برترین های انجمن
ارسال های محبوب
Showing content with the highest reputation on دوشنبه, 2 خرداد 1401 در همه مناطق
-
2 پسندیده شدهبنام خداوند بخشنده مهربان با سلام خدمت دوستان عزیز میلیتاریست ؛ دوستان این داستان راستان، یکی از برگهای زرین ولی فراموش شده تاریخ دفاع مقدس هست. مطمئن باشید که ارزش خوندن رو داره ======= آغاز آشنایی شب بود. پتویم را برداشتم از چادر زدم بیرون. حوصله شلوغی را نداشتم. دلم می خواست یک گوشه ساکت گیر بیاورم و بخوابم. ذهنم درگیر اتفاقات صبح تا حالا بود. راه افتادم طرف زمین صبح گاه. با خودم گفتم: اینجا هم بزرگ است و هم آرامش بیشتری دارد. جای خلوت زمین صبح گاه را پیدا کردم و پتویم را پهن کردم و «آخیش». ولو شدم. چشم هایم خسته بود. اما آسمان هم زیبایی خاصی داشت. نگاه می کردم و فکرم مشغول که خوابم برد. نمی دانم چقدر گذشته بود که حس کردم کسی کنارم دارد زمزمه می کند. غلت زدم و پتو را کشیدم روی سرم. فکر کردم خواب می بینم، اما صدای زمزمه همچنان می آمد. سرم را بیرون آوردم و با چشمانم اطراف را کاویدم. حالا صدای گریه هم می آمد. چند نفر بودند انگار. تکان نخوردم. فقط چشم برگرداندم. سه نفر کنار هم نشسته بودند. زمزمه می کردند. دقت کردم هم به تُن صدا و هم به خودشان. یک دفعه حس کردم آب یخ ریختند روی سرم. حاج احمد متوسلیان، حاج همت و بابایی بودند. داشتند مناجات می خواندند؛ یعنی حاج احمد می خواند و همت و بابایی گریه می کردند. لبم را گزیدم و با خودم گفتم: «خاک بر سرت». یاد صبح افتادم که چه برخوردی با این سه تا داشتیم. * * * 350 نفر بودیم که از قم راهی جبهه شده بودیم. زیر نظر تیپ 27 محمد رسول الله(ص). قم خودش تیپ و لشکر نداشت و زیرمجموعة تهران بود. در زمین صبح گاه جمع شده بودیم و منتظر بودیم تا حاج احمد متوسلیان بیاید و فرمانده برایمان انتخاب کند. فکر می کردیم از جمع خودمان یکی را انتخاب کند که دیدیم یک نفر به سمت مان می آید. منظم ایستادیم. حاج همت بود و یک غریبه. همت کمی عصبانی بود. کمی تند صحبت کرد و ما هم نگذاشتیم کلامش تمام شود. زمزمة اعتراض مان کم کم به فریاد تبدیل شد و... هیچ... بی نتیجه ماند. گردان ما از تمام گردان ها بهتر بود. هم از لحاظ روحیه و هم توان جسمی و هم تجربه عملیاتی بچه ها. همین باعث شده بود حساس باشیم روی فرمانده مان تا متوسلیان هم با حساسیت برای مان تصمیم بگیرد. از رفتن همت چند دقیقه ای نگذشته بود که یک جیپ کنارمان توقف کرد. حاج احمد متوسلیان بود و حاج همت و آن غریبه. بچه ها متوسلیان را که دیدند غصه شان سر باز کرد. دور متوسلیان را گرفتیم. بغض کرده بودیم. بین ما و حاجی یک علاقه خاصی بود. خیلی می خواستیمش. حاج احمد نشست و ماهم دورش نشستیم. حاجی نگاه مهربانی به ما کرد و بعد شروع کرد به صحبت کردن. می گفت: «ما همه از جبهه آمدن مان یک هدف داشتیم و حالا هم فقط برای یک هدف می جنگیم. همه مان می خواهیم دل امام از ناراحتی دربیاید و شاد بشه. امام حالا گفته باید خرمشهر آزاد بشود. من و شما هم باید کمک کنیم تا این حرف امام به نتیجه برسه. بچه ها! شما غیر از این چیز دیگری می خواهید؟ نه به خدا. امام به ما بگوید بمیر، همه برایش جان می دهیم. اما و اگر و چرا هم نمی آوریم.» بعد دست غریبه را گرفت و گفت: «این بابایی است. برادر من و شما که مثل ماها فقط برای یک هدف آمده. به خاطر دل امام. من به او ایمان دارم. شما هم به او ایمان داشته باشید. این قدر در این یکی ـ دو سال جنگ در جبهه بوده و در عملیات ها شرکت کرده که کلکسیون تیر و ترکش است. هر دستوری که او بده دستور من است. شما هم مطمئن باشید که بابایی جز رضای خدا هیچ چیزی نمی خواهد. یکی از مجروحیت های شهید احمد بابائی در جبهه غرب بغض مان بی صدا اشک شده بود. حاجی هم دل مان را حسابی سوزاند. بابایی را کنار ما گذاشت و خودش و همت راه افتادند که بروند. دوره شان کردیم. حاجی را بغل کردیم و بوسیدیم. همت را هم. سوار جیپ شدند و رفتند. ما ماندیم و فرمانده جدیدمان حاج احمد بابایی. بابایی ارتشی بود. این را همان اول به ما نشان داد. شهید احمد بابائی (نیروی هوائی ارتش - پیش از انقلاب) به صف شدیم و گفت: به دستور من می دوید تا آن دیوار و برمی گردید. و شمرد: 1، 2، 3. دویدیم. اما چند نفر که هنوز دل شان با فرمانده ارتشی جدید نبود، ایستادند. رفتیم و برگشتیم. بابایی نگاهی به سر تا پایشان کرد. یکی لباس سپاه داشت و آن دو تا هم بسیجی بودند. سپاهی را تنبیه کرد و سینه خیز بردش. گفت: باید به دستور فرمانده تان گوش بدهید. چه بابایی و چه غیر از اون. تا شب آموزش و تمرین و بدو و بشین، حرکت، صبر و تنبیه و ... ادامه داشت. دیگر از تک و تا افتاده بودیم. موقع نماز رهایمان کرد. شام را که خوردیم، آماده می شدیم برای خواب. همه به فکر بابایی و سخت گیری هایش بودیم که دوباره آمد و شروع کرد در چادرهایمان گشتن. از تک تک بچه ها احوال می پرسید. نگاه می کرد که بچه ها شام خورده اند، پتو دارند، چیزی کم و کسر ندارند. مثل پدر مهربانی به بچه ها نگاه می کرد. همه ذهنیت ها را عوض کرد. انگار نه انگار که فرمانده مان است. شهید احمد بابائی در لباس ارتش * * * صدای «العفو العفو» و هق هق گریه سه نفرشان اشکم را درآورده بود. تکان نمی خورم که نفهمند آنجایم. نزدیک اذان صبح بلند شدند و رفتند و من تازه فرصت کردم بنشینم و آزادانه گریه کنم. خبر ازعملیات صبح توی صبح گاه، بابایی اول برای مان صحبت کرد. گفت: «فقط بیست روز تا شروع عملیات وقت داریم. باید هم در این بیست روز آماده شویم. عملیات آزادسازی خرمشهر، ان شاءالله. گردان ما هم خط شکن است. پس همه باید تلاش مان را بکنیم.» تمرینات مان شروع شد. سخت و طاقت فرسا. از نیمه شب شروع می شد تا اوایل شب بعد. خیلی سختی می کشیدیم، اما بابایی آن قدر محبت بچه ها را خریده بود که کسی لب به اعتراض باز نمی کرد. شهید احمد بابائی در کردستان مثلاً یک شب ساعت شش آماده باش زد. تازه نماز خوانده بودیم. آماده شدیم و پیاده راه افتادیم. تا ساعت چهار صبح راه می رفتیم توی بیابون. تاریکی مطلق. هیچ جا را نمی دیدیم. بچه ها شوخی می کردند که: ان شاءالله نماز صبح خود را اهوازیم. دیگری می گفت: این جوری که ما داریم می ریم هفت ـ هشت ساعت دیگه حرم حضرت معصومه(س) هستیم... هوا کم کم داشت روشن می شد دلشوره گرفتیم که نماز صبح مان را کجا می خوانیم که دیدیم دژبانی پادگان پیدا شد. کلی خندیدیم که حاجی دستت درد نکند. هشت ساعت ما را در بیابان دور خودمان گرداندی. حاجی قطب نما را 360 درجه گرفته بود و هشت ساعت پیاده دور زده بودیم. از پادگان به پادگان. فقط دویدیم که نمازمان قضا نشود. ادامه آموزش در انرژی اتمی بعد از چند روز قرار شد گردان برای آمادگی بیشتر به سایت انرژی اتمی دارخوین برود. کانکس های سایت انرژی اتمی دارخوین (مقر لشکر 17 علی ابن ابیطالب) انرژی اتمی در دید عراقی ها بود و جاده اش زیر آتش توپ و خمپاره ها. با این حال برای این که بیشتر آماده شویم، چند روز باقی مانده تا شروع عملیات را برای آشنایی بیشتر با شرایط و آموزش آنجا بودیم. هوا گرم بود. پنجاه درجه دمای آنجا بود. آفتاب پوست و استخوان را می سوزاند اما دل حاجی نمی سوخت انگار. تمرین های مان سرجایش بود. عطش هم پدرمان را درمی آورد. چون جاده زیر دید بود. فقط شب ها برای مان یک تانکر آب می آوردند که هم برای خوردن، هم برای شست و شو و هم.... به خاطر همین در مضیقه بودیم. از سحر تا نیمه شب آموزش می دیدیم. یک بار داشتیم کنار لوله های نفت می دویدیم که حاجی ایستاد. گردان را هم نگه داشت. بعد گفت: برادرها سریع پوتین هایشان را دربیاورند. سریع سریع. بعد بروید بالای