7mmt

Editorial Board
  • تعداد محتوا

    1,321
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    14

تمامی ارسال های 7mmt

  1. لطفا موضوعات مرتبط با خرید احتمالی سوخو-30 توسط ایران را در این تاپیک پیگیری بفرمایید :   http://www.military.ir/forums/topic/28958-ارتباطات-و-قراردادهای-دفاعی-ایران-و-روسیه-خبرها/page-55#entry487936   این تاپیک صرفا به بررسی خود این جنگنده اختصاص دارد  با تشکر قبلی از همکاری اعضای محترم 
  2.   سرعت پیمایش یا کروز با حداکثر سرعت متفاوت هست . سرعت کروز این جنگنده قطعا زیر صوت هست 
  3.   هر چند در مورد یاک چیز رسمی اعلام نشده  ولی من باب مقایسه ، سرعت فقط یکی از پارامتر های مقایسه ی 2 هواپیما هست ! یاک 130 به خوبی از پس اموزش خلبان برای جنگنده های نسل 4.5 بر میاد با توجه به امکانات و اویونیک پیشرفته ای که داره - دارای سیستم فلای بای ویر هست که تو هیچ کدوم از پرنده های موجود در ایران وجود خارجی نداره ! و همین طور از موتور توربوفن بهره می بره ! وضعیت و امکانات صاعقه و نحوه ی تولید  رو هم که همه می دونیم چه طور هست (خود وزیر دفاع هم بیان داشت که پرونده ی این پرنده بسته شده) و از اساس مقایسه ی یاک130 و صاعقه یه جوکه !   در مورد کوثر هم اولا که فعلا چنین پرنده ای وجود  نداره و معلوم نیست کی وارد خدمت میشه ! و تا اون موقع تکلیف نیاز نیرو هوایی چی میشه و ثانیا باز هم به لحاظ تجهیزات و مقدورات پروازی اصلا به نظر نمی رسه در حد یاک باشه ضمن اینکه پرنده های اموزشی سطوح مختلفی دارن و در مقاطع مختلفی از پرنده های متفاوتی برای اموزش استفاده میشه  در مورد یاک اگر بنا به در اختیار گرفتن باشه باید تولید تحت لیسانس رو گرفت و فکر میکنم که شدنی باشه و نسبت به سوخو-30 حساسیت های خیلی کمتری داره برای این کار در نهایت مجددا تکرار می کنم که هیچ مورد قابل اعتنایی در مورد یاک-130 منتشر نشده و فقط یه شایعه هست
  4. با توجه به انحراف از موضوع و ضمن اینکه به غیر از تصاویر موجود اطلاعات دیگری منتشر نشده و در دسترس نیست ، تا اطلاع ثانوی و انتشار موارد قابل پیگیری بیشتر به جهت جلو گیری از انحراف بیشتر موضوع و ارسال اسپم تاپیک قفل می شود .
  5. سلام با تشکر از شما بر طبق قوانین منابع می بایست به صورت لینک فعال به صفحه ی مورد استفاده قرار بگیرند . جهت انتقال اصلاح بفرمایید  سپاس از همکاری شما
  6.               The War of the Worlds  اپیزودی از یک نمایشنامه رادیویی سریالی امریکایی به نام The Mercury Theatre on the Air بود . این اپیزود تحت عنوان اپیزود هالوین در روز 1 شنبه 30 اکتبر 1938 اجرا و از شبکه ی رادیویی Columbia Broadcasting System پخش شد. کارگردانی و روایت گری این نمایش بر عهده ی Orson Welles بود که در اینده تبدیل به یکی از بزرگترین کارگردانان سینما شد ( بسیاری از منتقدین و متخصصین فیلم "همشهری کین" او را بهترین فیلم تمام تاریخ سینما می دانند-مترجم ). متن این اپیزود از داستان  The War of the Worlds (1898)  اثر نویسنده ی شهیر  H. G. Wells اقتباس شده بود . این نمایش به دلیل ایجاد وحشت عمومی به معروف ترین نمایش رادیویی تاریخ بدل شد .   2 سوم ابتدایی این نمایش 1 ساعته به صورت اعلان های خبری شبیه سازی شده اجرا شد ، که تهاجم واقعی بیگانگان فضایی از مریخ به زمین را به شنوندگان القا و از این تهاجم و میادین نبرد ان گزارش لحظه به لحظه ارائه می کرد ، و در کنار ان این مساله که نمایش Mercury Theatre on the Air به صورت یک سره و بدون وقفه برای پخش پیام های بازرگانی معمول ارائه می شد به واقعیت نمایی ان کمک بیشتری می کرد. کارگردان پس از یک میان پرده ی موسیقیایی اجرای "جنگ دنیاها" را شروع کرد و در این میان بیان واضح اینکه برنامه ی در حال اجرا یک درام نمایشی ست از قلم افتاد ، البته تحقیقات اخیر نشان داده است که این موضوع در موارد نادر اتفاق افتاده بود و شاید نتوان ان را عمدی دانست .           روز های پس از نمایش شاهد خشم گسترده ی رسانه ها بود . این نمایش رادیویی شهرت ابدی ارسون ولز را تضمین کرد.             داستان اصلی نوشته شده توسط اچ جی ولز داستانی در مورد حمله ی بیگانگان فضایی به زمین را روایت می کند (فیلم جنگ دنیاها اثر کارگردان شهیر استیون ایپیلبرگ نیز بر اساس همین داستان ساخته شده است-مترجم) . متن نمایش نامه توسط  Howard E. Koch از این داستان برای ایپزود 17 شوی سریالی شبکه ی  CBS تحت عنوان  The Mercury Theatre on the Air اقتباس شد و این برنامه در 8 کتبر 1938 برای شنوندگان پخش شد . فرمت نمایش به صورت شبیه سازی اعلام زنده ی اخبار که وقایع در حال وقوع را یکی پس از دیگری بیان می کرد طراحی شده بود . جزئیات و حال و هوای داستان از فضای قرن 19 داستان اصلی به زمان حاضر و لوکیشن ان از اینگلیس به نیوجرسی در امریکا تغییر یافته بود . 2 سوم از زمان نمایش به بازگویی وقایع لحظه به لحظه ی داستان اختصاص یافته بود . این حوادث به صورت بولتن های خبری که به صورت اخبار فوری و با قطع برنامه های دیگر پخش می شد اعلام می شدند  . " من درک می کنم که ایده ی اجرای یک برنامه ی رادیویی با این روش ممکن است باعث شود شنونده باور کند فاجعه واقعا در حال رخ دادن است" ، سخنی که ارسون ولز بعدا اظهار داشت و پس از ان ادامه داد " و چنین برنامه ای با چنین فرم دراماتیزه شدنی باعث می شود به شنونده القا شود که حوادث واقعی در همان لحظه در حال رخ دادن هستند ، نه یک نمایش رادیویی در حال اجرا " . این رویکرد به ترفند  Ronald Knox ، کشیش ، متخصص الهیات و نویسنده ی داستان های پلیسی ، که در اجرایی رادیویی در شبکه ی بی بی سی در لندن در 1926 بکار برده بود شباهت داشت ، که بعد ها به ارسون ایده ی طراحی ویژه ی جنگ دنیا ها را داد . یک برنامه ی رادیویی در 1927 اجرا شده توسط ایستگاه  Adelaide  5CL  نیز برای بیان داستان حمله به استرالیا از تکنیک های مشابهی استفاده کرده بود . ارسون ولز همچنین تحت تاثیر برنامه ی The Fall of the City که در 1937 روی انتن می رفت بود ، ارسون در ان برنامه نقش راوی (دانای مطلق) را اجرا می کرد. ولز همچنین از فرمت پخش خبر در اجرای "جولیوس سزار" که در 11 سپتامبر 1938 پخش شده بود و در ان  H. V. Kaltenborn تفسیر های تاریخی را در طول داستان بیان می کرد ، استفاده کرده بود . ولز ایده ی اجرای نمایش به صورت پخش اخبار  جعلی را با تهیه کننده ی برنامه جان هسامن و دستیار کارگردان پاول استوارت مطرح کرد . و انها تصمیم گرفتند این نمایش عملی تخیلی را اجرا کنند . در روز پنجشنبه (27 اکتبر) استوارت گروه را گرد هم اورد تا از  روی متن خوانده شود ، کوچ (از نویسندگان تیم) و هاسمن تغییرات لازم را اعمال کردند . در بعد از ظهر استوارت رکورد اولیه را بدون موزیک و افکت ضبط کرد . در همان شب ارسون متن را باز بینی کرد و ان را کسل کننده یافت . او بر قرار دادن اخبار ناگهانی و پر التهاب و هر انچه که به هیجان و اضطرار موقعیت بیافزاید تاکید داشت . هاسمن ، کوچ و استوارت در ان شب مجددا روی متن کار کردند و تعداد اعلان های خبری و استفاده از نام مکان ها و اشخصاص واقعی در هر جای ممکن را افزایش دادند . بعد از ظهر جمعه متن برای  Davidson Taylor تهیه کننده ی اجرایی سی بی اس ، و بخش حقوقی شبکه فرستاده شد. انها پاسخ دادند متن بیش از حد باور کردنی تهیه شده و سطح رئالیسم ان باید کاهش یابد ، چرا که استفاده از نام نهاد ها و اشخاص حقوقی واقعی می تواند تعقیب قانونی در پی داشته باشد. CBS  انجام تغییرات در 28 عبارت متن را ضروری دانست . در روز شنبه استوارت تمرین نمایش را همراه با تیم افکت های صوتی اجرا کرد . در اوایل بعد از ظهر Bernard Herrmann به همراه گروه ارکسترش وارد استودیو شدند . کار با هرمان و گروهش و موسیقی ای که می نواختند استوارت را سر ذوق اروده بود ، ارسون سهم عمده ای از کیفیت اجرای نمایش جنگ دنیاها را مدیون زحمات استوارت دانست . ولز مایل بود تا پخش موسیقی به صورت غیر قابل تحمل بدون وقفه ادامه داشته باشد . هرمان در این باره نوشت : " اثر این کار به طرز لجام گسیخته ای شیطانی بود ، یک نوار نازک از تعلیق بی پایان ادامه داشت ، ان صدای پیانو یکی از کاری ترین حربه های نمایش بود ." اخرین تمرین قبل از اجرای نمایش برای ساعت 6 بعد از ظهر برنامه ریزی شد.  