-
تعداد محتوا
9,504 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
6
تمامی ارسال های SAEID
-
برادر من شما که همون آمار اشتباه را تایپ کرده و در این تاپیک نوشتید و نیازی به این کار نبود. باید استعداد نظامی آمریکا در خاورمیانه را با نیروهای مسلح ایران مقایسه کرد.
-
تاپیک جامع عملیات کربلای-4 (عکس ، فیلم ، تحلیل و بررسی )
SAEID پاسخ داد به SAEID تاپیک در عملیات های نظامی ایران
اگر کربلای 4 موفقیت آمیز بود ایران به دروازه های بصره میرسید و با یک عملیات دیگر بصره از آن ایران میشد. -
بمب افكن استراتژيك بی-3 (b-3 bomber) بمب افكن استراتژيك بی-3 (B-3 BOMBER)
SAEID پاسخ داد به saman_777 تاپیک در هجومی و بمب افکن
مطلب تکراری و است منبع اصلی سایت دانشجو میباشد. -
بررسی جامع نیروی هوایی ایران بررسی جامع نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
SAEID پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در متفرقه در مورد نیروی هوایی
برادر من، فرق Kh-55 با Kh-65 حداقل از نظر املایی اینه که یکی نیستن دیگه! icon_cheesygrin موشک Kh-55 یک موشک کروز استراتژیک است که نوعی از آن با نام Kh-65 به عنوان موشک کروز تاکتیکی با مشخصاتی که در پست قبلی نوشتم طراحی و ساخته شده است. به سایت زیر مراجعه کن. http://www.fas.org/nuke/guide/russia/bomber/as-15.htm -
خداوند تمام جنایتکاران در حق بشریت را لعنت کند چه جنگی چه شهری
-
پروژه بمب میکروبی ژاپن (گونه ای تغییر یافته از طائون) حقیقت داشته و اسناد کمی از آن منتشر شده است. دلیل آن معامله سران جنایتکار ژاپن با آمریکا بود! آمریکائیها در ازای دریافت تمام اطلاعات تحقیقاتی ژاپنیها در تمام موارد بسیاری از ژاپنیها را با هویتی جدید آزاد کردند! ولی جواب سوال شما چندان هم سخت نیست. اگر در چنین حالتی قرار بگیریم میتوان بجای زدن مردم بی گناه محل پروژه مورد نظر را با بمب اتمی منهدم کرد. آمریکا که از مختصات مرکز تحقیقات میکروبی ژاپن خبر داشت و چرا اونو نزد و بمب رو انداخت رو سر مردم؟! به نظر من آمریکا میخواست تمام علوم و فنون ژاپن را به غنیمت بگیرد و مانند آلمان بعضی از مدارک در اثر بمباران از بین نرود. خیلی راحت میتونستن با یک بمباران سنگین که تخصص بی29ها بود تاسیسات میکروبی را نابود کنند. همان کاری که با تاسیسات آب سنگین آلمان در نروژ انجام دادند.
-
آماری از نیروی دریایی کرهی شمالی
SAEID پاسخ داد به Electro_officer تاپیک در نیروی دریایی کشورهای مختلف
دشمنان کره شمالی در دریا به مراتب قویتر هستند. در خلیج فارس و دریای عمان حریف ایران امارات و عربستان و پاکستان هستن که هیچ یک توانی در سطح ژاپن و کره جنوبی ندارند. در واقع ایران در خلیج فارس تنها با آمریکا روبروست نه کشورهای منطقه ای. اما کره شمالی دو همسایه منطقه ای قوی دارد. ناوگان اقیانوس آرام آمریکا را هم نباید فراموش کرد. کره جنوبی و ژاپن محل استقرار دهها هزار نظامی آمریکایی است. ولی درکل دکترین دفاعی ایران با کره شمالی متفاوت است. -
بررسی جامع نیروی هوایی ایران بررسی جامع نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
SAEID پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در متفرقه در مورد نیروی هوایی
وقتی که پست رو کامل نخونی همین میشه که مساله سازی و بخای برای من برد Kh-55 رو ثابت کنی! یکی از کاربردهای احتمالی این بمب افکن توسط ایران در حمله به اسرائیل میتواند پرتاب موشکهای کروز تاکتیکی باشد. اگر توپولف22ام و موشک تاکتیکی Kh-65 داشته باشیم قادر خواهیم بود بدون وارد شدن به آسمان اسرائیل و با حداکثر دقت پایگاههای آن را مورد هدف قرار دهیم. موشک Kh-65 نوع تاکتیکی Kh-55 بوده و بردی حداکثر 280 کیلومتر و سرجنگی سنگین 410 کیلوگرمی دارد. از نظر سرعت و دقت تفاوتی با مدل استراتژیک نداشته و فقط وزن آن بجای 1700 کیلوگرم تنها 1250 کیلوگرم میباشد. توپولف22ام قادر به حمل حداقل 6 فروند از این موشک میباشد.- 4,623 پاسخ ها
-
- 1
-
-
جنگنده-بمب افکن اف-16 شاهین شکاری جنگنده-بمب افکن اف-16 شاهین شکاری ( F-16 Fighting Falcon)
SAEID پاسخ داد به kingraptor تاپیک در جنگنده و رهگیر
آرش جان بحث بر سر مدل آپگرید (بخوانید داونگرید) شده اف16 یعنی E/F است که به امارات فروخته شد.- 707 پاسخ ها
-
- جنگنده چند ماموریته اف-16
- ایران
-
(و 5 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
آماری از نیروی دریایی کرهی شمالی
SAEID پاسخ داد به Electro_officer تاپیک در نیروی دریایی کشورهای مختلف
آمار جالبی بود. icon_cheesygrin اما برخی از بخشهای آن نادرست است! نیروی دریایی کره شمالی این نیرو در چند سال گذشته 48000 پرسنل و 810 ناو در اختیار داشته است. سازماندهی آن در قالب دو ناوگان ساحل شرقی با 8 پایگاه و ناوگان ساحل غربی با 5 پایگاه است. مرکز فرماندهی ناوگان شرقی در تائجو دانگ بوده و پایگاههای مهم آن ناجین و ونسان میباشد. مرکز فرماندهی ناوگان غربی در نامپو و پایگاههای مهم آن پیپاگات و ساگون نی هستند. این کشور از یک نیروی دفاع ساحلی نیز با استعداد 148000 نفر برخوردار است که بصورت 10 گردان در شرق و 6 گردان در غرب تقسیم شده اند. آمار این نیرو ناوهای جنگی 430 فروند زیردریائیهای بزرگ 40 فروند ناوهای کمکی 340 فروند زیردریائی ها 22 فروند Romeo class (Type-031) 26 فروند Sang-O class 4 فروند SS Whiskey (Sov) 45 فروند زیردریایی کوچک کلاس یوگو مدتهاست از رده خارج شده است. ناوهای محافظ 1 فروند FF Soho 2 فروند FFL Najin ناوهای رزمی سبک 4 فروند PG Sariwon 2 فروند Tral ناوهای موشک انداز 15 فروند PTG Soju 8 فروند PTG Osa (Sov) 4 فروند PRC Huangfeng 6 فروند PTG Sohung 10 فروند PTG Komar ناوهای اژدر افکن 3 فروند PT Shershen تعداد نامشخص PT Sinnam 40 فروند PT Sin Hung تعداد نامشخص PT P-4 60 فروند Ku Song سایر ناوها تقریبا همونی هست که در بالا ذکر شد. این آمار مربوط به حوالی سال 2000 میباشد و بدلیل مخفی کاری زیاد کره شمالی آمار کاملا دقیقی از توان دریایی این کشور وجود ندارد. -
جنگنده-بمب افکن اف-16 شاهین شکاری جنگنده-بمب افکن اف-16 شاهین شکاری ( F-16 Fighting Falcon)
SAEID پاسخ داد به kingraptor تاپیک در جنگنده و رهگیر
این مطلب را آرمان از وبلاگ ایر چند سال قبل نوشته. در این مطلب به اشتباه F-16E/F را پیشرفته ترین جنگنده جهان معرفی کرده و با یک جمله کوتاه سعی در برتر جلوه دادن آن هست! این جنگنده فقط یک محصول صادراتی به امارات - کشور درجه چندم عربی بعد از عربستان - بوده و هیچ توانایی خاصی نسبت به اف16های نیروی هوایی آمریکا ندارد. تنها از نظر ظاهری دچار تغییراتی شده و با نصب مخازن سوخت تطبیقی که باعث کاهش قدرت مانور آن میشود و قرار دادن چند نمایشگر رنگی و ... سعی شده نظر طرف اماراتی جلب شود. از نظر راداری و اقدامات الکترونیکی نیز در حد استانداردهای ناتو نمیباشد. اما مغلطه آمیزترین بخش این مطلب درباره پدافندهای سام10 و سام12 است. هم چنین استفاده از سیستم فوق العاده پیشرفته مغشوش کننده الکترونیکی، دیگر این هواپیما هدف موشک های زمین به هوای روسی SA-10 و SA-12قرار نخواهد گرفت. آمریکا تنها از مشخصات SA-10A یا با کد روسی S-300P از طریق آلمان شرقی مطلع شده و با اطلاعات جاسوسی تا حدودی به اسرار مدل PMU نیز دست یافته است. از نظر سام12 نیز این کشور یک واحد قدیمی S-300V برای کمک گرفتن در ساخت سیستم پاتریوت خریداری کرده است. پس جمله فوق تنها درباره مدلهای اولیه اس300 صادق بوده و با توجه به تغییرات کلی در الکترونیک مدلهای جدیدتر در زمان حاضر صحیح نمیباشد. اس300 سیستمی است که همزمان از چند روش هدایتی برای گمراه نشدن و افزایش دقت استفاده کرده و اقدامات ECM تاثیر چندانی حتی در مدلهای اولیه بر روی موشک رهگیر نخواهد گذاشت. به نظر من مطلب فوق درست نبوده و اشتباه است.- 707 پاسخ ها
-
- جنگنده چند ماموریته اف-16
- ایران
-
(و 5 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
به نظر شما توان نظامی ایران بیشتر است یا عربستان و چرا
SAEID پاسخ داد به farhad2008 تاپیک در دکترین و استراتژی
قوانین سایت را مطالعه کنید. توهین به نژاد ، قومیت ، مذهب ، کشور و ... مردمان مختلف ممنوع است. حتی اگر واقعا سوسمارخور باشند مثلی داریم که میگه: ادب از که آموختی؟ از بی ادبان. پس سعی کنید شما رفتاری همانند آنها نداشته باشید. -
طرحی فوق العاده است که تلفات نیروهای امدادگر را به صفر خواهد رساند. همچنین برای عقب کشیدن مصدومین نیازی به نیروی انسانی نبوده و بجای اینکه دو نفر برای حمل یک نفر مشغول بشن اسلحه بدست گرفته و میتونند بجنگند.
-
خسته نباشید.
-
بررسی جامع نیروی هوایی ایران بررسی جامع نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
SAEID پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در متفرقه در مورد نیروی هوایی
حمید007، یادم نیست اما تو سایت نووستی خبرش رو خوندم. این که چیزی نیست! تا سال 2015 حداقل 200 فروند سوخو34 هم به ناوگان هوایی و ضربتی روسیه محلق خواهد شد. اکنون این بمب افکن (توپولف22ام) سنگین ترین بمب افکن متعارف روسیه است و با توجه به این مهم که از بمب افکنهای توپولف95 و توپولف160 به منظور پرتاب موشکهای کروز Kh-55 و Kh-101 استفاده میشود پس در عمل توپولف22ام علاوه بر قابلیتهای بمباران هسته ای و پرتاب موشک کروز در نقش نابود کننده گسترده که تا 24000 کیلوگرم بمب را حمل میکند شرکت خواهد داشت. شعاع عملیاتی این بمب افکن بقدری است که با سرعت مافوق صوت و بارگذاری متوسط (تقریبا نصف) به هر نقطه ای از خاک اروپا دسترسی داشته باشد. در کنار آن جنگنده های ضربتی سوخو34 همان وظایف را در مقیاس کوچکتری انجام خواهند داد. کرکس، یکی از کاربردهای احتمالی این بمب افکن توسط ایران در حمله به اسرائیل میتواند پرتاب موشکهای کروز تاکتیکی باشد. اگر توپولف22ام و موشک تاکتیکی Kh-65 داشته باشیم قادر خواهیم بود بدون وارد شدن به آسمان اسرائیل و با حداکثر دقت پایگاههای آن را مورد هدف قرار دهیم. موشک Kh-65 نوع تاکتیکی Kh-55 بوده و بردی حداکثر 280 کیلومتر و سرجنگی سنگین 410 کیلوگرمی دارد. از نظر سرعت و دقت تفاوتی با مدل استراتژیک نداشته و فقط وزن آن بجای 1700 کیلوگرم تنها 1250 کیلوگرم میباشد. توپولف22ام قادر به حمل حداقل 6 فروند از این موشک میباشد.- 4,623 پاسخ ها
-
- 1
-
-
ابر هویتزر دورا (dora / schwerer gustav) ابر هویتزر دورا (DORA / Schwerer Gustav)
SAEID پاسخ داد به demolotion تاپیک در هویتزر ها
توپ مورد نظر شما یک توپ الکترومغناطیسی است که بر روی ناوشکن کلاس DD-X-21 قرار بود نصب شود اما چندی قبل خبر لغو شدن پروژه ناوشکن مذکور اعلام شد. بنابراین دوربردترین توپ تاریخ توپ K-12 ساخت آلمان است که مطلب آنرا میتوانید در بخش توپخانه سایت پیدا کنید. -
بررسی جامع نیروی هوایی ایران بررسی جامع نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران
SAEID پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در متفرقه در مورد نیروی هوایی
البته روسها تصمیم به از رده خارج کردن توپولف22ام ها نداشته و قرار است تا سال 2015 اکثر آنها عملیاتی شده و مورد استفاده قرار گیرند. این بمب افکن واقعا فوق العاده است و علاوه بر خاصیت پنهانکاری بخاطر توان حمل 24000 کیلوگرم تسلیحات و برد 7000 کیلومتری و سرعت دو برابر صوت و وجود سیستمهای قدرتمند اخلالگر و ... بمب افکنی تک در کلاس خود بوده و هیچ بمب افکن هم رده ای ندارد! یجورایی نمونه کوچک شده بی1بی هست. اگر از این بمب افکن به همراه شکاریهای برد بلند سوخو35 داشته باشیم قادر خواهیم بود به پایگاههای اسرائیل حمله هوایی ترتیب دهیم. ولی مشکل اینه که نداریم! icon_cheesygrin -
جنگنده برتری هوایی میگ-31 فاکس هاوند جنگنده برتری هوایی میگ-31 فاکس هاوند (MIG-31 /Foxhound)
SAEID پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگنده و رهگیر
گلدن کرون، بله همه کاربران اجازه بیان نظرات خود را دارند اما نه آن نظراتی که باعث شایعه سازی شود. حمید007، دولت ایران به نیروی هوایی بدبین نیست و در حوضه اختیارات دولت هم نیست که برای نیروهای مسلح تصمیم بگیرد. علت اصلی عدم خرید هواپیما از روسیه اول تحریم و دوم بی ثباتی سیاسی روسها است. طبق قانون تحریمهای آمریکا فروش هرگونه سلاح با قابلیت هجومی به ایران ممنوع است. از نظر میزان اعتماد به روسها هم ساده ترین مشکلاتی که برامون ایجاد میکنن اینه که تمام قطعات هواپیماها با هم فرق دارن!- 548 پاسخ ها
-
- فاکس هاوند
- روسیه
-
(و 4 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
ناگفتههایی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.. ترسناک بود......
