برترین های انجمن

  1. mehran55

    mehran55

    Editorial Board


    • امتیاز

      28

    • تعداد محتوا

      1,112


  2. bds110

    bds110

    Editorial Board


    • امتیاز

      25

    • تعداد محتوا

      1,259


  3. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      20

    • تعداد محتوا

      9,419


  4. 7mmt

    7mmt

    Editorial Board


    • امتیاز

      8

    • تعداد محتوا

      1,321



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on جمعه, 22 اسفند 1399 در پست ها

  1. 3 پسندیده شده
    اما اوسوالد که بود ؟ ( روایت رسمی )   Lee Harvey Oswald , 18 اکتبر 1939 تا 24 نوامبر 1964 , بر طبق تحقیقات دولتی تک تیر اندازی بود که در 22 نوامبر 1963  جان اف کندی 35 امین رئیس جمهور امریکا را در دالاس ترور کرد . اوسوالد عضو سابق U.S. Marine بود که در اکتبر 1959 به شوروی پناهنده شد . او تا جوئن 1962 در شوروی به سر برد و پس از ان به ایالات متحده باز گشت . وی ابتدا به جرم قتل افسر Tippit در خیابان حدودا 45 دقیقه پس از قتل کندی بازداشت شد . وی سپس برای ترور کندی مورد اتهام قرار گرفت . در 1964 کمیسیون وارن نتیجه گیری کرد که اوسوالد به تنهایی در ترور کندی دست داشته و در ان زمان 3 گلوله شکیک کرده . این نتیجه گیری با تحقیقات قبلی که توسط دفتر تحقیقات فدرال , سرویس مخفی , و دپارتمان پلیس دالاس انجام شده بود , تایید می شد . با وجود شواهد پزشکی قانونی , بالستیک , و شاهدان عینی که تئوری "مرد مسلح تنها " را ساپورت می کنند , طی نظر سنجی هایی که از افکار عمومی در طی سال ها صورت گرفته بخش عمده ای از امریکایی ها بر این باورند که اسوالد تنها نبوده , اما همراه دیگران توطئه ای برای قتل کندی اجرا کرده است و این ترور کلیسیونی از نظریه های توطئه را همراه خود یدک می کشد . در 1979 , کمیته ی House Select Committee on Assassinations  نتیجه گیری کرد که اوسوالد گلوله هایی را که منجر به مرگ کندی شد شلیک کرده بود , اما با تحقیقات قبلی در این نکته متفاوت بود که تحقیقات علمی اکوستیک با احتمال بسیار بالایی نشان می داد که 2 تیر انداز به سمت رئیس جمهور شلیک کرده اند . پس از ان شواهد اکوستیکی کمیته بی اعتبار اعلام شد .     سپاه تفنگداران دریایی  ( مارین کروپز )       اوسوالد در 24 اکتبر 1956 داوطلب خدمت در سپاه تفنگ داران دریایی شد , درست پس از تولد 17 سالگی اش . به دلیل اینکه سن اش زیر حد نصاب بود , برادرش Robert Jr  فرم اش را به عنوان قیم امضا کرد . اوسوالد از برادر بزرگترش Robert Jr   برای خود یک بت ساخته بود . در عکسی که او را در لحظه ی دستگیری اش توسط پلیس دالاس نشان می دهد او را در حالی میبینیم که حلقه ی مارین برادرش را در دست دارد . John Pic برادر ناتنی اش در کمیسیون وارن شهادت داد که انگیزه ی نام نویسی اوسوالد " رهایی پیدا کردن از یوق ستم مادرش بود " . اموزش اولیه ی او برای اپراتوری رادر بود , موقعیتی که نیازمند گذر از صافی های امنیتی و پاک بودن سوابق داشت . در می 1957 اسناد بیان می کنند که "  پس از بررسی های دقیق سوابق محلی که هیچ اطلاعات مضر و موهنی را در مورد او فاش نساختند , تاییدیه امنیتی نهایی برای عهده داری مسئولیت هایی که با اطلاعات طبقه بندی شده و مهم سر و کار دارند از جمله ماموریت های محرمانه  برای وی صادر شد . " در دوره ی اپراتوری کنترل و مراقبت هواپیما او در کلاسی 30 نفره رتبه ی 7 ام را کسب کرد . دوره شامل " دستورالعمل های نظارت بر هواپیما و استفاده از رادار بود . او ابتدا در جولای 1957 به خدمت در  Marine Corps Air Station El Toro مامور شد . پس از ان به عنوان عضوی از اسکادران 1 کنترل پرواز سپاه تفنگداران دریایی  در سپتامبر به  Naval Air Facility Atsugi در ژاپن فرستاده شد  . همانند همه ی مارین ها اوسوالد دوره های اموزش تیر اندازی و تست های مربوطه را گذرانده بود و در دسامبر 1956 امتیاز 212 را کسب کرده بود , که کمی بالاتر از حد نصاب مورد نیاز یک شارپ شوتر است . در می 1959 او امتیاز 191 را کسب کرد که رتبه اش را به تیرانداز ماهر (مارکس من) تنزل داد . کار اسوالد پس از اینکه با یک سلاح کمری .22 غیر مجاز تصادفا به زانوی خودش شلیک کرد به دادگاه نظامی کشیده شد . مدتی بعد بار دیگر برای درگیری با گروهبانی که فکر می کرد مسئول تنبیه شدنش در قضیه ی تیراندازی بود در دادگاه نظامی محاکمه شد . او از رتبه ی سرباز یکمی به سرباز 0 تنزل درجه داده شد و مدت کوتاهی در زندان نظامی brig اب خنک خورد .   مدتی بعد برای حادثه ای او برای سومین بار تنبیه شد : هنگامی که در طی نگهبانی شیفت شب در فیلیپین او بدون هیچ توضیحی تفنگش را به سمت جنگل شلیک کرد . لقب اوسوالد شخصیت کارتونی Ozzie Rabbit بود او همچنین به دلیل احساسات متمایل به شوروی اش Oswaldskovich نیز نامیده می شد . در نوامبر 1958 اوسوالد به El Toro برگردانده شد . جایی که برای اموزش داوطلبان و افسران برای خدمت در خارج از کشور بود .  یکی از افسران ان واحد بیان گرد که " اوسوالد فرمانده ی خدمه ای بسیار شایسته بود "  و از اغلب افراد دیگر اگاه تر بود . در طول خدمت در مارینز اسوالد سعی می کرد زبان روسی را در سطح مقدماتی به صورت خود اموز , بیاموزد . گرچه این کوشش غیر معمولی بود , در فوریه ی 1959 , او به ازمون مارین با موضوع خواندن و نوشتن و صحبت کردن به زبان روسی دعوت شد . سطح او در ان زمان ضعیف ارزیابی شد . در 11 سپتامبر 1959 او با این ادعا که مادرش نیاز به مراقبت دارد از خدمت فعال کناره گیری کرد و به وضعیت نیروی ذخیره در امد .     دوران بزرگ سالی   در اکتبر 1959 درست قبل از 20 سالگی اوسوالد به اتحاد جماهیر شوروی سفر کرد , سفری که به خوبی توسط وی برنامه ریزی شده بود . در کنار زبان روسی خود اموخته اش او 1500 دلار از پس انداز حقوق اش در مارین را همراه داشت . او 2 روز را همراه مادرش در Fort Worth گذراند . سپس در New Orleans در 20 سپتامبر به مقصد Le Havre در فرانسه  سوار کشتی شد  و بلافاصله پس از رسیدن به انگلیس رفت  . در 9 اکتبر به Southampton  رسید , او به مقامات اظهار داشت که 700 دلار به همراه دارد و قصد دارد قبل از رفتن به اموزشگاه در سویس 1 هفته در انجا اقامت داشته باشد . گرچه در همان روز او به هلسینکی در سوئد پرواز کرد , جایی که او در 14 اکتبر           برای گرفتن ویزای شوروی درخواست داد . او روز بعد هلسینکی را با قطار ترک کرد و در Vainikkala از مرز شوروی عبور کرد , و در 16 اکتبر به مسکو رسید . ویزای او تنها برای یک هفته معتبر بود , که در 21 اکتبر منقضی می شد . تقریبا بلافاصله پس از رسیدن , او به راهنمای گردش گری اش از تمایل برای به شهروندی شوروی درامدن گفت . هنگامی که با سوالات مختلف مقامات شوروی مواجه شد , که تمام انها تمایل اوسوالد را غیر قابل درک یافتند , او بیان کرد که یک کومونیست بوده , و به انها نوشته هایی در دفتر خاطراتش تحت عنوان " پاسخ های مبهم در مورد شوروی کبیر " را نشان داد . در 21 اکتبر , روزی که ویزایش به پایان مهلت قانونی اش می رسید , به او گفته شد که درخواست شهروندی اش رد شده است , و او باید تا غروب افتاب خاک شوروی را ترک کند . اندکی قبل از اینکه راهنمای تورش به اتاق اش بیاید تا او را برای ترک کشور اسکورت کند , اوسوالد در وان حمام اتاق اش در هتل زخمی را در مچ دستش ایجاد کرد , در خاطراتش بیان کرده که قصدش خود کشی بوده . باز گشت اوسوالد به دلیل جراحت ناشی از خود زنی اش به تاخیر افتاد . شوروی او را تا 28 اکتبر 1959 تحت مراقبت روانپزشکی نگه داشت . بر طبق خاطرات اوسوالد , او در همان روز همراه 4 مامور دیگر به دیدن من امد , و از من خواست که به امریکا برگردم  , من به او اسرار کردم که میخواهم در شوروی به عنوان عضوی از ملت شوروی زندگی کنم . وقتی خواستار برگه های شناسایی ام شدند , من برگه های خروج از خدمتم را ارائه کردم . در 31 اکتبر او برای نفی تابعیت امریکایی اش  وارد سفارت امریکا در شوروی شده  . او به افسر مصاحبه کننده ی سفارت Edward Snyder گفت که در مارین اپراتور رادار بوده و به طور داوطلبانه به یکی از مامورین شوروی گفته که به عنوان یک شهروند شوروی اطلاعاتی در مورد سپاه تفنگداران و تخصص خودش را در اختیارشان خواهد گذاشت . همچنین به انها گفته که احتمالا چیز هایی در موردی که انها به شدت به ان علاقه مند هستند می داند  (... )  . چنین اظهاراتی باعث شد تا ضعیت نظامی او از حالت ذخیره به  عنصر نامطلوب و اخراجی تغییر کند . (در ظاهر خواسته با مامورین شوروی نشان بدهد که تمام پلهای پشت سرش برای بازگشت به امریکا را خراب کرده و حاضر است همه گونه خدمتی به شوروی بکند ) داستان اسوشیتد پرس در باره ی فرار عضو سابق مارینز به شوروی  در صفحه ی اول تعدادی از روزنامه ها در 1959 منتشر شد .    Apartment building where Oswald lived in Minsk       گرچه اوسوالد مایل بود در دانشگاه دولتی مسکو حضور داشته باشد , اما او به مینسک فرستاده شد تا به عنوان یک تراشکار در کارخانه ی Gorizont Electronics کار کند , که  رادیو , تلویزیون , و تجهیزات الکترونیکی نظامی و فضایی تولید می کرد . Stanislau Shushkevich , کسی که بعدها اولین رئیس دولت در بلاروس مستقل شد , نیز در همان زمان در Gorizont Electronic کار می کرد , و مسئول شد تا به اوسوالد روسی بیاموزد . اوسوالد از دولت یارانه , یک اپارتمان استودیویی مبله در یک ساختمان شیک  ,  و اضافه پرداخت روی حقوق اش از کارخانه و مزایای دیگر دریافت می کرد (خیلی ها در شوروی همچین چیز هایی تصیبشون نمی شد) . گرچه او همواره تحت نظارت بود . حدودا از جوئن 1960 تا فوریه ی 1961 او از زنی که در کارخانه همکارش بود درخواست ازدواج کرد که پذیرفته نشد . در 1961 در خاطرات خود نوشت " من در مورد ماندن در اینجا درحال تجدید نظر هستم . کارم یکنواخت است و جایی برای خرج کردن پولی که درمیاورم نیست " مدتی بعد اوسوالد که هیچ گاه به طور رسمی تابعیت امریکایی اش را لغو نکرده بود ( چرا ؟ و چرا از طرف دولت لغو نشده بود !؟) به سفارت امریکا در مسکو نامه نوشت و خواستار پس گرفتن پاسپورت امریکایی اش و خواهان بازگشت به امریکا شد , در صورتی که هر اتهامی علیه وی لغو شود ( به همین راحتی ! ) . در مارچ 1961 او با Marina Nikolayevna Prusakova که دانشجوی داروشناسی بود اشنا شد و در اپریل با وی ازدواج کرد . اولین فرزند او در فوریه ی 1962 به دنیا امد . در جوئن 1962 سفارت امریکا به اوسوالد 435 دلار وام بازگشت داد و انها بدون هیچ توجهی از جانب خبرنگاران به امریکا بازگشتند در حالی که هنگام ورود به امریکا هیچ توجهی از جانب خبر نگاران به انها نشد . اوسوالد به همراه خانواده اش به زودی در منطقه ی Dallas/Fort Worth  در نزدیکی مادر و برادرش مستقر شد .   تلاش برای ترور Edwin Walker     در مارچ 1963 او به روش پستی و با نام مستعار A. Hidell یک  تفنگ 6.5 mm caliber Carcano  و به همان روش یک رولور .38 Smith & Wesson Model 10  خریداری کرد . کمیسیون وارن نتیجه گیری کرد که در 10 اپریل 1963 اوسوالد تلاش کرده تا سرلشکر  Edwin Walker را به قتل برساند  . او با سلاحش از پنجره ای از فاصله ی 30 متری به سمت واکر تیراندازی کرده , در حالی که واکر در خانه اش پشت میز نشسته بود گلوله به قاب پنچره اثابت کرد و قطعات ان ساعد وی را مجروح کرد . United States House Select Committee on Assassinations  اظهار داشت که بنا بر شواهد قوی اوسوالد مسئول این تیراندازی بوده است . ژنرال واکر یک ضد کمونیست رک , جدایی گرای نژادی  و عضوی از  John Birch Society بود.  واکر به واحد 24 ام ارتش در المان غربی دستوری برای توزیع مقالات جناح راست بین نیرو ها داده بود . مدتی بعد اعمال واکر در مخالفت با ادغام نژادی در دانشگاه می سی سی پی به دلیل فتنه انگیزی ئ اتهامات دیگر منجر به دستگیری او میان اغتشاش گران شد . او به دستور برادر رئیس جمهور  دادستان کل رابرت کندی به طور موقت در یک مرکز روانپزشکی نگهداری شد اما هیئت عالی منصفه اتهامات او را رد کرد Marina Oswald شهادت داد که شوهرش به او گفته است که با اتوبوس به خانه ی ژنرال واکر رفته و با اسلحه اش به سمت او شلیک کرده , او گفت که اوسوالد واکر را عضوی از یک سازمان فاشیستی می پنداشته . قبل از قتل کندی پلیس دالاس هیچ مظنونی برای تیر اندازی به طرف واکر نداشت اما چند ساعت پس از دستگیری اوسوالد این اتهام را متوجه او ساخت  . گلوله ای که به سمت واکر شلیک شده بود برای نجام مطالعات قطعی بالستیک بیش از حد اسیب دیده بود , اما روش انالیز نوترونی "  neutron activation analysis " بعدا نشان داد که این گلوله به احتمال زیاد توسط تولید کننده ی یکسانی ساخته شده و این گلوله از همان نوع سلاحی شلیک می شود که 2 گلوله به بدن کندی شلیک کرد .   New Orleans   اوسوالد در 24 اپریل 1963 به نیو اورلئان برگشت . در 10 می اوسوالد در کمپانی  Reily Coffee  که مالک ان , William Reily , از حامیان سازمان ضد کاسترو Crusade to Free Cuba Committee بود . او در جولای از این کمپانی اخراج شد . در 26 می او برای دفتر سازمان حامی کاسترو  Fair Play for Cuba Committee  در نیو یورک نامه ای نوشت , و پیشنهادی برای اجاره ی دفتری کوچک با هزینه ی خودش برای تشکیل شاخه ی این سازمان در نیو اورلئان . این کمیته پیشنهاد او را رد کرد و باز کردن چنین دفتری در نیواورلئان را زود ارزیابی کرد اما اوسوالد پاسخ داد  : " Against your advice, I have decided to take an office from the very beginning.  "   به عنوان تنها عضو بخش نیواورلئان از Fair Play for Cuba Committee او به یک چاپ خانه ی محلی موارد زیر را سفارش داد : 500 فرم درخواست , 300 کارت عضویت , و 1000 جزوه ی با عنوان "Hands Off Cuba."    اوسوالد در حال پخش کردن جزوات Fair Play for Cuba Committee در نیواورلئان . 16 اگوست 1963 .        در 5 و 6 اگوست با استناد بر اظهارات ستیزه جوی مخالف کاسترو   Carlos Bringuier ,  در فروشگاهی در نیوارلئان که مالکش بود اوسوالد به دیدارش امد . Bringuier نماینده ی سازمان ضد کاسترو Directorio Revolucionario Estudantil  در نیوارلئان بود . او در کمیسیون وارن بیان کرد که بر این اعتقاد است که در ان ملاقات ها اوسوالد در پی نفوذ به گروه او بوده است . در 9 اگوست اوسوالد به جنوب نیوارلئان بازگشت و مشغول توزیع جزواتی در حمایت از کاسترو شد . Bringuier اوسوالد را در حین این کار مشاهده کرد و درگیری بین او و 2 تن از دوستانش با اوسوالد در  گرفت که در نهایت همگی به علت بر هم زدن نظم عمومی بازداشت شدند . قبل از ترک پاسگاه پلیس اوسوالد  برای صحبت با مامور اف بی ای  درخواست داد . مامور John Quigley بیش از 1 ساعت را به گفت و گو با اوسوالد گذراند .   