هرمان :" زمان پخش واقعی اجرای ما ، از اولین اشاره به شهاب سنگ ها  تا سقوط شهر نیویورک ، کمتر از 40 دقیقه بود . در طی این مدت مردم مسافت زیادی را می پیمودند ، شمار زیادی از نیرو های ارتش بسیج می شدند ، جلسات کابینه متوقف می شد ، و نبرد های وحشیانه ای در زمین و اسمان شکل می گرفت . و میلیون ها نفر از مردم در طی یک فرایند احساسی تمام اینها را باور کردند."       ارسون ولز   اجرا   شروع نمایش جنگ دنیاها با خواندن عبارات مقدمه ی داستان اچ جی ولز ، که به فراخور زمان حال تغییر یافته بود ، شروع شد . متنی که ارسون ولز برنامه را با ان اغاز کرد :     "  ما هم اینک در سال های اولیه ی قرن بیستم می دانیم که این جهان از نزدیک به وسیله ی هوش و ادراکی فراتر از حد بشریت نظاره شده است ، ادراکی که متعلق به موجوداتی فانی ست ،  ما می دانیم که در اغاز پا به عرصه گذاشتن بشریت انها سرگرم مشکلات و نگرانی های مربوط  به خودشان بودند انها به دقت بررسی و مطالعه کردند ، شاید به همان دقتی که انسان با   میکروسکوپ موجودات کوچک و فانی ای که در یک قطره ی اب گسترده هستند را بررسی می کند ...   در 38 امین سال از قرن 20 سرخوردگی بزرگ انسان از راه رسید . در اواخر اکتبر بود . وضع کسب  و کار بهتر بود . جنگ ویران گر تمام شده بود . مردان بیشتری مشغول کار بودند ، فروش رونق داشت . در این شب خاص ، 30 ام اکتبر ،  Crossley service تخمین زده است که 32 میلیون نفر مشغول گوش دادن به رادیو هستند ....    "   اعلان های خبری شبیه سازی شده با شرح و تفضیل حملات بیگانگان و گزارش لحظه به لحظه شروع و  تا 2سوم زمان برنامه ادامه می یابد .            سپس مدتی سکوت برقرار می شود که به صدای راوی Dan Seymour ختم می شود :       شما در حال گوش دادن به برنامه ی رادیویی به کارگردانی ارسون ولز از شبکه ی سی بی اس با نام  "جنگ دنیاها" بر اساس داستانی از H. G. Wells  هستید ، اجرای برنامه پس از تنفسی کوتاه ادامه می یابد .   ثلث اخر نمایش در قالب مونولوگ ها و دیالوگ ها ادامه می یابد . ولز در قالب پروفسور پیرسون اجرای نقش می کند و شرایط پس از حمله را تشریح می کند . نمایش با همان روند داستان اصلی خاتمه می یابد ، مریخی ها در زمین به میکروب های بیماری زایی مبتلا می شوند که بدنشان هیچ مقاومتی نسبت به انها ندارد و همگی از بین می روند .   پس از نمایش ارسون ولز نقش میزبان برنامه را بر عهده می گیرد و به شنوندگان می گوید که نمایش ویژه برنامه ی  هالوین بود ...         ارسون ولز در پیری         بنای یاد بود این نمایش رادیویی     10 دقیقه ی اغازین نمایش جنگ دنیاها :     War Of The Worlds Radio Broadcast Part 1   [aparat]h3osX[/aparat]     ............................................................................   برگرفته از : https://en.wikipedia.org/wiki/The_War_of_the_Worlds_(radio_drama)     شادی ارواح طیبه ی شهدای گمنام صلوات   کلیه ی حقوق محفوظ است Military.ir            
  7. http://www.military.ir/forums/topic/29618-تمایل-نیروی-زمینی-ارتش-به-خرید-تانک-t-90-از-روسیه/?p=481422
  8.         کمپانی بالگرد سازی روسی میل به تازگی کار تست های پروازی نسخه ی ازمایشی بالگرد Mi-24K را شروع کرده است که در ان از فناوری های جدیدی استفاده شده که منجر به افزایش سرعت کروز این پرنده به میزان 30 درصد می شود . این بالگرد آبی رنگ اولین پروازش را در تاسیسات تست مجموعه ی میل واقع در Tomilino در تاریخ 25 دسامبر 2015 به انجام رساند . این پرنده که به عنوان بستر ازمایشی مورد استفاده قرار می گیرد از روتری با طراحی جدید تیغه ها بهره می برد که نوک این تیغه ها به فرم منحنی درامده است ، این طراحی جدید پرواز سریع تر و پایداری بیشتر در سرعت بالا را به ارمغان می اورد . این بالگرد همچنین یک سامانه ی اویونیک پیشرفته ی یکپارچه و ماجولار جدید که توسط کمپانی KERT توسعه یافته را نیز مورد ازمایش قرار می دهد. طراحان میل انتظار دارند این بالگرد بتواند سقف سرعت 216 نات را کسب کند، حال انکه سقف سرعت فعلی بالگرد های میل 24 و 35 معادل 180 نات می باشد . همچنین مورد انتظار است سرعت پیمایش به میزان 183 تا 194 نات ارتقا یابد ، در مقایسه با 143 نات فعلی . در این بالگرد نرخ سعود تا میزان 60 فیت بر ثانیه بهبود پیدا خواهد کرد که این میزان در بالگرد های همکلاس روسی قبلی برابر 41 فوت بر ثانیه می باشد . نیروی پیشران این بالگرد توسط یک جفت موتور توربوشفت  VK-2500-01 کیلیموف تامین می شود که در بالگرد های کاموف 50/52 و نیز میل 28 نیز قبلا استفاده شده است. هر کدام از این موتور ها قادر است به هنگام تیک اف 2400 اسب بخار و 1900 اسب بخار به هنگام تامین نیروی پیوسته نیرو تولید کند . موتور VK-2500 نسخه ی مخصوص شرایط جغرافیایی ارتفاع بلند و هوای گرم از موتور کیلیموف TV3-117 می باشد ، که موتور اصلی بالگرد های میل 24/35 می باشد .       این بالگرد تک سرنشینه ی ازمایشی که " Demonstrator PSV " لقب گرفته است دارای حداکثر وزن برخاست 11.5 تن می باشد. در شرایطی که بالگرد های میل35 به این روتر های جدید مجهز شوند پیشبینی می شود سرعت پیمایش انها تا میزان 30 درصد افزایش یابد. در صورتی که نتایج حاصل از این پروژه مثبت باشد ، این پره های جدید خواهند توانست حداکثر سرعت و سرعت پیمایش بالگرد Mi-28MH را به ترتیب به میزان 10 و 13 درصد افزایش دهند. اگر ازمایشات روند موفقیت امیزی را طی کند کار تجهیز پرنده ها به این روتر های جدید می تواند از 2018 شروع شود . 2 کمپانی بزرگ کاموف و میل که سازنده ی بالگرد های روسی هستند همچنین طرح های بلند پروازانه ی دیگری را نیز برای کل ناوگان موجود در سر می پرورانند که عمدتا در کنار تغییرات دیگر در استفاده از نسل جدیدی از موتور ها استوار است. برنامه ی کمپانی کاموف برای بالگرد های روسی دست یابی به سرعت های بالاتر تا 270 نات است ، که به احتمال خیلی زیاد یک سازه ی به کلی جدید را نیز طلب می کند. این پروژه برای دهه ی 20 میلادی برنامه ریزی شده است.     ................................... شادی ارواح طیبه ی شهدای گمنام صلوات   منبع کلیه ی حقوق محفوظ است Military.ir
  9.   نقش این بالگرد همان طور که در متن تاپیک قید شده بود ، اثبات گر تکنولوژی هست . در مورد تک سرنشین بودن این پرنده هم ضمن در نظر گرفتن اهداف و نیاز مندی های این پروژه باز هم همان طور که مجددا در متن تاپیک ذکر شده بود اویونیک مدرن و جدیدی برای این بالگرد توسعه پیدا کرده و در حال تست می باشد که نیاز به کمک خلبان را رفع کرده است
  10. بله ، تک سرنشین هست