SAEID پاسخ داد به hans تاپیک در جنگ تحمیلی
ولایتی از جنگ می گوید؛ پس از فتح خرمشهر...(2) • مواضع مسئولان درباره پذیرش صلح چه بود؟ دكتر ولایتی: در میان برخی از مقامات سیاسی، خستگی ناشی از جنگ وجود داشت و تمایل برای پذیرش صلح و آتشبس دیده میشد و این تمایل با تبلیغات گسترده رسانههای غربی دامن زده میشد، شعار غرب حتی پس از آنكه پذیرفت عراق متجاوز است، این بود كه مسئولیت آغاز جنگ بر عهده عراق و مسئولیت ادامه آن به عهده ایران است كه به پیشنهادهای صلح توجه نمیكند. اما واقعیت آن است كه تا زمان تصویب قطعنامه 598 هیچ راهحل شرافتمندانهای برای پایان جنگ در مقابل ما وجود نداشت و البته مقاومت قهرمانانه شش ساله در جبهههای جنگ و مقاومت در مذاكرات دیپلماتیك باعث شد تا قطعنامه 598 كه تضمینكننده خواستهای اصلی ما مبنی بر تعیین متجاوز و عقبنشینی به مرزهای بینالمللی بود، تصویب شود. • یكی دیگر از ابهاماتی كه درباره مواضع ایران در جنگ مطرح است، فاصله بیش از یك سال بین تصویب قطعنامه 598 در شورای امنیت تا پذیرش آتشبس از سوی ایران است. منتقدان دیپلماسی جمهوری اسلامی كه عمدتا از طیف غربگرا و لیبرال هستند، شما را به سرسختی و عملكرد ایدئولوژیكی در این مقطع متهم میكنند و مدعی هستند، در زمانی كه شما باید منعطف عمل كرده و به سرعت به جنگ پایان میدادید، بیش از یك سال برای پذیرش مقاومت كردید و این مسئله باعث شد تا ما هزینههای سنگینی تحمل كنیم؟ دكتر ولایتی: این اظهارات نیز همانند دیگر اظهارات آنان، بیش از آنكه بر اساس اطلاعات و دیدگاههای كارشناسی باشد، از سر بیاطلاعی و از موضع سیاسی مطرح شده است. واقعیت آن است كه وقتی قطعنامه 598 در سال 1366 تصویب شد، نیازمند یك آییننامه اجرایی بود كه دبیركل پس از مدتی كوتاه، آییننامه اجرایی آن را ارائه كرد. در حالی كه ما معتقد بودیم، قطعنامه و آییننامه اجرایی آن باید همزمان پذیرفته شوند، اما عراق آییننامه اجرایی را كه در واقع روح اصلی قطعنامه بود، نمیپذیرفت و این مسئله یك سال ادامه پیدا كرد. موضع ایران این بود كه پذیرش قطعنامه بدون پذیرفتن آییننامه اجرایی، بیمعنا و بینتیجه است. بند اول قطعنامه درباره عقبنشینی به مرزها بود و اگر برنامه زمانبندی آن تعیین نمیشد، عراقیها پس از آتشبس، آنقدر در خاك ما باقی میماندند و مناطق اشغالشده را در تصرف خود نگه میداشتند كه فضای حاكم بر جامعه بینالمللی از بین میرفت. بنابراین عراقیها با آییننامه اجرایی كه توسط «خاویر پرز دكوئیار» ارائه شده بود، مخالفت كردند و این به معنای مخالفت با خود قطعنامه بود. نشانه این امر نیز آن بود كه حتی پس از پذیرش یكطرفه قطعنامه و آییننامه اجرایی از سوی ایران، عراق آن را نپذیرفت و به ما حمله كرد، منافقین را به داخل خاك كشور اعزام كرد و تعداد زیادی اسیر از ما گرفت تا در زمان مبادله اسرا وضع متعادلی با ما داشته باشد. بنابراین تا زمانی كه ما قطعنامه را بدون پذیرش آییننامه اجرایی از طرف عراق، در تابستان 1367 پذیرفتیم، كشورهای غربی كه به صورت مداوم بر این نكته تأكید میكردند كه عراق قطعنامه را پذیرفته و ایران نمیپذیرد، غافلگیر شدند چراكه ما صلح را پذیرفته بودیم و این عراق بود كه باز هم حمله میكرد. در این هنگام وقتی كه برای مذاكره به نیویورك رفته بودم، دیدم كه طارق عزیز حاضر نیست آتشبس را بپذیرد و فقط اصرار دارد كه مذاكرات دوجانبه، سریعا آغاز شود. از تهران هم به من فشار میآمد كه زودتر آتشبس را اعلام كنید. ولی عراقیها نمیپذیرفتند. لذا من با یك ترفند دقیق اعلام كردم تا وقتی عراق آتشبس را نپذیرد مذاكره با وزیر خارجه این كشور معنی ندارد در حقیقت آغاز مذاكره را به پذیرش آتشبس از سوی عراق منوط كردم و توانستیم از این ابزار استفاده كنیم. در این شرایط، همه دنیا بسیج شد تا عراق را وادار به پذیرش قطعنامه كند. «بندر بن سلطان» سفیر عربستان در واشنگتن به عراق رفت؛ همه غربیها به صدام فشار آوردند كه آتشبس را بپذیرد. سرانجام پس از چند روز كه من به دعوت دبیركل سازمان ملل برای مذاكره به نیویورك رفته بودم، «طارق عزیز» هم زیر فشار دنیا به نیویورك آمد و البته باز هم اظهار میكرد كه دستوری برای پذیرش آتشبس ندارد، ولی پس از فشار زیاد جامعه بینالملل، سرانجام عراق آتشبس را در روز 29 مرداد 1367 پذیرفت. طبق آییننامه اجرایی قطعنامه، پس از آتشبس، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بین مواضع عراق و ایران مستقر میشدند تا بر آتشبس نظارت كنند و پس از تعیین یك وقت مشخص، عقبنشینی به مرزها انجام میشد؛ پس از یك زمان معین هم مبادله اسرا و تعیین متجاوز انجام میشد. عراقیها به این خاطر زیر بار پذیرش قطعنامه نمیرفتند كه میخواستند با آتشبس گروكشی كنند؛ یعنی از اهرم آتشبس برای لغو قرارداد «1975 الجزایر» استفاده كنند، هدفی كه در جنگ به آن دست نیافته بودند. به خاطر همین مسئله، زمانی كه ما مذاكره با طارق عزیز را آغاز كردیم، عراقیها اصرار كردند كه آتشبس و لایروبی اروندرود، همزمان مورد مذاكره قرار گیرد؛ ما گفتیم لایروبی بر اساس ساز و كار پیشبینیشده در قرارداد «1975 الجزایر» باید انجام شود، اما طارق عزیز گفت: «ما حاضر نیستیم در چارچوب قرارداد 1975 به لایروبی بپردازیم. ابتدا لایروبی كنیم، بعد وارد بحث قرارداد 1975 میشویم» كه اینجا ترفند عراقیها برای ما مشخص شد، چراكه از نظر حقوق بینالملل، اگر شما بتوانید یكی از بندهای یك قرارداد را معلق و بیاثر كنید، سایر بندهای آن هم غیرقطعی و قابل مذاكره تلقی میشود و به همین خاطر، عراقیها میخواستند با كنار گذاشتن بند مربوط به لایروبی اروند در قرارداد «1975 الجزایر» كل قرارداد را زیر سؤال ببرند. این مسئله باعث گره خوردن مذاكرات شد و حدود دو سال پس از آتشبس، مسئله معلق ماند. البته طی این مدت، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل بین نیروهای ما و ارتش عراق مستقر بودند و در واقع آتشبس شده بود، اما از صلح خبری نبود. نكته مهم در مذاكرات و مواضع عراق و طارق عزیز این بود كه آنها تمایل داشتند كه نقش سازمان ملل را تضعیف یا حذف كنند و مذاكرات بدون نظارت و دخالت سازمان انجام شود، اما اصرار داشتیم سازمان ملل حضور داشته باشد؛ چراكه در میدان نظامی، شرایط پیش از سال 1366 را نداشتیم و میخواستیم از ابزار سازمان ملل برای فشار به عراق استفاده كنیم و هركجا كه مذاكرات به بنبست میخورد، از عامل سازمان ملل برای فشار به عراق استفاده میكردیم. حتی در ژنو مدتها بر سر نحوه چیدن میز مذاكره بحث كردیم، چراكه این مسئله معنای خاصی میدهد. موضع ما این بود كه میز مذاكره باید به شكل مثلث چیده شود؛ یك طرف ما، یك ضلع عراق و ضلع سوم هم سازمان ملل كه سرانجام هم همینگونه شد. اختلاف دیگر، محل مذاكره بود. ما اصرار داشتیم مذاكرات در نیویورك برگزار شود، اما آنها اصرار داشتند كه در ژنو انجام شود. چراكه در نیویورك، با حضور سفرای برجسته كشورهای جهان، لابی سیاسی قویتری وجود داشت و ما میتوانستیم از آن برای فشار به عراق برای رسیدن به صلح استفاده كنیم. اما در ژنو این امكان وجود نداشت. به هر حال طی مدت دو سال و با شورهای فراوان، مذاكرات 598 انجام شد. هرچند، قطعنامه 598 برای ما شیرین نبود و حضرت امام(ره) هنگام پذیرش قطعنامه از آن تعبیر «جام زهر» كردند و در نامه محرمانه خود كه برای مسئولان مجلس قرائت شد، به علل نارساییها و دلایل پذیرش قطعنامه اشاره كردند. • در مقطع پذیرش قطعنامه و پس از طی مذاكرات، آیا فشاری از سوی مسئولان سیاسی داخل كشور به شما وارد میشد تا در برابر عراق، عقبنشینی كنید؟ دکتر ولایتی: ویژه در جریان مذاكرات پس از پذیرش آتشبس؛ چون مذاكرات به مدت طولانی بر روی مسئله لایروبی اروند و در حقیقت اعتبار قرارداد «1975 الجزایر» قفل شده بوده، فشار زیادی نیز از سوی برخی از مسئولان سیاسی به ما وارد میشد كه عقبنشینی كنیم و لایروبی اروند و در واقع مخدوش شدن قرارداد «1975 الجزایر» را بپذیریم. اما اعتقاد و تجربه شخصی من بر این بود كه اگر از تمامیت ارضی كشور عقبنشینی كنیم و بخشی از ایران را واگذار كنیم، نه تنها خودمان در برابر تاریخ مسئول خواهیم بود، بلكه مجموعه نظام جمهوری اسلامی متهم به واگذار كردن منافع ملی و خاك ایران میشوند. بنابراین من با تمام توان در برابر فشارها و دستورهایی كه برای عقبنشینی در مذاكرات به ما داده میشد، مقاومت میكردم. آنها اظهار میكردند كه «شما بیجهت ایستادگی میكنید، مسئله برقراری صلح مهمتر از اروند است و ممكن است عراق دوباره به ما حمله كند». حتی موضوع به اطلاع امام(ره) رسید و ایشان فرمودند كه حق با ولایتی است و بعد هم به من پیغام دادند كه «ایستادگی كن». این در شرایطی بود كه عراقیها با زیركی و با استفاده از فنون دیپلماسی، سعی در گرفتن اروند از ما داشتند، حتی طارق عزیز با لحنی التماسآمیز میگفت كه «شما خط ساحلی وسیعی در سراسر كشورتان دارید، اما اتصال، به آبهای آزاد فقط از طریق خور عبدالله و بصره است» و درواقع همین مسئله یعنی دسترسی به آبهای آزاد و گرفتن جزیره بومیان، عامل اصلی حمله عراق به كویت شد و همین موضوع باعث شد كه صدام با ما مصالحه و از خاك ایران عقبنشینی كند. http://www.tebyan.com/Archive/Society_Politics/2006/5/23/23988.html -
ناگفتههایی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.. ترسناک بود......
SAEID پاسخ داد به hans تاپیک در جنگ تحمیلی
چرا جنگ پس از فتح خرمشهر ادامه یافت؟ برای نخستین بار پرسش در مورد ادامه ی جنگ پس ازفتح خرمشهر را مسؤولین و فرماندهان در جلسه ی حضوری با امام به بحث گذاشتند. چنین به نظر می رسید، عراق به عنوان متجاوز و اشغالگر در خاک ایران حضور داشته، اکنون با شکست عراق و آزادسازی بخش وسیعی از مناطق اشغالی، دیگر ضرورتی برای ادامه ی جنگ وجود ندارد. واقعیات حاصل از رفتار عراق و امریکا پس از پیروزی انقلاب و در نهایت وقوع جنگ و روند تداوم آن، پس از آغاز تجاوز و پیشروی عراق در خاک جمهوری اسلامی ایران، ذهنیت و تصورات خاصی را به وجود آورده بود که این پدیده آثار زیادی در نحوه ی مقاومت در برابر تجاوز عراق و پس از آن، آغاز حمله به دشمن در مناطق اشغالی و سپس در مرحله تصمیم گیری پس از فتح خرمشهر، بر جای نهاد. در واقع ماهیت جنگ و تلاش امریکا با کمک عراق برای حمله به انقلاب و نظام نوپای جمهوری اسلامی، موجودیت نظام و انقلاب را در معرض تهدید قرار داده بود. نحوه ی واکنش سازمان ملل و سایر مجامع بین المللی در مورد تجاوز عراق با حمایت ضمنی از عراق، هر گونه اعتماد نسبت به این مجامع را از میان برده بود . به همین دلیل پس از فتح خرمشهر این اعتماد وجود نداشت که حقوق ایران شامل محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز، پرداخت غرامت و عقب نشینی کامل عراق ادا شود. در این زمینه نگرانی امریکا از پیروزی ایران و سقوط عراق و تهدیدات این کشور پس از عملیات فتح المبین و کمک های اطلاعاتی به عراق با استقرار یک تیم مستشاری امریکایی در این کشور بیانگر این معنا بود که امریکا و سایر قدرت ها مایل به پذیرش موقعیت برتر ایران و شکست عراق نخواهند بود و در نتیجه تمهیداتی را علیه ایران به کار خواهند گرفت. امام برای نخستین بار نگرانی خود را با این عبارت که؛ «چیزی که امروز به آن مبتلا هستیم و ممکن است، برای ما پیش آید، قضایایی ست که بعد از پیروزی جنگ برای ما ممکن است، پیش بیاید. امریکا معلوم نیست به این زودی طمعش را از این کشور قطع کند... . از این جهت ما باید خودمان را برای مقاومت مهیا کنیم.»(1) بنابراین فضای ذهنی تصمیم گیرندگان متأثر از دو مسأله بود؛ نخست، پیروزی های ایران بر عراق و احتمال سقوط صدام و دیگری اهداف و ماهیت جنگ، سیاست امریکا و مجامع بین المللی در برابر تجاوز عراق و اشغال خاک ایران. بر اساس این تصورات به هنگام تصمیم گیری نوعی نگرانی از این که خواسته های بر حق ایران نادیده گرفته شود، وجود داشت. این برداشت پایه ی این نظریه را شکل داد که با توجه به برتری قوای نظامی ایران بر عراق یک منطقه از خاک عراق تصرف شود که با اتکای بر آن، خواسته های ایران از موضع برتر تأمین شود. در برابر این نظریه امام از دلایل نظامی آن، سؤال کردند که با توجه به موقعیت جغرافیایی منطقه ی خوزستان و فقدان عارضه ی طبیعی برای ایجاد خط دفاعی، سرانجام این نظریه را پذیرفتند. در موقعیتی که این نوع بررسی های سیاسی – نظامی برای تصمیم گیری استراتژیک در حال انجام بود، هیچ گونه تحلیل و پیشنهاد مشخصی غیر از آنچه حزب توده مطرح کرد، بیان نشد. حال آن که به دلیل پیروزی ایران هیچ گونه ملاحظات سیاسی – امنیتی برای خودداری از ارائه ی پیشنهاد وجود نداشت و در صورتی که پیشنهاد و نظر مشخصی وجود داشت، قابل ارائه بود، چنان که حزب توده نظریات حزب را به صورت آشکار و بیشتر در جلسات عمومی پرسش و پاسخ دبیر کل حزب توده، مطرح کرد. پرسش از علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر را برای نخستین بار نهضت آزادی و ماه ها پس از انجام این تصمیم و اجرای عملیات های مختلف شامل رمضان، محرم، مسلم بن عقیل و غیره مطرح کرد، ولی به طور مفصل در جزوه ی جنگ و صلح در سال 1363 نهضت منتشر کرد. به نظر می رسد، علت پیدایش این سؤال ریشه در دو مسأله داشت؛ نخست، طولانی شدن جنگ و ناکامی های حاصله از برخی عملیات هایی که پس از فتح خرمشهر انجام گرفته بود. علاوه بر این نهضت آزادی و بسیاری از جریانات سیاسی ادامه ی جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی – اجتماعی ارزیابی می کردند و از این منظر به ضرورت پایان دادن به جنگ توجه و تأکید داشتند. ضمن این که نوعی به چالش گرفتن و نقد مسؤولین و تصمیم گیرندگان و تصمیمات نیز مورد نظر بود. با این توضیح ، در مورد ماهیت پرسش از ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر و عوامل مؤثر در شکل گیری آن، اکنون می توان این پرسش را بیشتر مورد بررسی و در معرض کالبد شکافی قرار داد. گرچه تکرار پرسش از ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر، این سؤال را به یکی از مهم ترین پرسش های جنگ تبدیل کرده است، ولی بدان معنا نیست که این پرسش صحیح و یکی از مهم ترین پرسش های جنگ است. در واقع پرسش اساسی با جمیع ملاحظات شامل وضعیت ها و عوامل مؤثر در تصمیم گیری برای ادامه ی جنگ این است که چرا فتح خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک تبدیل نشد؟ در واقع اگر عملیاتی که پس از فتح خرمشهر صورت گرفت، منجر به پیروی می شد و جنگ براساس این پیروزی به پایان می رسید، آیا این پرسش که چرا جنگ ادامه یافت، به وجود می آید؟ بنابراین طرح پرسش از علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر اساساً متأثر از ملاحظات سیاسی به جای نظامی – استراتژیک و بیشتر متأثر از نتایج است تا براساس وضعیت. این مشکل برای بوش، رییس جمهور وقت امریکا پس از جنگ امریکا با عراق به نحو دیگری به وجود آمد، بوش براساس اوضاع و با توجه به قیام در عراق که پس از شکست ارتش عراق در کویت به وجود آمد، سیاست ساقط کردن صدام را رها و این اختیار را به صدام داد تا متکی بر ارتش عراق قیام مردمی را سرکوب کند. نگرانی امریکا از سقوط صدام و پیروزی انقلاب اسلامی در عراق منجر به این تصمیم گیری شد. البته چنان که بعدها بوش اظهار داشت، این تصور وجود داشته است که براندازی صدام امکان پذیر است، ولی در عمل تداوم حضور صدام در رأس قدرت و متقابلاً ناتوانی امریکا برای حذف صدام سبب گردید، محافظه کاران و آزادی خواهان به بوش خرده گرفتند که از فرصت مناسب برای سرنگون سازی رژیم عراق و پشتیبانی از اقلیت های کُرد عراق که علیه صدام حسین قیام کرده بودند، در جریان جنگ خلیج فارس استفاده نکرده است.