لوله ها و بدوید تا آن انتها. چشم های مان گرد شد. همین جوری توی پوتین پاهای مان از شدت حرارت زمین می سوخت. حالا لوله آهنی ... که دیدیم حاج احمد بابایی خودش خم شد و پوتین هایش را درآورد. ما همین کار را کردیم و پریدیم بالای لوله ها و سوختیم. می سوختیم و می دویدیم. پاهایمان تاول داشت. تاول می زد. می سوخت. پوستش کنده می شد. خون می آمد. اما ما همچنان می دویدیم. بابایی بلند فریاد زد: «عملیات می خواهد شروع شود. شماها گردان خط شکن هستید. همه عملیات بسته به کار شماست. ضعف نشان دهید، کوتاهی کنید، بترسید یا خسته شوید، همه زحمات به هدر می رود. مهمات کم است. ادوات ما مثل عراقی ها نیست. باید با گوشت و پوست بجنگید. پس خسته نشوید. شهید بابائی ( نفر اول ایستاده از سمت راست) - حاج احمد متوسلیان ( نفر اول ایستاده از سمت چپ) دعای کومله یادش به خیر! چقدر سختی کشیدیم! شب ها فقط دو ساعت می خوابیدیم. آن قدر گرم بود که انگار در حمام سونا بودیم، ولی خستگی همه را بیهوش می کرد. اما بابایی همان دو ساعت را هم آرام نمی گرفت. دور می افتاد و به همه بچه ها سر می زد. تمام بچه ها را می شناخت. یک شب یکی از بچه ها از شدت گرما رفته بود بالای کانکس ها خوابیده بود. حاجی فهمیده بود یکی کم است. خیلی گشته بود تا بالاخره صبح بالای کانکس پیدایش کرده بود. صدایش زده بود که پسرم تو آن بالا چه کار می کنی؟ آن بنده خدا هم که مست خواب بود توی همان حال خواب و بیدار گفته بود: حاجی داشتم دعای کومله می خواندم خوابم برد. حاجی خندیده بود که: اولاً کمیل نه کومله، دوماً نماز صبح که خواندی با چی وضو گرفتی. گفته بود: با آب کتری. حاجی گفته بود پاشو بیا عزیزم توی کتری چایی بوده نه آب. تو با چایی وضو گرفتی و نماز خواندی. مربی روح و جسم وضعیت مان خیلی سخت بود. اما هیچ وقت شکایت نمی کردیم. مثل پروانه دور بابایی می گشتیم. یک ویژگی دیگری هم داشت، آن هم اینکه علاوه بر جسم بچه ها روح شان را هم تربیت می کرد. عادات بدمان را می خواست از بین ببرد. کمک مان می داد برای کشتن خواهش های نفسانی مان. مثلاً یک شب که بردمان رزم شب، گفت: کسی حق ندارد در حین رزم سیگار بکشد. صبح، خسته برگشتیم، اما نگذاشت برویم توی چادر. نگه مان داشت. گفت: کی سیگار کشید؟ کسی جواب نداد. پرسید: کی سیگار رو درآورد، ولی نکشید؟ دو نفر دست شان را بلند کردند. گفت: کی درآورد و لبش گذاشت؟ یک نفر دستش را بلند کرد. همه را مرخص کرد. از آن سه نفر، دو نفر بسیجی بودند و یکی پاسدار. به بسیجی ها گفت بروید، اما دیگر تکرار نشود، اما پاسدار را تنبیه کرد؛ صدتا کلاغ پر برو بعد مرخص. جانش بود و بسیجی ها شب عملیات شب عملیات رسید. مرحله اول آزادسازی خرمشهر تا چند ساعت دیگر شروع می شد. سینه هامان از شوق داشت می ترکید. حال و هوای خاصی داشتیم. ما و یک گردان از ارتش در قسمت خودمان خط شکن بودیم. باید از جاده اهواز ـ خرمشهر می گذشتیم. رمز عملیات را که اعلام کردند، حرکت کردیم. از رودخانه گذشتیم. به خط دشمن نزدیک شده بودیم. خط را شکستیم. کار سخت بود، اما انجامش دادیم. گردان از جاده رد شد، آن هم زیر آتش شدید دشمن. به اهداف رسیده بودیم و باید خط را تثبیت می کردیم. عراقی ها تازه بیدار شده بودند. آن قدر سنگین آتش می ریختند که به زحمت توانستیم طاقت بیاوریم. می دانستیم که در محاصره هستیم. بابایی گفته بود که باید یک هفته در محاصره باشید، اما مقاومت کنید و عقب ننشینید. به خاطر همین هرچه در توان داشتیم مهمات برداشته بودیم. برای یک هفته صبر و جنگ. گاهی فشار عراقی ها آن قدر زیاد می شد که بابایی هم آر.پی.جی برمی داشت و می آمد کمک ما هفت روز محاصره روز سوم محاصره، عراق پاتک سنگینی کرد. تنها سلاح سنگین مان آر.پی.جی بود و گلوله ها هم خیلی کم. عراقی ها با تانک هایشان به طرف ما می آمدند. تشنگی، خستگی، فشار دشمن و کمبود مهمات امان بچه ها را بریده بود. حاج احمد متوسلیان و همت هم کنار ما بودند. شهید ناطق آر.پی .جی زن بود. یک لحظه عصبانی شد و رفت مقابل متوسلیان و داد زد: «حاج احمد دروغگو! کو توپ هات؟ کو تانک هات؟ دروغگو متوسلیان صبر کرد. وقتی شهید ناطق داد و قالش تمام شد با حالت جدی گفت: «بسیجی توپ و تانکش آر.پی.جی اش است. اگر بسیجی بخواهد به فکر توپ و تانکش باشد، باید بمیرد نگاه بچه ها همه به حاجی و کلامش بود. مطیع بودیم. با سختی آن محاصره هفت روزه را گذراندیم. هفت روز مظلومیت و تشنگی، بی مهماتی، هفت روز گوشت و خون مقابل توپ و تانک. هفت روز یک گردان در مقابل دو لشگر عراق. خیلی از بچه ها شهید و مجروح شده بودند، اما حاج احمد گفت مرحله دوم را هم باید شما انجام بدهید. در مرحلة دوم بابایی دستور داد که فقط سلاح سبک بردارید. یعنی همان آر.پی.جی را هم نمی توانستیم ببریم. راه افتادیم و تا پشت توپ خانة عراق در سکوت رفتیم. وقتی بابایی کلت منور را شلیک کرد و «الله اکبر» گفت، مثل عقاب برسرشان ظاهر شدیم. درگیری مان بالا گرفت. اما توانستیم توپخانه عراقی ها را تصرف کنیم. خیلی از دوستان مجروح و شهید شده بودند. بابایی هم مجروح شده بود. اما نگذاشت بچه ها متوجه بشوند. در پنج کیلومتری خرمشهر بودیم. باید همان جا خط مان را تثبیت می کردیم. بابایی را عقب برده بودند. بی فرمانده بودیم. باز هم کمبود مهمات، تشنگی و خستگی. آتش دشمن هم پدرمان را درآورده بود. با هرچه داشتیم و نداشتیم مقاومت می کردیم. مهمات مان رو به اتمام بود. پاتک دشمن هم خیلی سنگین. تعدادمان هم کم شده بود. حالت ناامیدی داشتیم که دیدم یک موتوری با سرعت، زیر باران گلوله دارد می آید. بی اختیار برایش صلوات فرستادیم که سالم برسد. وقتی رسید، رفتم جلو. موتورش را خاموش کرد. دستش را جلو آورد و گفت: «سلام. من زین الدینم. از قم. شما بچه های گردان مالک هستید؟» باهاش دست دادم و گفتم: «سلام. من هم حاجی زاده ام. آره. ما بچه های مالک ایم. مهمات مان دارد تمام می شود. مهمات می خواهیم.» سریع موتورش را روشن کرد و گفت: «می آورم الان می روم مهمات می آورم.» تا آمد راه بیفتد، پریدم پشت موتور و همراهش رفتم. عراقی ها هم با گلوله بدرقه مان کردند. رسیدیم سر جاده. حسن باقری و حاج همت هم آنجا بودند. مهمات را که برداشتیم، می خواستیم راه بیفتیم که حسن باقری دیدمان. آمد جلو. نگاهی به صورت من کرد. وقتی حال زار و رنگ و روی مرا دید، محکم با دستش کوبید توی صورتش و گفت: عزیزجان، چرا این جوری شدی؟ دستم را گرفت که مثل یخ سرد بود. دوباره کوبید توی صورتش و گفت: خاک بر سر من! خدایا چه کار کنم؟ همت دست باقری را گرفت تا دیگر خودش را نزند و مدام می گفت: حسن جان، دعا کن!» حال باقری دلم را خیلی سوزاند. واقعاً چقدر ما غریب و بی وسیله بودیم. راه افتادیم. باقری بی تاب بود. برگشتیم پیش بچه ها با یک موتور مهمات. دویدند و مهمات را گرفتند. من همانجام افتادم روی زمین. اشعری پرید پشت موتور و با زین الدین رفتند که دوباره مهمات بیاورند. اشعری که می آمد، من می رفتم ... سه روز بدون فرمانده وضعیت جسمی مان اصلاً خوب نبود. سه روز کشید تا توانستیم خط را تثبیت کنیم. حالا فقط پنجاه نفر مانده بودیم. سیصدتا از بهترین دوستانمان شهید یا مجروح بودند. خسته و دلشکسته بودیم که بالگردی نزدیکمان نشست. مقابل چشمان بهت زده مان بابایی از بالگرد پیاده شد.