  11. شاید به این دلیل که به طور کاملا سری ساخته شد و طراحی شده بود تا نامرئی باشد , در ان لحظه ای که می توانید یک بمب افکن استیلث را ببینید تصویری فراموش نشدنی در ذهن شما نقش می بندد . این داستانیست از سرگذشت Senior Peg , که چگونه پا به عرصه ی وجود گذاشت و از طالعی که گرفتارش بود پهنه ی آسمان را بدرود گفت و چرا امروز مجددا به ان نیازمندیم . بعضی هواپیما ها به قدری پرآوازه اند که نوشتن در موردشان نیاز به هیچ مقدمه چینی ای ندارد , مانند پی-51 موستانگ و اف-14 تامکت که همانقدری که بخشی از تاریخ نظامی هستند به جزئی از فرهنگ عمومی نیز تبدیل شده اند . اما در این میان نوعی از هواپیما هستند که به قدری ظاهرشان متمایز و قابل شناسایی و در عین حال تهدید امیز است که در لحظه ای که انها را رویت می کنید بیش از 2 کلمه بر زبان شما جاری نمی شود : STEALTH BOMBER این گران قیمت ترین و پیچیده ترین وسیله ی پرواز درون اتمسفری ست که تا کنون ساخته شده . این بومرنگ عظیم از مرگ و تخریب به قدری شمایل آینده نگارانه ای دارد که تقریبا غیر قابل باور است که بپذیریم 2 و نیم دهه از جولان شبح وار ان در اسمان کره ی خاکی می گذرد . شکل و شمایل منحصر به فرد و کاملا نفس گیر B-2 چنان محکم و عمیق بر ذهن ها نقش بسته است که بسیار سخت است بتوانیم باور کنیم این بمب افکن استیلث می توانست امروز چیزی متفاوت از این باشد . اما حقیقت این است که بال پرنده ی شاهکار نیروی هوایی می توانست دارای یک دم بلند , اسمانه ی دو وجهی و یک لوگوی Lockheed Skunk Works روی اهرم کنترل باشد . تکنولوژی استیلث حرکتی خزنده را از گمنامی و ابهام تا رسیدن به سایه ها ی تاریک دفاتر فوق سری طراحی هواپیما در امریکا در اواسط دهه ی 70 میلادی طی کرد . یک گروه کوچک اما در حال رشد درون اژانس پروژه های تحقیقاتی پیشرفته ی پنتاگون , خواستار بررسی امکان ساخت هواپیمایی تاکتیکی بود که در برابر دید رادار ها نامرئی باشد . این برنامه ی رقابتی eXperimental Survivable Tactical " XST " نام گرفت , که در عرصه ی رادار گریزی بهترین طراحان هواپیما های نظامی امریکا را به چالش و میدان کارزار طلبید . هدف بسیار ساده و روشن ترسم شده بود , هر طراحی کانسپت از یک هواپیمای تاکتیکی به شرط انکه چشمان رادار ها را یارای کشف ان نباشد . یک سفارش بزرگ ان هم در دوره ای که بازتاب رادار از اشکال پایه و اساسی بحثی داغ و چالش بر انگیز بود . در نهایت طرح واحد خط شکن کمپانی لاکهید , اسکانک ورکز , بر سازنده ی افسانه ای هواپیما , نورث روپ , برتری یافت . مابقی ماجرا بخشی از تاریخ است , و همانند داستان برنامه ی بمب افکن پیشرفته ی تاکتیکی , بازنده ی ان رقابت به دلیل خیلی ساده ای متحمل شکست شد , به این دلیل که کانسپت انها خیلی از زمانشان جلوتر بود ! در اواخر دهه ی 70 تیم اسکانک ورکز پس از برنده شدن برنامه ی XST به سرعت می تاخت , و سرگرم بررسی و پردازش اطلاعات بدست امده از پرنده ی دست ساخته ی شان , اثبات گر تکنولوژی Have Blue بود . پرنده ای با ظاهر پیکانی شکل که مستقیما بر اساس مدل کامپیوتری انها hopeless diamond که برگ برنده ی شان بود , طراحی شده بود . در نهایت موفقیت هواپیمای اثبات گر Have Blue دست اور چشم گیر F-117A Nighthawk را در پی داشت . اما یک تصمیم مهم دیگر نیز در نیروی هوایی وجود داشت که باید قبل از تایید طرح نهایی گرفته می شد . در میانه ی میدان 2 نمونه ی پیشنهادی هواپیمای تاکتیکی پیشرفته ATA وجود داشت که اسکانک ورکز پس ار برنده شدن برنامه ی ATX و انجام تست ها روی Have Blue , در مقابل نیروی هوایی قرار داده بود . ATA-A در ابعاد یک جنگنده با 450 مایل برد عملیاتی بود , با یک خلبان و حدود 5 هزار پوند ظرفیت حمل . ATA-B یک بمب افکن منطقه ای بزرگتر بود که برد عملیاتی ان 1150 مایل بود , 2 سرنشینه بود و می توانست 10 هزار پوند سلاح هدایت پذیر نقطه زن حمل کند . ATA-B حتی از سوی اسکانک ورکز به عنوان مستعد جانشینی بمب افکن بال متغییر F-111 Aardvark مطرح شد . در انتها نیروی هوایی پیشنهاد ارزانتر و کم ریسک تر را برگذید , هواپیمای کوچتر ATA-A , چرا که انها مایل بودند تا با بودجه ی سیاه این برنامه بتوانند به تعدادی جت تولید کنند تا ما حصل برنامه تاثیر گذار و ارزشمند باشد . نتیجه ی این تصمیم کلیدی F-117A Nighthawk بود که امروزه نیز به همین نام شناخته می شود . Ben Rich ابداع کننده و عنصر محرک تیم مدیریتی اسکانک ورکز , که به عنوان طراح هواپیماهای افسانه ای استیلث و پدر بزرگ طراحی استیلث شناخته می شود , مدتی بعد به نیروی هوایی بازگشت , این بار یه عنوان فرماندهی استراتژیک هوایی , و طراحی یک نمونه ی بهینه سازی شده از بمب افکن تهاجمی بزرگتر انها ATA-B را بر عهده شان گذاشت . نیروی هوایی و دولت کارتر که به شکل بحث برانگیزی برنامه ی B-1A را لغو کرده بود که بخش مهمی از دلایل ان پیشرفت های ذکر شده در تکنولوژی استیلث بود , ایده ای مشابه بن ریچ داشتند . در حقیقت دولت کارتر که اعتقاد عمیقی به تکنولوژی استیلث داشت قول بازگشت مجدد این برنامه را داده بود , متحمل دردسرهای زیادی برای لغو کردن برنامه ی جنجالی B-1A شد و حتی نتوانستند به خبرنگاران و رسانه ها توضیح دهند که در حال کار و تمرکز ویژه بر روی یک تکنولوژی خط شکن که تغییر دهنده ی میدان بازی خواهد بود هستند , چرا که تکنولوژی استیلث و تمام موارد مربوط به ان در ان زمان به شدت طبقه بندی شده بود . پس از انکه اجماع حاصل شد که بمب افکن استیلث یک گزینه ی راهبردی مناسب و امکان ساخت ان فراهم است , شروع حرکت این برنامه تقریبا بلافاصله اغاز شد . نیروی هوایی به دنبال چیزی برای جایگزینی اف-111 نبود , بلکه به دنبال هواپیمایی برای جایگزینی برای پروژه ی به تازگی لغو شده ی B-1A و حتی سلطان کهنه کار دهه ی پنجاهیشان B-52 بودند . انها خواستار یک بمب افکن سنگین , برد بلند و با قابلیت اختفا و بقا پذیری بالا بودند و همچنین می خواستند این بمب افکن همچون پرنده ی کوچک Have Blue در برابر رادار ها نامرئی باشد . دهه ی جدیدی اغاز شده بود و برنامه با نام بمب افکن با فناوری پیشرفته (ATB) به حرکت خود ادامه داد . طرح های دو رقیب به مرحله ی فینال رسید تا یکی از انها برنده ی نهایی باشد . همان 2 رقیبی که برنامه ی XST را به انجام رسانده بودند , نورث روپ و لایکهید , یکبار دیگر رویاروی یکدیگر قرار گرفته بودند , اما این بار در یک معرکه ی بزرگ , چه از لحاظ فیزیکی و چه اقتصادی . نیروی هوایی به دنبال به خدمت گرفتن 132 فروند بمب افکن استیلث در طی قریب 20 سال بود . هر دو رقیب به خوبی می دانستند که هر کدامشان که برنده ی این برنامه شوند به لحاظ تئوری تمامی ناوگان بمب افکن سنگین نیروی هوایی را از 1990 تا هزاره ی پس از ان را به نام خود می زد , و حتی شاید تا ابد ! با در نظر گرفتن ابعاد هواپیما و تعدادی که نیروی هوایی به دنبال به خدمت گرفتن ان بود هر دو تیم سازندگان دیگری را برای تولید به همکاری گرفتند . اسکانک ورکز با Rockwell که به تازگی برنامه ی B-1A را از دست داده بود همراه شد , و نورث روپ به همراه بوئینگ تیم خود را تشکیل داد . نورث روپ هنوز از برنده شدن لاکهید در برنامه ی XST که به ان اجازه داده بود با ساخت F-117A عنوان سازنده ی اولین بمب افکن استیلث را از ان خود کند دچار تلخ کامی بود . علاوه بر ان , توانایی نورث روپ برای طراحی یک هواپیمای کم پیدا در طی نیم دهه ی قبل از ان یا در واقع از بعد از پروژه ی XST دچار یک جهش کوانتومی شده بود . به مدد مدل سازی های کامپیوتری و تحقیقات بیشتر , نورث روپ یکی از باور ناپذیر ترین و فهم ناپذیر ترین هواپیماهای همه ی تاریخ را به میدان فرستاد , هواپیمای ازمایشی نظارت بر میدان نبرد BSAX , که به نام معروف تر Tacit Blue