برترین های انجمن

  1. mostafa_by

    • امتیاز

      18

    • تعداد محتوا

      2,358


  2. MR9

    MR9

    Forum Admins


    • امتیاز

      15

    • تعداد محتوا

      8,624


  3. arminheidari

    • امتیاز

      15

    • تعداد محتوا

      7,080


  4. ldmdff

    ldmdff

    VIP


    • امتیاز

      11

    • تعداد محتوا

      1,549



ارسال های محبوب

Showing content with the highest reputation on یکشنبه, 18 فروردین 1398 در همه مناطق

  1. 2 پسندیده شده
    دوستان ان شاءالله طی یکی دو روز آینده، قسمت یازدهم داستان تقدیم دوستان خواهد شد. فقط از آنجایی که این بخش از داستان، اشاره ای به بازماندگان یک حرکت بزرگ در عصر هان داشت، به ناچار برای اینکه خلاء داستانی بوجود نیاید، یک پیش مقدمه از آن را تقدیم حضور دوستان می کنم. امیدوارم دوستان نام هایی که عرض شد را بخاطر بسپارند. چون در قسمت یازدهم و برای فهم بهتر وقایع آن، بدان ها نیاز پیدا خواهند نمود. البته بسیاری از این نام ها فقط در همین قسمت دیده خواهند شد. اما چون در خود داستان امکان پرداختن به آن نبود، بهتر دیدم که در این مقدمه، بدان ها اشاره ای بسیار کوتاه داشته باشم برای اینکه دوستان پیش زمینه ذهنی از آن ها و وضعیت شان پیش از وقوع داستان اصلی داشته باشند. --------------------------------------------------------------------------------- منشاء این وقایع، به سال 184 میلادی بازمی گردد. سرآغاز تمامی این داستان ها و جایی که اندک اندک جنگ سالاران بزرگ را به این نتیجه رساند که وضعیت کشور و سلسله هان خراب تر از این است که آینده چندانی داشته باشد. وقایعی که به سلسله شورش ها و جنگ های داخلی ای منجر شد که در نهایت، قدرت هه جین را به تثبیت رسانید، پس از آن توطئه خواجگان رخ داد و سپس برای دفع توطئه خواجگان، دونگ ژو روی کار آمد که که با کشته شدن هه جین توسط خواجگان (که آن هم البته به دلیل تعلل عامدانه دونگ ژو بود)، راه برای کسب قدرت دونگ ژو باز شد و پس از آن نیز وقایعی (که در داستان به آن اشاره نموده ایم) رخ داد که منجر به انقراض سلسله هان و عصر تقریباً نود ساله موسوم سه پادشاهی شد. البته خلع امپراطور از قدرت به دهه بیست قرن سوم میلادی باز می گردد که اگر بخواهیم آن را ملاک نظر قرار بدهیم، می بایست گفت عصر شصت ساله سه پادشاهی. چرا که تا قبل از سال 220 میلادی (و مرگ سائو سائو)، اگرچه وی قدرت اول کشور بود و امپراطور را در دستان خود داشت، اما حاضر نبود که سلسله هان را پایان داده و خود را امپراطور بنامد. اما با مرگ وی، سائو پی (Cao Pi - Zihuan) امپراطور را مجبور به کناره گیری از سلطنت نمود و پس از آن، سلسله هان پایان یافته و سلسله وی (Wei) روی کار آمد و سائو پی تبدیل شد به امپراطور. بعد از آن بود که ابتدا لیو بی (Liu Bei - Xuande) به فاصله کمتر از چهار ماه اعلام امپراطوری کرده و سلسله شو هان (Shu Han) یا بطور مخفف همان شو را پایه گذاری نمود و خود را امپراطور معرفی کرد و سپس سون چوآن (Sun Quan - Zhongmou) به فاصله هشت سال بعد، امپراطوری وو (Wu) را بنا نهاد و خود را امپراطور خواند و عملاً عصر سه پادشاهی آغاز شد. اما همانطور که اشاره شد، سرآغاز تمامی این وقایع، از همان سال 184 میلادی و شورش دستار زردها آغاز شد. ابتدا اشاره ای داشته باشیم به بخش آغاز نخستین قسمت از داستان : پس از سرکوب طغیان دستار زردها، کسانی که جان سالم بدر برده بودند در کشور پراکنده شدند. بسیاری در ایالات مختلف جذب شدند (که بخشی از آن ها، گروه ژانگ کای (Zhang Kai) بودند که به ایالت شو رفتند و داستان قتل پدر سائو سائو و وقایع بعد از آن را بوجود آوردند.). اما بخشی از آن ها نیز زندگی دیگری را برگزیدند. در سال 188 میلادی، گوا تای (Guo Tai)، شورشی را با انبوهی از بازماندگان دستار زرد ها در شی هه (Xihe) آغاز نمود. آن ها به راهزنان موج سفید (White Wave Bandits) معروف شدند. آن ها به کمک متحدان خود به برخی شهرها نظیر تای یوآن (Taiyuan) و نیز هه دونگ (Hedong) حمله نموند. این حملات سبب شد دونگ ژو پسرخوانده خود، نیو فو (Niu Fu) را برای سرکوب آن ها به منطقه اعزام نماید. حمله ای که البته موفقیت کاملی را نیز به همراه نداشت. بعدها یکی از رهبران راهزنان موج سفید، یانگ فنگ (Yang Feng) به لی جوئه می پیوندد و در ماجرای فتح چانگ آن نیز حضور می یابد. اصلی ترین ژنرال وی نیز شو خوان (Xu Huang) بود که تا زمان شکست یانگ فنگ از سائو سائو، با وی همراه بود و پس از آن، به مانند بسیاری از استعدادهای دیگر، در خدمت سائو سائو درآمد و نقش پررنگی در عصر آشوب ایفا نمود. نام یانگ فنگ، راهزنان موج سفید و نیز شو خوان را در خاطر داشته باشید که در ادامه داستان، نقشی جالب توجه در داستان فرار امپراطور به لویانگ ایفا خواهند نمود.
  2. 2 پسندیده شده
    این قسمت، در ادامه وقایعی است که در قسمت هشتم رخ داد. وقایعی که به فتح پایتخت توسط سپاهیان لی جوئه و گوان سی منجر گردید. ------------------------------------------------------------------------------------------------------------- قسمت دهم – سرنوشت دربار پس از سقوط همانطور که سائو سائو انتظار داشت، لیو بی که حالا فرماندار ایالت شو شده بود، لو بو و لشکریانش را پذیرفت. لو بو همان جایی استقرار یافت که روزگاری خود لیو بی پس از ورود به ایالت شو، در آن مستقر شده بود : شهر مرزی شیائو پی (Xiaopei). شهری در نزدیکی مرز ایالت یان که این امکان را به لیو بی می داد که درصورت مورد حمله قرار گرفتن، به سرعت به کمک آن بشتابد و همچنین درصورتی که خود شو مورد حمله قرار گرفت، لو بو از شیائو پی به کمک آن ها بشتابد. بدین ترتیب شو تبدیل به لقمه ای گلوگیر برای سائو سائو شد. لقمه ای که برای گسترش سرزمین ها و نیز کنترل و تسلط بر غرب چین بسیار حیاتی بود. 6 فرمانداری که سائو سائو می بایست قبل از آنکه نگاه دیگر رقبا بدان بیافتد، آن را بدست آورد و حالا دیگر آن سرزمینی نیست که روزگاری تائو چیان آن را اداره می کرد و می شد با بخشی از نیروهای نظامی خود و بدون تدارکاتی چند، آن را تسخیر نمود. پس به مشورت با فرماندهان و مشاوران خود نشست. شون یو (Xun Yu - Wenrou)، مشاور نظامی سائو سائو، پیش بینی نمود که به زودی بین لیو بی و لو بو جنگ قدرتی در خواهد گرفت که به تضعیف دو طرف منجر خواهد شد. پس آن زمان، بهترین فرصت برای حمله به شو خواهد بود. سائو سائو نیز این تحلیل را پذیرفت و به انتظار نشست. اما در این میان، خبری بهت برانگیز به وی رسید : فرار امپراطور از دست اشغالگران پایتخت. پس از فتح لویانگ (پایتخت هان شرقی) توسط سپاهیان ائتلاف (توسط سون جیان)، ائتلاف خیلی زود به پایان خود رسید. چرا که با جدا شدن سائو سائو، سون جیان و لیو بی و نیز اختلافات بین یوآن شائو و گونگ سون زان، عملاً امکان ادامه همکاری زیر یک پرچم وجود نداشت. در نتیجه هریک از جنگ سالاران راه خود را رفته و سائو سائو نیز که در نبرد شین یان (Xingyang)، مغلوب لو بو (که در آن زمان در خدمت دونگ ژو بود) شده بود و با تلفات سنگین عقب نشینی کرده بود (و خود نیز خوش شانس بود که در این نبرد کشته نشد.)، از خیر بدست آوردن امپراطور گذشته بود. پس از آن و تا کشته شدن دونگ ژو بدست لو بو، تقریباً جنگ سالاران دیگر کار خاصی با امپراطور و دونگ ژو نداشتند. بالعکس این فرماندهان ارشد دونگ ژو بودند که گاهی به سرزمین های دیگر جنگ سالاران حمله کرده و آن ها را به عقب می راندند. بطور مثال در حمله به چن لیو (Chenliu) و یین چوان (Yingchuan)، شیاهو یوآن (Xiahou Yuan – Miaocai) و سائو سائو با شکست در برابر سپاه لی جوئه مجبور به عقب نشینی شده بودند. اما در گرماگرم همین نبردها بود که داستان ترور دونگ ژو پیش آمد و سپاهیان شیلیانگ و فرماندهان ارشد آن سرگردان شدند. فرماندهان چهارگانه سپاه شیلیانگ (لی جوئه (Li Jue)، گوا سی (Guo Si)، فان چو (Fan Chou) و ژان جی (Zhang Ji) که بالاترین مقام های نظامی سپاه شیلیانگ بودند.) به هم اندیشی پرداختند. عده ای بر این بودند که به ایالت لیان (Liang Zhou) و سرزمین های خود بازگردند. عده ای نیز معتقد بودند که می بایست از امپراطور و وان یون (که حالا به جای دونگ ژو، صدر اعظم کشور شده بود.) درخواست بخشش و بازگشت به قدرت را می کردند؛ چرا که بسیاری از حامیان دونگ ژو بخشیده شده بودند. نتیجه کلی این مشورت ها این بود که نامه ای به دربار نوشته شود و در آن، درخواست بخشش صورت پذیرد. درخواستی که مورد قبول وان یون قرار نگرفت (و شرح آن در قسمت هشتم آمده است.). با عدم قبول درخواست بخشش و نیز خبر آماده شدن لو بو برای حمله به سپاه شیلیانگ، ترس و وحشت فرماندهان چهارگانه را در بر گرفت. این باور تقویت شد که می بایست از یکدیگر جدا شده و هر یک به سرزمینی پناه برند. اما جیا شو (Jia Xu)، مشاور ارشد نظامی لی جوئه، پیشنهاد کرد که حالا که لوبو از چانگ آن خارج شده و بخشی از سپاه امپراطوری به اردو رفته است، بهترین زمان برای حمله ای برق آسا به چانگ آن و و تسخیر پایتخت و گروگان گرفتن امپراطور و دربار می باشد. فرماندهان با این پیشنهاد موافقت کرده و به پایتخت هجوم آوردند که این حمله به کشته شدن وان یون، فرار چن گونگ و باقیمانده سپاه لو بو و نیز تسخیر پایتخت انجامید. باز امپراطور در دست فرماندهان نظامی قرار گرفته بود؛ با این تفاوت که این بار، دیگر جنگ سالاران اهمیتی به این موضوع نمی دادند و سلسله هان را از دست رفته تصور می کردند و بر روی جنگ قدرت خود متمرکز شده بودند. امپراطور چون مومی در دست فرماندهان شیلیانگی قرار گرفته بود و ایشان با دادن سمت های مختلف به خود و نیز کسانی که ایشان را مورد حمایت قرار می دادند، آن هم به حکم امپراطور، به افزایش قدرت و نفوذ خود می پرداختند. حتی سائو سائو نیز به ایشان خراج می