان اوج بگیرد. روز بعد به منطقه خسروآباد آبادان رفتیم. آنجا کمی از شهر دور بود. تنها مشکل مان نسبت به خیابان های داخل آبادان ، وزیدن باد و تأثیر آن روی صعود بود. از طرفی فرود توی زمین کشاورزی خطر آسیب دیدن هواپیما ( که تنها هواپیمایمان هم بود ) را به همراه داشت. اما مختارزاده ( فرمانده گردان رعد) گفت : هواپیما به جهنم ، شما فقط عکس بگیرید. این مأموریت ماست. بالاخره موفق شدیم هواپیما را پرواز بدهیم و آن را به خلبان جلو (عزیزی که در کنار اروند جای مناسبی پیدا کرده بود) تحویل بدهیم. آنجا جبهه پدافندی بود که خبری از انفجارات نبود ، انگار که دو طرف بین خود قراردادی بسته باشند، هیچ گلوله ای از طرفین شلیک نمی شد. اما یهو سر و کله پهپاد توی آسمان پیدا شد. دو دقیقه نگذشت که سراسر جبهه پر شد از صدای انفجار و شلیک به طرف پهپاد ؛ چه از طرف دشمن و چه از طرف خودی. این قارقارک مزاحم، همه جبهه را به هم ریخته بود ، اما هیچکس نمی دانست که مشغول چه کاری است؟ او تمام آسمان جبهه را شخم می زد. گاهی به طرف خط خودی می آمد و گاهی خط دشمن. برای لحظاتی خبری از او نبود ، از پشت دشمن یهو به طرف نیروهای خودی می آمد و دوباره بر می گشت. عزیزی توی بیسیم گفت : هواپیما را تحویل بگیرید ، کارم تمام شده. بلافاصله تیم عقب ، هواپیما را به طرف زمین کشاورزی هدایت کرد و همانجا نشاند. وقتی سراغ هواپیما دویدیم ، دیدیم که فقط ملخ آن شکسته شده بود. کاهدی زودتر از ما به هواپیما رسیده بود. فی الفور بال هواپیما را باز کرد، دوربین را از توی آن بیرون کشید، آن را زیر پیراهن اش قایم کرد و به سرعت از منطقه دور شد. انگار احساس می کرد که دشمن لحظاتی بعد محل فرود را زیر توپ و خمپاره می گیرد. وقتی عکس ها را ظاهر کردیم از نظر کیفیت در مقایسه با کارهای بعدی مان فوق العاده ابتدائی و آماتور به حساب می آمدند. اما خوشحال بودیم که پس از سه ماه ، "تلاش مان" ، مزد تلاش مان را داد. راوی : سید مجتبی ماهرو * * * * * مقام باک فرمانده پهپاد بود یا یکی از خلبانان آن نمی دانم ؛ اما با سوز و گداز حرف می زد و از اهمیت کار پهپاد در جنگ که حتی می تواند جان رزمندگان را نجات دهد ، می گفت. این را نیز خودش به زبان آورد و گفت : با عکس های پهپاد می شود کمک کرد که طرح ریزی عملیات دقیق و حساب شده انجام شود و با کنار گذاشتن عملیات کور ، جان رزمندگان را در شب عملیات تضمین کرد. حالا چرا خریدار گوش های ما شده بود نمی دانم ، اما شاید چون سال دوم دوره آموزشی فنی هواپیما را می گذراندیم و با موضوع آشنا بودیم ، ما را انتخاب کرده بود. سرانجام حرف هایش روی من و یک نفر دیگر از بچه های کلاس اثر گذاشت و باعث شد که دوره را نیمه کاره رها کنین و به کمک دوستانش در پهپاد بشتابیم. توی پهپاد کارهای زیادی روی زمین مانده بود که از هر کجا شروع می کردیم ، دردی دوا می شد. یکی از مشکلات بچه های فنی پهپاد، مهار نشدن نشت سوخت داخل باک هواپیمای مدل تلاش بود. چون سوخت هواپیما ترکیبی از روغن کرچک و الکل بود، در محل وصل شیلنگ باک به موتور ، خوردگی به وجود می آمد و کم کم باعث نشت سوخت می شد. همه نوع نوار چسب برای مهار نشت استفاده شده بود ولی کارگر نیافتاده بود. به ذهنم رسید که از نوار تفلون استفاده کنم. وقتی این کار را کردم ، جواب مثبت گرفتم و مشکل حل شد. بچه ها برای اینکه این موفقیت را به نام من ثبت کنند ، به شوخی عنوان " مقام باک" را رویم گذاشتند و از آن پس نمی گفتند علیرضا آمد ، می گفتند مقام باک تشریف فرما شد. آنها از این دست مقامات توی رشته های دیگر هم به دوستان دیگرم داده بودند : مثل "مقام موتور" ، "مقام بال" ، "مقام ... ریشه این گونه نامگذاری ها در سریال تلویزیونی " سلطان و شبان" بود که به گمانم همان روزها از صدا و سیما پخش می شد. توی فیلم هم پر بود از مقامات : "مقام تشریفات" ، "مقام دربار" و ... راوی : علیرضا بصیر زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  2. 1 پسندیده شده
    بسم الله........ مارب مسافت 10 کیلومتر رزمندگان مقاومت یمن در هفت روز اخیر موفق شد با چندین عملیات خود را به نزدیکی های شهر مارب برسانند .. روز گذشته نیروهای انصارالله در ادامه پیشروی ها خود مناطقی همچون الزور کوه الحمار و الحماجره را پاکسازی کرد تا فاصله خود را تا ورودیهای شهر مارب به ده کیلومتر برسانند هم اکنون درگیری ها بر سر سد مارب متمرکز شده است با جدی شدن حملات انصارالله وخطر سقوط مارب طرفداران منصور هادی خواستار اعلام بسیج عمومی جهت دفع حملات شده اند هدف قرار دادن پهپاد شناسایی رزمی ch4 ارتش عربستان توسط رزمندگان مقاومت در استان مارب یمن
  3. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بیشتر شبیه فیلم‌های هالیوودی است تا واقعیت. چند جوان پرشور با سه قایق کوچک به جنگ هلیکوپترهای پیشرفته امریکایی می‌روند و یکی از آن‌ها را ساقط می‌کنند. بعد هم توسط ناو ارتش امریکا اسیر می‌شوند و 10 روز تحت شکنجه قرار می‌گیرند تا اینکه نهایتاً چند نفر از آن‌ها شهید می‌شوند و چند نفر دیگر نجات پیدا می‌کنند. این ماجرای هیجان‌انگیز یک داستان خیالی نیست؛ بلکه ماجرایی است که برای عبدالرضا کریمی و دوستانش اتفاق افتاده؛ دوستانی که سرشناس‌ترین آن‌ها را باید شهید نادر مهدوی دانست. با جناب آقای کریمی به گفت‌وگو نشستیم : شما را تحویل خلخالی می دهیم!!! کلیاتی درباره این‌که چه شد به جبهه رفتید و شرایط چگونه و مسئولیت‌تان چه بود و همچنین اشاراتی به کارهایی که انجام داده‌اید، بفرمایید تا وارد بحث اصلی شویم. بسم‌الله الرحمن الرحیم. تقریباً 27 سال پیش، مشابه همین حادثه‌ای که در منا رخ داد، در مکه پیش آمد و حدود 400 و خرده‌ای نفر از هموطنان ما چه زن و چه مرد به شهادت رسیدند که برای جهان اسلام، از جمله جمهوری اسلامی واقعه بسیار ناگواری بود. آن قضیه طراحی و برنامه‌ریزی شده بود تا جان عده‌ای را بگیرند. این حادثه ناگوار که رخ داد، جمهوری اسلامی برای تنبیه عربستان سعودی عملیاتی به نام "مانور شهادت" یا "عملیات خفجی" طراحی کرد. همه نیروهای حاضر در این عملیات به دلیل امکان بالای شهادت ( که علت نامگذاری عملیات خفجی به مانور شهادت هم همین بوده ) شهادتین گفته و با وضو آماده مرگ شده بودند. خفجی یک منطقه نفتی از شمال مشرف به عربستان و از جنوب مشرف به آب‌های خلیج‌فارس است. آن موضوع بسیار حساس بود و همه نیروهای نظامی و حتی سیاسی درگیر قضیه و علاقه‌مند شدند این اتفاق بیفتد، ولی به دلیل شرایطی که پیش آمد این عملیات بسیار حساس، عظیم و گسترده لو رفت. چه سالی؟ سال 1366 و قبل از شروع عملیات. این عملیات در جواب قضیه برائت از مشرکین بود؟ در واقع انتقام از خون شهدای مکه بود، اما عملیات لو رفت و دستور عقب‌نشینی دادند و همه نیروها برگشتند و حدود 400 قایق تندرو به دریا زدند تا به نقاطی که برایشان تعیین‌شده بود حمله کنند. تهاجم به خاک عربستان؟ عربستان، سکوهای نفتی و جاهایی که مدنظر بود تا پاسخ مناسبی در مقابل عربستان به خاطر آن قضیه باشد. به‌هرحال عقب‌نشینی صورت گرفت و همین عقب‌نشینی برای نظام ناگوار شد و باید در منطقه کاری انجام می‌شد. تعدادی از نیروها انتخاب شدند تا عملیات محدودی را در منطقه انجام بدهند که اسم گروه هم گروه مقابله به مثل نامیده شده بود. لذا در اولین گام برای شناسایی وارد منطقه شدند تا منطقه را بررسی کنند و شرایطی به وجود بیاید تا بتوانند کاری کنند. در آب‌های بین‌المللی در حال گشت‌زنی بودیم که توسط پنج هلیکوپتر امریکایی غافلگیر شدیم و به ما هجمه کردند. وقتی هلیکوپترها به صورت خطی آرایش می‌گیرند یعنی قصد تهاجم دارند و آن 5 هلیکوپتر هم‌چنین آرایشی داشتند. اگر ناوی که در آب‌های بین‌المللی تردد می‌کند نوک پیکان‌اش را به سمت هر کشوری برگرداند، طبق قوانین بین‌المللی اعلان جنگ و تعرض به آن کشور است و آن کشور می‌تواند نیروهایش را برای مقابله وارد صحنه کند. وقتی هلیکوپترها آرایش تهاجمی گرفتند یعنی تقابل را شروع کردند و ما هم متقابلاً در برابرشان ایستادیم و به سمتشان شلیک کردیم. علت اینکه می‌خواستند تهاجم کنند چه بود؟ آیا شما اقدامی انجام داده بودید؟ آن‌ها زمینه ذهنی از قضیه قبلی داشتند که چند روز پیش می‌خواستند عملیات کنند و این آمادگی در آن‌ها بود و قصد داشتند پیش‌دستی کنند. یعنی امریکا در دفاع از عربستان علیه ایران وارد شده بود؟ هم در دفاع از عربستان و هم دفاع از منافع خودش، چون ناوهایش به صورت گسترده در خلیج‌فارس آمده و نزدیک به 60، 70 شناور امریکایی و هم‌پیمانانش در منطقه بودند و امنیت این‌ها برایش مهم بود. آن‌ها برای ایجاد امنیت منطقه به خلیج‌فارس آمدند، در حالی که حضورشان ناامنی بود، چون با مشارکت سایر کشورهای منطقه می‌توانیم امنیت آنجا را تأمین کنیم. حضور شناورها و قایق‌های تندرو در آن شرایط برایشان ثقیل بود و آن را مانعی برای جولان دادنشان در منطقه می‌دانستند، چون معتقد بودند ما مسئول امنیت منطقه هستیم. اولین هلیکوپتر به سمت شناورهای ما شروع به شلیک کرد. شهید مهدوی پشت دوشکا شلیک به هلیکوپتر اولی را آغاز و آن را از شکل آرایشی‌اش خارج کرد. دومین هلیکوپتر را هم به‌وسیله "موشک استینگر" هدف گرفتیم. همین‌جا سؤالی دارم. اصلاً این موشک چگونه به دست ما رسیده و ایران چگونه آن را تهیه کرده بود؟ مختصری در این باره توضیح بفرمایید. در مقطع دهه 60 قضیه‌ای به نام ایران گیت پیش آمد که شخصی امریکایی به نام مک‌فارلین، مشاور ارشد ریگان رئیس‌جمهور وقت امریکا با یکسری سوغاتی عازم جمهوری اسلامی شد و تقاضای ملاقات کرد، از جمله با آقای هاشمی رفسنجانی. حضرت امام (ره) نسبت به این موضوع حساس شدند و تشر زدند و دستور دادند هیچ ملاقاتی صورت نگیرد و آن‌ها هم عقب‌نشینی کردند. این عقب‌نشینی و بحث رسوایی مک‌فارلین و ایران گیت سروصداهایی را ایجاد کرد. اوج این رسوایی زمانی بود که موشک استینگر از درون یکی از قایق‌های ما به سمت هلیکوپتر امریکایی شلیک شد. یکی از هنرهایی که صورت گرفت این بود که از زرادخانه‌های امریکا سلاحی به نام استینگر بیرون آوردیم و علیه اهداف هوایی امریکا استفاده کردیم. اینکه از چه طریقی به دست آمده بود، اسمش را هر چه که بگذاریم ایران گیت یا از طریق مجاهدین افغان، به‌هرحال یک هنر بود. در قضیه مک‌فارلین به ما داده شد یا خودمان عملیات کردیم و گرفتیم؟ در واقع در آن محموله بود. شلیک آن موشک چند بُرد برایمان داشت، یک برد سیاسی و دیگری نظامی بود. برد نظامی‌اش این بود که توانستیم این سلاح را به دست بیاوریم و علیه هلیکوپتر و پرنده‌های امریکایی در یک جنگ نابرابر استفاده کنیم. این جنگ اصلاً از لحاظ دانش‌های کلاسیک جنگی دنیا قابل‌پذیرش نیست که سه قایق تندرو با سلاح‌های محدود مثل دوشکا، آر.پی.جی، کلاشنیکف و نهایتاً یک توپ 107 مینی کاتیوشا بتواند در مقابل ناوگان امریکایی مجهز به تمام سیستم‌های الکترونیکی، سلاح‌های مدرن، انواع موشک‌ها و توپ‌ها بایستد. ضمن اینکه پوشش هوایی از لحاظ پرنده ثابت و متحرک دارد. این تجهیزات به‌عنوان یک ابرقدرت در مقابل سه قایقی که از درون متن جامعه اسلامی به سمت آن‌ها حرکت کرده است قرار می‌گیرند و منجر به یک جنگ نابرابر می‌شود. در این جنگ نابرابر ما پیروز میدان بودیم و هم ما تلفات عِدّه و عُدّه دادیم و هم آن‌ها تلفات عِدّه و عُدّه دادند. این امر برای آن‌ها شکست محسوب می‌شد. برد سیاسی این قضیه چه بود؟ وقتی موشک شلیک شد، رسوایی مک‌فارلین به اوج خود رسید و مک‌فارلین به‌عنوان مشاور ارشد ریگان استعفا داد و سپس خودکشی کرد. حضور نیروهای مؤمن جمهوری اسلامی در آب‌های خلیج‌فارس برای دفاع از آب‌های سرزمین و منطقه‌شان معادلات سیاسی و نظامی را به هم ریخت. دشمن به این موضوع واقف شد و اشراف یافت و دیگر نگذاشت موضوع تکرار شود. هر چه به سمت امریکا برویم و به دنبال این باشیم لحاف گرمی از امریکا پیدا کنیم و برویم زیرش تا گرم شویم، به ضررمان است، چون حضرت امام (ره) فرمودند: "امریکا شیطان بزرگ است." امریکا زمانی به مفهومی که حضرت امام (ره) تبیین کرده‌اند شیطان بزرگ است که ما در نقطه‌ضعف قرار بگیریم، ولی اگر قوت، عِدّه و عُدّه‌مان را بر اساس چینش الهی شکل بدهیم "کانَ ضَعِیفًا" این شیطان بزرگ در سکوی بسیار پایینی قرار می‌گیرد و ما در سکوی بالاتری واقع می‌شویم و اشراف پیدا می‌کنیم. داشتید می‌گفتید در حال گشت‌زنی بودید، هلیکوپترها آرایش نظامی گرفتند و به سمت شما حمله کردند. همین‌طور است. شهید مهدوی اولین هلیکوپتر را فراری داد، دومین هلیکوپتر را با موشک استینگر زدیم. شما و سایر نیروهایی که در قایق بودید، آن لحظه به دلیل نابرابر بودن نبرد نترسیدید؟ پیش‌ازاین قضیه، در نقطه رهایی قرار گرفته و اصلاً در عملیات خفجی شهادتین را خوانده و وصیت‌نامه‌هایمان را نوشته بودیم تا با فراغ بال برویم. این قضیه هم در ادامه همان عملیات بود و آمادگی رودررو شدن با چنین شرایطی را داشتیم. ما پشت سرمان را نگاه نکردیم و همه عقبه‌مان را تکمیل کرده بودیم و نیت مان روبه‌جلو بود و خودمان را برای هر اتفاقی آماده کرده و شهادت، اسارت، مجروحیت و… را پذیرفته بودیم. در این حالت ترس بی‌معنا می‌شود. وقتی موضوع مرگ در قالب شهادت برای انسان حل شود اصلاً ترس از مرگ معنا ندارد و شیرین‌ترین موضوع در عالم خاک برایمان مرگ در قالب شهادت می‌شود. با امید شهادت، اولی را فراری دادید. زمانی که پیمانه برای دیگران پر می‌شود، مرگ می‌آید، ولی برای کسانی که در این مسیر حرکت می‌کنند تازه وقتی پیمانه پر می‌شود، زنده می‌شوند؛ بنابراین ترس در اینجا کاملاً منتفی است، چون داریم روبه‌جلو حرکت می‌کنیم. دشمن تهاجم کرده است و وظیفه داریم او را عقب بنشانیم. هلیکوپترهای دیگر آرایش شان را تدافعی کردند و دورمان حلقه زدند و از همان فاصله به سمت قایق‌های ما شلیک کردند. دیگر فرصت نکردیم موشک بعدی را برای دفاع آماده کنیم، چون هلیکوپتر بعدی به ما حمله کرد و ما را با کالیبر به رگبار بست. پایم تیر خورد و بقیه دوستان هم مجروح شدند. هلیکوپترهای بعدی با فاصله‌ای که وجود داشت با راکت موجود در زیر هلیکوپتر قایق ما را هدف گرفت و دیگر نفهمیدیم چه شد. قایقمان متلاشی شد و ما رفتیم روی هوا و بعد هم افتادیم داخل آب. دو تا از قایق‌ها از جنس فایبرگلاس بودند و قایق شهید مهدوی فلزی بود. در یک قایق نبودید؟ نه. کلاً سه قایق، دو تا چهار نفر و یکی سه نفر و مجموعاً یازده نفر بودیم. قایق شهید مهدوی با رگبار سوراخ‌سوراخ شده، ولی روی آب شناور بود. دو قایق دیگر متلاشی شدند و همه نیروهایش مجروح داخل آب افتادند. آنجا یک بویه قرار داشت و جریان آب برخلاف جهت واقع شدن بویه بود و بچه‌ها تلاش می‌کردند خودشان را به آن برسانند، چون مخزنی داشت و یک جور محل اتکا بود و می‌توانستیم خودمان را آنجا نگه داریم. در یک انفجار جلیقه نجات‌ها پاره شدند، بدن‌ها آتش گرفتند و سوختند، هلیکوپتر از بالا تهاجم می‌کرد و تک‌تک بچه‌ها را با کالیبر می‌زد و به شهادت می‌رساند. پنج تا از نیروهایمان داخل آب شهید شدند. پس از نیم ساعت درگیری، دو ناوچه امریکایی آمدند و ما شش نفر باقی‌مانده را از آب گرفتند و تحویل اولین ناو مستقر در منطقه دادند. USS Chandler چگونه شما را دستگیر کردند؟ به چراغ دریایی رسیدید؟ ما به بویه نرسیدیم، چون 100 متر شنا می‌کردیم و هلیکوپتر تهاجم می‌کرد و 200 متری عقب‌تر می‌رفتیم و به خودمان که می‌آمدیم متوجه می‌شدیم فاصله‌مان از بویه بیشتر شده است. مجبور بودیم با سر داخل آب برویم و پاهایمان بالا باشد تا اگر تیر می‌خوریم به پایمان بخورد و به سرمان نخورد. شب مهتابی بود و سطح آب را از زیر آب می‌دیدیم. شهید محمدیان تقاضای کمک کرد و به سمتش شنا کردم تا به ایشان کمک کنم، هلیکوپتر به سمت ایشان تهاجم کرد و مجبور شدم زیر آب بروم. از زیر آب دیدم سه گلوله سرخِ شلیک‌شده به سر شهید محمدیان خورد و دیگر ایشان را ندیدم. پنج تا از بچه‌ها جاویدالاثر شدند. امریکایی‌ها این‌ها را از آب نگرفتند و آب آن‌ها را برد و اثری از آن‌ها پیدا نشد. هلیکوپتر امریکایی‌ها را که زدیم و متلاشی شد و جنازه خلبان و کمک‌خلبان را بعد از چند روز از آب‌های بحرین گرفتند، ولی هنوز هیچ آثاری از نیروهای ما دیده نشده است. شش نفر اسیرشده شامل شهید مهدوی، آقای گُرد، من، آقای مظفری، آقای باقری و آقای رسولی و همگی هم مجروح بودیم. نیم ساعتی طول کشید تا ما را سوار اولین ناوچه کردند و به اولین ناو (ناو USS Chandler) بردند. بیشتر دوستان در مصاحبه‌هایشان شهادت این دو عزیز را در اثر شکنجه عنوان کرده‌اند. در حالی که شهید مهدوی و گُرد را اصلاً ندیدیم ولی چهار نفر دیگر همدیگر را در عرشه ناو و در درمانگاه ناو دیدیم. به‌هرحال ما را به اولین ناو رساندند و روی عرشه ما را دستبند زدند و به صورت خطی گذاشتند. هوا که روشن شد و نظامی‌های سرخ، سفید و آبی امریکایی دورمان را گرفتند و با سلاح بالای سرمان ایستادند. اولین نفری که بالای سرمان آمد به زبان فارسی دست‌وپا شکسته از من پرسید: "اسم شما چیست؟" جواب دادم: "رضا." سؤال کرد: "فامیلی؟" پاسخ دادم: "کریمی." درجه‌ام را پرسید. گفتم: "سرباز هستم." کسی که مجروح می‌شود معمولاً تقاضای آب می‌کند و ما می‌گفتیم: "water" داخل ناوچه که می‌گفتیم "water" کتک می‌خوردیم و به درخواستمان توجهی نمی‌کردند. در ناو یکی از سیاه‌پوست‌ها قمقمه آبش را آورد و فقط لب‌هایمان را تر کرد و با وجودی که مجروح بودیم به ما آب ندادند که بخوریم. سؤالات دیگری هم از ما پرسیدند و جواب‌هایمان را یادداشت کردند. بعد ما را به درمانگاه ناو بردند. 24 ساعت بعد دو نفرمان را جدا کردند و به ناو دیگری بردند و دو نفر دیگرمان همچنان در همان ناو اول ماندیم. در مجموع در چهار مرحله بازجویی شدیم. شخصی به نام جان که امریکایی بود آمد و گفت من امریکایی هستم. 60 سال سن داشت و از ما بازجویی می‌کرد. نظامی بود؟ لباس شخصی پوشیده بود. احتمال داشت از سازمان سیا باشد. از نظر نظامی خودش را معرفی نکرد، فقط گفت اسمم جان است و 20 سال در ایران بودم و کار تجارت می‌کردم و کاملاً به ایران واقفم. عبدالرضا کریمی پس از رهائی از اسارت آمریکائی ها فارسی صحبت می‌کرد؟ بله. در این چهار مرحله بازجویی تلاش شان این بود یکی از بچه‌ها به‌نوعی اعلام پناهندگی کند و قضیه تحت‌الشعاع آن قرار گیرد، چون برایشان سخت و ناگوار تمام شده بود. اگر یکی از بچه‌ها چنین کاری می‌کرد موضوع تحت‌الشعاع پناهندگی او قرار می‌گرفت و وضع فرق می‌کرد. کلاً یک هلیکوپتر را زدید؟ بله. روش‌های مختلفی در بازجویی وجود دارد. یکی‌اش تطمیع است که هر کشوری بخواهید می‌بریمتان و هر امکاناتی هم بخواهید در اختیارتان قرار می‌دهیم. در این شیوه به صورت مسالمت‌آمیز با شما گفت‌وگو و نظرتان را جلب می‌کنند. حرف‌هایی از این قبیل که شما مثل پسرم و حیف هستید. ما صحنه به شهادت رسیدن بچه‌ها را دیده و آن اندوه عظیم را لمس کرده بودیم، برای همین حرف‌های آن‌ها برای ما که در جهت نیل به هدفی حرکت می‌کردیم قابل‌پذیرش نبود. روش بعدی‌شان تهدید است که یا شما را می‌کشیم یا تحویل اسرائیل می‌دهیم. اگر با ما همکاری نکنید برای سرنوشتتان تضمینی به شما نمی‌دهیم. در واقع می‌خواستند کاملاً دلمان را خالی کنند، ولی این حرف‌ها برایمان مهم نبود. از شیوه‌های دیگر بازجویی، تزویر و جنگ روانی را به کار بردند که بتوانند کاری از پیش ببرند، ولی نتوانستند. نهایتاً بعد از ده روز ما را به ناو سرفرماندهی لاسال ـ که ناو بزرگ‌تر و قسمت درمانگاهش وسیع‌تر بود ـ منتقل کردند. 4 نفرمان را به آنجا بردند و تیم‌های پزشکی شروع به انجام کارهای درمانی کردند. پایم تیر خورده بود که آنجا به کمرم آمپولی زدند و پا را بی‌حس و جراحی کردند و داخل پایم پلاتین گذاشتند. دست‌ها و صورت‌ها همه سوخته بودند که شروع به ترمیم کردند و هر دو ساعت یک بار پانسمان‌هایمان را عوض می‌کردند و این یکی از روش‌های معقول و خوبی بود که انجام دادند. برخورد تیم پزشکی در مقایسه با بازجوها و سایرین کاملاً متفاوت بود، چون بر اساس رسالتی که داشتند انجام‌وظیفه می‌کردند. حتی برخورد فیزیکی بین بازجو و تیم‌های پزشکی به وجود آمد، چون وقتی داشتند کارهای درمانی می‌کردند، بازجو می‌آمد و شروع می‌کرد به اذیت کردن. مثلاً پای تیرخورده‌ام را که هنوز عمل نشده بود، عمداً فشار می‌داد و به من می‌گفت: "دوست داری این پا خوب شود؟" تیم پزشکی یک تیم شش هفت نفره و کامل بودند. سر تیم پزشکی با او درگیر شد و هلش داد و حتی او را از اتاق بیرون کرد و به او فهماند که اینجا موقعیت ماست و اگر هر کاری داری بعداً که این‌ها از اینجا منتقل شدند انجام بده. نسبت به دشمن باید انصاف داشته باشیم و باید خوبی‌ها و بدی‌هایش را بیان کرد. سرخ‌پوست‌ها و سیاه‌پوست‌ها با ما خیلی مهربان بودند، اما سفیدپوست‌ها با ما و حتی با خودشان خشونت داشتند. همه این‌ها قابل انتشار است و باید راجع به آن‌ها نوشت که خود دنیایی مطلب است. شما 10 روز اسیر بودید؟ بله. فرمودید پزشکان آمدند و… کار درمانی‌شان را انجام دادند. همزمان بازجویی هم می‌شدید. بله طی این 10 روز همزمان با درمان بازجویی هم می‌شدیم. بیشترین هدفشان این بود که یکی دو پناهنده را از جمع ما چهار نفر اعلام کنند تا نهایتاً در این قضیه بُرد داشته باشند که خوشبختانه اتفاق نیفتاد. در نهایت صلیب سرخ وارد صحنه شد و ابتدا تیم‌هایشان آمدند و از لحاظ وضعیت جسمی و روحی ما را چک کردند. بعد ما را با هلیکوپتر به بحرین و از آنجا هم با همراهی صلیب سرخ بین‌المللی با هواپیمای C-130 به عمان بردند. در فرودگاه مسقط یکسری کارهای درمانی و پذیرش صورت گرفت. تیمی از تهران شامل سردار فدوی و سردار محمدی فرمانده وقت منطقه دوم نیروی دریایی سپاه و از امور خارجه تیم‌های امنیتی با یک هواپیمای اختصاصی آمدند و آنجا ما را تحویل گرفتند و به ایران برگشتیم. دیگر شهید مهدوی را ندیدید؟ اصلاً ایشان را ندیدیم تا زمانی که هواپیما در فرودگاه تهران نشست و متوجه شدیم دو جنازه از قسمت بار هواپیما بیرون آوردند که گفتند شهید مهدوی و گُرد است. امریکایی‌ها در باره آن‌ها چه گفته بودند؟ گفته بودند آن‌ها بر اساس جراحت در مسیر از دنیا رفته‌اند. آثار شکنجه روی بدنشان بود؟ بله. بچه‌ها را شکنجه دادند. شما را شکنجه کردند؟ بله. مثلاً؟ بازجوها پوست دستمان را می‌کَندند. البته بیشتر شکنجه‌ها روانی بود. آیا توهین می‌کردند؟ مثلاً به خانواده یا کشور چه می‌گفتند؟ چگونه شما را تحت‌فشار قرار می‌دادند؟ یک نمونه را برایتان مثال می‌زنم. بازجوها که دیدند حریفمان نمی‌شوند. گفتند مشکلی نیست ما شما را به ایران می‌فرستیم. همان‌جا گفتند؟ بله بعد گفتند ولی برایتان پرونده‌ای را تنظیم می‌کنیم و مطالبی را در آن می‌نویسیم که وقتی وارد ایران شوید، به دست آقای خلخالی بیفتید! اگر او پرونده‌تان را بخواند قطعاً اعدامتان خواهد کرد. مثلاً بگویند شما جاسوس هستید؟ بله. ما هم گفتیم خیلی خوب است، اگر مایلید ما را به ایران بفرستید به دست آقای خلخالی اعدام شویم بهتر از این است که به دست شما بیفتیم. پرسیدم: "حالا چرا آقای خلخالی؟" جواب دادند: "چون ایشان دادستان است و سمت قضایی مهمی دارد." گفتم: "الان آقای خلخالی کاره‌ای نیست. اطلاعاتتان غلط است. این قضیه مربوط به اوایل انقلاب است و فعلاً کاره‌ای نیست." گفت: "حالا آقای خلخالی نامی…" اسم خلخالی در ذهنشان مانده بود و با آن ما را تهدید می‌کردند. من هم گفتم: "خیلی خوب! شما تنظیم کنید و ما را پیش آقای خلخالی بفرستید." به‌هرحال این تهدیدها دل انسان را خالی می‌کند. نگران بودیم ما را تحویل اسرائیل یا عراق بدهند یا بکشند. این‌ها مسائلی بود که در ذهنمان دور می‌زد. تنها چیزی که ما را حفظ می‌کرد توکل و ذکر بود. ذکر ما را نگه می‌داشت و به ما قوت قلب می‌داد. قضیه تمام شد و ما وارد جمهوری اسلامی ایران شدیم . 5-4 سالی پس از رحلت حضرت امام (ره)، سال 72، 73 به حرم حضرت امام (ره) برای سالگرد ایشان رفتیم. حاج احمد آقا پشت حرم یک مجموعه مهمان‌سرایی را تدارک دیده بود. معمولاً بعد از مراسم به آنجا می‌رفتند و سفره‌ای پهن می‌شد و غذایی تناول می‌کردند. یکی از دوستانم که همراهم بود، گفت: "بیا به آنجا برویم." گفتم: "ول کن، حوصله داری، ما به هوای حضرت امام (ره) اینجا آمدیم و کاری به این کارها نداریم." با اصرار ایشان رفتیم، ولی داخل نرفتم. روی پله‌های پاویون مانندی که پشت به ساختمان و روبه‌روی محوطه‌ای که ماشین‌ها را پارک می‌کردند روی 3-2 پله بالاتر نشستم. دوستم داخل رفت. 6-5 دقیقه بعد دیدم پیکانی آمد و جلوی پایم ایستاد. راننده‌ای به جوانی و تیپ شما پیاده شد و از طرف شاگرد در عقب را باز کرد و حاج‌آقای عمامه سفیدی را که عصا به دستش و لرزان بود و حالت لقوه داشت پایین آورد. آن حاج‌آقا را شناختم، آقای خلخالی بود. ایشان آمد و گفت: "من روی پله پیش این جوان می‌نشینم." آمد و بغل‌دستم نشست. راننده هم ماشینش را پارک کرد و رفت و چندان به ایشان توجه نکرد. با عصایی که در دستش بود به زانویم زد و گفت: "پسرجان! مرا می‌شناسی؟" گفتم: "نه تنها من بلکه همه عالم تو را می‌شناسند!" (با خنده) پرسید: "از من نمی‌ترسی؟" جواب دادم: "برای چه بترسم حاج‌آقا؟ شما که دیگر عصا دستتان است و هیبت سابق را ندارید. حقیقتش چند سال پیش که صحت و سلامتی داشتید از اسم‌ و رسم شما نترسیدم" سؤال کرد: "چطور؟" داستان را برایش تعریف کردم. شروع کرد به گریه کردن. گفت: "منِ خلخالی که عناصر رژیم شاه را در هم پیچیدم و برای خودم کسی بودم، به این روزگار افتادم و ذهنم خوب کار نمی‌کند و بدنم این‌چنین می‌لرزد." منظورم از بیان این قضیه این بود که وقتی آدم با خدا معامله‌ای می‌کند نباید بترسد. منبع : مجله رمز عبور شماره 15 - مهرماه 1394 پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند.
  4. 1 پسندیده شده
    با سلام خدمت دوستان میلیتاریست بقول قدیمی ها ، یک کلام ، ختم کلام. نقش برنامه ریزی در پیروزی و شکست قال امیرالمومنین علی ابن ابیطالب (ع) مَن تَأخَرَ تدبیرُهُ ، تَقَدَمَ تَدمیرُهُ هرکس در برنامه ریزی عقب بماند ، در نابود شدن پیش می افتد.
  5. 1 پسندیده شده
    اسکورت کاروان ارتش در دیرالزور توسط بالگردهای ارتش سوریه . نزدیک یکسال است هوانیروز سوریه تحت نظر روسها درحال بازسازی و کسب اموزشهای لازم است . به طور مثال پیش از این ما به ندرت شاهد اسکورت نظامیان سوری توسط بالگردهای ارتش دراین ارتفاع بودیم و بیشتر بالگردهای گازل نقش اسکورت کاروانهای سوریه ان هم شامل مقامات سیاسی و نظامی را برعهده داشتن سرانجام با وساطت بزرگان شهر طفس درعا و حضور نظامیان روسی توافق شد ارتش وارد این شهر شده و مسلحین شهرهم با تحویل دادن سلاح و تعهد به زندگی خود بپردازند . ارتش نیروهای نسبتا زیادی را در داخل شهر مستقر نموده تا در صورت دست به سلاح بردن دوباره مسلحین امادگی مقابله را داشته باشد . هر چند با وجود مسلحین سابق در هر منطقه نباید انتظار ارمش پایدار را در کوتاه مدت داشت حمله ناشناس در نزدیکی ابوکمال بدون تلفات حمله پهپادی به خودروی مسلحین در لاذقیه
  6. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز نبرد انوشیروان با نادر (USS Chandler DDG-996) در سال 1974 شاه پیشین ایران برای تقویت نیروی دریائی خود ، سفارش ساخت یک مجموعه 4 فروندی ناوشکن موشک انداز را به آمریکا داد که در ایران به "کوروش کلاس" و در آمریکا "Kidd-class" نامیده شدند. ناوشکن های کلاس کوروش برای انجام مأموریت های جنگ ضد دفاع هوائی ، ضدسطحی ، ضد زیر سطحی و پشتیبانی از عملیات های آبی خاکی بسیار مناسب بودند. داستان ما به سرگذشت عجیب و حیرت آور یکی از این ناوها می پردازد که قرار بود با نام "انوشیروان" در جبهه ایران و خدمت نیروی دریائی ایران باشد. اما در جبهه مقابل ایرانیان جنگید. ناوشکن موشک انداز کلاس کوروش با وقوع انقلاب ایران در سال 1979 و لغو سفارش خرید توسط مقامات ایرانی در زمستان سال 1357 ، ناوشکن انوشیروان هم مانند سه برادر دیگر خود هرگز تحویل ایران نگردید. متعاقب این امر ، با توجه به اینکه این ناو دارای سیستم تهویه مطبوع قدرتمند و متناسب با آب و هوای خلیج فارس بود ، نیروی دریائی ایالات متحده این کشتی را انتخاب کرد تا برای خدمت در خلیج فارس و دریای مدیترانه به خدمت بگیرد. از این روز نام این کشتی از انوشیروان به احترام آدمیرال تئودور چندلر که در حمله کامیکازه های ژاپنی کشته شده بود به یو اس اس چندلر (USS Chandler) تغییر نام یافت و بالاخره در سال 1982 به محلی که از ابتدای هم برای خدمت در آنجا ساخته شده بود ، اعزام گردید. خلیج تا ابد فارس ناوشکن USS Chandler در نیروی دریائی آمریکا در مهر ماه سال 1987 این ناو و هلی کوپترهای همراهش ، اقدام به درگیری با چند قایق تندرو نظامی سپاه پاسداران ایران نمودند که در این درگیری سردار نادر مهدوی فرمانده ناوگروه دریائی ذوالفقار به شهادت رسید. پوستر یادواره سردار شهید نادر مهدوی چندلر عاقبت در سال 1999 پس از طی بیست سال خدمت از رده خدمتی نیروی دریائی آمریکا خارج شد. در سال 2004 تصمیم گرفته شد که با فروش این ناو و تغییر نام به (DDG-1805) Wu Teh به خدمت نیروی دریائی جمهوری چین ( تایوان) درآید . سرانجام در سال 2006 میلادی این ناو ، آخرین تغییر نام خود را انجام داد و از آن روز تا همین اکنون با نام (DDG-1805) ROCS Ma Kong در نیروی دریائی تایوان خدمت می کند. تصویر ناوشکن 7200 تنی Ma kong در سال 2017 در یکی از بنادر کشور تایوان پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند.