شناخته می شود . این نسخه ی تجربی و استیلث از "اتوبوس مدرسه ی فضایی ها" , با بال هایی که فناوری هایی را به اثبات می رساند مه نتیجه ی انها را امروز در دنیای اطرافمان می بینیم , حدود 30 سال پس از اولین پرواز ان . در سمت دیگر رینگ مبارزه ی بمب افکن تاکتیکی پیشرفته اسکانک ورکز قرار داشت , که نسبت به نورث روپ تجربه ی خیلی بیشتری در به تولید رساندن و کار کردن با عجایب پیرامون یک هواپیمای استیلث عملیاتی داشت . کانسپت ها و تنها یک اثبات گر یک چیز بود , ساختن یک هواپیمای کم پیدا که به لحاظ اقتصادی به صرفه باشد , به پرواز در اوردن و تعمیر و نگه داری از ان در مقیاس انبوه به کلی تجربه ی تخصصی متفاوتی بود . نیازمندی ها برای سوپر بمب افکن جدید اشکارا قابل توجه بود . هواپیما می بایست با حمل 20 تن بمب و بدون سوخت گیری مجدد برد 6 هزار مایل را طی میکرد . همچنین داشتن بازتاب راداری بسیار ناچیز به طور ویژه مورد توجه قرار گرفته بود و سایر اقدامات لازم برای کاهش کشف پذیری نیز در دستور کار قرار داشت , از جمله پوشاندن یا از بین بردن رد حرارتی مادون قرمز نیز باید در طراحی ایرفریم گنجانده می شد . این نیازمندی های منحصر به فرد , به همراه قدرت پردازش رایانه ای که در ان زمان در دسترس بود , و واقعیت های ساده و قدیمی فیزیک , تیم ها را به حرکت و سرمایه گذاری در مسیر های طراحی مشابه رهنمون ساخت . در حقیقت در طول فاز طراحی برنامه یک مقام وزارت دفاع درگیر با دفتر طراحی ATB پنتاگون مدلی از کانسپت لاکهید را مشاهده کرد در حالی که در تاسیسات اسکانک ورکز در بوربانک بود و از انها سوال کرد چگونه توانسته اند به نسخه ای از طرح نورث روپ دست یابند ؟! ترکیب برد بلند , ظرفیت حمل زیاد و الزامات کم پیدایی باعث شده بود دو تیم روی فضای مشابهی اقدام به طراحی و پردازش کنند . این همچنین نشانه ای از این است که در ان زمان حقیقتا طراحی هواپیمایی با این توانایی ها و خواسته های ایرودینامیکی چگونه و چه حد چالش بر انگیز بوده است . بدون در نظر گرفتن شباهت ها , هر کدام از هواپیما ها واقعا منحصر به فرد بودند . طرح لاکهید با کد Senior Peg و طرح نورث روپ با کد Senior Ice نام گرفت . Senior Peg کاملا محصولی مربوط به همان مقطع زمانی بود که اسکانک ورکز ارائه داده بود , همراه بسیاری از ویژگی های نایت هاوک که گسترش پیدا کرده و با یک پلت فرم بال پرنده ترکیب شده بود . شیشه های کاکپیت ان چند وجهی شده بودند . بخش بالایی بدنه مسطح بود و یک صفحه ی شبکه ای ورودی های هوا را می پوشاند . بال ان شبیه پهپادهای مدرنی بود که امروزه می بینیم و زاویه ی عقب رفتگی ان از بخش جلویی بدنه کم تر بود . با این حال چیزی که طرح لاکهید را نسبت به رقیب متمایز می کرد سکان کوچک V شکلی بود که در انتهای یک دم باریک قرار داشت . کانسپت دارای ظاهر عجیبی بود ولی در واقع بازتابی از راهبرد طراحی لاکهید بود , اینکه هواپیما را به کوچکترین و ارزان ترین حالتی بسازیم که کف نیازمندی های مطرح شده در برنامه را نیز پوشش دهد . به بیان دیگر , لاکهید فکر می کرد نیروی هوایی مزیت های عددی را به قابلیت های اضافی ترجیح می دهد , همان گونه که تیم چنین انتخابی را در ارائه ی ATA-A و ATA-B به نیروی هوایی در چند سال قبل از ان دیده بود . در همین حال نورث روپ به کار غیر قابل درکی که همیشه انجام میداد ادامه داد , بهبود دادن طراحی یک خم استیلث , و تصمیم گرفت تا یک بال پرنده ی غول پیکر عجیب و غریب بسازد . چیزی که Jack Northrop , بنیان گذار کمپانی , دیوانه وار برای حدود نیم قرن شیفته ی ان بود . گفته شده هنگامی که تیم مدیریتی نوث روپ مدلی از بمب افکن استیلث را به جک که در اواخر عمرش وضع سلامتی رنجوری داشت نشان دادند , او با لذت گریه کرد . بال پرنده حقیقتا تبدیل به "موبیدیک" جک نوث روپ شده بود , و قدرت پردازشی کامیوترهای مدرن در نهایت ان را با بال های فوقالعاده کارامد شکار کرده بود , اما تا حدی باطراحی ناپایدار . سیستم پرواز با سیم , رایانه ای بود که فرمان های خلبان را تفسیر می کرد و سپس برای سطوح کنترلی مشخص می کرد تا به ترتیب چه کاری را انجام دهند تا نتیجه ی مورد درخواست ارائه گردد . در حالی که این هواپیمای ذاتا ناپایدار همواره در سمت درست قرار بگیرد , این امر باعث می شد تمام مشکلات مرتبط با پایداری که چنین طراحی با ان دست به گریبان بود از میان بروند . بال پرنده ی بزرگ کمپانی نورث روپ Senior Ice نام گرفته بود این کانسپت ظرفیت حمل مازاد و بردی بیشتر از انچه در نیازمندی های برنامه قید شده بود را فراهم می کرد . علاوه بر ان به دلیل اینکه هواپیما بزرگتر بود و سطوح کنترلی اش مساحت خیلی بیشتری داشتند , طرح نورث روپ یک بال پرنده ی کامل و واقعی بود (بر خلاف طرح لاکهید که نیازمند دم و سکان وی شکل بود) , که ان را از هرگونه دم و سکان عمودی بی نیاز می کرد . بر اساس برخی گزارش ها شکاف elevon ها روی بال ها , به همراه تنظیمات قدرت دیفرانسیل , طرح نورث روپ را قادر می سازد تا کاهش پایداری سمت و کنترل yaw (انحراف افقی) به دلیل فقدان دم , را جبران کند . تیم نورث روپ با جامه ی عمل پوشاندن به بزرگترین ارزوی موسس کمپانی انرژی زیادی گرفته بود , انها عزمشان را جزم کرده بودند تا دوباره عرصه ی رقابت را به لاکهید واگذار نکنند . رقابت بین 2 کمپانی شامل , داکیومنت هایی که ویژگی های طراحی هایشان را به صورت تئوری با جزئیات کامل تشریح و تفسیر می کرد و مجموعه ای از تست های تونل باد بود که در نهایت در می 1981 در pole off خاتمه یافت , درست همانند روال برنامه ی XST . در انجا مدل هایی از هر دو طرح در برابر امواج رادار در باند های مختلف و از زوایای مختلف تست شدند . برخی گفته ها حاکی از ان که تعدادی تست پروازی نیز از یکی از اثبات گرهای یکی از کمپانی ها گرفته شده است . هر دو تیم به طرح هایشان بسیار افتخار می کردند اما رقابت نسبت به XST که چند سال قبل اجرا شده بود بسیار نزدیک تر دنبال می شد . بالاخره نتایج اعلام شد , نورث روپ برای ساخت بمب افکن پیشرفته انتخاب شد . لایکهید گمان می کرد در تست های راداری مچ نورثروپ را خوابانده است و همچنین طرحی ارزانتر ارائه داده که با توجه به تجربیاتی از نایت هاوک بدست اورده ریسک های بسیار کمتری دارد فلذا با نتیجه ی اعلام شده مخالفت کرد . نوثروپ شکایت لاکیهد را رد و تیم مدیریتشان بیان داشت نه تنها سینیور ایس دارای سطح مقطع راداری کمتری بوده بلکه راندمان و قابلیت های بیشتری را در تست ها از خود نشان داده است . طرح بدون دم نوثروپ بهره وری بیشتری داشت , طبق انچه ادعا شده 5 تا 10 درصد به لحاظ کارایی ایرودینامیکی , و ارائه ی راه حل برای کاهش بازتاب راداری , که در برنامه ی XST این روش ابداع شده بود و در Tacit Blue به بلوغ رسیده بود , عملکرد بهتری ثبت کرده بود . همچنین در قرار گیری برابر چند باند راداری هم زمان نتایج بهتری از خود نشان داده بود . همچنین این توانایی رادار گریزی " broadband " , اگر چه در بعضی زوایا در برابر برخی باند های فرکانسی در انحراف امواج کارایی کمتری داشت , تصور می شد در برابر پتانسیل راداری اینده ی دشمنان برای کشف اهداف رادارگریز بتواند مقاومت بیشتری از خود نشان دهد . نوث روپ همچنین وقتی که پای یکپارچه سازی سنسور ها با طرح اش به میان می امد بر لاکهید برتری داشت . Tacit Blue یک پلتفرم نظارتی تقریبا نامرئی در دید رادارهای بود . نورثروپ گام بلندی برداشته بود نه فقط اینکه کشف هواپیما را سخت کند , بلکه انتشار راداری از Tacit Blue را تقریبا به حد غیر قابل کشف رسانده بود . این