(2) با این توضیح ، بیشتر مشخص می شود، طرح پرسش از ادامه ی جنگ تا چه اندازه دچار کاستی می باشد. ضمن این که پیوند آن، با اهداف و اغراض سیاسی، نقد و پاسخ آن را دستخوش تغییر قرار داده است، چنان که اکبر گنجی در مقاله ی مورخ 28/10/78 در روزنامه ی صبح امروز تصمیم گیری برای ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر را که تاکنون تنها یک پرسش درخصوص علت تصمیم گیری بود و بیشتر به تناسب بررسی مسایل جنگ به مناسبت های خاصی مطرح می شد، در آستانه ی انتخابات مجلس ششم طرح نمود و در پیوند با خسارت های مالی و انسانی قرار داد. تبعات این برخورد حتی دوستان و همفکران آقای گنجی نسبت به مقاله را وادار به واکنش ساخت. آقای هاشمی رفسنجانی نیز چند روز بعد طی سخنانی گفت: «اینهایی که الان حرف می زنند، دنبال این هستند که ما اسراری که گاهی منافع دشمن را تأمین می کند، مطرح کنیم. حتی قوی ترین کشورها و دولت ها اسناد و اسرار امنیتی خود را پس از گذشت سال های طولانی منتشر می کنند. من هیچ وقت اطلاعاتی را که منافع ملت، کشور و انقلاب را ضایع می کند، مطرح نمی کنم.»(3) فارغ از این ملاحظات و پس از گذشت 18 سال از زمان تصمیم گیری پس از فتح خرمشهر می توان این پرسش را طرح کرد که آیا این تصمیم گیری صحیح بود؟ به عبارت دیگر ایران اساساً چه گزینه ای را در برابر خود داشت و آیا آنچه انتخاب شد، بهترین گزینه بود؟ لازمه ی پاسخ به این پرسش توجه به این موضوع است که مسایل و خواسته های ایران برای تصمیم گیری علاوه بر نگرانی کلی و تصورات و ذهنیاتی که وجود داشت، چه بود و کسانی که بر ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر تأکید می کنند، چه مسایلی را مورد توجه قرار می دهند؟ جمهوری اسلامی ایران بلافاصله پس از تجاوز عراق به ایران و تردد هیأت های صلح مجامع بین المللی برای پایان دادن به جنگ شرایطی چون: عقب نشینی عراق از مناطق اشغالی، اعلام عراق به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت حاصل از این تجاوز را پیش شرط های خاتمه ی جنگ مطرح کرد. مجامع بین المللی و هیأت های صلح که به نحو تعجب آمیزی آتش بس را در وضعیتی که عراق در خاک ایران حضور داشت، مورد تأکید قرار می دادند با توجه به پیامدهای این تصمیم و تجربه ی جنگ اعراب با اسرائیل، شرایط ایران را نپذیرفتند. با توجه به این که برای این هیأت ها بحث آتش بس مقدم بود و ایران نیز تبعات آن را مخاطره آمیز ارزیابی می کرد، سایر شرایط ایران را مورد بحث و بررسی قرار ندادند. تدریجاً برتری توان نظامی ایران و در هم شکستن ماشین نظامی ارتش اشغالگر و آزادسازی مناطق اشغالی، مسأله ی اول شامل آتش بس و عقب نشینی را کم رنگ کرد، چرا که ایران در مرحله ی آزادسازی مناطق اشغالی، 10000 کیلومتر مربع از 15000 کیلومتر مربعی را که عراق به اشغال خود درآورده بود، آزاد کرد، ولی عراق همچنان 5000 کیلومتر مربع دیگر از خاک ایران را در اشغال داشت که علاوه بر ارتفاعات و مناطق حساس، شهر «نفت شهر» را نیز شامل می شد. ایران با وجود برتری در مرحله ی جدید مجدداً شرایط قبلی خود را مورد تأکید قرار داد. در این مرحله محکوم کردن عراق به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت از اهمیت و توجه بیشتری برخوردار شد. با این توضیحات مشخص شد که شرایط ایران شامل موارد زیر بود؛ 1- عقب نشینی کامل عراق از مناطق اشغالی 2- محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز 3- پرداخت غرامت به ایران در واقع با فتح خرمشهر از نظر موقعیت هنوز، اوضاع به وضع اولیه ی قبل از تجاوز نیز بازنگشته بود، زیرا عراق در 5000 کیلومتر مربع از خاک ایران حضور داشت. تهدید عراق برای ایران هم چنان وجود داشت و ایران متحمل خسارات زیادی بیش از 200 میلیارد دلار شده بود. ایران باید در چنین وضعیتی و برای حل مسایل چگونه تصمیم می گرفت؟ با توجه به نگرانی از تبعات شکست عراق و پی گیری احتمالی جنگ از سوی ایران تلاش برای پایان دادن به جنگ آغاز شد. در این مرحله نیز دو حرکت قابل توجه بود؛ نخست، تأکید بر برقراری آتش بس در اولویت اول و سپس ارائه ی برخی از پیشنهادها برای پرداخت غرامت که نوعاً به صورت غیررسمی انجام می شد و پیشنهاد اولیه بود. آقای رجایی خراسانی نماینده ی وقت ایران در سازمان ملل می گوید: «در آن زمان در مذاکراتی که داشتیم، به ما می گفتند، در قدم اول و قبل از هر گونه بحث و مذاکره ای باید آتش بس برقرار شود».(4) این تأکید در وضعیتی صورت می گرفت که هیچ گونه تضمینی برای تأمین خواسته های ایران وجود نداشت و پس از آتش بس مشخص نبود، مذاکراتی که آغاز می شود، به چه نتیجه ای منجر خواهد شد؟ علاوه بر این، در مورد غرامت نقل و قول های مختلفی وجود دارد و آمار و ارقام ذکر شده از 30 میلیارد تا 100 میلیارد دلار متغییر است. ولی هیچ گونه سند مشخصی ارائه و مشاهده نمی شود. مسؤولین نیز در اظهارات اخیر خود، به دلیل پرسش های زیادی که در این مورد صورت می گیرد، مسایلی را طرح کرده اند؛ آقای هاشمی به عنوان فرمانده ی عالی جنگ در کتاب «حقیقت ها و مصلحت ها» از این موضوع به نام شایعات نام می برد. و می گوید: «وقتی خرمشهر فتح شد، شایعاتی در مورد پیغام صلح یا دادن پول در کشور مطرح بود، ولی ما که مسؤول بودیم، می دانسیتم این شایعات دروغ است».(5) سردار رضایی، فرمانده ی وقت سپاه طی سخنانی می گوید: « این که گفته می شود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا چهار سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتش بس ارائه شد که اگر قبول می کردیم، جنگ 50 سال به درازا می کشید».(6) دکتر ولایتی وزیر خارجه ی وقت در این مورد می گوید: «نفر اول آقای حبیب شطی، دبیر کل کنفرانس اسلامی بود که برای مذاکره آمد، یک رقمی را ایشان گفت و ما هم یک رقمی را مطرح کردیم، قرار شد، ایشان جواب بیاورند، ولی دیگر خبری نشد. نفر دوم، معاون وزیر خارجه ی هند بود که تلاش زیادی کرد و با ایشان هم روی رقم بحث کردیم، ولی رفت و خبری نشد».(7) بنابراین مسأله ی مهم برای ایران در زمان تصمیم گیری دفع تهدید عراق و پرداخت غرامت بود و این مهم با عقب نشینی کامل عراق از خاک ایران و اعلام آن، به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت تأمین می شد. حامیان منطقه ای و بین المللی عراق به دلیل نگرانی از سقوط صدام در صورت ادامه ی جنگ، در قدم اول بر آتش بس تأکید داشتند تا نسبت به توقف جنگ و منتفی شدن پیروزی قطعی ایران بر عراق اطمینان حاصل کنند. ضمن این که نسبت به تعیین متجاوز حساسیت داشتند، زیرا انجام این مهم را زمینه ی پیدایش نوعی تزلزل در داخل عراق و در نتیجه بهره برداری ایران از آن، ارزیابی می کردند و مخالف اعلام آن بودند. علاوه بر این، قدرت های بزرگ در تجاوز عراق سهیم بودند و اعلام عراق به عنوان متجاوز به منزله ی پذیرش سیاست تجاوز آمیز این کشورها علیه جمهوری اسلامی ایران بود، لذا از پذیرش آن، اجتناب می کردند. در مورد پرداخت غرامت نیز بر این نظر بودند که اولاً، مبلغ مورد پرداخت به نحوی نباشد که ایران در مرحله ی بازسازی به یک موقعیت جدیدی دست یابد و کشور را هم چنان با بار سنگین هزینه های جنگ، نظام و انقلاب درگیر ساخته و ضعیف نگاه دارند و ثانیاً، بازسازی عراق به عنوان قدرت متعادل کننده ی ایران مورد توجه قرار گیرد. به همین دلیل کشورهای شورای همکاری بر تشکیل یک صندوق مشترک تأکید داشتند که پول آن را کشورهای مختلف تأمین می کردند و به نسبت میان ایران و عراق تقسیم می شد. کسانی که ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر را مورد تأکید قرار می دهند، بیشتر عقب نشینی عراق و پیشنهاد پرداخت غرامت را مورد اشاره قرار می دهند، حال آنکه هر دو موضوع از ملاحظات خاصی پیروی می کرد. با این توضیح ، پرسشی که به میان می آمد این است که اگر جمهوری اسلامی ایران برابر منتقدین، جنگ را پس از فتح خرمشهر تمام می کرد، آیا امروز به جای «علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر» این پرسش مطرح می شد که چرا جمهوری اسلامی در وضعیتی که در موضع برتر قرار داشت و احتمال شکست عراق و سقوط صدام وجود داشت و عراق هم چنان بخشی از خاک ایران را در اشغال خود داشت، جنگ را این گونه به پایان رساند؟ باید به این نکته توجه داشت که پرداخت غرامت برای بازسازی ایران و عراق به لحاظ حقوقی بر این فرض مبتنی بود که ایران و عراق هر دو در شروع جنگ مقصر هستند، حال آن که عراق متجاوز بود و پس از اتمام جنگ با ایران و تجاوز عراق به کویت دبیرکل سازمان ملل عراق را به عنوان متجاوز معرفی کرد. علاوه بر این، تشکیل صندوق مشترک و پرداخت هزینه برای بازسازی حتماً پیامدهایی داشت؛ از جمله این که در هر مرحله و در برابر هر پرداختی ایران باید گزارش هزینه ها را ارائه می کرد تا مجدداً پول دریافت کند. آیا برای طرف پیروز در جنگ پذیرش چنین تبعاتی امکان پذیر بود؟* بی توجهی جریانات سیاسی به ویژه نهضت آزادی نسبت به ملاحظات استراتژیک و وضعیت تصمیم گیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت براساس نتایج نه وضعیت این تصور را به وجود می آورد که تحت هر وضعیتی بر اتمام جنگ تأکید داشته اند. اظهارات دکتر عباس شیبانی از مؤسسین نهضت آزادی در نقد مواضع نهضت در مورد جنگ بیانگر همین معناست: «در جنگ که اصلاً استدلال مهندس بازرگان بسیار استدلال غلط و ناواردی بود. آنها معتقد بودند که جنگ با عراق را نیمه کاره و بدون اجرای عدالت و حتی بدون تعیین شدن طرف متجاوز و شروع کننده ی جنگ و بدون احقاق حقوق ضایع شده ی ملت ایران رها کنیم، حال آن که بعد از حمله ی عراق به کویت معلوم شد که امام صدام را درست شناخته بود و اگر ما هم رها می کردیم، او رها نمی کرد. امام روحیه ی صدام را از اول می دانست، ولی بازرگان در قضیه ی جنگ، خیلی سطحی قضاوت می کرد. بحث صدام نبود، بحث حمایت جهانی از او برای سقوط انقلاب بود و بعد از حمله ی عراق به کویت هم که همه فهمیدند، شناخت امام از صدام کاملاً درست است. علاوه بر این که آن صلح پایدار برقرار نمی شد و حتی متجاوز بودن عراق را هیچ جا اعلام نکرده بودند.» (8) راه حل های انتخابی ایران(9) با توجه به موقعیت برتر نظامی این کشور و وضعیت حاکم بر منطقه و داخل ایران چه بود؟ 1- ایران بدون در نظر گرفتن خواسته های خود و تنها بر اثر فشارهای بین المللی و در حالی که نیروهای عراقی در مناطق اشغالی حضور داشتند، با پذیرش آتش بس وارد مذاکرات می شد، بدون آنکه هیچ گونه کنترلی بر روند آن، داشته باشد یا از اهرم فشار لازم برای تأمین خواسته های خود، برخوردار باشد. این روش بر اساس ضرورت خاتمه ی جنگ تحت هر وضعیتی می توانست انتخاب شود، اما این که آیا انتخاب این راه حل به معنای حل و فصل جنگ به سود ایران باشد، جای ابهام دارد. ضمن این که این انتخاب از طرف پیروز (ایران) در جنگ نمی توانست قابل پذیرش باشد. 2- ترک مخاصمه بدون اتمام جنگ راه حل دیگری بود که فرا روی ایران قرار داشت؛ بدین معنا که ایران راه حل اول را نمی پذیرفت، در عین حال از ورود به داخل خاک عراق خودداری می کرد و در مرز خود، مستقر می شد، انتخاب این گزینه با توجه به این که عراق نفت شهر را در اختیار داشت و روی ارتفاعات و مناطق سرکوب، مستقر شده بود و در عین حال به دنبال فرصت برای بازسازی و تجدید قوا بود، چه معنایی داشت؟ آیا با این روش جنگ به پایان می رسید یا این که عراق پس از تجدید قوا مجدداً حملات خود را از سر می گرفت؟ ضمن این که از نظر حقوقی هیچ گونه آتش بسی میان دو طرف برقرار نشده بود و بهانه ی مناسبی برای از سرگیری مجدد تجاوزات عراق بود. هر دو راه حل برای پیشنهاد دهندگان آتش بس از این امتیاز برخوردار بود که روند برتری ایران بر عراق رامتوقف ساخت و خطر سقوط احتمالی عراق کاهش می یافت و این برای امریکا، اروپا و برخی از کشورهای منطقه که به دنبال ابتکارات متعدد برای پایان دادن به جنگ با هدف جلوگیری از سقوط صدام بودند(10) بهترین گزینه بود. 3- تنبیه متجاوز با هدف تأمین صلح شرافتمندانه راه حل دیگری بود که ایران انتخاب کرد. امام بر این نظر بودند که: «امروز که ما قدرت داریم، اگر مجرم را رها کنیم، این به معنای آتش بس و صلح نیست».(11) «ضمن این که منطق حکم می کند، دشمن عقب رانده شده را باید به نحوی مجازات کرد که برای سال های سال خیال تهاجم مجدد را از سر بیرون کند».(12) آنچه امروز امریکا و برخی کشورهای اروپایی علیه صدام دنبال می کنند، حاوی چه سیاستی ست؟ نزدیک به 15 سال از زمان تجاوز عراق به کویت گذشته است و عراق در جنگ با امریکا شکست خورد، ولی سیاست های «براندازی» و «تحریم» همراه با حملات موشکی همچنان دنبال و اجرا می شود. غیر از این است که طرف پیروز به دنبال ایجاد وضعیتی ست که متجاوز بیشترین هزینه را پرداخت نماید و رفتار خود را اصلاح کند تا بدین وسیله شرایط صلح آمیز تثبیت شود؟ منطق چنین حکم می کند، ولی آن جا که جمهوری اسلامی خواهان برقراری همین منطق و رفتار با عراق بود، امریکا و سایر قدرت ها آن را نمی پذیرفتند، زیرا تن دادن به این خواست ایران به منزله ی برقراری وضعیت جدید در منطقه با برتری جمهوری اسلامی ایران بود. بنابراین تصمیم گیری برای ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر با جمیع ملاحظات از نظر اصولی صحیح بود، ولی اگر این تصمیم به نتیجه نرسید و همین امر منجر به انتقاد جریانات سیاسی شد، در واقع بیش از آنکه متأثر از اصل تصمیم گیری باشد، ریشه در نحوه ی اجرای آن، در عملیات رمضان داشت. نگرانی نسبت به احتمال هوشیاری دشمن و واکنش سازمان ملل در برابر تصمیم ایران سبب گردید، عملیات رمضان در منطقه ی شرق بصره با تعجیل انجام پذیرد. ناکامی در این عملیات بخش بزرگی از دستاوردهای حاصل از فتح خرمشهر را تضعیف کرد و همین امر اصل تصمیم گیری را مورد پرسش و انتقاد قرار داده است. پی نوشتها: 1- سخنان امام خمینی در جمع ائمه جمعه ی استان زنجان، 16/3/1361، صحیفه ی نور، جلسه ی 16، ص 184. 2- لطفیان، سعیده، استراتژی و روش های برنامه ریزی استراتژیک، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه، تهران، 1376، ص 199. 3- آیة الله هاشمی رفسنجانی، اکبر، گفت و گو با روزنامه ی ایران، 6/11/1378، ص 3. 4- گفت و گوی اختصاصی نویسنده با دکتر رجایی خراسانی، نماینده ی وقت ایران در سازمان ملل در سال 1376. 5- سفیری، مسعود، حقیقت و مصلحت ها، گفت و گو با آقای هاشمی رفسنجانی، نشر نی، چاپ اول، 1378، تهران، صص 90 و 89. 6- رضایی، محسن، سخنرانی در مسجدی واقع در شهرری، روزنامه ی عصر آزادگان، ش 93، 10/11/1379، ص 9. 7- ولایتی، علی اکبر، برنامه ی ناگفته های جنگ، شبکه ی اول تلویزیون، دوشنبه 27/4/1379، ساعت 30/20 تا 20. * آقای هاشمی پس از بحث هایی که اخیراً در مورد ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر بحث شد با اشاره به سخنان منتقدین جنگ می گوید: «آنهایی که آن موقع در مقابل این شایعات و احتمال صلح عکس العمل مخالف نشان دادند، کسانی هستند که الان مدعی مخالفت با ادامه ی جنگ هستند. من آن موقع در مجلس بودم که آقایان خطاب به ما گفتند: بوی دلار به دماغشان خورده است و می خواهند جنگ را تمام کنند!» (حقیقت ها و مصلحت ها، همان، صص 90 و 89. 8- گفت وگو با دکتر عباس شیبانی، فصلنامه ی کتاب نقد، زمستان 1378، ش 13، ص 76. 9- نگاه کنید به جنگ بازیابی ثبات، همان، صص 251- 248. 10- همان، ص 250. 11- همان، ص 251. 12- گری، کالین، سلاح جنگ افروز نیست، ترجمه علیخانی، احمد، دوره ی عالی جنگ سپاه، 1378، ص10. http://www.tebyan.com/Literature_Art/GodlyPeople/Operations/History_EncyclopediaofTheEightYearWar/2005/1/4/9954.html -
ناگفتههایی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.. ترسناک بود......