  7. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس کش لانچر مثل این شرکت های پیمانکاری تولید اسلحه در آمریکا که نیازهای تخصصی ارتش آمریکا را تأمین می کنند ، انگار بین دانشگاه ما در اصفهان ، صنایع الکترونیکی شیراز و گروهی تخصصی در تهران مسابقه گذاشته باشند. هر سه مشغول ساخت لانچرهائی برای هواپیماهای بدون سرنشین تلاش شده بودیم. تهرانی ها مثل همیشه لقمه بزرگ برداشته و لانچری حجیم و سنگین ساخته بودند که خیلی هم پیچیده بود. کسانی دیگر هم به فکر پرتاب پرنده به وسیله موشک افتاده بودند که مثلا زیرش یک راکت ببندند و آن را شلیک کنند.شیرازی ها را نمی دانم. ولی ما 5 نفر بودیم که دو سالی روی آن کار کرده و چیز سبک و ساده ای ساختیم که کاربردی باشد و به راحتی قابل آموزش هم باشد. البته پیش از این بچه های پهپاد از جمله برادر محمد کریمی لانچرهای خوبی ساخته بودند ، ولی لانچر مورد نظر برای مناطق هور مثل هورالهویزه که خبری از خشکی نبود باید ساخته میشد. تفاوت لانچرها در این بود که لانچر ما الکتریکی بود و آنها یکی شان هیدرولیکی بود و دیگری پنوماتیکی. ما اختراعمان را بارها در شهرک آزمایشگاهی اصفهان آزمایش کرده بودیم و جواب گرفته بودیم. وقتی لانچر را از من تحویل گرفتند، بخاطر مأموریت های پیش بینی نشده یگان پهپاد، آزمایش و تست را گذاشتند ده روز دیگر. روز موعود، خودم رفتم جبهه اهواز. حالا چون موفقیت عکس برداری توسط گروه ما صورت گرفته بود و رزمندگان از هواپیماهای ساخت ما در جبهه استفاده می کردند، خیلی با پرستیژ وارد موضوع شدم و اطمینان داشتم که نسبت به آن دو موفق تر خواهم بود و افتخار ساخت این نوع لانچر هم نصیب ما می شود. اما بعد از ده روز متوجه شدم که تمام واگن ها و ریل های لانچر در اثر رطوبت هوا یا باران های تند جنوب زنگ خورده بود. باطری اش هم یا به دلیل رطوبت و یا کیفیت پائین اش ، اصلا جواب نمی داد. موقع تست در کمال تعجب دیدم که هواپیما قبل از اینکه پرواز کند ؛ یهو از جلوی لانچر افتاد زمین. با ناراحتی زنگ زدم به دوستانم در اصفهان موضوع را در میان گذاشتم، آنها هم باورشان نمی شد. توی آبروی از دست رفته بودم که برادر فروزنده ، فرمانده قد بلند آنجا گفت : شما و تهرانی ها ما را سر کار گذاشته اید ؟ این بود نتیجه دو سال مطالعه تان ؟ با این حرف فهمیدم که پروژه تهرانی ها هم شکست خورده. ظاهرا لانچر شیرازی ها هم به جائی نرسیده بود. بسیار دلگیر و پکر سرم را پائین انداختم . این قضیه خیلی برایم گران تمام شد. علت را نمی یافتم. اما هر چه بود یا مربوط به خاک و گرد و غبار مرطوب جنوب بود ، یا به روغن ، توپ ، تانک و فشنگ. لانچر ما عبارت بود از یک واگن و یک موتور الکتریکی با استارت هیجده چرخی گیربکس دار. حالا چرا جواب نداد نمی دانم. در مقر اهواز ، از پیش بچه های پهپاد مثل برادر بحرینی بلند شدم تا قدمی زده و هوائی تازه کنم که یک تکه کش روی زمین نظرم را به خود جلب کرد. ضخامتش، یک میلی متر بود و طولش ده دوازده سانتی متر. آن را برداشتم و در حالی که با آن بازی می کردم متوجه شدم توی کشیدن طولش به 30-40 سانتی متر می رسد. یهو چیزی به ذهنم رسید. یکراست به طرف کارگاه رفتم و یک پیچ گوشتی به یک سرش بستم و از محل خارج شدم و بعد رفتم بقالی سر محل. آن را توی ترازویش انداختم و با عجله پرسیدم : وزن این پیچ گوشتی چقدر است ؟ بیچاره فکر کرد دیوانه ام ! کمی توی چهره ام خیره شد و بعد به اطراف نگاهی انداخت. بلافاصله با آرامش تکرار کردم : آقای عزیز حالم خوب است و سرم به جائی نخورده ، لطفا شما این را وزن بفرمائید برای کاری می خواهم. مغازه دار پذیرفته یا نه ، اما چیزی نگفت. وزنش کرد و با همان حیرت اولیه ، مرا با نگاه پرسشگر خود تا خروجی مغازه دنبال کرد. حدسم درست بود. کش قادر بود چندین برابر وزن خود را پرتاب کند... وقتی انگشتم را از روی حالت فنر گونه اش کنار می کشیدم یاد تیر و کمان های کودکی هایم افتادم که با همین کش های قیطانی قلوه سنگ هم پرتاب می کردیم. پیش خود گفتم اگر 100 تا از چنین کش هائی را کنار هم ببافیم و روکشی روی آنها بکشیم ، میشود یک کش بسیار قوی که به راحتی می تواند هواپیمایمان را حتی اگر از وزن بالاتری برخوردار باشد ، به آسمان پرتاب کند. خیلی سریع این کار را به فروزنده در تهران سپردم. او هم این کار را به خوبی انجام داد ؛ یعنی صد، صد و پنجاه عدد کش را با این ماشین های جوراب بافی به هم بافته بود و رویشان روکشی پارچه ای کشیده بود. شده بود شبیه یک کابل. توی اهواز ابتدا با کوبیدن یک میخ توی زمین و بستن یک قلاب زیر هواپیما ، آنقدر آنرا کشیدیم تا انعطاف لازم برای پرتاب پیدا کند.بعد کش را ول کردیم. نتیجه ؟ چرخ هواپیما همان اول کنده شد اگر چه چرخ هواپیما همان اول کنده شد ، اما پرواز با موفقیت انجام گرفت، قبل از اینکه لانچری برای اینکار بسازیم با نصب یک سینی آهنی عقب تویوتا به جای باند ، و چند حلقه ؛ چیزی شبیه تیر و کمان ساختیم و مجددا هواپیما را پرتاب کردیم. چیزی که با پنوماتیک، هیدرولیک و موشک حل نشد ، فقط با چند لایه کش ؛ پس از دو سال مطالعه حل شد. از آن پس لانچرهایمان را با نصب همین سیستم روی آن ساختیم و به کار بستیم. این شد یک رویه در صنعت پهپاد. راویان : مسعود زاهدی و ابراهیم بحرینی * * * * * انحنای سیل بند صبح زود، آب به صورت نزده، یهو دو نفر با لباس مخصوص پرواز وسط هور ببینی ، واقعا جای تعجب نداره ؟ حق داشتم فکر کنم که هنوز از خواب بیدار نشده ام. از اینکه شنیدم این دو خلبان پاسدار هم هستند در پوست خود نمی گنجیدم. وقتی با هر پیشرفتی ، سپاه جان می گرفت ما بیشتر هویت می گرفتیم، انگار که چیزی بر دارائی های شخصی مان اضافه می شد. دیوانگی بود که توی 6 متر عرض یک جاده طولانی که دو طرف هور بود چشمم به دنبال هواپیمایشان بگردد. با تقاضایشان آنها را به داخل قرارگاه هدایت کردیم. وقتی از چالش های پیش روی RF-4 ها و RF-5 ها و محدودیت های پروازی آنها برایمان گفتند دلمان گرفت. اما وقتی ما را با مأموریت شان مبنی بر عکس برداری های هوائی غافلگیر کردند ، چقدر خوشحال شدیم که سپاه هم مجهز به هواپیماهائی در ردیف RF-4 ها شده است. به خصوص اینکه عملیات بدر به پیروزی رسیده بود و ما مثل اکثر عملیات های پیشین ، به دلیل هوشیاری دشمن نمی توانستیم نیروی شناسائی زمینی برای کسب اطلاعات از مواضع او اعزام کنیم. در واقع ما حتی نمی توانستیم نزدیک خط و سنگرهای کمین آنها بشویم چه برسد به اینکه بخواهیم چیزی از آرایش نظامی و استعداد نیرویی آنها به دست بیاوریم. در اصل ما در یک بی خبری کامل بودیم. تمام خشکی هور ، یک جاده به نام خندق به عرض 6 متر بود که ما این سر جاده و دشمن آن سر جاده مستقر بود. تأمین سلاح و غذای نیروها از طریق آب و قایق های تندرو صورت می گرفت که آن هم خطرات خاص خودش را داشت. من همین چند روز پیش بود که به همراه سید عباس موسوی با موتورسیکلت داشتیم به جلو می رفتیم که یکی از بچه های تیپ الغدیر یزد جلوی مان را گرفت که لطفا کمک کنید این شهید را به عقب ببریم. من و سید چاره ای نداشتیم که شهید را بین خودمان سوار موتورسیکلت کنیم و آن را به عقب ببریم. به هر حال وقتی دو نفر با لباس مخصوص پرواز توی آن برهوت آب بیایند و بگویند می خواهیم برایتان عکس برداری کنیم و موقعیت دشمن را برایتان بگوئیم ، معلوم است که از شادی روی پای خود بند نمی شویم. از بچه های اطلاعات عملیات من بودم و مرحوم احمد سیاف زاده ( فرمانده عملیات قرارگاه کربلا). شهید حسن امامی جانشین او ، شهید حسینی، شهید سعید معینیان و سید عباس موسوی. ما تمام موقعیت استقراری خود و فاصله مان تا دشمن که حدود 600-700 متر بود را برایشان شرح دادیم و آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و کمکی اعلام کردیم. وقتی از آنها پرسیدیم که کار را ان شاء الله از کی شروع می کنید ؟ جواب دادند از همین الان. با تعجب پرسیدیم از همین حالا ؟ هواپیمایتان در کدام فرودگاه هستند؟ اشاره کردند به خودروهایشان که کنار قرارگاه پارک بود و گفتند توی تویوتا هایس هستند. همه با تعجب به هم نگاه کردیم و آن ها را تا پای ماشین شان دنبال کردیم. اول فکر کردیم سر کارمان گذاشته اند اما وقتی چشم مان به دو هواپیمای یونولیتی افتاد ، نتوانستیم جلوی خنده مان را بگیریم. ما آنقدر از این دو خلبان درباره جایگزینی هواپیماهایشان به جای RF-4 شنیدیم که با خود گفتیم باید چقدر غول پیکر باشد. در هر حال تا آنها هواپیمایشان را آماده پرواز کردند ، برادر مرتضی قربانی جانشین قرارگاه به من گفت که : سریع برو به ضد هوائی چهارلول بگو لوله اش را بخواباند و به سمت هواپیماهای خودی که آماده پرواز است شلیک نکند. در جاده ای ناهموار که آدم نمی تونانست راحت راه برود نمی دانم چطور بود که هواپیمای یونولیتی خیلی سریع صعود کرد و بلند شد. اما به محض اینکه داشت توی آسمان دور می زد تا خود را وارد فضای دشمن بکند یهو چهارلول بدون مکث افتاد به جانش و هر چه گلوله داشت را به طرفش خالی کرد. ولی دریغ از یک گلوله که به آن بخورد. مرتضی قربانی که اگر کارد می خورد خونش نمی آمد ، صدایم زد که زود برو گوش تیربارچی را بگیر و بیاور اینجا. مگر به او نگفتی شلیک نکن ؟ پهپاد که بالای سر عراقی ها حاضر شد ، آنها هم افتادند به شلیک. انگار که جشن عروسی شده باشد ، از همه جای جبهه صدای تیر و ترکش می آمد. قربانی چشمش به تیربارچی که افتاد، سرش داد کشید : حالا تذکر ما را گوش ندادی به کنار ، آخر تو چه آموزشی دیده ای که حتی یک گلوله هم نتوانستی به آن بزنی ؟ او هم به فرمانده قرارگاه گفت : قربان شما فرمودید به هواپیماهای خودی شلیک نکن. مگر این هواپیما بود ؟ دو خلبان با دستگاه های رادیو کنترل شان چسبیده بودند به خاکریز و با دوربین داشتند هواپیما را کنترل می کردند و ما مانده بودیم به تماشا که آیا توی این جهنم آتش امکان برگشت وجود دارد یا نه ؟ تنها چیزی که ما را همچنان پر امید نگه می داشت صدای قارقاری بود که گاه کم می شد و گاه زیاد. ماموریت اش که تمام شد، خلبانان، آنرا از توی آتش سالم بیرون کشیدند و فرستادند طرف هور. مثل قوئی که بال هایش را باز کند و روی آب فرود آید ، هواپیما روی سینه آب موج انداخت و کمی بعد آرام گرفت. دو خلبان به سوی آن دویدند و قبل از اینکه دشمن محل فرود را زیر آتش تند خود بگیرد، هواپیما را بغل کردند و به طرف قرارگاه آوردند. توی جمعیت رزمنده ها که تند و تند به طرف قرارگاه می آمدند به تماشا، یهو رزمنده ای یزدی به یکی از آن دو خلبان اشاره کرد و پرسید : برادر جان ، شما خلبانش بودی ؟ او واقعا فکر می کرد که کسی توی پهپاد بوده. خلبان واقعا عصبانی شده بود. پرسید چرا فکر کردی من باید خلبانش باشم ؟ او با جدیت جواب داد : خب شما نسبت به آن هم لباستان قد کوتاه تری داری دیگه. این بار خلبان هم خنده اش گرفت. روز بعد که عکس ها دستمان رسید، نخستین بار بود که شکل سیل بند را جور دیگری می دیدیم. ما پیش از این فکر می کردیم سیل بند یک خط مستقیم است که ما و دشمن در دو سر آن جای داریم. اما توی عکس ها ، سیل بند انحنای بسیار خوبی به طرف ما داشت و مواضعمان را کاملا پوشش می داد. بچه های قرارگاه به کادر پهپاد اطلاع دادند، وقتی هواپیمایتان در این حجم انبوه حتی یک گلوله هم نوش جان نمی کند، پس می تواند، هواپیمائی هجومی و انتحاری برای مواقع ضروری هم باشد... راوی : علی بختیاری زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  8. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس به دنبال زمین پرواز از آبدارچی ، سرباز و نگهبان و عکاس و نیروهای فنی گرفته تا کمک خلبان و بیسیم چی و ... جمعا به 15 نفر نمی رسیدیم ؛ اما عنوان مان گردان بود. "گردان رعد". این نام بیشتر شبیه یک آرزو بود و یک دعای خیر تا یک واقعیت. اما با این همه اگر نه به اندازه یک تیپ ، ولی ماموریتی بیش از یک گردان به ما محول کرده و شب و روزمان پر از کار و تلاش شده بود. اگر چه هر کدام عنوانی داشتیم ، اما اینطور نبود که خلبان فقط خلبانی کند و عکاس به عکاسی اش برسد. موقع کار معلوم نبود کدام فرمانده است و کدام فرمانبر. اوایل ، زمین پرواز درست و درمانی هم نداشتیم ؛ مثل آواره ها از زمینی به زمین دیگر می رفتیم. یا توی زمین های مردم پرواز می کردیم و یا در زمین های اطراف پادگان ها ، که هر کدام هم مشکلات خاص خودش را داشت. تمام تلاش مان این بود که کمتر توی چشم باشیم ، اما برای حمل چند هواپیما ، برو و بیائی به پا می شد ؛ چون توی خودرو هایس مان یک هواپیما بیشتر جا نمی شد و مجبور بودیم چند خودرو با خود ببریم. خوب شد که چند وقت بعد یکی از بچه ها ( برادر بحرینی ) ، با طراحی خوبی توانست طوری هایس را قفسه بندی کند که چند هواپیما جا شود . کم کم که ابزار و وسائل تجهیزاتی مان ( مثل دریل های باطری دار ) زیادتر شد ، جعبه ابزاری ابتکاری نیز درست کردیم تا توی زمین پرواز بتوانیم ، همراهمان ببریم. یکی از همین جعبه ها ، پر بود از سیم ، کابل-استارتر ، دریل و پیچ و مهره و ... که با این نو آوری تقریبا خودکفا می شدیم و از پس تعمیرات اضطراری در زمین پرواز بر می آمدیم. راوی : عبدالمجید مختازاده * * * * * عصر اینترنت یا ما زود به دنیا آمده بودیم ، یا اینترنت دیر اختراع شده بود. این را همیشه عباس می گفت. آه چه می شد ما زودتر به اینترنت دست می یافتیم ؟ اگر این اتفاق می افتاد دیگر لازم نبود بریم توی کتابخانه های لندن یواشکی از روی کتاب های "جینز دیفنس" عکس بگیریم و یا عمل نیک بخواهد کتاب شان را دودره کند و او را بگیرند و کلی برایش دردسر درست کنند. از اقبال بدمان هم هواپیمائی گیر نمی آمد تا آن را مهندسی معکوس کنیم. چقدر تأسف بار بود وقتی دانستیم که از اواخر زمان پهلوی ، تعدادی پهپاد هدف توی پایگاهی نظامی دپو شده و ما از آن بی خبر مانده ایم. البته بعدها رضا ارباب با ایجاد رابطه توانسته بود این اجازه را پیدا کند که چند دقیقه ای از دور آنها را تماشا کند. اگر یکی از آنها در اختیارمان بود حداقل می توانستیم از روی آنها مهندسی معکوس کنیم. نمی دانم. شاید هم باید اینطور دل خود را راضی کنیم که خوب شد اصلا نفهمیدیم که در پایگاه سمنان ، چیزی وجود داشته است وگرنه آستین هایمان را بالا نمی زدیم و خودمان دست به کار نمی شدیم و امروز لابد خبری از مهاجرها و شاهدها نبود. وسط گیر و داری که بچه های بسیجی سر و کارشان با تفنگ و خمپاره و اینجور سلاح ها بود ، برای اینکه از اصول حاکم بر پرواز و اطلاعاتی از این دست ، سر در بیاوریم ؛ تا کتابی گیر می آوردیم همه با هم آن را از بسم الله تا نقطه آخرش می خواندیم. آن هم نه یک بار ، بلکه چندین بار. کتابی داشتیم در مورد آیرودینامیک ( نام مولف اش یادم نیست ) ، هر جا می رفتم همراهم بود ، توی اهواز از بس ، دست این و آن بود پاره پوره شده بود. انگار که توضیح المسائل باشد. توی زمین پرواز تا گیر می کردیم فوری سری به آن می زدیم ببینیم چیزی در آن خصوص ندارد ؟ خوب شد که محسن عمل نیک هر بار که به انگلستان می رفت ، از توی نمایشگاه های هواپیماهای بدون سرنشین ، کلی برایمان مجله ، کاتالوگ و فیلم و عکس می آورد. از اینجا به بعد دیگر مجبور بودیم زبان هم بخوانیم تا توی ترجمه شان نمانیم. ما از توی همین کتاب و مجله ها بود که فهمیدیم برای پرواز در جاهائی مثل هور که باند پرواز وجود ندارد ، می شود از چیزی به نام لانچر ( پرتابگر هواپیما ) استفاده کرد. عمل نیک نمی توانست آنرا برایمان از انگلستان تأمین کند ؛ چون کشورمان در تحریم بود. و البته صهیونیست ها همه جا حضور داشتند و نمی گذاشتند چیزی به دستمان برسد. برای همین ، برای ساخت لانچر مثل بقیه تجهیزات خودمان دست به کار شدیم. راویان : عبدالمجید مختار زاده ، غلامرضا کاظمی ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  9. 1 پسندیده شده