روی یکی از جزوات Fair Play for Cuba Committee اوسوالد ادرس 544 Camp Street  مهر شده بود که به نظر می رسید توسط خودش ایجاد شده . اردس به ساختمان Newman اشاره میکرد که از اکتبر 1961 تا فوریه ی 1962 محل دفتر Cuban Revolutionary Council که از ستیزه جویان مخالف کاسترو بودند بود , بود . در واحد دیگری در همان ساختمان که ورودی مجزایی داشت , به نشانی  531 Lafayette Street ,  که ادرس Guy Banister Associates  بود . یک اژانس کاراگاهی خصوصی که توسط مامور سابق اف بی ای  Guy Banister  اداره می شد . دفتر بانیستر درگیر فعالیت های ضد کاسترو و فعالیت های تحقیقی خصوصی در منطقه ی نیو اورلئان بود . در یکی از پرونده های CIA در سپتامبر  1960   ,  اورده شده که CIA در نظر داشته تا از   Guy Banister Associates   برای جمع اوری اطلاعات خارجی استفاده کند , اما در نهایت این تصمیم لغو کرده است . در اواخر دهه ی 70 کمیته ی House Select Committee on Assassinations  تحقیقاتی را در زمینه ی رابطه ی احتمالی اوسوالد با دفتر بانیستر انجام داد . در حالی که کمیته امکان مصاحبه با Guy Banister که در 1964 به دلیل سکته ی قلبی فوت کرده بود را نداشت  , دست به انجام مصاحبه با برادر وی راس بانیستر زد . او در کمیته بیان کرد که :"  برادرش جزوات Fair Play for Cuba  تهیه شده توسط اوسوالد را در یک مورد دیده است . راس بیان کرد که به نظر او درج ادرس  544 Camp Street  روی جزوات برای شرمنده کردن گای  بوده است . " Delphine Roberts منشی گای بانیستر به نویسنده ای به نام  Anthony Summers گفت که " او اوسوالد را در دفتر بانیستر دیده است , و  اوسوالد یکی از فرم های درخواست مامور بانیستر را پر کرده است  . او همچنین بیان داشت که پس از ان اوسوالد چندین بار دیگر نیز به دفتر بانیستر بازگشت و به نظر می رسید که او با بانیستر و دفترش کاملا اشنا است " . House Select Committee on Assassinations ادعاهای رابرتز را بررسی کرد و اعلام کرد " به دلیل تناقضات در بیانات رابرتز به کمیته و عدم اثبات مستقل بسیاری از اظهاراتش , گفته های او قابلیت اطمینان ندارد . " فعالیت ها ی اوسوالد در نیواورلئان بعدا ها توسط بازپرش بخش قضایی جیم گاریسون  به عنوان بخشی از تعقیب قانونی Clay Shaw  در 1967 تا 1969 مورد بررسی قرار گرفت . گاریسون به ویژه به همکاری گای بانیستر با مردی به نام  David Ferrie  (این نام را که از قسمت قبل به یاد دارید !) و رابطه ی احتمالی اش با اوسوالد , که البته از سوی خود Ferrie انکار شده بود , علاقه مند بود . قبل از اینکه تحقیقات گاریسون کامل شود Ferrie در سن 48 سالگی به دلیل خون ریزی مغزی (روایت رسمی) در 1967 فوت کرد . کمیسیون وارن رابطه ی اوسوالد با نیروهای غیر نظامی گشت هوایی ( Civil Air Patrol) در نیواورلئان که او مدت کوتاهی در دوران دبیرستان همراه دوستش Edward Voebel در ان حضور داشت , را مورد بررسی قرار داد . شهاد متعددی شهادت دادند که Ferrie عضوی از واحد فرماندهی Civil Air Patrol  در طول دست کم بخشی از دوره ی حضور اوسوالد در این نیرو بوده است . اگر چه مدت کوتاهی پس از ترور اف بی ای از فری بازجویی کرد و به این نتیجه رسید که هیچ ارتباط با اهمیتی در این مورد با اوسوالد ندارد . و نیز بررسی های گسنرده تری توسط House Select Committee صورت گرفت و هیچ یک تعاملی بین اسوالد و فری را بر نشمردند . انها بیان کردند که اوسوالد 8 جلسه در  طی 2 ماه در Civil Air Patrol   حضور داشته است . در 1993 , برنامه تلویزیونی خط مقدم " Frontline " از شبکه ی PBS , تصویری گرفته شده در 1955  به دست اورد که اوسوالد و فری را در کنار عده ای دیگر از اعضای  Civil Air Patrol نشان می داد .    David Ferrie نفر دوم از چپ در کنار اوسوالد در منتها علی راست در نیو اورلان 1955       Mexico   در 23 سپتامبر 1963 خانواده ی اوسوالد به شهر Irving در تگزاس در نزدیکی دالاس نقل مکان کردند . خود اوسوالد برای دست کم 2 روز دیگر در نیواورلئان ماند . زمان دقیق ترک نیواورلئان توسط او مشخص نیست . سپس در 26 سپتامبر سوار اتوبوسی در هوستون شد و به سمت مرز مکزیک حرکت کرد . او به بقیه ی مسافران گفته بود که قصد دارد از طریق مکزیک به کوبا سفر کند . در 27 سپتامبر او به مکزیکو سیتی رسید , جایی که او برای تایید ویزای عبور اش در سفارت کوبا اقدام کرد , او ادعا کرد که قصد دارد در مسیر سفرش به شوروی از کوبا دیدار کند . مقامات سفارت کوبا اصرار داشتند که او نیاز به مجوز شوروی دارد , اما او نتوانست نظر سفارت شوروی را جلب کند . پس از 5 روز رفت و امد بین کنسولگری ها  , توسط یکی از کارکنان کنسولگری کوبا به اوسوالد گفته شد که انها نسبت به تایید ویزای وی بی میل هستند " شخصی همانند اوسوالد در مقام حمایت کننده از انقلاب کوبا , به ان اسیب می زند . " . مدتی بعد در 18 اکتبر سفارت کوبا ویزای اوسوالد را تاییدکرد , اما در این زمان اوسوالد به امریکا برگشت و از برنامه اش برای سفر به کوبا و شوروی منصرف شد . مدتی بعد , 11 روز قبل از ترور کندی , اوسوالد نامه ای به سفارت شوروی در واشنگتن دی سی نوشت و بیان کرد "  اگر من قادر به رسیدن به سفارت شوروی در هاوانا باشم , بر طبق برنامه , سفارت در انجا برای تکمیل کارها یمان وقت خواهد داشت " در حالی که کمیسیون وارن نتیجه گیری کرد که اوسوالد به میکزیکو سیتی رفته بوده تا با کنسولگری ها ی کوبا و شوروی دیدار کند , سوالاتی راجه به اینکه کسی کثل اوسوالد که خود را در سفارت خانه ها نمایان میساخته به قدر کافی مهم بوده که توسط کمیته ی  House Select  مورد بررسی قرار گیرد ؟ . مدتی بعد کمیته نظر کمیسیون وارن مبنی بر اینکه اوسوالد به مکزیکو سیتی رفته بوده را پذیرفت و نتیجه گیری کرد : " اکثر شواهد نشان می دهد " که  اوسوالد از کنسول گری ها دیدن کرده است ,  اما  کمیته نمی تواند این امکان را که شخص دیگری در کنسولگری ها از اسم اسوالد استفاده کرده است را انکار کند .   باز گشت به دالاس       او در 2 اکتبر 1963 مکزیکو سیتی را ترک کرد و روز بعد به دالاس رسید و مدتی بعد در Texas School Book Depository شغلی پیدا کرد و توانست رضایت کارفرما را نیز در انجام وظایف اش بدست اورد . او در طول هفته در  Dallas rooming house با اسم O.H. Lee اقامت می کرد و اخر هفته ها را در Irving کنار خانواده اش می گذراند .در نوامبر در نبود اوسوالد 2 بار مامورین اف بی ای با همسایه اش ملاقات و با وی گفت و گو کردند . اوسوالد حدود 2 تا  3 هفته قبل از ترور در دفتر اف بی ای دالاس دیده شد و خواستار دیدار با مامور ویژه James P. Hosty  شد . هنگامی که به او گفته شد که Hosty در دسترس نیست او یادداشتی باقی گذاشت , با استناد بر مسئول پذیرش که این یادداشت را خواند : "  این یک هشدار خواهد بود , اگر شما دست از ازار همسر من بر ندارید من اف بی ای و دپارتمان پلیس دالاس را منفجر خواهم کرد . امضا , Lee Harvey Oswald ."  با استناد به Hosty " در ان یادداشت ذکر شده بود " اگر شما میخواهید چیزی را در مورد من بدانید بیایید و مستقیما از خودم  بپرسید . اگر دست از ازار همسر من برندارید من دست به اقدام مناسبی خواهم زد و موضوع را به مقامات مربوط گزارش خواهم کرد ." هوستی بیان کرد که پس از اینکه اوسوالد به عنوان مظنون قتل کندی مطرح شد , به دلیل دستور فرمانده ی ارشدش Gordon Shanklin یادداشت اوسوالد را از بین برد . ( این 3 بند رو ترجمه نکردم اگر مایل بودید خودتون مطالعه بفرمایید  )     پایان منبع ............................................................................................................ در نظر داشتم که مطالب این تاپیک بسیار بیش از این ادامه داشته باشد ولی پس از اینکه بر خلاف تصور اولیه ام بازدید انچنانی برای ان ثبت نشد و مورد استقبال چندانی هم واقع نشد تصمیم گرفتم پس از قسمت دوم ان را به پایان برسانم و بدین منظور عبارت "ادامه دارد" از انتهای قسمت دوم حذف و منابع به کار رفته ذکر شد و بجای صرف زمان بسیار برای این تاپیک به مواردی دیگر از جمله تکمیل تاپیک قبلی بپردازم که بیشتر مورد استفاده کاربران واقع می شوند البته رویکرد اصلی سایت نظامی هست نه تاریخی و این مساله قابل درک هست .  ولی از انجایی که حدود نیمی از مطالب این قسمت را قبلا ترجمه کرده بودم ان را تکمیل کرده تا زمان صرف شده برای ان بی حاصل نبوده باشد ولو برای تعداد اندکی از کاربران گرامی . از ان دسته از دوستانی که این تاپیک را دنبال می کردند برای تاخیر در ارسال این قسمت عذر خواهی میکنم مدتی هست که سرم شلوغ شده , دوستانی که شخصا مایل اند در مورد این موضوع بیشتر تحقیق کنند توصیه میکنم در باره ی موارد زیر مطالعه بفرمایند : مرگ مشکوک شاهدان – تئوری گلوله ی جادویی – نحوه ی اسکورت پلیس و سکرت سرویس در دالاس و به خصوص هنگام تیر اندازی – نظر کمیسیون وارن در مورد اثابت تیر از پشت به سر کندی و مقابسه با فیلم زاپرودر – جسد کندی - خلیج خوک ها و نقش بوش پدر , دالس , و گروه های مافیایی در ان – رفتار راننده لیموزین و نحوه ی رانندگی او در هنگام تیر اندازی - Howard Hunt – تعداد گلوله های شلیک شده – روایات غیر رسمی (دولتی) در مورد اوسوالد- Allen Dulles- Clay Shaw - Dean Andrews  -  و مرگش Guy Banister --  David Ferrie و مرگش - طبقه بندی اسناد ترور - Jim Garrison و دادگاهی که برگذار کرد – مجتمع صنعتی نظامی و جنگ ویتنام - J. D. Tippit - Bernard Weissman  و موارد دیگری که در این مسیر خودشان با ان مواجه خواهند شد .   تاریخ را فاتحان می نویسند . قسمت 2   http://www.aparat.com/v/o1zSd   تاریخ را فاتحان می نویسند . قسمت ۳   http://www.aparat.com/v/HczuR   تاریخ را فاتحان می نویسند . قسمت ۴   http://www.aparat.com/v/yhJ01   .............................................. http://www.aparat.com/v/whHdO ...................................................................... کلیه ی حقوق برای 7mmt و سایت میلیتاری محفوظ است . Military.ir Copyright
  2. 1 پسندیده شده
    تصاویری از عملیات واحد های ویژه ارتش روسیه در خاک سوریه در بخشی از این تصاویری یک خودرو مسلحین توسط پهپاد ناشناس انتحاری مورد هدف قرار میگیرد https://www.aparat.com/v/pL2vb ساعاتی پیش یک بالگرد میل 35 ارتش روسیه در نزدیکی تل تمر ودر 2 کیلومتری مواضع مزدوران وابسته به ترکیه در شمال استان حسکه فرود اضطراری کرد . بعد از فرود سریعا دو خودرو سفید ناشناس بدون درگیری 3 سرنشین بالگرد را به مناطق تحت کنترل دولت سوریه واکراد منتقل کردن هدف قرار گیری مخازن سوخت موجود در شمال شرقی الباب توسط موشک توچکا ارتش سوریه
  3. 1 پسندیده شده
    ایرج مسجدی سفیر ایران مصاحبه‌ای داشته با رسانه روداو در مورد خروج ترکیه از خطوط و‌مناطق مرزی عراق و احترام به حاکمیت این کشور که گویا با برخورد سفیر ترکیه و جواب بصورت توییت و حتی رییس مجلس عراق هم گویا واکنش داشته و گفته سفرا حق دخالت در حاکمیت ما و تصمیم گیری های مارا ندارن!! بگذریم ولی نمیدونم دلیل حساسیت عراق روی ما و گذاشتن کل تمرکز روی ایران با این که در سخت ترین شرایط کمکشون کردیم به مرزهاشون در همه شرایط احترام گذاشتیم و حتی ۸ سال جنگی را به ما تحمیل کردن که هنوز اسیب هاش جبران نشده واقعا چرا؟ ولی اون سمت ماجرا ترکیه‌ای را داریم که در قالب اشغالگران ناتو تو این کشور تازش میکنه به مناطق مرزی و شمالی عراق دست درازی میکنه و هیچ واکنشی از جانب عراقی ها ولو شعاری هم دیده نمیشه ؟!؟ آیا عراقی ها شمال کشورشون را جز عراق نمیدونن و یا ترکیه را ولی نعمت خودشون‌میدونن؟ حتی در اقتصاد هم بازار های عراق بدون‌محدودیت و بدون هیچ عوارضی در اختیار این کشوره ولی مقابل ما مقاومت‌های شدیدی میکنن بجز موارد ضروری که همونا هم در صدد رفع با شرکای جدید هستن!! ... واقعا باید یک‌بازآرایی برای تعامل با عراق بکنیم‌و بیشتر‌ و فقط در مورد متحدین واقعی و منافع مهممون اونجا هزینه کنیم .
  4. 1 پسندیده شده
    این نظر ممکنه کمی زیادی مبالغه آمیز جلوه کنه ولی اگر پیوست جنگ روانی دشمن را در رابطه با هر اقدامش مورد توجه قرار بدیک به نظرم در عراق و خصوصا با دولت هماهنگ کاظمی (با اشغالگران) ما روندی نگران کننده را شاهد هستیم: از ابتدای پذیرفتن کاظمی توسط ایران که با مخالفت شدید نیروهای مقاومت عراقی روبرو بود تا اقداماتی که هر از چند گاهی ضد نیروهای مقاومت انجام میگیره یک روند ثابت برقرار هست: سفر یک مقام عراقی به ایران یا سفر مقام ایرانی به عراق و بلافاصله مطرح شدن بحث منابع مالی که طرف عراقی قرار هست یک گشایشی ایجاد کنه در مراودات. حساب کنید برای گروه های مقاومت عراقی چه ذهنیتی شکل میگیره (حاج قاسمی حضور نداره به عنوان ستون اطمینان و حتی اگر فرماندهان عراقی هم در جریان باشند ولی بدنه نیروها خب فقط پیگیر رسانه ها هستند ) - هر بار حمله ای توسط اشغالگران و احتمالا (با گمانه زنی های جدی) همکاری دولت عراق رخ میده و حتی جملات و حملات تندی هم از جانب اعضای دولت عراق ضد نیروهای مقاومت میشه، بلافاصله ایرانی ها با پول راضی به فروش نیروهای مقاومت میشند و ساکت میشند؟!! ادامه این روند روانی/رسانه ای که هربار هم به شکلی هوشمندانه تشدید میشه را فقط آثارش را در فضای رسانه بسنجیم؟ آیا برنامه ای برای گسست بدنه نیروهای مقاومت از ایران نیست؟! هرچه کنیم باز این روند بدشکل در ذهن مخاطبان خواهد موند. همین مورد اخیر سفر فواد وزیر خارجه عراق به ایران و عکس های با لبخند! با مقامات ایرانی درست دو روز بعد از بمباران مواضع نیروهای مقاومت توسط امریکا و اعلام وزارت دفاع امریکا مبنی بر همکاری دولت عراق باهاشون و از همه مهمتر اظهارات گستاخانه فواد ضد مقاومت در عراق چه حسی میده به بدنه نیروهای مقاومت در عراق؟ حالا حساب کنید این یک روند زیرکانه شده توسط دولت عراق و امریکایی ها.
  5. 1 پسندیده شده
    سلام و عرض ادب خدمت دوستان و همراهان میلیتاری نکته ایی که از قلم افتاد رو الان تقدیم حضور میکنم ترور ، تروریست ، گردآورنده ( سرمایه گذار ، که عموما کشورهای مریض منطقه و دشمنان فرا منطقه ایی هستن ) و در نهایت گروه ترویستی و " علی الخصوص تجزیه طلب ها " که مد نظر حقیر هست رو بایستی با کار مناسب امنیتی زیر نظر داشت ، از تحرکاتشون خبر داشت و در زمان مناسب حلقه ی اصلی _ اول اونها رو که در آینده قرار هست تبدیل به رده های ارشد و فرماندهان اصلیشون بشن و امروزه در اسیب پذیرترین حالتشون هستن حذف کرد . فراموش نکنیم که اگر این گروه های تروریستی و تجزیه طلب ( علف های هرز وحشی و خون ریز ) و ... رو به حال خودشون بززاریم _ بمونن ، مطمعنا با روش های مختلف سعی میکنن شبکه سازی و ... کرده و در کل رشد کنن . مشخصا حذف کردن یه گروه جدید تروریستی که احتمالا متشکل از چند نفر هستن و شبیه به یه دسته ی متمایز و مشخص مثل علف هرز ، بسیار بسیار کم دردسر تر و کم هزینه تر از زمانی هست که کادر سازی و شبکه سازی کرده باشن . در ضمن ، مسلما زمانی که این گروه ها فرصت کنن و جون بگیرن به دنبال فرمایشات اربابشون ( که براشون کلی هزینه کرده ) و یا آرمان های هچل هفت و درب و داغون خودشون میرن که مشخصا هزینه ها و آسیب های بسیار زیاد اجتماعی ، امنیتی ، سیاسی ، اقتصادی و ... درست میکنن ، میبینید که این روند قابل پیش بینی ، اصلا و ابدا قابل قبون نیست . این کروه ها دانسته و یا ندانسته ( از روی فهم و یا نفهمی خودشون ) ، دارن تو بازی بزرگتر یکی دیگه بازی میکنن و مسیری رو میرن که آخرش میشه شر مطلق و آسیب ابدی برای کشور عزیزمون و همینطور سرافکندگی ابدی برای هممون . این مطالب رو گوشه ی ذهن داشته باشیم و فراموش نکنیم که جمع کردن ، حذف کردن و تو مشت گرفتن این علف های هرز مستلزم سرمایه گذاری و هزینه کرد هست . مشخصا این سرمایه گذاری نیازمند توجه رده های ارشد کشوری و بالاخص سیاستمدارا هست و جایی که این عزیزان باید دست به کار بشن و خودی نشون بدن ، بحث تامین این هزینه ها و همینطور قاطعیت در بخورد با تجزیه طلبی و گروه های تروریستی هست . به زبون ساده پول قدرت هست و مطمعنا هر هزینه ایی ( مادی و .. ) که امروز برای تامین امنیت کشورمون انجام بدیم میشه گفت که عین سرمایه گذاری هست که فردای روز با امنیت پایدار و رشد (و توسعه ی پایدار ) کشور میشه گفت میلیاردها برابرش به فرد فرد اجتماع برمیگرده. و اما اگر این هزینه ها امروز انجام نشه و یا به حد کافی اختصاص پیدا نکنه ، فردای روز با سرمایه گذاری عظیم و آسیب های بسیار زیاد بایستی این گروهک ها رو جمع و یا حذف کنیم که عقلانی نیست . سرمایه گذاری امروز عزیزان تبدیل میشه به چشم های باز بیشتر ، ذهن های متمرکز بیشتر ، تجهیزات کارامد تر ، گوش های بیشتر و شنونده های .... بهتر ، آگاه شدن های پیش از شکل گیری اتفاقات ، خریدن افراد تاثیرگذار تر ، حذف سرکرده ها و برنامه ریزان اونها بیرون از سرزمین اصلی و ... . البته فراموش نکنیم که این سرمایه