SAEID پاسخ داد به hans تاپیک در جنگ تحمیلی
فتح خرمشهر از زبان وزیر سابق دفاع هنوز هم جملات نامه فرمانده وقت سپاه پاسداران خوزستان در گوش هر ايراني طنينانداز است كه "به داد ما برسيد... از 150 پاسدار خرمشهر تنها 30 نفر باقي مانده، ... ميتوانيم با 30 خمپاره، خونينشهر را براي سه ماه نگه داريم و امروز 30 تفنگ نداريم ..." چرا جنگ عليه ما شروع شد؟ محاسبات غلط صدام از وضع داخلي ايران، خوي تجاوزگري او، منافع قدرتهاي متجاوز در آن مقطع و تلقياي كه از انقلاب در منطقه وجود داشت، مهار كردن انقلاب، تضعيف و سقوط نظام و لغو قرارداد 1975 به عنوان كف خواستهها، علت تجاوز به ايران و آغاز جنگ بود. عراقيها فكر ميكردند ايران فاقد حاكميت متمركز و نيروي مسلح آماده است و در هيچ يك از مقاطع تاريخ چنين فرصت طلايي براي تجاوز وجود ندارد. انقلاب و طبيعت تاثيرگذاري روي جوانان مسلمان، اين انگيزهها را به شكل فروزانتري تحريك ميكرد. علاوه بر اين، با توجه به اينكه تا پيش از وقوع انقلاب، ايران به عنوان سكوي امنيت و ثبات و به عنوان يكي از متحدين قطعي غرب محسوب ميشد، آنها نيز به نوعي با اين تجاوز همنوايي داشتند. هنگام آغاز جنگ كجا بوديد؟ زماني كه خبر حمله به تهران را شنيديد چه عكسالعملي را نشان داديد؟ فرمانده سپاه خوزستان بودم. در همان زمان من تمام پاسداران را در سالن غذاخوري سپاه اهواز جمع كردم و گفتم مدتهاست كه ميگوييم "ياليتنا كنا معكم" پدران ما هم اين را گفتند ولي نتوانستند ثابت كنند كه اگر حادثهاي رخ بدهد آيا واقعا عامل به اين هستند يا نيستند؟ امروز ما فرصت پيدا كردهايم چيزي را كه اجدادمان گفتهاند و پشت به پشت به ما رسيده است ثابت كنيم و ببينيم كه "يا ليتنا كنا معكم" حرف است يا عمل؟ ما مقابل عراق ميايستيم و حتما پيروز ميشويم. هر كس نميخواهد، من چراغها را خاموش ميكنم تا بيرون برود. فكر ميكنم فيلمش هم هست. اصلا ما خيال ميكرديم كار، كار عراق است. تازه دو - سه ساعت بعد فهميديم كه چه اتفاقي افتاده است. البته ما در اهواز بستر ديني هم داشتيم. حسين پناهي و صادق آهنگران كار تبليغات را بر عهده داشتند. كدام حسين پناهي؟ همان هنرپيشهاي كه فوت كرد. او سپاهي و پاسدار بود. آيا قبل از حمله به تهران، عراقيها به مرزهاي غربي ما حمله ميكردند؟ در آن زمان اصطلاحي وجود داشت به نام "خمسه خمسه". در حقيقت 5 توپ به طور همزمان به شهرها شليك ميشد. اين قبيل تحركات وجود داشت. انفجارهاي مرزي، ترور و تحريك، ابزاري بود كه صدام به كار ميگرفت. در نوار مرزي دشت آزادگان و خرمشهر و چزابه و ارتفاعات فتحالمبين، تحركات صدام را ميديديم. تهران باور نداشت كه جنگ در شرف وقوع است تا اينكه به تهران حمله هوايي شد. عكسالعمل شما نسبت به آغاز تجاوز چه بود؟ ما در خوزستان درگير بوديم. صدام مرتب خطوط لوله نفت را منفجر ميكرد، روي مرز تحرك و تجمع داشت، پاسگاههاي ما را ميزد، در ريل راهآهن بمبگذاري ميكرد، آدمربايي انجام ميداد، شبكههاي اطلاعاتياش فعال بود و جريانهاي سياسي و اجتماعي را در استان و مناطق عربنشين راهاندازي كرده بود. در واقع دشمن اقداماتي انجام ميداد كه ما را به واكنش وادارد اما ما هيچ اقدامي نميكرديم كه به درگيري منجر شود. البته ما با اين قبيل تحركات مقابله ميكرديم اما هيچ اقدامي در حوزه عراق انجام نميداديم. ما از جنگ تلقي درستي نداشتيم. با توجه به اينكه ما يك نيروي مسلح از پيش آماده و آموزش ديده نبوديم، ميدان عمل ما در مقابله با تهديدات قبل از بروز جنگ، به نوعي ميدان آموزش ما براي مقابله با پديده تجاوز بود. اصولا در همه مقاطع انقلاب، نيروهاي انقلاب مرحله قبل از شكلگيري تهديد يا توطئه را به عنوان يك مقطع آموزشي براي مقابله با مرحله بعد تجربه ميكردند. مثلا در خوزستان، ضمن مقابله با تحريكات مرزي عراق، بحث جداييطلبي در كردستان را هم داشتيم. ما هم نيروهايمان را به آنجا فرستاديم. در حقيقت اولين هسته شكلگرفته نيروي انساني ما، همان نيرويي بود كه در كردستان تجربه كسب كرده بود. وقتي جنگ شروع شد، تهران هم باور نداشت و هم موضوع اصلياش موضوع جنگ نبود. آن زمان در يكي از سخنرانيها اشاره كردم كه صدام با همه توان و با همه پشتوانه بينالمللي وارد جنگ شده و ما در خوزستان بايد به تنهايي مقابل اين توان ايستادگي ميكرديم. جنگ بايد به يك عزم ملي تبديل شود و مقابله با اين تهديد هم نيازمند يك عزم ملي است. يعني در آن زمان هنوز عزم ملي شكل نگرفته بود؟ بله. زماني كه دشمن تصميم گرفت اقدام نظامي كند در قدرتمان اختلاف وجود داشت. نيروي مسلح مجهز و آماده در اختيار نداشتيم. تحليل دشمن از اوضاع داخلي ايران ما را از بازدارندگي انداخته بود. با تصوري كه از ارتش و سيستم سياسي - نظامي كشورمان در آن زمان وجود داشت، آيا فكر ميكرديد اين قدرت نظامي و سياسي بتواند بازدارندگي ايجاد كند؟ يك بار بنيصدر در تهران جلسهاي درباره تهديد عراق گذاشت. در آن جلسه آقاي محسن رضايي و من هم به عنوان فرمانده سپاه خوزستان حضور داشتيم. در آن جلسه من عنوان كردم كه شرايط تغيير يافته و عراق تقويت شده است. آنجا شرايط را به بنيصدر توضيح داديم و همان موقع بود كه او گفت اقدامات تحريكآميزي صورت ميگيرد. بعد من برايش توضيح دادم كه جريان چيست. البته به او اطلاعات غلط ميدادند. به هر حال آن زمان آمادگي رژيم عراق را براي حمله گزارش داديم و او تقريبا پذيرفت كه خبرهايي هست. به همين دليل وقتي به اهواز رفتيم فردي به نام سرهنگ عطاريان حدود يك هفته پيش از آغاز جنگ از طرف ستاد مشترك ارتش به اهواز آمد كه بعد فرمانده غرب كشور شد. او توضيح داد كه عراق قصد حمله به ايران را دارد و طرحهايي با نام عقاب و ... را مطرح كرد. به ياد دارم به او گفتم: "شما به ما آر پي جي بدهيد". او گفت: "آر پي جي نداريم". در حالي كه آن زمان ارتش خيلي آر پي جي داشت. در هر حال در آن جلسه به ما ابزار ندادند، موضوعي كه به نوشتن آن نامه تاريخي منجر شد كه "به داد ما برسيد". در آن جلسه به او خيلي اصرار كرديم كه امكانات تسليحاتي بگيريم و شهيد بقايي را به عنوان نماينده خودمان در اتاق جنگ لشكر 92 گذاشتيم. اين جلسه در اتاق جنگ لشگر 92 تشكيل شد. من و آقاي غرضي (استاندار خوزستان) و ديگر دوستان هم حضور داشتند. او در آنجا طرح داد و گفت عراق ميخواهد اين كار را بكند و فلشهاي عملياتي عراق را مشخص كرد. البته ما آنها را درك نميكرديم، اما ميدانستم كه ما به تجهيزات نياز داريم. بنابراين در مورد بحث بازدارندگي بايد بگويم كه از نظر نظامي دشمن به اين تحليل رسيده بود و ضد انقلاب هم به او اطلاعات ميداد كه نخست، جمهوري اسلامي ايران آمادگي مقابله ندارد و دوم اينكه، عراق مأموريت داشت جبهه شرقي عراق را حفاظت كند. يعني حتي اگر از نظر قدرت نظامي نيز بازدارنده بوديم، اين عمليات و اين جنگ را انجام ميداد. زيرا در بغداد احساس ميكرد تهديدهاي ناشي از موج انقلاب اسلامي همه جا را فرو ميشكند و كشورهاي منطقه و فرامنطقه حمله او را به اشكال مختلف تأييد ميكردند. ميشد با ديپلماسي قويتر از بروز جنگ جلوگيري كرد يا بروز آن را به تاخير انداخت؟ اگر از تجاوز صدام به كويت ميشد جلوگيري كرد، از بروز اين جنگ هم ميشد جلوگيري كرد. ديپلماسي كويت با ما متفاوت بود. ديپلماسي كويت، ديپلماسي وابسته به صدام بود. اما ديپلماسي ما به صدام وابسته نبود. وقتي قدرت بازدارندگي ما آسيب ديد، تجاوز تنها عكسالعمل يك متجاوز است. وقتي بازدارندگي ما در مقابل صدام آسيب ديد و منهدم شد، مورد تجاوز واقع شديم. صدام دنبال يك فرصت تاريخي بود. آن زمان اين فرصت براي او فراهم شد چون در كشور اختلافات داخلي وجود داشت و نيروهاي مسلح سازمان درستي نداشتند. صدام تصور ميكرد وقتي وارد خوزستان ميشود مردم با هلهله و گل از او استقبال خواهند كرد. فكر نميكنم پاسخ اين سوال كه "آيا ميتوانستيم جلوي جنگ را بگيريم" اين باشد كه "بله، ميتوانستيم". به اين دليل كه قدرت بازدارندگيمان از دست رفته بود، تجاوز به ما هم قطعي بود. تنها با "قدرت" ميتوانستيم جلوي بروز جنگ را بگيريم كما اينكه امروز هم همين طور است. اگر نتوانيم در مقابل تهديد، بازدارندگي داشته باشيم و در قبال تجاوز قدرت پاسخگويي نداشته باشيم، قطعا مورد تجاوز واقع ميشويم، با هر نوع عقيده و حاكميتي كه داشته باشيم. آن زمان شما راديو عراق را گوش ميكرديد؟ اصلا من نخستين بار نام خودم را در راديو عراق شنيدم كه ميگفت كسي به نام شمخاني هست كه خلق عراق را سركوب ميكند. آن زمان عراقيها عليه من كار رواني ميكردند. يك بار هم راديو نامم را خواند. در واقع، اوايل، عراق مرتب نام مرا در راديو ميخواند كه شمخاني اين كارها را انجام ميدهد، اين عرب نيست و فلان است. اما اصلا تأثيري در روحيه ما نميگذاشت. شما به عنوان فرمانده سپاه خرمشهر چگونه نيروهايتان را در مقابل تجاوز رژيم بعثي سازماندهي ميكرديد؟ در خرمشهر واحدي داشتيم كه با برخي از شورشهايي كه صدام حمايت ميكرد، مقابله ميكرد. در اهواز واحد نظامي ديگري داشتيم كه با ناامنيهاي ايجاد شده مقابله ميكرد. در نوا مرزي، نيروي اعزامي از اهواز داشتيم كه مرز دشت آزادگان را تحت كنترل داشت. واحدي در دزفول داشتيم كه همين كار را در جسر نادري انجام ميداد. يك واحد سازمانيافته هم داشتيم كه آن را به كردستان اعزام كرده بوديم. تركيب اين واحدها به شكلگيري هستههاي اصلي مقاومت منجر شد. روزهاي ابتدايي جنگ براي خودمان هدف ترسيم كرده بوديم. دنبال اين بوديم كه رژيم عراق بيشتر از اين تجاوز نكند. ما ساختار و هدف عملياتي داشتيم كه باعث شد تجاوز صدام به خوزستان با مقاومت ما در خرمشهر، مرز دشت آزادگان و جسر نادري ناقص و ناكام شود. ممكن است شرايط سخت بمباران و جهنم بعثيها در خوزستان را توصيف كنيد؟ فراهمسازي زمينه مقاومت در تفكرات امام (ره) و انتقال اين پيام به رزمندگان، تواني را ايجاد كرده بود كه از نظر نيروي انساني مشكلي نداشت. از نظر كيفي، ما جنگ را تجربه نكرده بوديم و بايد با ادوات مختصر با تجاوز دشمن مقابله ميكرديم. نيروي انساني ما نيازمند ابزار بود. بخاطر اينكه نيروهاي انقلاب شكل نگيرند، به ظاهر ميگفتند ما به شما ابزار ميدهيم ولي واقعيت اين بود كه ابزاري كه ميدادند به سپاه نميدادند. لذا در همان حال، هم بايد با دشمن ميجنگيديم و هم خود را براي كارهاي بزرگ آماده ميكرديم. در خرمشهر با 34 روز مقاومت، به دنبال اثبات اين موضوع بوديم كه ما ميتوانيم مبتني بر حداقلها، دشمن را متوقف كنيم و پس از توقف اجازه ندهيم كه دشمن روز و شب آرامي داشته باشد و در صورت توسعه مقاومت، قادر هستيم مناطق اشغالي را پاكسازي كنيم. علاوه بر اين، در آن شرايط دو تفكر در كشور دنبال ميشد: يكي تفكر تضعيف رزمندگان و انجام مذاكره بود و ديگري تفكري كه به دنبال اين بود اثبات كند ميتواند مقاومت كند. معادله ما موفق شد و توانست ثابت كند كه بدون قدرت، مذاكره ممكن نيست. بدون قدرت امكان توقف جنگ به معني پايان آن و خروج از سرزمينهاي اشغالي و مشخص كردن آغازگر جنگ وجود ندارد. آخرين عملياتي كه در زمان بنيصدر داشتيد چه بود؟ شب قبل از رفتن بنيصدر، عمليات پاكسازي دارخوين را داشتيم كه اسم آن را گذاشتيم " فرمانده كل قوا خميني روح خدا. " مقطع آغاز جنگ تا فتح خرمشهر را چگونه تحليل ميكنيد؟ بايد زمان به دست ميآورديم تا با افزايش توان، بتوانيم پاكسازي را انجام دهيم. لذا روزهاي آغازين جنگ تا قبل از عمليات طريقالقدس كار شناسايي و عملياتي به شكل چريكي را انجام ميداديم. در حين انجام اين كار، دنبال اين بوديم كه تهران را هم پشتيباني كنيم. زماني هم كه امام فرمان تشكيل بسيج را صادر كرد، گروهي به نام بسيج مجد هم فعاليت ميكرد كه با بنيصدر بود. در مورد بسيج مجد بيشتر توضيح دهيد. آن زمان نيرويي تحت عنوان بسيج شكل گرفته بود و فردي به نام «مجد» مسوول آن بود. ادبيات و آموزش آن طوري بود كه رزمنده متناسب با جنگ تحويل نميداد. غير از تهران در جاي ديگري هم موفق نبود. اما اعتبارات و پشتيباني سياسي به اين گروه تعلق ميگرفت و رسما اين گروه مسوول بسيج بود. به ياد دارم وقتي مراكز آموزشي آن را نشان ميدادند، يك سرهنگ داشت دختري را به شكل خيلي بد و نامناسبي آموزش ميداد. آن بسيج نميتوانست موثر باشد. علاوه براين ما در خوزستان به تنهايي قادر نبوديم از نظر تجهيزات با اين جبهه وسيع مقابله كنيم. نيازمند نيروي انساني بوديم. با فرمان امام مبني بر تشكيل بسيج، سپاه در تهران عضوگيري براي بسيج را شروع كرده بود و در حقيقت بسيجي در كنار بسيج قبلي آغاز به كار كرد. اين كار كم كم شكل كشوري پيدا كرد. بسيج، فرماندهاي را آموزش ميداد كه خودش نماز شب ميخواند و هرگز به نيروهايش دستور نميداد كه برو، ميگفت بيا. لذا انتقال فرهنگ جبهه به نيروهاي بسيجي، به افزايش توان سپاه منجر شد. زماني كه امام (ره) فرمان تشكيل بسيج را دادند به چه نكتهاي توجه كردند؟ ايشان فهم استراتژيك داشتند. آن زمان اطلاعات نظامي ما در چه حدي بود؟ اطلاعات نظامي ما بسيار كم بود. من يك مثال ميزنم. در روزهاي نخست جنگ ارتش در نورد سنگر گرفته بود. دشمن تا دب هردان آمده بود. من فرمانده سپاه خوزستان و محسن رضايي مسؤول اطلاعات سپاه در حال عبور از آنجا بوديم كه يك مرتبه صداي گلوله توپ را شنيديم هر سه روي زمين خوابيديم. شليك توپخانه خودي بود. استواري كه آن قبضه را اداره ميكرد در حالي كه نورد را ميزد ميگفت من دارم بصره را ميزنم! عدهاي اين سوال را مطرح ميكنند كه چرا پس از فتح خرمشهر جنگ ادامه پيدا كرد. آيا نظر اين عده صحيح است؟ اين، سوالي جهتدار و به منظور ابهام در مورد كل مراحل جنگ طراحي شده است كه فاقد محتواست. اگر در خرمشهر صلح ميكرديم و صدام مجددا به ما تجاوز ميكرد، آيا امروز از ما سوال نميشد كه چرا با وجود آنكه پيروز بوديد جنگ را ادامه نداديد؟ ما چارهاي جز ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر نداشتيم. در قطعنامهاي كه آن زمان صادر شد هيچ بحثي از بازگشت به مرزهاي قبل از سال 1975 ، پرداخت غرامت و شناخت متجاوز مطرح نبود. بايد توجه كنيم كه بعد از آتشبس هم صدام جنگ را ادامه داد و از تجاوز دست نكشيد و مجددا به اهواز تجاوز كرد. خوي تجاوزگري صدام صلح و آتشبس را نميپذيرفت و به همين دليل جنگ با كويت را آغاز كرد. البته كساني كه اين بحث را مطرح ميكنند هيچ نقشي در جنگ نداشتند. درست است. ضمن اينكه بر خلاف آنچه كه امروز بعضيها مطرح ميكنند، هيچ كس در آن مقطع اين سوال را مطرح نكرد. بيانيه نهضت آزادي در اين مورد هم بعد از عمليات رمضان، كه در آن موفق نشديم، صادر شد. توجه كنيد قطعنامه 598 هم موقعي صادر شد كه ما در شلمچه عليه عراق عمليات انجام ميداديم و نزديك درهاي بصره بوديم. اگر بعد از فتح خرمشهر صلح ميكرديم، تمام قدرت اصليمان را كه ناشي از قدرت بسيجكنندگي مردم بود از دست ميداديم. آن زمان ما توان حفظ خطوط پدافندي خود را هم نداشتيم. علاوه بر اين توان نظامي ما هم تحليل ميرفت و ابهام وسيعي در نيروهاي رزمي ما شكل ميگرفت. عاقلانه نبود كه با توجه به فقدان تضمين از سوي عراق، قدرت رزمي خود را به صفر برسانيم. چرا عدهاي مطرح ميكنند كه امام مخالف ادامه جنگ بود؟ كساني كه ميگويند امام مخالف ادامه جنگ بود، امام را زير سوال ميبرند. توجه كنيم كه امام فرمانده كل قوا بود و مهمترين موضوع حيات سياسي ايران و موجوديت انقلاب در آن مقطع، جنگ بود. امام در مهمترين موضوع انقلاب، نميتوانست تصميم ديگران را زير پا بگذارد. كساني كه اين مسأله را مطرح ميكنند بيش از آنكه از ايشان دفاع كنند امام را از نظر توانمندي و قدرت تصميمگيري زير سوال ميبرند. اين شبهه بايد از دل انقلاب پاك شود. ادامه جنگ به اين مفهوم است كه امام ادامه جنگ را قبول دارد، در غير اين صورت ميتوان جلوي همه تصميمات انقلاب علامت سوال گذاشت. شعار جنگ جنگ تا پيروزي و شعار جنگ جنگ تا رفع كل فتنه را چگونه تحليل ميكنيد؟ آن زمان چند شعار داشتيم؛ جنگ جنگ تا رفع فتنه، جنگ جنگ تا پيروزي، جنگ جنگ تا يك پيروزي. امام ميفرمود جنگ جنگ تا رفع فتنه. رزمندگان هم ميگفتند جنگ جنگ تا پيروزي. استراتژي ما جنگ جنگ تا يك پيروزي بود و همه اينها عوامل مؤثر در شكلدهي چگونگي پايان جنگ بود. شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه، عمومي بود. بحثهاي فراواني پشت اين موضوع قرار دارد كه اكنون زمان مطرح كردن آن نيست. برداشتهاي مختلفي نسبت به جنگ وجود داشت. بعضيها فكر ميكردند اگر يك پيروزي عمده به دست آوريم، ميتوانيم خواسته خود كه پاكسازي كامل متجاوز از سرزمينهاي اشغالي و شناخت متجاوز بود را به اثبات برسانيم. البته در آن زمان ما مشكلات اقتصادي فراواني داشتيم و ادامه جنگ به شكل سابق براي ما ممكن نبود. در مورد عمليات شكست حصر آبادان هم توضيح دهيد. گويا در نحوه انجام عمليات اختلافاتي بين فرماندهان وجود داشت. در طول دوران تثبيت جلوگيري از پيشروي عراق و دوران ايجاد رعب و دوران پاكسازي، تجارب برجستهاي را كسب كرديم و آن اينكه ما در سرزميني با ابزاري و در زماني و با روشي نجنگيم كه دشمن در آن سرزمين و با آن ابزار و با آن روش بر ما برتري داشته باشد. راه پيروزي ما در اين است كه با ابزار و تجهيزات و در سرزمين و در زماني و با روشي بجنگيم كه در آن سرزمين و روش، دشمن غافلگير شود. در حقيقت در روش ادامه عمليات تفاوت نظرهايي وجود داشت ولي در نهايت به تفاهم ميرسيديم و در نهايت، روشهايي انتخاب شد كه حاصل آن همين تجربهاي است كه گفتم. يعني در روش جنگ كلاسيك، مناطقي انتخاب ميشود كه در آن مناطق عملياتي دشمن زمينگير ميشود و زمان عمليات نيز در اين چارچوب مشخص ميشود. در نهايت گزينش روش انجام عمليات مبتني بر واقعيتهايي بود كه ميدان جنگ به ما تحميل كرد و ما احساس كرديم كه روش ما در شكست حصر آبادان درست بوده است. در مورد عمليات رمضان چطور؟ عمليات رمضان اولين ناكامي بعد از آزادسازي خرمشهر بود كه يك تك جبههاي را به رزمندگان تحميل كرد. دلايل متعددي وجود دارد كه چرا آن روش عمليات انتخاب شد و چرا پيامد انتخاب روش، به ناكامي ما منجر شد. بعد از آن، سپاه با كسب تجربه عمليات رمضان، عملياتهاي مستمري را انجام داد كه عمليات والفجر 8 به آزادسازي فاو منجر شد و تنها عملياتهاي موفق آن دوران هم همين عملياتها بود. علاوه بر اين نقش منافقين نيز در ناكامي ما غير قابل انكار است. چرا حلبچه را به عراق پس داديم؟ نگهداري حلبچه مزيتي براي ما نداشت. به اين دليل كه بايد نيروي فراواني براي نگهداري آن صرف ميكرديم و ما مشكل نيروي انساني داشتيم. دليل ناكامي ما در عمليات كربلاي 4 چه بود؟ چه كاري انجام داديم كه در عمليات كربلاي 5 پيروزي چشمگيري به دست آورديم؟ چه عواملي در اين ناكامي و پيروزي مؤثر بودند؟ عمليات كربلاي 4 لو رفت. اگر اين عمليات لو نميرفت، سرنوشت جنگ دست ما بود. هنوز روشن نيست كه چرا اين عمليات و چگونه لو رفت. مجموعه عوامل متعددي در لو رفتن اين عمليات دخيل بودند. درست است كه ناكام شديم اما در صورت توفيق، سرنوشت جنگ را به صورت اساسي در دست ميگرفتيم. ما در محدوده زماني خاصي ميتوانستيم نيرو جذب كنيم و اين دوره زماني براي صدام مشخص شده بود و شايد يكي از دلايل لو رفتن عمليات كربلاي 4 هم همين بود. بعد از عمليات كربلاي 4 وقتي كه نيروهاي ما موفق نشدند، آنها فكر ميكردند ما نميتوانيم عمليات بزرگي انجام دهيم. تصميمگيري درست فرماندهي جنگ در آن مقطع نوعي غافلگيري استراتژيك را بر فرماندهان نظامي عراق حاكم كرد. اين، آغاز عمليات كربلاي 5 بود كه پر از حماسه، قدرت، رزم، توفيق و انهدام بخش وسيعي از ارتش عراق بود و قطعنامه 598 هم بعد از اين عمليات صادر شد. در عمليات كربلاي 4 چه هدفي را دنبال ميكرديم؟ كربلاي 4 در حقيقت ادامه عمليات بيتالمقدس بود كه به آزادسازي خرمشهر منجر شد. بعضي از اهداف عمليات بيتالمقدس را در كربلاي 4 از محورهاي جديدتر پيگيري ميكرديم. عمليات كربلاي 4 در صورت موفقيت، به فتح بصره ميانجاميد و در حقيقت بصره را زير آتش خمپاره برد. در كربلاي 5 چطور عمل كرديم؟ در كربلاي 5 اهدافمان را محدود كرده بوديم، چراكه بخشي از توان رزمي خود را در كربلاي 4 از دست داده بوديم كه منجر به گرفتن يك 5 ضلعي شد و هيچ بخشي از ارتش عراق نبود كه در آن منطقه آسيب نبيند. بسياري از مسائل جنگ تاكنون ناگفته مانده و هنوز منتشر نشده است، آيا اكنون وقت آن نرسيده كه بعضي از اين ناگفتهها منتشر شوند؟ هر چيزي كه نگفتهام الان هم نبايد بگويم. هنوز وقت انتشار آنها نرسيده است. البته بخشي از همين مطالب را هم تا كنون نگفته بودم. آقاي شمخاني! شما در جريان كودتاي نوژه مدتي به ارتش رفتيد. آيا در اين مدت از ارتش، تهديد و ديگر مسائل به هيچ دركي نرسيديد؟ در آن زمان ظاهر احترامگذاري و ديسيپلين نظامي ارتش ما را ميگرفت، البته زماني كه من به ارتش رفتم در آنجا تحصني صورت گرفت. عليه شما؟ نه، در ارتباط با من نبود. گروهي تودهاي يا ماركسيست در لشگر 92 بودند كه به دليل مسائل صنفي تحصن كردند. آن زمان تازه متوجه شدم كه اينها در حال سياسي شدن هستند. من اين را براي ارتش بد ميدانستم. ميگفتم اگر ارتش اين طور باشد خيلي بد است. اصلا نميتواند مقاومت كند و انگيزه ندارد. گفتم ارتشي كه اينطور آسيبپذير است و ميتواند از درون ذوب شود مسلما قدرت مقاومت ندارد. خلاصه نسبت به كاركرد و توانمندي ارتش آن زمان كه تحت هدايت بنيصدر بود ترديد كردم. البته برخوردهاي رواني نيز عليه آن نيز وجود داشت. البته ارتش در ادامه جنگ نقش خيلي موثري ايفا كرد. مقطع پذيرش قطعنامه را توضيح دهيد؟ چه شد كه قطعنامه را پذيرفتيم؟ دشمن به شدت مقاومت ميكرد و به شدت در طراحي و مهندسي با ما درگير بود. ما هم با چند ارتش ميجنگيديم، ارتش اول ارتش اطلاعاتي بود، ارتش دوم ارتش مهندسي بود كه شوروي، صدام را در اين خصوص كمك ميكرد، ارتش سوم ارتش طعمه بود و ارتش چهارم ارتش واقعي بود. براي اينكه به هدف برسيم بايد از اين چهار ارتش عبور ميكرديم. در حقيقت موقعي كه همه نفس ما گرفته ميشد، تازه وارد نقطهاي ميشديم كه ارتش اصلي و پر از امكانات عراق وجود داشت. ارتش عراق با سلاحهاي غير متعارف هم تجهيز شده بود و از طرف ديگر صدام از نظر سياسي در همه جا آفند ميكرد و به شهرهاي ما حمله ميكرد. شعارهاي پدافندي صدام مبني بر اينكه ما خواهان صلح هستيم، امكانات جهاني را براي او فراهم ميكرد. ما از همه لحاظ هدف حمله بوديم و در سياست خارجي نيز شعار جنگ ميداديم در حالي كه صدام به ما حمله ميكرد و در سياست خارجي نيز شعار صلح سر ميداد؛ لذا در چنين معادلهاي ناچار به پذيرفتن قطعنامه بوديم. با اين وجود روزي كه ما قطعنامه را پذيرفتيم صدام زير بار نرفت و شروع به انجام عملياتهاي گسترده كرد. صدام قصد داشت مجددا اهواز را بگيرد، كرمانشاه را هم تصرف كند و در اختيار منافقان قرار دهد كه در هر دوي اين اهداف ناكام بود. موضوع نامه نظاميها به امام براي پايان جنگ چه بود؟ سران نظامي براي پايان جنگ به امام نامه نمينوشتند. من از كساني بودم كه اعتقاد داشتم ظرفيت و اراده كشور بيش از اين نميتواند توان اداره جنگ را براي ما فراهم كند و توان ما متناسب با توان صدام نيست. قدرت بازدارندگي هم ما به شدت برهم خورده است. در آن مقطع اين واقعيات براي من ملموس بود و از كساني بودم كه اعتقاد داشتند با توجه به اين ظرفيتها كه قابل تغيير نيست، نميتوان جنگ را ادامه داد. نظر آقاي رضايي در خصوص ادامه جنگ چه بود؟ آقاي رضايي طرفدار ادامه مقاومت بود. البته او براي خودش دليل دارد كه قابل دفاع است ولي ظرفيت تصميمگيري، ظرفيت كشور و قدرت حاصلشده از اين ظرفيت از سوي ما، متناسب با قدرت روبروي ما نبود. چون ظرفيتهايمان را قابل تغيير نميدانستيم، بهترين راهكار اين بود كه صلح را بپذيريم و جنگ را تمام كنيم. اين اعتقاد كه تصميمگيريهاي سياسيون باعث ادامه و طولاني شدن جنگ شد را قبول داريد؟ ما ميتوانستيم جنگ را با نتيجه بهتري پايان دهيم. اينكه چرا جنگ به اين شكل پايان پيدا كرد دلايل متعددي دارد. مهمتر از پاسخ به اين سوال، اين است كه تصميم بگيريم چنين تجربهاي را تكرار نكنيم، بيش از آنكه به دنبال اين باشيم همديگر را متهم كنيم. من آدم فرافكني نيستم و مايل نيستم وارد اين بحثها شوم گفتوگو از خبرنگار ایسنا: سعيد نوايی http://www.sabokbalan.com/newsagency/inter.php?nid=1232 -
ناگفتههایی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.. ترسناک بود......
SAEID پاسخ داد به hans تاپیک در جنگ تحمیلی
يك بررسي همه جانبه؛ علل و عوامل بروز جنگ تحميلي در شهريور ماه 1359 دولت عراق و با دستور صدام حسين رئيس جمهور آن كشور يك حمله همهجانبه در طول بيش از 1000 كيلومتر مرز مشترك به جمهوري اسلامي ايران آغاز كرد، جنگي كه به مدت 8 سال طول كشيد و در نوع خود از طولانيترين جنگهاي قرن بيستم محسوب ميگردد امروزه بر كسي پوشيده نيست و بويژه بعد از ارائه گزارش دبير كل سابق سازمان ملل متحد، آقاي پرزدكوئيار، كه اين جنگ با تجاوز قطعي و مسلم رژيم بعثي عراق آغاز شد. در عين حال نكتهاي كه به علل مختلف تاكنون پوشيده مانده است اينكه انگيزه، علل و عوامل آغاز اين تجاوز چه بوده است؟ در اين مورد بررسي محققانه به دلايل مختلف صورت نگرفته است. بطور كلي مطالعه جنگها اغلب به مورخين نظامي و استراتژيستها واگذار گرديده كه آنها نيز با توجه به تخصص خود روي ملاحظات فني، تاكتيكي جنگها تكيه كرده و ساير ابعاد و زمينههاي بروز جنگ را ناديده گرفتهاند. در زمينه آغاز اين جنگ تحليلگران غربي بطور عمده روي اختلافات مرزي ايران و عراق و در نهايت تهديداتي كه انقلاب اسلامي در ايران متوجه دولت عراق كرده بود محدود كردند و كمتر به ساير زمينهها و ابعاد موثر و حتي مهمتر پرداختهاند. آغاز يك حمله نظامي از طرف يك كشور بر عليه كشور همسايه يقيناً آخرين وسيله براي پيشبرد اهداف سياست خارجي يك دولت ميباشد و تا زماني كه با بررسي همه جانبه زمينه مساعدي براي آغاز جنگ فراهم نباشد دولتها به ندرت دست به چنين ريسك خطرناكي ميزنند. البته اين مسأله نيز وجود دارد كه ممكن است در محاسبات خودشان دچار اشتباه شوند ولي در همان قالب و زمينه ابعاد مختلف و آثار همه جانبه جنگ را در نظر گرفته و آنگاه تصميم به انجام چنين اقدامي ميگيرند. يك رابطه آشكار ميان منابع در اختيار يك دولت و جنگ وجود دارد. به عبارت ديگر آغاز و اداره جنگ نه تنها تحت تاثير عزم و تصميم يك دولت ميباشد بلكه تحت تاثير تواناييهاي آن دولت نيز ميباشد. در عصر حاضر آغاز يك جنگ همه جانبه نياز به منابع وسيع و يا متحديني دارد، چنانچه منابع موردنياز از قبيل بنيه اقتصادي براي تامين هزينههاي جنگ، نيرو و قدرت نظامي براي اجراي چنين تصميمي و در عين حال متحديني كه از اهداف جنگطلبانه آن كشور حمايت كنند موجود نباشد احتمال ضعيفي وجود دارد كه دولتي دست به آغاز جنگ و خونريزي با آن همه خسارات قابل پيشبيني بزند. همانطور كه «جفري پاركر» مشاهده كرده است يك عامل بازدارنده از بروز جنگها بصورت سنتي در اروپا و بويژه قبل از سال 1800 ميلادي ناشي از فقدان بنيه ماي لازم براي تامين هزينه جنگهاي نامحدود بوده است. بنابراين از نظر تاريخي و بويژه در دوران معاصر و جنگهاي مدرن بايد توجه داشت كه تكيه بر يك علت و انگيزه به عنوان تنها عامل بروز جنگ و ناديده گرفتن ساير علل و عوامل عملي سادهانديشانه، غير محققانه و يا مغرضانه است. در اين مقاله سعي خواهد شد با استفاده از چارچوبههاي تئوريكي پيشرفته علل و عواملي كه در محاسبات رژيم عراق براي آغاز جنگ مدنظر بوده است و بترتيب اولويت در تصميم رئيسجمهور اين كشور نقش اساسي داشتهاند بررسي و ارزيابي گردد. با توجه به اينكه مدت زمان كوتاهي از اين پديده نگذشته است و بسياري از اسناد و مدارك مربوط به آن در كشورهاي درگير همچنان سري باقي مانده و در دسترس عموم نميباشد ناچار مستندات خود را محدود به اسناد منتشر شده (هر چند محدود باشد)، اظهارات مسئولين و اولياء امور، اقدامات عملي در جهت اتخاذ موضع بعد از آغاز تجاوز و دلايل منطقي و عقلاني خواهيم نمود. ترديدي نيست كه اين شيوه بررسي از قوت و قدرت لازم برخوردار بوده و به ميزان قابل توجهي معتبر ميباشد و انتشار اسناد منتشر نشده اگر آرا تقويت نكند تغييري اساسي در تحليل موجود ايجاد نخواهد كرد. در بررسي تصميمگيريهاي مهم سياست خارجي بخصوص در دروان جديد عوامل متعدد و گوناگوني دخالت دارند كه به عنوان متغيرهاي مستقل مطرح بوده و تصميمگيري در سياست خارجي به عنوان متغير وابسته بررسي ميگردد. انديشمندان علوم سياسي تئوريهاي مختلفي در زمينه تصميمگيري سياست خارجي ارائه داده و هر يك الگويي را براي بررسي سياست خارجي پيشنهاد ميكنند. از ميان انديشمندان ميتوان از افرادي مانند: «اسنايدر» «بروك» «آليسون» و همچنين «روزنو» نام برد كه به نظر نويسنده چهارچوبه تئوريك روزنو با همه اشكالاتي كه در پايان مقاله به آنها خواهيم پرداخت، متناسبترين و همهجانبهترين چهارچوبه براي بررسي علل و عوامل تصميمگيري در سياست خارجي ميباشد. «جيمز روزنو» معتقد است كه در هر تصميمگيري سياست خارجي علت رفتار سياسي يك دولت به مجموعهاي از عوامل گوناگون مربوط ميشود كه با اولويتهاي متفاوت در كنار همديگر جمع شده و نهايتاً به تصميمگيري سياست خارجي منجر ميشوند. اين مجموعه را در 5 دسته و يا گروه تقسيمبندي مينمايد كه به آنها متغيرهاي شخصيت تصميمگيرنده، نقش و ميزان اختيارات تصميمگيرنده، متغير دولتي و بوروكراتيك، اجتماعي و نهايتاً سيستم بينالملل خطاب ميكند. 1. متغير شخصيت تصميمگيرنده در اين متغير توجه اساسي به خصوصيات، روحيه، افكار و انديشهها، خصوصيات رواني، نبوغ و تواناييهاي كاريزماتيك و همچنين آمال و آرزوهاي تصميمگيرنده توجه ميشود. براساس اين متغير تصميمات متخذه از ناحيه يك شخص با تصميمات شخص ديگر در همان موقعيت به خاطر تواناييها و روحيات متفاوتشان متفاوت ميباشد. 2. متغير نقش بدين معنا كه در يك سيستم دولتي مسئولين بدون ارتباط با خصوصيات شخصي و با توجه به جايگاهي كه اشغال كردهاند و اختياراتي كه به آنها داده شده اتخاذ تصميم و موضع مينمايند. مثلاً: سفير يك كشور در سازمان ملل بدون توجه به اعتقادات شخصي خود از موضع كشورش دفاع ميكند. 