دستش را گچ گرفته بودند. دویدیم طرفش. دورش را گرفتیم. این سه روز بدون فرمانده، با پاتک های سنگین دشمن و سیصد داغ، بی اختیار اشک هایمان سرازیر شد. بچه هایی شده بودیم دور از پدرشان. آن روز خیلی گریه کردیم. بابایی نشست. همه ما هم دورش. ولی ، کار هنوز تمام نشده بود. خرمشهر هنوز دست عراقی ها بود. مرحله آخر عملیات و عروج فرمانده ما آخرین مرحلة عملیات را هم ما باید انجام می دادیم. گردان مالک هنوز زنده بود و خرمشهر اسیر. پس گردان ما جان می داد تا ناموس و غیرتش را نجات دهد. بابایی صحبت می کرد و ما گریه می کردیم. اراده های خسته مان دوباره جان گرفت و احساس شور و توان انجام کار درون مان زنده شد. دستان هم را فشردیم. یکدیگر را در آغوش گرفتیم. سر بر شانه هم گذاشتیم و همه خاطراتمان را گریه کردیم. همة برادرهای شهیدمان را، همة نوجوان های پرپر شده را، همه تن های بی سر را، همة بدن های قطعه قطعه شده را، . همة مادران بی پسر شده را گریه کردیم. همه کربلای بی حسین(ع) را ، و همة زینب(س) بی عباس(ع) را. کمرمان را محکم تر بستیم وهمچنین سربندهای یازهرای مان که تمام بچه های گردان مالک بر بازوی راست خود بسته بودند باید گلوگاه شلمچه به بصره را می بستیم؛ مرحلة سوم عملیات آزاد شدن خرمشهر. عملیات شروع شد. درگیری سخت تر از قبل بود. عراق نمی خواست خرمشهر را از دست بدهد. یک قدم تا خرمشهر فاصله داشتیم. کار سخت بود، اما انجام شدنی. باید به هر قیمتی در روز خط را می شکستیم. وسط عملیات دیگر بابایی را ندیدیم. دلمان شور می زد، اما آتش دشمن سنگین بود. خمپاره ای بابایی را از ما گرفته بود. بدون فرمانده می جنگیدیم و نمی دانستیم. نمی گذاشتند بچه ها بفهمند که روحیه شان را نبازند. سرانجام اهداف را گرفتیم. عملیات تمام شد. دنبال فرمانده مان می گشتیم. خرمشهر آزاد شده بود. می خواستیم همراه بابایی وارد شهر شویم. اما هرچه سراغ او را گرفتیم خبری نبود. رفته بود پیش بچه های دیگر. پیش آن 320 نفر. دلش برایشان تنگ شده بود. رفته بود پیش مهدی اجاق، احمد سعادتمند، اسماعیل پانزده ساله، پیش رضا بلندیان، مختاری، حیدرزاده، حسین ملاغلامی، ناطق، محمد، علی، مجتبی و ... سی نفر از گردان 350 نفری یاد حسین ملاغلامی به خیر. باهم آر.پی.جی می زدیم. مرحله دوم رفت بالا و یک تانک را زد و خوشحال فریاد زد: علی تانک را زدم. پریدم بالای خاکریز تا تانک را ببینم و فریاد زنان گفتم: آفرین حسین، آفرین، اما حسین جوابم را نداد. برگشتم دیدم حسین افتاده. نشستم بالای سرش. بوسیدمش. شهید شده بود. آن موقع سه تا آر.پی.جی زن بودیم، اما بدون حسین ملاغلامی... نرفتیم خرمشهر را ببینیم. دیگر خسته بودیم. تازه می فهمیدیم که چقدر خسته ایم. این دو هفته اندازه دو سال پیر شده بودیم. راهمان را گرفتیم و برعکس همه که می رفتند خرمشهر، ما چند نفر به سمت پادگان برمی گشتیم نزدیک چادرهایمان که شدیم، احساس غربت داشت دیوانه مان می کرد. چادرهای 350 نفری و حالا فقط چند نفر. سی نفر از گردان 350 نفری خدا، چه کار کنیم؟ هرکس وارد چادر خودش که می شد، مثل ابر بهار گریه می کرد. مظلومیت، بی کسی، تنهایی، داغ، داغ برادر و عزیزتر از برادر، همه مان را مچاله کرده بود. مخصوصاً باباغلامی را که مسئول تدارکات مان بود. چون تدارکات کم بود گاهی بچه ها ازش کمپوت می خواستند با بداخلاقی جواب منفی می داد. می گفت: فقط شب عملیات. شب عملیات هم آمد و به همه یک کمپوت داد. اما چون می دانستیم باید یک هفته در محاصره بجنگیم و باید هرچه می توانستیم مهمات برداریم به جای کمپوتمان دو سه تا نارنجک برداشتیم. توی چادرها کمپوت را گذاشتیم و رفتیم. روضه بابا غلامی بابا غلامی حالا می دید چادرهای خالی از بچه هاست و گوشة هر چادر هم چند کمپوت. شروع کرد به گریه کردن. خودش را می زد. مثل پدرهای پسرمرده زار می زد. زبان گرفته بود: «مهدی جان، حمیدم، دورت بگردم بابا. کجایی اسماعیلم. برایت کمپوت آوردم. بمیرم من که شما را اذیت کردم. رضا جان. آقا هادی. بابا بیایید. محمدم، کمپوت نمی خواهی. خدایا کجان بچه هایم. خدایا گل هایم پرپر شدند.» روضه ای بود چندنفره که دل ها را می سوزاند. گردان مالک حالا شده بود دسته مالک. دسته بی فرمانده. دیگر کاری نداشتیم. بار و بندیلمان را جمع می کنیم و راهی قم می شویم. باید برای تشییع بچه ها برسیم. به خانواده هایشان سر بزنیم و سراغ مجروحین هم برویم. راه می افتیم. در قطار کسی حوصله شوخی ندارد. سکوت و غم و نگاه و اشک و سوزهای آرامی که از گوشة چشمانمان می آید و صورت ها را خیس می کند. کسی برای گردان مالک یادمان نمی گیرد!؟ چند روزی در شهر هستیم. قرار است لشکرهای سپاه سازمان جدیدی بگیرند. نیروهای قم می روند زیر نظر لشکر 17 علی بن ابی طالب و از تهران و لشکر 27 محمد رسول الله(ص). جدا می شوند. گردان مالک هم می رود زیر نظر لشکر 17. دسته مالک از 350 نفر فقط سی نفر نیرو دارد. پس منحل می شود گردان فراموش شده ای که نه لشکر 27 برایش یاد می گیرد و نه لشکر 17. مهم نیست. بچه ها روسفیدند. مثل فرمانده غریب شان حاج احمد بابایی، فرمانده صبور و مهربانشان. از ارتش آمده بود در سپاه و کنار بسیجی ها خدمت کرد و حالا ... ما هم تا آخر جنگ بودیم. هرچند که از آن سی نفر هم حالا تنها ده نفر مانده ایم؛ ده نفری که یادگار جنگ اند. جانبازاند و البته سرافراز * * * گفت وگو با علی حاجی زاده و ناگفته هایی از حماسه آفرین خرمشهر، شهید احمد بابابی ================ این خاطرات که جگر من رو سوزند بچه ها. شما رو نمیدونم انشاءالله که لایق باشیم تا امروز پرچم این شهدا رو نگذاریم که به زمین بیوفته و فردای قیامت هم در کنارشون محشور بشیم. ============ بسیار زیبا و تأثیرگذار... منتقل شد PersianKing
-
1 پسندیده شدههمه ی این بدبخت هایی که خودشان را در راه اینها منفجر کردند و کشتند و در آینده هم میکشند برای این هست که طرح آمریکا و یهودیان انجام بشود چه عجب یکی به این مطلب اشاره کرد .... یهود ..یهود ...و یهود ...فقط از اول پیدایش این فرقه تا امروز ..جنگی بوده که این قوم درش دست نداشته باشد ....کم ما ایرانیها از این جماعت ظربه خوردیم . . . کاش یاد بگیریم به زبان خودشان برایشان صحبت کنیم کاش یاد بگیریم برای جلوگیری از ضرباتشان اهرمهای قدرتی مثل خودشان در اختیار بگیریم ...رسانه و پول بدون رجز خوانی ...بدون روزشماری فقط عمل انهم مانند خودشان بی صدا ولی کوبنده و قدرتمند
-
1 پسندیده شدهسلام - بخشی از کتاب غولهای غلات نوشه دُن مورگان :جنگ ۱۹۴۵ ۱۹۳۹، تقریبا همه کشاورزی اروپا و آسیا را نابود ساخته بود. زمین های کشاورزی فرانسه، ایتالیا و آلمان خیلی بیشتر از جنگ اول آسیب دیده بودند و در شهرهایی که بر اثر بمباران های پیاپی ویران شده بودند، هزاران نفر گرسنه برای یافتن یک لقمه نان دست نیاز به سوی سربازان دراز می کردند. برای مقابله با این وضع بسیار دشوار، به هوشیاری و کاردانی فوق العاده ای نیاز بود. دولت آمریکا، مقادیری پول و اعتبار در اختیار دولت های اروپایی قرار داد تا آنان بتوانند غذای موردنیاز مردم گرسنه خود را فراهم آورند. ولی تنها این وسیله کافی نبود، بلکه لازم بود آمریکا غلات لازم را برای پاسخ گفتن به این نیازها در روستاهای خود تولید کند. برای به انجام رساندن این منظور، دولت مامورانی به روستاها فرستاد تا میزان تولید را از راه دادن جایزه به روستاییان بالا برد. سرانجام، ایالات متحده توانست با مشکل مقابله کند: در سال های میان ۱۹۴۹ ۱۹۴۵، نیمی از مبادلات جهانی گندم به وسیله این کشور انجام گرفت. کشتی های مملو از غلات، به نام سازمان ملل متحد یا برنامه مارشال، مرتبا به سوی اروپا و آسیا در حرکت بودند و زندگی را برای صدها میلیون نفر مردم چین و ژاپن و آلمان و اوکراین و مجارستان و کره و فیلیپین و غیره قابل تحمل تر ساختند و از بروز قحطی در شهرها و روستاها جلوگیری کردند. تولید مواد غذایی در آمریکا، هم بر قدرت سیاسی این کشور افزود و هم باعث شد در اروپای غربی بی ثباتی اقتصادی پدید نیاید و نفوذ شوروی متوقف گردد.