گذاری رو اگر درست و به اندازه و به خصوص به موقع انجام بدیم ( و در قبالش نتیجه و کار صحیح طلب بشه ) ، همراه خودش امنیت پایدار به ارمغان میاره و این امنیت پایه ی توسعه ی همه جانبه ی کشور ، حتی جاذب سرمایه ی خارجی میشه . برایند رشد ، توسعه و سرمایه گذاری میشه درامدهای بیشتر برای کشور که علاوه بر پوشاندن هزینه _ سرمایه گذاری امنیتی ، زمینه و سلاحی میشه در دست سیاستمداران داخلی برای اعمال قدرت و نفوذشون در خارج از مرزها . یه نکته ی کوچیک رو هم بگم : بحث حقیر بالکل سیاسی و یا اقتصادی نیست و سعی کردم از دریچه ی نظامی به مطلب نگاه کنیم . پس این مطلب رو توش گیر نکنیم که اگر سیاست فلان بشود پول فلان میشود و غیره ، چیزی که واضح هست ( تا آینده ی نامعلوم ) اینه که تو منطقه ایی گیرافتادیم که اگر در زمینه ی امنیت هزینه _ سرمایه گذاری نکنیم ، بدا به حال ما .... نکته ایی رو تا فراموش نکردم بگم : افراد و گروه های تروریستی اگر نتونن سلاح ، مهمات ، تجهیزات انفرادی و یا مواد منفجره ی خودشون رو از کشورهای بیصاحب اطراف به داخل کشور منتقل کنن ، میتونن این تجهیزات رو از گروههای قاچاقچی داخلی تهیه کنن . شاید در نگاه اول تاثیر این گروه های قاچاقچی به اندازه ی گروه های تروریستی نباشه ، اما زمانی که پول ضخیم گروه های تروریستی رو در کنار توان تامین گروه های قاچاق ( مواد مخدر ، سلاح ، انسان و ... ) قرار بدیم ، اهمیتشون چند برابر میشه و میشه گفت در حد گروه های تروریستی تاثیرگذار میشن . بنابراین این گروه های قاچاق رو هم بایستی داخل یک شیب مناسب به سمت حذف شدن پیش ببریم . در مورد گروه های تروریستی و قاچاقچی های خطرناک هم این رو یه جور محبت و عشق به سرزمین مادری میدونم که در صورت شناختشون ، به هر شکلی مثلا در خفا ، اونها رو به سازمان های امنیتی معرفی کنیم ( با یه جستجوی ساده میشه شماره تلفن های سازمان های امنیتی رو دید و یا حتی میشه از باجه های تلفن عمومی مطلب یا مشاهدات رو به اونها رسوند ) . واقعیتش اینه که نیروهای نظامی ، انتظامی و یا امنیتی همیشه و در همه جا حضور ندارن ، اما شهروندان کشورمون همه جا و همیشه حضور دارن و اگر ما افراد جامعه ، بعنوان شهروندان این کشور احساس وظیفه کنیم مطمعنا میوه ی امنیت و یکپارچه موندن سرزمینمون رو همگی ازش بهره مند میشیم . ضمن تشکر بابت مطالعه ی ارسال حقیر ، در آخر بگم که مطالب ذکر شده ، ذهنیات منفجر حقیر بعنوان یه علاقمند هست و امیدوارم صحیح باشه .
  6. 1 پسندیده شده
    بسم ا... جنگ افزاری به اسم "اسباب بازی " این قسمت ... "لِگو" https://www.aparat.com/v/WBTFX
  7. 1 پسندیده شده
    نبرد زرهی لوبان استالین با مارشل کانف فرمانده جبهه اول اکراین تماس گرفته و پرسید مشکل ارتش سوم تانک چیست ؟؟؟ در 12 ژانویه سال 1945 جبهه ای یکم اکراین وبلاروس که با پیوستن ارتش اول لهستان تقویت شده بودن از سر پل های ایجاد شده در ساحل غربی رود ویستولا حمله گسترده ای را آغاز کردند. آنها در عرض 23 روز 500 کیلومتر به سمت غرب پیشروی کردند ، در 3 فوریه به رودخانه اودر رسیدند و سرپل های جدید بزرگی را در ساحل غربی آن ایجاد کردند.در 8 فوریه ، جبهه اول اوکراین با 980.000 نفر نیرو ، به فرماندهی مارشال کونیف ، با استفاده از دو سر پل ایجاد شده در رود اودر حمله دیگری را در منطقه سیلسیای کوچک آغاز کرد. هدف آنها: محاصره و تصرف شهر برسلاو است. در جناح چپ جبهه یکم اکراین - دو ارتش وسپاه سواره نظام گارد- همراه با جبهه چهارم اوکراین قرار بودبه سمت درسدن پیشروی کنند. منطقه صنعتی سیلسیی به علت دارا بودن معادن زغال سنگ مس روی سرب نقره و کادیوم برای بقای صنعتی نظامی المان بسیار حیاتی بود دفاع از این منطقه بر عهده نیروهای باقیمانده از ارتش مرکزی به فرماندهی ژنرال شرونرواگذارشد. نیروهای ارتش سرخ- پیشروی خود را آغاز کردند.شهرهای Glogau و Breslau هر دو تا 16 فوریه محاصره شدند. به دلیل مقاومت شدید آلمان در حوالی برسلاو ، كونیف به دو سوم ارتش سوم تانك گارد به فرماندهی سرهنگ ریبالكو دستور داد كه به سمت شرق حرکت کرده و مدافعان المانی در این منطقه را سرکوب کند . در آن زمان دو سپاه زرهی ازارتش سوم کارد قبلاً به بونزلاو رسیده بودند ، شهری که مقبره ژنرال کوتوزوف ، فرمانده معروف روس ، در آنجا دفن شده است. حمله سراسری ارتش سرخ در جریان نبرد ویستولا تا اودر عبور نیروهای ارتش سرخ از رودخانه ویستولا تا 16 فوریه ، جبهه اول اوکراین دارای 1289 تانک و زرهکوب بود - در آغاز حمله در 12 ژانویه شمار تانکهای وتوپهای هجومی (زره کوب ) به عدد3648و نیروهای پیاده هم به بیش از 900 هزار نفر رسیده بود. پس از محاصره کامل شهر برسلاو ، تمام نیروهای ارتش سوم تانک گارد برای تصرف بونزلاوبه این منطقه سرازیر شدن. به ریبالکو فرمانده ارتش سوم تانک دستور داده شد تا به رود نیسی برسد و گورلیتز را تصرف کند. سپاه نهم زرهی با لشکر 8 پانزر آلمان درگیر شد. ریبالکو به دو سپاه تانک دیگر تحت فرماندهی خود دستور داد که تمام نیروهای آلمانی را در اطراف گورلیتزدور بزند. طبق دستورات وی ، سپاه 7تانک گارد و ارتش سوم تانک گارداز رودخانه Queis عبور کرده و به Lauban حمله کردن. نیروهای ارتش سرخ در danzig لهستان حمله توسط سپاه تانک 7 گارد در غروب 17 فوریه شروع شد. لاوبان توسط بازماندگان لشکر 6 پیاده مکانیزه به (فرمانده: سرلشکر اتو-هرمان بروکر) که در ابتدا فاقد هرگونه تجهیزات سنگین نظامی بود به همراه تعدادی اندکی از نیروهای مردمی بومی محافظت میشد . در 5 فوریه ، به مدافعین دستور داده شد تا هرگونه حمله زرهی شوروی را ، متوقف کنند به علت نداشتن تجهیزات مناسب نیروهای شوروی به سرعت به قسمتهای شمالی و شرقی شهر نفوذ کردند . با این پیشروی خطوط راه اهن استراتژیک گورلیتز به برلین دردسترس ارتش سرخ قرار میگرفت . روسها با تصرف ایستگاه قطار منطقه- 4 قطار حامل تجهیزات نظامی را به غنیمت گرفته همچنین نزدیک به 300 گارگر اجباری اصالتا اهل شوروی را ازاد کردن البته همچنان دو تیپ زرهی ارتش سرخ با استعاداد تقریبی 60 دستگاه تانک دربخشهای از شهر لوبان مشغول جنگ شهری در خیابانهای باریک بوده مدافعین المانی با استفاده از پانزر فاست 10 تانک ارتش سرخ را منهدم کردن همچنین یک گردان پیاده شوروی هم در این درگیریها منهدم شد بخش دیگری از واحدهای زرهی شوروی به علت موانع بتنی ضد تانک از پیشروی بیشتر باز ایستاده بودن اما این موارد اصلا کافی نبود . تانکهای تی 34/85 منهدم شده در داخل شهر لوبان شهر لاوبان در سال 1939 17.537 نفرسکنه داشت- این شهر دقیقا در بین خطوط دفاعی دو ارتش 4 و 17 المان قرار داشت فاصله ان تا گورلیتز 20 تا بوتزن 50 و تا درسدن 100 کیلومتر بود وسقوط ان سبب ایجاد شکافت و احتمالا خطرمحاصره شدن یگانهای المانی را در پی داشت همچین امید المان برای دریافت زغال سنگ مس سرب وسایر مواد معدنی ناحیه سیلسی را از بین می برد. المان ها به سرعت دست به کار شدن و سه لشگر را به منطقه لوبان ارسال کردن این نیروها موفق شدن پیشروی ارتش سرخ را متوقف کنند سرفرماندهی ورماخت خودرا بر اغاز یک ضد حمله سراسری برای بیرون راندن ارتش سرخ از ناحیه سیلزی و همچنین رسیدن به شهرمحاصره شده برسلو ( استالینگراد هیتلر )ا ماده میکرد اما برای تحقق این امر یک لازم بود حتما شهر لوبان و خطوط راهن استراتژیک منتهی به برلین در این منطقه به طور کامل باز پس گرفته شود المانها همچنین مصم بودن اجازه ندهید شهر های . گورلیتز و درسدن که جناح راست برلین محسوب میشدن به دست شوروی بیفتند به فیلد مارشال شورنر فرمانده مدافعین ارتش مرکزی دستور داده شد حملات ارتش سوم تاک شوروی را در ابتدا دفع و سپس این نیروها از منطقه بیرون براند برای این کار آلمانها 4 لشکر دیگر در منطقه مستقر کردن . فیلد مارشال شورنر مارشال کانف (کونیف) بسیاری از یگانهای المانی نصف استعداد واقعی خود نیرو وتجهیزات هم نداشتن اکثر فرماندهان به تازگی منصوب شده بودن و شناخت کافی از نیروهای خود را نداشته کمبود سوخت دشمن اصلی واحد های زرهی المان بود نکته جالبتر برخی از واحدهای زرهی که به منطقه ارسال شده بودن در ابتدا جنگ جهانی به عنوان واحدهای غیر قابل استفاده در تهاجم شناخته شده بود و حال در اوخر جنگ این وضع هم ادامه داشت نقشه حمله آلمان بسیار ساده بود. در حالی که یگان های زرهی از جناحین حمله می کردند ، بقایای تیپ 103 زرهی و لشکر 6 در خط دفاعی نگهداری می شدند. هدف: بازپس گیری Lauban ،رسیدن بهNaumburg و محاصره ارتش سوم تانک گارد بود . نیرومندترین واحدهای در جناح راست مستقر شده بودن اسم رمز عملیات بازی ها انتخاب شد دو لشکر 17 زرهی و لشکر مکانیزه محافظ از جناح راست یعنی از مناطق Rachenau و Gruna حمله را اغاز میکردن لشکر 8 پانزر هم از جنگلهای اطراف کنزندورف حمله کند. نیروهای آلمان و شوروی هر دو در لاوبان بودند. خط مقدم قبل از حمله یک خط شرق و غرب بودآلمانی ها می خواستند حمله ای غافلگیرانه و سریع به سمت شمال انجام دهند. در مجموع نیروهای المانی شامل سپاه 57 زرهی به فرماندهی سرلشگر والتر نهرینگ (لشکر 8 پانزر ، تیپ 103 زرهی ، لشکر 408 ، لشکر 16 پانزر ،و لشگر پیاده محافظ پیشوا ( به فرماندهی اتو رمر ) وسپاه 39 فردریش کریشنر شامل لشگر 17 زرهی ولشگر مکانیزه پیشوا بوده استعداد زرهی واحد های ورماخت به شرح زیرآمده است سپاه 57 زرهی لشگر 8 زرهی پانزر دارای 14 توپ ضد تانک / 38 دستگاه تانک پانزر چهار / 18 تانک پانتر/9 دستگاه زره کوب جاگد پانزر وهتزر لشگر 16 8 توپ 88 م م ضد تانک / 11 دستگاه زره کوب جاگد پانزر / 25 تانک پانزر 4 /13 تانک پانتر و36 زرهکوب ستوگ StuG لشگر 408 پیاده نظام دارای 6 هنگ پیاده تیپ 103 زرهی شامل 7تانک پانتر و 12 زره کوب ستوگ StuG لشگر محافظ پیشوا 29زره کوب StuG 20 تانک پانتر و 40 تانک پانزر 4 واحدهای از لشگر 21 زرهی پانزرشامل 34 تانک پانتر و 32 تانک پانزر 4 سپاه 39 زرهی لشگر 17 شامل 20 تانک پانتر و 10 تانک پانزر 4 لشگر مکانیزه پیشوا 33 زرهکوب StuG 17 تانک پانتر و 5 تانک پانزر 4 لشگر 6 دارای 12 تانک پانزر 4 / سه توپ 88 م م / 9 دستگاه زرهکوب هتزر Hetzer کل استعداد زرهی نیروهای شرکت کننده 162 تانک پانزر 4 /129 تانک پانتر / 110 دستگاه زره کوب ستوگ و 29 دستگاه زره کوب جاگد پانزر و هتزر بوده البته استعداد واقعی و عملیاتی در حدود 30 تا 40 براورد میشود وما بقی تانک ها و زره کوب ها زمین گیر بوده ونیاز به تعمیرات داشته اند زره کوب جاگدپانزر زره کوب جاگدپانزر 38 ( هتزر Hetzer ) تانک پانتر تانک پانزر 4 زره کوب ستوگ StuG اما در طرف مقابل ارتش سوم تانک گارد دارای حدود 60 هزار سرباز 460 تانک تی 34 ( 350 دستگاه به صورت عملیاتی ) / 18 تانک تی 34/76 با تیغه های مین روب - 21 تانک استالین 2- 59 زر کوب 122 ISU 63زره کوب اس یو SU85) 85 )و 63 زره کوب اس یو 76 41زره کوب SU57 20 توپ 152 م م /20 توپ 100 م م ضد تانک / 222 توپ 76 م م ضد تانک 84 توپ 57 م م ضد تانک / 48 راکت انداز کاتیوشا / 140 خمپاره 120 م م /224 خمپاره 82 م م 79 توپ 37 م م ضد هوایی / 60 خودرو زرهی M 17 حامل تیربار های چهار لول 12.7 و 161 تیربار 12.7 دوشکا البته برخی از واحدهای شوروی هم استعداد عملیاتی کافی در زمان حملات را نداشته به طور مثال سپاه 9 مکانیزه 48 دستگاه تانک و سپاه 7 55 دستگاه تانک عملیاتی داشته زره کوب اس یو 76 زره کوب اس یو 57 زره کوب اس یو 85 زره کوب ISU 122 تانک تی 34 /76 مجهز به خیش مین کوب تانک استالین 2 ارتش سوم تانک گاردشوروی متشکل از واحدهای زیر بود: سپاه6 تانک گارد (تیپ 51 ، 52 و 53 تیپ گارد تانک )، تیپ موتوری 22 گارد ، هنگ توپخانه سبک 1645 ، هنگ توپخانه سنگین 385 گارد ، هنگ توپخانه (خودکششی )1893 ، 1894 (گردان موتوری 3 گارد ، هنگ توپخانه 272 گارد (مسلح به خمپاره) ، هنگ توپخانه 286 گارد ، سپاه7 تانک گارد (تانک گارد 54 ، 55 و 56) تیپ ، تیپ پیاده موتوریزه 23 گارد ، هنگ توپخانه سبک 408 ، هنگ توپخانه سنگین گارد 384 ، هنگ توپخانه 702 و 1419 ، گردان پیاده موتوری 4 گارد ، هنگ توپخانه 467 گارد (خمپاره) ،هنگ توپخانه 287 گاردضد هوایی) ، سپاه9 پیاده موتوری (تیپ 69 ، 70 ، 71 پیاده پیاده موتوری ، تیپ 91 تانک ، هنگ توپخانه سنگین (خودکششی) گارد 383 ، توپخانه 1295 و 1507 هنگ ، گردان 100 پیاده موتوری ، هنگ توپخانه گارد 1719 ، تیپ 16 توپخانه ، هنگ تانک سنگین گارد 57 ، هنگ90 مکانیکی تانک ( هنگ مهندسی ) ، هنگ 50 پیاده موتوری ، گردان 39پیاده موتوری ، تیپ 199نور اافکن هنگ 1381 و 1394 AA توپخانه ، اسکادران 372 پروازی تانک ها ، توپهای کششی اسلحه های تهاجمی (زرهکوبها ) ، پیاده نظام لشگر پباده مکانیزه وتوپها خودکششی(واحدهای حمله زرهی) تقریبا همزمان حمله آلمان را آغاز كردند. روسها انتظار این ضد حمله را نداشته نیروهای زرهی المان در مناطق باز و هموار با مقاومت کمی از سوی ارتش سرخ مواجه شدن بنابراین موفق شدن اوبر-بیلاو را باز پس بگیرند اما در جنگل های واقع در شمال شهر اوبر بلافاصله درگیریها شدیدی به وجود امد. نیروهای لشکر 17 پانزر در کمترین زمان به این جنگل رسیدند. بعد از ظهر سرلشکرمدر (فرمانده لشکر مکانیزه پیشوا") باید تصمیم می گرفت که چه اقدامی انجام دهد طبق برنامه به سمت گونترسدروف پیش روی کند وبا حجم انبوهی از نیروهای زرهی و توپهای ضد تانک ارتش سرخ مواجه شود ویا به سمت شرق تغییر مسیر داده و به سایر نیروهای المانی دست بدهد . حلقه محاصره کوچک تری را تکمیل کند با این کار خسارتهای کمتری متحمل میشد اما نیرهای کمتری از ارتش سرخ هم به دام می افتادند. نقشه کلی از حملات آلمان ها و محورهای آن وی برای کسب تکلیف با فرمانده ارتش مرکزی فیلدمارشال شوورنر تماس گرفت و از نقشه خود حمایت کرد شونز در پاسخ گفت این تصمیم با فرمانده سپاه 57 زرهی سرلشگر زرهی والتر نهرینگ است زیرا او فرمانده نیروهای زرهی تک ور بوده این فرمانده زرهی در پاسخ به مدر وشورنر اعلام کرد که حمله به گونترسدروف حلقه محاصره بزرگتری را ایجاد میکند اما شما بیشتر از نیروهای سپاه 57 پیشروی کرده اید و بنابراین این شماهستید که باید تصمیم بگیرید که چه کاری باید صورت گیرد . این نمونه ای از روش جنگ آلمان بود، كه حاكی از آن بود كه افسران در میدان جنگ در صورت تغییر وضعیت جنگ باید تصمیم نهایی را بگیرند(البته اگر هیتلر واطرافیانش اجازه میدادن) سرلشگر مدر تصمیم خود را گرفت لشکربه سمت شرق چرخیده و به سمت هاگسدورف پیشروی کرد تا به نیروهای اتحاد جماهیر شوروی که چند روز پیش با لشگر 6 پیاده مکانیزه جنگیده بودند حمله کند. لشکر 8 پانزر در همان جهت به سمت لیندن برگ حمله کرد. در شب هنگ 4 و هنگ هنگ 2 این لشگر به رودخانه Queis رسیدند وو یک سرپل در ساحل ان ایجاد کردن که به دلیل ضد حملات ارتش سرخ مجبور به عقب نشینی از ان شدن . با این حال به علت دید خوب المانها با توپها وتانک های خود هر گونه حرکت را برای ارتش سرخ در نزدیکی Naumburg را تهدید میکردن این شهر توسط سپاه 39 المان از سمت غرب مورد مورد حمله قرار گرفت تانکهای لشگرهای 8 و لشگر محافظ پیشوا موفق شدن شهر نولاند را باز پس گرفته و در ادامه با موجود مقاومت شدید شوروی در جنگل های کسلسدورف سرانجام این منطقه را هم تصرف کنند در ادمه نیروهای زرهی لشگر مکانیزه خطوط دفاعی شوروی در نزدیکی شهر نولاند در درهم کوبیده و آلت-نولاند هم پاکسازی شد المانها با جمع اوری نیروهایی خود به جنگلهای شمال غربی این شهر حمله کردن اما اینبار توپهای ضد تانک شوروی حملات المان ها را دفع کردند. اواخر شب شده بود و المانها حملات را متوقف و خط تدافعی تشکیل دادن. نیروهای آلمانی در داخل شهر لوبان/ عموما واحدهای لشگر 6 در 2 مارس یک طوفان برف کوتاه برای مدتی منطقه را در هم نوردید .