3. متغير دولتي و بوروكراتيك بدين معنا كه ساختار پيچيده يك دولت، روابط ارگانهاي درون دولتي و نهايتاً كارشناسان و متخصصين درون يك تشكيلات تدوين كننده و ارائه كننده پيشنهادات و خطوط كلي تصميمگيري در سياست خارجي ميباشند و هيچ تصميمگيري قادر نيست فارغ از اين ملاحظات تصميمگيري كند، بويژه در سيستمهاي گسترده بوروكراتيك دولتهاي غربي اين عامل و متغير بيشتر بروز ميكند. 4. متغير اجتماعي بدين معنا كه جنبههاي غيردولتي در يك كشور بر رفتار خارجي يك دولت اثري انكارناپذير دارد. ارزشها و ايدئولوژيهاي حاكم بر يك جامعه ملي، گروههاي ذينفوذ و فشار، احزاب سياسي، افكار عمومي، رسانههاي جمعي غيردولتي، اقليتهاي قومي و محلي از جمله عوامل غيردولتي هستند كه بر تصميمگيري سياست خارجي تاثير ميگذارند. 5. متغير سيستم بينالملل بدين معنا كه يك دولت در تصميمگيريهاي سياست خارجي در خلاء عمل نميكند بلكه در صحنه روابط بينالملل با پيچيدهگيهاي خاص خود عمل ميكند كه واكنشهاي اين سيستم در قبال هر تصميمگيري سياست خارجي يقيناً بايد در محاسبات تصميمگيرندگان منظور شود. متغير سيستم بينالمللي حتي در بعضي از موارد و بويژه در كشورهاي جهان سوم تصميمات معيني را به دولتها تحميل ميكند. «روزنو» معتقد است كه بررسي همه جانبه اين متغيرها كافي به مقصود نبوده بلكه ميزان دخالت و نقشي كه هر يك از اين متغيرها در تصميمگيري سياست خارجي دارند از اهميت بيشتري برخوردار است، بنابراين او سعي ميكند كه اولويتهاي اين متغيرها را تعيين كند. از ديد روزنو ردهبندي اين متغيرها بستگي به عوامل گوناگون در تقسيمبندي كشورها دارد و لذا كشورها را با توجه به نوع سيستم سياسي حاكم (باز و بسته بودن) قدرت و ميزان پيشرفت يك كشور (پيشرفته و در حال رشد) كوچك و يا بزرگ بودن (از نظر جغرافيايي و منابع فيزيكي) تقسيم نموده و اولويتهاي مختلفي ارائه ميدهد. بنابراين از ديدگاه روزنو براي كشوري مانند عراق عوامل موثر در تصميمگيري سياست خارجي بترتيب عبارتند از: شخصيت تصميمگيرنده، سيستم بينالملل، نقش، بوروكراتيك و اجتماعي. با توجه به بررسيهاي انجام شده از نظر نگارنده كه بعداً توضيح داده خواهد شد در تصميمگيري رژيم عراق مبني بر آغاز جنگ تحميلي و تجاوز به ايران متغيرهاي موثر در اين تصميمگيري به قرار زير ميباشند: سيستم بينالملل، شخصيت صدام، عوامل بروكراتيك، متغير اجتماعي و نهايتاً نقش. سيستم بينالملل در بررسي متغير سيستم بينالملل متناسب است كه آنرا در سه سطح متفاوت، (ابرقدرتها، قدرتهاي بزرگ و قدرتهاي منطقهاي) بررسي كنيم. در سطح ابرقدرتها: اگر چه دوران جنگ سرد و سيستم دوقطبي در سال 1980 هنوز به پايان خود نرسيده بود ولي در رابطه با انقلاب اسلامي قانونمندي جنگ سرد و سيستم دوقطبي كاربرد خود را از دست داده و به تبع آن در آغاز جنگ نيز تضاد چنداني ميان امريكا و شوروي در برخورد با تجاوز عراق به ايران احساس نميگرديد. ايالات متحده امريكا كه بر اثر پيروزي انقلاب اسلامي و بدنبال آن جريان گروگانگيري و شكست مفتضحانه عمليات طبس ضربات پياپي و سختي از ايران خورده بود نه تنها از هر حركتي كه متضمن ضربه زدن به ايران ميبود استقبال ميكرد، بلكه خود درصدد چارهجوئي براي انتقام جويي و جبران شكستهاي قبلي بود. اگرچه رابطه ديپلماتيك ميان عراق و امريكا از سال 1967 قطع شده بود دفتر حفاظت منافع امريكا در بغداد بسيار فعال بود و شواهد و دلايلي وجود دارد كه امريكا مشوق و ترغيبكننده رژيم عراق در آغاز جنگ بوده است. روزنامه امريكايي نيويورك تايمز پنج ماه قبل از آغاز تجاوز عراق در آوريل 1980 (ارديبهشت 1359) از طرحهاي مرحله به مرحله دولت امريكا در اين زمينه پرده برميدارد. اين روزنامه چنين مينويسد: «دولت امريكا پس از شكست عمليات طبس، امكان اجراي سه طرح نظامي بسيار مهم در شهرهايي كه محل نگهداري گروگانهاي امريكاست، مينگذاري در ميادين صدور نفت، يا بمباران پالايشگاههاي ايران ميباشد.» در ادامه ميافزايد: «واشنگتن اميدوار است كه تحريم اقتصادي و سياسي ايران بتواند در سايه تيرگي روابط ايران و عراق تاثير بيشتري داشته باشد و ادامه ميدهد كه عدهاي معتقدند چشمانداز جنگ با كشوري نيرومند (عراق) شايد ايران را وادار سازد در سياست خود تجديدنظر كند.!» «برژينسكي» مشاور امنيت ملي سابق امريكا براي اطلاع از وضعيت عراق براي شروع جنگ سفرهاي مكرري به بغداد مينمايد به طوري كه «وال استريت ژورنال» در هشتم فوريه 1980 يكي از اين سفرهاي محرمانه را فاش ميسازد و همچنين «تايمز لندن» در 17 ژوئن 1980 به ملاقات برژينسكي با صدام حسين اشاره كرده و ميگويد: «نامبرده بعد از سفر محرمانه به بغداد در يك مصاحبه تلويزيوني گفت: ما تضاد قابل ملاحظهاي بين امريكا و عراق نميبينيم. ما معتقديم عراق تصميم به استقلال دارد و در آرزوي امنيت خليج فارس است و تصور نميكنيم كه روابط امريكا و عراق سست گردد.» از طرف ديگر در اين زمان رفت و آمدها و تماسهاي مكرري ميان امراي فراري ارتش ايران و مسئولين دولت امريكا و همچنين حكومت بغداد صورت ميگرفت و نشانگر نوعي آمادگي براي تحولات بعد از آغاز جنگ و حمله عراق به ايران بود و نهايتاً با توجه به نفوذ و سلطهاي كه امريكا در كشورهاي عربي محافظهكار از جمله: مصر، اردن، عربستان سعودي و ساير شيخنشينهاي جنوب خليجفارس داشت ترديدي نيست كه چنانچه امريكا به كمكهاي مؤثر و اساسي اين كشورها به عراق راغب نميبود ميتوانست از اين كمكها جلوگيري به عمل آورد. بعد از آغاز جنگ، روابط عراق و امريكا علناً بهبود يافته، روابط ديپلماتيك برقرار شد و افشاء گرديد كه در طول جنگ، امريكا به صورت مخفيانه كمكهاي مختلفي را به عراق ميرسانده است.روزي كه ايران قطعنامه 598 را پذيرفت «رابرت مك فارلين» در مقالهاي در روزنامه لوسآنجلس تايمز به حمايت بيدريغ امريكا از عراق در طول جنگ بر عليه ايران اعتراف كرد. اتحاد جماهير شوروي در موضعگيري خود دچار تناقض و دوروئي عجيبي شده بود و در حقيقت آغاز حمله عراق به ايران به شمشير دولبهاي شباهت داشت كه از هر طرف قابليت برندگي و در عين حال احتمال خسارت ميرفت. روسيه شوروي با عراق در سال 1972 پيماندوستي 15 ساله منعقد كرده و نفوذ قابل توجهي در عراق بويژه از نظر تامين تسليحات ارتش و حضور كارشناسان نظامي داشت و اصولاً ارتش عراق مجهز به تسليحات روسي بود. از طرف ديگر انقلاب اسلامي ايران اگر چه براي روسها از اين نظر كه موجب قطع نفوذ امريكا در مرزهاي جنوبي اين كشور شده بود ولي براي روسيه نيز به خاطر ماهيت ايدئولوژيكي آن چندان خوشايند نبود. ايران به موازات برخورد با نفوذ امريكا در ايران از ميزان نفوذ روسيه به شدت كاست، گاز ايران به روسيه قطع شد، بندهاي 5 و 6 قرارداد 1921 از طرف ايران ملغي اعلام گرديد و تجاوز روسيه به افغانستان بشدت محكوم گرديد و انقلاب اسلامي ميرفت كه تأثير خود را بر بيداري مسلمانان ساير كشورها از جمله مسلمانان جمهوريهاي آسيايي روسيه شوروري سابق بر جاي گذارد. پيروزي و شكست هر يك از طرفين متخاصم نيز براي روسيه نتايج متضاد و متفاوتي را به ارمغان ميآورد، پيروزي عراق بر ايران اگرچه با توجه به تسليح ايران به سلاحهاي امريكا و تجهيز عراق به سلاحهاي روسي به معناي پيروزي سلاح روسي بر سلاح امريكايي تلقي گرديده و عراق را بيشتر مديون و وابسته به روسيه شوروي ميكرد، در عين حال از نظر سياسي موجب نفوذ مجدد امريكا و غرب در ايران ميشد. پيروزي ايران نيز بر عراق متقابلاً نتايج متفاوت و معكوسي بدست ميداد كه در هر دو حال براي روسيه شوروي در عين اينكه امتيازاتي را به عمل ميآورد ناخوشايند بود. با توجه به دلايل منطقي و عقلاني نيز ملاحظه ميگردد كه اتخاذ موضع شوروي نيز در قبال آغاز جنگ تحميلي منافقانه و متضاد بوده است. بنابه گزارش موسسه «هري تيج»، روسيه شوروي از قبل از آغاز تجاوز در جريان اين تصميم بوده و اگر چه هيچ اقدامي براي بازداشتن صدام نكرده است در عين حال مقامات ايراني را از احتمال چنين حملهاي آگاه نموده است. حزب توده در ايران كه از مسكو الهام و دستور ميگرفت تجاوز عراق را محكوم نموده به كادرهاي خود دستور مقاومت و دفاع را صادر كرده بود، ولي روسيه شوروي در عين اتخاذ موضع رسمي مبني بر بيطرفي در سازمان ملل و بويژه در شوراي امنيت همگام با امريكا و ساير اعضاء دائمي شورا قطعنامههايي را به تصويب ميرساند كه به ضرر جمهوري اسلامي بود. اگرچه ظاهراً براي مدتي از ارسال تجهيزات نظامي و قطعات يدكي به عراق خودداري كرد ولي كارشناسان نظامي روسي همچنان در عراق باقي مانده و به همكاري خود با ارتش عراق ادامه ميدادند و گزارشاتي مبني بر اينكه روسيه شوروي از طريق كشورهاي اروپاي شرقي جبران كمبود نيازمنديهاي ارتش عراق را مينموده است وجود دارد. بنابراين ميتوان به اين جمعبندي رسيد كه رژيم عراق در سطح ابرقدرتها (امريكا و شوروي) با زمينهاي كاملاً مساعد و حتي تشويقآميز در آغاز تجاوز برعليه جمهوري اسلامي مواجه بوده است. در سطح قدرتهاي بزرگ: در موضعگيري قدرتهاي بزرگ (نظامي، سياسي و اقتصادي) آنها را ميتوان به دو گروه تقسيم كرد. گروه اول: كشورهايي كه به طور علني و يا ضمني به نفع عراق موضعگيري كرده و از كمكهاي نظامي، سياسي و اقتصادي به اين كشور در طول جنگ دريغ نورزيدند. اين كشورها عبارت بودند از: فرانسه و انگليس كه روابط عميق و منافع قابل توجهي در عراق داشته و از انقلاب اسلامي نيز شديداً ضربه خورده بودند. فرانسه از همان آغاز جنگ به نفع عراق موضعگيري علني كرده و به ميزان قابل توجهي امكانات تسليحاتي در اختيار اين كشور قرار داد و حتي در شرايطي كه عراق در جبهه جنگ مواجه با مشكلاتي شده بود با اجازه دادن هواپيماهاي پيشرفته جنگي به نام سوپراتاندارد بنيه نظامي عراق را تقويت كرد. دولت انگليس نيز اگرچه علناً اظهار بيطرفي ميكرد، ولي به تبع امريكا و فرانسه كمكهاي قابل توجه اقتصادي و بعضاً نظامي به اين كشور نمود. گروه دوم: كشورهاي آلمان، ژاپن و چين بودند كه در ضمن اعلام بيطرفي و حفظ رابطه با هر دو كشور به عنوان سوداگراني بودند كه از اين جنگ از هر طرف بهرهمند شدند. دولتهاي منطقه خاورميانه: چنانچه دولتهاي منطقه را نيز به دو دسته دولتهاي عرب و غيرعرب تقسيم كنيم ملاحظه ميگردد كه همه دولتهاي عربي به استثناي سوريه، ليبي و الجزاير به نفع عراق نه تنها موضعگيري كرده بلكه از هر نوع كمك ممكن به عراق خودداري نكردند. كشورهاي نفتخيز عرب بويژه عربستان سعودي و كويت به عنوان تامينكننده نيازمنديهاي مالي اين جنگ تقبل هزينههاي جنگ را نموده و در طول جنگ متجاوز از 80 ميليارد دلار پرداخت نمودند. دولت مصر تامينكننده نيازمنديهاي تسليحاتي ساخت روسيه بود و خلاء قطع ارسال قطعات و لوازم يدكي كه از طرف دولت روسيه ايجاد شده بود را پر كرد. دولت اردن با در اختيار گذاشتن بندر خود در خليج عقبه راههاي مواصلاتي عراق را براي تداركات لازم تامين كرد و اغلب كشورهاي عربي منجمله سودان نيروي داوطلب نظامي در اختيار عراق قرار دادند. كشورهاي عربي از قبل در جريان چنين حملهاي بوده و در كنفرانس سران عرب كه در جده چند ماه قبل از آغاز جنگ تشكيل شده بود تفاهمات لازم را با صدام به عمل آورده بود. تنها ليبي و سوريه بودند كه با اين اقدام عراق مخالفت ورزيده و حمايت خودشان را از ايران اعلام داشتند. دولتهاي غيرعرب مانند پاكستان و تركيه همچون كشورهاي آلمان، ژاپن و چين با اعلام بيطرفي و حفظ رابطه با هر دو كشور بيشترين بهره اقتصادي از اين جنگ را كسب كردند. در مجموع ميتوان گفت كه سيستم بينالملل (در هر سه سطح، ابرقدرتها، قدرتهاي بزرگ و كشورهاي منطقه) نه تنها زمينه مساعدي براي آغاز اين جنگ داشت بلكه خود مشوق و ترغيبكننده عراق در شروع جنگ بود و نقش اساسي و مهمي در بروز چنين تجاوزي را بر عهده داشت. شخصيت تصميمگيرنده صدام حسين رئيس جمهور عراق كه به عنوان ديكتاتوري خشن، بيرحم، شهرت جهاني پيدا كرده است در عين حال فردي ماجراجو و جاهطلب بوده و به دنبال موقعيتهاي مناسب براي كسب قدرت بيشتر بوده است. رمضاني كه از مشاوران كميته امنيت ملي كنگره امريكا و نيز مشاور كارتر در امور ايران بود در كتاب خود چنين مينويسد: «جنگ عراق و ايران، در واقع واكنش و پاسخ عراق به تهديداتي بود كه از ناحيه بنيادگرايي اسلام (امام خميني(ره) احساس ميكرد، اما علت ديگر آن ناشي از بازتاب و انعكاس جاهطلبي و قدرتطلبي صدام نيز بوده است. وي مترصد بود كه خلاء قدرت ناشي از سقوط رژيم شاه در منطقه را پر نمايد. همچنين اين فرصت با افزايش قدرت اقتصادي عراق به علت افزايش قيمت نفت در منطقه خليجفارس ايجاد شده بود. چنانچه عراق جايگزين ايران به عنوان دومين توليدكننده نفت بعد از عربستان سعودي در منطقه شده بود. ظهور قدرت سياسي عراق بعد از افول رژيم مصر در خاورميانه به علت امضاي پيمان كمپ ديويد و صلح با اسرائيل و بروز يك خصومت و دشمني آشكار ميان عراق و سوريه در جبهه شرقي، همه و همه بر قدرتطلبي صدام صحه ميگذاشت.» صدام حسين در آغاز تجاوز به ايران داراي سه انگيزه عمده شخصي بود و اميدواري داشت با پيروزي سريع بر ايران خواستههاي جاهطلبانه و شخصي وي ارضاء و تأمين گردد. انگيزه اول تلاش براي كسب رهبري جهان عرب بود. به دنبال مرگ ناصر و امضاي پيمان كمپ ديويد و انزواي مصر، جهان عرب دچار خلاء رهبري شده بود، شخصيتي كه بتواند با استفاده از امكانات و تواناييهاي كشور خود در جهت آرمانهاي وحدت جهان عرب و جبران تحقير اعراب در قبال اسرائيل اين خلاء را پر بنمايد. صدام حسين اميدوار بود با پيروزي در جنگ با ايران چنين موقعيتي را كسب نمايد و به همين خاطر نام اين جنگ را جنگ قادسيه ناميد تا يادآور شكست ايرانيها از اعراب مسلمان در اوايل ظهور اسلام باشد. مجله دولتي «الفباء» كه بوسيله رژيم عراق منتشر ميشود در شماره 562 مورخ 4/7/79 با عنوان عراق پنج هزار سال رويارويي، به تضاد بين عرب و ايراني دامن زده و چنين مينويسد: «اعراب، عادت كردهاند كه عراق در برابر يورش تاتارها در قرن دهم و قرن بيستم ايستادگي كند و تيرهاي سلجوقيان و عيلاميان را در قرن بيستم متوقف كند. عادت كردهاند كه عراق نگهبان منطقه شرقي جهان عرب كه در تيررس دشمن است، باشد... عراق از پنج هزار سال تاكنون در خط اول نبرد، گامي استوار و با ثبات در مرزهاي شرقي و بازوي پرتحرك در غرب اين مرزها بوده است.» «صدام حسين» در مراسم افتتاح يك پادگان نظامي در 18/3/59 با عنوان «پادگان قادسيه» ميگويد: «شما در اين مكان انقلاب خود را پيش روي داريد كه شما را به مفهوم قادسيه رهبري ميكند. شما در اينجا نه تنها نام قادسيه را برخود داريد بلكه شرف و مفهوم آنرا نيز با خويشتن داريد. شما آمادگي والاي گذشت و ايثار را همانگونه كه صفت مردان قادسيه نخستين در رهايي امت عرب و تمامي ميهن عربي بود، دارا هستيد و تنها براي پاسداري از عراق آزاد مبارزه نميكنيد.» دكتر «امين» يكي از بعثيها ميگويد كه به قدرت رسيدن «صدام حسين» مصادف با يك مرحله نوين در