-
1 پسندیده شدهاز مزایای سامانه غیر فعال همینه. جاش رو هم برایمستون یا اس دی بی میندازه، البته اون اپتیک هوشمند اف 35 رو گفتن واسه کشف بالستیک در حال شلیک مناسبه.
-
1 پسندیده شدهبرای آینده ی کوتاه مدت با همین ماهواره های کوچک می شود به این هدف با هزینه ی کم تقریبا رسید. ولی برای بلند مدت باید هم ماهواره و هم فاصله ی ماهواره باید بیشتر بشود. قدرت دوربین هم باید بالا برود.هزینه ی تحقیقاتی و عملیاتی زیادی داره ولی جزو اهداف ملی باید باشه.
-
1 پسندیده شدهکشف گورهای دستهجمعی در محل سابق ۵۳ مدرسه بومیان (سرخپوست های) آمریکا وزیر کشور آمریکا از کشف گورهای دسته جمعی در محل ۵۳ مدرسه شبانهروزی سابق که مخصوص بومیان آمریکایی ساخته شده بود، خبر داده است. برای گردآوری گزارش هالند، محققان سوابق ۴۰۸ مدرسهای را که از سال ۱۸۱۹ تا ۱۹۶۹ بودجه فدرال دریافت کردهاند و ۸۹ مدرسه دیگر را که از دولت پولی دریافت نکردهاند، پیدا کردند. حدود نیمی از مدارس توسط کلیساهای فرقه های مختلف برای دولت اداره یا توسط آن ها حمایت می شد. فعالان و محققان می گویند که بسیاری از کودکان در مدارس مورد آزار و اذیت قرار گرفتند و دیگر خبری از ده ها هزار نفر از آنان نشد. این گزارش خاطرنشان کرد که «سوءاستفادههای شدید جسمی، جنسی و عاطفی» که در مدارس صورت گرفته به خوبی مستند شده است و تاکنون تحقیقات بیش از ۵۰۰ کودک را پیدا کرده که در این مدارس جان خود را از دست دادهاند. بازرسان گفتند که انتظار دارند تعداد بیشتری از مرگ افراد را کشف کنند. گفتنی است در دو سال گذشته، کانادا نیز دهها گور دستهجمعی از کودکان بومی این کشور را کشف کرده است
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شدهسلام الان دوره زمانی که برای دقت عکس وابسته به نقاط قابل تفکیک ( رزولوشن ) در یک عکس بودند ، گذشته است . با دسترسی به عکسهای مشابه با تعداد بالا می توان به سادگی دقت تصاویر نهایی را به طرز خیره کننده ای بالا برد
-
1 پسندیده شدهعکس با کیفیت خیلی بالا نور ۲ حجم عکس ۱۷۰ مگ پایگاه دشمن رو با کیفیت بالا تر مشاهده کنید. https://img9.irna.ir/d/r2/2022/05/10/0/169666981.png پی نوشت : این تصویر با کمک نرم افزار افزایش کیفیت داده شده است ...
-
1 پسندیده شده
-
1 پسندیده شدهالبته این مورد قابل مقایسه با کارهای صلیبی ها نیست. در زمان مامون خلیفه ی عباسی که به علم علاقه داشت(مامون از طرف مادرش ایرانی بوده و احتمالا این علاقه به علم از طرف مادرش بوده و البته تاثیر امام رضا بر مامون را هم نباید فراموش کنیم) دستور داد تمام کتاب های جهان خریداری و گرفته بشود و در بغداد همه یشان به عربی ترجمه بشود. کتاب های یونانی و هندی و ایرانی و رومی و... جمع اوری شد و به عربی ترجمه شدند و در خلافت هم پخش شدند. گفته میشه اگر این ترجمه های نبود تمام آثار قدیم یونان قدیم نابود میشد چون اروپایی های مسیحی علاقه ای به نوشته های اجداد کافرشان نداشتند
-
1 پسندیده شدهژن اوکراینی مروری بر تاریخچه و توانمندی های نفربر زرهی حامل خمپاره انداز خودکششی بی تی آر-3 نمونه ام-2 در خط مونتاژ در جریان نبردهای شدید میان روسیه و اوکراین برای تسلط بر روی شهر گوستمول ( حومه کیف ) طیف متنوعی از تسلیحات ارتش اوکراین به غنمیت واحدهای روسی درآمد که در میان این غنائم ، یک نمونه خمپاره انداز خودکششی BTR-3M2 نیز دیده میشد و براساس داده های موجود ، یکی از معدود نمونه هایی بشمار می رفت که به شکل فعال در خدمت ارتش اوکراین قرار داشت . نفربر زرهی پیاده نظام بی تی آر-3 غنمیت بی همتا براساس روند عملیات نظامی در محور شمال اوکراین که با هدف محاصره کیف در روزهای نخست جنگ اتفاق افتاد ، واحدهای روسی در جریان یک عملیات نظامی غافلگیر کننده ، فرودگاه و شهر گوستومل را به تصرف خود درآورد ، با این وصف در 21 مارس 2022 پس از انتشار نخستین تصاویر از غنائم بدست آمده ، نمونه های جالبی مورد مشاهده قرار گرفت .یگانهای ارتش اوکراین قبل از عقب نشینی سراسیمه از این منطقه ، طیف متنوعی از سلاح های سبک ، نارنجک انداز ، سامانه های دفاع هوایی دوش پرتاب و ضد زره و همچنین خودروهای زرهی مختلفی را برجای گذاشتند که در میان این تجهیزات ، یک دستگاه خمپاره انداز خودکششی BTR-3M2 خودنمایی می نمود . نسخه BTR-3M1 در عکس های موجود ، این خمپاره انداز روی یک سکوی ویژه با دریچه های باز روی سقف نفربر به حال خود رها شده بود و به نظر می رسید به جز چرخ هایی که بر اثر اصابت ترکش ها ،سوراخ شده اند ، آسیب دیگری ندیده است . علاوه براین تصاویری از درون این نفربر نیز پخش گردید که صدمه قابل توجهی را نشان نمی داد و سلاح اصلی این خودروی زرهی که یک قبضه خمپاره انداز 120 م.م بود که بصورت جدا شده در داخل نفربر قرار داشت که احتمال تلاش خدمه برای باز کردن این سلاح به منظور انتقال آن به عقب را به نمایش می گذاشت . سرنوشت این خمپاره انداز خودکششی جالب هنوز در پرده ای از ابهام قرار دارد و اگر روند استاندارد تحویل تجهیزات ارتش اوکراین به یگانهای جمهوری های لوهانسک / دونتسک ادامه پیدا کند ، به مانند سایر تجهیزات غنیمتی ، این نفربر نیز بدان ها تحویل خواهد شد ، با این وصف ، احتمال تعمیر این آن و و تحویل به یک سازمان نظامی غیر از ارتش اوکرین قابل بررسی است ولی وضعیت فعلی آن هنوز مشخص نشده است واین در حالی است که تخمین تعداد تحویلی به ارتش اوکراین نیز تا حدودی غیرممکن بوده و شرایط خدمتی حال حاضر آن نیز چشم انداز معینی بخود نمی بیند . تولید با سفارش خارجی : درسال 2007 ، نیروهای مسلح ارتش تایلند سفارشی را به صنعت دفاعی اوکراین ارائه داد تا حداقل 100 دستگاه از نفربرهای زرهی BTR-3 و تجهیزات مربوط به آن را برای این کشور تولید کند . در یکی از بند های این قرارداد ، ارتش تایلند درخواست نمود تا امکان تبدیل تعدادی از این خودروها برای نصب ، حمل و شلیک خمپاره انداز 81 م.م فراهم آید که این درخواست منجر به تولید محصولی با شناسه BTR-3M1 گردید . در همین راستا ، پروژه خمپاره انداز خودکششی چندین سال به طول انجامید ولی در نهایت برای اولین بار در سال 2011-2010 چند نمونه تولید شده به همراه سایر خودروهای زرهی به ارتش تایلند تحویل داده شد . آنچه که داده های موجود نشان میدهد، تایلند تا سال 2014 حدود 10-9 دستگاه از نمونه خمپاره انداز خودکششی را دریافت نمود و حتی شروع درگیریهای فرسایشی در دونباس ، تاثیری بر روند صادارت خارجی این نفربر ویژه از خود برجای نگذاشته و درنهایت تا سال 2016 تمامی نمونه های سفارش داده شده به مشتری داده شد . درآن زمان ، با توجه به رضایت یگانهای کاربر تایلندی از این خودروی زرهی ، اوکراین سفارش مجددی از این نمونه ها را از ارتش تایلند دریافت نمود به شکلی که در سال 2011 یک سفارش قابل توجه در مقیاس 121 دستگاه پیش بینی می شد با این تفاوت که خریدار اکنون نیاز داشت تا یک خمپاره انداز با کالیبر بزرگتر روی آن نصب شود که در همین راستا ، شرکت اوکراینی ، با اعمال یکسری تغییرات در چیدمان داخلی نفربر BTR-3 شرایط را برای نصب یک قبضه خمپاره انداز 120 م.