پرداخت. گویا همه چیز به کام چهار ژنرال پیش می رفت. اما سلسله وقایعی، به این دوران خوشی پایان داد. وقایعی که با نافرمانی ما تنگ (Ma Teng – Shoucheng)، پدر ما چائو (Ma Chao - Mengqi) که در آینده فرماندار ایالت لیانگ و نیز یکی از پنج ژنرال ببر نشان لیو بی می گردد، آغاز گردید. در بهار سال 194 میلادی بود که جنگ سالار اهل لیانگ، ما تنگ که در گذشته در ائتلاف یوآن شائو بر ضد دونگ ژو نیز حضور داشت، از دربار درخواست ملزومات و اموال بیشتری نمود. در نظام ارباب و رعیتی، هر لرد چندین واسال داشت که واسال ها از لرد تیول دریافت می کردند و در ازای آن، خراج گذار لرد بودند و در هنگام نیاز، سپاهیان خود را برای جنگ ها و یا حمایت از لرد گسیل می داشتند. در سرزمین چین باستان نیز به مانند سایر کشورها، این نظام برقرار بود و امپراطور، لرد بزرگ بود و فرمانداران ایالات و نیز ملاکین بزرگ، واسال های ایشان بودند. ما تنگ نیز یکی از این واسال ها بود و حالا از ارباب خود تقاضای سهمی بیشتر از گذشته را داشت. درخواستی که با مخالفت دربار روبرو شد. به همین دلیل ما تنگ سر به طغیان گذاشت. پادرمیانی ها فایده ای نداشت. لذا هان سوئی (Han Sui – Wenyue) برای مهار ما تنگ فرستاده شد. اما به دلیل دوستی دیرینه ای که بین این دو برقرار بود، هان سوئی به سپاه ما تنگ پیوست. از سوی دیگر، لیو یان، دیگر جنگ سالار متنفذ هان نیز به آن ها ملحق شد و ایشان آماده حمله به چانگ آن شدند. با کشف این توطئه، لی جوئه، بلندمرتبه ترین ژنرال های ارتش، فان چو و ژان جی و نیز برادرزاده خود، لی لی (Li Li) را برای سرکوب ما تنگ و هان سوئی به میدان فرستاد. در نزدیکی چانگ آن نبرد سنگینی بین دو سپاه درگرفت که پیروز این نبرد، لشکر شیلیانگ بود. ما تنگ و هان سوئی با این شکست، به سمت ایالت لیان عقب نشینی کردند. از آنجایی که سپاه ایشان شکست سنگینی خورده و تدارکاتشان نیز رو به پایان بود، درگیر شدن در نبردی دیگر می توانست به مرگ حتمی شان بیانجامد. بر این اساس لی لی اصرار به تعقیب دشمن نمود. ژان جی به تعقیب ما تنگ پرداخت که حمله وی با دلاوری ما چائو ناکام ماند. فان چو نیز به تعقیب هان سوئی پرداخت. اما قبل از درگیر شدن، صحبت هایی بین این دو رد و بدل شد. فان چو که به هان سوئی علاقه داشت و دوستی این دو از سالیان دور برقرار بود و هر دو از یک روستا بودند، تحت تأثیر این صحبت ها از ادامه تعقیب صرفنظر نمود و دستور بازگشت سپاه را صادر نمود. تصمیمی که برای وی گران تمام شد. لی لی جوان و مغرور وقتی با این تصمیم فان چو مواجه شد، از وی کینه به دل گرفت. از آنجا که او مورد اعتماد و علاقه عموی خود، لی جوئه قرار داشت، تلاش کرد با نامه ای محرمانه، داستان را به گونه ای دیگر برای لی جوئه بازگو نماید. وی در این نامه اشاره نمود که فان چو با هان سوئی همکاری داشته و پنهانی توطئه نموده اند. لی جوئه نیز تحت تأثیر این نامه، به فان چو ظنین شد. از طرفی درجه نظامی و جایگاه فان چو از لی جوئه بالاتر بود شاید حسادت هایی از این دست هم در این تصمیم بی تأثیر نبوده باشند. پس از مشورت با گوا سی، نقشه ای طراحی و در انتظار بازگشت سپاه شیلیانگ به چانگ آن شد. با ورود سپاهیان فاتح، جشنی مفصل ترتیب داده شد و از ایشان مفصلی به عمل آمد. در هنگامه جشن بود که ناگهان به دستور لی جوئه، فان چو دستگیر و همان جا گردن زده شد. نقاشی ای از صحنه اعدام فان چو در کتاب عاشقانه سه پادشاهی با حذف یکی از چهار ژنرال، اندک اندک نگاه بدبینانه نسبت به دیگر همراهان تقویت گردید. بخصوص بین دو ژنرال اصلی؛ لی جوئه و گوا سی. در ظاهر همه چیز خوب به نظر می رسید. ولی این، تنها آتشی زیر خاکستر و انبار باروتی بود که تنها نیاز به جرقه ای داشت برای انفجاری بزرگ. این جرقه را نیز یک زن روشن نمود : همسر گوا سی! =========================================== پ.ن 1 : قصدم بر این بود که داستان چهار ژنرال را در یک قسمت نقل نمایم. اما چون این داستان برای خودم نیز جذابیت و تازگی داشت و درمورد آن بیشتر و بیشتر مطالعه کردم، به مطالب جالبی رسیدم که بد ندیدم با قدری شرح و تفصیل بیشتر، این داستان را نقل کنم که دوستان با سرنوشت آن ها بیشتر آشنا شوند و به تحکیم داستان اصلی هم کمک بیشتری نماید. به همین دلیل و برای جلوگیری از اطاله کلام، مطلب در دو بخش خدمت دوستان ارسال می شود. البته از آنجایی که کلیات مطلب آماده است، قسمت یازدهم در فاصله ای کوتاه از این قسمت (به منظور دادن فرصت برای مطالعه دوستان)، در تاپیک قرار داده خواهد شد. پ.ن 2 : ذکر این نکته ضروری است که در گذشته، در کنار نام ها، از واژه Style هم استفاده می کردم که شاید برای دوستان کمی نامفهوم بوده باشد. این Style در واقع لقب یا نام محترمانه می باشد. در چین، معمولاً افراد و شخصیت های مهم، در کنار نام اصلی خود، یک نام محترمانه نیز داشتند که اکثراً با همان نام هم خطاب می شدند؛ بالاخص در محاوره های دوستانه. در فرمت جدید نوشتاری، نام های محترمانه در کنار نام اصلی و با خط فاصله عنوان خواهد شد. بطور مثال Xiahou Yuan – Miaocai . پ.ن 3 : شاید برای برخی دوستان، نحوه نگارش نام ها توسط بنده قدری عجیب و یا حتی اشتباه به نظر برسد. تلاش من بر این بود که نام ها براساس تلفظ چینی آن نوشته شود. بطور مثال در زبان چینی، معمولاً «حرف گ» در پایان نام، خوانده نمی شود. مثل کلمه Qing که چین خوانده می شود. یا Wang که وان خوانده می شود. از طرف دیگر حرف H معمولاً «خ» و حرف X بصورت «ش» تلفظ می شود. بطور مثال Huang خوانده می شود «خوان» و یا مثلا Xu خوانده می شود «شو». به همین دلیل بنده نیز در نگارش، کلمات را به این شکل نوشتم مگر آنکه تلفظ آن هم به همان شکل نوشتاری باشد مثل Chen Gong که چن گونگ و یا Ma Teng که همان ما تنگ خوانده می شود. اما اگر دوستان با این سبک ذکر نام ها مشکل دارند، امر بفرمایند تا بصورت معمول نوشته شود.
  3. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی ... چرا میجنگیم ؟ ? Why We Fight مقدمه وریور: جهان ارتباطی دوران جنگ دوم با امروز تفاوت های عظیمی دارد، رادیو و روزنامه رسانه های اصلی محسوب میشدند، همگی یا در انحصار دولت ها هستند یا جریان انتقال اطلاعات به رسانه ها توسط دولت ها کنترل میشد. اخبار مستقل وجود نداشت، دولت ها سلطه کاملی بر کانال ها و شیوه انتقال اطلاعات به عموم داشتند، مردم نیست مخاطبان فعال محسوب نمیشدند و ذهن و سواد رسانه ای برای آنان به شکل امروز قابل درک نبود. این تاپیک در ابتدا به معرفی سریال مستند چرا میجنگیم ساخته دستگاه اطلاعاتی آمریکا در دوران جنگ دوم با به خدمت گرفتن کارگردان شاخصی چون فرانک کاپرا میپردازد، این فیلم پاسخی به پروپگاندای متحدین بود، و در ادامه به مباحث اقناع عمومی و نظریه های اثر بخشی ارتباطات میپردازم. جنگ دوم و ظهور جنگ رسانه ای: در خلال جنگ جهانی دوم دولت وقت آمریکا به منظور توجیح حقانیت شرکت سربازان ایالات متحده آمریکا در جنگ، تولید یک سری مستند سینمایی را سفارش میدهد. هدف دیگر از تولید این مجموعه اقناع افکار عمومی آمریکا برای جذب پشتیبانی مردمی حین جنگ بود. فرانک کاپرا کارگردان بیشتر قسمت های این مجموعه، که خود مجذوب و مبهوت پروپگاندای سینمایی آلمان نازی بود خود را در چالش با فیلم "پیروزی اراده ها"1935 Triumph of the Will ، ساخته هنری رینفشتال میدید و فیلم خود را پاسخی به آن میدانست. چالش جدی تری که این مجموعه به دنبال جواب به آن بود؛ متقاعد سازی ملتی که افکار "ضد دخالتگری" را دنبال میکردند به دخالت در جنگ و همپیمانی با شوروی بود. کاپرا و دیگر کارگردانان فیلم های پروپگاندای "محور متحدین" که طی یک دوره 20 سال ساخته شده بودند را بررسی کردند و از محتوای آن به منظور بازتعریف و ترویج دلایل اتحاد مورد نظر خود استفاده کردند. ویرایش اولیه فیلم توسط ویلیام هورنبک انجام شد با این وجود برخی از بخش های فیلم مجددا تحت نظارت بخش جنگ دولت آمریکا ویرایش شد. استودیو دیزنی کار ساخت انیمیشن بر عهده گرفت. در متحرک سازی نقشه های مناطق تحت اشغال برای متحدین از رنگ سیاه استفاده شد. فرانک کاپرا به فاصله کوتاهی از حمله ژاپن به پرل هاربر انتخاب شد. وی مستقیما تحت نظر فرمانده ستاد(رئیس ستاد ارتش) جورج سی. مارشال، بالاترین رده فرماندهی ارتش و کسی که بعدها طرح مارشال به اجرا گذاشت و برنده جایزه صلح نوبل گشت، مشغول به کار شد. مارشال دریافت که سپاه سیگنال ارتش "Signal Corps" توانایی کافی برای تولید"فیلم حاوی اطلاعات حساس و هدفمند برای نیروها" را ندارد. یک سرهنگ در مورد اهمیت این فیلم های جدید به کاپرا چنین میگوید: کاپرا حین ملاقات با مارشال و دریافت ایده: کاپرا، من میخوام با تو به یک برنامه برای ساختن سریال مستند با اطلاعات واقعی برسم، این کار برای اولین بار در تاریخ ما اتفاق میفته. میخواد توضیح بده چرا پسرای ما تو ارتش هستند،چرا ما میجنگیم و با چه اصولی میجنگیم... شما این فرصت عظیم رو برای مشارکت و خدمت به کشورت و به آزادی داری. متوجه هستی ؟ مقابله با فیلم های پروپگاندای دشمن به نقل از کاپرا، پیروزی اراده ها هیچ تیری شلیک نمیکند، هیچ بمبی نمی اندازد. اما بعنوان یک سلاح روانی اراده های مقاومت را منهدم میکند مرگ آوری یکسانی دارد". کاپرا در ابتدای اشتغال خود چنین بیانه داشته هست و دشواری را بدین شکل بیان میکنند: خلق یک ایده قدرتمند: کاپرا ابتدا تمرکز خود را بر یک "ایده اساسی و قدرتمند" معطوف کرد، ایده ای که میتواند بسط یافته به سمت سایر ایده های مرتبط تکامل یابد. مهمترین ایده ای که همه ذهن کاپرا را به خود مشغول کرده بود: در نهایت ایده مورد نظرش را به شکل طرح کرد"اجازه دهید دشمن به سربازان ما عظمت وقیحانه وجودش و صلاحیت ما را ثابت کند". نیت اش این بود که سخنرانی ها، فیلم ها و مقالات روزنامه ای دشمن را به لیستی از اقدامات خصمانه دشمن ترجمه کند. ایده را با سایر افسرانی که به استخدام گرفته است چنین عرضه میکند: پس از گذشت یه هفته، تلاش های بسیار و ناامیدی ها، کاپرا موفق به دستیابی به آرشیو فوق امنیتی موجود در تاسیسات دولتی میشود، البته با روش های غیر معمولی و فراسازمانی: شرح قسمت های مستند: پیش درآمدی بر جنگ (1942؛ 51 دقیقه و 35 ثانیه)(برنده جایزه اسکار بهترین فیلم مستند) این قسمت ابتدا به تعریف و شناسایی تفاوت ها بین دو دولت دمکراتیک و فاشیستی میپردازد، سپس به فتح منچوری توسط ژاپن و فتح اتیوپی توسط ایتالیا. کاپرا این قسمت را چنین توصیف میکند: " نمایش یک تصویر کلی از دو دنیا؛ برده و آزاد، ظهور تمامیت خواهی نظامی از فتوحات ژاپن در منچوری و موسولینی در اتیوپی. Prelude to War ضربه نازی ها (1943، 40 دقیقه و 20 ثانیه) به پوشش جغرافیای سیاسی نازیسم و فتح اتریش، چک و اسلواکی و لهستان میپردازد. توصیف کاپرا چنین است:" هیتلر قیام میکند، دیکتاتوری نازی بر آلمان تحمیل میشود. رژه ورود سربازان به راینلند و اتریش. تهدید جنگ چاره ای جز تقدیم چک اسلواکی باقی نمیگذارد. آرامش طلبان چاره ای جز تسلیم ندارد. هیتلر لهستان را اشغال میکند. پرده تراژدی قرن جنگ جهانی دوم برافراشته میشود.The Nazis Strike تفرقه بینداز و حکومت کن (1943، 56 دقیقه) در مورد اردوی بنلوکس و سقوط فرانسه. از دید کاپرا: " هیتلر دانمارک و نروژ را اشغال میکند، خط ماژینو را دور میزن و ارتش بریتانیا را به دریای شمال میکشاند، تسلیم به فرانسه تحمیل میشود. Divide and Conquer نبرد بریتانیا (1943، 51 دقیقه و 30 ثانیه) این قسمت پیروزی بریتانیا بر علیه لوفت وافه ترسیم میکند. چکیده کاپرا: " نمایش شجاعت و دفاع پیروزمندانه نیروی هوایی سلطنتی، زخم خورده اما شکست نخورده، بریتانیایی ها تنها کسانی هستند که بر علیه نازی ها میجنگند. The Battle of Britain نبرد روسیه(1943، 76 دقیقه و 7 ثانیه) بخش 1 و 2، نمایش یک تاریخ دفاعی از روسیه و نبرد روسیه بر علیه آلمان. چکیده کاپرا: " تاریخ روسیه، مردم، ابعاد جغرافیایی، منابع، جنگ ها، دست و پنجه کشنده با ارتش نازی ها در دروازه موسکو و لنینگراد. استالینگراد نازی ها از چرخ گوشت. The battle of Russia نبرد چین (1944، 62دقیقه و 16 ثانیه) نمایش خصومت طلبی ژاپنی ها، کشتار نانجینگ و تلاش های چینی ها مانند ساختن راه برمه و نبرد چانگشا. چکیده کاپرا: " خدایان جنگ ژاپن تمام تلاش خود را برای فتح چین انجام میدهند، زمانی که ژاپن موفق شود، از قدرت انسانی چین برای فتح کل آسیا استفاده خواهد کرد" The Battle of China جنگ به آمریکا می آید(1945، 64 دقیقه و 20 ثانیه) نشان میدهد که چگونه مسیر تحولات تجاوزات محور متحدین به سمت مردم انزوا طلب آمریکا پیش خواهد رفت. چکیده کاپرا:" سرو کارمان چیست؟ چه کنیم؟ چرا؟ کجا؟ بر سر چه؟ و چگونه ایالات متحده آمریکا قدیمی ترین جمهوری دمکراتیک میتواند زیر قانون اساسی اصلی خود باقی بماند. اما قلب فیلم از عمق و با همه احساساتی که آمریکایی ها در واکنش به اوضاع وخامت بار در اروپا و آسیا پر میشود. چگونه احساسات ما به آرامی از بی تفاوتی به تعهد کامل تغییر خواهد کرد، همانگونه که از دست رفتن آزادی در هر جای دیگر دنیا آزادی ما در آمریکا را به خطر می اندازد". این قسمت آخر از سری چرا میجنگیم همچنان یکی از پر جلوه ترین فیلم های تاریخی ساخته شده در آمریکاست. War Comes to America انتخاب فیلم به عنوان واسطی برای ارائه اطلاعات جنگ بعد از جنگ دوم روش های بدست آوردن پشتیبانی از نیروها و مردم احتیاج به تغییر داشت. انجام سخرانی برای جذب سرباز و افکار عمومی دیگر اثر بخش نبود. فیلم به عنوان یک واسط برای اقناع فکری سربازان و توضیح برای علت جنگیدن ضروری به نظر میرسید. همانطور که کاتلین جرمن میگوید، " این برای اولین بار بود که تلاشی با ابعاد وسیع برای نفوذ در عقاید ارتش آمریکا بوسیله فیلم صورت میگرفت". فیلم همچنین به این دلیل انتخاب شده بود که میتوانست هم دیدگان و هم گوش ها را همزمان بکار گیرد. بر رادیو و نشریات برتری کامل داشت. کاپرا گرچه هیچ سابقه ای در ساختن مستند نداشت، اما به این دلیل انتخاب شده بود که به ایده آل های آمریکایی تعهد داشت و برخی فیلم های شاخص وی در آن زمان شهرت بسیاری پیدا کرده بودند. او برای فهم قلب و روح مخاطبان آمریکایی تلاش میکرد. زمانی که فیلم کامل شد، از آن با عنوان "لمس (اثر) کاپرا" یاد شد. هنگامی که مونتاژ نهایی فیلم تکمیل شد، جذابیت اثر کاپرا روشن شد، کاپرا توانسته بود با تکیه بر توانایی ویراست فیلم(ادیت) یک فیلم موفق در ابعاد فیلم های هالیوودی خویش بسازد. فکر کاپرا تصور میکرد اگر فیلم های پروپگاندای دشمن را مجدد مونتاژ کند و بر روی آن گفتمان خویش را قرار دهد، خواهد توانست سیرت واقعی آنان را به نمایش بگذارد. او با این کار به جنگ و دلایل آن معنی بخشید. از میانه چنین ادیت دقیق و حسابگرانه ای، فیلم به مقایسه و بیان تفاوت ها بین نیروهای شیطانی و ایالات متحده و ارزش های سنتی اش می پردازد. کاپرا تفاوت ها را بخوبی بزرگ کرده بود و نشان داد که بین آمریکا و دشمنانش چه خواهد گذشت و چه بر سر ارزش های آمریکایی خواهد آمد اگر "ما" به جنگ نرویم. این یک جنگ بین متحدین و متفقین نبود، جنگی بین خیر و شر بود. برای قضاوت در مورد اتحاد غرب(متفقین) با شوروی این مجموعه اطلاعات بسیاری را حذف کرده تا شبهاتی که میتوانست "بچه مثبت" بودن جایگاه شوروی زیر سوال ببرد، نظیر اشغال بالتیک و جنگ زمستانی دیده نشود. اما پیمان عدم تجاوز مولوتوف–ریبنتروپ (استالین-هیتلر) و اشغال لهستان به دست شوروی را به نمایش میگذارد. سریال مستند چرا میجنگیم به بزرگترین ابزار ارائه اطلاعات در مورد متحدین به دولت آمریکا در خلال جنگ جهانی دوم بدل گشت. ژنرال سورلز مدیر روابط عمومی وزارت جنگ، به دنبال نمایش این فیلم خواهان ساختن چنین فیلم هایی در مورد نیروهای مسلح و نمایش عمومی آن شد. وی هنگامی که روزولت برای اولین بار قسمت اول فیلم(پیش درآمدی بر جنگ) فیلم را مشاهده کرد به هدف خویش رسید. روزولت مشاهده عمومی فیلم را بسیار مهم ارزیابی کرد و دستور داد که در مکان های نمایش عمومی در معرض دید مردم قرار گیرد. این امر به دلیل جنبه اقناع کنندگی بالای فیلم مخالفانی نیز داشت، لول ملت(Lowell Mellett) هماهنگ کننده رسانه ای روزولت این فیلم را خطرناک میدانست و بر نگران بود که نمایش عمومی آن میتواند باعث وحشت و حساسیت عمومی شود.دست کم 54 میلیون نفر این مجموعه را دیدند و مطالعات برای بررسی اثربخشی فیلم نیز انجام شد. بااین وجود مطالعات نتایج مشخصی نشان نمیداد و همچنان اثربخشی فیلم مورد سوال است. پس از جنگ پیش درآمدی به جنگ و نبرد چین به دفعات به یادمان تاناکا (Tanaka Memorial) اشاره میکنند، و برای تحریک آمریکایی ها آنرا بدیلی از نبرد من(Mein Kampf) برای ژاپنی ها معرفی میکنند. اصالت این بحث برای سالها نقل محافل تاریخی قرار گرفته است و تا امروز همچنان بر روی آن بحث میشود. با این حال در سالهای 1930 و دهه40 اصالت این نقشه مقبولیت و پذیرش عمومی داشت چرا که اقدامات ژاپن به آن بسیار نزدیک بود. یادمان تاناکا برنامه راهبردی ای منسوب به تاناکا جیچی نخست وزیر ژاپن 1927 بود که بصورت گسترده در دوران حمله ژاپن به چین بر روی آن بحث میشد و در بسیاری از کتب به آن اشاره شده بود، ژاپنی ها این یادمان را صحیح نمیدانند و آنرا پروپگاندایی حساب شده بر علیه ژاپن می دانند، گزیده ای این یادمان تاناکا : برای فتح جهان باید آسیا را تسخیر کرد برای فتح آسیا باید چین را تسخیر کرد و برای فتح چین ابتدا باید مغولستان و منچوری را به تسخیر کرد وقتی موفق به فتح چین شدیم، کشورهای دریای جنوب تسلیم ما خواهند شد سپس دنیا باید بداند که کل شرق آسیا برای ماست. کاپرا در حال دریافت مدال از ژنرال جورج سی مارشال نگاهی به تئوری های ارتباطی در دوره جنگ دوم نظریه تزریق (که همچنین به عنوان نظریه کمربند انتقال یا گلوله جادویی نیز شناخته می‌شود) یک نظریه در ارتباطات است برای انتقال پیام که به صورت مستقیم از فرستنده به گیرنده متقل می‌شود. این مدل در سال ۱۹۳۰ داده شده و امروز تا حد زیادی منسوخ شده است. اما امروزه از این مدل برای تحلیل‌های داده‌های بزرگ ارتباطاتی استفاده می‌شود و به عنوان احیا کننده نظریه‌های مدرن شناخته می‌شود. مفهوم نظریه تزریقی یا گلوله جادویی نشان دهنده اثرات مستقیمی است که رسانه‌ها بر روی مخاطبان می‌گذراند. این نوع نظریه در تبلیغات نازی‌ها در دهه ۱۹۴۰ کارایی داشت. این نظریه به عنوان یک تئوری گرافیکی فرض می‌شود که پیام رسانه‌ها را نیک گلوله شلیک شده از تفنگ رسانه می‌داند که به بیننده برخورد می‌کند. این نشان دهنده این است که پیام رسانه‌ها مستقیم به مخاطب تزریق می‌شود و مخاطبان کاملاً منفعل هستند که نمی‌توانند از تأثیر رسانه‌ها فرار کنند. عمده پروپگاندای جنگ جهانی دوم در دوره قدرت رسانه های یک طرفه مثل رادیو، سینما را میتوان مبتنی بر تئوری تزریق دانست، اخبار همانند گلوله ای که شلیک شود، اذهان را در مینوردد، هر آنچه به او (مخاطب) بگوییم میپذیرد. در آن زمان مخاطب در برابر اخبار یک سویه دولتی به دلایلی چون نداشتن اطلاعات دست اول، عدم دسترسی به منابع دیگر(منابع دیگر تنها رادیو های دشمن بودند) و سطح سواد رسانه ای بسیار پایین، منفعل به نظر میرسیدند، این نظریه بعدها توسط تئوری جریان دو مرحله ای ارتباطات به چالش کشیده میشود. جریان دومرحله‌ای از سال ۱۹۳۸ تحقیقاتی ارتباطی جهش میکند، جنگ دوم معروفترین حادثه‌ای است که نظریه گلوله جادویی معرفی کرد. اما در همین ایام پل لازارسفلد به تحقیقاتی که دربارهٔ انتخابات مردم آمریکا انجام داداین نظریه را رد میکند. لازارسفلد و همکارانش با تحقیقاتی که در انتخابات سال ۱۹۴۰ که میان فرانکلین و روزولت برگزار شد انجام دادند، مشخص کردند که رسانه‌ها تأثیر آنچنانی و گلوله‌ای روی مردم ندارند. طی تحقیقات این نتیجه حاصل شد که پیام‌ها به صورت دومرحله‌ای روی مخاطبان تأثیر می‌گذارد، لازارسفلد فهمید که اکثریت مردم از روی فاکتور اقناعی چون "ترس" در کمپین روزولت باقی نماندند، در عوض رسانه‌های فردی (ارتباطات میان فردی) تاثیرگذاری بیشتری بر روی مخاطبان داشته است. جریان دومرحله‌ای ارتباطات فرض می‌کند که ایده رسانه‌های جمعی به رهبران افکار می‌رسد و سپس این رهبران آن را به مردم منتقل می‌کنند. آنها معتقدند که پیام رسانه‌ها از این طریق به مردم انتقال داده می‌شود. رهبران افکار، انسان‌هایی با فهم هستند که محتوای رسان‌ها در دسترس آنها قرار دارد و آنها پس از تجزیه و تحلیل این پیام‌ها، آن را در اختیار مخاطبان قرار می‌دهد؛ بنابراین جریان دو مرحله‌ای ارتباطات نشان میدهد که رسانه‌ها به صورت مستقیم تأثیر ندارند بلکه از طریق اتصال میان فردی تأثیر می‌گذارند. نمود هایی از این جریان دو مرحله ای ارتباط، بعدها در تلویزیون با بکارگیری کارشناس تلویزیونی، افراد متخصص و شخصیت های معروف در تلویزیون برای القای موضوعات و مسائل به مخاطبان بهره گیری های بسیار شد و تا کنون همچنان ادامه دارد. احتمالا ادامه دارد. منابع: https://en.wikipedia.org/wiki/Hypodermic_needle_model https://en.wikipedia.org/wiki/Why_We_Fight با تشکر از @remo برای انتقال فیلم ها به آپارات: ...