تاريخ سياسي عراق بود و در اين ميان عراق از چندين جهت قدرتمند شده بود و در آينده نزديك در سطح خليج (فارس) و جهان عرب نقش مهمي از جانب وي در شرف انجام بود. «الياس فرح» يكي از رهبران بعث عراق ميگويد كه «قادسيه» صدام موقعيتي بود براي وي تا در چشم جهان عرب به عنوان يك رهبر تاريخي كه پل ميان گذشته و آينده را از نو بنا نهاده و درهاي آينده را به سوي مردم گشوده است خود را جلوهگر سازد. مجيد خدوري در شرح زندگي صدام حسين و تاثير ناصر بر او چنين مينويسد: «زماني كه صدام حسين در مصر در دانشكده حقوق قاهره مشغول تحصيل بود كارهاي ناصر را زير نظر ميگيرد و با دقت به آنها مينگرد، برخلاف رهبران بعث از ناصر به خوبي ياد ميكند و ميآموزد كه چگونه نقش وي را بازي كند. او از شيوه «آزمايش و خطاي» ناصر پيروي ميكند و سعي ميكند يك مقلد كوركورانه نباشد.» انگيزه دوم صدام اين بود كه با استفاده از سقوط شاه كه براساس دكترين نيكسون به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب شده بود، بتواند با پيروزي بر ايران خلاء سقوط شاه را پر نموده و نقش ژاندارم منطقه را در حفظ منافع غرب بازي كند و عليرغم موضع ضدامريكايي كه قبلاً اتخاذ ميكرد به امريكاييها نشان دهد كه تضاد منافع با آنها نداشته و اقدام وي در راستاي اهداف امريكا در منطقه ميباشد تا بدان حد كه رژينسكي بعد از ملاقات با صدام و در ستايش وي ميگويد: «ما بين منافع امريكا و عراق تضادي نمييابيم.» با توجه به اينكه در اين مرحله سياستهاي منطقهاي جمهوري اسلامي در تضاد با سياستهاي امريكا بود صدام حسين تلاش كرد كه خود را به عنوان يك عامل موثر بازدارنده و خنثي كننده اقدامات ايران در سطح منطقه نشان دهد. روزنامه كريستين ساينس مونيتور چاپ امريكا با اشاره به يك گزارش از جلسات سري دولت عراق كه دو ماه بعد از سقوط رژيم شاه تشكيل شده بود، مينويسد: «درآن جلسه بعد از بحث و بررسي پيرامون نقش شاه و روابط آن با امريكا در دفاع از منافع غرب و ژاندارمري خليج فارس مطرح شد كه در حال حاضر رژيم نوپاي ايران با از بين رفتن ارتش و تاسيسات اصلي آن قادر به انجام اين نقش نخواهد بود و عراق تنها كشوري است كه با استفاده از اين موقعيت ميتواند خلاء ايجاد شده را پر نمايد و اين كار بايد با برنامهريزي، دقت، سرعت و مداومت انجام گيرد. به عقيده حزب بعث براي ايجاد يك موقعيت ژئوپوليتيك جديد بوسيله عراق زمينه از هر جهت فراهم است، لذا حمله نظامي به ايران با وارد آوردن يك ضربه موثر به شكست ايران منتهي ميشود. انگيزه سوم صدام جبران تحقيري بود كه شخصاً در امضاي قرارداد 1975 الجزاير شده بود. در سال 1975 به دنبال مشكلاتي كه در عراق در جنگ با كردها براي دولت عراق فراهم شده بود و كردهاي عراق مورد حمايت شاه قرار داشتند صدام حسين معاون رئيسجمهور عراق تحت فشارهاي داخلي و بينالمللي به امضاء قرارداد مزبور تن در داد و همواره احساس ميكرد كه در اين جريان تحقير شده و «اجباراً» تن به امضاء اين قرارداد داده است. بنابراين مترصد فرصتي بود كه بتواند اين احساس حقارت را جبران نمايد. بدين علت درصدد بهانهاي بود كه قرارداد 1975 را باطل اعلام نمايد و اين كاري بود كه در 17 سپتامبر 1980 (به روز قبل از آغاز جنگ) در يك اجلاس فوقالعاده مجمع ملي صورت داد. صدام حسين در مورد اين تصميم گفت: «از زماني كه حاكمان ايران اين معاهده را از آغاز در دست گرفتند بوسيله مداخله در امور داخلي عراق چه به صورت پشتيباني مالي و يا تسليحاتي از گروههاي مختلف نقض كردهاند، همانطور كه شاه چنين ميكرد... من به شما اعلام ميكنم كه معاهده 6 مارس 1975 الجزيره از طرف ما ملغي ميباشد.» عامل اجتماعي در بخش مربوط به ساختار اجتماعي و جمعيت بايد گفت كه بافت اجتماعي و جمعيتي عراق به گونهاي است كه همواره حكومت را دچار بيثباتي و بحران نموده است و همين بحران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران از جمله عوامل موثر در ايجاد جنگ تحميلي بوده است. شعيان اين كشور به عنوان اكثريت مردم (بيش از 55%) بدلايل ايدئولوژيك و سياسي همواره با حاكميت بعث در نزاع و ستيز بودهاند. همچنين اكراد شمال عراق طي 30 سال گذشته همواره در پي به دست آوردن خودمختاري بودهاند و از اين رو با حكومتهاي اين كشور درگير جنگهاي طولاني بودهاند كه قبلاً به آنها اشاره شد و اين مسأله براي حكومت بعثي عراق كه از يك اقليت محدود از منطقه تكريت ميباشند مشكلات بيشتري را ايجاد كرده است. پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 به رهبري امام خميني، موج جديدي از ناآراميهاي شيعيان را در عراق بوجود ميآورد. تظاهركنندگان در مراسم محرم آن سال خواستار اصلاحات اجتماعي و استقرار يك حكومت اسلامي ميشوند. نويسنده كتاب جنبشهاي اسلامي در جهان عرب در اين رابطه ميگويد: «دولت عراق با توجه به الهاماتي كه مبارزان شيعه از جانب آيتالله خميني ميگيرند،حزب الدعوه را همچون ستون پنجمي ميداند كه هدفش ادغام ايران و عراق است. دولت در پاسخ، «آيتالهل صدر» را دستگير و تظاهرات شيعيان را به شدت در هم ميكوبد. عظمت و گستردگي سركوب باعث ميشود تا اندكي پس از روي كار آمدن «صدام حسين» در 23 ژوئيه 1979، 22 مقام بلندپايه بعثي اعدام شوند. اعلام حمايت مطلق از انقلاب اسلامي ايران توسط آيتالله صدر و تشويق مبارزه مسلحانه عليه رژيم، موجب ميشود ك او را به تشكيل يك حكومت شيعه در عراق و خيانت متهم نموده و همراه با خواهرش وي را در آوريل 1981 به شهادت برسانند.» در ماههاي قبل از جنگ حوادثي در عراق بوقوع ميپيوندد كه مقامات رژيم آنرا به عوامل جمهوري اسلامي ايران نسبت ميدهند و اين حوادث نشان دهنده اين است كه اوضاع داخلي عراق تا چه ميزان بر اثر انقلاب اسلامي آسيبپذير شده است. صرفنظر از اينكه ادعاهاي رژيم بعث تا چه ميزان با واقعيت منطبق است، ولي بيانگر نوعي بيم و ترس از تحولات انقلاب اسلامي ميباشد. رئيسجمهور عراق كليه اين حوادث را بعدها در هنگام سخنراني خودش (20/4/63) چنين اعلام ميكند: «با سوء قصد به وزير امور خارجه شروع كردند. سپس به يك ياز اعضاي شوراي رهبري ملي ما حمله كردند. به وزير اطلاعات سوء قصد نمودند و در يك جشن دانشجويي، جشن ديگري با پرتاب بمبها آغاز كردند. كساني كه در اين حوادث شركت داشتند از افراد مدرسه ايرانيان و نمايندگيهاي ايران در عراق بودند. اسلحه از آنهاست و همكاري نيز همينطور، اين مسأله روشن و آشكار است.» رژيم عراق همچنين شورش كردهاي شمال عراق را بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، متأثر از انقلاب ايران ميداند تا جايي كه رئيس جمهور عراق به زعم خود يكي از دلايل لغو موافقتنامه الجزاير را دخالت جمهوري اسلامي ايران در قضيه اكراد ميداند. وي در نطق 17 سپتامبر 1980 چند روز قبل از حمله سراسري عراق به ايران، ميگويد: «ايران از پسران بارزاني دعوت نموده است كه به اين كشور بيايند. اين كشور يعني ايران قصد دارد آنان را عليه دولت عراق تحريك كند.» بنابراين نگرانيهايي كه دولت صدام از بازتاب انقلاب اسلامي بر عراق داشته نيز عامل مهمي در آغاز اين جنگ و به منظور شكست و نابودي انقلاب بوده است تا بدينوسيله از تأثير آن بر جامعه عراق جلوگيري نمايد. در عين حال اوضاع داخلي ايران را نيز به عنوان يك انگيزه مهم در ترغيب صدام به آغاز جنگ نبايد فراموش كرد. حكام عراق براساس شواهد مختلف مطمئن بودند كه در يك جنگ كوتاه مدت در مقابل ايران به اهداف از پيش تعيين شده خود خواهند رسيد. اوضاع داخلي ايران بعد از پيروزي انقلاب و بلافاصله قبل از آغاز تجاوز براي يك رژيم متجاوز در سه زمينه تحريك كننده بود. اولاً: دولت انقلابي نه تنها هنوز دوران ناآرامي بعد از انقلاب را پشت سر ميگذاشت بلكه به علت حضور ليبرالها در حاكميت و بويژه حضور بنيصدر به عنوان رئيسجمهور و فرمانه كل قوا درگير يك سري تضادها و اختلافات شديد درون حاكميت بود و امكان هماهنگي و تمركز در تصميمگيري را كه لازمه شرايط بحراني و جنگ ميباشد از بين برده بود و از طرف ديگر نيروهاي مسلح نيز به دلايل متعدد انسجام و آمادگي لازم براي مقابله با يك جنگ خارجي همه جانبه را نداشتند. سازمان و تشكيلات ارتش بعد از انقلاب و به دنبال تصفيههاي ضروري دوران بازسازي و بازنگري خود را ميگذراند و از نظر تجهيزاتي نيز با تحريم تسليحاتي امريكا و خروج كارشناسان نظامي مواجه بود و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه بيشتر براي مواجهه با ضد انقلاب داخلي ايجاد شده بود دوران طفوليت و عنفوان جواني خود را طي ميكرد و به هيچ وجه براي يك جنگ كلاسيك مدرن ساخته نشده بود. همچنين درگيريهاي قومي و محلي در مناطق مختلف كشور نيروهاي مسلح را به خود مشغول داشته بود. تنها چيزي كه در محاسبات صدام و بسياري از مشوقين و محركين وي با آغاز جنگ منظور نشده بود انرژي عظيم و فوقالعادهاي بود كه با پيروزي انقلاب اسلامي و حضور تودههاي عظيم ميليوني و با اعتقادات راسخ اسلامي و آمادگي براي ايثار و شهادت تحت رهبريهاي بزرگ مرد تاريخ امام خميني(ره) آزاد شده بود و توانست آرزوهاي صدام و پشتيبانانش را مبدل به يأس كند. عامل بوروكراتيك بعد از روي كار آمدن حزب بعث در سال 1968 اين حزب همواره موفقيت ايدئولوژيكي خود را در اتخاذ سياستي توسعهطلبانه و سيادت بر منطقه دنبال ميكرد و به هر طريق ممكن با اتخاذ شيوههاي پراگماتيستي سعي ميكرد نفوذ خود را در جهان عرب توسعه داده و رهبري جهان عرب را به دست گيرد. اين اقدام بطور عمده از طريق كودتاهاي نظامي و برخوردهاي خشونتآميز دنبال ميشد. پيروزي انقلاب اسلامي براي حزب بعث كه بر معيارهاي غيرمذهبي وب ا تكيه بر ناسيوناليزم عربي و بوسيله يك مسيحي عرب بنام ميشل عفلق بنيان گذارده شده بود، زنگ خطري جدي تلقي ميشد. انقلاب اسلامي به عنوان راه حل جديدي در نجات تودههاي تحت ستم مسلمان عرب كه چهار دهه تحقير شكستهاي پيدرپي از اسرائيل را چشيده بودند و هيچ يك از ايدئولوژيهاي مادي و لائيك اعم از سوسياليزم، ماركسيزم و يا ناسيوناليزم نتوانسته بودند جبران اين حقارتها را بنمايند، با پديده جديدي به نام انقلاب اسلامي مواجه شد كه اميدها را در دل آنها زنده ميكرد و در حقيقت رشد و پيشرفت انقلاب اسلامي مرگ محتوم همه ايدئولوژيهاي مادي از جمله ايدئولوژي حزب بعث ميبود. بدين ترتيب حزب بعث عراق كه سلطه قابل توجهي در كادرهاي نظامي و سياسي دولت عراق داشت عامل موثري در تشويق صدام به ضربه زدن به انقلاب اسلامي از طريق آغاز اين جنگ بود. عامل نقش اگر چه همانطور كه «روزنو» هم معتقد است عامل نقش در كشورهايي كه داراي رژيم خودكامه هستند كمتر مطرح بوده و شخصيتهاي ديكتاتور هستند كه بدون توجه به وظايف و اختيارات قانوني خود به طور نامحدود تصميم گرفته و عمل ميكنند، در عراق نيز صدام حسين حتي در دوراني كه معاون رئيسجمهور بود به عنوان مرد قدرتمند دولت عراق شناخته ميشدو حسن البكر رئيسجمهور عراق نقش چنداني در اداره امور عراق نداشت. در عين حال همانطور كه «تراب زمزامي» ميگويد: «صدام حسين براي زمينهچيني چنين جنگي با خانهنشين كردن حسن البكر رأساً پست رياست جمهوري را بر عهده گرفت تا بتواند بدون هيچ رادع و مانعي قادسيه خود را تدارك ببيند و تمامي نيرو و وقت خود را در اين راه صرف نمايد و جهت همين مرحله نوين بود كه صدام مقامهاي رياست شوراي رهبري انقلاب، دبير كلي حزب بعث، رياست جمهوري، رياست دولت و رياست كل ارتش را بر عهده خود گرفت.» بررسي فوق نشان ميدهد كه از ميان متغيرهاي پنجگانه پيشنهادي جيمز روزنو (شخصيت، سيستم بينالمل، اجتماعي، بوروكراتيك و نقش) مهمترين عاملي كه در تصميمگيري صدام حسين در آغاز تجاوز به ايران نقش داشتهاند در درجه اول سيستم بينالملل بوده است و در مرحله بعدي شخصيت و روحيات رئيسجمهور عراق بوده كه به عنوان يك ديكتاتور در راس حكومت عراق فارق از هرگونه مانع و رادعي و در جهت ارضاء نيات جاهطلبانه خود دست به چنين اقدامي زده و به مدت هشت سال دو كشور ايران و عراق را دچار جنگي خونين و خسارت بار نمود. به عبارت ديگر چنانچه زمينه مساعد و تشوقكننده بينالمللي در شرايط خاص زماني وجود نميداشت، از قبيل شكستهاي حقارتبار امريكا در اثر انقلاب اسلامي، ترس دولتهاي استكبار و همچنين دولتهاي مرتجع منطقه از گسترش انقلاب و به خطر افتادن منافع آنها، غير محتمل ميبود كه صدام حسين دست به چنين قمار خطرناكي بزند. زيرا كه در گذشته در زمان رژيم شاه عليرغم اختلافات مرزي ميان دو كشور و عليرغم اينكه مرد قدرتمند عراق در آن زمان صدام حسين بوده است به خاطر نامساعد بودن زمينه جهاني نه تنها چنين اقدامي صورت نگرفت بلكه مجبور شد با امضاء قرارداد الجزاير در 1975 از بسياري از ادعاهاي خود دست بردارد. چرا عراق؟ تحقيقاً وجود صدام حسين و نيات جاهطلبانه او نيز نقش مهم و در عين حال اوليه در كانديد شدن عراق از ميان كشورهاي همسايه ايران براي آغاز چنين تجاوزي داشته است، در حاليكه دولتهايي همچون پاكستان و تركيه روابط نزديكتري با امريكا داشتند و امريكا نفوذ بيشتري در اين دو كشور بخصوص تركيه به عنوان عضو ناتو داشته است. ولي ساختار سياسي اين دولتها، شرايط اجتماعي و موقعيت جغرافيايي كشورشان اجازه چنين حركتي را در آن شرايط نميداد و همين خصوصيات و روحيات جاهطلبانه صدام حسين بود كه عليرغم ضرباتي كه كشورش از جنگ هشت ساله با جمهوري اسلامي خورد باز هم سرخورده نشده و چون به خواستههايش در جنگ با ايران نرسيده براساس محاسبات غلطي كه از مساعد بودن زمينه بينالمللي داشت صرفاً براي ارضاء روحيات جاهطلبانه خود براي بار ديگر دست به قمار خطرناك ديگري در حمله به كويت زد و منطقه را دچار بحراني نمود كه هنوز بعد از گشت چهار سال آثار و عوارض آن پابرجا است. چارچوبه تئوريك پيشنهادي روزنو، اگرچه در تقسيمبندي و تنظيم علل و عوامل تصميمگيري در سياست خارجي كمك قابل توجهي به محقق علوم سياسي و روابط بينالملل مينمايد، در عين حال توصيفي بوده و ضرورتاً جدول ارائه شده توسط وي و اولويتهاي برشمرده قطعي نبوده و كليت و عموميت پيدا نميكند. بخصوص كه در هيچ يك از مدلهاي ارائه شده به متغير سيستميك اولويت داده نشده است.در حاليكه در بسياري از كشورهاي جهان سوم و بويژه منطقه رژيمهاي غيرمردمي شديداً تحت سلطه و نفوذ و يا متاثر از قدرتهاي بزرگ جهاني ميباشند و سياستهيا متخذه اين كشورها تابعي از سياستهاي متغير كشورهاي سلطهگر و صاحب نفوذ ميباشد. در حالي كه از ديدگاه روزنو دولتها، در صحنه روابط بينالملل بازيگران مستقلي هستند كه براساس محاسبه خود و منافع دولت و كشورشان، در عين رعايت عكسالعملهاي بينالمللي اتخاذ تصميم نموده و عمل ميكنند. از طرف ديگر اين چارچوبه كمك قابل توجهي به علتيابي و چرايي تصميمات سياست خارجي نميكند و محقق مجبور است با استفاده از تئوريهاي ديگر ارائه شده توسط تئوريسينهاي روابط بينالملل اين خلاء را پر كرده و كمبود را جبران نمايد. نویسنده: دكتر منوچهر محمدي منبع: سایت نوید شاهد -
ناگفتههایی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.. ترسناک بود......