م فراهم نمود که این پروژه با شناسه BTR-3M2 شناخته شد . با توجه به این مساله ، برخی منابع معتقدند که اوکراین موفق شده تا حداقل 8 دستگاه ازاین نمونه را به تایلند تحویل دهد در حالی که خط تولید این گونه هنوز فعال بود و تعداد بیشتری ، مراحل مونتاژ را طی مینمود ولی گفته شده به مشتری خارجی تحویل داده نشد . نشریه معتبر میلیتاری بالانس نیز درهمین رابطه معتقدند بود ارتش تایلند حدود 18 دستگاه از نمونه BTR-3M1 ( مسلح به خمپاره انداز 81 م.م ) را دریافت نموده و در کنار آن نیز 8 دستگاه نفربر مسلح به خمپاره انداز 120 م.م نیز در خدمت قرار دارد . از آن زمان تاکنون خبری از افزایش کمی این نفربرهای در تایلند اخباری وجود ندارد و ارتش تایلند به همین تعداد ظاهرا بسنده نموده است . مشکلات داخلی برای تولید انبوه : ارتش اوکراین ، به تقریب از همان روزهای آغاز پروژه ، به نمونه BTR-3M1 علاقه نشان داد و اقداماتی برای خرید آن صورت گرفت ولی این تلاشها به نتیجه خاصی منتهی نشد تا جایی که درسال 2016 اخباری منتشر گردید که نشان می داد این نمونه هنوز استانداردهای ارتش اوکراین را برآورده ننموده ولی همزمان خبر از اختصاص بودجه برای نیل به شرایط مورد نیاز داده شد . گوستمول - یکم فروردین 1401 اما در سالهای بعد وضعیت این برنامه چندان تغییری ننمود و حتی یک دستگاه از نمونه BTR-3M1 وارد سازمان رزم ارتش اوکراین نگردید . در حالی که نمونه ام-2 نیز که از سال 2014 بطور کامل عملیاتی شده بود ، مشکلاتی را نشان می داد اما چند ماه قبل از تهاجم ارتش روسیه به خاک این کشور ، ستاد کل ارتش اوکراین تصمیم گرفت تا تجهیزاتی را که برای مشتری خارجی ساخته شده بود به گارد ملی خود تحویل دهد . به همین ترتیب ، چند دستگاه از نمونه BTR-3M2 در رژه های ارتش اوکراین ظاهر گردید و درنهایت یکی از این نمونه ها ، در نبرد گوستمول به غنیمت روسها درآمد . ویژگی های فنی : پروژه های BTR-3M1 و BTR-3M2 از یک ایده بسیار ساده ، یعنی متحرک سازی آتش توپخانه سبک و نیمه سنگین برای نیروی زمینی ،شروع شدند ولی بخش اصلی آن ، یعنی تغییر چیدمان داخلی از اهمیت قابل توجهی برخوردار می بود . در واقع امر ، این نفربر ، بخشهای اصلی خود شامل پیشرانه و شاسی را حفظ نموده بود در حالی که در بخش اصلی داخلی ، قنداق فلزی و سامانه های هدایت آتش قرار می گرفت . راست : خمپاره انداز 2بی11 کالیبر 120 م.م چپ : خمپاره انداز 2بی14 کالیبر 81 م.م بخش جلویی بدنه این نفربر با یک سازه جعبه ای جدید جایگزین شده و یک دریچه بزرگ با درب لولایی در بخش فوقاتی نفربر تعبیه شد که درست درزیرآن ، قنداق فلزی خمپاره انداز قرار می گرفت در حالی که یک سایت جدید برای نصب یک تیربار سنگین درست در جلوی این دریچه بزرگ ، طراحی گردید . در کناره های بدنه نیز جایگاه هایی برای حمل قنداق اصلی این خمپاره انداز ایجاد گردید که درصورت نیاز می شد سلاح را از درون خودرو باز کرده و برای شلیک روی زمین مستقر نمود . اما سلاح اصلی نفربر BTR-3M1 یک قبضه خمپاره انداز KBA48M اوکراینی بود که درحقیقت نمونه اصلاح شده خمپاره انداز روسی 2B14 بشمار می رفت و با یکسری تغییرات در طراحی و استفاده از مواد جدید در ساخت بدنه که امکان کاهش وزن را فراهم ساخته بود ، در سبد محصولات نظامی اوکراین قرار گرفت . با این حال ، در حالی که تغییرات اندکی در نمونه 82 م.م و نسخه صادراتی 81 م.م مشاهده میشد ، اما کیفیت رزمی سلاح و کاراکترهای رزمی آن به همان حالت قبلی باقی ماند و با حداکثر برد شلیک 3900 متر و سرعت آتش 20 تا 22 گلوله در دقیقه ، در خودرویی که میتوانست تا 80 گلوله ذخیره را با خود حمل کند ، نصب شد . اما در نمونه BTR-3M2 به جز تغییر سلاح اصلی ، تجهیزات خاصی به گونه ام1 اضافه نشد و با جایگزین شدن خمپاره انداز کالیبر 120 م.م 2B11 روسی میزان حمل مهمات داخلی نفربر به 40 گلوله کاهش پیدا نموده در حالی که برد شلیک به 7100 متر وسرعت آتش آن نیز به 13 تا 15 تیر در دقیقه رسیده بود . چشم انداز رزمی و صادراتی در مجموع امر ، خمپاره انداز خودکششی BTR-3M1/M2 را میتوان به نوعی ترکیب تسلیحات معمولی دانست که بر روی یک شاسی امتحان پس داده نصب شده اند و به مانند نمونه های مشابه ، با متحرک سازی آتش سبک و نیمه سنگین ، می توانند ضمن غافلگیر کردن دشمن ، با جابه جایی سریع از حملات موسوم به ضد آتشبار متقابل دوری جویند . پی نوشت : 1-بن پایه 2-استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی درانجمن میلیتاری،براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی" منوط به ذکر دقیق منبع است.امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند. 3- تجمیع پستهای پراکنده خانواده بی تی آر-3 . هفدهم اردیبهشت سال 1401 خورشیدی
-
1 پسندیده شدهروسها ادوات وتسلیحات نظامی زیادی را بطور ذخیره نگهداری میکنن که قطعا از عهده توان فنی هزینهای(انسانی ومالی) برای اکتیو کردنشون خارج هست! میتونن در کوتاه مدت بخصوص در بخش هوایی ما را با همونا شروع به تسلیح کنن! میگ۲۹،سوخو۲۷ و فنسر!که اتفاقا اکثرا از زمان فروپاشی شوروی گراند شدن و عمر خدمتی کمی دارن! از طرفی طرح روی زمین مانده و بدون مشتری میگ۳۵ و شرکت معظم مکویان ظرفیت بزرگی داره که خالیه و همچنین سفارش۲۴فروندی مصر هم هست که داره خاک میخوره! از لحاظی اگه دست از محافظه کاری بردارن و لایسنس و تکنولوژی به ما برسونن میتونیم یک تامین کننده زنجیره تولیداتشون باشیم. حتی روسها با کمبود نیروی کار متخصص در صنایع هایتکشون روبرو هستن که با این تعداد دانش اموخته با تحصیلات عالیه میتونیم الان نیروی کار اماده براشون اعزام کنیم که هم اشتغال و در آمد و تجربه جوانای ما درست بشه و هم اونا تامین بشن والبته نیاز جامعه به مهاجرت به غرب هم به نحوی تعدیل بشه! مثل خیلی از کشورهای غربی که حساسیت برای بکارگیری نیروی کار متخصص خارجی ندارن
-
1 پسندیده شدهسلام اگر اوکراینی ها عاقلانه رفتار میکردند با وجود ذخایر بزرگ باقیمانده از ارتش سرخ نیاز به گدایی توپخانه و آموزش از غرب نداشتند کافی بود هرآنچه در انبارها باقیمانده را بروزرسانی میکردند چون ارتش اوکراین کاربر این تسلیحات بود نیاز به آموزش هم نبود توپخانه شرقی از نظر برد و قدرت آتش چیزی از غرب کم ندارد در خصوص کیفیت و دقت نمونه غربی برتر است که آن را میتوان با تعداد بیشتر ادوات پوشش داد
-