ارتش سرخ با وارد کردن قوای زرهی خود به میدا نبرد و شروع ضد حملات موفق شد حمله سرلشگر رمر به ناومبورگ Naumburgرا متوقف کند. تو پ ها راکت ها و خمپاره های ارتش سوم گارد شوروی در حال کوبیدن کانزندورف نولاند بودند. یک گردان از لشگر مکانیزه پیشوا حمله جدیدی را به محورLogau صورت داد و موفق شد خود را به خطوط راه اهن واقع در جنوب Naumburg برساند نیروها ارتش سرخ قبلا در انجا موضع گرفته بودن . لشکر 17 پانزر( زیر مجموعه سپاه 39 )، در شمال شرقی گورلیتزGörlitz ، به سمت بونزلاوحملات جدیدی را ترتیب میدهد .. با شروع حملات سنگین هوایی پیشروی سپاه 39 متوقف شده و این حملات خسارتهای را به بارارود . ضد حملات زرهی ارتش سرخ سبب محاصره موقت دو هنگ المانی شد . با وجود ناهمواری زمین نیروهای کمکی ارتش سرخ سریعا به منطقه ارسال شدن . با خارج شدن ارتش سرخ از شوک اولیه حملات آلمان وسرازیر شدن قوای کمکی به منطقه برای فرماندهی المان محرز شدن که باز پس گیری Naumburg ( جهت تکمیل محاصره هزاران سرباز ارتش سرخ ) غیر ممکن بوده . پس سریعا برنامه محاصره ها را در مقیاس کوچکتر برنامه ریزی کرده بدین منظور پیش قراولان لشگر مکانیزه پیشوا سر پل جدید وتقویت شده ایی را در ساحل رود Queis ایجاد کرده تانکهای این لشگر با زیر اتش گرفتن جاده منتهی به Naumburg بسیاری از ستونهای خودرو وکامیونهای ارتش سرخ را منهدم کردن در سوی دیگر شهر Haugsdorf در حملات المان های باز پس گرفته شد لشگر 17 زرهی هم خود را به گونترسدروف رسانده و موفق شد 48 توپ هجومی ( زرهکوب ) وابسته به سپاه 9 موتوریزه ارتش سرخ را به غنیمت بگیرد حالا نوبت لوفت وافه بود که با وجود بدی اب هوا با شروع پراوزهای خود به پشتیبانی از نیروهای خودی را ا اغاز کرد حال تلاش اصلی آلمانها به قطع کردن عقبه شهر لوبان و مناطق پیرامونی ان ومحاصره سربازان روس در این منطقه متمرکز شد نیروهای ارتش سرخ ارتش سرخ که تمام توان خود را بر جلوگیری از سقوط Naumburg ناومبورگ به کار گرفته بودبا تغییر برنامه ورماخت تا حدودی غافلگیر شد برای جلوگیری از محاصره نیروهای خود در لوبان دستور عقب نشینی را صادر کرد لشگر 6 پیاده مکانیزه آلمان که چندهفته پیش بر اثر حملات مجبور به تخلیه بخشی از شهر شد با کمک واحد های زرهی وارد لوبان شده 54 سرباز المانی در جریان درگیریها نسبتا شدید باز پس گیری کالم شهر لوبان کشته شدن شاهدان عینی گزارش دادن 24 تانک تی 34 منهدم شده در کنار هم در میدان نزدیک شهر وجود داشته 10 دستگاه تانک منهدم شده دیگر هم در اطراف شهر پیدا شد در مجموع 81 دستگاه تانک و توپ خودکششی ارتش سرخ در تاریخ 2 مارس در حومه لوبان منهدم شدن . در تاریخ 4 مارس نیروهای زرهی آلمان که از قسمت شرقی شهر را ترک کرده بودن به طور تصادفی با نیروهای زرهی ارتش سرخ مواجه شدن بر اثر درگیری تعدادی از تانکهای آلمانی آسیب دیده ویا منهدم شدن تلفات زرهی آلمان روسها در حال حمله به نولند برای باز پس گیری ان بودن که با قوای آلمان برخورد کرده بودن سپاه 39 زرهی با تقویت نیروهای خود مانع از سقوط شهر شد .در جناح چپ لوبان بخشی دیگر از نیروهای لشگرمکانیزه پیشوا با گسترش سرپل وتصرف مناطق جدیدی درحوالی رود Queis موفق شدن با نیروهای لشگر 8 پانزر ارتباط بر قرار کنند در نتیجه این پیشروی عقبه ارتش سرخ در مناطق با سایرنیروهای خود ی قطع شد و به نوعی یک پاکت ایجاد شد اما این پاکت کمتر از حد انتظار ورماخت بود .در 5 مارس پیشروی های اندکی بدست امده سپاه 57 زرهی المان در جناح راست در نبردهای زرهی موفق به انهدام 30 دستگاه تانک ارتش سرخ در شمال شرقی شهر لوبان شد بدلیل مقاومتهای سرسخاتانه ارتش سرخ این سپاه تنها توانسته بود مناطق کمی را باز پس بگیرد از انجا که لگشر پیاده محافظ پیشوا سخت در جنگ هلهای شمال لوبان گیر افتاده بود نتوانست به موقع به لشگر مکانیزه پیشوا دست داده و حلقه محاصره را تکمیل کند همین موضع فرصت کافی را به روسها داد تا اکثر نیروهای خود را از حلقه محاصره خارج کنند و خطر انهدام کامل ارتش سوم زرهی گارد شوروی از بین برود حملات در تا 6 مارس ادامه داشت اما دیگر آلمانها توان کافی برای پیشروی را نداشتهو عملیات را ارتش سرخ هم این مناطق رااز دست رفته میدید به همین دلیل ضد حملات خود را متوقف کرد تا 8 مارس منطقه ارام شد و عملیات ارتش المان به پایان می رسد . زره کوب ISU 122 و ISU 85منهدم شده در داخل شهر ستون منهدم شده زره کوبهای اس یو 85 . تاریخ نویسان شوروی مطالب اندکی درباره این حمله خطرناک المان نوشته اند دلیل ان هم خرد شدن زرهی ارتش سوم تانک در استانه تصرف برلین بوده است . دو سپاه زرهی تازه تاسیس المانی در یک عملیات گاز ابنری ارتش سوم تانک شوروی را در استانه انهدام کامل قرار دادن در حالی که از لحاظ تجهیزات و نفرات در مضیقه بودن مارشال کینف فرمانده محور اول اکراین که نزدیک به 1 میلیون سرباز را فرماندهی میکرد در کتاب خاطرات خود تنها به لحظاتی بحرانی درباره این حمله اشاره میکند اما این وضعیت بحرانی به حدی بوده است که اعلام میکند که استالین با او تماس گرفته و پرسید مشکل ارتش سوم تانک چیست ؟؟؟ در واقع ضد حملات المان زمانی متوقف میشود که ارتش 52 تانک شوروی به کمک ارتش سوم می اید و این نیروها را از انهدام کامل نجات میدهد . در تاریخ 9 مارس گوبلز وزیر تبلیغات المان نازی شخصا از منطقه دیدن میکند وی در دفتر خاطرات خود می نوسید که یک سپاه تانک شوروی تقریباً به طور کامل منهدم شد بدون آنکه خسارت زیادی به المان وارد شود شوند. در لاوبان ، حجم تخریب بسیار بالا بود . وی همچنین رفتارسربازان آلمانی و شوروی را مصمم و بی رحمانه در طول نبرد توصیف کرد - که دلیل اصلی اسیر شدن فقط 176 سرباز ارتش سرخ در طول عملیات همین رفتار بود!!!!. حجم تلفات زرهی شوروی برای سه روزاصلی نبرد بسیار بالا بود 162 تانک ، 106 وسیله نقلیه ، 159 زرهکوب 74 خمپاره و توپ در این نبرد منهدم شده و ده ها دستگاه تانک زرهکوب وسایل نقلیه هم به غنیمت ارتش المان درامد عملا ارتش سوم تانک به این حجم از خسارت از میدان نبرد کنار کشیده تا دست به بازسازی خود بزند تا دو ماه بعد در نبرد برلین شرکت کند اما تلفات ارتش المان از لحاظ تقریبیا ناچیز بوده طبق گزارشات تنها 11 دستگاه تانک و زرهپوش المان در نبرد لوبان منهدم شدن البته تعدادی هم اسیب دیده گزارش شده (25 دستگاه)که قابلیت تعمیر در کوتاه مدت ومیان مدت راداشتن از لحاظ نفرات هم بیشتر تلفات را لشگر محافط پیشوا و لشگر 6 متحمل شد حضور گوبلز در شهر لوبان دفاع متحرک زرهی !!! نبرد لوبان این تاکتیک المانها را تقویت کرد که حمله دشمن در منطقه ایی که فقط توسط پیاده نظام محافظت میشود تنها با استقرار وجابجایی سریع اوحدهای زرهی ومکانیزه قابل دفع شدن است شهر لوبان در ابتدا تنها توسط لشگر 6 پیاده المان محافظت میشد که با یورش سنگین ارتش سرخ در زمانی کوتاه تقریبا سقوط کرد المانها سریعا با وارد کردن واحدهای زرهی خود به منطقه ارتش سرخ را غافلگیر و انها را منهدم کردن دلیل اصلی پیروزی ارتش المان در این نبردنسبتا کوچک را می تواند انعطاف پذیری و جابجایی سریع و تحرک نیروها دانست . ورماخت سریعا نیروهای زرهی و مکانیزه خود را در منطقه مستقر کرد و با طرح ریزی یک نقشه معقول حملات را شروع واز اصل غافلگیری استفاده کرد و با تصرف سریع مناطق اجازه عکس العمل را از ارتش سرخ سلب کرده واز همه مهمتر با مشاهده عدم توان با ایجاد یک حلقه محاصره (پاکت) بزرگ سریعا نقشه خود را عوض کرده وبه جای تلاش بیهوده طرح پاکت کوچکتر را پیگیری کرد تنها کافی بود المانها به جایی تغییر نقشه به حملات خود به سمت Naumburg اصرار میکردن تا انهدام کامل نیروهای خود را مشاهد کنند شهر لوبان تا پایان جنگ در کنترل المان باقی ماند و یک سد محکم دربرابر ارتش سرخ برای پیشروی به سمت درسدن بود. همچنین با حفظ خطوط راه اهن و بخشی از معادن منطقه میسر انتقال احتمالی مواد اولیه به داخل خاک المان باز بود . نکته جالب اینکه بخشی از واحدهای المانی حاضر در این نبرد در چند ماه بعد هم در نبرد بوتزن موفق شدن نیروهای ارتش سرخ و نیروهای لهستانی را با تاکتیکی تقریبا مشابه شکست بدهند بعد از پیروزی در لوبان ژنرال شوورنر فرمانده نیروهای مرکزی المان در حرکتی جاه طلبانه قصد شکستن محاصره شهر برسلاو را داشت بدین منظور لشگرهای 208 پیاده و31 وافن اس اس به شهرک استریگائو در 70 کیلومتری شرق لوبان اعزام کرده المانها با رعایت اصل غافلگیری خطوط ارتش سرخ در منطقه را از بین برده وبه داخل شهرک نفوذ میکنند سه روز درگیری شهری و جنگ تن به تن شدیدی در این شهرک رخ داده در 12 مارس نیروهای ارتش سرخ به دلیل کمبود تجهیزات و خطر محاصره شدن دستور عقب نشنی را دریافت میکنند اما به علت نفوذ نیروهای المان به خطوط ارتباطی ارتش سرخ بخشی از نیروهای وحشت زده سپاه 5 گارد شوری در تلاش برای عقب نشینی و ماحصره نشدن در دام آلمانها افتاده و قتل عام میشوند . درگیریهای به ارتفاعات اطراف شهرک کشیده شده با شروع کولاک شدید در منطقه نیروهای ارتش سرخ با پشتیبانی تانکهای تی 34 در پناه برف برای باز پسگیری شهرک ضد حمله خود را اغاز کرده که با مقاومت شدید نیروهای اس اس درهم کوبیده میشوند . زنرال کونیف فرمانده محور اول اکراین با جابجایی ارتش چهارم تانک به سمت سیلسیای و شروع حملات اصلی برای فتح منطقه تمام تلاشهای المانهای جهت شکست محاصره برسلاو را خنثی کرده . هر چند خود برسلاو تا زمان تسلیم نهایی آلمان در ماه می مقاومت کرد نبرد لوبان یک درس بزرگ را در پی داشت شوروی دریافت که دست کم گرفتن دشمن اشتباه بزرگی است حتی اگر پیروزی نهایی از قبل تضمین شده باشد منبع MILITARY.IR https://ostfront.forumpro.fr/t1727-la-contre-attaque-de-lauban-2012 https://historyimages.blogspot.com/2011/09/1945-soviet-army-last-stages-ww2.html https://discover.hubpages.com/education/Operation-Gemse-at-Lauban-1945 https://pikabu.ru/story/operation_gemse_ili_istoriya_odnoy_fotografii_6358384 و...............
  8. 1 پسندیده شده
    گفتار پندآموز روباه صحرا تفاوت بین دو نیرو ، یکی دارای نیروی هوایی و دیگری فاقد این نیرو ، به مانند نبرد میان یک ارتش مدرن و قبایل صحرا نشین است . بنابراین در نبردهای امروزی یک واژه دائما" می بایست مورد توجه قرار گیرد " برتری هوایی ".. پی نوشت : شرح عکس : اروین رومل و هانس یواخیم مارسیل (دارنده 109 پیروزی هوایی در جنگ دوم جهانی )
  9. 1 پسندیده شده
    آخرین پرواز هورنت تفنگداران دریایی از ناو هواپیمابر F / A-18C Legacy Hornets خدمت در اسکادران VMFA-323 (Death Rattlers) و بر روی ناو هواپیمابر نیمیتز به پایان رسید سرهنگ دوم ویلیام جی میچل فرمانده (William J. Mitchell) فرمانده اسکادران VMFA-323 " امروز من آخرین هواپیمای خارج از عرشه بودم و کل بخش تعمیر و نگهداری ، تمام تفنگداران دریایی ام، در امتداد خطی صف کشیده بودند و یکبار دیگر به من احترام می گذاشتند، این یک لحظه احساسی بود، دانستن اینکه پایان یک دوره است قطعاً تلخ و شیرین است."
  10. 1 پسندیده شده
    سلام و عرض ادب خدمت دوستان و همراهان میلیتاری با دیدن مطالب این تایپک و ویدیوی عملیات رضوان ، نکته ی کوچیکی که در قیاس با عملیات حمله به حدکا به ذهن حقیر رسید این بود که ای کاش دقت الان راکت های توپخانه ایی و موشک ها و ... رو اون موقع داشتیم تا اردوگاه اشرف رو روی سر منافقین خراب میکردیم . میتونستیم با تحمیل آسیب فراتر توان تحمل به این مجموعه ( از بین رفتن اعضای ارشد و از هم گسیخته شدن رده های فرماندهی ، تامین و ... ) کاری بکنیم کارستان ، تا شاید کمتر با چیزی به اسم سازمان یا هرچی که بهش نسبت میدن روبرو بودیم و در آینده ایی که الان درش حضور داریم کمتر از منافقین ضربه میخوردیم و کشورمون هم کمتر آسیب میدید ، حیف... تصویر بالا محل اصابت موشک به مکان _ اتاق جلسه ی افراد ارشد این حزب موشک های هدایت شونده و معروف سری خانواده ی فاتح موشک از سقف وارد شده و سالن جلسه رو مورد عنایت خاص قرار داده ، سپس به طبقه ی پایینی وارد شده و کارش رو ادامه داده ، در ضمن مثل اینکه این تصویر دست کاری شده هست و تصویر برش خورده ی فرد مسلح ، مربوط به این مکان نیست و توسط خودشون به این تصویر اضافه شده تا این مطلب رو به بیننده ی تصویر القا کنه ( بگن که ) ما ضخیم هستیم و همه چیز تحت کنترل هست و از این حرف ها!! تصویر بهتر از سقف طبقه ی اول تصویر به روز تر از محل جلسه _ اصابت تصویر از تلفات این حمله تو فضای مجازی موجود بود ، اما به نظرم نیازی به نشون دادنشون نیست ، چرا که علاوه بر یادآوری عملیات حمله به حدکا ، خود " دقت حمله و نیاز به این دقت " دلیل ارسال حقیر هست . بابت یادآوری : عملیات رضوان برای انتقام گرفتن از منافقین به اجرا در اومد ، چرا که با عملیات تروریستی باعث شهادت مرد پولادین جبهه های نبرد ، سپهبد صیاد شیرازی شده بودن . در آخر یاد و خاطره ی شهید والامقام ، سپهبد علی صیاد شیرازی گرامی باد و راهشون پر رهرو .
  11. 1 پسندیده شده
  12. 1 پسندیده شده
    بخش سوم : پانتر . دی با این وصف ، گرچه کیفیت تولید و همچنین آموزش خدمه آلمانی واحدهای مسلح به پانتر در سطح کاملا قبولی قرار داشت ، اما در مقایسه با خطوط تولید انبوه تانکهای روسی ، به مثابه یک قطره آب در برابر یک سطل محسوب می شدند . به همین دلیل ، سرفرماندهی ارتش تصمیم گرفت تا به منظور کاهش این فاصله ، نسخه پانتر.2 را روانه میادین نبرد کند. اما با شروع برنامه توسعه نسخه D بعنوان گونه مسلح ترشده از پانتر ، برنامه پانتر 2 دچار یک دگرگیسی عمده گردید و تبدیل به نسخه ای سبکتر از تایگر شد . این نمونه در ابتدا با وزنی در حدود 50 تن ، قرار بود در سپتامبر 1943 وارد خدمت گردد ،اما بدلیل مشکلات مربوط به نسخه سلفش و روند آزمایشهای میدانی کوتاه تر ، مقداری با تاخیر عملیاتی گردید . راست : پانزر-6 چپ : پانزر-6 بی همین مساله نیز در خصوص سایر ماموتهای زرهی ورماخت نیز قابل انطابق به نظر می رسد . بعنوان مثال ، تاریخچه ایده پردازی و طراحی پانزر6 ( کینگ تایگر/ رویال تایگر) را می توان تا بهار سال 1941 به عقب برد و بررسی کرد در حالی که نمونه های اولیه این تانک در سال 1943 به نمایش درآمد و نخستین مدلهای تولیدی نیز درژانویه 1944 بخدمت وارد شد . با این وجود ، تنها نمونه پانزر-6 بی ( VIB) با برجک دوباره طراحی شده ویک برآمدگی دیده بانی جدید برای فرماندهی تانک بود که بعنوان بهینه ترین نسخه تولیدی مورد شناسایی قرار می گیرد . مضاف براین ، مهمترین ویژگی این نسخه ، توپ 88 م.م ال-71 ( با طول لوله 19 فوت ) بشمارمی آمد که قابلیت انهدام هر تانک متفقین در بردی غیرقابل تصور درآن زمان را در اختیار خدمه قرار میداد . ضخامت زره بخش جلویی این تانک که به 7 اینچ نیز می رسید ، تاب آوری قابل توجهی را از خودبرجای می گذاشت، تا جایی که هرگز گزارشی مبنی بر نفوذ پرتابه های شلیک شده از تانک یا جنگ افزارهای ضد زره از بخش جلویی این تانک ثبت نگردید . پیشرانه 700 اسب بخاری میباخ با سرعت قابل توجه 24 مایل برساعت ، قدرت تحرک معقولی را بدان میداد ، اما به مانند همیشه تاریخ ، کینگ تایگر ، گرچه در رودخانه استیکس غوطه ور شد(کنایه از ضد ضربه بودن به مانند کاراکتر افسانه ای آشیل ) ، اما نقطه ضعفی نیز داشت ، چنانکه وزن زیادش ، موجبات کاهش تحرک لازم در میدان نبرد را برای آن به ارمغان آورد ، بطوریکه تنها پل های اصلی درمیدان نبرد قابلیت تحمل وزن این تانک را داشتند ، مصرف سوخت کینگ تایگر ، درست درزمانی که تامین آن برای ورماخت مشکل شده بود ، بسیار زیاد بود و در صورتی که سامانه هدایت آن ، بیش از حد تحت فشار قرار میگرفت ، مستمر دچار خرابی می گردید . شدت این نواقص و ناتوانی صنعت نظامی آلمان در رفع موانع ، موجب گردید تا مارس 1944 فقط 5 دستگاه از این تانک تولید شود . چنین وضعیتی برای سایر طرح های زرهی در پایان جنگ نیز صادق بود . یاگدتایگر ( نمای اصلی ، موقعیت قرارگیری خدمه و نمای گرافیکی ) بعنوان مثال یاگدتایگر (Jagdtiger) بعنوان گونه زره کوب مشتق شده از پانزر-6 به یک توپ 128 م.