    مستند چشم مجنون براي كساني كه كتاب شراره هاي خورشيد رو خونده باشن درد صحنه هاي شهادت رزمندگان در خيبر رو بهتر درك ميشه و تازه میفهمیم وقتی دوستان میگفتن که شدت اندوه باعث میشه نتونی کتاب رو ادامه بدی یعنی چی؟ ولي براي كساني كه نتونستن به اين كتاب برسن مستند چشم مجنون راه خوبي هست تا بخشي از حقيقت و تلاش مخلصانه بچه ها رو ببینن چشم مجنون قسمت اول لینک اول چشم مجنون قسمت دوم لینک دوم چشم مجنون قسمت سوم لینک سوم چشم مجنون قسمت چهارم لینک چهارم چشم مجنون قسمت پنجم لینک پنجم ------------------------ تحلیل گذرا و سریع بر عملیات خیبر با عبور از زمان و ایجاد فرضیات میتونیم سوالاتی بپرسیم که امروز به کارمون میاد اگر طلاییه رو بچه ها میگرفتن و تا پل نشوه تثبیت میشد آیا پیروزی دلخواه نصیب میشد ؟ یا در هر صورت این تلفات را می دادیم؟ علت تلفات بالای ما چه بود ؟ چرا نتونستیم طلاییه رو فتح کنیم ؟؟ اگر عملیات بدر را ادامه ناتمام خیبر بدانیم، باوجود رسیدن به همه حدود چرا نیروهای ما پس زده شدن؟؟ چرا هوانیروز در خیبر زمین گیر شد و چرا نیروی هوایی نتونست هوانیروز رو تامین امنیت کنه؟؟؟ چرا زرهی عراق به راحتی هرکاری خواست کرد؟؟ نگاهی به نقشه دو عملیات خیبر و بدر باید بیندازیم طرح عملیات اصلی خیبر به بیان ساده گرفتن باریکه بین الجبیر و القرنه بود که در بدر این حرکت انجام شد ولی نیروهای ایرانی از مواضع خود پس زده شدن مشکلی که عملیات ایران را عملا قفل کرد طلاییه بود طلاییه عملا عقبه و دروازه جزیره مجنون جنوبی بود و جزایر جاپای ورود به باریکه بود تمام تلاش لشکر 27 زدن طلاییه و ایجاد امنیت برای جزایر چه از لحاظ خط لجستیک و چه از لحاظ دور نگهداشتن توپخانه دشمن بود ولی طلایه دسترسی بدی داشت و عملا راه ورود به آن در دید مستقیم دشمن بود و جز با زدن از هوا راهی وجود نداشت تا خطوط دشمن متلاشی شود بماند که ما بدلیل خطای ارتباطی در روز عملیات کردیم که به معنی خودکشی بود در هر صورت با نگاهی به نقشه نبرد موقعیت استراتژیک منطقه عملیاتی آنقدر ارزشمند و جذاب بود که اصرار بر عملیات و ادامه آن قابل درک هست ولی یک جای این داستان برای ایران لنگ بود و آن عدم تامین آسمان بدلیل عدم کنترل منطقه جنوب طلاییه بود همان منطقه ای که در رمضان به سمتش رفتیم و با سنگرهای نونی شکل برخورد کردیم منطقه وسط نونی شکل ها عملا سایت امن راداری و موشکی به همراه توپخانه عراق بود که نیروهای ما رو از عملیات هوایی در منطقه هور باز می داشت و سبب شد که هوانیروز هم نتونه کار زیادی از پیش ببره در حقیقت چه با فتح طلاییه و چه بدون فتح طلاییه توپخانه عراق به راحتی همان یک میلیون گلوله توپ را بر سر جزایر می ریخت تنها نیروی زرهی اش در حمله به جزایر مجنون و سمت پل نشوه دچار محدودیت راه میشد امروز بعد از سال ها می توان گفت که برای عملیاتی همچون خیبر هفت اصل ضروری بود که امروز هم در ان دچار مشکل هستیم 1- نیروی هوایی برای ایجاد آتش دقیق بر دشمن و زدن مواضع دشمن 2- توپخانه برد بلند متحرک با هدایت دقیق 3- موشک های ضد زرهی که با برد بالای 3 کیلومتر 4- زرهی آبی خاکی برای عبور از موانع آبی خاکی 5- هوانیروزی که بتواند در زمان کوتاهی ضربات اول را ایجاد کند و اصل غافلگیری را بر دشمن تا روزها تحمیل کند 6- پدافند زمین پایه و هوا پایه جهت حفظ برتری و امنیت آسمان تا پرنده ها بتوانند دشمن را عقب برانند 7- نیروی مهندسی آبی خاکی که سریعا و در روزهای ابتدایی بتواند سنگرهای پیش اماده بتنی برای نیروها در منطقه مستقر کند علاوه بر تامین راه و مسیر لجستیک مواردی که عراق برای گرفتن جزایر استفاده کرد و توانست سریعا جزایر را اشغال کند چیزهایی که امروز هم در آن ها مشکلات جدی داریم و باید رویشان تاکید ویژه به خرج دهیم تا همچون عملیات خیبر مجبور نشویم گردان ها و لشکر ها و چهره هایی چون شهید همت ، شهید باکری و ... را از دست دهیم اکنون زمان گذشت و شهدای ما جانشان را دادند که امروز وقت داشته باشیم فکر کنیم و تلاش کنیم تا در شرایطی مشابه قرار نگیریم و نخواهیم آن هزینه های سنگین را بدهیم
  10. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث جنگ های اول و دوم عراق و آمریکا موسوم به جنگ اول خلیج(فارس) و جنگ دوم خلیج(فارس) ، یکی از بحث های مهم مرتبط با تحولات دهه پایانی قرن بیستم و دهه های آغازین قرن بیست و یکم در منطقه خاورمیانه است که در بلند مدت باعث ایجاد تغییرات عمیق جغرافیائی ، نظامی ، جغرافیای سیاسی ، نظامی و اقتصادی در این منطقه شده است. اما ظاهرا این مباحث در این انجمن اونقدر که شایسته و بایسته است مورد توجه قرار نگرفته است. پس با اجازه مدیریت محترم و دوستان و کاربران ارجمند انجمن ، دوباره بررسی این بحث مهم رو در قالب سلسله پست هائی به جریان می اندازیم. ( باشد که بخاطر بالا آوردن تاپیک قدیمی توسط تامکت گیلانی هدف فینیکس قرار نگیریم ) خشم و انتقام Anger & Revenge (چرا صدام به کویت حمله کرد؟) سرلشکر عراقی وفیق السامرایی در کتاب «ویرانی دروازه شرقی» چرایی تصمیم صدام برای حمله به کویت را تشریح کرده است: صدام در شرایطی جنگ با ایران را پایان داد که بدهی‌های سنگینی بر عراق تحمیل‌شده بود. طرح‌های توسعه اقتصادی به‌صورت دردناکی متوقف یا فلج گردید. او نتوانست به هیچ‌یک از اهداف اولیه جنگ جامه عمل بپوشاند. صدام با عملیات «انفال» و تمام خشونت‌ها و مصیبت‌ها و استبدادی که به همراه داشت و با به‌کارگیری گسترده سلاح‌های شیمیایی، احساسات کردها را جریحه‌دار نمود که هیچ‌کس غیر از تسلیم‌شدگان نمی‌تواند آن را فراموش کند. نیروهای ما در طولانی‌ترین جنگ مدرن با ایران جنگیدند و سرزمین «رافدین» را حفظ کردند، اما مسئول عدم تحقّق اهداف غیرواقعی جنگ نیستند؛ شکست بزرگی که حاصل شد، شکست صدام و رؤیاها و غرور او بود. صدام کاملاً با حقایق اطراف خود آشنا بود و به دروغین بودن زرق‌وبرق‌ها پی می‌برد؛ پس آغاز یک مرحله جدید اجتناب‌ناپذیر بود: «کویت، کلید خلیج[فارس] و دروازه عراق به‌سوی دریاچه‌های بزرگ نفتی.» روز دهم مارس ۱۹۹۰، به‌اتفاق سپهبدستاد صابر الدوری در یک مأموریت کاری به بحرین سفر نمودیم. در آنجا با وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک ارتش و مدیر سرویس اطلاعات دولت بحرین ملاقات کردیم. مدتی پیش ‌از این نیز به دولت امارات متحده عربی سفر کرده و طی آن با شیخ محمد بن زائد فرمانده نیروی هوایی وقت این کشور و رئیس ستاد کل نیروهای مسلّح فعلی، ملاقات کردیم. شیخ محمد بن زاید فرمانده وقت نیروی هوائی امارات + ژنرال نورمن شوراتسکف فرمانده طوفان صحرا پس‌ازآنکه از بحرین بازگشتیم، نتایج سفر را به اطلاع ریاست جمهوری رساندیم. منشی رئیس‌جمهور مرا به قصر ریاست جمهوری فراخواند. به‌محض رسیدنم، در زمان مقرر، به دفتر رئیس‌جمهور هدایت شدم. صدام پس‌ازآنکه پرسش‌هایی راجع به وضعیت سازمان اطلاعات نظامی به عمل آورد، گفت: «گزارش‌ شما را راجع به دیدار از بحرین خواندم. منشی ریاست جمهوری سابقه دیدارهای قبلی‌تان از کشورهای خلیج [فارس] و ازجمله دیدار اخیرتان از امارات متحده عربی را نیز در گزارش آورده است ولی شما نتوانستید با کویتی‌ها هماهنگی کنید.» من اهمیت کشورهای خلیج [فارس] را در زمینه فعالیت‌های اطلاعاتی در برابر ایران و همچنین پاکستان، برای او توضیح دادم و از موضع‌گیری مقامات امارات و بحرین، ستایش به عمل آوردم. صدام با دقت و تمرکز، سرنخ صحبت‌ها را به دست گرفت و در شرایطی که به نظر می‌رسید از چیزی عصبانی شده است، گفت: «کشورهای خلیج [فارس] به تعهدات مالی‌شان در قبال ما عمل نکردند... ما وارد جنگی طولانی شدیم، خون دادیم و اموال زیادی صرف کردیم. نقش ایران را در منطقه محدود کردیم... ولی کشورهای خلیج [فارس] نه‌تنها نسبت به جبران خسارت‌های مالی ما اقدام نکردند، بلکه به‌اتفاق آمریکایی‌ها علیه انقلاب عراق توطئه می‌کنند. امریکا با عربستان سعودی و امارات و کویت در زمینه توطئه علیه ما تلاش می‌کنند. برای تحت تأثیر قرار دادن برنامه‌های صنایع و پژوهش‌های علمی ما و همچنین وادار نمودنمان به کاهش حجم نیروهای مسلحمان، می‌خواهند از قیمت نفت بکاهند. در چنین شرایطی پیروزی نظامی ما بر ایران رو به ضعف می‌رود. شما باید نسبت به وجود یک ضربه هوایی یا بیشتر، از سوی اسرائیل هوشیار باشید. آن‌ها قصد دارند در چارچوب همان طرح توطئه‌ای که گفتم، برخی از اهداف مهم ما را نابود سازند. ما باید سرویس امنیتی و اطلاعاتی خود را به‌گونه‌ای بازسازی و تقویت کنیم، که به‌عنوان بازوی نیرومند ما در خارج عمل کند تا اگر مجبور شدیم، پاسخ نظامی بدهیم و آن‌ها را متزلزل نماییم. این کار را از طریق سازمان‌های اطلاعاتی انجام می‌دهیم و این مستلزم داشتن شایستگی‌های بالایی است... اختلاف پنهانی در حال حاضر در خلیج [فارس] بین عمان و امارات، امارات و عربستان و بحرین و قطر وجود دارد. خلیج [فارس]ی‌ها، کویتی‌ها را دوست ندارند و ما باید به این مسئله دامن بزنیم. کشورها با گوشه‌گیری به وجود نمی‌آیند. اگر ما مجبور شویم به کشورهای خلیج [فارس]پاسخ گسترده‌ای بدهیم، هیچ‌کس نمی‌تواند از رسیدن ما به تنگه هرمز جلوگیری کند.» سرلشکر ستاد وفیق السامرائی سخنان صدام به پایان رسید و من به دفتر منشی رئیس‌جمهور رفتم. او از من خواست که در آنجا بنشینم تا او به نزد رئیس‌جمهور برود و مجدداً بازگردد. اندکی بعد، نزد من بازگشت و گفت: «آنچه از صدام شنیدی، نزد خودت باقی بماند.» سپس از گاوصندوقی که در کنارش قرار داشت، یک ساعت مردانه مچی خارج کرد و به‌عنوان هدیه به من داد، من از دفتر صدام خارج شدم و فکر نمی‌کردم به آنچه گفته است، در آینده عمل می‌کند. ما با ایران جنگیدیم و اعراب کشورهای خلیج [فارس] با اموال و روابط و بنادرشان در کنار ما ایستادند؛ غرب نیز در کنار ما ایستاد. برخی از اعراب و کشورهای غربی در زمینه دستیابی ما به صنایع گسترده شیمیایی کمک کردند. نتیجه چنین جنگی، همان بود که دیدیم. حالا اگر بخواهیم با برادران عرب و هم‌پیمانان دیروزمان بجنگیم، چه سرنوشتی پیدا خواهیم کرد؟ به‌طورقطع هیچ‌کس به کمک ما نخواهد آمد. این اندیشه‌ها در آن لحظات از ذهن من گذشت. به دنبال سخنرانی صدام در 1990/04/02 بر تشنّج اوضاع افزوده شد. وی در این سخنرانی اعلام کرد: «ما سلاح شیمیایی دوگانه در اختیار داریم.» روز 1990/05/10 برای بازجویی از وابسته نظامی عراق در ترکیه، یعنی سرتیپ ستاد فاضل احمد السّبتی السامرایی به ترکیه سفر کردم. سازمان اطلاعات شدیداً اعتراض کرده بود که او یکی از کارمندان این سازمان را که به‌عنوان نگهبان سفارت فعالیت می‌کرد، مورد ناسزاگویی قرار داده است. این نگهبان ادّعا کرده بود که السامرایی در فحاشی نسبت به او زیاده‌روی کرده و مدیر سازمان اطلاعات یعنی سبعاوی ابراهیم الحسن (نابرادری صدام) را نیز مورد ناسزاگویی خود قرار داده است. من هم به خاطر سبعاوی سفر کردم، نه آن نگهبان. ژنرال وفیق السامرائی روز 1990/7/4 برای انجام مأموریت‌های محوله به پاکستان سفر کردم و در جریان این سفر، با خبرچین‌های عراقی در کراچی و اسلام‌آباد دیدار کردم. در مدتی که در این کشور بودم، ردوبدل تهدیدها بین صدام و اسرائیل به حد خطرناکی رسید. به‌روشنی دریافتم که نگرانی‌های صدام از ضربه احتمالی و غافلگیرانه اسرائیل علیه تأسیسات اتمی و آزمایشگاهی سلاح‌های میکروبی عراق به‌شدت رو به افزایش نهاده است. این نگرانی‌ها به‌عنوان یک اهرم فشار شدید می‌توانست صحنه جنگ را به کویت منتقل نماید و صدام را وادارد که برای رهایی از بحران اقتصادی، به‌طرف جهنم فرار کند. جنگ تبلیغاتی صدام، بعد از اسرائیل متوجه دولت امارات متحده عربی و کویت گردید. وی این دو کشور را متهم به توطئه اقتصادی علیه عراق کرد و روز 1990/7/17 در سخنرانی خود این جمله معروف خود را گفت که: «زدن گردن‌ها، نه قطع روزی‌ها!» حکومت‌های قبلی عراق، کویت را جزئی از عراق اعلام کرده بودند، ولی با واکنش‌های بین‌المللی و عربی مواجه شدند؛ به‌ویژه با واکنش مصر در دوران رهبری عبدالناصر. در آن هنگام کشورهای عربی به نفع کویت وارد عمل شدند و حکومت‌های قبلی عراق درصدد عملی کردن خواسته خود برنیامدند و عراق را زیر سنگ آسیاب جنگی مدرن قرار ندادند. نیاز عراق به دو جزیره «وربه» و «بوبیان» در حدّی نبود که ارزش ماجراجویی داشته باشد. عراق می‌توانست از بندرهای «بصره»، «سیبه»، «فاو» و «ام‌القصر» استفاده کند و برای بهبود وضعیت سواحل خود، بندر بزرگی را در رأس خلیج [فارس] احداث کند. اما اینکه پا را فراتر نهاده و در اندیشه ایجاد یک قدرت دریایی باشد، فاقد هرگونه مبنای منطقی یا عملی بود. ضرورتی نداشت که عراق به‌عنوان یک قدرت دریایی نیرومند مطرح باشد. ناآگاهی صدام نسبت به فلسفه تحرکات نظامی و موازنه درگیری‌ها که آمیخته با استبداد و خودکامگی و پیامدهای آن، کاهش حجم و ابعاد کمک‌های مشورتی بود، او را به‌سوی اشتباهات کشنده‌ای سوق می‌دهد؛ مثل جاه‌طلبی‌های او در زمینه کسب مقام زعامت جهان عرب و رؤیاهای خیال‌پردازانه که سرانجام او را به تجاوز به کویت وادار نمود. صدام در چادر سربازان عزاقی در لحظاتی که رهبران کشورهای عربی در کنفرانس فراگیر سران کشورهای عربی (به‌جز سوریه و لبنان) در بغداد گرد هم آمده بودند، نیروهای گارد ریاست جمهوری، خود را برای تجاوز به کویت آماده می‌کردند. بعدازظهر یکی از روزهای بسیار گرم ماه ژوئیه و درحالی‌که من در باغچه‌های اداره کل اطلاعات قدم می‌زدم، دو تن از افسران عالی‌رتبه ستاد نزد من آمدند. یکی از آن‌ها گفت که شاهد تحرکات گسترده نیروهای گارد ریاست جمهوری در جنوب بوده است. دیگری گفت که این تحرکات احتمالاً در قالب مانورهای آمادگی سالانه صورت می‌گیرد. من به تمایل صدام به تجاوز به کویت یقین پیدا کردم. درحالی‌که او انگیزه‌های خود را از فرماندهان نظامی، به‌استثنای تعداد اندکی از آنان پوشیده نگه‌داشته بود. ستون های تانک عراقی در حال ورود به کویت سیتی بر دامنه تشنّج سیاسی و تبلیغاتی افزوده گردید و روزنامه رسمی «الثوره» چاپ عراق، سرمقاله‌های خود را به حمله علیه حکام کویت اختصاص داد. این روزنامه از مردم کویت، ازآن‌جهت که رهبران عراق تاکنون نتوانسته‌اند به خواسته‌های آن‌ها برای نجاتشان از دست خانواده حاکم بر کویت عمل کنند، پوزش طلبید. این حرف‌ها در مقالاتی ساده‌لوحانه و مسخره که به‌روشنی بیانگر اهداف و انگیزه‌های ناپاکی بود، آمده بود. عدی پسر صدام در کویت نیمه‌شب ۲ اوت ۱۹۹۰، نیروهای گارد ریاست جمهوری پیشروی خود را آغاز کردند و از مرزها گذشتند. ده‌ها فروند هلی‌کوپتر نیروهای ویژه گارد ریاست جمهوری را حمل می‌کردند. مأموریت آن‌ها اشغال اهداف مهم و ازجمله کاخ امیر کویت بود. هواپیماهای جنگنده کویت با ما درگیر شدند و ۲۶ فروند هلی‌کوپتر عراقی به همراه سرنشینانشان نابود شدند. هواپیمای A-4 Skyhawk کویت آزاد ( فراری به عربستان ) پس از اشغال رادیوی کویت، بیانیه شماره یک انقلاب، توسط یک گوینده عراقی که تلاش می‌نمود لهجه کویتی را تقلید نماید، خوانده شد. پوشش انقلاب، برای توجیه یک تجاوز نظامی، یک پوشش بسیار ضعیف و حاکی از عقب‌ماندگی ذهنی طاغوت عراق بود. چه کسی می‌توانست باور کند که کشوری ثروتمند با مردمی که از ثروت‌های خود بهره‌مندند و در پناه قانون زندگی می‌کنند، تحت هر عنوانی در اندیشه پیوستن به کشوری باشند که به‌وسیله تعدادی ستمگر و یک انسان وحشی رهبری می‌شود؟! تغییر پلاک ماشین های کویت در زمان اشغال این کشور ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب مرتبط با این وقایع خواهیم پرداخت.