1 پسندیده شدهبسم ا... بخش دوم و پایانی اخبار جدید در 20 آوریل 2022 پس از حدود 11 روز از انتشار خبر تحویل این هویتزرها به اوکراین ، در 20 آوریل 2022 وزیر امورخارجه آلمان اعلام نمود که دولت متبوع وی با واگذاری تعدادمحدودی از خودروهای زرهی موافقت نموده ولی این تحویل فورا صورت نخواهد گرفت ولی امکان مذاکره برای تحویل نمونه های درخواستی از طریق یک کشور ثالث امکان پذیر خواهد بود . این گفته بدان معنا بود که بوندس وهر با تحویل نمونه های در خدمت خود به اوکراین موافقت نکرده و تنها در زمینه آموزش می تواند به اوکراین کمک کند که این امر به معنای جلوگیری از ضربه های ناشی از پیامدهای سیاسی تحویل این سلاح ها به اوکراین و همچنین حفظ توان رزمی نیروی زمینی قابل ارزیابی است . بسته قدرت ( پیشرانه ) MTU 881 Ka-500 هویتزرهای تحویلی به ارتش هلند در همین روز ، خبرگزاری بلومبرگ در خبری اعلام نمود که هویتزرهای خودکششی آلمانی نه از سوی ارتش آلمان بلکه از موجودی ارتش هلند تحویل نیروی زمینی ارتش اوکراین می گردد که دراین صورت ، آلمان تامین مهمات و آموزش خدمه اوکراینی را کماکان برعهده خواهد گرفت و روند آموزش نیز در خاک لهستان یا آلمان خواهد بود . https://www.aparat.com/v/Cbaju حجم کمک از سوی ارتش هلند نیروهای مسلح هلند ، که احتمالا تامین کننده هویتزرهای آلمانی برای اوکراین خواهند بود ، بر روی کاغذ میتوانند به شکل فوری تعداد مشخصی از این سلاح ها را به اوکراین تحویل دهند ولی چنین کمکی الزاما بزرگ نخواهد بود . درو اقع امر ، ارتش هلند از سال 2002 روند خرید این هویتزرها را آغاز نمود و درسال 2004 قراردادی برای تامین تجهیزات با شرکتهای آلمانی بسته شد که براساس قرارداد منعقده ، نسخه PZH2000NL با کمی تغییرات نسبت به نمونه اصلی به تعداد 57 قبضه صورت گرفت . براساس داده های موجود ، نیمی از این تجهیزات هم اکنون بحالت عملیاتی و نیم دیگر نیز بحالت ذخیره قرار دارند . بدین ترتیب ، ارتش هلند در حال حاضر ، تنها یک گردان توپخانه ( گردان 41 ) را در سازمان رزمی خود می بیند که از 4 آتشبار تشکیل شده که سه آتشبار به هویتزرهای آلمانی مسلح است ، در حالی که آتشبارسوم بیشتر ماموریت آموزشی داشته و تعداد هویتزرهای موجود آن تنها 6 قبضه است ولی امکان افزایش آن وجود دارد . در نتیجه ، امروز چیزی در حدود 26 قبضه از این هویتزر بحالت عملیاتی قرار دارد که میتوان آن را تا 29 قبضه نیز افزایش داد ، 31 قبضه نیز در انبار بحالت ذخیره موجود است که میتوان از آن برای کمک به اوکراین استفاده نمود . چشم انداز مثبت یا منفی !!!! مساله این است ... با توجه به اخبار موجود ، تامین کننده اصلی هویتزر پانزرهابیتز2000 برای ارتش اوکراین تغییر نموده ولی چشم انداز فنی چندان دچار تحول نخواهد شد . نخست اینکه از 31 قبضه ذخیره ارتش هلند ، چه تعداد به ارتش اوکران تحویل خواهد شد ؟ آیا هر 31 قبضه موجود تحویل می گردد یا فقط تعداد محدودی وارد صحنه نبرد خواهد شد ؟ بنا بر اعتقاد برخی ناظران نظامی ، حتی اگر همه 31 قبضه تحویل شود ، آیا بر روی روند جنگ تاثیر قابل توجهی برجای خواهد گذاشت ؟دوم این که ارتش آلمان اکنون آماده آموزش خدمه اوکراینی است ، اما روند آموزش با تجهیزات پیچیده تر غربی ، طولانی تر خواهد بود و تنها بر روی کاغذ است که امکان عملیاتی شدن سریع این هویتزرها وجود دارد . سومین مشکل موجود را میتوان در درصد تلفات این تجهیزات بررسی کرد . درواقع امر ، امکان تحویل بدون دردسر این هویتزرها در مرز غربی اوکراین میسر خواهد بود ، ولی با توجه به آماج بودن همه خطوط ریلی غرب اوکراین توسط نیروی هوایی ، موشکی و کروز روسها ، اینکه این تجهیزات بدون آسیب دیدگی وارد صحنه نبرد خواهند شد ، تردیدهایی وجود دارد و اینکه امکان انتشار تصاویر مربوط به انهدام و حتی به غنیمت گرفته شدن آنها توسط ارتش متقابل همواره وجود خواهد داشت. پی نوشت : منبع1 منبع2 استفاده از مطالب برگردان شده به پارسی درانجمن میلیتاری،براساس قاعده " رعایت اخلاق علمی" منوط به ذکر دقیق منبع است.امیدواریم مدعیان رعایت اخلاق ( بخصوص رسانه های مدعی ارزشمداری ) بدون احساس شرمندگی از رفرنس قرار گرفتن بزرگترین مرجع مباحث نظامی در ایران ، از مطالب استفاده نمایند.
-
1 پسندیده شدهدر مورد اهمیت مجید با توجه به جنگ در اکراین: وقتی نیروی زمینی پیشروی میکنه، گهگاه میتونه موفعیت هدف رو تشخیص بده و گهگاه فقط میتونه محدوده تهدید رو شناسایی کنه، در بسیاری از موارد به تهدید بسیار نزدیک هست و شاید فاصله میان خط تماس دو نیروی مخاصم کاملا از بین بره. در این موارد پشتیبانی نزدیک هوایی فقط با هلیکوپتر ممکن هست و یا گشت و شناسایی جنگنده در ارتفاع پست. و اگر تهدید نیروی پیاده باشه، شناسایی و انهدام از ارتفاع متوسط و بالا شاید غیر ممکن بشه، بخصوص در مناطق دارای پوشش.(مثل اکراین و جنوب لبنان و ...) در این زمان ورود به ارتفاع پست به دشمن تحمیل میشه. و کار میفته دست سامانه های برد کوتاه و این سامانه ها باید بسیار متنوع و بسیار پرتعداد باشن که بتونن اقدامات متقابل تجهیزات هوایی دشمن رو به چالش بکشن. مجید از اون سامانه هایی هست که بسرعت میتونه در هر جایی به هر تعدادی مستقر بشه. متکی به رادار نیست و به تنهایی عمل میکنه و هیچ وقت موقعیت دقیقش برای مهاجم قابل تدقیق و یا حتی شناسایی نیست. این برای جنگ زمینی بود، ولی» در اکراین حرکت موشکهای کروز رو شاهدیم که طبق محاسبه سر انگشتی من حدود 8 ثانیه برای هر موشک در شناسایی و شلیک زمان هست. پدافند ایران واحد هایی داره با عنوان دیده بان زمینی که این سامانه ها برای استقرار در حلقه های دفاعی اونها طراحی شده. دیده بان زمینی تیم های موتوری و گشت و شناسایی اطراف مناطق دارای حفاظت پدافندی و نقاط کور راداری هستند که بصورت چشمی(مسلح و غیر مسلح) هواگردها رو گزارش میکنند. واحدهایی که مثل گشت موتوری نیروی انتظامی عمل میکنن! بسیار پر تعدادن و به خودروهای فرماندهی مختلفی وصل هستن، گزارشات اینها میتونه موفقیت این سامانه های استقراری سریع مثل مجید رو چند برابر کنه.و با مستقر شدن واحدهایی مثل مجید در مناطق دارای نقاط کور، دشمن رو در تله پدافندی گرفتار کنه. اضافه کنم: مجید ظاهرا از سوخت بدون دود استفاده میکنه که این برای کشف نشدن موقعیت مجید روی زمین بصورت چشمی بسیار مفید هست، البته نمیدونم تا چه حد در برابر سنسورهای جدید مثل اف 35 میتونه موثر باشه
-
1 پسندیده شدهدرآمد ارزی عراق از صادرات نفت عمدتا فقط جنوب و مرکزش از 10 میلیارد دلار در ماه فراتر رفت. موقعیت بسیار مناسبی است برای کاظمی به عنوان هم پیمان صدر و دولت احتمالی ایندشون که با هزینه ارزهای صادراتی افکار عمومی را جلب کنه. این هم از شانس دولت موقت فعلی است که با افزایش قیمت نفت عراق به 104 دلار در بشکه میتونه تسکین های موقت مناسبی ایجاد کنه و همچنین برای اقلیم که با مشکلات مالی مواجه بود.