م مسلح می شد که نه تنها سنگین ترین توپ نصب شده روی شاسی زرهی در آلمان بود ، بلکه طراحی فوق العاده ای را نیز یدک می کشید . با این وجود ، بدلیل وزن 70 تنی و محدود شدن زاویه عمودی گردش توپ به 20 درجه ، فقط برای اهدافی که تنها از جلوی این زره کوب عبور می کردند ، واقعه ناخوشایندی محسوب می شد . با این حال ، نمونه ای مشتق شده از پانتر ، در قالب یک زره کوب ، طرح بسیار امیدوارکننده تری از آب درآمد بدین معنی که بهترین سخت افزار زرهی در گونه خود در طول جنگ دوم جهانی بشمارمی رفت . یاگدپانتر ( نمای اصلی ، موقعیت قرارگیری خدمه و نمای گرافیکی ) این زره کوب ، با مسلح شدن به یک توپ 88 م.م ال-71 ، مجهز به زره های شیبدار و قابلیت حرکت در مناطق خارج جاده ای که روی یک شاسی 45 تنی قرار می گرفت و به یاگدپانتر (Jagdpanther) مشهورشد ، برای ورماخت به یک مهره شطرنج اصلی که می توانست در هر نقطه ای ظاهر شود ، تبدیل گردید ، در حالی که بصورت قابل پیش بینی ، مشکلات مربوط به پیش تولید موجب گردید تا ظرفیت تولید انبوه آن محدود گردد . با وجود ظهور همه این طرح ها ، از پانتر تا تایگر و نمونه های برگرفته از آنها ، ستون فقرات و استخوان بندی یگانهای پانزر ورماخت تا سال 1945 ، همچنان برروی پانزر-4 قرار داشت . نسخه نهایی این تانک تفاوت های اندکی با نمونه اولیه که درسال 1940 معرفی گردید و به " ته سیگار" نیز مشهور شد ، داشت ، هر چند مدل H که بطور رسمی در مارس 1942 به خدمت رزمی وارد گردید ، نمونه استاندارد ورماخت بود . این تانک به یکسری پنلهای محافظ زرهی در طرفین خود با ضخامت حداکثر 302 اینچ مجهز می شد که علیرغم افزایش بقاء در میدان نبرد ، بدلیل افزودن وزن تانک به 25 تن ، سرعت جاده ای آن را به کمی بیشتر از 20 مایل در ساعت کاهش می داد . نسخه بهینه تر پانزر4 (J) نیز تغییرات جزیی تر را بخود می دید که شامل شنی های عریض تر و صفحات جانبی مشبک سیمی برای افزایش مقاومت زره اصلی در برابر راکتهای ضد زره پیاده نظام می گردید . پانزر-4 نسخه اچ و جی این نسخه در ارتش آلمان به "ته سیگار" مشهور شد که کنایه از آخرین حد ارتقاء و بروزرسانی و همچنین ته مانده استخوان بندی زرهی ورماخت بود . به شکل خاص ، گودریان پس از انتصاب به سمت بازرس کل واحدهای پانزر ، این اعتقاد را در سرفرماندهی ارتش جا انداخت که استفاده از یک سامانه زرهی کاملا آزمایش شده ، پاسخی عملی به مشکل کمبودهای مربوط به حضور مزمن و روبه کاهش واحدهای تانک در جبهه شرقی خواهد بود . از این نظر ، فرآیند تعمیرو نگهداری پانزر-4 به نسبت آسان بود و به محض آسیب در میدان رزم ، به مشکلات کمتری بازیابی و به دپوهای تعمیر و نگهداری منتقل میشد . با توجه به این مختصات ، بیشتر از 3000 دستگاه از این تانک در سال 1943 تولید و به سامانه استاندارد زرهی لشکرهای ورماخت تبدیل شد ، در حالی که این لشکرها ، حداقل یک گردان ترکیبی زرهی شامل نسبت مشخصی از پانزر-4 و پانتر را نیز در اختیار داشتند . از سویی دیگر ، مخالفتهای آشکار گودریان با تولید توپهای تهاجمی ، اینک بطور قابل ملاحضه و پس از بررسی صحنه رزمی در جبهه شرقی رو به کاهش گذاشته بود و کاربرد آن در خطوط تماس با روسها نه تنها قابل بحث نبود ، بلکه اصرار عجیبی بر افزایش سرعت و تعداد تولیدی توسط شرکتهایی که تجربه بیشتری در تولید برجک داشتند ، وجود داشت. بدین ترتیب ، گودریان با آغاز خطوط تولید این جنگ افزارها ، احیای مجدد گردان سوم در هنگهای پانزر ( در یک بازه زمانی هر هنگ پانزر فقط 2 گردان بعنوان سازمان رزم استاندارد در اختیار داشت .م ) و تحویل توپهای تهاجمی به انها ، را در دستور کار خود قرار داد . پی نوشت : 1- ادامه دارد ................. 2- در قسمت چهارم و پایانی ، روند جذاب تری را در خصوص چرایی تولید برخی نمونه های زره کوب در آلمان خواهید خواند ................. 2- استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی در انجمن میلیتاری ، براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی " منوط به ذکر دقیق منبع است . امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند . برگردان به پارسی ، اختصاصی برای بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ( MILITARY.IR) مترجم : MR9
  13. 1 پسندیده شده
    این قانون اصلاحیه خورد و از جولای 2020 اجرایی شده عکس های ماهواره ای با دقت 40 سانتی متر شرکتهای امریکایی میتوانند از اسراییل منتشر کنند با توجه پیشرفت جهان خصوصا شرکت های تجاری غیر امریکایی در حوزه ماهواره های تصویر برداری و سار با دقتهای زیر 1 متر طبیعی بود البته اسراییل هم ماهواره های خوبی دارد همین امروز با دقت های زیر 50 سانتی متر بعضا https://en.m.wikipedia.org/wiki/Kyl–Bingaman_Amendment
  14. 1 پسندیده شده
    چه چیزی باعث شد تصاویر به این دقت مجوز پیدا کنه؟ بویژه که اسرائیل می داند افرادی با کمک این تصاویر موقعیت یابی های دقیقی علیه اهداف در سرزمین اشغالی انجام می دهند چه در غزه و چه در جنوب لبنان و چه در سوریه به نظر میاد یکی از علل رو شاید در ماهواره نور باید جستجو کرد دسترسی ایران به تصاویر خودش باعث شده که اسرائیل از این محدودیت تصویر دست بردارد چون عملا دشمن از ان رد شده است و تنها باعث هزینه برای شرکت های داخلی خودش می شود
  15. 1 پسندیده شده
    بسم ا... درواقع قاعده قابل پذیرش در این هست که هیچکدام از این دو و یا بعبارت بهتر ، هیچ رسته ای در نبردهای امروز قابل حذف نیست . حذف هرکدوم از این رسته ها ، شکست در معنای مطلق خودش هست
  16. 1 پسندیده شده
    بسم ا... پادکار "شاهین " ؟!!!
  17. 1 پسندیده شده
    ارتش و سپاه ندارد اصلا با نیروی نظامی کار نداریم انقدر انبار کالا و قطعات و ضایعات در این کشور وابسته به ادارات مختلف هست و انقدر لوازم به درد بخور و کاربردی همینطور به حال خود رها شده و کم کم از بین میروند که نگو و نپرس درمقابل خیلی جاها مثل همین برادر رزمنده بهشون نیاز دارند که به یک زخمی بزنند ولی اجازه نمیدهند واقعا اسراف است
  18. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس سرگردنه شده بودیم راهزن سر گردنه ؛ البته مجبور بودیم به این کار. از روزی که نام گردان روی ما گذاشته بودند ، رهایمان کرده بودند به امان الله. نه نیروئی ، نه تجهیزاتی ، نه امکاناتای و نه حتی سرکشی ای ... حالا ، خودمان و خلبانان مان را می شد توی چادرها وسط ظل گرمای جنوب استراحت داد ، لابراتوارها را باید کجا می گذاشتیم توی این برهوت ؟ شانس مان گل کرد و دو کانکس دبش آورده بودند برای طرح قدسی ها ، اما از خوش اقبالی ما ، راننده ها آدرس را اشتباهی آمده بودند. وکیلی با آن لهجه غلیظ اصفهانی اش زنگ زد که چکار کنم اینها را ؟ فی الفور ، سر از پا نشناخته ، جواب دادم : خب بنده خدا ، شانس در خانه آمده ، پیاده شان کن. بگو طرح قدس همین جاست. مهر تحویل را هم موقعی بزن که کار از کار گذشته باشد. وکیلی هم همین کار را کرد. چقدر این مهر روزهای بعد برای مان دردسر آفرید. اما به آن می ارزید که لابراتوارهایمان سر و سامانی بگیرد. این راهزنی از آن روز برایمان شد یک راهبرد. پروژه بعدی مان ، قاپیدن سوله بیت الزهراء مربوط به فرماندهی نیرو بود. [ ] سوله را باز کرده بودند که ببرند ، اردوگاهی ، پادگانی ، جایی ... نمی دانم. اما دو سه ماه روی زمین مانده بود دست نخورده. به فکر مان رسید آن را هم قاپ بزنیم. چون آنکه منار می دزدد ، اول فکر جایش را می کند ، نقشه فوندانسیون آن را برای بچه ها در اهواز فرستادم و گفتم مشغول شوید تا خودش برسد. عوامل ام توی فرماندهی ، خود بچه های ستاد بودند. قریشی و دیگران ، همه با هم دست به یکی کردند ، تا از این لحاظ ما را از محرومیت درآورند. می دانستند زینب بلاکش هستیم. خلاصه افتادم به جعل امضاء . چقدر هماهنگی می خواست تا دو دستگاه تریلی گیر بیاوریم، حکم مجوز بگیریم و توی وسط روز آن را از دژبانی رد کنیم. به جای فرمانده نیرو هم ، خودم روی مجوز امضاء کردم. به اهواز که رسید بچه ها به سرعت آن را علم کردند تا کسی به فکر برگرداندنش نیافتد. کار که به سرانجام رسید ، این بار طوفانی به پا شد ، سخت تر از طوفان های باد و خاک که هر روز چادرهایمان را توی اهواز بلند می کرد. جلودار طوفان "رضا حیدری بود". او را که رد کردیم "زرگر" مرا از ستاد فراخواند که چرا این کار را کردی؟ - نیاز داشتیم. - همین؟؟!! - ریخته بود روی زمین ، صاحاب نداشت. گفتیم اسراف نشود ، زدیم به زخم مان. - این یعنی دزدی از حوزه فرماندهی. - من خودم از حوزه فرماندهی هستم. دزدی از خودمان بی معنی است. خلاصه ما را بردند پیش فرمانده نیرو ، برادر حسین دهقان. او ریش سفیدی کرد تا یه جورایی ما را از فشار درآورد. آنها که کوتاه آمدند ، گفتم : حالا که به حمدالله به خیر گذشت ، حاجی جان ! یک ژنراتور برق فلان جاست ، برداریم برای پهپاد ؟ کارد می زدیم ، خون شان در نمی آمد. - چقدر پر رو هستی ، دزدی کردی ، اضافه هم میخواهی ؟؟!! این را همه با هم گفتند. توضیح دادم که ما یک موتور برق یاماهای کوچک داریم که برای سشوارها،برای فایبرگلاس ها، برای چه و چه ، کم جان است ... برادر دهقان که می خواست از شرمان خلاص شود ، به " نیلفروشان" یک نامه نوشت تا یک دستگاه موتور برق CVA28 به ما بدهند. راوی : عبدالمجید مختار زاده * * * * * خلبانِ غوّاص قدیمی تر از من بود و پروازهای فراوانی نیز انجام داده بود. اما به گمانم هنوز تجربه لازم را نداشت. دوست عزیزم برادر حداد را می گویم. من به همراه ایشان تیم جلو بودیم. از داخل نی زارها تقریبا از کمین های دشمن هم گذشتیم و به انتهائی ترین نقطه هور رفتیم. اما آنجا یک آبگرفتگی بزرگ پیشروی مان را سد کرد ؛ منطقه L مانند بود و شانس آوردیم که در آنجا توی روز هیچکس ، نه از ما و نه از دشمن ، ترددی صورت نمی گرفت. اما برای عکسبرداری منطقه بسیار مناسبی بود. بعد از اینکه تیم عقب ، هواپیما را برایمان فرستادند ، حداد آنرا گرفت و مشغول عکسبرداری از منطقه تحت اشغال دشمن شد. اما موقع برگشت ، هر کاری کرد نتوانست آنرا برگرداند. تا آمدم بجنبم و هواپیما را از او تحویل بگیرم ، یهو موتور خاموش شد و هواپیما ، پنجاه شصت متر آن سوی ما و درست در منطقه تحت اشغال عراق توی آب افتاد و توی هور ، ولوو ماند. سابقه نداشت در چنین شرایطی از خیر هواپیما بگذریم. چاره کار فقط برگرداندن آن بود. برای همین برادر خرم از تیم عقب خودش را به ما رساند تا به کمک یکی از ما توی آب برویم. نفر اطلاعاتی همراهمان پیشنهاد داد چون یکی از مقرهایمان همین نزدیکی است ، به آنجا رفته و لباس غواصی تهیه کنیم. فکر خوبی بود. ماندن هواپیما روی آب، خطر نفوذ آب به داخل دوربین را داشت. برای همین عجله کرده و پس از تهیه لباس غواصی ، من و خرم آنها را پوشیده و توی آب رفتیم. کوچکترین سر و صدائی می توانست توجه عراقی ها را جلب کند. ما بیشتر نگران هواپیما و اطلاعات درون آن بودیم تا خودمان. توی آب ، با آن لباس های غواصی، جز اینکه هواپیما را آرام آرام به سمت مواضع خودمان هل دهیم. چاره دیگری نداشتیم. این کار زمان زیادی برد اما هم خودمان سالم برگشتیم و هم هواپیمایمان. تا آمدیم کناری نفس تازه کنیم ، یهو از توی سنگری که احساس می شد هیچ جنبنده ای توی آن نباشد ، یک نفر اسلحه به دست با لهجه غلیظ عربی گفت : ایست. تکان نخورید. مانده بودیم ، اگر عراقی است چرا فارسی دستور می دهد ؟ اما چیزی نگفتیم تا بیشتر بدانیم. خودش با دستپاچگی گفت : عراقی هستید ؟ نفر اطلاعاتی گفت : پدر آمرزیده اگر عراقی هستیم چرا فارسی با ما حرف می زنی ؟ یهو پرخاش کرد : مگه منافقین عربند ؟! من گفتم : حالا چرا داری بحث می کنی ؟ خیر ما عراقی نیستین و ایرانی ایم و از نیروهای اطلاعات. این بار به حالت هجومی ایستاد : معلوم شد دروغ می گوئید. بچه های اطلاعات توی این وقت روز بیرون نمی آیند. درست می گفت. کار بچه های اطلاعات عموما شب ها صورت می گرفت. به لباس های غواصی مان که نگاه کرد ، ادامه داد : ها ، وُلِک فهمیدم. از زیر آب آمده اید به جاسوسی. حالا توی این گیر و ویر مانده بودیم ، خستگی مان را در کنیم یا برای این داداش اهوازی مان ، از پهپاد ، از عکسبرداری و پرواز بگوئیم. به او گفتم : برادر کار خودت را بکن و ما را ببر به اسارت. ما هم داریم همانجا می رویم. یکی از همراهان جلوتر رفت و با حوصله کل ماجرا را گفت. باور کرده یا نکرده رهایمان کرد به امان خدا. آن طرف تر باز همین آش بود و همین کاسه. به این یکی گفتیم که خلبان هستیم. گفت اگر خلبان هستید پس چرا لباس غواصی تن تان است. تقصیر آنها نبود. گیر لباس های غواصی مان بود. بعد از کلی توضیحات وقتی او هم رهایمان کرد ، با خود گفتیم لخت باشیم بهتر از این است که لباس غواصی کار دست مان بدهد. لباس های غواصی را درآوردیم و همان طور لخت به قرارگاه برگشتیم. این بار بچه های خودمان، با دیدن ما زدند زیر خنده و متلک و تا روزها ول کن مان نبودند. راوی : محمد اردلان ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  19. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس ویلای خیابان پاسداران پهپاد آمریکائی Lockheed MQM-105 Aquila حساب از دستم در رفته بود ، نمی دانم امشب چندمین شبی بود که حکایتم شده بود حکایت چوپانی که هر شب قبل از خواب یک دانه بزش می شد ده تا ، بیست تا ، صد تا. بعد با شیرش ، ده بز دیگر می خرید. صبح نشده صاحب یک گله بزرگ می شد. خیال مان که از بابت راه اندازی گردان رعد راحت شد ، به فکر خرید پهپاد از خارج افتادیم که سر از آرژانتین در آوردیم. ولی از روزی که از آرژانتین برگشتم ، حال دیگری پیدا کردم. نه اینکه از وسط خار و خاشاک جبهه ، چند روزی رفته باشیم صفا سیتی ؛ بلکه به این خاطر که قرارداد خرید 6 فروند هواپیمای آکوئیلا را با آرژانتینی ها بسته بودیم. آن هم در شرایطی که به قول آرژانتینی ها ، اگر اسرائیل می فهمید پوست از کله شان می کند. احتمالا منظور از هواپیمای آکوئیلای مورد بحث ، همین پهپاد آکوئیلا باشد ( خیلی مطمئن نیستم البته !!!) توی آن شرایط سخت تحریم و نیاز جبهه های جنگ به پرنده های بدون سرنشین پیشرفته ، باز شدن پای هواپیماهای آکوئیلا به جبهه مثل این بود که از یک خانه حصیری ما را برده باشند توی ویلائی در خیابان پاسداران. دو سه ماه انتظار برای رسیدن هواپیماها به ایران زمان زیادی بود اما من و رضا ارباب زجرکش شدیم تا این چند ماه هم گذشت. هنوز دلمان به همان یک دانه بز خوش بد که یهویی معلوم نشد چه اتفاقی افتاد که قضیه آکوئیلا رفت هوا. مثل گیج و منگ ها ، از بس که عصبانی بودم ؛ نمی دانستم یقه کی را بگیرم. رضا اما همه چیز را از چشم من می دید. انگاری که جلویش فیلم بازی می کنم ، اصلا اعتنائی به چهره برافروخته ام نکرد که هیچ ، قسم و آیه هایم نیز برایش ارزشی نداشت. فقط گفت : اون از هواپیماهای چینی که هوای شان دادی ، این هم از آکوئیلاها. دلت خنک شد ؟ هواپیمای آموزشی سسنا ( سیمرغ ) در آسمان اما واقعیت این نبود. فرماندهان نیروی هوائی سپاه ، برای خرید هواپیماهای آموزشی [سسناها و توکانوها] که خیلی هم برای نیرو دهن پر کن بود ، بودجه کم آورده بودند ؛ پول آکوئیلاها را گذاشتند روی بودجه خرید آنها و کار را تمام کرده بودند. به همین سادگی.!!! راوی : عبدالمجید مختار زاده * * * * * نان شب انگار که به کشور چشم بادامی ها رفته باشیم ، از سر و وضع مان فهمیدند که ایرانی هستیم. پا که به مغازه هایشان می گذاشتیم ، حرفی نزده می گفتند : نداریم ، تمام کرده ایم ، مال کسی است. حالا مثلا سر و وضعمان را شکل خودشان در می آوردیم ، رنگ پوست و چشم هایمان را چکار باید می کردیم تا بتوانیم قطعات مورد نیاز هواپیماهایمان را از فروشگاه های مدل شان بخریم ؟! اما ما مگر ول کن بودیم ؟ بقول پدرم پول را روی سنگ بگذاری آب می شود. بالاخره بعد از چند روز گشت و گذار بین فروشندگانی از این دست در لندن ، افرادی را می توانستیم پیدا کنیم که سرشان فقط توی حساب و کتاب باشد. آنها حتی جنس هائی را هم که نداشتند ، با آدرس گیری از ما ، کالاهای مورد نیازمان را از همان مغازه ها و از طریق بازار سیاه خریداری می کردند. ما هم پس از سالی دو سه بار تردد در خیابان های لندن ، برای خودمان توی خرید ، خبره شده بودیم. می دانستیم که کدام مغازه چه دارد و کدام نفر را باید واسطه کنیم تا کالایمان را بخرد. فرستادن شان به ایران هم مکافاتی دیگر بود که باید از راهش وارد می شدیم. ما کم کم یاد گرفتیم که با حضور در نمایشگاه های گاه و بیگاه صنعت هواپیماهای بدون سرنشین ( البته از نوع تجاری - تفریحی اش ) چگونه به اطلاعات دست اول ، دست یابیم و کالاهائی با مصارف دو گانه گیر بیاوریم. ما وقتی باک های بنزینی را گیر آوردیم که توی بال ها جاسازی شده بود ، یا سرورهائی را که در بال و بدنه کارگذاری شده بود را برای بچه های کارگاه باغ شیان در ایران فرستادیم ؛ از ذوق نمی دانستند چیکار کنند. نحوه جاگیری باک سوخت درون بدنه هواپیمای مدل از روزی که بچه ها به فکر ساخت بدنه ، با فایبرگلاس به جای یونولیت افتاده بودند ، کارمان شده بود پیدا کردن مواد پلی استری، مواد اپوکسی و پارچه ای مخصوص این کار. از دیگر خوبی های نمایشگاه ها این بود که کلی کتاب و مجله و بروشور و اطلاعاتی از این دست در مورد هواپیماها گیر می آوردیم که برای بچه های باغ شیان ، حکم نان شب را داشت. راوی : محسن عمل نیک ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  20. 1 پسندیده شده