  11. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس رویای پرواز آقا چیزی شده ؟ این صدای کودکی خطاب به من بود که غرق تماشای هواپیمای مدلش شده بودم. نمی دانم چطور سر از جاده کرج درآوردم تا پرواز هواپیماهای مدل را در آنجا تماشا کنم. اما این هواپیمای زیبا حسابی توجه مرا به خود جلب کرده بود. من داشتم با همین هواپیما در جبهه های جنگ پرواز می کردم در حالی که دوربین روی آن بسته و از مواضع دشمن عکس می گرفتم که خلبانش باهمان خطاب ، با شتاب روحم را پیش جسمم آورد. جواب دادم : چقدر هواپیمایتان زیباست ظاهرا از مدل های آکروباتی است ؟ پدر کودک جوابم داد : معلوم می شود توی این رشته ای ؟! هواپیمای شما کدام است ؟ جواب دادم : ندارم ، ولی علاقه به تماشا دارم. کمی که با هم دمخور شدیم ، معلوم شد که او را دکتر پرنده می خوانند. اما متخصص قلب و مجاری تنفسی است. هواپیمای مدلش که مشخصاتی مثل بال زیر ، کووری ، موتور O.S.MAX60 درجه 5 و یک کانال FG دیجیتال داشت را برای کودکش از خارج خریداری کرده بود. من از این همه مشخصات کف ام برید. کاش می شد که آنرا در خدمت جبهه می گرفتیم. اما افسوس که تحریم ها دست ما را از این نوع هواپیماها هم بریده بودند. او و فرزندش در پروازهای آکروباتی این هواپیما ، واقعا استاد بودند. هواپیمائی که موتور و رادیویش از کارخانه ریپ مارکس بود. کاتالوگ معرفی قابلیت های موتور O.S.MAX-60 داشتم فکر می کردم روی این هواپیما حتی اگر نمی شد دوربین عکاسی سوار کرد ، اما پرنده خوبی برای عملیات فریب به حساب می آید. از اینکه نمی توانستم از دکتر ، درخواستی برای خرید آن داشته باشم ؛ یا بخواهم که او کار خرید از خارج را برایمان انجام دهد ، حرص می خوردم. چرا که احتمال لو رفتن نوع استفاده از آن در جهت مقاصد جنگ بود و ما خوب به این موضوع واقف بودیم. هیچکس ، حتی افراد خودی هم ، نباید پی به این موضوع می بردند. راوی : غلامرضا کاظمی * * * * * ورود آزاد فرامرز عبدوس ( نفر وسط ) یکی از راویان این خاطره و از موسسین گردان رعد یگان هوائی سپاه که همه اش خلاصه میشد توی پایگاه هوائی قدر در داخل مجموعه ی مهرآباد تهران ، بهترین موقعیت را برای ارتباطمان با فرماندهان درجه یک سپاه از جمله برادران محسن رضائی ، رحیم صفوی ، محسن رفیق دوست و ... فراهم آورده بود. فرماندهان برای رفتن به جبهه های جنگ ، از همینجا و با فالکن سپاه به جنوب یا غرب ، می رفتند و برای بازگشت ، باز در همین پایگاه پیاده می شدند. محسن رفیق دوست و یحیی رحیم صفوی در هواپیمای سپاه ما برای انعکاس نظرات و پیشنهادات و البته تأمین خواسته ها و مایحتاجمان نیاز نبود که مراحل درخواست دیدار با آنها را طی کنیم ؛ همین که پیاده می شدند و یا برای بازدید قسمت های یگان هوائی برای سرکشی می آمدند ، فرصت زیادی برای ارتباط داشتیم. داخل هواپیما تا رسیدن به مقصد نیز فرصتی دیگر برای ارتباط بود و در همین ارتباطات بود که برادر محسن رضائی با آگاهی از حساسیت کار پهپاد ، دست نوشته ای به ما داد که هر نیرویی را از داخل مجموعه های سپاه می توانیم آزاد کنیم و به هر انباری برای تأمین اقلام مورد نیاز خود نیر ، می توانیم وارد شویم. این دستور تا آن موقع برای هیچ یک از قسمت های سپاه صادر نشده بود. ستاد فوریت های جنگ و محسن رفیق دوست از طرفی ما حتی نامه ای از طرف ستاد فوریت های جنگ داشتیم که می توانستیم وارد انبارهای بزرگ لجستیک سپاه در جاده مخصوص کرج شده و بدون محدودیت هر کالائی را برداریم. از توی همین انبارها بود که مقدار زیادی لنز ، دوربین و وسایل مربوط به آنها را برای گردان تازه تأسیس رعد آوردیم. برادر محسن رضائی هم دستور داده بود که یکی از خودروهائی را که تاره وارد سیستم خودروئی سپاه شده بود را به ما بدهند ، این وسیله که دو در داشت و از طرفین باز می شد ، بهترین وسیله برای حمل هواپیماهایمان بود. به خصوص اینکه با اندک تغییراتی در آن ما می توانستیم به جای یک فروند ، چند فروند را داخل آن جا دهیم و در منطقه تردد نمائیم. خودرو اهدائی به گردان رعد همه چیز درحال شکل گیری تند و سریع گردان رعد بود، از آن طرف شهید شوشتری که مسئول تدارکات قرارگاه کربلا بود ، یک باب منزل مسکونی از طاغواتی های فراری را در بهترین نقطه شهر اهواز ( یعنی در کیان پارس) برای استقرار به ما داد. این خانه دو طبقه و شمالی بود که ما به راحتی می توانستیم از حیاط وارد شده و درب هایی را در پارکینگ آن باز کرده و بدون اینکه حتی همسایه ها متوجه سوار و پیاده شدن ما و هواپیمایمان شوند ، به کار خود مشغول شویم. در همان روزها یک تدارکاتی زبل به نام فرمان آرا که البته من با همان فامیل قبلی اش ، برادر مهری صدایش می کردم ، به گردان اضافه شد که در نوع خود تحولی به حساب می آمد ، او ظرف ده روز ، توانست هم خانه کیان پارس را تحویل بگیرد و طبقه همکف آنرا که سالنی تقریبا 80 متری بود را به کارگاهی بزرگ برای ساخت و تولید هواپیما تبدیل کند ؛ و هم طبقه بالا را به یک خوابگاه و کتابخانه تبدیل کند. او همچنین با یک در آهنی بزرگ ، پارکینگ را از حیاط جدا کرد و به محیط اداری اضافه نمود. خدا وکیلی توی آن گرمای 50-60 درجه ی اهواز که خانه ها عموما دو سه کولز گازی داشتند و باز هم جواب نمی داد ، این خانه بهترین بود. چرا که مجهز به دستگاه چیلر بود. مهری یا همان فرمان آرا ، دو سه یخچال صندوقی گرفته بود و آنها را پر می کرد از انواع خوراکی ها. ذاتا آدم دست و دلبازی بود اما اصلا بی حساب و کتاب خرج نمی کرد. یکی از مراحل ساخت استراکچر پهپاد او نیروئی داشت که نقطه ضعف اش را پیدا کرده بودیم ، چون سیگاری بود و ما هر بار مانع سیگار کشیدن اش می شدیم ، بهانه می آورد و می گفت : من فقط وقتی ناراحت می شوم ، سیگار می کشم. ما هم در جواب می گفتیم که اتفاقا ما به جای سیگار هندوانه می خوریم. چشم مان به هندوانه هایی بود که مرتب می خرید ، اما به اصطلاح بچه ها آنها را چکه چکه و سهمیه ای به ما می داد ، لذا او مجبور بود کمتر سیگار بکشد تا هندوانه هایش زود به زود تمام نشود. بهدها ما همین بلا را سر پرتقال هایش هم در آوردیم. نمی دانیم شهید شوشتری با مطالعه و تحقیق این خانه را به ما داده بود یا واقعا اتفاقی بود. ولی بهرحال ، اگر ما چند ماه مطالعه می کردیم تا جائی برای کارگاهمان پیدا کنیم ، به همچین جایی نمی رسیدیم. چون هم از نقطه نظر ترددهای قرارگاهی در امان بودیم و هم از اصول حفاظتی خوبی که لازمه و اساس کار ما بود ، برخوردار شدیم. شهید شوشتری و سرلشکر یحیی رحیم صفوی جدای از آن به دلیل استفاده از مواد رزینی برای ساخت هواپیما و راه اندازی عکاس خانه ، هم باید آب مان فیلتر دار می بود ؛ و هم از جای خنگی باید برخوردار می بودیم که این خانه همچنان جائی بود. از طرفی از منطقه خاکی ، آب تانکری و ترددهای فراوان بسیجی ها از لوازم اولیه به حساب می آمد که در چنان شرایطی هم قرار گرفتیم. متأسفانه هیچ وقت موقعیتی پیش نیامد که دلیل انتخاب این خانه را برای شروع کارمان از شهید شوشتری بپرسیم. این در حالی بود که هنوز این محل در اختیار بهزیستی بود ، ولی شهید شوشتری اصرار داشت که ان خانه را زودتر به ما بدهند. شهید نورعلی شوشتری در سالهای پس از دفاع مقدس راویان : محسن عمل نیک ، فرامرز عبدوس ، رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  12. 1 پسندیده شده
    بسم الله........ 10 بهمن 1399 عملیات ارتش سوریه در منطقه بادیه (بیابانهای حمص و دیرالزور) بعد از تلاش داعش برای نا امن کردن جاده تدمر به دیرالزور و همچنین جاده اثریا (در مثلث رقه حماه حلب) نیروهای ارتش سوریه با کمک مقاومت و پشتیبانی هوایی روسیه یک سری عملیات را برای پاکسازی بخشهای الوده در مثلث تدمر دیرالزور والمیادین اغاز کرده است . این مناطق به علت بیابانی و خالی از سکنه بودن و نداشتن راهای ارتباطی برای چند سال است که به پناهگاه داعش تبدیل شده است وو تاکنون چندین بار توسط ارتش و متحدین پاکسازی شده اما هر بار به علت عدم مکان استقرار نیرو در این مناظق دوباره داعش شروع به بازسازی خود کرده . در یک ماه گذشته نیروهای داعش بیشتر به انجام عملیات کمین و کار گذاشتن تله های افنجاری بر سر مسیر نیروهای ارتش روی اوردن تا انجام حملات مستقیم به طور مثال در انفجار یک تله انفجاری در چهل روز گذشته بر سر مسیر کاروان اتوبوس های ارتش 28 نظامی سوریه کشته شدن در اخرین حملات در دو هفته پیش هم 5 نیروی تیپ فلسطینی قدس به شهادت رسیدن . ارتش سوریه در عملیاتهای اخیر خود به جای استقرار در این مناطق الوده که کاری پر هزینه وتلفات است عملیات بکاو بکش رو اغاز کرده است . یکی از تفاوت های عملیات اخیر استفاده پررنگتر از پشتبانی هوایی است بالگردها و جنگنده های روس وسوری است تا کنون 90 سورتی پراوز برای عملیات شناسایی اسکورت وشکار داعش انجام داده اند این پشتیبانی کار نیروهای ارتش را به مراتب راحتتر کرده است به طور مثال در یکی از حملات جتهای سوخو 24 در منطقه اثریا 13 عضو داعش به هلاکت رسیده اند نقشه مقداری قدیمی است . وبیشر مناطق هاشور زده مد نظر است
  13. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس شیطنت شیطنتم گل کرد تا از فرصت پیش آمده ، بیشترین سوءاستفاده را بکنم. چون از طریق رسمی نتوانستم از یگان هوائی جدا شده و خودم را به پهپاد برسانم. آن روز هم که من و مختارزاده نزد فرمانده یگان برادر حسینی رفتیم و التماس کردیم که بگذارد به کمک بچه های پهپاد بروم ، او با این جمله که "فقط شما دو نفر می توانید آلات دقیق هواپیما را چک کنید ، مختارزاده که قبلا رفته و اکنون فقط تو باقی مانده ای ، چطور بگذارم تو هم بروی؟" وقعی به این حرفم که " تعهد می دهم هر موقع هر کاری داشتید از وسط جبهه خودم را به تهران می رسانم" ، هم نگذاشت. هواپیمای فالکن سپاه خب چاره ای برایم نمانده بود که فکر دیگری کنم. اکنون موقع آن فکر شده بود ، فرمانده سپاه برادر محسن رضائی در حال سوار شدن به فالکن سپاه بود که من و مختار زاده دوان دوان خود را به او رسانیدم و از او خواستیم که به برادر حسینی دستور لازم را بدهد. شیطنتم بیشتر از اینجا گر گرفته بود که می دانستم ، محسن رضائی برای راه اندازی گردان رعد ، هم دستور اکید داده و هم سفارش کرده که پهپاد هر هزینه و امکاناتی خواست در اختیارشان بگذارید. محسن رضائی حرف هایم را که شنید ، از هواپیما پیاده شد و یکراست به طرف حسینی فرمانده یگان رفت. او چیزی شبیه تشر به حسینی گفت : مگر نگفتم هر نیروئی که می خواهند آزاد بکنید؟! در آن لحظه حسینی را اگر کارد می زدند ، خونش در نمی آمد. وقتی آقا محسن رفت ، او با عصبانیت ، دستم را گرفت و عین یک پسر بچه به دنبال خود کشید و یکراست برد توی کارگزینی و آنجا هولم داد جلوی میز. بعد به مسئول کارگزینی گفت : این آقاجانی را بگذارید با مختارزاده برود ، دیگر نیازی به او ندارم. توی دلم قند آب می کردند ، اما در ظاهر خود را نادم و پشیمان جلوه دادم ، وقت حرف زدن نبود. اگر کوچکترین حرفی به مخالفت یا موافقت می زدم ، کلاهم پس معرکه بود. از همان روز اول ، من و برادران کشاورز، میر هاشمی ، فروزنده و چند نفر دیگر برای آموزش خلبانی رفتیم باشگاه پرواز. اول توی پارک چیتگر تحت نظر مدلرها و خلبانان و بعد جاهائی دیگر. راوی : حمید آقاجانی * * * * * هواپیمای تلاش بچه ها حق داشتند که ساده از این موضوع نمی گذشتند ، سه ماه کار و تلاش شبانه روزی نتیجه داده بود و اکنون روز جشن تمامی تلاش و زحمتمان به حساب می آمد. مثل مادری که هر بار نگاه نوزادش می کند ، قوت دل می گیرد ، قصه ما و هواپیمای جدیدمان شده بود این. در مقایسه با من که اولین نام را پیشنهاد داده بودم ، آنها اما فقط روی این اصرار داشتند که باید این نام ، هم بهترین نام باشد و هم یادآور تمامی زحمات شبانه روزیمان. من هم با همین انگیزه نام "تلاش" را برایش برگزیده بودم. با این اسم می خواستم بگویم این حاصل تلاش گروهی ماست و دستمایه دانش بومی جوانان همین مرز و بوم. هر چه باشد ، این اولین هواپیمای بدون سرنشین ایرانی با قابلیت عکسبرداری هوایی بود که مستقیم وارد عملیات می شد. هواپیمای تستی که برای اولین بار آن را روی نهر خیّن به پرواز درآورده بودیم ؛ هواپیمای مدلی بود که طراحی و ساخت آن توسط فرشید صورت گرفته بود. اما این 3 فروند جدید را به کمک ما ساخته بودند که هم در طراحی و ساخت و هم در حجم و تجهیزات بارگذاری شده ، با آن اولی ها ؛ بسیار متفاوت بودند. دوربین AGFA-110 در هواپیمای تست ، از دوربین 110 آگفا (AGFA) استفاده شده بود ، اما در این 3 فروند از دوربین 135. در حین کار با آن متوجه شدیم که بال آن کوچک است. از طرفی با توجه به وجود بادهای شدید در منطقه باید طول بال بیشتر می شد که آن را در تولیدات جدیدمان یک و نیم برابر کردیم. در مقایسه با مشکلات در آوردن فیلم 110 از توی دوربین در قفس کانتینر ، فیلم های 135 این امکان را به ما می داد که حلقه فیلم متری خام ، گیر آورده و به صورت دستی به جای 36 فریم ، آن را تا 80 فریم جا بدهیم. دوربین 135 ما آموخته بودیم که ظرف هائی به نام مخزن وجود دارد که می تواند مخزن فیلم باشد. یعنی تویش تا 150 فریم جا بزنیم. اگر چه ما نیاز به دوربینی داشتیم که از یک لنز قدرتمند با کیفیت بالا برخوردار باشد ، اما در هر صورت امکانات در اختیار ، این را دیکته می کرد. بالاخره پس از کلی بالا و پائین ، بچه ها پذیرفتند که عنوان "تلاش" روی هواپیما گذاشته شود. پس از آن بود که ما انواع جدیدتر از آن را که می زدیم ، آنها را شماره گذاری می کردیم. تلاش 1 و تلاش 2 و ... آخر سر ، یکی از تلاش هایمان زیادی چاق و چله از آب در آمد که بچه ها نام آنرا گذاشتند " تلاش یک و نیم" ماموریت اولیه ما پس از تشکیل گردان رعد ، ساخت 10 فروند تلاش بود که هر 10 فروند را ساختیم ، اما بخاطر اینکه فقط 3 موتور داشتیم ، شاسی های هواپیما را طوری طراحی کردیم که به محض اینکه یکی از هواپیماها آسیب دید ، موتور را از روی آن باز کرده و روی هواپیمای بعدی ببندیم. مشکل دیگر ما کمبود رادیو کنترل بود که فقط دو دستگاه بیشتر نداشتیم. ما اکثر عملیات ها را با همین دو دستگاه لنجام می دادیم. البته دل خوش کرده بودیم به همکارمان ، "محسن عمل نیک" تا از انگلستان برای مان قطعه و دستگاه بیاورد. اصطلاحی به نام " مهندسی معکوس " را از اساتید دانشگاه ها شنیده بودیم ، اما از بخت بد ما ، چیزی نبود که بخواهیم آن را مهندسی معکوس کنیم. باید به کار و اندیشه خود متکی می شدیم. راوی : عبدالمجید مختار زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  14. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس اولین تست پیش خود این دروغ را به حساب دروغ مصلحتی گذاشتیم. اما واقعا قصدمان لاپوشانی نبود، بلکه خودمان هم نمی دانستیم قرار است مأموریتی عملیاتی انجام دهیم. قرارگاه خاتم ما را آورد کنار اروند رود. جائی نزدیک آبادان و نهر خین، دقیقا در محلی که نیروهای ارتش پدافند می کردند و گفت : در همین منطقه بالای سر عراقی ها پرواز کنید و عکس بگیرید. جبهه آرامی بود و خبری از تیر و ترکش نبود. ما دقیقا فرشید را همینجا آوردیم ، اما به او نگفتیم خط مقدم است وگرنه مثل سعید و مسعود پایش را اینجا نمی گذاشت. فرشید نسبت به آن دو هم خیلی رئوف بود و هم خیلی احساساتی ، با این تفاوت که علاقه خاصی به پاترول های سپاه داشت. ما هم از همین استفاده کردیم و او را راضی کردیم که به منطقه بیاید؛ اما توی منطقه وقتی با پرواز هواپیمایش یهو همه چیز بهم ریخت و هم نیروهای خودی و هم نیروهای دشمن شروع به شلیک به سمت هواپیمایش کردند ، فرشید که همچنان سرپا ایستاده یود و مشغول خلبانی ، با تعجب پرسید : چه خبر است اینجا؟! مگر نگفتید که از جبهه دور هستیم ؟ این تیراندازی ها برای چیست ؟ مکافاتی داشتیم تا او را راضی به عکس برداری و فرود هواپیما کردیم. عقب که آمدیم با عصبانیت گفت : شما دروغگو هستید ، شما می خواستید مرا به کشتن بدهید. بعد یکراست رفت یک گوشه ای از سنگر قرارگاه و خوابید و دیگر اصلا با ما حرف نزد. چیزی حدود یک نصف روز خوابید. هر چه به او می گفتیم بیا بیرون هوائی تازه کن ، محل مان نگذاشت ، او حتی سر سفره نهار هم نیامد ... و حق هم داشت که اینجور حالمان را بگیرد ، اما ما چاره ای دیگر هم نداشتیم و گرنه او هرگز به جبهه نمی آمد. فرشید تنها خلبان ماهر گروه بود و ما تا خلبانی فاصله زیادی داشتیم. خوب شد که تمام تجهیزات مربوط به تاریک خانه و داروهای ظهور و ثبوت فیلم های عکاسی را هم با خود آورده بودیم که توانستیم توی کانکسی که قرارگاه در اختیارمان گذشته بود ، مشغول ظاهر کردن عکس ها بشویم. قرارگاه این کانکس را بجای تاریک خانه برایمان آماده کرده بود. یک چهاردیواری از آهن که نه در داشت و نه پنجره ، چه برسد به کولری که داخل آنرا خنک کند. هوای بیرون اگر 40 درجه بود ، توی کانکس می شد 60 یا 70 درجه. مختارزاده را فرستادیم زیر پتو تا حلقه فیلم را از درون دوربین در بیاورد. او هم لباس هایش را هم درآورد تا کمی بیشتر در برابر گرمای طاقت فرسای داخل کانکس دوام بیاورد. ما چند نفر او را پتو پیچ کردیم تا از هیچ منفذی نور به داخل نفوذ نکند ، بیچاره هر چه فریاد کشید ، کارم تمام شد ، خفه شدم ، پتوها را کنار بزنید. ناجوانمردانه می گفتیم که مطمئن شو درب قوطی ظهور را محکم بسته ای ؟ ساعتی بعد عکس ها را که ظاهر کردیم ، هیچ چیزی از آن ها دستگیرمان نشد. نا امید به آنها چشم دوختیم. نگرانی توی چشم تک تک بچه ها به راحتی خوانده میشد. توی این فاصله برادر باقری از بچه های اطلاعات عملیات ، چند بار سراغ عکس ها را گرفت. چیزی نگذشت که بچه های اطلاعات فی الفور سر رسیدند و آن ها را از ما گرفتند و با خود بردند. چون مطمئن بودیم که عکس ها خراب شده اند ، با هم قرار گذاشتیم تا قرارگاه اجازه بدهد ، تست را تکرار کنیم. تنها نگرانی مان این بود که آن ها قبول نکنند و تمام زحمات این چند ماهه مان به هدر برود. وقتی شنیدیم فرماندهان سپاه و حتی محسن رضائی ، فرمانده کل سپاه در حال تفسیر عکس ها هستند ، نگرانی مان بیشتر شد. لحظات سختی گذشت تا نتیجه را آوردند. برعکس تصورمان ، عکس ها به مذاقشان خوش آمده بود. این بار که بچه های اطلاعات آمدند ، چقدر ما را تحویل گرفتند ، آنها با خوشحالی گفتند : با این هواپیمای فکسنی تان شاهکار کردید ، ماشاءالله. پرنده ی بدون سرنشین از دو جهت برای فرماندهان شادی بخش بود ، اول اینکه جای هواپیماهای RF-4 را برایشان پر کرد و دوم اینکه باعث لغو عملیات قریب الوقوع رزمندگان در آن منطقه شد. آن طور که شنیدیم قرار بود که عملیاتی توسط قوای اسلام در آن منطقه انجام گیرد که عکس ها ، حاوی اطلاعات ذی قیمتی از تغییر آرایش دشمن بود. حتی شنیدیم که محسن رضائی گفته بود : این عکس ها برابری می کند با ارزش 2000 تانک و همانجا دستور تشکیل گردانی به نام "گردان رعد" را هم داده بود. فرشید بیدار که شد پرسید : عکس ها چه شد ؟ خوب شد ؟ از اینکه با ما حرف می زد خوشحال شدیم و پاسخ دادیم بله خوب شد. گفت : پس برویم. پرسیدیم کجا ؟ گفت : خب! محل عکس برداری را ببینیم و با عکس ها مقایسه کنیم. چون در اصفهان از هر محلی که می خواستیم عکس برداری کنیم ، بعد از پرواز از محل دیدن می کردیم. اینجا هم مثل اصفهان است. جواب دادیم : برویم توی دل عراقی ها ؟ با حیرت پرسید عراقی ها ؟ جواب دادیم : فاصله ما تا عراقی ها تقریبا 40 متر بود. او با حالت شوک زده ای گفت : دروغ می گوئید ، این حقیقت ندارد. یعنی آنجائی که صدای تیراندازی می آمد ، ما در 40 متری عراقی ها بودیم ؟ ! بعد از آن اصرار سر اصرار که من می خواهم به اصفهان برگردم، زود مرا برگردانید. گفتیم : ما با تو کار داریم. چون امید داشتیم وقتی در شرایط قرار بگیرد ، تسلیم می شود. اما اینطور نبود. فقط گفت : بی خود با من کار دارید زود مرا برگردانید. من با شما حتی به بهشت هم نمی آیم. راوی : رضا ارباب / سعید چوبدار * * * * * علی و حوضش بعد از آن عکس هائی که فرشید از منطقه گرفت و منجر به تشکیل گردان رعد شد ، حسابی خاطرخواه پیدا کردیم. اینک تمام بچه های اطلاعات، منتظر بودند تا از سراسر جبهه ها بخصوص آنجاهائی که ابهامات زیادی از مواضع دشمن داشتند ، عکس هائی بگیریم و تحویل شان بدهیم. ولی با جدا شدن بچه های اصفهان از ما ، که نمی تونستند در اهواز بمانند ، علی مانده بود و حوضش. ما هم تا خلبان شدن مثل فرشید، فاصله داشتیم. به فراست این افتادیم که دوباره برویم پیش فرشید و دوستانش به التماس. ولی بعضی از بچه ها این روش را نمی پسندیدند. تا کی باید به تمنا بیوفتیم؟ باید خودمان یاد بگیریم ، حتی اگر شده چند تا از هواپیماهایمان را از دست بدهیم. همین طور هم شد ، توی فرجه ی دو سه هفته ای که از قرارگاه گرفتیم تا تمرین هایمان را انجام دهیم ، 3 تا 4 فروند از هواپیماهایمان را از دست دادیم ، فرشید هم کنارمان نبود تا ، یا برای خلبانی آماده مان کند و یا ، سرمان داد بکشد. آقای محمد باقری وقتی این موضوع را شنید، گفت : هنوز هیچی نشده توی اهواز ، 3-4 تا را از دست دادید ؟ می خواهید چکار کنید ؟ چاره دیگری نداشتیم ، باید به هر قیمتی شده خلبانی را می آموختیم. فرماندهان اطلاعات سپاه روی ما حساب زیادی باز کرده بودند ، برادر باقری حتی گفته بود ، هر کدام ازشما برای ما ، یک RF-4 هستید. با این حرف کارمان در آمد ، صبح تا عصر می رفتیم توی صحراهای اطراف اهواز ، هر جا زمین صافی پیدا می کردیم ، پهپادهایمان را می فرستادیم هوا. گاه گاهی که کشاورزها یا چوپان های محلی توی کارمان میخ می شدند ، یا فکر می کردند که آدم های مشکوکی هستیم که باید به سپاه ، ارتش یا جائی لومان بدهند ، مجبور می شدیم جایمان را عوض کنیم راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  15. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس جزایر ماهی در پائیز 62 سرانجام پس از چند ماه کار و تلاش شبانه روزی تیم فنی در دانشگاه اصفهان ، ما مامور به انجام عملیات تست پرواز و عکس برداری عملیاتی شدیم. من به همراه تیم 4 نفره اعزامی به اصفهان ، یکی دو نفر از بچه های دانشگاه اصفهان و آقای سلطانی از جهاد دانشگاهی دانشگاه صنعتی اصفهان که در تمام این مدت همکاری خوبی با ما داشت ، خود را به قرارگاه خاتم الانبیاء در جبهه های جنگ رساندیم. سرلشکر باقری در دوران دفاع مقدس صبح روز بعد برادران باقری و پیش بهار و دو نفر از بچه های اطلاعات ، ما را با منطقه آشنا نموده و نسبت به عکس برداری توجیه نمودند. آنها با این کار می خواستند ، حتی از تست پروازی ، کار عملیاتی استخراج کنند ، وگرنه چه معنا داشت که از همان اول ما را یک راست توی خط مقدم ببرند. پهپاد مهاجر منطقه مورد نظر شلمچه بود و نزدیک ترین فاصله را با نیروهای عراقی داشت. قرار شد که ما توی اروند رود مستقر شویم و عکس برداری کنیم. خدا را شکر ، عجب روزی قسمت شد عکس بگیریم ، هم هوا صاف و آفتابی بود و هم اصلا خبری از باد نبود. مهم تر از همه جبهه ای ساکت و کم سر و صدا بود. انگار که خط دوم یا سوم یک منطقه ی جنگی باشد. راوی : محسن عمل نیک * * * * * روز عملیات عجب. چقدر استرس داشتیم روزی که قرار بود از قرارگاه خاتم به سمت " نهر خیّن " برویم. جائی که قرار بود ، نتیجه کار سه ماهه خود را برای فرماندهان سپاه به نمایش گذاشته و توجه آنها را نسبت به کارآمدی پهپاد جلب نمائیم. چون محدودیت برد رادیوئی داشتیم ، آنها نزدیک ترین فاصله را با عراقی ها برای ما انتخاب کرده بودند ، به طوری که اگر فریاد می کشیدند ، صدایشان را می شنیدیم. نهر خین به جز اعضای تیم ، برادر پیش بهار از قرارگاه هم آمده بود. نگاه ما همه به هواپیمای کوچکی دوخته شده بود که بیشتر اسباب خنده و متلک های آنها بود ، تا وسیله ای که از آن انتظار مأموریتی برود. با این همه مجبور بودیم که متلک ها و پوزخندهایشان را تحمل کنیم . این سوای دلهره ای بود که نسبت به فرشید داشتیم که نکند که متوجه شود در خط مقدم هستیم. او هنوز خیال می کرد در بیابان های دور از دسترس دشمن هستیم. حتی وقتی حین پرواز ، تمام نیروهای خط ما !!! و خط دشمن به طرف هواپیما شلیک کردند و او شاخک هایش جنبید که نکند در جبهه حضور دارد ، متقاعدش کردیم که خیر ، این شلیک ها از جانب نیروهای خودی است. پرنده آماده پرواز شد. اما از شانس بد حرکت نمی کرد. یکهو متوجه شدیم سوخت زیادی توی موتور کوچکش ریخته ایم. سوخت آن را خودمان از ترکیب الکل ، متانول و روغن کرچک ساخته بودیم. از طرفی آشغالی هم رفته بود توی لوله سوخت. چقدر توی آن ظهر گرم ، خیس عرق شدیم تا همانجا دوباره بدنه هواپیما را شکافتیم ، باک را درآوردیم و شروع کردیم به تعویض. پیش بهار و یکی از بچه های اصفهان ، باک را که دست مان دیدند ؛ این بار نتوانستند جلو خنده شان را بگیرند. باک یک قوطی پلاستیکی سرم بود و لوله های سوخت آن ، شیلنگ سرم. باک پهپادهای اولیه پیش بهار ، در حالی که عرق های پیشانی اش را خشک می کرد ، با دلخوری گفت : آمده اید ما را سر کار بگذارید ؟ دوستش اما ، او را دلداری داد : کمی صبر کنی تعمیر میشه. بیچاره ها دارند زحمت خود را می کشند. همانطور که باک را عوض می کردیم ، زیر چشمی ، به سر و صورت پر از عرق شان درآن تابستان داغ هم ، نیم نگاهی می انداختیم. هواپیما که آماده شد ، فرشید ؛ هنرمندانه تیک آف را شروع کرد و آن را فرستاد بالای سر خط خودی و دشمن. آن روز ، من با خوشحالی ، بیشتر به پیش بهار و بچه های قرارگاه نگاه کردم ، تا به هواپیما. و چقدر احساس غرور کردم ، وقتی نگاه های آنها را می دیدم که نیشخند و تمسخر در چهره شان هر بار کمرنگ تر می شد. راوی : عبدالمجید مختار زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  16. 1 پسندیده شده
    با سلام خدمت همه دوستان گرامی مهم نیست . آن کسی که آنها را وادار به این کار کرده به همراه خودشان تاوان را پس خواهد داد . حداقل اسپانیایی ها این را خوب می دانند https://www.khabaronline.ir/news/1260542/پاسخ-اسپانیا-به-چرایی-فراخوان-ناو-جنگی-خود-از-خلیج-فارس ضمنا وقتی ناو بونهام ریچارد در سن دیگو آتش بگیرد و چهار روز بسوزد در جاهای دیگر دنیا هم این اتفاق می تواند بیافتد .
  17. 1 پسندیده شده
    T-72 دو تا آپگرید خوب داره به T-72B و T-80U که دو تغییر در زره هست، COMBINATION K، و RELIKT و Kontakt-5 که این رلیکت مشابه همون کنتاکت هست از نظر عملکرد ولی COMBINATION K یک زره ترکیبی سرد شامل فولاد و سرامیک و ...
  18. 1 پسندیده شده
    اگر بخوام خلاصه به تمام موارد جواب بدم باید بگم : تعریف شما از نیاز های یک کشور در مورد بحث جنگنده چیه ؟ این تعریف در همه جا یکسانه ، همه کشور ها میخان که برتری هوایی داشته باشند ، همه میخان که جنگندشون کم هزینه باشه ، همه میخان بتونه نقش تهاجمی خوبی ایفا کنه همه میخان این جنگنده برد بالایی داشته باشه . اصولا تفاوتی بین نیاز ما در آسمان با بقیه کشور ها نیست ، این جواب قسمت اول صحبتتون. در مورد بحث دومتون هم بگم ، شفق ، برهان ، ذولفقار ۳ ، طوفان ۲ بالگرد و کوثر ... اینا طرح هایی هست که رونمایی شد اما پیگیری نشد و تولید چندانی صورت نگرفت. وقتی حرف از زیر ساخت هست ، منظورم این نیست در یک کارگاه شاسی ام ۶۰ رو با برجک کپی ترکیب کنند دوتا رنگ و یه استتار بگن اسمش ذولفقاره ، انتظار یک تانک صفر تا صدی هست . در بحث جنگنده هم اولینش بحث مطالعه دقیق ، طراحی ، طرح های مفهومی از چندین دانشگاه و انتخاب طرح بهتر ، ایجاد یک کارگروه ، تقسیم بندی مسائل . مثلا در بحث موتور ، ما در حال حاضر کاملا در موتور میلنگیم ، شاید اصلی ترین گلوگاه هم باشه ، در بخش کابین ، اگر زیرساختی وجود داشت چرا باید کبری ها به طوفان ۲ فقط چند نمونه ارتقایی داشته باشه ؟ اگر زیر ساخت هست چرا ۹۵ درصد جنگنده های ما با کابین های ۶۰ سال پیش و آنالوگ هستند؟ پس زیر ساختی نیست . ۱۱ سال پیش یه جنگنده رونمایی شد و بعد ۱۱ سال هنوز پرواز هم نکرده ، یادتون رفته اول ادعا شد قاهر پریده بعد گندش درومد گفتند نمونه کوچیکش بوده؟ بقول دوستمون دیشب داشت میگفتم C130 های ارتش یه سیلو ندارند اورهال بشن ، آفتاب از دشمن بیشتر بلای جونشون شده ، یه سیلو که من گفتم ۱۰ میلیارد اما با ۲ میلیارد هم بالا میاد . در مورد تامکت عرض کنم هزینه بر هست اما همین الان آمریکا یه دستی به تامکت بکشه سطح مقطعشو کم کنه و موتور رو تقویت کنه به علاوه کابینش ، بهترین رهگیر جهانه ،اما خب مثال تایگر و تامکت مثل پراید و بنزه، بنز درسته بنز پر هزینس و پراید کم ، اما این کجا و آن کجا.
  19. 1 پسندیده شده
    بسته بروز رسانی تانک تی -72 در نمایشگاه DefExpo 2020 هند https://www.aparat.com/v/79E6x بخش دفاعی اوکراین با همکاری کارخانه KYIV ARMORED در نمایشگاه DefExpo 2020 هند، بسته بروز رسانی جامع را برای تانک های تی-72 به نمایش گذاشته شد . البته در گذشته نیز اوکراین نمونه های از بروز رسانی تانک تی-72 را به نمایش گذاشته است اما به نظر می رسد این بسته بروز رسانی جهت بازاریابی در کشور هند ارائه شده است. این بسته ارتقا به شکل کامل ارائه شده است و شامل ارتقا 40 بخش از تانک تی-72 است که تمامی فاکتورهای حفاظت، آتش و تحرک را پوشش میدهد. هند و اوکراین قرار بود در بخش بروز رسانی خودرو های رزمی پیاده نظام بی ام پی -2 با یکدیگر همکاری نماییند که به نظر میرسد کار به جای نبرده است. هند یک کشور بزرگ در بخش دفاعی است و بستن قرار داد با این کشور جهت بروز رسانی تانک های تی-72 میتواند سود سرشاری را نصیب بخش دفاعی اوکراین سازد. پ. ن : اگر این تیزر تبلیغاتی را با تیزر های تبلیغاتی گذشته بخش دفاعی اوکراین مقایسه کنید متوجه میشوید اوکراین در حال یاد گرفتن اصول بخش بازار یابی برای معرفی یک محصول است.