  4. 1 پسندیده شده
    ببخشید من فکر میکنم تنها دلیلش اینه که نیرو های سپاه خودشونو یک نظامی تمام و کمال نمیدونند و بیشتر کار فرهنگی میکنند و یجورایی فاقد آموزش های درست هستند. وقتی یک شخص به اردوگاه نظامی ارتش برای اولین بار وارد میشه اولین اتفاقی که براش میفته نابود شدن هست. اون انسان قبلی رو نابود می کنند و با توجه به خصوصیاتی که یک نظامی باید داشته باشه اون شخص رو دوباره میسازن یا به اصطلاح تربیت میکنند. به همین دلیل هست ارتش نماد نظم و قانون هست. در ارتش از الفاظ برادران،برادر و این حرف ها خبری نیست . لذا تمام پرسنل میدونند نه شوخیی در کار هست نه جای اشتباه دارند و میدونند جایگاهشون کجاست پس با توجه به نظم و قواعد ارتش با تمام امکاناتشون مجهز میشن اما خب در چند دهه اخیر بعد از اون ارتش رویایی هیچ چیز ازش نمونده، کمترین امکانات و کمترین تجهیزات رو دارند .هنوز امکانات جنگ جهانی اول مثل کلاه فلزی رو دارند. فاقد یک لباس رزم مناسب و بروز هستند اما باز با همین حال واقعا نظم و قانونمندیشون بی همتاست . هنوز هم تقسیم بودجه در نیرو های مسلح ما تعجب بر انگیز هست . اوج فاجعه رو دوست دارید درک کنید؟ به عکس های دستگیری تفنگداران امریکا توجه کنید. گارد ساحلی ما شلوار پارچه ای و کت ورشی تنشه و کلاش ب دست. اونجا بود که من فاتحه همه چی رو خوندم. نیرویی که به احترام آبروی ایران یونیفرم هم تنش نمیکنه بنظرم دردی از مملکت رو دوا نمیکنه. جالب اینه بقیه رو هم ببینید متوجه میشید از پایگاه بسیج اوردنشون چون حتی کوچک ترین دانش و اصول گرفتن درست اسلحه رو بلد نیستند . چرا دروغ،فرمانده هاشون هم بلد نیستند
  5. 1 پسندیده شده
    بسم الله................ 16فروردین 1398 نیروهای خلیفه حفتر یا همان ارتش ملی لیبی از سه روز پیش حمله بزرگ خود را برای تصرف طرابلس پایتخت این کشور که در کنترل دولت وحدت ملی و شبه نظامیان وابسته به گروه های اخوانی شروع کرده است با توجه به بیابانی بودن لیبی و واقع شدن شهر های مهم در کرانه دریای مدیترانه و همچنین حمله شدید وناگهانی نیروهای حفتر پبشروی های گسترده ایی به سمت پایتخت داشته اند از صبح امروز درگیریها به حومه فرودگاه طرابلس کشیده شده دقایقی قبل تصاویری از حضور نیروهای حفتر در نزدیکی باند فرودگاه منتشر شده .منابع وابسته به دولت وفاق ملی هم حضور ارتش ملی را در فرودگاه تایید کرده اما اعلام کرده درگیریها همچنان ادامه دارد اما به نظر میرسد فرودگاه طرابلس سقوط کرده است.همچنین نیروهای حفتر شهرک قصر بن غشیر را امروز تصرف کرده اند . در چند روز گذشته هم مناطقی مهمی مثل صرمان صبراته العجیلات را تصرف کرده اند علاوه بر تهدید طرابلس مناطقی مثل بندر سیدی بلال منطقه الزاویه وشهر الزواره در خطر قرار دارد. موقعیت تقریبی طرفین در منطقه طرابلس /نیروهای حفتر در 20 کیلومتری شهر قرار دارند وضعیت کلی لیبی بعد از شروع درگیریها/ قرمز نیروهای خلیفه- سبز نیروهای وفاق ملی برخی از مناطق درگیر ومحورهای پیشروی نیروهای خلیفه حفتر (با فلش قرمز ) برای دو روز پیش نیروهای حفتر در فرودگاه طرابلس نیروهای حفتر در شهرک قصربن غشیر به اسارت گرفته شدن 140 تن از نیروهای قبیله ایی حامی حفتر در شرق لیبی / این نیروها بدون درگیری آنچنانی تسلیم شده اند قوای حفتر ================== نیروهای خلیفه حفتر با حمایت مستقیم و غیر مستقیم عربستان امارات و مصر حملات رو شروع کردن. از اون طرف هم نیروهای وفاق ملی تا حدودی به ترکیه و قطر تمایل دارند البته رابطشون هم با اروپا بد نیست . اگر همینطور پیش بره درگیریها به داخل شهر طرابلس کشیده میشه مگر اروپا دخالت کنه فعلا در حال تهدیدهای غیر مستقیم هستن
  6. 1 پسندیده شده
    افکار عمومی بی رحم و قوی هست ولی فراموشکار ولی غرب با کمک رسانه ها و جراید قوه چهارمی ایجاد کرد که مقابل فساد قد علم کرده و هر کس خطا کند به زیر کشیده می شود نمونه هاش تو انگلیس زیاد است که چطور یک نماینده رو به خاطر گرفتن پول اجاره خونه نابود کردن نکته مهم قدرت دادن به رسانه ها و روزنامه نگاران است اولین نکته ایجاد شفافیت اطلاعات است از حقوق و فیش حقوقی مسئولین و نماینده ها تا دارایی و خرج هاشون حتی توصیه نامه ها و هدایایی که می گیرن وقتی چنین چیزی اعلام بشه کم کم اطلاعات برای روزنامه نگاری حرفه ای شکل می گیره و مسئول و یا نماینده ای جرئت تخلف پیدا نمی کنه چون اون وقت افکار عمومی اون رو نابود می کنن، اونوقت حتی شورای نگهبان تو رد صلاحیت و یا تایید افراد خودش رو مقابل افکار عمومی می بینه و خیلی از بحث های جناحی پایان می یابد ----------------------------- در ادامه تاکید کنم که باید بین نبرد در سوریه و مشکلات و فساد داخل کشور تفاوت قائل شد و اون ها رو از هم جدا کرد الان خیلی از افرادی که به نحوی در فساد درگیرن تلاش دارن تقصیر مسائل اقتصادی کشور رو به گردن سوریه و عراق بندازن که با بحث های جناحی و سیاسی و حرف های احساساتی موج بر می دارد بر خلاف برخی دوستان که با برجام و اقداماتی که انجام شده مخالف بودن و هستن اقدامات انجام شده توسط وزارت امور خارجه باعث شده خیلی از موضوعات که مقصر وضعیت کشور شناخته میشدن از دایره بحث خارج بشن و موضوع اصلی کشور که عدم شفاف سازی و قاچاق و ربای بانک ها است بیشتر مورد توجه قرار بگیره و خیلی از مسئولین مجبور بشن برای حل ریشه ای مشکلات اقدام کنن
  7. 1 پسندیده شده
  8. 1 پسندیده شده
    وقتی سامانه سوم خرداد ما ضعیفتر از bookm2 باشه لو رفتنش بی معنیه - مزیت ما رادارهای پسیو و شلیک نا همتراز موشکهای پدافندیه که درسوریه عملی نیست انتظار تست باور رو اونجا نداشته باشید مطمئن باشید همین میزان موفقیت پدافند سوریه در شکار برخی اهداف هم کار ما و رفع همون اشکالاته
  9. 1 پسندیده شده
    قصر شیرین ، بعد از بارندگی های فروردین 1398 بالا : مین ضد زره سبک VS2.2 ایتالیایی که در جنگ ایران و عراق به مقیاس گسترده به نیروی زمینی ارتش عراق تحویل شد پایین : احتمالا" مین ضد نفر PMN ( مشهور به قمقمه ای / طبلکی ) یا مین ضد نفر M-72 ( مشهور به مین کیکی ) یا احتمالا" مین ضد نفر PM.A.3 ( در این تصویر چندان مشخص نیست ) !!!!! منبع : جزوات آموزشی نیروی زمینی ارتش و جزوه آموزشی تخریب نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
  10. 1 پسندیده شده
    از نظرات ارزشمند شما سپاسگزارم. حتماً از این نظرات برای بهبود متن استفاده خواهم کرد. ژو به معنی ایالت هست و مثلاً ایالت شو می شه شو ژو یا همان XuZhou . شو = Xu جی = Ji یو = You یان = Yan یان یا یانگ = Yang جین = Jing بین = Bin چین = Qing لیان = Liang یی = Yi این ها نام ایالت هایی هست که عمده داستان در اون ها اتفاق می افتن. یوآن شائو در ایالت جی حضور داشت که بعدها بین، چین و یو رو تسخیر می کنه قبل از نبرد با سائو سائو (بیشتر ادامه بدهم داستان اسپویل می شه). سون سه در بخش شرقی ایالت یان (Yang) و یوآن شو در بخش شمالی این ایالت حضور داشت. تفاوت تلفظ دو ایالت Yan و Yang که هر دو یان نامیده می شن هم بیشتر در ادامه نام شون هست. بدین شکل که Yan Zhou پشت سر هم تلفظ می شه. یعنی می شه یانژو. ولی Yang Zhou با فاصله تلفظ می شه. مثلاً یان ژو. ولی خودم قصد داشتم در داستان از یانگ استفاده کنم که با یان قاطی نشه. البته هنوز یکی دو قسمتی با رسیدن به وقایع یان (یانگ) فاصله داریم. ولی از این به بعد، برای جلوگیری از برداشت نامناسب ناشی از شباهت اسامی افراد و مکان ها، از «گ» پایانی در داستان استفاده می کنم. ولی تلفظ مابقی کلمات مثل X (ش)، Q (چ)، H (خ) رو به منوال سابق ادامه می دم. چون به نظر نمی رسه مشکل ساز بشه. حتماً. بسیار خوب هست. البته برخی از شهرها رو شاید دقیقاً ندونم در کدوم ایالت هست. ولی تا جایی که بدونم حتماً بهش اشاره خواهم کرد. من باب تکمیل، چن لیو و یین چوان هر دو در ایالت یان و در نزدیکی شوچان (Xuchang) که در آینده پایتخت کشور و محل استقرار امپراطور می شه، قرار داشتن. در قسمت هشتم به این موضوع اشاره کردم. خلاصه وار، به این دلیل که لی جوئه و گوا سی، به همراه دو فرمانده دیگر (ژان جی و فان چو) جزو فرماندهان اصلی دونگ ژو بودن و بسیاری از ظلم ها و جنایت ها رو به دستور دونگ ژو این ها ترتیب می دادن. البته چن گونگ مخالف این بود که این ها بخشیده نشن. چرا که سپاه عظیم شیلیانگ تحت فرمان این ها بود و اگر حمایت این ها جلب نمی شد، می تونست برای کشور