    با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز ، بحث شیرین تاریخچه تولید و بکارگیری پهپاد در سازمان رزم نیروهای مسلح جمهوری اسلامی رو به اتفاق هم ادامه میدیم: پهپاد در دفاع مقدس روند شکل گیری و نقش آفرینی یگان پهپاد سپاه در دفاع مقدس کش لانچر مثل این شرکت های پیمانکاری تولید اسلحه در آمریکا که نیازهای تخصصی ارتش آمریکا را تأمین می کنند ، انگار بین دانشگاه ما در اصفهان ، صنایع الکترونیکی شیراز و گروهی تخصصی در تهران مسابقه گذاشته باشند. هر سه مشغول ساخت لانچرهائی برای هواپیماهای بدون سرنشین تلاش شده بودیم. تهرانی ها مثل همیشه لقمه بزرگ برداشته و لانچری حجیم و سنگین ساخته بودند که خیلی هم پیچیده بود. کسانی دیگر هم به فکر پرتاب پرنده به وسیله موشک افتاده بودند که مثلا زیرش یک راکت ببندند و آن را شلیک کنند.شیرازی ها را نمی دانم. ولی ما 5 نفر بودیم که دو سالی روی آن کار کرده و چیز سبک و ساده ای ساختیم که کاربردی باشد و به راحتی قابل آموزش هم باشد. البته پیش از این بچه های پهپاد از جمله برادر محمد کریمی لانچرهای خوبی ساخته بودند ، ولی لانچر مورد نظر برای مناطق هور مثل هورالهویزه که خبری از خشکی نبود باید ساخته میشد. تفاوت لانچرها در این بود که لانچر ما الکتریکی بود و آنها یکی شان هیدرولیکی بود و دیگری پنوماتیکی. ما اختراعمان را بارها در شهرک آزمایشگاهی اصفهان آزمایش کرده بودیم و جواب گرفته بودیم. وقتی لانچر را از من تحویل گرفتند، بخاطر مأموریت های پیش بینی نشده یگان پهپاد، آزمایش و تست را گذاشتند ده روز دیگر. روز موعود، خودم رفتم جبهه اهواز. حالا چون موفقیت عکس برداری توسط گروه ما صورت گرفته بود و رزمندگان از هواپیماهای ساخت ما در جبهه استفاده می کردند، خیلی با پرستیژ وارد موضوع شدم و اطمینان داشتم که نسبت به آن دو موفق تر خواهم بود و افتخار ساخت این نوع لانچر هم نصیب ما می شود. اما بعد از ده روز متوجه شدم که تمام واگن ها و ریل های لانچر در اثر رطوبت هوا یا باران های تند جنوب زنگ خورده بود. باطری اش هم یا به دلیل رطوبت و یا کیفیت پائین اش ، اصلا جواب نمی داد. موقع تست در کمال تعجب دیدم که هواپیما قبل از اینکه پرواز کند ؛ یهو از جلوی لانچر افتاد زمین. با ناراحتی زنگ زدم به دوستانم در اصفهان موضوع را در میان گذاشتم، آنها هم باورشان نمی شد. توی آبروی از دست رفته بودم که برادر فروزنده ، فرمانده قد بلند آنجا گفت : شما و تهرانی ها ما را سر کار گذاشته اید ؟ این بود نتیجه دو سال مطالعه تان ؟ با این حرف فهمیدم که پروژه تهرانی ها هم شکست خورده. ظاهرا لانچر شیرازی ها هم به جائی نرسیده بود. بسیار دلگیر و پکر سرم را پائین انداختم . این قضیه خیلی برایم گران تمام شد. علت را نمی یافتم. اما هر چه بود یا مربوط به خاک و گرد و غبار مرطوب جنوب بود ، یا به روغن ، توپ ، تانک و فشنگ. لانچر ما عبارت بود از یک واگن و یک موتور الکتریکی با استارت هیجده چرخی گیربکس دار. حالا چرا جواب نداد نمی دانم. در مقر اهواز ، از پیش بچه های پهپاد مثل برادر بحرینی بلند شدم تا قدمی زده و هوائی تازه کنم که یک تکه کش روی زمین نظرم را به خود جلب کرد. ضخامتش، یک میلی متر بود و طولش ده دوازده سانتی متر. آن را برداشتم و در حالی که با آن بازی می کردم متوجه شدم توی کشیدن طولش به 30-40 سانتی متر می رسد. یهو چیزی به ذهنم رسید. یکراست به طرف کارگاه رفتم و یک پیچ گوشتی به یک سرش بستم و از محل خارج شدم و بعد رفتم بقالی سر محل. آن را توی ترازویش انداختم و با عجله پرسیدم : وزن این پیچ گوشتی چقدر است ؟ بیچاره فکر کرد دیوانه ام ! کمی توی چهره ام خیره شد و بعد به اطراف نگاهی انداخت. بلافاصله با آرامش تکرار کردم : آقای عزیز حالم خوب است و سرم به جائی نخورده ، لطفا شما این را وزن بفرمائید برای کاری می خواهم. مغازه دار پذیرفته یا نه ، اما چیزی نگفت. وزنش کرد و با همان حیرت اولیه ، مرا با نگاه پرسشگر خود تا خروجی مغازه دنبال کرد. حدسم درست بود. کش قادر بود چندین برابر وزن خود را پرتاب کند... وقتی انگشتم را از روی حالت فنر گونه اش کنار می کشیدم یاد تیر و کمان های کودکی هایم افتادم که با همین کش های قیطانی قلوه سنگ هم پرتاب می کردیم. پیش خود گفتم اگر 100 تا از چنین کش هائی را کنار هم ببافیم و روکشی روی آنها بکشیم ، میشود یک کش بسیار قوی که به راحتی می تواند هواپیمایمان را حتی اگر از وزن بالاتری برخوردار باشد ، به آسمان پرتاب کند. خیلی سریع این کار را به فروزنده در تهران سپردم. او هم این کار را به خوبی انجام داد ؛ یعنی صد، صد و پنجاه عدد کش را با این ماشین های جوراب بافی به هم بافته بود و رویشان روکشی پارچه ای کشیده بود. شده بود شبیه یک کابل. توی اهواز ابتدا با کوبیدن یک میخ توی زمین و بستن یک قلاب زیر هواپیما ، آنقدر آنرا کشیدیم تا انعطاف لازم برای پرتاب پیدا کند.بعد کش را ول کردیم. نتیجه ؟ چرخ هواپیما همان اول کنده شد اگر چه چرخ هواپیما همان اول کنده شد ، اما پرواز با موفقیت انجام گرفت، قبل از اینکه لانچری برای اینکار بسازیم با نصب یک سینی آهنی عقب تویوتا به جای باند ، و چند حلقه ؛ چیزی شبیه تیر و کمان ساختیم و مجددا هواپیما را پرتاب کردیم. چیزی که با پنوماتیک، هیدرولیک و موشک حل نشد ، فقط با چند لایه کش ؛ پس از دو سال مطالعه حل شد. از آن پس لانچرهایمان را با نصب همین سیستم روی آن ساختیم و به کار بستیم. این شد یک رویه در صنعت پهپاد. راویان : مسعود زاهدی و ابراهیم بحرینی * * * * * انحنای سیل بند صبح زود، آب به صورت نزده، یهو دو نفر با لباس مخصوص پرواز وسط هور ببینی ، واقعا جای تعجب نداره ؟ حق داشتم فکر کنم که هنوز از خواب بیدار نشده ام. از اینکه شنیدم این دو خلبان پاسدار هم هستند در پوست خود نمی گنجیدم. وقتی با هر پیشرفتی ، سپاه جان می گرفت ما بیشتر هویت می گرفتیم، انگار که چیزی بر دارائی های شخصی مان اضافه می شد. دیوانگی بود که توی 6 متر عرض یک جاده طولانی که دو طرف هور بود چشمم به دنبال هواپیمایشان بگردد. با تقاضایشان آنها را به داخل قرارگاه هدایت کردیم. وقتی از چالش های پیش روی RF-4 ها و RF-5 ها و محدودیت های پروازی آنها برایمان گفتند دلمان گرفت. اما وقتی ما را با مأموریت شان مبنی بر عکس برداری های هوائی غافلگیر کردند ، چقدر خوشحال شدیم که سپاه هم مجهز به هواپیماهائی در ردیف RF-4 ها شده است. به خصوص اینکه عملیات بدر به پیروزی رسیده بود و ما مثل اکثر عملیات های پیشین ، به دلیل هوشیاری دشمن نمی توانستیم نیروی شناسائی زمینی برای کسب اطلاعات از مواضع او اعزام کنیم. در واقع ما حتی نمی توانستیم نزدیک خط و سنگرهای کمین آنها بشویم چه برسد به اینکه بخواهیم چیزی از آرایش نظامی و استعداد نیرویی آنها به دست بیاوریم. در اصل ما در یک بی خبری کامل بودیم. تمام خشکی هور ، یک جاده به نام خندق به عرض 6 متر بود که ما این سر جاده و دشمن آن سر جاده مستقر بود. تأمین سلاح و غذای نیروها از طریق آب و قایق های تندرو صورت می گرفت که آن هم خطرات خاص خودش را داشت. من همین چند روز پیش بود که به همراه سید عباس موسوی با موتورسیکلت داشتیم به جلو می رفتیم که یکی از بچه های تیپ الغدیر یزد جلوی مان را گرفت که لطفا کمک کنید این شهید را به عقب ببریم. من و سید چاره ای نداشتیم که شهید را بین خودمان سوار موتورسیکلت کنیم و آن را به عقب ببریم. به هر حال وقتی دو نفر با لباس مخصوص پرواز توی آن برهوت آب بیایند و بگویند می خواهیم برایتان عکس برداری کنیم و موقعیت دشمن را برایتان بگوئیم ، معلوم است که از شادی روی پای خود بند نمی شویم. از بچه های اطلاعات عملیات من بودم و مرحوم احمد سیاف زاده ( فرمانده عملیات قرارگاه کربلا). شهید حسن امامی جانشین او ، شهید حسینی، شهید سعید معینیان و سید عباس موسوی. ما تمام موقعیت استقراری خود و فاصله مان تا دشمن که حدود 600-700 متر بود را برایشان شرح دادیم و آمادگی خود را برای هرگونه همکاری و کمکی اعلام کردیم. وقتی از آنها پرسیدیم که کار را ان شاء الله از کی شروع می کنید ؟ جواب دادند از همین الان. با تعجب پرسیدیم از همین حالا ؟ هواپیمایتان در کدام فرودگاه هستند؟ اشاره کردند به خودروهایشان که کنار قرارگاه پارک بود و گفتند توی تویوتا هایس هستند. همه با تعجب به هم نگاه کردیم و آن ها را تا پای ماشین شان دنبال کردیم. اول فکر کردیم سر کارمان گذاشته اند اما وقتی چشم مان به دو هواپیمای یونولیتی افتاد ، نتوانستیم جلوی خنده مان را بگیریم. ما آنقدر از این دو خلبان درباره جایگزینی هواپیماهایشان به جای RF-4 شنیدیم که با خود گفتیم باید چقدر غول پیکر باشد. در هر حال تا آنها هواپیمایشان را آماده پرواز کردند ، برادر مرتضی قربانی جانشین قرارگاه به من گفت که : سریع برو به ضد هوائی چهارلول بگو لوله اش را بخواباند و به سمت هواپیماهای خودی که آماده پرواز است شلیک نکند. در جاده ای ناهموار که آدم نمی تونانست راحت راه برود نمی دانم چطور بود که هواپیمای یونولیتی خیلی سریع صعود کرد و بلند شد. اما به محض اینکه داشت توی آسمان دور می زد تا خود را وارد فضای دشمن بکند یهو چهارلول بدون مکث افتاد به جانش و هر چه گلوله داشت را به طرفش خالی کرد. ولی دریغ از یک گلوله که به آن بخورد. مرتضی قربانی که اگر کارد می خورد خونش نمی آمد ، صدایم زد که زود برو گوش تیربارچی را بگیر و بیاور اینجا. مگر به او نگفتی شلیک نکن ؟ پهپاد که بالای سر عراقی ها حاضر شد ، آنها هم افتادند به شلیک. انگار که جشن عروسی شده باشد ، از همه جای جبهه صدای تیر و ترکش می آمد. قربانی چشمش به تیربارچی که افتاد، سرش داد کشید : حالا تذکر ما را گوش ندادی به کنار ، آخر تو چه آموزشی دیده ای که حتی یک گلوله هم نتوانستی به آن بزنی ؟ او هم به فرمانده قرارگاه گفت : قربان شما فرمودید به هواپیماهای خودی شلیک نکن. مگر این هواپیما بود ؟ دو خلبان با دستگاه های رادیو کنترل شان چسبیده بودند به خاکریز و با دوربین داشتند هواپیما را کنترل می کردند و ما مانده بودیم به تماشا که آیا توی این جهنم آتش امکان برگشت وجود دارد یا نه ؟ تنها چیزی که ما را همچنان پر امید نگه می داشت صدای قارقاری بود که گاه کم می شد و گاه زیاد. ماموریت اش که تمام شد، خلبانان، آنرا از توی آتش سالم بیرون کشیدند و فرستادند طرف هور. مثل قوئی که بال هایش را باز کند و روی آب فرود آید ، هواپیما روی سینه آب موج انداخت و کمی بعد آرام گرفت. دو خلبان به سوی آن دویدند و قبل از اینکه دشمن محل فرود را زیر آتش تند خود بگیرد، هواپیما را بغل کردند و به طرف قرارگاه آوردند. توی جمعیت رزمنده ها که تند و تند به طرف قرارگاه می آمدند به تماشا، یهو رزمنده ای یزدی به یکی از آن دو خلبان اشاره کرد و پرسید : برادر جان ، شما خلبانش بودی ؟ او واقعا فکر می کرد که کسی توی پهپاد بوده. خلبان واقعا عصبانی شده بود. پرسید چرا فکر کردی من باید خلبانش باشم ؟ او با جدیت جواب داد : خب شما نسبت به آن هم لباستان قد کوتاه تری داری دیگه. این بار خلبان هم خنده اش گرفت. روز بعد که عکس ها دستمان رسید، نخستین بار بود که شکل سیل بند را جور دیگری می دیدیم. ما پیش از این فکر می کردیم سیل بند یک خط مستقیم است که ما و دشمن در دو سر آن جای داریم. اما توی عکس ها ، سیل بند انحنای بسیار خوبی به طرف ما داشت و مواضعمان را کاملا پوشش می داد. بچه های قرارگاه به کادر پهپاد اطلاع دادند، وقتی هواپیمایتان در این حجم انبوه حتی یک گلوله هم نوش جان نمی کند، پس می تواند، هواپیمائی هجومی و انتحاری برای مواقع ضروری هم باشد... راوی : علی بختیاری زاده ادامه دارد ... ------------ پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : با توجه به طولانی بودن مطالب و بخاطر جلوگیری از خستگی مخاطب در پست های بعدی به ادامه مطالب این کتاب خواهیم پرداخت. پ.ن 3 : به دلیل رعایت امانتداری لازم است بیان نمایم که بخاطر جلوگیری از یکنواختی مطالب ، تعدادی عکس هم در لابلای مطالب تاپیک قرار داده ام که این عکس ها عموما مربوط به کتاب نبوده و توسط اینجانب انتخاب شده اند
  21. 1 پسندیده شده
    اکنون و آینده .. یک دهه پس از نخستین پرواز جی-20 در یازده سالگی یازدهم ژانویه سال 2021 ، به تقریب یک دهه از نخستین پرواز اولین جنگنده سنگین وزن نیروی هوایی ارتش چین ، چنگدو جی -20 که چهارمین جنگنده نسل پنجم عملیاتی دنیا لقب گرفته ( درست یکسال پس از نخستین پرواز سوخو-57 ) می گذرد . اگر چه منبع چینی ، در همان سالها ، در مقیاس گسترده ای اعلام نموده بودند که این کشور پیشرفت قابل توجهی را در توسعه جنگنده نسل پنجم ، به خود می بیند ، اما این گزارشها در آن زمان ، نزد منابع غربی با بی توجهی غیر معمولی روبرو گردید ، چرا که تصور می شد فناوری طراحی چنین جنگنده ای از حدود توانایی های چین ، خارج است . در عوض ، تحلیلگران نظامی غرب ، براین اعتقاد قرار داشتند که جنگنده جدید چینی ، بیشتر یک هواگرد رزمی نسل +4 با فناوری شبیه به یوروفایتر اروپایی یا رافال فرانسوی است که بلحاظ پیچیدگی فناوری مورد استفاده ، از کاراکترهای استاندارد نسل پنجم بسیار عقب تر است . اما رونمایی از جنگنده جی-20 و نخستین پرواز رسمی آن که در جریان سفر وزیر دفاع وقت ایالات متحده ( رابرت گیتس ) به چین صورت پذیرفت ، به نوعی نمایش قدرت و پاسخ به استراتژی دولت اوباما ( چرخش قدرت به آسیا ) تلقی گردید ، ولی موضع رسمی چین در این زمینه بسیار متفاوت بود ، چرا که نقل قولی از گیتس صورت گرفته که در سئوالی از رییس جمهوری وقت چین ، این آزمایش را بی ارتباط با سفر وزیر دفاع آمریکا و براساس برنامه ریزی قبلی دانسته بود . با این حال ، گیتس ، همچنان توانایی چین در توسعه یا عملیاتی نمودن یک جنگنده نسل پنجم را نادیده گرفت و معتقد بود که این رونمایی ، تنها یک نمایش فناوری از سوی چین می بایست تلقی گردد . در همان زمان نیز مشاوران گیتس با نقل قول از وزیر دفاع ، جی-20 را فاقد قابلیتهای رزمی واقعی دانسته و براین اعتقاد قرار داشتند که این جنگنده ، حتی در صورت واقعی بودن ، تا قبل از یک درگیری بزرگ در شرق آسیا ، آماده ماموریت نخواهد شد . اما روند توسعه این جنگنده تا سال 2020 ، بار دیگر ، نشان داد که انتظارات غرب از برنامه توسعه رزمی و فناوری چین ، با یک شکاف اطلاعاتی قابل توجهی روبروست . از یک نظر ، نیروی هوایی چین از سال 1992 با خرید جنگنده های سوخو-27 از روسیه ، ضمن آغاز بازسازی سخت افزاری سازمان رزم خود ، قابلیتهای محدودی را برای مقابله با جنگنده های اف-15 نیروی هوایی ایالات متحده فراهم مینمود و پس از آن ، با دریافت امتیاز تولید این جنگنده از روسیه ، تلاش نمود تا کمیت ناوگان را خود بهبود بخشد . اما معرفی اف-22 و متعاقب آن ، تحویل رپتور به نیروی هوایی ایالات متحده ، باعث شد تا نیروی هوایی چین برای پاسخ به شکاف بزرگ ایجاد شده ، تلاش گسترده ای را برای بخدمت گیری یک جنگنده جدید بومی و همتراز با اف-22 در دستور کار خود قرار دهد . بدین ترتیب ، روند توسعه جی-20 آغاز و درنهایت بعنوان دومین جنگنده سنگین وزن نسل پنجمی درمارس 2017 به نیروی هوایی ارتش چین ملحق گردد . درمیان برجسته ترین قابلیتهای جی-20 ، قابلیتهای رادار گریزی این جنگنده است که پس از اف-22 ، مقام دوم را در اختیار دارد و هدف قرار دادن آن را در فواصل طولانی بسیار مشکل می نماید . علاوه براین ، یک سامانه اختصاصی آگاهی محیطی که بر روی کلاه پروازی خدمه نصب شده ، می تواند به خلبان در هدفیابی و شلیک موشکهای کوتاه برد ، کمک زیادی نماید ، در حالی که رپتور فاقد چنین امتیازی است . علاوه براین ، توسعه مستمر موشکهای پی ال -15 و منطبق کردن آن با رادار AESA جنگنده باعث شده تا یک حریف بسیار خطرناک برای موشکهای آمرام ( سری سی و دی ) متولد شود . اما بر خلاف اف-22 که بدلیل هزینه های عملیاتی بسیار زیاد ، تنها 4 سال پس از ورود به خط تولید ، تحویل آن به نیروی هوایی کاربر ، متوقف شد ، انتظار می رود که جی-20 برای مدت زمان قابل توجهی ، در خط تولید قرار داشته باشد . گمانه زنی هایی هم کنون وجود دارد که یک نسخه دو سرنشینه مجهز به سامانه های راداری بسیار قوی تر به منظور ایفای یک جنگنده هشدار اولیه در حال توسعه است و همزمان با آن، پیشرانه های جدیدتر WS-10C با بازدهی مشابه اف-119 آمریکایی نیز به این هواگرد اضافه گردد . حتی شایعاتی نیز وجود دارد که امکان تغییر پیشرانه ها و جایگزین شدن موتور WS-15 به نسخه J-20B نیز امکان پذیر شده است . براساس اطلاعات طرف چینی ، این جنگنده باسرعت 50 فروند در سال ، در خط تولید قرار داشته و چیزی در حدود 150 فروند آن نیز در مراحل مختلف آزمایش قرار دارد . مترجم : MR9 /صرفاً برای میلیتاری پی نوشت : 1- بن پایه