  20. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس چهار موتوره خیر سرمان مثلا توی شهر بسر می بردیم و توی جبهه نبودیم ، لااقل آنجا می شد هم سری به حمام زد و هم در نماز جمعه ای شرکت نمود ؛ اما سه ماه می شد که در اصفهان بودیم و به خاطر حجم فراوان کار نتوانستیم چرخی توی شهر بزنیم و لااقل سی و سه پل یا پل خواجو را تماشا کنیم. فرق مان با زندانی ها این بود که هم سوله مان بزرگتر بود و هم سرمان شلوغ تر. از لای پنجره که نگاه می کردیم ، یهو متوجه می شدیم شب شده و الان است که درب خوابگاه دانشگاه بسته شود. بااین حال تا به خود می جنبیدیم به پشت درب بسته می خوردیم. از تأمین و تدارکات بگیر تا ساخت و تولید و تست پرواز ، همه کارهای مربوط به پرنده های بی سرنشین را خودمان انجام می دادیم ، نه اینکه حتی نمونه ای جلویمان باشد و بخواهیم آنرا کپی کنیم و نه حتی کتابی ، مجله ای چیزی تا راهنمای کارمان قرار دهیم ، تا آمدن کامپیوتر و اینترنت هم زمان زیادی فاصله داشتیم. همه کارهایمان بر اساس آزمون و خطا بود. آنچه که از کار مشخص بود این موضوع بود که ما می خواستیم روی هواپیماهای مدل که مخصوص تفریح و سرگرمی است دوربین عکاسی سوار کنیم. یعنی برای یک کار تفریحی ، مأموریت نظامی تعریف کنیم. خب معلوم بود به همه نوع تجربه و دانشی نیاز داشتیم. نه تنها باید اصول آیرودینامیک را می شناختیم ، باید سر رشته ای از فنون حاکم بر پرواز هم می دانستیم. توی ساخت بدنه ، ملخ ، بال و ایلوران* ، که واویلا داشتیم اما غیر از اینها باید از عکس و عکاسی ، چاپ و ظهور هم سر در می آوردیم. ولی با این حال یک چیز قوی همیشه محرک مان بود ، اگر این کار نتیجه بدهد ، چه اتفاق مهمی توی جبهه می افتد. بماند که چقدر در کاهش تلفات انسانی ، چه مربوط به نیروهای شناشائی باشد و چه نیروی تک کننده ، موثر خواهد بود. چقدر وجودش برای انجام عملیات ها حیاتی می شود. این آن چیزی بود که ما را به این سمت سوق می داد که چهارموتوره کار کنیم و خستگی را برای زمانی دیگر بگذاریم. * : از سطوح فرامین هواپیما جهت کنترل و تنظیم سمت و سو راوی : رضا ارباب * * * * * نان و پنیر اوایل آب مان توی یک جوی نمی رفت. آنها بچه پولدار و اهل گردش و تفریح و سرگرمی بودند و ما اهل جبهه و جنگ. گاه گاهی هم عبدوس به مسعود گیر می داد که دکمه ی یقه ات را ببند ، فلان کن و بهمان. موقع شام و نهار که می شد ما به نان و پنیری راضی بودیم ، اما آن سه نفر می گفتند : شما نان و پنیرتان را بخورید و چلوکباب را بگذارید سهم ما. ما قهر و آشتی های زیادی کردیم تا توانستیم با هم کنار بیائیم. در هر صورت این ما بودیم که باید کنار می آمدیم. چون هم آئین مان اجازه نمی داد که با آنها بد حرف بزنیم ، هم اینکه آنها در مقام معلمی بودند. از طرفی ، آنها هم به ما یاد می دادند که چگونه هواپیما بسازیم و هم چگونه خلبانی کنیم. فرشید نسبت به آن دو کمی تند مزاج بود ولی توی کارش بسیار جدی به نظر می رسید ، خودش می گفت من و دوستم طاهری ، شاید پانزده سال است که روی هواپیمای مدل کار می کنیم ، این واقعیت داشت. من هنوز هم پس از آن همه سال معتقدم فرشید بهترین طراح بال و بدنه می باشد. وقتی شروع به طراحی و تولید بال و بدنه می کرد ؛ انگار که آنرا با دستگاهی برش داده باشند ، بسیار تمیز و اصولی بود. هر چه آنها در مورد پرواز و طراحی بلد بودند ، ما در عوض از موتور و تعمیر و نگهداری آن سر در می آوردیم. چون توی یگان هوائی سپاه این کار اصلی ما بود. در هر صورت با این اطلاعات ، گروه خوبی را تشکیل داده بودیم. سعید زاهدی اصلا تاجر بود. او آدم با ذوقی هم بود. ساخت ملخ سخت بود و هم پر مصرف ، چون اولین جائی از هواپیما که زمین می خورد و خراب می شد ملخ بود. توی بازار هم نبود. چون موتورهای ما 45 و 60 بود و ما در ساخت آن مشکل داشتیم ، زاهدی اما وقتی نگرانی ما را دید ؛ گفت : من به نیت 22 بهمن ، 22 ملخ می سازم. او در حیرت ما این کار را هم کرد و وقتی پرسیدیم چطوری این کار را کردی ؟ گفت : فقط دقت. من هر روز یکی از ملخ ها را جلویم می گذاشتم و توی مسیر رفت و آمد، با دقت تمام انحناها و زوایای آنرا نگاه می کردم و به ذهن می سپردم. کار اصلی ملخ این است که جابجائی هوا کند. او ابتدا یک مکعب مستطیلی از چوب گردو درست می کرد و آرام آرام شروع به شکل دادن آن می کرد. چیزی که امروز نیز در صنعت ملخ سازی یک رویه است . ما بدون اینکه هواپیماهایمان را در تونل های باد بصورت علمی و فنی آزمایش کنیم ، آنها را در جاده ی اصفهان - نائین می بردیم و پرواز می دادیم و معلوم می شد که تا چه حد استاندارد را رعایت کرده ایم. راوی : رضا ارباب ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  21. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس زادگاه پهپاد انگار که سپاه مسابقه ای بین جهادهای دانشگاهی کشور برگزار کرده باشد ، جهاد دانشگاه اصفهان ، دانشگاه صنعتی اصفهان و دانشگاه صنعتی تهران همگی به تولید پرنده های بدون سرنشین با قابلیت عکسبرداری مشغول شده و به موفقیت هائی هم دست یافته بودند. پیش از آن شهید چمران در وزارت دفاع هم ، مطالعاتی در این خصوص انجام داده بود که نیمه کاره رها شده بود. انتهای تلاش آنها هم در این خلاصه میشد که پرنده مدل (نسخه تجاری و اسباب بازی) بتواند از ارتفاع و از سطح زمین عکسبرداری کند. اما این فقط جهاد دانشگاه اصفهان (واقع در دروازه شیراز) بود که به کمک چند نفر علاقمند به پرنده های مدل بدون سرنشین ؛ موفق شده بود که هم "پرنده" را بسازد و هم "دوربین کوچکی" روی آن کار گذاشته و عکس هائی از فراز شهر بگیرد. پیش از این با خیلی از مراکز علمی و تحقیقاتی حرف هائی در این خصوص زده بودیم ، اما خبری نشده بود. مشاهده موفقیت بر و بچه های جهاد دانشگاهی در ساخت و انجام تست عکسبرداری از آسمان اصفهان ، تا روزها مرا شیفته خود کرده بود و احساس می کردم با تقویت کارگاه اصفهان ؛ خیلی زود تحولی نو در جنگ پدید خواهد آمد. تلاش زیادی کردم تا خبر این موفقیت را به گوش فرمانده سپاه برسانم. خبری که خیلی ها را می توانست خوشحال کند و تحولی نو در حوزه شناسائی و کسب اطلاعات از دشمن پدید آورد. اما فرمانده سپاه آقای محسن رضائی با پیشینه قضیه قزوین که دلخوشی از این گونه اخبار نداشت ؛ تحویلمان نگرفت. این موفقیت بزرگتر از آن بود که با همان روند ادامه یابد. با اینحال ، خبرش که به تهران رسید ، آقای محمد باقری و حسین تاش ( از مسئولین اطلاعات قرارگاه خاتم ) فی الفور مرا مأمور کردند تا بازدیدی از آنجا داشته باشم. سرلشکر محمد باقری من به همراه آقای حسینی فرمانده یگان هوائی سپاه به اصفهان که رسیدیم ، یکراست به جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان رفتیم. آقای علی قمی که نام اصلی اش یوسفی بود ، مسئول آنجا بود و هم او بود که کارگاه را برای بچه های پروازی راه اندازی کرده بود. رئیس دانشگاه نیز با آنها همکاری تنگاتنگی داشت. کارگاه اصفهان تقریبا توی همه مباحث پروازی و عکسبرداری ورود پیدا کرده بود : از ساخت پرنده مدل و تست پرواز گرفته تا سیستم رادیو کنترل و دوربین و حتی چاپ و ظهور عکس هوائی . ( ظاهرا رادیو کنترل را بچه های جهاد دانشگاهی "دانشگاه صنعتی اصفهان" در اختیار آنها گذاشته بودند. ) آنها انصافا یک تیم کاری بسیار خوب بودند. آقای حسینی با مشاهده این موضوع همانجا مرا مأمور کرد با تقویت کارگاه و عملیاتی کردن آن ، زمینه بهره برداری نظامی از هواپیمای مدل را در جبهه های جنگ در آینده ای نزدیک فراهم کنم. بعد از بازگشت به تهران ، اولین تصمیم من آزادسازی 4 تن از بهترین نیروهایم از واحد اویونیک بود : برادران مختار زاده و اربای از بخش الکترونیک . برادران عبدوس و محمدی نیک از بخش مکانیک. مأموریت این چهار نفر ، استقرار شبانه روزی در کارگاه اصفهان (در کنار تیم قبلی ) ، برای تداوم ساخت ، آموزش و بهره برداری از هواپیمای مدل در حداقل زمان برای بکارگیری آنها در جبهه های جنگ با قابلیت عکسبرداری هوائی بود. راوی : محسن عمل نیک * * * * * شاگردی ابتدا دیدن قیافه های سعید ، مسعود و فرشید ، کمی برایمان غیر منتظره بود. در مقایسه با ما که با لباس های خاکی بسیجی و سر و وضعی کاملا معمولی ، پا به کارگاه می گذاشتیم ؛ این چند نفر هم شیک پوش و مرتب بودند و هم لباس شخصی. بهشان نمی آمد که طرز فکری مثل ما داشته باشند. این تنها چیزی بود که از همان اول توی ذوق مان زد. فرشید از خانواده متوسطی بود که در دبیرستان هنر درس خوانده بود و سر رشته ای توی هنرهای تجسمی ، نقاشی و گرافیک داشت. او از هنرش در طراحی و ساخت هواپیماهای مدل استفاده کرده بود. سعید دانشجوی رشته فیزیک بود و از خانواده ای متدین و مذهبی. او به همراه دو دوستش ، اولین کسانی بودند که روی کارگذاری دوربین عکاسی در پرنده های بدون سرنشین کار کرده بودند. سعید چیزهائی هم از الکترونیک میدانست و هم از رادیوهای غیر حرفه ای سر در می آورد. از بین دوستانش قیافه ومرامش بیشتر به ما نزدیک بود. او بعدها به آمریکا رفت و در ناسا مشغول به کار شد. مسعود زاهدی از خانواده ای مرفه و طلافروش بود و به پرنده های بدون سرنشین به عنوان یک تفنن می نگریست ؛ اما بر اصول آیرودینامیک بسیار مسلط بود و می دانست از آن چگونه برای ساخت بال و بدنه استفاده کند. این چند نفر با همین تخصصشان برای ساخت پرنده های بدون سرنشین ، گروه بسیار خوبی را تشکیل داده بودند. آنها حتی موفق شده بودند ، پرنده ای بسازند که تویش یک دوربین 110 عکاسی باشد. این دوربین هم شاتر داشت و هم درایور. اگر چه یک هواپیمای مدل به حساب می آمد ؛ اما در آن شرایط یک آرزو به حساب می آمد. دوربین کداک 110 ، اولین دوربین پهپادی ایران اما وقتی چشممان به آن هواپیمای زهوار در رفته شان افتاد ، خیلی سعی کردیم خنده مان نگیرد. پنج نفر آدم بزرگ از تهران کوبیده و آمده بودند اصفهان ، با آن همه حرف هائی که از موفقین عکس برداری هوائی شنیده بودند ، یهو با دیدن این هواپیمای اسباب بازی حالشان گرفت. ما اینسترومنت کار و مهندس الکترونیک بودیم که سر و کارمان با هواپیماهای غول پیکر بود. حالا جلوی مان هواپیمائی با موتور 45 cc بود که قرار بود موضوع شغلی آینده مان باشد. مجید محمدی اولین کسی بود که جا زد : من مکانیک کار هواپیماهای جنگی هستم مرا آورده اید اینجا چه کار ؟؟!! سر کارم گذاشته اید ؟ بعد با دلخوری نماند که جواب بگیرد . ول کرد و رفت. قرار بود گروهمان ده روزی در این کارگاه مشغول شود و اگر مفید بود برای همیشه بمانیم. با رفتن مجید ، ما چهار نفر تصمیم گرفتیم بمانیم و پیش سعید ، مسعود و فرشید شاگردی کنیم. برای همین روزی سه ساعت کلاس تئوری داشتیم و شش هفت ساعت کار عملیاتی. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عمومامربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  22. 1 پسندیده شده
    بروزرسانی ،تجمیع و اصلاح تاپیک تانک اصلی میدان نبرد T-72 ( شامل تمامی گونه ها ) ( شامل تمامی تاپیک ها ، اخبار ، تحلیل ها ، پستهای بایگانی و قفل شده و ..... ) // هفتم خرداد سال یکهزار و سیصد و نود هشت خورشیدی.
  23. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: اختیار دارد قربان . البته ای کاش این فیلم ها یکم جزئیات بیشتری داشتند . اونوقت دیگه اصلا نیازی به ارسال این تاپیک نبود. چون این کتاب و این فیلم ها تقریبا هر دو یک مضمون مشترک ( تولید اولین پهپادهای ایرانی در زمان جنگ) دارند. بهرحال از زحمتی که برای ارسال این فیلم ها متقبل شدید ممنونم. پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس مقدمه (بخش دوم و پایانی ) - اگر چه این گردان هیچگاه ساختاری هم عرض نام خود ، تا پایان جنگ نیافت ؛ اما با ساخت انواع هواپیماهای بدون سرنشین هم در نوع مأموریت ، هم در جغرافیای عملیاتی و هم در تنوع مأموریتی گسترش یافت و به اکثر نیازهای عملیاتی ( حتی فراتر از عکس های هوائی ارتش ) برای طرح ریزی عملیات آفند و پدافند سپاه و ارتش پاسخ داد. مزیت عکس های هوائی گرفته شده توسط پهپادهای سپاه هم بر عکس های هوائی RF-4 ارتش و هم بر شناسائی های زمینی ، فرماندهان را بر آن داشت که از این عنصر نوپا اما موثر و راهگشا حمایت کرده و جایگاه ویژه ای در طرح ریزی عملیاتی برای آن باز کنند. به طوری که برخی از فرماندهان اجرائی ، عملیات را موکول به دیدن عکس های هوائی پهپادها می کردند. سادگی در ظهور عکس ها ، به وفور بودن آنها و مهمتر از همه ؛ به روز بودن این نوع عکس ها ، در برخی از موارد تا رده گردان را پوشش می داد و در توجیه عملیاتی منطقه بسیار فابل اتکا می نمود. وضوح بالای عکس ها ، عکس برداری با نماهای نزدیک ، عکسبرداری چند زاویه ای از یک منطقه مورد نظر ، گستردگی مناطق عکسبرداری شده ، سرعت عمل ( از عکسبرداری تا بهره برداری ) ، کم هزینه بودن پروازها ، عدم نیاز به مهارت ویژه برای تفسیر عکس ها و ... از ویژگی های مهم عکس های هوائی پهپادها به حساب می آمد که خیلی زود ، این گردان را مورد توجه قرار داد. تأثیرات نظامی پهپادها چه در آفند و چه در پدافند از برجستگی های این یگان بود که برخی از آنها عبارت بودند از : کمک به بازنویسی نقشه های نظامی کمک به کاهش تلفات انسانی کمک به تقاطع اطلاعاتی کمک به اهداف عملیاتی هوانیروز انجام عملیات روانی علیه دشمن انجام عملیات فریب تکمیل کننده و تصحیح کننده شناسائی زمینی کسب اطلاعات از مناطق غیر قابل دسترس ایفای نقش در تک و پاتک شناسائی میادین مین و مواضع انتخابی دشمن و .... پهپاد های ایرانی راه درازی را پیمودند تا به این نقطه ای که امروز در آن قرار دارند ، رسیدند آنچه که توانست یگان پهپاد را در طول دوران دفاع مقدس هر روز بیش از پیش مورد توجه قرار دهد و سهم بیشتری از کسب اطلاعات از دشمن را در حوزه طرح ریزی عهده دار شود ، علاوه بر سخت کوشی ، از جان گذشتگی و ایثار کادر فنی و پروازی آن ؛ نو آوری و اتکاء بر دانش بومی بود. نیروهای پهپاد ، با ارتقاء توانمندی پهپادها (چه در زمینه عمق پروازی و چه در وسعت میدان عکسبرداری) ، ابتکارات و نوآوری های مختلفی را تجربه نمودن که می توان به ابتکار در ارتقای موتور و بدنه ، ارتقاء در کاربری انواع دوربین های عکسبرداری در پرنده ها ، ساخت و تولید لانچر ، اسکیت و ... اشاره نمود. حجم روز افزون مأموریت های ابلاغی قرارگاه عملیاتی خاتم ، از یک طرف و لزوم ساخت هواپیماهای جدید با قابلیت بالاتر ، از طرف دیگر ؛ هرگز به پهپاد امکان جدا نمودن آموزش و عملیات را تا پایان جنگ نداد و این یگان با حفظ توانمندی رزمی ، انواع آموزش های فنی و خلبانی را در خلال عملیات ها و مأموریت ها به انجام می رساند. راه اندازی پهپاد در غرب کشور ، قبل از اینکه ترجمان توسعه ساختار و سازمان پهپاد به حساب آید ، بیانگر گستردگی نیاز واحد اطلاعات به این یگان بود. گردان رعد با ارتقاء سطح دانش پروازی و با موفقیت در ساخت انواع هواپیماهای بدون سرنشین تحت عناوین تلاش ا و 2 و 3 ، هواپیمای مهاجر و ... خیلی سریع به یگان پهپاد ، ارتقاء سازمان یافت و توانست با تصویربرداری از مناطق تحت اشغال دشمن ، نقش بی بدیل خود را در عرصه اطلاعات ثبت نماید. قرار گرفتن کشور در تحریمهای ظالمانه اقتصادی و نظامی توسط ابرقدرت ها در طول هشت سال دفاع مقدس ، علاوه بر اینکه دستیابی ایران به هواپیماهای بدون سرنشین نظامی را غیر ممکن می ساخت ، مسیر دستیابی ( حتی به قطعات تجاری ) هواپیماهای مدل را نیز دچار مشکل کرده بود. با این پیشینه یگان پهپاد با کمک جوانان مشتاق و مومن ، اقدام به نوآوری در ساخت پرنده های مدل با قابلیت نظامی اعم از عکسبرداری هوائی ، تهاجمی ، خود انهدامی ، هدف و ... نمودند و در طول جنگ ، با تولید و بهر برداری از هواپیماهای مدل " تلاش " و " مهاجر" سهمی در خور در اطلاعات و عملیات ایفا نمودند. موفقیت در صنعت ساخت و بکارگیری اطلاعاتی پرنده های بدون سرنشین با امور حفاظتی ، باعث شد که تا سال 1366 دشمن از کارائی این پرنده ها بی خبر بماند و به دلیل ساختار ساده آنها نتواند حتی یکی از آنها را با انواع جنگ افزارهای خود ساقط نماید. اگر چه این یگان نهایت تلاش خود را برای حفظ جان کادر پروازی انجام می داد ، ولی به سهم خود شهداء و جانبازان عزیزی را تقدیم آرمان های اسلام نمود. عبدالرضا سالمی نژاد - مولف کتاب پهپاد در دفاع مقدس ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند.
  24. 1 پسندیده شده
    تانک های تی -72 ارتش مجهز به اخلالگر ها فروسرخ در رزمایش اقتدار 97 ارتش حضور یافتند. علاوه بر اخلالگر های فروسرخ این تانک ها به هشدار قفل لیزری نیز مجهز هستند. باوجود در دسترس بودن این بروز رسانی همان طور که از تصاویر پیدا است فقط برخی از تانک های تی -72 ارتش این سامانه ها را در اختیار دارند.