-
1 پسندیده شدهآینده تانک های آبرامز برنامه بروز رسانی تانک های اصلی میدان نبرد ابرامز با توجه به برنامه ریزی های فعلی نیروی زمینی ارتش امریکا تا سال 2050 ادامه خواهد داشت ( البته احتمال تغییر برنامه نیز وجود دارد). جدیدترین نسخه فعلی SEPv3 به شکل خلاصه مجموعه ای از پیشرفت ها از جمله برجک جدید با زره تقویت شده ، سامانه های رایانه ای جدید، صفحات نمایشگر جدید، حسگرهای بهبود یافته ، سیستم های ارتباطی جدید، واحد قدرت کمکی(APU) بهبود یافته و بسته جنگ الکترونیک بهبود یافته برای مقابله با بمب های کناره جاده ای است. با توجه به برنامه ریزی فعلی تا سال 2050 تانک های ابرامز دو بروز رسانی جدید (SEPv4 و SEPv5 ) را دریافت خواهند کرد. در مورد اینکه نسخه های بعدی تانک آبرامز چه ویژگی های خواهند داشت فعلا به شکل قطعی مشخص نیست اما در مورد نسخه SEPv4 بعضی موارد تایید شده است. نسخه SEPv4 که در اواسط سال 2025 عملیاتی خواهد شد در حقیقت نسخه بهبود یافته SEPv3 است و تمرکز اصلی بر نسخه جدید بهبود سنسورها و حسگرهای اصلی تانک است. بروز رسانی نسخه SEPv4 شامل : 1 - بهبود دید اصلی توپچی با دید نسل سوم مادون قرمز FLIR (دید رو به جلو مادن قرمز) (3GEN FLIR)، فاصله یاب لیزری بهبود یافته (LRF) و دوربین رنگی 2- بهبود دید اصلی فرمانده با 3GEN FLIR ، فاصله یاب لیزری بهبود یافته، نشانه گذار لیزری و و دوربین رنگی بهبود یافته 3- بهبود دقت شلیک از طریق نصب سنسور هواشناسی 4- بهبود سیستم عیب یاب داخلی 5- بهبود سیستم گردش برجک در مورد نسخه SEPv5 هنوز مشخص نیست سطح ارتقا این نسخه در چه حدی باشد. اما شایعاتی از جمله استفاده از نسل جدید مهمات "خط دید گسترده" (ELOS) وجود دارد. این نوع مهمات با قابلیت هدایت پذیری، جستجو، کشف، مانور پذیری می توانند یک هدف را در فواصل بسیار دور حتی فراتز از دید تانک با دقت بالا نابود کنند. اجزای این مهمات شامل بالک های تثبیت کننده، واحد جستجوگر ، واحد هدایت الکترونیک، نرم افزارهای هدایت، ناوبری و کنترل ، کلاهک انفجاری و سیستم پیشرانه است. مهمات ELOS برای مقابله با تهدیدات رو به رشد همچون موشک های هدایت شونده و زرهی سنگین در خط دید گسترده (2 تا 8 کیلومتر) طراحی خواهد شد. مهمات ELOS تکمیل کننده برد دیدهای 3GEN FLIR برای مقابله با تهدیدات است. همچنین نیروی زمینی امریکا در نظر دارد مهمات انرژی جنبشی با آلیاژهای تنگستن بهبود یافته را جایگزین مهمات انرژی جنبشی اورانیوم ضعیف شده (DU) کند. برد دیدهای 3GEN FLIR در تانک های ابرامز SEPv4 موجب می شود خدمه از فواصل دور حتی خارج از برد مهمات فعلی تانک، تهدیدات را شناسایی کنند. ترکیب دیدهای 3GEN FLIR با مهمات ELOS می تواند کشندگی تانک های ابرامز را در آینده افزایش دهد. نمونه اولیه از مهمات ELOS علاوه بر نیروی زمینی ارتش آمریکا مابقی ارتش های که کاربر تانک های ابرامز نیز هستند هم در نظر دارند تا با ارتقا نسخه های فعلی توانایی رزمی تانک های خود را ارتفا بدهند. نسخه های ابرامز ارتش هر کشور با وجود طبقه بندی استاندارد بروز رسانی تانک های ابرامز، بنا به نیاز و موقعیت هر ارتش گزینه ها و بسته های متفاوتی را دریافت میکنند از همین رو کد هر نسخه ابرامز صادراتی با نسخه ابرامز صادراتی دیگر متفاوت است. تانک ابرامز M1A2 SEPv3 دو کشور تایوان و لهستان از کاربران جدید تانک های ابرامز بشمار می ایند. هر دو ارتش نسخه های SEPv3 را به خدمت خواهند گرفت. لهستان 250 تانک ابرامز M1A2 SEPv3 را تحویل خواهد گرفت. تایوان قرار است 108 دستگاه تانک ابرامز M1A2 SEPv3 را دریافت کند. اولین دسته، 38 تانک آبرامز قرار است تا سال 2024 وارد تایوان شود، سپس 42 دستگاه تانک در سال 2025 و 28 تانک در سال 2026 وارد ارتش تایوان میشود. استرالیا از کاربران تانک های ابرامز نسخه M1A1SA به تعداد 59 دستگاه است. ارتش این کشور در نظر دارد تا 75 دستگاه تانک ابرامز نسخه SEPv3 را در سال 2024 به خدمت بگیرد. عربستان و کویت از کربران نسخه M1A2 در نظر دارند تا ابرامز های خود را به نسخه SEPv2 ارتقا دهند. عربستان در طی چند مرحله از سال 2006 تا 2016 حدود 575 ( با وجو تلفات در جنگ یمن) تانک ابرامز SEPv2 در اختیار دارد. کویت نیز در حال دریافت بروز رسانی 218 دستگاه تانک های M1A2 به نسخه SEPv2 است. عربستان سعودی جز کاربران ابرامز می باشد که توانسته است با کمک آمریکاییها بخشی از قطعات تانک های ابرامز را منتاژ و تولید می کند. مصر نیز در حال تلاش است تا تانک های ابرامز M1A1 خود را بروز رسانی کند. مصری ها در سال 2021- 2022 چند مرحله با جنرال داینامیکس در مورد بروز رسانی تانک های ابرامز خود مذاکره کرده اند. جزئیات و آینده بروز رسانی تانک های ابرامز مصری فعلا مشخص نیست اما به نظر میرسد مصری برای بروز رسانی تانک های ابرامز خود جدی هستند. مصری در حدود 1360 دستگاه تانک ابرامز در اختیار دارند. مراکش 222 دستگاه تانک ابرامز M1A1SA در اختیار دارد. در سال 2018 سفارش خرید 162 دستگاه نسخهM1A2 SEPv2 را به ایالات متحده امریکا داده است. اما تا به امروز خبری رسمی از دریافت آنها منتشر نشده است.
-
1 پسندیده شدهپهپاد مهاجم ترکیه بدون موتور میماند! https://s6.uupload.ir/files/979010_lwxx.jpg پهپاد آکینجی بیرقدار که جدیدا آزمایشات مربوط به انجام عملیات مکمل ضد شناور با پهپاد تیبی-2 را انجام داده است درواقع بسیاری از بخش هایش مانند موتور al-450 آن به دست اوکراینی ها و در صنایع هوانوردی زاپروژیا توسط شرکت ivecho progress ساخته میشوند. https://s6.uupload.ir/files/40_qwoi.jpg موقعیت کارخانجات تولید کننده موتور ناگفته نماند کارخانجات مربوطه در 30 کیلومتری خط مقدم در استان زاپروژیا قرار دارند و درحال حاضر به سفارشات خارجی رسیدگی نمیکنند. در صورت اشغال این کارخانجات توسط روس ها حداقل ضرر ترک ها پس از اتمام جنگ دادن باج های بسیار سنگین به روسیه جهت تامین موتور و دیگر قطعات خواهد بود https://aparat.com/v/QsqtM فیلمی از پرواز پهپاد آکینجی ترکها نوعی بمب هواسرشی را برای پهپاد آکینجی خود توسعه دادند، فیلم منتشر شده نشان از لود شدن دو تیر بمب زیر این پهپاد خبر میدهد، هر چند به نظر میرسد فاصله رها سازی این بمب هدایت شونده تا هدف مورد نظر زیاد نبوده اما باز هم دقت اصابت مطلوبی از بمب مشاهده نمیشود.
-
1 پسندیده شدههمزمان با افتتاح کنسولگری ایران در استان سیونیک ارمنستان که اقدام خوبی است ولی ناکافی و اظهارات مقامات ارشد این استان مبنی بر آموزش زبان فارسی در این استان الهام علیف دوباره شروع به لفاظی کرده که روسیه از طریق ایران به ارمنستان سلاح ارسال کرده و ما نامه دادیم که ایران ببنده حریمش را (عجبا ذهنیتی که مشتی پان ترک ایجاد کردند و یک متوهم را اینطور به مراحل بالا! رسوندند که گمان کنه حالا به خاطر انبوه حامیانش! در ایران که منتظر اوامر الهام جون! هستند میتونه امر و نهی کنه که چه کشوری چه کاری بکنه یا نه) از طرفی دوباره بحث دالان را کشیده وسط و گفته ما برای تعیین حدودش(!) به نقشه های 1918 تا 20 شوروی رجوع میکنیم و مبنامون این سالهاست. یک مقام ارمنی هم گفته چرا فقط نقشه های قرن 20 و چرا نقشه های قرون اولیه و حکومت بابل و ... نه؟! جا داره ما هم بگیم حالا که قرار هست مرزهای ما هم تحت تاثیر قرار بگیره ما هم نقشه های ابتدای تاریخ تا همین قرن اخیر را مدنظر قرار میدیم ببینیم کی به کی بدهکار میشه!! ارمنستان و پاشینیان و حرفهاشون هیچ ثبات و حسابی نداره، ایران باید خودش برگه های خودش را ایجاد کنه و حتی برای روزی که ممکنه پیش بیاد اماده حتی عملیات مستقل برای حفظ حقوقش باشه. تمام کشورها به بهانه کیلومتر ها در خاک همسایه و قاره همسایه حتی پیشروی میکنند و پایگاه میزنند، ما که وضعیتمون اصلا و ابدا بهانه محسوب نیست و زیاده خواهی و نوعی تجاوز به حقوق کشور هست.