با توجه به اینکه ATB در برابر ارایه های راداری عظیم و قدرتمندی به میدان فرستاده می شد یک مزیت بسیار مهم بود . داشتن تکنولوژی استیلث بی خاصیت می شود اگر انتشار راداری شما مکان یا حتی محدوده ی حضور شما را لو دهد . این به صورت استعاری مانند این است که شما در وسط یک زمین فوتبال به صورت نامرئی حضور داشته باشید درحالی که از شدت بلند جیغ زدن حنجره ی خود را پاره میکنید , همه متوجه حضور و مکان شما می شوند به رغم اینکه شما را نمی بینند . ممکن است پیدا کردن شما کمی سخت باشد اما با وجود کسانی که در میانه ی میدان هشدار و اطلاع می دهند طولی نمی کشد که لو می روید . بال پرنده ی نورث روپ از هواپیمای لاکهید بزرگتر بود , ظرفیت حمل و برد بیشتری هم داشت , و البته گران تر هم بود . خیـــــــــلــــــــی گران تر . لاکهید تخمین زده بود پس از قرار گرفتن Senior Peg در خط تولید بهای هر فروند 200 میلیون دلار تمام شود (به ارزش ان زمان) . عددی که تیم بن ریچ در اسکانک ورکز پس از به خط تولید بردن نایت هاوک خیلی در مورد ان مطمئن بودند . پیشنهاد نورثروپ حدود 2 برابر این رقم بود . و این هنوز مربوط به اوایل دوره ی ریگان بود , زمانی که هزینه های دفاعی در حد یک سوپر نوا ( ابرنواختر – مرگ همراه با انفجار عظیم یک ستاره ی بسیار پر جرم-مترجم ) بود . در طول این دوره که بزرگترین سرمایه گذاری های نظامی امریکا در ان انجام شد , وزارت دفاع دیگر مشتاق راه حل های مقرون به صرفه نبود . انها خواهان قابلیت های افراطی حتی با صرف هزینه های سرسام اور بودند . بنابر این همان گونه که امروز بدان واقفیم نورثروپ برای ساخت بمب افکن B-2 برگزیده شد . با نگاهی به گذشته این خیلی سخت است که بگوییم نیروی هوایی انتخاب درستی انجام داد . B-2 گنجینه ی امریکاست اما موجودی این هواپیما تنها 20 فروند است , که اکثریت انها هم در حال طی کردن دوره های تعمییر و نگه داری , رزرو برای اماده باش اتمی , یا ارائه ی وظایف ازمایشی در زمان های مختلف هستند . نیروی هوایی نیازمندی های فراست مدارانه سطح پایینی را در برنامه ی ATB وارد کرده بود , که نتیجه ی ان به صورت وزن بیشتر و پیچیدگی زیاد در طراحی B-2 خود را نشان داد . این امر همچنین ارتقاع پروازی در نظر گرفته شده برای هواپیما را از 60 هزار پا به 50 هزار پا تنزل داد . علاوه بر این دولت ریگان طبق وعده ی انتخاباتی اش B-1 را با سرعت محدودی در خط تولید قرار داد , البته نسخه ی نسباتا رادار گریز ان را تحت عنوان B-1B , بنابر این هیچ نیاز مهم و فوری به ATB وجود نداشت و بودجه ای که صرف ATB شد می توانست برای بمب افکن در دسترس تر B-1B هزینه شود . مساله ی بعدی بی تجربگی نوثروپ در به تولید انبوه رساندن یک هواپیمای استیلث بود . این هواپیما پیچیده ترین هواپیمایی بود که در طول تاریخ ساخته شده بود , با هزاران قطعه ای که با هیچ هواپیمایی که قبل از ان ساخته شده بود مشترک نبود . بیش از 3500 پیمانکار فرعی کامپونت ها را برای این برنامه برای نورثروپ فراهم می کردند , که همچنین پیچیدگی لجستیکی خط تولید را نیز افزایش می داد . در اثر موانع موجود قیمت هر فروند از این بمب افکن نرخ صعودی گرفت . و این امر با این حقیقت که تولید B-1B در حال بلعیدن سریع و نگران کننده ی بودجه ی نیروی هوایی بود توامان شده بود , و حال انکه نشانه های روشنی از اینکه جنگ سرد در حال ذوب شدن است نمایان شده بود که همگی کنگره را واداشت تا سفارش خرید B-2 را به 75 فروند محدود کند . این کار بهای هر فروند از این بمب افکن را به میزان سرسام اور یک میلیارد دلار برای هر فروند رساند . در ان زمان که جنگ سرد رو به پایان و پرچم های صلح در حال افراشته شدن بود , تعداد نهایی خرید B-2 توسط کنگره به 21 فروند کاهش یافت . این تصمیم بهای هر فروند از این بمب افکن را به رقم اعجاب اور 2 میلیارد و 200 میلیون دلار برای هر فروند کشاند ! این تقریبا برابر بهای کلی ساخت مجموعه ی Wynn Resort در لاس وگاس است ! در بازگشت به امروز امریکا را در حالی که نیاز مبرم به یک پلتفرم استیلث سنگین دارد می یابیم . در حالی که تمرکز راهبردی از خاورمیانه به اقیانوس ارام در حال انتقال است , در جایی که فاصله خودش یکی از دشمنان است , و چین در حال تبدیل شدن به بزرگ ترین تحدید در منطقه است . در نهایت اولویت نیروی هوایی دست یافتن به یک هواپیمای چند ماموریته ی استیلث برد بلند شده . این برنامه ی نیمه سری همانند پیشینیان خود به نام های مختلفی خوانده می شود . در اصل 2018 Bomber نام گرفته بود , سپس به Next Generation Bomber نامیده شد و اکنون Long Range Strike Bomber " LRS-B " خوانده می شود . ////////پیوند//////// این هواپیما چیزی بیش از ماموریت های ضربتی صرف را انجام خواهد داد . پیشبینی می شود LRS-B قادر به جرای عملیات ضربتی عمیق , نفوذ و شناسایی دورایستا , جمع اوری اطلاعات الکترونیک , شبکه و انتقال اطلاعات , حمله ی دورایستا , بازدارندگی اتمی , و وظایف اخلال و جمینگ احتمالی باشد . اگر نیروی هوایی به درستی این برنامه را اجرا کند نسخه های متفاوت LRS-B این پتانسیل را خواهند داشت که مامورت های دیگر را نیز به خوبی انجام دهند . به دلایل زیادی LRS-B برای فرماندهان نیروی هوایی تبدیل به پرده ای شده تا بتوانند وحشی ترین رویاهای خود را بر ان بنگارند , و این ها شامل این مهم است که سرنشین دار بودن باید از جمله اپشن های این هواپیما باشد و نیز نسباتا مقرون به صرفه باشد . چیزی که در موردخصوصیات LRS-B بسیار جالب است این است که نیازمندی های فیزیکی که برای این برنامه اعلام شده بیشتر به پرنده ی ناکام لاکهید Senior Peg شباهت دارد تا پرنده ی افسانه ای نورث روپ B-2A Spirit . به عنوان مثال , LRS-B از B-2 کوچکتر خواهد بود و ریسک های کمتری از انچه B-2 در چند دهه قبل داشت در پی خواهد داشت . علاوه بر این گفته می شود که LRS-B ظرفیت حمل سلاح کمتری خواهد داشت , در حدود 30 هزار پوند در مقایسه با 50 هزار پوند در مورد B-2 . همچنین 20% برد کمتری خواهد داشت و نسبت به B-2 از قطعات از پیش موجود بیشتری استفاده خواهد کرد . طراحی ان ماجولار خواهد بود لذا قابلیت های مختلف برای انجام ماموریت های مختلف به ان قابل افزودن خواهد بود و انجام اپگرید در طول مدت خدمتش هزینه های کمتری را در پی خواهد داشت . نیروی هوایی در تلاش است تا بمب افکن جدیدش را با الزامات اساسی حداقلی بخرد تا در نتیجه ی ان تیراژ تولیدی افزایش یابد که طبیعتا به کاهش قیمت هر واحد بیانجامد . این دقیقا همان چیزی ست که اولویت اسکانک ورکز در کانسپت Senior Peg بود , قماری که باعث شد امکان ساختن جد LRS-B را از دست بدهد . با در نظر داشتن تمام این موارد , سوال مهمی که به ذهن خطور می کند این است که : ایا نیروی هوایی حدود 30 سال پیش تصمیم درستی در مورد برگزیدن بمب افکن استیلث نورثروپ بجای Senior Peg گرفت ؟ در ان صورت ایا امریکا تنها مالک همین 20 فروند بمب افکن فعلی می بود ؟ (1 فروند در اثر سانحه ای در گوام از بین رفت) اگر نیروی هوایی انتخابی کم ریسک تر و به مراتب ارزان تر می کرد , که البته به لحاظ بصری کمتر قابل توجه بود , ایا امروز کماکان نیاز به LRS-B وجود داشت ؟ اغلب وقتی فردی نگاهی به ان رقابت بزرگ تسلیحاتی که در گذشته انجام شد می اندازد , با صرف توجه به کانسپت ها و نه گمانه زنی ها , بازنده در نظرش فریبنده تر می اید تا برنده ! اگر چه B-2 ماشینی شگفت انگیز است , و در واقع می بایست به دلیل کمیاب بودن و توانایی های منحصر به فرد و در معرض خطر قرار دادن دشمنان در هر زمان از هر نقطه ای از کره ی خاکی به عنوان گنجینه ای ملی در نظر گرفته شود , اما ممکن است با نگاه به گذشته انتخابی سبکسرانه به نظر اید با توجه به اینکه امریکا هم اکنون نیازمند ویژگی های عمومی مشابهی ست و با قیمت پایه ای که اسکانک ورکز چند دهه قبل پیشنهاد داده بود (البته به لحاظ قیمت خیلی مقایسه ی صحیحی نیست چرا که ارزش دلار در طی چند دهه ی اخیر تغییرات قابل توجه داشته - مترجم) ممکن است فرصت هایی که Senior Peg فراهم می کرد مدت ها قبل از دست رفته باشند , اما بیایید دست کم از گذشته بیاموزیم . ////////////////////////////////////////// منبع شادی ارواح شهدای گمنام صلوات کلیه ی حقوق برای نویسنده و انجمن میلیتاری محفوظ است Military.ir