خطرناک باشه. ولی وان یون به این موضوع توجهی نکرد و وقتی فهمید حرف چن گونگ درست بوده که کار از کار گذشته بود. حقیقتش شاید استفاده زیاد از - (که در نگارش فارسی معنی و مفهوم خودش رو داره)، متن رو از زیبایی بندازه. ابتدای نوشتن ام هم تلاش کردم که با گذاشتن کلمات در «»، این تفاوت رو بوجود بیارم. ولی در متنی که مملو از اسم بود این کار هم باعث زشت و شلوغ شدن متن شد. حتی بولد کردن اسامی رو هم امتحان کردم. ولی باز چندان متن جالب نشد. ضمن اینکه این ها، اسامی هستن و شاید چسباندن آن ها به یکدیگر از نظر دستور زبانی هم چندان درست نباشه. بطور مثال لیو فامیلی و بی اسم طرف هست. مثل این هست که ما بنویسیم قاسم - سلیمانی. شاید بشه راهکار بهتری برای این موضوع پیدا کرد که در عین حفظ ظاهر متن، به مشکل کمتری در برداشت از کلمات هم برخورد. اگرچه از این مدل فامیلی ها یا اسامی که کوچک هستن در داستان خیلی بر نخواهیم خورد. چون اکثراً اسماشون خاص هستن و این لیو بی و ما چائو هم در داستان به قدری نقش مهمی پیدا خواهند کرد که خواننده با خوندن نامشون دیگه قاطی نخواهد کرد. ولی باز اگر راهکاری به ذهنتون رسید که چطور می شه بهترش کرد بفرمایید. اساساً بعد از بقدرت رسیدن دونگ ژو و بخصوص شکست وی در گذرگاه هولائو، هر جنگ سالاری تلاش می کرد که حوزه قدرت و نفودش رو گسترش بده. ما تنگ هم از این قاعده مستثنی نبود. سرزمین لیانگ (لیان) هم (که سپاه شیلیانگ و دونگ ژو نیز از اونجا اومدن) ویژگی های خاص خودش رو داشت و ساکنین اون به مغول ها و ترک ها (همون طور که شما نیز به درستی اشاره کردین) نزدیک ترن و قرابت زیادی با بخش غربی چین از لحاظ فرهنگی و سیاسی نداشتن. ولی لیانگ معادل سین کیانگ نمی شه. همسایه اش می شه. به این نقشه توجه بفرمایید. قسمت قرمز رنگ، محدوده سین کیانگ یا ترکستان شرقی و قسمت سبز رنگ، ایالت لیانگ هست. در شمال هم که ارتباطی با مغولستان داره. اما چیزی که در تاریخ اومده، برای شورش ما تنگ بیشتر بحث سهم از اموال و خرجی حکومت مطرح بود (حداقل به عنوان بهانه اولیه). اگر شما اطلاعات بیشتری در این زمینه دارین خوشحال می شم بفرمایین تا تکمیل بشه این قسمت. ولی باز باید یادآور بشم که ما تنگ در ائتلاف یوآن شائو بر ضد دونگ ژو حضور داشت. این پیشنهاد خوبیه. ولی اجراش یه مقدار سخته. حتماً این نام های محترمانه معنی دار هستن. بطور مثال کونگ مینگ که نام محترمانه ژوگه لیانگ هست، معنی اش اژدهای خفته هست. ولی خوب. اکثر این معانی رو به نظر نمیاد به این سادگی بشه گیر آورد. اگه گیر آوردم حتماً ذکر خواهم کرد. ======================================================= امیدوارم دیگر دوستان هم با ورود به متن و ایراد پرسش ها و یا نقدها، هم حقیر رو در تکمیل و تصحیح متن یاری و هم به غنای بحث و پویایی اش کمک بفرماین.
  11. 1 پسندیده شده
    در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما همت پیران دلیل ماست هر جا می رویم قوت پرواز چون تیر از کمان داریم ما گر چه می دانیم آخر سر به سر افسانه ایم پنبه ها در گوش از خواب گران داریم ما نیست جان سخت ما از سختی دوران ملول زندگانی چون هما از استخوان داریم ما
  12. 1 پسندیده شده
    کمپانی Northrop Grumman ماموریت طراحی وساخت سلاحی موثربرای شناسایی و نابودی سامانه دفاع هوایی و اهداف راهبردی و همچنین متحرک دشمن را دریافت کرد.پنتاگون روز پنجشنبه اعلام کرد در قراردادی به ارزش 322.5 میلیون دلار این شرکت ماموریت طراحی و تولید موشک پیشرفته ضد رادار AGM-88G با برد بسیار بالا (AARGM-ER) را دریافت کرده است.این شرکت موظف برای طراحی موتور سوخت جامد جدید برای این موشک برای پرتاب از جنگنده هایی نظیر F/A-18E/F, EA-18G F-35A/C میباشد.در متن این بیانه از سال 2023 برای اتمام این پروژه خبرداده شده است.این موشک از قابلیت های گسترده ای در زمینه شناسایی اهداف و کشف موقعیت انها برخوردار است. -پردازش سیگنال مناسب و پوشش فرکانسی گسترده تر نسبت به نمونه های قبلی -سامانه هدایتی GPS/INS به روز تر و هدایت ترمینال برای مرحله پایانی درگیری با اهداف
  13. 1 پسندیده شده
    بزرگنمایی روسها در نشان دادن میزان توانایی های سامانه اس 400؟ موسسه تحقیقات دفاعی سوئد به تازگی مقاله ای منتشر کرده است که در ان به توانایی سامانه اس 400 به دیده مبالغه بیش از حد در انتشار توانایی این سامانه نگاه شده است به طور مثال روس ها از توانایی این سامانه در انهدام اهداف دشمن در فاصله 400 کیلومتری سخن گفته اند اما بر اساس این مقاله توانایی واقعی ان عددی بین 150 تا250 کیلومتر میباشد.حتی کارشناسان این موسسه ادعا کرده اند برد موثر موشک 40N6 علیه اهداف بسیار مانور پذیر کوچک که در نزدیکی زمین حرکت میکنند عددی برابر با 20 تا 35 کیلومتر میباشد.این موسسه حتی مدعی شده است که موشک 40N6 با برد400 کیلومتر هنوز عملیاتی نشده است و در صورت ورود به خدمت برد 250 کیلومتری دارد و حتی دراین حالت هم فقط اهداف بزرگ مانند سوخت رسان را در ارتفاع بالا منهدم میکند.(خبر تست این موشک توسط روسیه و حتی فروش ان به چین منتشر است البته خود چین هم اخیرا سامانه اس 400 خود را در با موفقیت تست کرده اند)...همچنین اقدامات نرمی مانند پرتاپ چف و جنگ الکترونیک و تاکتیک های سختی چون حذف فیزیکی رادار ها در صورت انجام گرفتن راه های مفیدی برای خارج کردن این سامانه از میدان نبرد خواهند بود.
  14. 1 پسندیده شده
    تصاویری از جنگ جهانی دوم لبخند یکی از اعضای مقاومت فرانسه به جوخه اعدام آلمانی ها صف اعدام شهروندان لهستانی در مقابل نازی ها (به واکنش ها دقت کنید) دو سرباز ارتش سرخ شوروی که در سرمای فنلاند یخ زده اند اولین تصویری که شهروندان آمریکایی از کشته شده گان سربازان خود مشاهده کردند که باعث شد دیدی تازه به جنگ پیدا کنند سرباز آلمانی که در بازگشت به خانه اش متوجه شده خانواده اش مدتی است آنجا را ترک کرده اند
  15. 1 پسندیده شده
    رژیم صهیونیستی به شکل جدی تری سلاح های لیزری را دنبال می کند حماس در واکنش اخیر خود در مقابل رژیم صهیونیستی اقدام به شلیک حدود 460 راکت کرد که در نتیجه آن تعدادی از راکت ها موفق شدند از سد سامانه گنید اهنین عبور کنند. با توجه به نتیجه کسب شده توسط حماس، رژیم اسرائیل دوباره به فکر توسعه سیستم های لیزری افتاده است . سلاح های لیزری می توانند در مقابل سامانه های گنبد آهنین سرعت واکنش سریعتر، مهمات نامحدود و هزینه کمتری را داشته باشند. حدود 12 سال است اسرائیل طرح سامانه های لیزری خود را به خاطر سامانه گنید آهنین به حالت تعویق در آورده است. یک منبع ارشد در اسرائیل گفت:" تعداد زیادی از کارشناسان نظامی اشتباهی را که انجام داده اند، را درک کرده اند. اکنون ما اماده هستیم این پروژه را با ساختار پیشرفته تری مجددا راه اندازی کنیم." وزارت دفاع این رژیم در حال برنامه ریزی برای حداقل سرمایه 800،000 دلاری برای سامانه جدید لیزری است. ژنرال ییتژاک بن اسرائیل، رئیس آژانس فضایی اسرائیل به تازگی گفت که پیشرفت های به دست آمده اجازه می دهد تا درعرض یک سال به ساخت لیزر نابود کننده راکت های برسیم. پرتابگر سامانه گنبد اهنین در این بین صنایع هوافضایی رژیم صهیونیستی و صنایع رافائل در ماه های اخیر سخت در حال کار بر روی توسعه لیزر هایی هستند که بتوانند راکت ها و گلوله ای خمپاره را از میان بردارد. رافائل قبلا سامانه لیزری خود با نام " "Drone Dome" را معرفی کرده بود که می تواند هواگردهای بدون سرنشین کوچک را با یک لیزر با قدرت پایین نابود کند. این شرکت می گوید که در حال توسعه سلاح های لیزری بیشتری است اما جزئیات بیشتری ارائه نمی دهد. از سوی دیگر، صنایع IAI می گوید که یک نمونه اولیه پیشرفته از سلاح لیزری را در اختیار دارد که در آزمایش های متعدد در برد کوتاه موفق بوده است. آزمایشهای بیشتری بر روی این سامانه در 2019 انجام خواهد گرفت. سامانه لیزری " "Drone Dome" در حال حاضر، لیزر یک راه حل جهانی نیست. تهدیدات بزرگتر، سریع تر و در ارتفاع پرواز بالاتری قرار دارند. مانند موشک های کروز و موشک های بالستیک که برای نابودی آنها با لیزر نیاز به قدرت بیشتری است. اگر چه تکنولوژی پیشرفت سریعی دارد اما چالش های پیش رو نیز بسیار زیاد است. حتی بعد از اینکه لیزرهای دفاع موشکی توان بالا، وارد خدمت شوند، عوامل دیگری مانند آب وهوا ، عوارض زمین و مانور موشک می تواند عملکرد سامانه های لیزری را به چالش بکشد به همین علت کارشناسان دفاع موشکی به طور کلی سامانه های لیزرها و باقی سامانه های رهیگر موشک را مکمل یکدیگر میدانند. البته سلاح های لیزری در مقابل تعداد زیادی از اهداف کند ترو سطح پروازی پایین تر، کشنده خواهند بود. مانند هواپیماهای بدون سرنشین کوچک، گلوله های خمپاره و راکت ها که بخش عمده زرادخانه تسلیحاتی گروههای حماس و حزب الله ها راتشکیل میدهد. با وجود اینکه بخش عمده راکت های این گروه ها غیر دقیق هستند غالبا در مناطق غیر مسکونی نیز فرود می آیند. سامانه ی گنبد آهنین با محاسباتی که انجام می دهد تهدیدات اصلی را مورد حمله قرار می دهد. اما هر موشک و راکتی که نیروهای نظامی اسرائیلی و غیرنظامیان را تهدید می کند، هنوز دست کم یک موشک سامانه گنید آهنین را مصرف می کند تا تهدید فوق را از بین ببرد در نتیجه سامانه با تعدادی محدودی از تهدایدات قابلیت درگیری دارد. علاوه بر این هزینه ی موشک های گنبد آهنین که بسیار گران تر از راکت های گروه های حماس و حزب الله هستند. تخمین زده میشود در صورتی یک جنگ تمام عیار با گروه حرب الله به حدود 30,000 موشک سامانه گنبد آهنین نیاز خواهد بود. حتی اگر اسرائیل تصمیم به ساخت این تعداد از موشک های گنبد آهنین و آماده ساختن آنها برای بارگزاری مجدد کند هزینه این طرح حدود میلیاردها دلار خواهد شد. در مقابل تسلیحات مدرن لیزر حالت جامد هزینه های حاشیه ای بسیار کمی خواهند داشت و مهماتی در آنها مصرف نمی شود مگر اینکه قدرت و منیع اصلی نیرو این لیزر ها از بین برود. تلسلیحات لیزری به خاطرحرکت سریع پرتوهای لیزر شانس بیشتری برای انهدام تهدایدت کوتاه بردی که ارتفاع و سطح پرواز پایین تری قرار دارند خواهد داشت. امروزه توسعه دهندگان لیزر به سیستم های حالت جامد دست پیدا کرده اند که باعث بهبود قابل ملاحظه در کارایی لیزرها شده است. لیزرهای جدید حالت جامد هنوز به توان خروجی های مگاواتی لیزرهای شیمیایی قدیمی دسترسی ندارند، اما آنها در حال قوی تر شدن هستند. در نتیجه به این معنا است که کارشناسان آمریکایی و اسرائیلی به طور قابل توجه ای خوشبین هستند که روزی جنگ افزار لیزری حداقل برای دفاع در مقابل موشک های کوتاه برد موثر واقع شوند. موشک ها و راکت های احتمالی گروه حزب الله لبنان مترجم و گردآورنده : Crash نقل با ذکر نام میلیتاری و مترجم بلامانع است.