  22. 1 پسندیده شده
  23. 1 پسندیده شده
    با سلامی دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست ؛به اتفاق هم مبحث موشکهای بالستیک رو ادامه میدهیم: موشک های بالستیک برد متوسط Medium-range ballistic missile (قسمت سوم) Hwasong-9 : موشک زمین به زمین بالستیک برد متوسط هواسنگ-9 (Scud-ER) ساخت جمهوری خلق کره (کره شمالی) است. گفته می شود که این موشک بالستیک از سال 2000 در اختیار کشور سوریه هم قرار گرفته است و منابعی در ترکیه مدعی این هستند که سوریه خط تولید Scud-ER را هم راه اندازی کرده است. این موشک دارای برد ماکزیمم 995 کیلومتر است. این موشک ساخته سال 1994 میلادی است و از تعداد تولید شده این موشک اطلاعی در دست نیست. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این موشک بالستیک وجود ندارد. https://en.wikipedia.org/wiki/Scud#Hwasong-9/Scud-ER Pukkuksong-1 : موشک زیردریائی پرتاب بالستیک برد متوسط پوک کوک سونگ-1 ساخت جمهوری خلق کره (کره شمالی) است. این موشک بالستیک گاها با نام KN-11 نیز شناخته می شود توسط زیردریائی Sinpo-class ( ساخت کره شمالی) قابلیت حمل و پرتاب را دارد. این موشک دارای برد عملیاتی 500 الی 2000 کیلومتر بود. سال ساخت این موشک سال 2017 میلادی است و توان حمل کلاهک هسته ای را نیز دارا می باشد. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این موشک بالستیک وجود ندارد. https://en.wikipedia.org/wiki/Pukkuksong-1 Pukkuksong-2 : موشک زمین به زمین بالستیک برد متوسط پوک کوک سونگ-2 ساخت جمهوری دموکراتیک خلق کره (کره شمالی) است. این موشک که در واقع بر خلاف بسیاری از موشک های بالستیک ساخت کره شمالی ، از سوخت جامد استفاده میکند در خارج از مرزهای کره کد KN-15 شناخته می شود. با توجه عدم اعلام رسمی دولت کره شمالی ، اما بر اساس برآوردها احتمالا این موشک دارای برد 1200 الی 2000 کیلومتر می باشد. سال ساخت این موشک سال 2017 میلادی است و توان حمل کلاهک هسته ای را نیز دارا می باشد. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این موشک بالستیک وجود ندارد. https://en.wikipedia.org/wiki/Pukkuksong-2 Shaheen-II : موشک زمین به زمین بالستیک برد متوسط شاهین-2 تنها ساخته جمهوری اسلامی پاکستان است که در این پست به معرفی آن می پردازیم . این موشک دارای برد 1500 الی 2000 کیلومتر می باشد. این موشک در نوامبر سال 2014 تولید شده است. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این موشک بالستیک وجود ندارد. https://en.wikipedia.org/wiki/Shaheen-II Ghadr-110 : موشک زمین به زمین بالستیک برد متوسط قدر-110 هم ساخت جمهوری اسلامی ایران است که به معرفی آن می پردازیم. طبق ادعای منابع غربی این موشک دارای برد ماکزیمم 1800 الی 3000 کیلومتر است. منابع غربی مدعی هستند که این موشک نوعی بهینه سازی موشک شهاب - 3 می باشد و در سال 2007 به تولید رسیده است. ادامه دارد ... ----------- پ.ن 1 : امیدوارم که مورد پسند دوستان واقع شده باشد. دوستانی که پسندیدند ، مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : ان شاء الله در پست های بعدی به ترتیب سایر موشکهای بالستیک (برد متوسط ) را به اتفاق بررسی خواهیم نمود.
  24. 1 پسندیده شده
    با سلامی دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست ؛ به اتفاق هم مبحث موشکهای بالستیک رو ادامه میدهیم: موشک های بالستیک برد متوسط Medium-range ballistic missile (قسمت دوم) Pershing II : موشک زمین به زمین بالستیک برد متوسط پرشینگ-2 ساخت ایالات متحده آمریکا است. این موشک بالستیک یکی از نامدارترین محصولات موشکی آمریکا است که در اوج دوران جنگ سرد و برای مقابله با تهاجم موشکی اتحاد جماهیر شوروی و سایر متحدین اش ساخته شد. این موشک دارای برد ماکزیمم 1770 کیلومتر بود. این موشک ساخته سال 1981 میلادی است و در مجموع 276 فروند از این موشک بالستیک میان برد تولید گردید. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این موشک بالستیک وجود ندارد. https://en.wikipedia.org/wiki/Pershing_II Rodong-1 : موشک زمین به زمین بالستیک برد متوسط رودونگ-1 ساخت جمهوری خلق کره (کره شمالی) است. این موشک بالستیک که گاها با نام هواسنگ-7 (Hwasong-7) نیز شناخته می شود ، یکی از مشهورترین موشک های بالستیک ساخت کره شمالی می باشد. (موشک غوری-1 پاکستان نسخه بومی شده همین موشک کره ای می باشد.) این موشک دارای برد ماکزیمم عملیاتی 1200 الی 1500 کیلومتر بود. این موشک در سال1998 میلادی و با الهام گیری از موشک SS-1 Scud روسی ساخته شد. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این موشک بالستیک وجود ندارد. https://en.wikipedia.org/wiki/Rodong-1 Dongfeng-2 : موشک زمین به زمین بالستیک برد متوسط دانگ فنگ-2 ساخت جمهوری خلق چین است. این موشک که در واقع اولین موشک بالستیک میان برد جمهوری خلق چین است ، در واقع با استفاده از اطلاعات و مشخصات موشک R-5 Pobeda شوروی که در اختیار چین قرار گرفته بود ساخته شده است. این موشک بالستیک با کد ناتو CSS-1 نیز شناخته می شود. این موشک دارای برد ماکزیمم 1250 کیلومتر است و توان حمل کلاهک هسته ای 15-20 کیلوگرمی را دارد می باشد. این موشک ساخته اواخر دهه 60 میلادی می باشد و اکنون تمامی DF-2 های چین بازنشسته و از رده خارج شده اند. Dongfeng-16 : موشک زمین به زمین بالستیک برد متوسط دانگ فنگ-16 دیگر ساخته جمهوری خلق چین است که در این پست به معرفی آن می پردازیم . این موشک بالستیک با کد ناتو CSS-11 نیز شناخته می شود. این موشک دارای برد ماکزیمم 800 الی 1000 کیلومتر بود. در خصوص تاریخ تولید این موشک اطلاعات دقیقی در دسترس نیست ، اما طبق ادعای مقامات تایوانی ، چین در سال 2011 تولید این موشک را آغاز کرده است. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این موشک بالستیک وجود ندارد. https://en.wikipedia.org/wiki/Dongfeng_(missile)#Dongfeng_16 Dongfeng-21 : موشک زمین به زمین بالستیک برد متوسط دانگ فنگ-21 سومین ساخت جمهوری خلق چین است که در این پست به معرفی آن می پردازیم. این موشک بالستیک با کد ناتو CSS-5 نیز شناخته می شود. این موشک دارای برد ماکزیمم 1500 الی 1700 کیلومتر است. این موشک تولید سال 1991 میلادی است و نسخه DF-21D آن ، اولین موشک بالستیک ضدکشتی جهان می باشد. در انجمن هیچ تاپیکی در خصوص این موشک بالستیک وجود ندارد. https://en.wikipedia.org/wiki/DF-21 ادامه دارد ... ----------- پ.ن 1 : امیدوارم که مورد پسند دوستان واقع شده باشد. دوستانی که پسندیدند ، مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : ان شاء الله در پست های بعدی به ترتیب سایر موشکهای بالستیک (برد متوسط ) را به اتفاق هم بررسی خواهیم نمود.
  25. 1 پسندیده شده
    الیور پس از معرفی خودش به عنوان بابوشکا لیدی مطالب و داستان هایی از ماجرا را تعریف کرد که در اینجا به بررسی نکات مهم ان می پردازیم . بیان نظر و قضاوت شخصی خودم را در مورد وی به بعد موکول می کنم .   ادعا 1 – در طی ترور در Dealey Plaza بوده 2- قبل از اینکه لیموزین کندی از خیابان اصلی به هوستون گردش کند , او در ضلع جنوبی خیابان الم کنار مردی و پسر جوانش ایستاد . – ارجاع به Charles Brehm و پسرش Joe که در زمان تیر اندازی نزدیک بابوشکا دیده شدند . 3- او در حال فیل برداری از کندی با یک دوربین Yashica Super-8 Zoom  بوده 4- سال ها بعد از این ادعا که از دوربین Super-8 Zoom استفاده می کرده , داستانش را پس گرفت و تمام انچه در مورد وقایع ترور گفته بود تکذیب کرد . 5 – متلاشی شدن سر کندی را دیده , " مانند سطلی از خون بود که به عقب لیموزین پاشیده شد " 6 – وقتی که در شب 2شنبه به سر کارش باز گشت , بیش از 72 ساعت پس از ترور , یک مامور اف بی ای در Colony club منتظرش بود و فیلمش را مصادره کرد . 7 – مامور اف بی ای یی که فیلم اش را گرفت را شناسایی کرد 8 – در کمیته ی  House Select ادعا کرد که مردی که فیلم را از او گرفت خودش را مامور CIA معرفی کرد . 9 – 2 هفته قبل از ترور در Carousel Club , روبی اوسوالد را به او به عنوان " دوست من لی اوسوالد از CIA " معرفی کرد . 10– یکی از رقاصان , Janet Conforto , شاهد معرفی اوسوالد به او توسط روبی بود , و این موضوع را به خبرنگاران روزنامه ها بیان کرد . 11– ادعا کرد که در شب قبل از ترور  با Janet Conforto در کلاب Carousel که در انجا اجرا داشته , گفت و گو کرده . 12-     David Ferrie را اطراف Carousel Club دیده و اغلب بر این عقیده بوده که او مدیریت ترور را بر عهده داشته . 13 -  الیور با جک روبی در شب ترور شام خورده         و جک یک لباس polkadot به او داده 14 – جک روبی اغلب از جان اف کندی ابراز نفرت می کرد . 15 – ادعا کرده که " Raoul  " را در Carousel Club دیده . Raoul شخصیتی مرموز و اثبات نشده ست که ظاهرا بخشی از توطئه ی قتل Martin Luther King در 1968 بوده . (رابرت کندی نیز در همان سال به قتل رسید .  در انتهای تاپیک در مورد قتل رابرت کندی که کاندیدای ریاست جمهوری بود و از شانس و مقبولیت بالایی نیز برخوردار بود مطلبی خواهم نوشت)   Robert Kennedy with Martin Luther King       16 – ادعا کرد که یک محقق انگلیسی فریم هایی از فیلم او را بدست اورده , که داستان او را تایید می کند .   بررسی   1 – هیچ شاهدی نمی تواند ادعای او را تایید کند . ضمن اینکه بابوشکا در فیلم ها و تصاویر مسن تر و با جثه ای درشت تر از انچه الیور در 1963 بوده دیده می شود . 2 – Brehm و پسرش در چنین موقعیتی قرار نداشتند , بلکه در گوشه ی خیابان اصلی و هولستون بودند و هنگامی که لیموزین به هولستون گردش کرد از قسمت چمنی خارج شدند . 3 – چنین مدل دوربینی تا 1967 وجود نداشت . 4 – در حقیقت او چنین ادعاهایی را برای چندین نویسنده ی توطئه , و نیز در مستندی در 1988 به نام " The Men Who Killed Kennedy"   بازگو کرد . 5 – در کتاب conspiracy ادعا کرده که قسمت پشتی سر کندی سوراخ شد , اما صریحا در تضاد این ادعا می بینیم که زخم بزرگی در سر کندی ایجاد میشود که در فیلم ها و اظهارات تمام شاهدان مشهود است .    6 – احتمال ناچیزی وجود دارد که توطئه گران به او اجازه داده باشند که 3 روز فیلم را نزد خود نگه دارد , و پذیرای ریسک بالای انتشار ان توسط او بوده باشند . 7 – کندی 2 شنبه 25 نوامبر در New Orleans بود و در همان شب در حال مصاحبه با Dean Andrews  بود . 8 – این بسیار نا معقول است که یک مامور سیا در دالاس در حال پاک کردن ردپا ها خودش را به کسی مثل الیور به عنوان یکی از مامورین CIA معرفی کند . الیور این قسمت را از نسخه ی بعدی داستانش حذف کرد . 9- البته که اگر اینور و اونور راه بیفتید و بین مردم خودتون رو از اعضای CIA معرفی کنید خودتان را حسابی مخفی کرده اید ! 10 – نه تنها در روزنامه ها چنین ادعاهایی توسط Conforto دیده نمی شود , بلکه او صراحتا در مصاحبه با Eddie Barker  از رادیو KRLD , دیدار با اوسوالد را در Carousel Club انکار می کند . 11 – Conforto از 31 اکتبر در ان کلاب کار نمی کرد و در 21 نوامبر در انجا حضور نداشت . 12 – هیچ کدام از کارکنان Carousel Club چنین موردی را تایید نمی کنند . با توجه به ظاهر خاصی که Ferrie داشت اگر او انجا می بود به احتمال زیاد انها متوجه حضور او می شدند . Ferrie در New Orleans زندگی می کرده و رفت و امدش به دالاس دشوار می بوده . 13 – روبی در شب ترور شما را با تعدادی از دوستانش صرف کرد و هیچ کدام از انها حضور الیور را در شهادتشان بیان نکردند . 14 – در تضاد اشکار با تعدادی از شاهدان که روبی را می شناختند . اظهارات الیور این طور القا می کند که روبی یکی از گانگستر هایی بوده که به شدت از کندی متنفر بوده . 15 – هیچ مدرکی دال بر اینکه  Raoul اساسا وجود دارد , وجود ندارد . به نظر می رسد که James Earl Ray  وجود چنین فردی را از خودش دراورده است . 16 – ان فریم ها از فیلم Nix بودند . شات ها از نظر چشم انداز و پرسپکتیو اساسا با موقعیت قرار گیری بابوشکا متغاوت هستند .   .......   و اما باقی ماجرا      دست گیری  Lee Harvey Oswald           Lee Harvey Oswald  که گزارش مفقود شدنش توسط  Roy Truly , سرپرستش در Depository , به پلیس دالاس داده شده بود , حدودا 70 دقیقه  پس از به قتل رسیدن افسر پلیس  J. D. Tippit  دست گیر شد . بر طبق اظهارات شاهد واقعه Helen Markam ,  Tippit   اوسوالد را در حال حرکت در پیاده روی منطقه ی مسکونی Oak Cliff شناسایی کرد , در 3 مایل دورتر از دیلی پلازا . افسر پلیس  Tippit    قبل از ان در پیامی رادیویی توصیفاتی از مضنونی که در محل ترور دیده شده بود را دریافت کرده بود و پس از دیدن اوسوالد او را به خودروی گشتی اش فرا خواند . Helen Markam شهادت داد که , پس از مکالمه ی کوتاهی  Tippit از خودرویش خارج شد و اوسوالد 4 بار به او شلیک کرد . اوسالد سپس توسط Johnny Brewer مدیر کفش فروشی در سایبان مقابل فروشگاهش دیده شد . در حالی که به حرکات او مشکوک شده بود , بریور اسوالد را دید که به سمت بالای خیابان حرکت کرد و  بدون خرید بلیط وارد ساختمان تاتر تگزاس شد . بریور به فروشنده ی بلیط هشدار داد و وی حدود ساعت 1:40 با پلیس تماس گرفت . بر طبق اظهارات یکی از مامورین دستگیر کننده M.N. McDonald  ,   اوسوالد به هنگام دستگیری از خود مقاومت نشان داد و هنگامی که گیر افتاده بود سعی می کرد سلاح کمری اش را بیرون بکشد اما به زور توسط پلیس مهار شد . او متهم به قتل کندی و افسر   Tippit بود . اوسوالد تیر اندازی به هر کسی را منکر شد و ادعا کرد که او فردی فریب خورده است که دستگیر شده چرا که مدتی در شوروی زندگی کرده بود . پرونده ی اوسوالد هیچ گاه در دادگاه بررسی نشد چرا که 2 روز بعد در زیر زمین مقر پلیس دالاس در مقابل چشم همگان حین انتقال به زندان توسط جک روبی به قتل رسید .     