  12. تنها فیلم رنگی موجود از حمله به پرل هاربر-جنگ جهانی دوم Dec. 7, 1941   [aparat]zcnjU[/aparat]
  13. شکار های پهپاد چینی CH-4 در عراق   [aparat]ZA4bw[/aparat]
  14. تصاویری از انفجار مهیب بمب های FAB-500 در سوریه   [aparat]kEtSL[/aparat]   انهدام تونل تروریست ها توسط ارتش - حومه ی دمشق   [aparat]e6UQg[/aparat]
  15. پیشروی ارتس در منطقه ی سیلوی گندم حماه-سوریه Jan 14, 2016   [aparat]Wul47[/aparat]   پرواز ارتفاع پست سوخو-34 در لاذقیه - سوریه Jan 12, 2016   [aparat]BvZ93[/aparat]  
  16. عملیات ارتش در راشدین، غرب حلب - سوریه Jan 11, 2016   [aparat]1gr5G[/aparat]
  17. پایگاه Stanley R. Mickelsen برنامه ی Safeguard یک پروژه ی دفاع ضد بالستیک ایالات متحده بود که در نظر داشت تا از سایت های موشک های بالستیک قاره پیمای اتمی Minuteman امریکا در برابر حملات محافظت کند ، که در نتیجه به حفظ قابلیت بازدارندگی و تهاجمی اتمی امریکا در میدان نبرد می انجامید . هدف اصلی این برنامه ایجاد سدی در برابر تعداد کم موشک های قاره پیمای چینی ، حمله ی محدود شوروی و سایر حملات بالستیک محدود بود . یک حمله ی تمام عیار و گسترده ی موشکی از سوی شوروی با توجه به محدودیت های این سامانه به سادگی توان عبور از ان را داشت . طراحی ان به ان اجازه می داد تا به صورت تدریجی ارتقا پیدا کند و در طی زمان یک پوشش ضد بالستیک با توان محدود را بر فراز کل خاک امریکا بگستراند . سیفگارد حاصل ارتقا و توسعه ی گسترده ی سامانه ای بود که قبلا توسط Bell Labs در اواسط دهه ی 50 میلادی تحت عنوان Nike Zeus طراحی شده بود . با شروع دهه ی 60 کاملا اشکار شده بود که زئوس در برابر حملات پیچیده که همراه دیکوی ها و فریب دهنده ها خواهد بود کاملا ناتوان است. بر این اساس سامانه ی جدیدی با نام Nike-X طراحی شد که قابلیت مقابله و دفاع علیه صد ها کلاهک اتمی و چندین هزار دیکوی را داشت ، اما هزینه های ساخت ان نجومی بود . به دنبال جایگزینی قابل اجرایی شدن ، پروژه ی Sentinel ایجاد یک پوشش ضد بالستیک محدود که توان مقابله یا حملات سبک را داشته باشد را مورد بررسی قرار داد . برنامه ی سنتینل در 1968 وارد فاز ساخت شد اما در ادامه درگیر طوفانی از اعتراضات به واسطه ی جانمایی پایگاه های ان در مناطق حومه ی شهر ها شد . در مارچ 1969 رئیس جمهور جدید ریچارد نیکسون اعلام کرد که سنتینل کنسل خواهد شد و تنها به حفاظت از سایت های موشکی محدود خواهد شد ، فلذا پایگاه های ان در فواصلی بسیار دور از مناطق شهری و غیر نظامی مستقر می شود. مباحثات پیرامون دفاع ضد بالستیک از تاسیسات موشکی قاره پیمای استراتژیک امریکا برای یک دهه تا زمان اعلام وجود برنامه ی سیفگارد ادامه داشت، و استدلال ها در برابر چنین سامانه ای در محافل نظامی و غیر نظامی به خوبی شناخته شده بود. مهمترین بحث محافل نظامی در برابر سیفگارد این بود که با ساخت این سامانه ی ضد بالستیک در شوروی نیازی به ساخت موشک های جدید تر و توانا تر برای مقابله با ان ایجاد می شود و رقابت اتمی سرعت و التهاب بیشتری می گیرد. نیروی هوایی نسبت به نیروی زمینی تمایل بسیار بیشتری برای اضافه کردن تعداد بیشتری موشک بالستیک قاره پیما به زرادخانه ی خود داشت ، و از این روی از سال های دهه ی 50 شروع به لابی گری علیه نیروی زمینی کرده بود. در مجامع عمومی در اواخر دهه ی 60 ایده ها و نظرات ضد نظامی گری و مخالف جنگ در میان عموم رایج شده بود ، و در دوره ی انجام مذاکرات محدودیت تسلیحات استراتژیک " Strategic Arms Limitation Talks " فی مابین شوروی و امریکا ، کل این مفهوم مورد تمسخر قرار گرفت. سیفگارد توسعه پیدا کرد تا مخالفان را ارام کند ، اما استقرار جدید ان تنها مخالفت های بیشتر را در پی داشت. نیکسون با مخالفت ها و اعتراضات گسترده و شکایات در مورد عملکرد محدود این سامانه رو به رو شد، و دلایل انجام این کار موضوع بحث میان مورخان و مفسران سیاسی باقی ماند. در دوره ی برنامه ی سیفگارد ، گفت و گو ها میان امریکا و شوروی که ابتدا توسط جانسون شروع شده بود ادامه پیدا کرد. پیمان موشک های ضد بالستیک " Anti-Ballistic Missile Treaty " در 1972 هر کدام از امریکا و اتحاد جماهیر شوروی را محدود به 2 سایت ضد بالستیک کرد. در پی ان برنامه ی سیفگارد به 2 سایت در شمال داکوتا و مانتانا محدود شد ، و سایت میسوری نیمه کاره رها شد و سایر سایت های برنامه ریزی شده کنسل شد. کار ساخت 2 سایت مورد تصویب تا 1974 داشت ، در این زمان یک پیمان جدید میان 2 کشور هر کدام را به در اختیار داشتن یک سایت ضد بالستیک محدود کرد. سایت مانتانا با اینکه کار نصب رادار اصلی ان تا حدی اجرا شده بود نیمه کاره رها شد . سایت باقی مانده در شمال داکوتا ، پایگاه Stanley R. Mickelsen در 1 اپریل 1975 اغاز به کار کرد و تا 28 سپتامبر 1975 با تمام توان وارد چرخه ی عملیاتی شد. اما اندکی بعد کمیته ی تخصیص مجلس " House Appropriations Committee " رای به از کار انداختن ان داد . پایگاه در 10 فوریه ی 1976 تعطیل شد . تاریخچه : Nike Zeus اولین پدافند ضد موشکی در برابر موشک های بالستیک قاره پیما در 1955 توسط ارتش امریکا Nike II نام گرفت (نایک : الهه ی پیروزی) . این سامانه بر پایه ی ارتقا و تغییرات اعمال شده در موشک زمین به هوای Nike B ساخته شده بود که به صورت اساسی و گسترده شامل بهبود رادار ها و کامپیوتر ها بود که به ان امکان کشف هواگرد های بازگشتی به جو و کسب اطلاعات و ردیابی ان تا زمانی که به ارتفاعی برسد که توسط ان رهگیری و سپس علیه ان اجرای اتش شود را میداد و زئوس دارای قابلیت مدیریت ترافیک محدودی بود (امکان کشف و رهگیری تعداد محدودی از اهداف را داشت) ، طراحی و توانایی های ان به ان اجازه می داد در یک بازه ی یک ساعته تنها با تعداد انگشت شماری از تهدیدات مقابله کند. محاسبه شده بود در صورت شلیک تنها 4 موشک در یک بازه ی 1 دقیقه ای یکی از کلاهک ها در حالی که سامانه سعی در نابودی 3 فروند دیگر دارد بدون هیچ مقابله ای از سد این سامانه عبور خواهد کرد ، که حمله به پایگاه قرار گیری زئوس را نسبتا ساده می کرد. در اواخر دهه ی 50 نسل جدیدی از کلاهک های اتمی گرما هسته ای (انفجار همجوشی با چاشنی شکافت - thermonuclear ) وزن سرهای جنگی را از 3000 کیلوگرم در مورد موشک قاره پیمای R-7 Semyorka که بخش اصلی زراد خانه ی بالستیک قاره پیمای شوروی در ان زمان را تشکیل می داد ،به حدود 1000 کیلوگرم کاهش یافت ، و حتی کاهش به کمتر از این میزان نیز قابل دست یابی شد. کلاهک های امریکایی W47 که توسط موشک های UGM-27 Polaris حمل می شدند تنها 330 کیلوگرم وزن داشتند . این بدین معنی بود که موشک های بسیار کوچکتری قادر می شدند این کلاهک های جدید را به فواصلی یکسان با موشک ها و کلاهکهای قبلی پرتاب کنند، این امر به میزان خیلی زیادی کاهش هزینه