  16. 1 پسندیده شده
    ماکروسافت اعلام کرد، همه فناوری خود را به ارتش شریف و اخلاق مدار آمریکا تقدیم میکند سران شرکت مایکروسافت به عنوان یک غول تکنولوژی در ایالات متحده، با افزایش مخالفت کارمندان خود با قراردادهای منعقده با پنتاگون، تصمیم گرفته اند از قدرت جایگاه خود استفاده و پشتیبانی کاملی از ارتش آمریکا نمایند و از قراردادها به طور کامل حمایت کنند. براد اسمیت، رئیس این غول فناوری، در انجمن دفاع ملی ریگان، که در کتابخانه ریاست جمهوری رونالد ریگان در Simi Valley کالیفرنیا برگزار شد، گفت: مایکروسافت قصد دارد دسترسی به بهترین تکنولوژی ها ... تمام تکنولوژی هایی که ما ایجاد می کنیم را برای ارتش فراهم آورد . اسمیت همچنین به دنبال توضیح تصمیم خود گفت که شرکتش در واقع خواهان دره سیلیکونی است که آگاه است که ارتش چگونه یک سنت اخلاقی و شرافتمندانه دارد . او اذعان کرد که ارتش نباید از پیشرفت تکنولوژی جهانی در زمینه هوش مصنوعی خارج شود که برای همه و نه فقط برای جوانانی که در ساحل غربی زندگی می کنند اهمیت دارد . با این حال، او هنوز قادر به نادیده گرفتن نگرانی‌های اخلاقی مطرح ‌شده توسط کارمندان مایکروسافت که در میان مخالفت فزاینده اعضای این شرکت راجع به همکاری این غول تکنولوژی با پنتاگون بیان می شود نیست. اسمیت تصدیق کرد: در میان برخی از نیروهای کاری احساس نگرانی وجود دارد و افزود که مایکروسافت در حل مسائل اخلاقی که فن‌آوری جدید ایجاد می‌کند مشارکت خواهد کرد، با این حال، او یک کلمه درباره تغییر بالقوه سیاست‌های خود در پی نگرانی‌های کارمندانش سخنی نگفت. در واقع، کارکنان مایکروسافت نه تنها برخی نگرانی هایی راجع به معاملات سران خود با پنتاگون را ابراز کردند، بلکه آشکارا با پیشنهاد غول تکنولوژی برای پروژه نظامی آمریکا با نام JEDI مخالفت نمودند . زیرساخت مشترک وزارت دفاع یا پروژه JEDI خدمات رایانش ابری را به ارتش آمریکا ارائه خواهد کرد. با توجه به اطلاعات در دسترس عموم، هدف JEDI به روز نگه داشتن سیستم های محاسبات نظامی از طریق انتقال آنها به یک ابر بزرگ است . در یک نامه سرگشاده که در ماه اکتبر توسط تعداد نامعلومی از کارمندان مایکروسافت در سایت وبلاگ نویسی Medium منتشر شد ، کارمندان اظهار داشته اند که با این توقع که تکنولوژی های ایجاد شده توسط آنها باعث ایجاد رنج و آسیب انسانی نخواهد شد به این شرکت پیوسته اند . آنها همچنین مدیران را متهم به سوء استفاده از سیاست های هوش مصنوعی این شرکت کرده و معتقدند که هوش مصنوعی باید منصفانه، قابل اعتماد و ایمن، خصوصی و امن، فراگیر، شفاف و پاسخگوبوده و در پی یافتن منافع کوتاه مدت باشد . گوگل یکی دیگر از شرکت های بزرگ فناوری بعد از این که شاهد اعتراض شدید کارمندان خود بر سر یک پروژه مشترک دیگر با وزارت دفاع با نام Maven بود پیشنهاد خود را از برنامه JEDI حذف کرد . هدف از این برنامه ایجاد یک برنامه هوش مصنوعی بود که هدف قرار دادن حملات هواپیماهای بدون سرنشین را بهبود می بخشید ، که هشدار برخی از منتقدان را برانگیخت. آنها مدعی شده بودند که این پروژه در نهایت به هواپیماهای بدون سرنشین اجازه می دهد که اهداف خود را به طور کامل انتخاب کنند. با این حال، رئیس‌ مایکروسافت اولین کسی نیست که از همکاری‌های شرکت های بزرگ تکنولوژی با ارتش دفاع می‌کند. جف بیزوس ریاست آمازون در ماه اکتبر هشدار داد که اگر شرکت های بزرگ تکنولوژی به وزارت دفاع پشت کنند این کشور در معرض مشکل قرار خواهد گرفت . او افزود که ایالات ‌متحده یک کشور بزرگ است و باید از آن دفاع شود . او از غول‌های فن‌آوری خواست تا به مانند آمازون ، که در آن زمان شروع به پیشنهاد قیمت برای پروژه JEDI کرده بود در پشت پنتاگون قرار بگیرند . صرفاً برای میلیتاری / منبع : Russia Today
  17. 1 پسندیده شده
    تمرینات سوخت گیری هوایی لایتینینگ برفراز آسمان چین شرقی هشدار برای پکن و پیونگ یانگ گروهبان هوایی تی .تی. پریش ، سخنگوی واحدهای نظامی ارتش ایالات متحده در جریان یک کنفرانس خبری اعلام نمود که واحدهای هوایی سپاه تفنگداران دریایی ارتش ایالات متحده ، بویژه اسکادران VMFA-121 که هم اکنون به جتهای نسل پنجم اف-35 مجهز شده اند ، در حال اجرای تمرینات آموزشی روتین و برنامه ریزی شده ای بر فراز آسمان دریای چین شرقی هستند. به گفته این درجه دار سپاه تفنگداران ، سوخت گیری هوایی بخشی از تمرینات اصلی این واحدها خواهد بود . دراین تمرینات ، سه فروند جت پنهانکار اف-35 سپاه تفنگداران که جدیدترین سخت افزار این واحدها بشمارمی آید ، از پایگاه اصلی خود واقع در ایواکنی ژاپن به پرواز درآمدند تا بایک تانکر سوپر هرکولس KC-130J جمعی اسکادران VMGR-152 ملاقات کنند . اسکادران VMFA-121 بخشی از عناصر ضربتی هوایی بال ثابت نیروی 31 اعزامی ارتش به شرق آسیا است که قابلیت تهاجمی قابل توجهی را برای سپاه تفنگداران فراهم می کند ، مضاف براینکه اسکادران VMGR-152 بدلیل برخورداری از برد بالای رزمی ، می توانند در سراسر منطقه ژئواستراتژیک اقیانوس هند – آرام پشتیبانی لازم را برای اف-35 ها فراهم نمایند سرهنگ دوم مایکل ویریچ ، فرمانده اسکادران VMFA-121 در شرق آسیا ، معتقد است که توانمندی جتهای های نسل پنجم جتهای تحویلی به این نیرو باعث شده تا این جتها به یک ابزار کلیدی برای ارتش در این منطقه تبدیل گردد . ورود این جتها بدلیل استفاده از حسگرهای و تسلیحات جدید ، توازن را مجدد در اختیار امریکا و متحدانش قرار خواهد داد . از دوسال پیش (2016 ) ارتش ایالات متحده بتدریج و باروندی کاملا آهسته تغییر تمرکز خود را از خاورمیانه بسوی حوزه اقیانوس آرام و هند آغاز نمود . دراین میان ، جتهای F-35B ، عامل محوری در پیشبرد استراتژی ارتش در این منطقه است و اسکادران VMFA-121 لبه تیز این راهبرد بحساب می آید . در مجموع به اعتقاد کارشناسان نظامی ، قدرت مرگ آوری ، انعطاف پذیری و در نهایت حضور یک جت نسل5 در حالی که سایر رقبا فاقد چنین امتیازی هستند ، مزیت اصلی یعنی ایجاد ظرفیت تهاجمی و بالتبع ضربه اول را دراختیار این نیرو خواهد گذاشت. صرفاً برای میلیتاری / مترجم MR9 پی نوشت : به این عبارت توجه کنید : "از دوسال پیش (2016 ) ارتش ایالات متحده بتدریج و باروندی کاملا آهسته تغییر تمرکز خود را از خاورمیانه بسوی حوزه اقیانوس آرام و هند آغاز نمود " نکته جالبی هست این قضیه . در حالی که ترامپ سعی می کند روابط بهتری با پیونگ یانگ برقرار کند ، عملا مرکز ثقل واحدهای رزمی خودش ( سپاه تفنگداران که از جنگ دوم ، لبه اصلی قدرت تهاجمی اش هست ) را به شرق اسیا منتقل کرده .........
  18. 1 پسندیده شده
    بنظر میرسه نبرد نهایی بمب اتم و جنگ نباشه نبرد نهایی در رابطه با اقناع افکار عمومی از نظام هست که در ایران با رفاه اقتصادی و کمی ازادی در جامعه بدست میاد ( که الان دقیقا در این زمینه مشکل داریم ) و اگر هر دو کشور مشکل داخلی داشته باشن شرایط روزبروز خصمانه تر میشه
  19. 1 پسندیده شده
    با سلام   ستاره سرخ در بین النهرین         ارتش عراق ، مابین سالهای 1958 تا 1965 ، بیشتر از 175 دستگاه تانک T-34/85  را از اتحاد جماهیر شوروی سابق تحویل گرفت که در سازمان رزم لشکرهای زرهی ارتش این کشور ، جنگهای متعددی را تجربه نمود که نبردهای اعراب و رژیم صهیونیستی ، بخش عمده ای از سابقه رزمی آن را تشکیل می دهد .     با این وصف ، این تانک روسی ، به شکل غیر منتظره ای ، جنگ ایران و عراق (1988-1980 ) را هم تجربه نمود . تصویر فوق ، یکدستگاه تانک T-34/85 نیروی زمینی ارتش عراق را به نمایش گذاشته است . این تصویر که به سال 1982 و در نزدیکی بغداد ، گرفته شده است ، سری تولیدی 1969 !!!!! محسوب می شود که گونه ارتقاء یافته نسخه اصلی تولیدی سال 1944 است ( با توجه به دریچه محل قرارگیری فرمانده تانک در بخش فوقانی برجک ) . این نسخه ، به شنی های بهبود یافته مجهز بود ، اما مخازن سوخت ذخیره  200 لیتری در بخش انتهایی تانک های عراقی هرگز دیده نشد . این تانکها عمدتاً با استتارخاکی ( صحرایی ) در خدمت لشکرهای زرهی این کشور قرار داشتند .
  20. 1 پسندیده شده