  25. 1 پسندیده شده
    بسم الله الرحمن الرحیم جنگنده قاهر نهایتا پس از گذشت چهار سال از رونمایی نمونه تک موتوره این هواپیما در بهار سال 1396 رونمایی شد و تست تاکسی با سرعت پائین را به انجام رساند و بر اساس گفته های وزیر دفاع سابق(دهقان)این جنگنده آزمایش فست تاکسی را نیز پشت سر گذاشته و در مرحله آماده سازی برای پرواز قرار دارد.با اینحال اما جای این سوال وجود دارد که چرا در ایران روند توسعه تسلیحات و سایر پروژه های ملی(خصوصا موشک های ماهواره بر)به صورت منظم رسانه ای نمیشود و زمانبندی مراحل پیشرفت و اتمام پروژه ها به صورت حرفه ای به اطلاع عموم نمیرسد؟ اولین سوال اساسی در خصوص قاهر این است که آیا قاهر313 یک جنگنده نسل پنجم محسوب میشود؟ نظریه و ایده جنگنده نسل پنجم بر اساس حداقل چهارفاکتور پنهانکاری(در بدنه,حرارت خروجی موتور و ارتباطات),مانورپذیری بالا,سوپر کروز با زمان بالا و بهره مندی از هوش مصنوعی در سطح بالا جهت ترکیب اطلاعات دریافتی از سنسورهای مختلف طرح ریزی شده است. هرچند که جنگنده اف 35 آمریکایی که در حقیقت مدل ساده و ارزان شده(حداقل بر اساس برنامه اولیه)اف 22 رپتور می باشد, تقریبا از قابلیت سوپر کروز محروم شده است و توانایی پرواز با سرعت مافوق صوت با زمان طولانی را ندارد و حداکثر سرعت آن نیز در حدود 1.6 ماخ می باشد و در زمینه مانورپذیری هم از اف22 ضعیفتر محسوب میشود که خود رپتور نیز از نظر مانورپذیری نسبت به جنگنده های نسل چهار و نیم تا حدودی در سطح پائین تر قرار میگیرد. بنابراین آنطور که تصور میشود با این چهار فاکتور به صورت غیر منطقی برخورد نشده است و در جای لازم بر اساس نیازمندی ها و محدودیت ها انعطاف لازم به خرج داده شده است! اما در خصوص جنگنده قاهر باید گفت با توجه به فرم طراحی بدنه و محفظه حمل سلاح و فرم دندانه ای دریچه های بدنه که دقیقا بر اساس اصول پنهانکاری طراحی شده است و همچنین قرارگیری پوشاندن قسمت نازل هواپیما از نمای جانبی, جنگنده قاهر یک جنگنده پنهانکار محسوب میشود و با قاطعیت میتوان ادعا نمود که صرفا از این فاکتور نسل پنجم جنگنده ها برخوردار میباشد و با توجه به آزمایشی بودن نمونه رونمایی شده, عدم بهره گیری از آنتن های مخفی در بدنه و پوشش کانوپی با مواد جاذب امواج راداری و حرارتی نیز قابل توجیه میباشد و به نظر نمیرسد که مخفی نمودن آنتن ها کار ناممکنی باشد.همچنین . در زمینه پوشش دهی سطوح اپتیکی و لنزها ظاهرا تجاربی در خصوص پوشش دهی سطوح جهت فیلتر سازی نورها وجود دارد و نمونه هایی از کارهای انجام شده را میتوان در سکوهای نظارتی و هدفیابی پهپادها مشاهده نمود. بر اساس امکانات موجود تصور میشود قاهر از دو دستگاه موتور جی 85 فاقد پس سوز بهره میبرد که در آینده احتمالا با موتور جی 90 جایگزین خواهند شد و با توجه به توان موتورهای در نظر گرفته شده, این جنگنده از قابلیت سوپر کروز بدون استفاده از پس سوز نیز برخوردار نیست اما در آینده این قابلیت میتواند به جنگنده افزوده شود!هرچند که رسیدن به این هدف نیازمند داشتن موتوری با کیفیت و نسبت رانش به وزن بالاست! قابلیت بهره مندی از هوش مصنوعی نیز فاکتوری نیست که بتوان از روی ظاهر(آنهم ظاهر نمونه های اولیه آزمایشی)آن را ارزیابی نمود!هرچند میتوان گفت که ضعف اصلی قاهر در زمینه قرارگیری در نسل پنجم به این فاکتور خلاصه میشود! بهره مندی از هوش مصنوعی برپایه داشتن کامپیوترهای با توان پردازشی بالا جهت ترکیب اطلاعات سنسورها(رادار,مادون قرمز,فرابنفش,آنتن های شنود امواج و...)و نمایش نتیجه آن به صورت واضح و خلاصه جهت کم کردن بار کاری و افزایش توان عملکردی خلبان بنا شده و مشکل اصلی در زمینه فراهم سازی چنین توانمندی(حتی قابلیت پرواز با سیم), مسئله نرم افزار و کد نویسی چنین سیستمی می باشد که نیازمند صدها هزار و بلکه میلیون ها خط کد بدون اشکال است که فراهم سازی آن زمانبر بوده و هزینه بالایی می طلبد!همانطور که بعد از گذشت چندین سال از پرواز اف 35, نرم افزار آن هنوز هم تحت توسعه قرار دارد. هرچند وجود این قابلیت حتی در نمونه نهایی جنگنده قاهر بعید به نظر میرسد, اما در صورت لزوم در آینده امکان فراهم سازی آن میسر میباشد. فاکتور مانور پذیری یک جنگنده نیز بر اساس کاربرد و ماموریت های محوله آن در زمان طراحی هواپیما اعمال میشود و با توجه به ماموریت جنگنده قاهر و پرواز در ارتفاع پست و نداشتن سیستم کامپیوتری پرواز با سیم, میتوان گفت که جنگنده قاهر جهت پرواز در ارتفاع پست, از لحاظ طراحی ایرودینامیکی به صورت پایدار طراحی شده که این مسئله مانور پذیری بالای جنگنده را تحت تاثیر قرار داده و از شدت مانورپذیری هواپیما می کاهد! اما همچنان مسئله مانورپذیری تابع کاربرد یک جنگنده است و با توجه به ماموریت قاهر که میتوان گفت جهت حملات هوا به سطح طراحی شده است, مانورپذیری آن در حد انتظار ارزیابی میشود. بنابراین جنگنده قاهر در نمونه کنونی یک جنگنده نسل چهار به شدت پنهانکار(فراتر از نسل چهار و نیم)محسوب میشود که بر اساس نیازهای موجود طراحی شده است, همانگونه که شرکت های هواپیماسازی در جهان بر اساس نیازمندی های نیروی های مسلح کشور متبوع خود پروژه جدیدی را تعریف کرده و هواگرد جدیدی را ارائه میدهند و نه بر اساس معیار های دیگران!ارزیابی نهایی در خصوص رده بندی قاهر نیازمند اطلاع از امکانات در نظر گرفته شده برای این جنگنده است که در حال حاضر و در نمونه آزمایشی چنین شرایطی وجود ندارد. باید توجه داشت که فناوری قاهر حتی در نمونه آزمایشی نیز آنچنان در سطح بالایی قرار دارد که اکثر کشورهای جهان از ساخت آن عاجزند و برخی نیز با کمک کشورهای پیشرفته و صنعتی چنین پروژه هایی را اخیرا استارت زده اند! اما در واقع اهمیت جنگنده قاهر 313 به اثباتگر بودن آن است, به این معنی که نشان دهنده وجود دانش و ظرفیت ساخت یک جنگنده نسل پنجم میباشد و در صورت سرمایه گذاری مناسب میتوان در فاصله زمانی چند ساله به چنین جنگ افزاری دسترسی داشت. در زمان رونمایی این جنگنده ماموریت این هواپیما "پشتیبانی نزدیک هوایی"عنوان شده است و اخیرا ماموریت"آموزشی"به لیست ماموریت ها و کاربرد این هواپیما افزوده شده است در حالی که این هواپیما یک جنگنده تک سرنشین است و از این منظر نمیتواند چنین قابلیتی را ارائه نماید. در خصوص ماموریت پشتیبانی نزدیک هوایی هم باید گفت که هواپیمای پشتیبانی نزدیک هوایی اصولا به پنهانکاری احتیاجی ندارند! هرچند داشتن این قابلیت فاکتور مثبتی به شمار می آید اما باید توجه داشت که اگر برتری هوایی از دست رفته فرض شود, با حضور هواگردهای دشمن در آسمان عملا پنهانکاری نیز از دست رفته محسوب میشود, چراکه اساس آن بر دیرتر کشف شدن هواگرد بنا شده است. بنابراین بعید است که جنگنده پشتیبانی نزدیک پنهانکاری بر اساس فرضیه از دستن رفتن برتری هوایی طراحی شده باشد در حالی که همزمان جنگنده آموزشی/پشتیبانی نزدیک با نام کوثر88 با فرم بدنه غیر پنهانکار طراحی و تولید شده است و طراحی جنگنده دیگری با کاربرد مشابه منطقی به نظر نمی رسد! نفس طراحی و ساخت جنگنده کوثر88 به صورت متعارف و غیر پنهانکار(حتی در حد جنگنده های نیمه پنهانکار)نشان دهنده عدم اهمیت و اولویت پنهانکاری در جنگنده های پشتیبانی نزدیک میباشد. چراکه در ماموریت پشتیبانی نزدیک هوایی, جنگنده با پرواز در خط مقدم نبرد و در نزدیکی پدافند هوایی متحرک دشمن قرار گرفته و با توجه به نوع تسلیحاتی که مورد استفاده قرار میگیرد, فاصله تا اهداف آنقدر کوتاه است که میتوان با سیستم های ضد هوایی میانبرد و کوتاه برد, به پیشرفته ترین جنگنده های پنهانکار نیز آسیب رساند! علاوه بر این حتی در صورتی که تسلیحات در محفظه درونی حمل شود با اولین استفاده از سلاح موقعیت جنگنده آشکار شده و مورد هجوم قرار می گیرد! نکته دیگر در خصوص عدم طراحی قاهر جهت ماموریت پشتیبانی نزدیک اینکه در ماموریت پشتیبانی نزدیک هوایی جنگنده در ارتفاع پائین و در حد فاصل چند صد متر تا چند هزار متر(بسته به شرایط و تهدیدات موجود)پرواز کرده و با قرارگیری در ارتفاع مناسب با سیستم های هدفیابی(الکترواپتیک,حرارتی و رادارِی)بر میدان نبرد اشراف پیدا میکند و برای انجام بهینه این ماموریت از هواپیماهای مادون صوت با فرم بال عریض و با سرعت استال پائین استفاده میشود در حالی که بالهای قاهر جهت پرواز در ارتفاع بسیار پائین و بهره گیری از پدیده اثر سطحی طراحی شده که اساسا در ماموریت پشتیبانی نزدیک هوایی کاربردی نخواهد داشت!چراکه پرواز در ارتفاع بسیار پائین(در میدان نبرد)جنگنده را در معرض انواع تهدیدات کالیبر پائین تا موشک های حرارت یاب یا منپد ها قرار می دهد و از طرفی اشراف اطلاعاتی بر صحنه نبرد و هدفیابی را مختل می سازد! پس در نتیجه قاهر 313 جهت انجام ماموریت پشتیبانی نزدیک هوایی به طراحی نشده است, هرچند به واسطه ویژگی هایی که دارد میتواند در این ماموریت نیز به کار گرفته شود اما این ماموریت قطعا ماموریت ثانویه جنگنده محسوب میشود! اما کاربرد واقعی قاهر313 چیست؟ در پاسخ به این سوال غیر از جنبه های فنی باید به موضوعات دیگر هم توجه داشت!مانند موضوعات سیاسی و روابط بین المللی! پس از پیروزی انقلاب اسلامی و برچیده شدن پایگاه آمریکا در ایران و محول شدن ماموریت رژیم شاه و ارتش شاهنشاهی به چند کشور منطقه خاورمیانه, همواره نظام جمهوری اسلامی و نیروهای مسلح تابع نظام, تحت فشار و تحریم قدرت ها قرار داشته اند و حساسیت نسبتا بالایی در مواجهه با پیشرفت های نظامی ایران وجود داشته است. بر همین اساس توانمندی های نیروهای مسلح به عنوان ابزاری در جهت دفاع از تمامیت ارضی کشور معرفی شده و همواره در رونمایی از ابزارها و جنگ افزارهای نظامی توضیحاتی در خصوص صلح طلبی و کاربرد صرفا دفاعی این تجهیزات ارائه میشود. به نظر میرسد که در خصوص جنگنده قاهر313 هم این روند تکرار شده و با کاهش سطح توانمندی قاهر(صرفا در کلام)به پشتیبانی نزدیک هوایی و آموزشی سعی شده که حساسیت در خصوص این جنگنده کاهش داده شود! هرچند ماموریت پشتیبانی نزدیک هوایی به واسطه قابلیت پرواز در ارتفاع پست و داشتن تجهیزات هدفیابی ,برای این جنگنده قابل انجام میباشد اما بر اساس شواهد موجود و قابل استخراج از این هواپیما, ماموریت اصلی این جنگنده انجام عملیات های تهاجمی و حمله به اهداف دریایی و پایگاه های دشمن در خشکی میباشد.بدون آنکه دفاع هوایی دشمن متوجه حضور هواپیما شود! سابقه مطرح شدن این ایده به زمان جنگ جهانی دوم و تلاش برای ساخت بمب افکن های کم پیدا توسط آلمان نازی برمیگردد اما به صورت عملی در قرن بیستم و با ارائه طرح جنگنده تهاجمی اف 117 نایت هاوک به عنوان نسل اولیه هواگردهای رزمی پنهانکار به صورت گسترده به اجرا در آمد. جنگنده نایت هاوک هواپیمایی تهاجمی بدون قابلیت پس سوز و پرواز فراصوت بود که از دو موتور بدون پس سوز F-404 به عنوان پیشران بهره میبرد.این هواپیما با داشتن دو محفظه حمل سلاح در داخل بدنه قادر بود که دو بمب جی دام با هدایت لیزری یا جی پی اس را در داخل بدنه جای دهد. نایت هاوک جنگنده ای بدون رادار(جهت اختفای بیشتر)بود که اهداف از قبل تعیین شده را صرفا با فلیر یافته و با پرتو لیزر نشانه گذاری مینمود. این جنگنده در جنگ بالکان حضور داشت و در نبرد عراق و موج اول حمله, در تهاجم به اهداف استراتژیک نقش مهمی ایفا نمود و نهایتا این جنگنده در سال 2008 از خدمت خارج شد و ماموریت این جنگنده به بمب افکن های بی2 و جنگنده های رپتور و لایتینینگ2 محول گردید.خصوصا جنگنده رپتور که با قابلیت پرواز سوپر کروز طولانی که به صورت معمول با سرعت یک و نیم برابر هواگردهای نسل چهار پرواز کرده و نسبت به آنها مدت کمتری در برد پدافند دشمن قرار میگیرد! جنگنده قاهر 313 نیز از لحاظ کاربرد و ماموریت, با جنگنده نایت هاوک تشابه فراوانی داشته و میتوان گفت که اساسا بر طبق اهداف و ماموریت این جنگنده طراحی شده است. اما برای پرواز در ارتفاع پست که از زمان های گذشته تاکتیک اصلی برای پنهان ماندن از دید رادارهای سطحی بوده است. فرم ظاهری این جنگنده نیز تا حدودی به طرح F-19 و MiG-37 Ferret شباهت دارد. F-19 MiG-37 Ferret اما چرا در این جنگنده پرواز در ارتفاع پست مورد توجه قرار گرفته است؟ از زمان اختراع رادار و بکارگیری آن در پدافند هوایی, پرواز در ارتفاع پست و مخفی شدن در عوارض و انحنای زمین تاکتیکی بود که در برابر این ابزار جدید اجرا شد و در زمان جنگ ایران و عراق نیز هواگردهای نیروی هوایی جهت مخفی بودن عملیات به صورت گسترده از این تاکتیک بهره گرفتند. هواگردهای پنهانکار به دلیل طراحی خاص بدنه و استفاده از مواد جاذب امواج رادار در برد کمتری قابل کشف و رهگیری میباشند و با ورود آنها به عرصه, امکان نفوذ به حریم هوایی دشمن و پرواز در ارتفاع بالا بدون جنگ الکترونیک مهیا شد اما در برابر رادارهای با طول موج بلند ضعف اصلی جنگنده های پنهانکار نمود پیدا میکند و در برابر اینگونه رادارها در برد بیشتری میتوان آنها را کشف و شناسایی نمود که این برای یک هواگرد هجومی(خصوصا انواع مادون صوت مانند بی 2 و اف 117)یک مشکل جدی به شمار می آید!چراکه با مشخص شدن موقعیت تقریبی هواگرد, رهگیرهای دشمن به مختصات تقریبی اعزام شده و هواگرد پنهانکار در نبرد هوایی نزدیک طعمه آنها خواهد شد! درست مانند اتفاقی که در جنگ بالکان برایF-117 و B-2 Spirit(تائید نشده)رخ داد! اما قابلیت پرواز در ارتفاع پست برای یک جنگنده پنهانکار مصونیت بیشتری در برابر پدافند هوایی دشمن ایجاد می نماید و میتواند ضعف پنهانکاری در برابر رادارهای با طول موج بلند(مانند نبو-مطلع الفجر)را تا حدودی پوشش دهد. ویژگی دیگر پرواز در ارتفاع بسیار پائین بهره گیری پدیده اثر سطح است که در صورت داشتن بالها و بدنه ای با طراحی مناسب برای بهره گیری از این پدیده میتوان با استفاده از این پدیده نیروی لیفت را افزایش داد که این خاصیت در جنگنده هایی با نیروی پیشرانش پائین میتواند مورد توجه قرار گیرد و به این ترتیب حداکثر وزن برخاست جنگنده را افزایش دهد.همچنین هواگردهای اثر سطحی بر خلاف هواگردهای متعارف در ارتفاع پست سوخت کمتری مصرف مینمایند که این به معنی افزایش برد جنگنده میباشد. پرواز در ارتفاع پست و نصف دهانه بالهای هواپیما موجب ایجاد یک توده هوا در زیر بدنه و بالهای هواپیما شده و فشار زیر بالها و نیروی لیفت افزایش می یابد و در اثر آن هواپیمای اثر سطحی با شناور بودن بر روی این بالشتک هوا با مصرف سوخت کمتری نسبت به سایر هواگردها میتواند پرواز کند. در سالهای اخیر استفاده از شناورهای اثر سطحی با عنوان "قایق پرنده" در نیروی دریایی سپاه پاسداران متداول شده و انواع مختلفی از این شناورها طراحی و تولید شده است. ویژگی دیگری که پرواز در ارتفاع پست در اختیار یک جنگنده تهاجمی قرار میدهد امکان مخفی سازی قسمت انتهای جنگنده و نازل پیشران از دید رادارها میباشد که ضعف طراحی در این قسمت از هواپیما موجب افزایش سطح مقطع راداری جنگنده شده و به این ترتیب در حین برگشت از عملیات میتواند موجب کشف و رهگیری جنگنده شود. باید توجه داشت که بیشترین بازتاب راداری یک جنگنده پنهانکار مربوط به قسمت عقب و نازل پیشران آن میباشد که مخفی سازی کامل آن غیرممکن یا بسیار دشوار میباشد. بر اساس برآوردهای موجود قاهر از دو موتور کوچک در سایز J-85 به عنوان پیشران بهره میبرد.با توجه به پنهانکار بودن جنگنده قاهر مسئله مدیریت حرارت خروجی های پیشرانهای آن که یک منبع خوب برای شناسایی و رهگیری جنگنده محسوب میشوند نیز مورد توجه قرار گرفته است.به نظر میرسد که کاهش حرارت تولیدی موتورها با حذف قسمت پس سوز و قرار دادن نازل موتورها در داخل قطعه ای استوانه ای شکل انجام شده که با قرارگیری در امتداد موتورها, هوای خنک هدایت شده از مجاری بالا و کناری محفظه موتور را با گازهای داغ خروجی از پیشرانها مخلوط کرده و علاوه بر خنک سازی گازهای خروجی, از خوردگی و ذوب شدن دیواره های انتهای محفظه پیشران ها جلوگیری میکند. موتور توربوجت اوج: موتور توربوجت J-85 بدون پس سوز: ادامه دارد...