ی هر فروند موشک قاره پیما را در پی داشت، و انها را نسبت به بمب افکن های استراتژیک یا هر سامانه ی حامل دیگری با فاصله ی قابل توجه اقتصادی تر می کرد. هنگامی که نیکیتا خروشچف با خشم و غرور اعلام کرد که اتحاد جماهیر شوروی در حال ساخت موشک های جدیدی همانند سرعت تولید "سوسیس" است ، پاسخ امریکا تولید ICBM (موشک بالستیک قاره پیما) های بیشتر بود ، به جای تلاش در دفاع در برابر موشک های شوروی توسط سامانه ی زئوس . علاوه بر این مشکلات ، با کاهش قابل توجه وزن کلاهک ها ، موشک های موجود ظرفیت حمل مازادی داشتند که می توانست برای حمل انواع فریب دهنده های راداری (دیکوی) مورد استفاده قرار گیرد، که ثابت شده بود زئوس قادر به تمیز دادن انها از کلاهک های واقعی نیست . ارتش محاسبه کرده بود 20 فروند موشک زئوس می بایست شلیک شود تا از انهدام یک فروند موشک اطمینان حاصل شود . موشک سامانه ی Nike Zeus B خانواده ی موشک های نایک . Zeus B در مقابل هرکولس و اژاکس رادار اکتساب هدف سامانه ی نایک زئوس Nike-X در مواجهه با این مشکلات ، هر 2 دولت ایزنهانور و کندی روی به سازمان تازه ایجاد شده ی ARPA برای پیشنهاد راه حل اوردند . ARPA نتیجه گیری کرد که از انجایی که دیکوی ها سبک تر از سر جنگی اصلی هستند انها هنگام ورود به لایه های پایینی جو خیلی سریع تر سرعتشان را از دست می دهند . انها پیشنهاد دادند که از سامانه ای با موشک هایی کم برد تر استفاده شود که قادر باشد تا زمان رسیدن کلاهک با ارتفاع کمتر از 100 هزار پا (30 کیلومتر) صبر کند و هنوز امکان واکنش داشته باشد ، در این ارتفاع دیکوی ها قابل فیلتر شدن هستند . با میل به نابودی موشک ها در ارتقاع قبل از 20 هزار پایی (6.1 کیلومتر) ، و با در نظر گرفتن سرعت 8 کیلومتر بر ثانیه که کلاهک ها در فاز ترمینال دارا خواهند بود تنها 2 تا 3 ثانیه برای رهگیری و نابودی هدف زمان باقی می ماند . انجام این امر نیازمند موشکی به شدت پر سرعت ، رادار های با پرفورمنس خیلی بالا و کامپیوتر های پیشرفته بود . در 1963 رابرت مک نامارا وزیر دفاع وقت توسعه ی اتی سامانه ی زئوس را لغو کرد و اعلام کرد بودجه ی این برنامه ی لغو شده به تحقیقات برای یک سامانه ی جدید اختصاص خواهد یافت ، این سامانه Nike-X نام گرفت . ساخت یک رادار ارایه فازی جدید و سیستم های کامپیوتری مرتبط با ان در سایت MAR-I واقع در سایت موشکی White Sands شروع شد . MAR امکان ردگیری صد ها کلاهک و درگیر شدن با انها توسط موشک های پدافندی را داشت ، این بدین معنی بود که شوروی می بایست برای نابودی و عبور از صد این سامانه صد ها موشک قاره پیما شلیک می کرد . و اکنون دیکوی ها دیگر یک مساله ی بغرنج نبودند . Nike-X دچار مجموعه ای از مشکلات شد که زئوس قبلا با ان دست به گریبان شده بود. اینبار شوروی دست به ساخت سامانه ی ضد بالستیک خود زده بود که شباهت زیادی به زئوس داشت . برای اطمینان از توان مقابله با ان ، نیروی هوایی شروع به تجهیز ICBM های خود با دیکوی ها کرد. اگر چه با نگرانی از اینکه شوروی نیز در اینده خواهد توانست سامانه ی پدافندی خود را تا سطح عملکردی همچون Nike-X ارتقا دهد ، انها در عوض شروع به استفاده از وارهد های سبک تر کردند ، و 3 تا از هر کدام را درون کلاهک موشک های خود جای دادند. این به این معنی بود که هر موشک بالستیک نیازمند 3 موشک پدافندی یا 6 فروند برای افزایش اطمینان از نابودی بود . هنگامی که محاسبات مشابهی برای Nike-X به اجرا رسید ، مشخص شد که انها نیاز مند در خدمت داشتن 7000 فروند موشک Sprint هستند ، و نسبت هزینه به عملکرد 20 به 1 به نفع شوروی خواهد بود. هنگامی که این امار و ارقام اعلام شد ، مک نامارا نتیجه گیری کرد بکار گیری نایک ایکس شوروی را به سمت ساخت ICBM های بیشتری سوق خواهد داد ، که ریسک جنگ را افزایش خواهد داد . از این روی وی با ساخت یک سامانه ی پدافندی با سطح توانایی و گستردگی Nike-X مخالفت کرد. Sprint missile http://www.aparat.com/v/JE1uh [aparat]JE1uh[/aparat] Sentinel با وجود تمام این مشکلات ، که مک نامارا نیز در تعدادی از گفت و گو های عمومی بدان ها اذعان داشته بود ، دولت لیندون جانسون زیر فشار شدیدی برای به راه اندازی یک سامانه ی ضد بالستیک بود. در 1966 کنگره رای به ارائه ی بودجه ای برای توسعه ی نایک ایکس داد ، البته مک نامارا استفاده از ان را نپذیرفت . با فرا رسیدن انتخابات در 1967 ، کاملا اشکار شده بود که این موضوع به یکی از بحث های داغ و مهم انتخاباتی بدل خواهد شد. مک نامارا گفت و گوهای محدودیت تسلیحات را با شوروی مطرح کرده بود تا سقفی برای تعداد سایت های پدافند بالستیک و کلاهک های اتمی تعیین شود ، اما کنفرانس Glassboro میان سران دولت های مذکور در نهایت به هیچ ختم شد. در اواخر 1967 کاملا روشن شده بود که شوروی هیچ توجه جدی به محدود سازی جنگ افزار ها ندارد ، و در حال ادامه دادن به استقرار سایت های پدافند بالستیک خود است. در سپتامبر چینی ها اولین بمب هیدروژنی خود را ازمایش کردند . مک نامارا و جانسون این رویداد به عنوان کلید حل مشکل غنیمت شمردند ، دفاع در برابر زراد خانه ی ICBM اتمی بسیار کم تعداد چین که هم از نظر فنی ممکن بود و هم به لحاظ مالی نسبتا به میزان چشم گیری ارزان تر بود . توسعه ی این سامانه مباحثات در جریان در این باره را خاموش می کرد ، و حتی در طولانی مدت این امکان وجود داشت که سطح قابلیت های این سامانه به سطح توانایی نایک ایکس ارتقا یابد. در 18 سپتامبر 1967 ، مک نامارا شروع برنامه ی Sentinel را اعلام کرد ، با 17 پایگاه که تمام خاک امریکا را پوشش می داد ، در حالی که حداکثر کمتر از 700 موشک پدافندی را به خدمت می گرفت ، مقدار پایه ای که برای برنامه ی نایک ایکس در نظر بود. نیکسون که با پیروزی خود در انتخابات این سیستم را به ارث برده بود ، دمکرات ها را متهم کرد که عمدا از برنامه ی ضد بالستیک صرفا به عنوان حربه ی انتخاباتی استفاده کرده اند . او همچنین با اعتراضات گسترده ای که به NIMBY (نه در حیاط پشتی خانه ی من) معروف بود مواجه شده بود که در اواخر 1968 به حد انفجار رسید که دلیل ان این بود که ارتش سایت ها موشکی را در مناطق حومه ی شهر ها مستقر کرده بود تا گسترش انها در اینده اسان تر باشد . ساکنان شهر ها با این مساله که یک موشک علیه یک بمب افکن دشمن که بر بالای سر انها در حال پرواز است شلیک شود می توانستند مدارا کنند ، اما با این ایده که یک موشک پدافندی اتمی برای نابودی یک موشک بالستیک اتمی در محل زندگی شان در ارتفاع کم یک انفجار اتمی به راه بیاندازد چندان احساس راحتی نمی کردند. پایگاه پدافندی در شمال داکوتا این بحث ها به میتینگی در حومه ی بوستون کشیده شد ، جایی که با وجود یک کولاک سنگین هزار تا 2 هزار تن از شهروندان نارضایتی عمیق خود را از این مساله ابراز داشتند . نمایندگان کنگره غرق در نامه هایی از موکلین خود شدند که در انها خواستار نقل مکان این پایگاه ها شده بودند . و اندکی بعد کنگره در اقدامی تهدید امیز تمام بودجه ی باقی مانده ی این سیستم را مسدود کرد. نیکسون اعلام کرد که تا زمانی که این سامانه مورد بررسی مجدد قرار گیرد کار ساخت ان تعلیق خواهد شد. Safeguard بررسی مجدد طرح در پی یک مجموعه گفت و گو های طولانی مدت بین نیکسون و مشاوران وزارت دفاع در 14 مارچ 1969 به اتمام رسید . کل کانسپت و تمام احتمالات جدید مورد بازبینی قرار گرفت . در این میان ایده ی سامانه ی پدافندی سنگین و گسترده ای شبیه Nike-X مورد توجه قرار گرفت ، اما Robert Laird (وزیر دفاع وقت) ظاهرا به همان نتیجه ای رسید که مک نامارا پیش از ان رسیده بود ، و بیان داشت سطح حفاظتی که این سیستم ارائه می دهد هزینه های ان را توجیه نمی کند. " ما به دنبال دفاع از شهر هایمان هستیم ، چیزی که نیاز به سامانه های بی نقص یا بسیار کم نقص دارد ، من حتی امکان ایجاد یک دفاع چند لایه را برای شهر هایمان مورد بررسی قرار دادم ، و دریافتم که حتی در خوش بین ترین پیش بینی ها ، با توجه به در نظر گرفتن بالاترین سطح فناوری ، به این معنی خواهد بود که ما باز هم دست کم 30 تا 40 میلیون نفر از شهروندانمان را از دست خواهیم داد ... اگر چه با ایده ی دفاع کم قابلیت از شهر ها نیز مخالفت شده است . هیچ نیازی به بکار گیری سیستمی نیست که تنها در شرایط ساختگی (نه انچه که در روز موعود واقعا با ان مواجه خواهد شد) بتواند کار کند . به ویژه با در نظر گرفتن این احتمال که در شرایطی احتمالی دشمن بازدارندگی شما را نادیده می گیرد. در چنین شرایطی اساسا موشک ها به چه کاری می ایند ؟ مساله ی اصلی این است که شما اطمینان حاصل کنید دشمن نمی تواند بازدارندگی شما را نادیده بگیرد (این جمله ای هست که خیلی جای بحث دارد به ویژه در مورد شرایط امروز ایران-مترجم). و این ایده ایست که نیکسون برگزیده . به جای به خدمت گرفتن سایت های پدافند بالستیکی که از شهر ها محافظت می کنند ، تفکر جدید بر این اصل استوار است که برای حفظ دیوار بازدارندگی این سامانه ها باید از خود سایت های موشکی استراتژیک محافظت کنند ، و از این امر اطمینان حاصل کنند که هیچ تفکر حمله ی محدودی راهی به ذهن دشمن نمی یابد . البته این به معنای یک اقدام کامل و بی نقص یا حتی نزدیک به ان نیست . هنگامی که شما در مورد حفاظت از توانایی های بازدارنده ی تان صحبت می کنید ، نیازی به بی عیب بودن نیست . تنها کافیست به قدری بتوانید از انها محافظت کنید که اقدام ثانویه ی تلافی جویانه ی شما به قدری عظیم و دهشتناک باشد که دشمن قبل از شلیک اولین موشک بار دیگر به فکر فرو رود . " نحوه ی عملکرد سیفگارد یک سامانه ی دفاعی 2 لایه بود . موشک های دور برد Spartan سعی در رهگیری اهداف در خارج از جو می کردند . این موشک های دور برد امکان محافظت از این منطقه ی وسیع جغرافیایی را فراهم می کردند . اگر اسپارتان در رهگیری و انهدام موشک مهاجم ناکام می ماند ، موشک بسیار سریع و با قابلیت بالا ولی کوتاه برد Sprint وارد کارزار می شد تا درون محدوده ی اتمسفر اقدام به نابودی هدف کند . هر 2 ی این موشک ها از سرجنگی اتمی بهره می بردند و متکی به نابودی یا اسیب جدی رساندن به کلاهک مهاجم از طریق انفجار یا تابش های رادیواکتیو قوی بودند . موشک اسپارتان از کلاهکی اتمی به قدرت 5 مگاتن و موشک اسپرینت از کلاهکی به قدرت 1 کیلوتن بهره می برد. سناریوی درگیری با اهداف بدین ترتیب پیش بینی شده بود : 1- شلیک موشک توسط دشمن توسط ماهواره های پروژه ی Defense Support توسط سنسور هایی که امواج مادون قرمز ساتع شده از موتور ICBM را تشخیص می دهند، کشف می شود . 2- در فاز میانی مسیر ، رادار های سامانه ی پیش اخطار تهدید بالستیک در منتها علیه نواحی شمالی کلاهک های مهاجم را شناسایی و اعلام اخطار می کند . 3- هنگامی که کلاهک ها به اهداف خود نزدیک می شوند در حالی که هنوز در محدوده ی فرا جوی قرار دارند رادار محیطی اکتساب هدف دوربرد سامانه ی سیفگارد انها را شناسایی می کند و اطلاعات دسته بندی شده را به رادار های بسیار دقیق تر و برد کوتاه ار سایت موشکی ارائه می کند . 4- هنگامی که کلاهک ها وارد برد رادار های سامانه های موشکی شدند ، سامانه ای کامپیوتری وابسته خط سیر رهگیری و زمان شلیک را محاسبه می کنند . تصویر هوایی از سایت سیفگارد Stanley R. Mickelsen موشک اسپارتان در جلو و اسپرینت در عقب تصویر رادار دوربرد محیطی اکتساب هدف PAR ، موسوم به PARCS هنوز در وضعیت عملیاتی قرار دارد اجزای سامانه سیستم سیفگارد از چند بخش اصلی تشکیل می شد ، رادار PAR ، رادار سایت موشکی ، لانچر های موشک اسپارتان ، لانچر های موشک اسپرینت ، لانچر های دور دست موشک اسپرینت. Perimeter Acquisition Radar (PAR) PAR یک رادار ارایه فازی پسیو بود که برای کشف کلاهک های موشک های مهاجم که از فراز منطقه ی قطبی شلیک می شدند مورد استفاده قرار می گرفت . هدف های احتمالی کشف شده توسط رادار PAR به رادار های سایت موشکی " MSR " و به فرماندهی دفاع هوافضایی امریکای شمالی ارسال می شد . ساخت 2 دستگاه از این رادارها در مرزهای شمالی ایالات متحده مورد نظر بود ، در مانتانا و شمال داکوتا . کار ساخت و ساز در هر دو محل مذکور شروع شد اما به دلیل پیمان موشکی ضد بالستیک ، تنها کار ساخت سایت داکوتای شمالی به انتها رسید . این سایت در نزدیکی کاوالیر در نواحی شمالی داکوتا ، هم اینک تحت بهره برداری نیروی هوایی به عنوان پایگاه هوایی کاوالیر می باشد. رادار سایت موشکی (MSR) این رادار کنترل کننده ی سامانه ی سبفگارد بود . این مجموعه ی راداری از تجهیزات کامپیوتری و رادار ارایه فازی که برای ردگیری هدف ضروری بود بهره می برد . ساخت ساختمان هرمی شکل رادار خود به تنهایی داستان بلندی ست . کار ساخت در هر 2 پایگاه مانتانا و نورث داکوتا شروع شد اما تنها این سایت داکوتا بود که امکان عملیاتی شدن یافت . مجتمع MSR شامل 30 لانچر موشک اسپارتان و 16 لانچر موشک اسپرینت بود. لانچر های دور دست موشک اسپرینت (RSL) این لانچر ها در اطراف سایت MSR تعبیه شده بودند تا لانچر ها نسبت به اهداف مورد نظر فاصله ی کمتری داشته باشند و مسیر پرواز به سمت اهداف کوتاه شود . 4 سایت تکمیل شدند ، و انها هنوز در شعاع 16 تا 32 کیلومتری سایت MSR در نکوما در شمال داکوتا باقی هستند . در 1969 موسسه ی ایین و تشریفات ارتش این طرح را برای نشان سر شانه ی یونیفرم سایت سیفگارد تایید کرد رادار سایت موشکی سیفگارد تابلوی سایت موشکی لانچر های سایت سیفگارد شمال داکوتا تصویر هوایی از سایت شماره 2 دوردست موشک اسپرینت موشک اسپارتان اولین ازمایش موشک اسپرینت در سایت تست وایت سندز – 1967 /////////////////////////////////////////////////// شادی ارواح طیبه ی شهدای گمنام صلوات منبع با تشکر از sedmammad ترجمه از 7mmt Military.ir کلیه ی حقوق محفوظ است
  18. با تشکر از توضیحات دقیق و کامل برادر و استاد گرامی جناب ناصر   تصویری که وضعیت فعلی سامانه های پدافند بالستیک امریکا رو به طور خلاصه بیان می کنه :    
  19. خط مقدم نبرد در درعا - سوریه Jan 9, 2016   [aparat]v1zeP[/aparat]
  20.   سلام ممنون با شکر از تذکر شما - یه اشتباه موقع تایپ بود . 8 کیلومتر بر ثانیه بود که اصلاح شد . دلیل عملاتی موندن  رادار هم اینه که هنوز هم از پس انجام ماموریت های محوله بر میاد ، البته احتمال قریب به یقین دست خوش ارتقا هایی هم شده
  21.   خود وینگلت ، دست کم تا جایی که من می دونم ، برا زا نیست ! نیروهای عامل پرواز تراست (نیروی جلو برنده با منشا موتور) و برا یا لیفت (نیروی بالا برنده با منشا عموما بال یا ترکیب بال و بدنه یا صرفا بدنه) می باشند و در مقابل اینها نیروی وزن هواپیما و نیروی پسا یا درگ هست . در واقع عملکرد وینگ لت به برا زایی خودش بر نمی گرده  وقتی با اضافه کردن وینگلت باعث کاهش پسا با عنوان یک نیروی مانع از اوج و سرعت گرفتن می شید به بهبود پارامتر های پروازی منجر میشه .   سوالات بیشتر رو می تونید در این تاپیک مطرح بفرمایید دوستان مطلع پاسخ می دهند :   http://www.military.ir/forums/topic/7235-رزرو-سوال-در-بخش-پرسش-و-پاسخ/page-302#entry483416
  22. خط مقدم نبرد در جوبر - سوریه Jan 5, 2016   [aparat]Z2GUj[/aparat]