SAEID پاسخ داد به hans تاپیک در جنگ تحمیلی
علل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر چه بود؟ آنچه در زير ميآيد پاسخهاي دكتر محسن رضايي به سوالتي است كه در جلسات مختلف از ايشان به عمل آمده و متاسفانه مانند اكثر جلسات پرسش و پاسخ، امكان پاسخ گويي به آنها به علت كمبود وقت فراهم نشده است. لازم به ذكر است اين جوابها از ميان سخنرانيهاي قبلي ايشان و همچنين ديگر جلسات پرسش و پاسخ اتخراج شده است. چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه یافت؟ ما در جنگ در حقیقت دو مقطع زمانی خاص داشتیم. مقطع اول مربوط به آغاز جنگ تا آزاد سازی خرمشهر است که استراتژی ایران نظامی و با هدف بیرون راندن عراق از خاک کشور بود و مقطع بعدی مربوط به پس از آزاد سازی خرمشهر است که استراتژی ایران دوگانه بود. مسئوولان رسمی و سیاسی کشور معتقد به ادامه جنگ برای کسب پیروزی و پایان جنگ از طریق دیپلماسی بودند که این با استراتژی بلافاصله پس از آزاد سازی خرمشهر آغاز شد. در جلسهای که خدمت امام تشکیل شد، در جلسه شورای عالی دفاع در محضر امام که آقایان حاج احمد خمینی، میر حسین موسوی، موسوی اردبیلی، ولایتی و مقام معظم رهبری- که آن زمان رییس جمهور بودند- حضور داشتند. آقای هاشمی رفسنجانی گفتند که ما باید از مرزهای بینالمللی عبور کنیم تا اگر خواستیم جنگ را تمام کنیم یک چیزی در دست داشته باشیم که بتوان درمیز مذاکره از آن استفاده کنیم. آقای ظهیر نژاد هم استدلال کردند مرزهای جنوب قابل دفاع نیستند و باید به مانعی طبیعی مثل اروندرود تکیه کنیم و با تکیه بر آن بتوان دفاع کرد. این دو استدلال ارایه و من و دیگر دوستان هم در بعد سیاسی و نظامی از آن دو حمایت کردیم. لذا عملا استراتژی پس از آزادی خرمشهر استراتژی سیاسی شد. یعنی انجام یک عملیات نظامی برای تحقق صلح و با استفاده از عملیات نظامی برای آنکه بتوان از طریق دیپلماسی جنگ را تمام کرد. به عبارت دیگر قرار شد عملیات نظامی به عنوان ابزاری در خدمت دیپلماسی قرار گیرد. این استراتژی سیاسی بود ولی عملیات و جنگ هدف نبود بلکه هدف حمایت از سیاست خارجی بود. با این استراتژی همه مسئوولان سیاسی و نظامی موافقت کردند ولی حاج احمد آقا مخالف بودند و میگفتند: باید سر مرز بمانیم و امام هم سئوال کردند، چرا باید از مرز عبور کنید. حرف آقای هاشمی همان استراتژی سیاسی بود که پس از آزاد سازی خرمشهر در دستور کار دولت و مسئولان تا پایان جنگ به آن عمل میشد. اتفاقا آنچه که به آن عمل نشد استراتژی پیشنهادی فرماندهان سپاه بود که پس از رمضان به مسئوولان ارایه میشد. امام هم در این مساله ابهام داشت که چرا میخواهیم از مرزهای بین المللی عبور کنیم اما پس از شنیدن استدلال ها گفتند: "من یک هفته فکر میکنم سپس پاسخ میدهم." یک هفته بعد احمد آقا تماس گرفت و نظر موافق امام را اعلام کردند و در پی آن عملیات رمضان طراحی شد و هدف آن پیشروی نیروهای ما تا کنار اروندرود بود تا قسمتی از خاک عراق در اختیار ما قرار بگیرد. بنابراین همه با استراتژی سیاسی، پس از آزاد سازی خرمشهر موافق بودند و دیگر استراتژی نظامی مطرح نبود. یعنی عملیات رمضان تنها یک عملیات بود. در حالی که در استراتژی نظامی یک عملیات طراحی نمیکنید، بلکه تعداد زیادی عملیات طراحی میکنند که پیدرپی صورت میگیرد تا برسند به هدف اصلی. اما دراستراتژی سیاسی عملیاتها سلسلهوار نیست بلکه عملیات صورت میگیرد تا از طریق دیپلماسی جنگ به پایان برسد. تا پیش از آزادسازی خرمشهر استراتژی نظامی مطرح بود تا همه سرزمینهای ایران آزاد شود. لذا چهارده عملیات درتابستان سال 1360 طراحی شد که یکی پس از دیگری تا آزاد سازی خرمشهر انجام شد اما پس از آزادی خرمشهر استراتژی ایران تغییر یافت. تداوم جنگ تا ... مردم حق دارند بدانند چرا پس از آزادسازی خرمشهر عملیاتها تداوم پیدا میکرد در حالی که در استراتژی سیاسی تنها هدف پیروزی دریک عملیات برای پایان جنگ و استفاده از ابزار دیپلماسی بود. دو عامل دراینجا دخالت دارد یکی اینکه عراق و آمریکا و کشورهای عربی و غربی دست ایران را خوانده بودند و لذا در مواجهه با سیاست مداران ما میدانستند که قضیه چیست، هرچند امام میگفتند: " ما جنگ را تا دفع فتنه ادامه میدهیم" اما آنها میدانستند این حرف امام و رزمندههاست که درحد یک شعار است. آنچه که آنها در عمل میدیدند«جنگ جنگ تا یک عملیات» بود. یعنی دشمن میدانست جنگ جنگ تا پیروزی مطرح نیست بلکه جنگ جنگ تا یک پیروزی هدف است. دنیا دست سیاستمداران ایران را خوانده بود. با اینکه سیاستمداران هم شعار امام را تکرار میکردند اما دنیا با شعارها کار ندارد. حرفهای پشت صحنه سیاست و رفتار سیاستمداران ملاک است. خیلی زود دنیا متوجه شد که ایران جنگ جنگ تا یک پیروزی را میخواهد. مساله دیگر اینکه دیپلماسی ایران نمیتوانست ازهمان موفقیتهای نظامی استفاده کند و مدیریت دیپلماسی باید بسیار قویتر عمل میکرد. ضمن اینکه واقعیت این است که ما در دنیا یار زیادی نداشتیم ما اتحادهای سیاسی جدی در دنیا نداشتیم که بتوانیم از آرای آنها درسازمان ملل استفاده کنیم. تا پیش از قطعنامه تنها پیشنهادی که به ایران شد آتش بس بود؛ آتش بس هم یعنی جنگ نیمه تمام. یعنی طرفین در هر نقطهای هستند بمانند و مذاکره کنند. مذاکرات میتوانست 30 تا 40 سال ادامه یابد و در این مدت ایران و عراق آماده آغاز جنگ باشند. این یک گزینه بود. گزینه دیگر این بود که ایران استراتژی سیاسی را در پیش بگیرد یعنی درپی عملیات به صلح دست یابد. گزینه سوم این بود که ایران با استراتژی نظامی تا سقوط صدام حرکت کند که یا به سقوط صدام منجر میشد یا دستیابی به یک پیروزی بزرگ. در حقیقت این گزینه پس از آزاد سازی خرمشهر پیش روی ایران بود. آن چیزی که به آن عمل شد استراتژی دوم بود یعنی انجام یک عملیات برای کسب امتیازات سیاسی، این عملیاتها منجر شد که ایران بتواند 598 را از دنیا بگیرد. در 598 برای نخستین بار پیشنهاد صلح و یکسری امتیازات به ایران داده شد. از جمله بازگشت به مرزهای بینالملل، تعیین و پرداخت خسارت، کمیته تعیین متجاوز که از دستاوردهای قرارداد 598 است و در آن حداقل امتیازاتی به ایران داده شد. هر چند اهداف ایدهآل استراتژی سیاسی و نظامی در 598 تامین نشد. این با آنچه که امام و رزمندهها میخواستند خیلی فاصله داشت ولی در مقام پیروزی برای یک کشور جهان سوم بود. البته به خاطر ابهامات و دوپهلو بودن برخی کلمات 598 چند ماهی در پذیرش آن تاخیر افتاد. بحث معروف نظامیان و سیاسیون بحث معروفی بین فرماندهان و آقای هاشمی بود. فرماندهان به ویژه پس ازعملیات خیبر میگفتند این استراتژی سیاسی نتیجهای ندارد و اجازه بدهید برنامهای برای استراتژی نظامی تهیه و جنگ را تمام کنیم. هیچگاه مسئوولان سیاسی و آقای هاشمی این را نپذیرفتند. یک روز آقای هاشمی گفتند ما حتی نمیتوانیم بند پوتین سربازان و بسیجیها را فراهم کنیم. این تعبیر بیانگر این بود که هیچگاه به استراتژی نظامی فرماندهان نظامی توجهی نشد و همیشه میگفتند توان اقتصادی حمایت از این استراتژی را نداریم و اقتصاد کشور تحمل این استراتژی را ندارد. بعد از عملیات رمضان همیشه پیشنهادات فرماندهان را اگرچه برای انجام یک عملیات میپذیرفتند ولی برای پایان دادن به جنگ رد میکردند. تنها موقعی که راضی شدند، در اواخر جنگ بود؛ زمانی که دیدند استراتژی سیاسی با شکست مواجه شده است ولو 598 هم دستاورد عملیات فاو و کربلای 5 بود. ولی آنها احساس میکردند همین 598 هم عملی نباشد. در این موقع ازما پرسیدند برای پایان دادن جنگ چه میخواهید. آن زمان سپاه نامهای را برای آقای هاشمی – نه امام – تنظیم کرد زیرا امکانات کشور در اختیار مسئوولان سیاسی کشور بود. دراین نامه برای پیروزی درجنگ امکاناتی خواسته شده بود. آقای هاشمی هم این نامه هم چند نامه دیگر از جمله نامه آقای خاتمی - وزیر ارشاد وقت- ، نامه میرحسین موسوی به عنوان مسئوول دولت، و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد. گفته بود که نظامیان این گونه میگویند و مسئوولان سیاسی و اقتصادی هم میگویند پول نداریم. شما تکلیف را روشن کنید وامام هم با پذیرش قطعنامه موافقت کردند. این مسایل بسیار مهم است و شاید مهمترین مقطع انقلاب است که باید درک و تحلیل شود تا ما را با برخی مواضع امام و رزمندگان آشنا میکند، زیرا امام از اول با جنگ مخالف بودند و در تمام دوران جنگ هم صادقانه با مردم سخن گفتند و از رزمندگان حمایت کردند. http://www.rezaee.ir/?p.204 -
ناگفتههایی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.. ترسناک بود......
SAEID پاسخ داد به hans تاپیک در جنگ تحمیلی
آزادي خرمشهر نماد پيروزي ايران در جنگ دکتر محسن رضايي اولين ويژگي عمليات بيتالمقدس گستردگي آن بود. بيشتر، عملياتي به آن بزرگي انجام نداده بوديم. در اين عمليات 5400 کيلومتر مربع زمين آزاد شد و بيست هزار نفر اسير گرفتيم. غنايم به دست آمده آنقدر زياد بود که تا چند سال از آنها استفاده کرديم. ارتش عراق به دليل دور بودن انبارهاي مهماتش چند انبار بزرگ در خرمشهر ساخته بود که به دست نيروهاي ما افتاد. عملياتهاي که قبل از فتح خرمشهر انجام داده بوديم، همه، زمينهسازي براي اين عمليات بود. همانطور که اشغال خرمشهر توسط عراق نماد شکست ايران در ابتداي جنگ بود، آزادسازي آن هم به مفهوم جبران شکست و پيروزي در جنگ به شمار ميرفت. با آزادي خرمشهر، رسانههاي جهان اعلام کردند که صدام در جنگ شکست خورد. با فتح خرمشهر مردم اعتماد به نفس خود را باز يافتند و اميد به آينده در آنان تقويت شد و شور و نشاط و شادابي خاصي در جامعه ايران پديد آمد. ما در عمليات بيتالمقدس از تاکتيکهاي ويژهاي استفاده کرديم که مهمترين تدبير عملياتي که استفاده کرديم، عبور عمده قواي ايران از رودخانه کارون بود که در قوارههاي نظامي پيشبيني نميشد. اصول کلاسيک جنگ ميگفت که ايران از شمال و از جاده اهواز- خرمشهر حمله خواهد کرد به همين دليل، عراق بخش بزرگي از نيروهايش را در آنجا مستقر کرد؛ اما ما از جايي ديگر عمليات را آغاز کرديم و با عبور از رودخانه کارون خود را به جاده اهواز- خرمشهر رسانديم. بدين ترتيب نيروهاي عراق دو بخش شدند: يک بخش در شمال جبهه و يک بخش در جنوب جبهه نبرد. در عمليات، توانستيم دسته جنوبي را کاملا منهدم کنيم. اين تدبير عملياتي در عرف جنگهاي بينالمللي تقريبا بينظير بود و البته در اجراي اين تدبير مشکلات بسياري داشتيم اما به هر حال توانستيم بر اين مشکلات غلبه کنيم و پيروزمندانه خرمشهر را آزاد کنيم. در شب آخر عمليات که عراق در حال بازسازي خطوط دفاعي خود بود، به اصرار من و شهيد صياد شيرازي و عليرغم مخالفت افراد ستادي و برخي فرماندهان، عمليات را شبانه آغاز کرديم و اتفاقا اين کار باعث شد که بسياري از نيروهاي عراقي که آن شب در حال فرار از منطقه بودند را به اسارت بگيريم و خرمشهر را آزاد کنيم. اين پيروزي و فتح خرمشهر نگراني غرب را نسبت به حضور ايران در منطقه افزايش داد. برخي کشورها براي جلوگيري از پيروزي ايران به سمت عراق رفتند و برخي کشورها هم مثل سوريه، ليبي و کره شمالي با مشاهده قدرت ايران به سمت ما آمدند. روابط برخي کشورها مثل شوروي و چين هم با ما بهتر شد. به عبارتي، پيروزي خرمشهر شکاف جدي در روابط بينالملل ايجاد کرد. درباره علل و انگيزههاي شروع جنگ هم بايد بگويم سه انگيزه باعث شد که جنگ شروع شود. صدام ميخواست با تصرف خاک ايران قدرت و نفوذ خود را در خليج فارس و بازار نفت افزايش دهد. کشورهاي عربي از انقلاب ايران ترسيده بودند و خواهان سرکوبي آن بودند. مهمتر از اين دو، آمريکا بود که چون مهمترين حامياش- يعني شاه- را از دست داده بود به دنبال سقوط جمهورياسلامي ايران بود. اما پس از آزادسازي خرمشهر، چون آمريکا از شکست ايران نااميد شد استراتژي خود را به بدون برنده ماندن جنگ تغيير داد تا جلوي پيروزي ايران را بگيرد. اين استراتژي تا عمليات فاو ادامه داشت. گروههاي سياسي مخالف ادامه جنگ، پس از آزادسازي خرمشهر منفعل شدند. گروههايي نظير نهضت آزادي و جبهه ملي که از ابتداي جنگ ما را ناتوان از مقابله داشتند و خواستار حل مشکل از طريق مذاکره بودند، وقتي قدرت سپاهيان اسلام را ديدند شرمنده شدند و لذا نوعي انفعال شديد تا چند سال بعد از جنگ به مخالفين جنگ دست داد. ادامه جنگ سوال خيلي مهمي است اما پاسخ روشن و قانعکنندهاي دارد. اولا مساله صلح را گروه سياسي جنگ- که آقايان هاشمي رفسنجاني، ولايتي، ميرحسين موسوي و مقام معظم رهبري که آن روز رييسجمهور بودند- دنبال ميکرد. اين گروه سياسي هم همه پيشنهادها را زير نظر امام (ره) بررسي ميکردند. يک پيشنهاد هم نبود که بررسي نشود. اما نکته جالب آنجاست که بعد از آزادي خرمشهر پيشنهاد صلح رسما از سوي هيچ نهاد بينالمللي و يا هيچ کشوري ارائه نشد. اگر چيزي گفته ميشد به صورت شفاهي و آن هم درخواست آتشبس بود که درخواستهاي اوليه و مشروع ايران يعني بازگشتن به مرزهاي بينالمللي و ايجاد کميته بينالمللي براي بررسي ميزان و راهکار جبران خسارت را جواب نميداد. آتشبس صرف هم تنها براي بازسازي ارتش عراق و احتمالا حمله دوباره بود که هيچ عاقلي آن را نميپذيرد. مخالفان جنگ، بعد از اتمام جنگ، فضا را براي انتقاد و داستانسرايي مناسب ديدند و تبليغ کردند که ايران پيشنهاد صلح بعد از فتح خرمشهر را نپذيرفت. اما اين يک دروغ تاريخي است؛ به علاوه اينکه وقتي خرمشهر آزاد شد هيچ گروهي در ايران پيشنهاد نداد که به سمت صلح با عراق برويم. به عبارتي، گروههايي مثل نهضت آزادي و جبهه ملي که امروز منتقد جنگ پس از خرمشهر هستند در آن روز هيچ اطلاعيهاي مبني بر درخواست صلح ندادند. دولتمردان ايران بعد از آزادي خرمشهر براي صلح جنگ ميکردند و تا پنج سال بعد عملا پيشنهاد صلحي به ايران داده نشد. اگر پيشنهاد واقعي داده ميشد به احتمال قوي ايران قبول ميکرد. بعضي ميگويند چرا آتشبس را نپذيرفتيم؟ آتشبس فريب و براي بازسازي عراق و جمعآوري نيرو و حمله مجدد به ايران بود. منبع: روزنامه جام جم