    با سلام خدمت دوستان عزیز   تانک کاغذی       یکی از دردناکترین جنبه های جنگ دوم جهانی ، این مساله است  که تاریخ این آوردگاه خونین قرن بیستم را  ، فاتحان آن ، به ثبت رسانده اند و حقیقت ، به شکل درد آوری ، در پشت انبوهی از تبلیغات نادرست پنهان شده است . اما اکنون این موضع به اثبات رسیده است که متفقین در طولانی مدت قادر نبودند در مقابل طیف متنوع فناوری توسعه یافته توسط ارتش آلمان تاب مقاومت آورند و فقط کمّیت تجهیزات و همچنین استفاده از اشتباهات راهبردی و تاکتیکی سرفرماندهی ورماخت باعث شد تا شکست فاجعه بار نظامی ، گریبانگیر این ارتش گردد .   با این حال ، در جریان مراحل پایانی نبرد در اروپا ، دو تانک مشهور طرفهای درگیر یعنی شرمن M4A1 و پانتر آلمانی در مقابل هم قرار گرفتند که مشخصاً ، شرمن ها ، در مقابل پانزرهای آلمانی حرفی برای ارائه نداشتند . تصویر فوق که یک دستگاه تانک شرمن M4A1 را در 20 ژوئیه 1944 نشان می دهد ، بخوبی اثبات می کند که زره شرمن ها به هیچ عنوان یارای مقاومت در برابر مهمات توپهای ضد زره 75 م.م PAK-40  و توپ KWK-42  تانک پانتر را نداشت . این شرمن نگون بخت ، با بدشانسی تمام با  یک پانتر آلمانی  ، جمعی لشکر پانزر لهر ورماخت روبرو شد  و درنتیجه یک نبرد کوتاه مدت ، شش بار مورد اصابت قرار گرفت . علاوه بر شش سوراخ بزرگ ، دو سوراخ کوچکتر نیز در بدنه این شرمن وجود دارد که در نتیجه برخورد مهمات ضد زره پانزرفاوست بوجود آمده است.   پی نوشت:   1- حال ، این تصویر را با سکانس درگیری  شرمن های آمریکایی با توپهای ضد زره PAK-40 و تایگر آلمانی در فیلم " فیوری " ، مقایسه کنید . 2- به دقت تیراندازی توجه کنید . سه گلوله درست در قسمت جایگاه راننده بصورت مثلثی اصابت کرده ،در حالی سه گلوله بعدی ، درست به شکل متوالی و پشت سر هم درست به زیر برجک ( جایگاه تیرانداز و گلوله گذار ) برخورد کرده است
  21. 1 پسندیده شده
    بسمه تعالی شانه       قیام مشت زن ها   . نیروهای اتحاد هشت ملیتی که برای سرکوب قیام مشت زنها وارد چین شدند . از راست به چپ: ژاپن-ایتالیا-اتریش مجارستان-فرانسه-آلمان-هند(بریتانیا)-استرالیا-آمریکا-بریتانیا       چکیده : در اواخر قرن نوزدهم، زندگی سنتی و بی ‏آلایش مردم چین زیر نفوذ غرب‏گرایی رو به اضمحلال بود. در سال 1894، چین، شبه جزیره کره را در برابر جنگ با ژاپن از دست داده بود و کشورهای قدرت‏مند آن روز اروپا هم‏چون انگلیس، آلمان و روسیه قسمت‏هایی از سرزمین چین را اشغال کرده بودند. در گرماگرم چنین دوران ضعف و حقارتی بود که تعدادی از نظامیان چینی یک جنبش ناسیونالیستی ضدغربی به نام بوکسورها یا جامعه مشت‏های موزون و هماهنگ علیه خارجیان پدید آوردند که خواه ناخواه افراد بسیار تندرو و متعصبی هم داخل آن بودند. بوکسورها به مبارزه شدید با مبلّغین اروپایی در چین پرداختند. این حوادث که می‏توانست به قطع کامل نفوذ بیگانگان از خاک چین منتهی گردد به مذاق هیچ یک از کشورهای استعماری آن روز سازگار نبود. بنابراین آنان ارتشی از شش کشور ژاپن، انگلیس، روسیه، فرانسه، آلمان وبه بهانه حفظ جان اتباع خویش تشکیل داده و به سرکوب قیام پرداختند. پس از سرکوب جنبش بوکسورها دولت وقت چین مجبور به پرداخت غرامت سنگینی به استعمارگران شد. این رویداد و وقایع بعدی باعث ظهور سون‏یات سن رهبر انقلاب چین، سقوط خاندان امپراتوری منچو و استقرار نظام جمهوری در سال 1912 گردید.  این گروه شماری از دوره دیده های ارتش چین بودند که بعدها گروه مستقلی را در این کشور تشکیل دادند . گفته می شود قیام  یاد شده با اهداف ضد استعماری در  این کشور به وقوع پیوست .    .............................................       شورش مشتزن‌ها که با نام‌های قیام بوکسورها و جنبش ایهتوان نیز شناخته می‌شود، جنبشی میهن‌پرستانه بود که بین سالهای  1898 تا 1901 رخ داد. این جنبش بر ضد امپریالیسم خارجی و مسیحیت بود. این برپاخاستن در جواب تاثیرگذاری‌های بیگانگان در چین بود که ناراحتی معترضان دلایل گسترده‌ای از تجار تریاک، تهاجم سیاسی و دخالت‌های اقتصادی گرفته تا تبلیغات مبلغین مسیحیت را در برمی‌گرفت.   در چین احساسات عمومی علیه بیگانگان با قراردادهای نابرابری که دولت ضعیف چینگ توان مقاومت در برابر آن‌ها را نداشت بیشتر می‌شد. با بهره‌برداری مبلغین مسیحی از وضعیت دولت چین و غصب زمین‌ها و دارایی‌های روستاییان برای کلیسای خود نارضایتی مردم بیشتر می‌شد. این احساسات عمومی سرانجام منجر به شورشی خشونت‌بار شد.     در قرن نوزده میلادی سراسر چین را گردن زنی، اعدام، شکنجه و گرسنگی فرا گرفته بود. شورشیان مشتزن در سراسر این کشور مردم را در ملاعام گردن می زدند و اعدام می کردند. بعد از اعدام،  تکه های بدن آنها که جدا کرده بودند یا اجسادشان را برای عبرت به دیگران نشان می دادند.     ۷ ژوئیه سال ۱۹۰۰، سیصد هزار چینی میهن دوست که عنوان «مشت زنان (افراد بدون تفنگ)» بر خود گذارده بودند در شهر پکن دست به محاصره سفارتخانه های کشورهای بزرگ و محل سکونت خارجیان و چینی های مسیحی شده زدند و بسیاری را به گروگان گرفتند. این کار چند هفته پیش از آن از شهر Tienstin آغاز شده بود. چینیان از این که میهن آنان همچون گوشت قربانی میان قدرتهای وقت قسمت می شد و از حاکمیت ملی تنها نامی باقی مانده بود خشمگین شده بودند و تحمل آنان پایان یافته بود.        این اقدام باعث شد تا ملکه تزی شی که در ابتدا دودل بود،  با اصرار محافظه‌کاران دربار امپراتوری علیه بیگانگان ،  اعلام جنگ کند. دیپلمات‌ها، مردمان غیرنظامی خارجی، سربازان و مسیحیان چینی در منطقه سفارت‌نشین پکن به محاصره نیروهای ارتش امپراتوری درآمدند که این محاصره ۵۵ روز طول کشید.    مقامات دولت چین در برابر مسئله زنده نگه‌داشتن یا کشتن خارجی‌های این منطقه با یکدیگر دچار اختلاف شدند که باعث درگیری بین این دو گروه شد. رهبری کسانی که درخواست توافق و زنده نگه‌داشتن آنان  را داشتند با شاهزاده چینگ بود. فرمانده ارشد نیروهای چینی، رونگلو، سه سال پس از شورش ادعا کرد که برای محافظت از محاصره‌شدگان تلاش می کرده‌است.   کشورهای بزرگ انگلستان، فرانسه، آلمان، آمریکا، روسیه و ژاپن برای سرکوب مشت زنان نیرو فرستادند و با وجود اخطاریه (اسمی و ظاهری) امپراتور چین به نیروهای خارجی که مداخله نکنند، این نیروها به قلع و قمع وطندوستان چینی دست زدند، و بسیاری از آنان را پس از دستگیر کردن گردن زدند .   محاصره هنگامی پایان یافت که اتحاد هشت ملت نزدیک به ۲۰،۰۰۰ نیروی نظامی به چین فرستادند و پس از شکست دادن ارتش امپراتوری چین، پکن را گرفتند. پروتکل مشت‌زن در تاریخ ۷ سپتامبر ۱۹۰۱ به قیام خاتمه داد و در آن مجازاتهای سنگینی بر دولت چین بسته شد؛ از جمله ۶۷ میلیون پوند جریمه (معادل ۴۵۰ میلیون تایل نقره) که بیشتر از مالیات یکساله دولت چین بود. این جریمه می‌بایست در طول سی سال به هشت کشور شرکت‌کننده در نبرد پرداخت می‌شد.          عکس هایی از این جنایاتی که در چین رخ داد گرفته شده است که بیشتر این عکس ها توسط عکاسان غربی مثل جیمز ریکالتون گرفته شده است.   در این عکس یک زندانی در باران روی زمین زانو زده و منتظر سرنوشت تلخ خود است . بالای سر او جلادی از شورشیان مشت زن ایستاده و شمشیرش را پشت خود پنهان کرده است.       لحظاتی بعد گردن زدن انجام می شود و عکاسی چشم در چشم جلاد شد و از او عکسی یادگاری با سر زندانی گرفت.       در عکس آخر محل اعدام ترک شد. سر زندانی که روی زمین خیس کنار بدن افتاده است:       جیمز ریکالتون عکس های زیادی از شورشیان و جنایات آنها گرفت، عکسهای جیمز سال 1990 در کتابی منتشر شد.   دستگاهی که با آن گردن را می بستند یک نوع تنبیه بدنی در چین قدیم به حساب می آمد که شبیه نمونه ی غربی خود بود. این دستگاه از دو تخته ی بزرگ ساخته شده بود و هدف این وسیله این بود که زندانی نتواند غذا بخورد و برای غذا خوردن متکی به شخص دیگری شود. روی این تخته نام و محل زندگی و جرمی که انجام داده بود را می نوشتند تا دیگران نیز جرم آنها را متوجه شوند..           این عکس ها از اعدام شورشیان توسط ارتش فرانسه ( جزو هشت کشوری بود که به چین برای مبارزه با شورشیان رفتند) گرفته شده است:             لحظه ی اعدام یکی از رهبران شورشیان مشتزن به دست مردم چین:     بعد از گردن زدن این رهبر شورشی ، حتی کودکان نیز برای تماشای این اعدام آمدند:     این رویداد که وسیعا در کتب درسی کودکان چینی آمده است از عوامل نیرومند شدن این کشور بزرگ شده است به گونه ای که چینیان اینک  اطمینان دارند که وطنشان دیگر هیچگاه مقهور و در هم شکسته نخواهد شد.   منبع 
  22. 1 پسندیده شده
    در قسمت هشتم، داستان وقايع پس از مرگ دونگ ژو، سقوط پايتخت با بي‌تدبيري وان يون و پيوستن چن گونگ به لو بو براي تشكيل قدرتي در آينده و همچنين نقشه‌ي زيركانه‌ي سائو سائو براي فتح ايالت شو ارائه گرديد و حالا ادامه‌ي ماجرا ...! -------------------------------------------- قسمت نهم – اولين رويارويي ليو بي با سائو سائو سائو سائو مراسم ختم بزرگي را براه انداخته بود. به دستور وي، خبر داغدار و اندوهگين شدن سائو سائو در تمامي سرزمين چين پخش شده بود؛ چرا كه وي مي‌خواست تمامي جنگ سالاران علت حركت آتي وي به سوي شو را بدانند و اين را بدانند كه شو، ارزش حمايت ايشان را ندارد و نبايد خشم سائو سائو را نسبت به خويشتن برانگيزند. حركتي به غايت حساب شده كه البته كاملاً هم موثر واقع شد و عملاً هيچ جنگ سالاري به كمك تائو چيان نيامد. البته سائو سائو نيت اصلي خود را از همه، حتي برادر خود سائو رن هم پنهان كرده بود. تنها يك نفر موفق به كشف تفكرات پنهان سائو سائو گرديد و آن هم كسي نبود جز شون يو (Xun Yu Styled Wenruo)، مشاور نظامي سائو سائو. بعدها سائو سائو فهميد كه شون يو تفكرات سائو سائو را بهتر از خودش مي‌داند و عملاً مي‌تواند بهتر از هر كس ديگري وي را كمك نمايد. طولي نكشيد كه شون يو دست راست سائو سائو گرديد. از طرف ديگر تائو چيان كه بخوبي مي‌دانست قتل سائو سونگ (پدر سائو سائو) در خاك وي و بدست سربازان وي، بهترين بهانه براي سائو سائو خواهد بود كه قلمرو شو (Xu Zhou) را به تسخير خود درآورد، به سه جنگ سالار بزرگ، يعني يوآن شائو در ايالت جي (Ji Zhou)، يوآن شو در نان‌يانگ (Nanyang) و گونگ‌سون زان در پينگ يانگ (Ping Yang) نامه‌اي نوشته و از ايشان درخواست كمك نمود. وي پرداخت خراجي بزرگ را در قبال كمك ايشان براي دفع خطر سائو سائو را تعهد نموده بود. اما همان‌طور كه عنوان گرديد سياست سائو سائو موثرتر از اين وعده‌ها بود و هيچ يك از جنگ سالاران حاضر به كمك به تائو چيان نشدند. حتي يوآن شائو كه زماني جي را با همين تاكتيك كمك براي دفع خطر حمله‌ي گونگ‌سون زان (كه البته خود وي، گونگ‌سون زان را ترغيب به حمله به جي كرده بود) به تسخير خود درآورده بود نيز حاضر به كمك به شو نگرديد و عملاً شو تنها ماند. اما يك نفر بود كه بدون اينكه تائو چيان كمكي از وي طلب نمايد، حاضر به پيوستن به تائو چيان گرديد؛ ليو بي. ليو بي كه تا حدودي متحد و شايد بهتر باشد گفت گوش به فرمان گونگ‌سون زان بود، از وي درخواست نمود كه به كمك تائو چيان برود. اما گونگ‌سون زان به هر دليلي كه بود (شايد درگيري‌هاي پياپي وي با يوآن شائو و عدم امكان ورود به جنگي ديگر)، از اين امر سر باز زد. البته وي سه هزار سرباز در اختيار ليو بي قرار داد اما ليو بي يك درخواست ويژه از گونگ‌سون زان داشت. از او خواست كه يك سرباز ويژه را به وي ببخشد. امري كه تعجب گونگ‌سون زان را در پي داشت؛ ولي بلا درنگ پذيرفت. آن سرباز كسي نبود جز ژائو زيلونگ (Zhao Yun Styled Zilong). دلاوري از چانگ‌شان كه بعدها تبديل به يكي از پنج ژنرال ببر نشان ليو بي گرديد و در كنار گوان يو و ژانگ في، جزو هراسناك‌ترين ژنرال‌هاي ارتش ليو بي قرار گرفت كه تنها نام وي براي عقب نشيني نيروهاي دشمن كافي بود (و اين موضوع يك اغراق نيست. بعدها خواهيم ديد در ماجراي دفع پنج سپاه، اين امر چطور محقق مي‌گردد.)