Jack Leon Ruby         Jack Leon Ruby (March 25- 1911_ January 3- 1967)  گرداننده ی یک نایت کلاب در دالاس تگزاس بود . در 24 نوامبر 1963 , وی  Lee Harvey Oswald که به اتهام قتل جان اف کندی از 2 روز قبل در بازداشت بود را در اداره ی پلیس در مقابل چشم نیروهای پلیس  و  خبرنگاران به ضرب گلوله به قتل رساند . هیئت منصفه ی دادگاه دالاس وی را به جرم قتل اوسوالد گناه کار شناخت و او را به مرگ محکوم کرد . سپس روبی به حکم صادره اعتراض کرد , و یک محاکمه ی جدید اغاز شد . هنگامی که تاریخ دادگاه جدید فرا رسید , روبی بیمار شد و به دلیل امبولی ریه ناشی از سرطان ریه درگذشت . درحالی که فیلم و تصاویر قتل اوسوالد توسط روبی به همراه شاهدان بسیار وجود داشت و محکومیت وی بدیهی ترین حکم ممکن بود او میخواسته در دادگاه تجدید چه اظهاراتی کند که در محکومیتش تاثیر داشته باشد ؟ انگیزه ی وی از این قتل که برای همیشه پای اوسوالد را از حضور در دادگاه کوتاه کرد  چه بود  ؟ آیا  رابطه ای میان او و  Beverly Olive  که در زمان قتل کندی در کلاب رقیب وی کار می کرده و خود را بابوشکا معرفی کرده در حالی که در ان زمان تنها 17 سال داشته , وجود داشته ! بسیاری ادعا می کنند وی یکی از چهره های اصلی درگیر جرایم سازمان یافته , مافیا , بوده   و تئوریسین های توطئه به طور گسترده ادعا می کنند که قتل اوسوالد توسط روبی به عوان بخشی از طرح بزرگتر ترور رئیس جمهور کندی بوده . دیگران در خلاف این مدعا استدلال می کنند :  ارتباط روبی با گانگستر ها کم , و نصادفی , بوده است  و او در حدی که قسمتی از چنین توطئه ی سطح بالایی بوده باشد , نبوده است .   مختصری در مورد زندگی او   جک روبی در 25 مارچ 1911 در شیکاگو به دنیا امد نام اصلی او Jacob Leon Rubenstein بود . والدین او Joseph Rubenstein  و Fannie Turek Rutkowski  , دو یحودی ارتدکس اهستانی بودند . او در 1943 در طی جنگ جهانی دوم برای خدمت در نیروی هوایی نام نویسی کرد  . او تا 1946 در پایگا های این نیرو در خاک امریکا به عنوان مکانیک هواپیما کار می کرد . به او درجه ی  Private First Class داده شد  . پس از خروج از ارتش در 21 فوریه ی 1946 , او به شیکاگو بازگشت . در 1947 او به دالاس نقل مکان کرد جایی که او و برادرانش در ان به زودی نام خانوادگیشان را از Rubenstein به  Ruby تغییر دادند . روبی مدتی بعد مدیر تعدای از نایت کلاب ها و باشگاه های خاک بر سری دیگر شد . روبی روابط بسیار نزدیکی با بسیاری از مموران پلیس دالاس که به کلاب هایش رفت و امد می کردند , جایی که زهر ماری و بووووووق رایگان به انها داده میشد , ایجاد کرد .          در 1959 روبی ظاهرا برای دیدن دوست با نفوذش , قمار باز دالاس Lewis McWillie  به کوبا رفت . Lewis McWillie یکی از همراهان Santo Trafficante  رئیس مافیا بود . با توجه به شهادت روزنامه نگار انگلیسی John Wilson-Hudson  که در ان زمان در کوبا زندانی شد , جک روبی در ملاقات هایی مستقیما با Trafficante دیدار کرد . Trafficante کازینو های متعددی را در کوبا اداره می کرد و پس از به قدرت رسیدن فیدل کاسترو مدتی را در زندان گذراند .  Warren Commission تلاش کرد تا  تحرکات و فعالیت های روبی را از 21 نوامبر تا 24 نوامیر 1963 بازسازی کند . کمیسیون گزارش داد که او به وظایف اش به عنوان مالک باشگاه های زنجیره ای در  downtown Dallas  و وگاس کلاب در  Oaklawn district از بعد از ظهر 21 نوامیر تا ساعات اولیه ی 22 نوامبر مشغول بوده .   22 نوامبر : ترور کندی   با استناد به کمیسیون وارن , روبی در طبقه ی دوم دفتر تبلیغاتی Dallas Morning News  , 5 بالک دور تر از Texas School Book Depository  بوده  هنگامی که او در 12:45 p.m  از قتل کندی مطلع شد در حال قرار دادن هفتگی تبلیغات برای نایت کلابش بوده است . او سپس با دستیارش در باشگاه و همچنین با خواهرش تماس تلفنی بر قرار کرده است      . کمیسیون بیان کرده است که کارمندان Dallas Morning News   شهادت داده اند که روبی دفتر روزنامه را در  1:30 بعد از ظهر ترک کرده است , اما شهادت دیگری نشان می دهد که او ممکن ست زودتر خارج شده باشد . خبر نگار کاخ سفید Seth Kantor , که یکی از مسافران در کاروان رئیس جمهور بود , شهادت داده که پس از اینکه کندی هدف گلوله قرار گرفت , او به بیمارستان Parkland Hospital  , جایی که چسد بی جان کندی بدان جا منتقل شد , رفت .  Kantor بیان کرد که هنگامی که او حدود ساعت 1:30 وارد بیمارستان شد , او احساس کرد که کتش در حال کشیده شدن است , هنگامی که برگشت او جک روبی را دید که او را با نام کوچک صدا می زدند و دست تکان می دهد . Kantor گفت او هنگامی که گزارش گر روزنامه ی Dallas Times Herald  بود با جک روبی اشنا شده بود . بر طبق اظهارات Kantor : روبی از او پرسید ایا به نظر تو این ایده ی خوبی خواهد بود که وی نایت کلاب هایش را برای 3 شب اینده به دلیل ابن تراژدی تعطیل کند ؟ و کنتور پاسخ داده که به نظر او انجام چنین کاری ایده ی بسیار خوبی است . کمیسیون وارن شهادت کنتور را رد کرد , و بیان کرد چنین ملاقاتی در بیمارستان پارکلند می بایست  در یک محدوده ی چند دقیقه ای قبل  یا پس از ساعت 1:30 رخ میداده , چرا که به عنوان سوابق شرکت تلفن مشهود است که در محدوده ی ان زمان تماس های تلفنی توسط کنتور و روبی گرفته شده است . کمیسیون همچنین به شهادت متانقض شاهدان و عدم تایید ویدیوی حضور روبی در ان صحنه , اشاره کرد . کمیسیون نتیجه گیری کرد که " شاید کنتور با روبی در بیمارستان پارکلند ملاقات نکرده " و " ممکن است دچار اشتباهی در  مورد زمان و مکانی که روبی را در انجا دیده است شده باشد " . در 1979 کمیسیون وارن مجددا شهادت کنتور را بررسی کرد و اعلام کرد : کمیته به این نتیجه رسیده است که کنتور در مورد مواجهه با روبی در بیمارستان پارکلند اشتباه کرده است . طبق گزارش کمیسیون , روبی اندکی قبل از 1:45 به کلان اش برگشته بود . بنا بر اظهارات کارکنان کلاب ان شب تعطیل شد . روبی پس از دستگیری اوسوالد در 22 نوامبر چندین مورد در سالن ساختمان فرماندهی پلیس دالاس دیده شد . و در فیلم خبری WFAA-TV و NBC news  نشان می دهد که در کنفرانس خبری پلیس دالاس در شب ترور , روبی به عنوان خبرنگار روزنامه جعل هویت میکند . باز پرس بخش قضایی Henry Wade  در کنفرانس خبری به خبرنگاران بیان کرد : Lee Oswald  عضوی از کمیته ی ضد کاسترو  Free Cuba بوده است  . روبی یکی از کسانی بود که در اصلاح سخنان Wade گفت : " هنری ! , کمیته ی مورد نظر  Fair Play for Cuba Committee, است ." که یک سازمان طرفدار فیدل کاسترو بود . عده ای بر این باورند که روبی در همان شب در کنفرانس خبری که در پایگاه پلیس برگزار شده بود , قصد ترور اوسوالد را داشته است  . روبی یک ماه پس از بازداشتش برای قتل اوسوالد , به اف بی ای گفت : او در ان کنفرانس یک رولور Colt Cobra .38 را  در جیب سمت راستش داشته است .         24 نوامبر : قتل اوسوالد   در ان روز روبی پس از رانندگی در شهر همراه سگ هایش و فرستادن یک حواله ی پولی اضطراری به یکی از کارکنان خود ,  وی به مقر پلیس رفت و از طریق یکی از دوسطح شیب دار منتهی به زیر زمین که به خیابان اصلی متصل بودند یا از راه پله ای که از کوچه ی بعدی به ساختمان شهراداری دالاس می رسید , به زیر زمین رفت . در 11:21 هنگامی که مقامات در حال اسکورت اوسوالد از زیر زمین اداره ی پلیس به یک ماشین ضدگلوله بودند تا او را به زندان شهر که در همان حوالی بود ببرند , روبی از میان جمعیت خبرنگاران به بیرون جهید و رولور 38 اش را به سمت شکم اسوالد شکلیک کرد . بلافاصله روبی توسط مامورین و پلیس ها در حالی که مرتبا تکرار می کرد " You killed the president, you rat! " مهار و بازداشت شد . صحنه ی تیر اندازی در شبکه های ملی به طور زنده نمایش داده شد و میلیون ها نفر از بینندگان تلویزیون شاهد این واقعه بودند . نویسنده Norman Mailer  و تعداد دیگری این سوال را مطرح کردند که چرا روبی 2 سگ مورد علاقه اش را در ماشین رها کرد اگر او نقشه کشیده بود تا اوسوالد را در نقر پلیس ترور کند ؟   http://www.aparat.com/v/l4bRS کشته شدن اوسوالد به دست جک روبی   گزارش نهایی کمیته در 1979 این چنین منتشر شد : شلیک به اوسوالد توسط روبی یک عمل غیر عمد نبوده است , و همراه با اگاهی و قصد قبلی بوده . کمیته بر این باور است که احتمال کمی وجود دارد که روبی بدون کمک خود را به زیر زمین مقر پلیس رسانده باشد . حتی اگر این کمک ها از سوی کسانی بوده باشد که از نیت روبی خبر نداشته اند . کمیته با در های قفل نشده در مسیر راه پله و حذف نیرو های امنیتی از محوطه ی گاراژی در نزدیکی راه پله درست در مدت کوتاهی قبل از تیر اندازی ... مشکل جدی دارد . همچنین مدرکی وجود دارد که نشان می دهد که اداره ی پلیس دالاس اطلاعاتی مرتبط با نحوه ی ورود روبی به صحنه ی انتقال اوسوالد را در اختیار کمیته نگذاشته است .   تعقیب قانونی   پس از دستگیری روبی از وکیل دالاس Tom Howard خواست تا به ملاقاتش بیاید , هوارد قبول کرد و از روبی پرسید ایا باید به چیزی که به دفاعش صدمه بزند فکر کند ؟ روبی پاسخ داد اگر سر و کله ی مردی به نام Davis پیدا شود مشکلاتی ایجاد خواهد شد . روبی به وکیلش گفت که " ...  او گرفتار دیویس که یک   قاچاقچی اسلحه ی مرتب با تحرکات ضد کاسترو بود , شده است . " سالها بعد در پی تحقیقاتی که روزنامه نگار Seth Kantor انجام داد , دیویس تعیین هویت شد , او یک مربتط با  CIA , یک  "soldier of fortune." بوده است . روبی بعدا هوارد را با وکیل مدافع برجسته ی سانفرانسیسکو  Melvin Belli    که وکالت اش را پذیرفته بود جایگزین کرد . در جریان دادرسی روبی در نهایت در 14 مارچ 1964 به مرگ محکوم شد .      در طی 6 ماه پس از قتل کندی روبی بار ها کتبا  شفاها خواستار صحبت با یکی از اعضای کمیسیون وارن شد گه هر بار توسط کمیسیون رد می شد . پس از انکه خواهر روبی نامه ای سرگشاده به کمیسیون نوشت سرانجام انها پذیرفتند که با وی صحبت کنند . در جوئن 1964 رئیس کل دادگستری Earl Warren , سپس نماینده ی میشیگان Gerald R. Ford و سایر اعضای کمیسیون به دالاس رفتند تا با روبی ملاقات کنند . روبی چندین بار از وارن درخواست کرد تا او را به واشنگتن دی سی منتقل کند . او بیان کرد :" my life is in danger here " و نیز درخواست فرصتی کرد تا اظهارات بیشتری را داشته باشد . او بیان داشت : " I want to tell the truth, and I can't tell it here " . وارن به روبی پاسخ داد که او قادر به پذیرفتن نیست چرا که برای چنین کاری موانع قانونی زیادی باید از سر رتخ برداشته شود و چنین کاری به صلاح منافع عمومی نیست . وارن همچنین به روبی گفت که کمیسیون هیچ راهی برای محافظت از او ندارد , چرا که هیچ نیروی پلیسی در اختیارش نیست . روبی گفت که او میخواسته رئیس جمهور  Lyndon Johnson که بخشی از توطئه برای قتل کندی نبوده را منقاعد کند .    اتهام توطئه کمیسیون هیچ مدرکی دال بر ارتباط قتل اوسوالد توسط روبی و توطئه ای بزرگتر در قتل کندی نیافت . در پی محکومیت روبی به " قتل با کینه توزی " در مارچ 1964 , وکلای روبی تحت هدایت  Sam Houston Clinton به دادگاه تجدید نظر کیفری تگزاس , بلند مرتبه ترین دادگاه در تگزاس ,  درخواست تجدید نظر دادند  .  وکلا استدلال کردند که اوامکان محاکمه ی عادلانه در دالاس را ندارد چرا که تبلیغات بیش از حد دادرسی را محاصره کرده است . یک سال بعد در مارچ 1965 روبی یک کنفرانس خبری تلویزیونی مختصر انجام داد که در ان اظهار داشت : هیچ چیزی مربتط با اینکه چه اتفاقی رخ داده است هرگز در بین عموم منتشر نمی شود . دنیا هرگز حقیقت انچه که رخ داده است , انگیزه ی من , را نخواهد فهمید . افرادی که چیزهای زیادی برای منفعت بردن دارند , و نیز دارای انگیزه های پنهانی هستند تا من را در این وقعیتی که هستم  قرار دهند , هرگز اجازه نخواهند داد که حقیقت برای دنیا روشن شود . هنگامی که گزارشگر از او پرسید : جک , ایا این افراد در موقعیت های بسیار بالایی هستند ؟  او پاسخ داد " بله " . در دالاس معاون کلانتر ال مادوکس ادعا کرد : " روبی به من گفت : انها برای یک سرماخوردگی به من تزریق کردند . او گفت انها سلول های سرطانی بودند . روبی اینها را به من گفت و من به او گفتم من این مضخرفات را باور نمی کنم . او گفت : 'I damn sure do !'  . سپس یک روز که من در حال رفتن از انجا بودم روبی با من دست داد و من وجود تکه ای کاغذ را در کف دست او حس کردم  ... در ان کاغذ او نوشته بود  : این یک توطئه بود ... اگر  تو چشمانت را باز و دهانت را بسته نگه داری چیزهای زیادی خواهی اموخت . و این اخرین نامه ای بود که من از او دریافت کردم . با استناد به مقاله ای که در لندن در ساندی تایمز مدت کوتاهی قبل از فوت روبی  چاپ شد ,  او به روانپزشک Werner Teuter گفت : ترور " عملی برای سرنگونی دولت " بوده است  و او میداند " که  چه کسی رئیس جمهور را کشت " وی اضافه کرد که " من محکوم شده ام  . من نمیخواهم بمیرم . اما من دیوانه نیستم . من مجبور شدم که اوسوالد را بکشم . سرانجام  دادگاه استیناف درخواست وکلای روبی برای دادرسی جدید را پذیرفت و در 5 اکتبر 1965 حکم داد که قبل از اینکه دادرسی جدید شروع شود محل برگزاری باید تغییر کند . محکومیت و حکم مرگ روبی لغو شد . ترتیبات برای برگزاری دادگاه جدید در فوریه ی 1967 در Wichita Falls واقع در تگزاس در جریان بود . هنگامی که در 19 دسامبر 1966 , روبی در بیمارستان پارکلند دالاس بستری شد از سینه پهلو  رنج می برد . یک روز بعد , پزشکان متوجه شدند که او دارای غده های سرطانی در , کبد , شش  , و مغز است . 3 هفته بعد او مرد .   انتقاد محقق کمیته  David Belin پس از بررسی ها متوجه شد که انتقال اسوالد با 30 دقیقه تاخیر همراه بوده . او سپس بیان کرد اگر روبی بخشی از یک توطئه بوده می بایست 30 دقیقه زودتر می رسیده .  Gerald Posner در کتایش اورده است که دوستان و بستگان روبی ناراحتی بسیار روبی از کشته شدن کندی و حتی گریه کردن او را بیان کرده اند و نیز اینکه او باشگاهش را برای 3 شب به نشانه ی احترام تعطیل کرد در حالی که با از دست دادن پول همراه بود .  وی قتل اوسوالد را به انتقام جویی شخصی نسبت داده است . گزارش گر دالاس Tony Zoppi که روبی را به خوبی می شناخت بیان کرد : "این دیوانگی ست " که روبی را با یک توطئه ی پیچیده و سطح بالا برای قتل کندی مرتبط بدانیم چرا که او حتی نمی توانسته " رازی را برای 5 دقیقه پیش خود نگه دارد , او یکی از حراف ترین ادم هایی بوده که او می شناخته . او همواره دوست داشت در " مرکز توجه " قرار داشته باشد و با افراد مختلف ایجاد رابطه ی دوستی کند که گاهی به رنجش دیگران منجر می شد . G. Robert Blakey مشاور رئیس کمیته از 1977 تا 1979 , این قضیه را متفاوت می بیند : " بیشتر توضیحات محتمل و قابل قبول برای قتل اوسوالد توسط روبی در قرار داشتن روبی در یک جنایت سازمان یافته ریشه داشت , و  در 48 ساعت قبل از اینکه اوسوالد برای همیشه خاموش شود دست کم 3 بار قصد داشته او را بدست اورد . مرگ روبی به دلیل امبولی ریوی ناشی از سرطان ریه در 3 ژانویه ی 1967 فوت کرد , در بیمارستان پارکلند همان جایی که اوسوالد در ان درگذشت و جسد بی جان کندی به ان منتقل شد . او در گورستان Westlawn واقع در Norridge دفن شد .      ............................   منابعی که تا این قسمت مورد استفاده قرار گرفتند :   1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 -    ......................................................... کلیه ی حقوق برای نویسنده و سایت میلیتاری محفوظ است  Military.ir Copyright