-
1 پسندیده شدهبیرقدار در اوکراین کارایی چندانی نشان نداده (مثل جنگ آذربایجان و ارمنستان) جمعا فکر کنم 5 تا فیلم شکار ازش بیرون اومده حالا چقدر تلفات داشته مشخص نیست حتما هم شکار ها در مناطقیبوده که احساس کردند پدافند فعال نیست
-
1 پسندیده شدهبه شخصه اعتقاد دارم عامل شکست این عملیات شوروی بود و شاید بمباران ارتفاع بالای میگ 25 در سایه خاموش شدن رادارهای ایران تا امداد غیبی و این حرفهای کودکانه
-
1 پسندیده شدهBTR-3KS خودرو فرماندهی صنایع دفاعی اوکراین یک خودرو زرهی فرماندهی8x8 جدید با نام BTR-3KS براساس شاسی نفربر BTR-3 توسعه داده اند. خودرو فرمانده ی BTR-3KS توسط شرکت خودرو سازی زرهی Kyiv که بخشی از شرکت دولتی Ukroboronprom اوکراین است ساخته شده است. در بخش جلویی بدنه یک فضاي کاري مناسب براي پرسنل فرماندهي تعبیه شده است. BTR-3KS به طور کامل دارای سیستم مدیریت جنگ مدرن ، سیستم ارتباطی دیجیتال امن همراه با کامپیوتر تاکتیکی و شبکه است. همچنین این خودرو فرماندهی مجهز به یک پهپاد می باشد که می تواند برای انجام مأموریت های شناسایی از آن استفاده کرد. جایگاه قرارگیری این پهپاد در طرف راست بدنه خودرو است. BTR-3KS مجهز به یک جایگاه سلاح کنترل از راه دور است و مسلح به یک مسلسل 12.7 میلیمتری و 6 نارنجک دودزا است. این جایگاه سلاح کنترل از راه دور به تصویر ساز حرارتی و فاصله یاب لیزری مجهز می باشد. خدمه می تواند در صورت لزوم از 6 پورت آتش که در هر طرف بدنه خودرو تعبیه شده برای تبادل آتش استفاده نماییند. جایگاه سلاح کنترل از راه دور BTR-3KS دارای یک مسلسل 12.7 میلیمتری،6 نارنجک دودزا،تصویر ساز حرارتی و فاصله یاب لیزری است همانند باقی پلتفرم های BTR-3 ، خودروفرماندهی BTR-3KS نیز دارای بدنه فولادی با جوش یک پارچه است که دربرابر اسلحه های کوچک و ترکش ها، حفاظت مناسبی را فراهم می کند. برای بهبود راحتی خدمه در خودرو، BTR-3KS مجهز به صندلی های فردی برای هر خدمه است. علاوه بر این این خودرو فرماندهی به سیستم تهویه مطبوع مدرن مجهز شده است. تعداد خدمه این خودرو 9 نفر به همراه فرمانده خودرو و راننده است. محل قرار گیر راننده وفرمانده در جلوی خودرو است. BTR-3KS از همان شاسی و بسته قدرت نفربر TR-3 بهره می گیرد در نتیجه حداکثر سرعت آن 85 کیلومتر بر ساعت و با برد600 کیلومتر است. ویژگی منحصر بفرد خودروفرماندهی BTR-3KSمجهز بودن آن به یک پهپاد شناسایی است
-
1 پسندیده شدهبی تی ار -80 و خودرو زرهی بی پی ام -97 در سوریه مقدار معدودی بی تی ار -80/82 و بی پی ام -97 توسط روسها به سوریه اورده شده است. از حضور بی تی ار -80/82 ها بیش از 3 سال واز حضور بی پی ام -97 ها یک سال می گذرد اما تاکنون از تلافات این خودرو های زرهی گزارشی منتشر نشده است. در این مورد بازنگری برای حضور دوباره بی ار دی ام-2 در سوریه نیز پیش آمده است. این موارد را در کنار حضور فراوان هاموی ها و امرپ های موجود در عراق قرار دهید.که باعث میشود این سوال بوجود آید آیا در جنگ های اخیر که دشمن مجهز به تسلیحات ضد زره هدایت شونده فراوان است خودروهای زرهی چابک و سریع بقاپذیری بیشتری را به دست می آورند ؟؟
-
1 پسندیده شدهاین که اینجا همچنین مرجعی باشه برای اخبار حاشیه ای مربوط به شهدا امیدوارم از تمرکزش کم نکنه. مدیران هم لطفا اگر روی اسکرول رفتن مدامش ( با توجه به اخبار زیاد پیرامون شهدا ) باعث شکایت کاربران میشه فکری براش بکنند. ولی اینکه تاپیک جامعی باشه به نظرم بعدها شاید کاربرد بیشتری داشته باشه. |||||||| |||||||||| |||||||||||||||| |||||||||||||||||||||||||||| محمد علی باشه اهنگر به یاد دوست شهیدش سعید سیاح طاهری دلنوشته ای نوشت که متن آن را به شرح ذیل آمده است. سکوت سیاح... حالا باز زمستان است سعید. به چشم هایم خیره میشوی و شاید من هم خیرهبودم حتماً... به چشمی که شمایل چشمی است که دیگر در قاب گرد صورتنداری برادر. رفت تا دیده بانت باشد تا دیماه سال هزار و سیصد و نود و چهار. بله سعید سعادت یا آنطور که هستی سعید سیاح، پارسال هم مثل حالا زمستان بود. یادت که هست، داستان شهید علی صالح شریعتی. انگار همین حالاست سعید. در روزی که گرد و غبار نفس را میبرید و حبس میکرد،پیامی تلفنی از دوستی آمد که زکات علم ات اگر داری چیست؟ گفتم چه میخواهی؟ گفت برای شهیدی مرثیه ای تصویری بساز. گفتم خدا من رانبخشد. شهید که مرثیه نمیخواهد! گفت نمیدانم کلیپ یا فیلمی که اورا بشناساند. گفتم شهید را فقط خدا میشناسد. اوست که روز ازل در دفتر کائنات و آفرینش ثبتش میکند. بلند بالایش میکند. خوش نفس و خوش دل و خوش نقش می آرایدش تا روزی که به بهانه ی تیری، ترکشی، جدایش کند ودر کنارش بنشاندش. گفتم اسم شهید که می آید دست و دلم میلرزد. در خدمتم، میسازمش. آری سعید پارسال هم مثل امسال حالا زمستان بود. لابد سرد هم بود. بله سرد بود که تو بالاپوشی گرم به تن کرده بودی. برازنده ات بود برادر. در خیابان طالقانی آنجا که باید دوستان و یاران شهید علی صالح شریعتی را میدیدم. اول تو را دیدم. سپید موی سپید محاسن. راستی سعید چرا اینقدر موهایت زود سفید شد؟ حتماً باز لبخندی میزنی مثل همیشه در سکوت. که تو را چه کار با موی سپید من. همه ی آنها که باید، آمده اند و هر کی از شهید سخنی میگوید، تو در سکوت فقط مینویسی. سکوت... سکوتی که سرشار از ناگفته ها بود. شاید تو بیش از دیگران اورا میشناختی، شاید نمیخواستی فضل فروشی کنی. گاهی فقط لبخندی ملیح که صورتت را نورانی تر می نمود و چقدر غافل بودم من که بیشتر نگاهت نکردم. فیلم ساخته شد برای شهید بیست و دو ساله که فرمانده ی پادگان دژ خرمشهر بود. تویی که میشناختیش و من که ندیده بودمش. کنگره شهید در مشهد مقدس برگزار شد و تو رفتی و من سعادت آمدن نصیبم نشد. تا بهار امسال... بهار سال 94 خبر که رسید دلم لرزید سعید. خبر کوتاه و هولناک بود. منصور عطشانی به یاران شهیدش پیوست. منصور از تبار همان بچه هایی بود که شهادت را آرزو میکردند. و چه کشیدی سعید وقتی چند ماه در کما بودن سعید را دیدی و سکوت کردی. سکوت تا یادداشت تکان دهنده ات قلب همه را ریش کرد. ماجرای بی مهری به شهید منصور عطشانی باجناق و دوست هم سنگریت در بیمارستان نفت آبادان. آری اینچنین است برادر. زمستان و بهارمان با عطر شهدا آمیخته شد و رسید به تابستان. تابستان گرم سال 94 و این بار خبر هولناکتری که انتظارش را نمیکشیدیم رسید، مهدی اکبری زادگان به دوستان شهیدش پیوست و جالب تر که مهدی گفته بود من را در کنار منصور عطشانی دفن کنید. یعنی همین جایی که حالا پیکرشان در کنار هم آرمیده اند. ماجرای زمینی که بچه ها می گفتند مهدی و منصور چقدر تلاش کردند تا این زمین را به قطعه ی شهدای آبادان الحاق کنند. در نزدیکی مهدی، گلستانی هم به خیل دوستان پیوست و گویی سال 94 سال پیوستن کرور کرور جوانان دیروز و امروز به خیل شهیدان است. و اما تو سعید، در سکوت به سوریه رفتی و در سکوت ماندی، پنج سفر و پنج عروج. سعید باور می کنی بسیاری نمیدانستند تو در سوریه بوده ای؟ حالا که این چند سطر را می نویسم به یاد مراسم تشیع می افتم. سعید خیلی ها آمده بودند. دوستانی که سال هاست یکدیگر را ندیده اند. از برکت شهادت تو میبینم که یکدیگر را در بغل می گیرند و حالا رفتن تو، فصل جدیدی در رابطه ی دوستان قدیمیت آغاز کرده است. تو اولین شهید مدافع حرم آبادان و شاید موثرترین آن برای شهری که هنوز زخم هایش از جنگ 8 ساله التیام نیافته هستی و تو چقدر تلاش کردی دردهای بی درمان این شهر را در سکوت درمان کنی. سعید یکی شاید بیش از دیگران غمگین نبودنت است. یکی که روزها و ماه ها و سال ها در کنارش تلاش کردی. نمی دانم حبیب احمدزاده از فردا چگونه نبودنت را باور خواهد کرد. برای او و همه ی ما دعا کن. دعا کن شهادت از ما دریغ نشود. هر طور که خودت می دانی. شاید با سکوت. فارس