! سائو سائو براي آنكه خيالش از بابت عدم مداخله‌ي ساير جنگ سالاران آسوده گردد، نامه‌اي به تمامي ايشان فرستاد و ضمن بيان علت اقدام آتي خود (گرفتن انتقام مرگ پدر از تائو چيان)، تلويحاً ايشان را تهديد نمود كه هرگونه كمك به تائو چيان در حكم دشمني با وي خواهد بود و وي، قاتلين پدر خود را نخواهد بخشيد. نامه‌اي كه قطعاً تير خلاصي مي‌بود بر پيكر تائو چيان. چرا كه تمامي جنگ سالاران هنگامي كه با عقل خود مي‌سنجيدند، مي‌ديدند كه كمك به تائو چيان حتي اگر منجر به دفع خطر سائو سائو گردد، اما در عمل چيزي عايد ايشان نخواهد كرد كه هيچ، دشمني سائو سائو را نيز برخواهد انگيخت و طبيعتاً كسي در آن زمان انگيزه‌ي دشمني با سائو سائوي جاه طلب و زيرك را نداشت. سائو سائو كه همه چيز را حاضر و آماده مي‌ديد، خود شخصاً سپاهي 50 هزار نفري را به شو روانه نمود. وي آنقدر از پيروزي خود مطمئن بود كه نه تنها اكثر سپاه خود را به همراه نبرد، بلكه حتي منتظر رسيدن سيج ماشين‌هاي خود (Seige Machines) نشد. چرا كه وي معتقد بود تنها سياهي سپاه سائو سائو براي تسليم فردي صلح طلب چون تائو چيان كفايت مي‌كند. اما تائو چيان دنيا ديده‌تر از سائو سائو بود. به دستور وي، بر سر در شهر پارچه‌هاي سفيد عزا (در چين، رنگ سفيد نشانه‌ي عزاست و پيراهن عزاداري به رنگ سفيد مي‌باشد) نصب گرديد كه نشانه‌اي از همدردي وي و شو با سائو سائو باشد. اما از طرف ديگر به تمامي سربازان خود دستور آماده باش صادر نمود و كاملاً مهياي نبرد گرديد. با رسيدن سپاه سائو سائو، تائو چيان بيمار خود به نزد سائو سائو رفت و سعي كرد وي را از حمله منصرف سازد. حتي به وي پيشنهاد خراجي سنگين به همراه قول شرف براي دستگيري و مجازات قاتلين پدر وي را به ارائه نمود كه مورد قبول سائو سائو قرار نگرفت. اما سائو سائوي زيرك با ديدن وضع شهر به خوبي از نقشه‌ي تائو چيان آگاه گرديد. به همين دليل فهميد كه براي فتح شهر، حداقل نياز به دژكوب‌ها و نردبان‌ها و ابزار فتح قلعه دارد. به همين دليل و ظاهراً بدليل عزاداري تائو چيان و مردم شو، به وي چند روز مهلت داد كه خود را تسليم نمايند و عجالتاً از حمله منصرف گرديد. اما وعده‌ي بازگشت و تسخير شهر را داد. اما همين فرصت براي رسيدن كمك به تائو چيان كافي بود! پس از مهيا شدن سائو سائو براي نبرد، حمله‌ي وي براي تسخير شو آغاز گرديد. اما در عين نااميدي، بارقه‌هاي اميد پديدار گشت. ليو بي با سپاه اندك، ولي شجاع خود، دليرانه به دل سپاه سائو سائو زد و توانست حلقه‌ي محاصره را بشكند. جنگيدن شجاعانه‌ي ژائو زيلونگ در كنار گوان يو و ژانگ في، باعث رعب و وحشت در دل سپاه سائو سائو گرديد و آرايش نظامي سپاه را كاملاً بهم ريخت. آشوب حاكم بر سپاه، به نفع ليو بي تمام شد و سائو سائو تلفات سنگيني را متحمل شد و به همين دليل، دستور عقب نشيني صادر گرديد. شو موقتاً از خطر سقوط نجات پيدا نموده بود. اما همگان مي‌دانستند كه اين نبرد، دليلي براي عقب نشيني سائو سائو نخواهد بود. چرا كه سپاه دلير ليو بي، حتي به ده هزار نفر هم نمي‌رسيد و مجموع سپاه وي و تائو چيان، حتي نيمي از سپاه سائو سائو نيز نمي‌شد. پس شانس زيادي براي جلوگيري از سقوط شو وجود نداشت. به همين دليل ليو بي نامه‌اي به سائو سائو نوشته و ضمن ذكر خاطرات گذشته و عذرخواهي و ندامت تائو چيان از بابت حادثه‌ي بوجود آمده، از وي درخواست فراموشي گذشته و انصراف از ادامه‌ي نبرد را نمود. نامه‌اي كه خود ليو بي نيز اميدي به اثر گذاري آن نداشت. اما تقدير به گونه‌اي ديگر رقم خورد. سائو سائو اعتنايي به نامه‌ي ليو بي ننمود؛ چرا كه دقيقاً انتظار آن را داشت. ولي خبر رسيد كه لو بو به يان شو (مقر اصلي سائو سائو) حمله نموده است. حمله‌اي كه به طراحي و راهنمايي چن گونگ صورت گرفته بود. چرا كه وي بخوبي مي‌دانست سائو سائو براي تهاجم عجولانه‌ي عامدانه به شو، دست به ريسكي بزرگ خواهد زد و سربازانش را از ایالت يان به شو خواهد برد (سربازان یان، زبده‌ترين و بهترين سربازان سائو سائو بودند). در نتيجه يان تقريباً بي‌دفاع خواهد بود و درصورت وقوع حمله‌اي غافلگيرانه، تا سقوط فاصله‌ي چنداني نخواهد داشت. سائو سائو به محض آگاهي از اين خبر و بالاخص پس از آنكه فهميد مغز متفكر اين حمله، كسي نيست جز چن گونگ، دستور عقب نشيني سپاه خود و بازگشت به يان را صادر نمود. اما براي آنكه امتيازي را در آينده از ليو بي بگيرد، نامه‌اي در پاسخ به نامه‌ي وي نوشته و طوري وانمود كرد كه عقب نشيني وي، لطفي بزرگ و پاسخي به درخواست ليو بي و فرصتي به تائو چيان براي جبران مي‌باشد. امري كه به محبوبيت فراوان ليو بي انجاميد و باعث گرديد تائو چيان، از ناجي شو درخواست نمايد كه بعد از مرگ، كنترل شو را بدست گيرد. امري كه البته با مخالفت ليو بي همراه گرديد. اما مرگ تائو چيان و وصيت وي در بستر مرگ در حضور ليو بي، چاره‌اي جز پذيرش مسئوليت موقت كنترل ايالت شو براي وي باقي نگذاشت و بدين ترتيب اولين گام رسيدن به قدرت ليو بي، با كنترل سرزمين مهم و وسيع شو محقق گرديد. بازگشت سپاه سائو سائو به يان، منتج به تار و مار كردن سپاه ده هزار نفري لو بو گرديد. حالا لو بو ديگر نه سپاهي داشت و نه مقري براي استقرار. اما چن گونگ، نقشه‌اي ديگر در سر داشت. وي به لو بو پيشنهاد نمود كه به يك ايالت رفته و از ايشان تقاضاي كمك نمايد و درخواست كند كه شهري كوچك را در اختيار وي قرار دهد. ايالت مورد نظر چن گونگ جايي نبود جز «ايالت شو» ...!
  23. 1 پسندیده شده
    در قسمت هفتم، درخصوص طرح و نقشه‌ي زيركانه‌ي وان يون و اجراي عالي ديائوچان براي فاصله انداختن بين لو بو و دونگ ژو و در نهايت قتل دونگ ژو بدست لو بو صحبت گرديد و حالا ادامه‌ي ماجرا ...! -------------------------------------------- قسمت هشتم – سرانجام وان يون پس از شكست اتحاد و جدا شدن جنگ سالاران از كمپين يوآن شائو، كشور بيش از هر زمان ديگر درگير آشوب و جنگ شده بود. هنگامي كه دونگ ژو روياي امپراطوري را در سر مي‌پروراند، وي تنها بر بخش كوچكي از مركز چين حكمفرا بود و چين عملاً تبديل به چندين ايالت خود مختار شده بود كه جنگ سالاران براي تصاحب آن ايالت‌ها و افزودن به قلمرو خويش، با يكديگر به نزاع برمي‌خاستند. خود يوآن شائو با گونگ‌سون زان بر سر ايالت جي به نزاع برخاسته بود. ليو بيائو با سون جيان درگير بود و سائو سائو نيز با گرفتن سرزمين‌هاي كوچك و به خدمت گرفتن سرباز، خود را براي گام‌هاي بلندتر آماده مي‌كرد. نگاه سائو سائو به ايالت شو بود. اما براي تصاحب آن به بهانه‌اي مناسب نياز بود. چرا كه فرماندار شو؛ تائو چيان (Tao Qian Styled Gongzu) جزو معدود سردمداران و فرمانداران چين بود كه نه تنها لايق و كاردان، كه بسيار محبوب مردم بود. هر حركت عليه تائو چيان بدون دليل، مي‌توانست نفرت مردم شو را به همراه داشته باشد و سائو سائو بخوبي اين را مي‌دانست. فلذا زيركانه نشست و انتظار فرصتي مناسب را كشيد. اما وي، تنها انتظار پيشه نكرد. وي براي اينكه بهانه‌اي براي حمله به تائو چيان و سرزمين شو داشته باشد، يك طعمه‌ي ارزشمند را قرباني نمود؛ پدرش. سائو سائو سعي كرد از در دوستي با تائو چيان برآيد. بدين منظور پدرش سائو سونگ (Cao Song Styled Jugao) را از قلمرو يان فرا خواند و از وي خواست كه از سرزمين شو عبور نمايد. همچنين پيكي نزد تائو چيان فرستاد و از وي خواست كه امنيت سفر پدرش را فراهم سازد. همراه پدر، هدايايي ارزشمند را نيز روانه ساخت ظاهراً به قصد اهداء به تائو چيان. اما هدف چيزي نبود جز ترغيب افسران تائو چيان براي سرقت آن. تائو چيان كه به خوبي از قدرت گرفتن سائو سائو در همسايگي خود شوچانگ (Xuchang) آگاه بود و نيك مي‌دانست كه راهي جز جلب نظر و حمايت سائو سائو را نخواهد داشت. اما چيزي كه وي از آن آگاه نبود، عمق جاه طلبي سائو سائو بود. تائو چيان چند نفر از افسران زبده‌ي خود (كه جزو طغيان گران دستار زرد بودند) را مأمور حفاظت و حراست از پدر سائو سائو نمود و اكيداً از ايشان خواست در حفظ و حراست از سائو سونگ جديت به خرج دهند. اين فرصت، بهترين شانس براي نزديكي تائو چيان به سائو سائو بود. همچنين وي تصميم گرفت علي رغم بيماري مزمن و سختي كه داشت، خود شخصاً به پيشواز پدر سائو سائو برود. اما محافظان سائو سونگ در دام سائو سائو گرفتار شدند. طلا و جواهرات ارزشمندي كه همراه يك پيرمرد تنها بود، هر كسي را وسوسه مي‌نمود كه آن را به سرقت برد. محافظان طي جلسه‌اي كوتاه، خيلي زود به اين نتيجه رسيدند كه بهترين راه، كشتن پيرمرد و سرقت گنجينه‌ي همراه وي است. تصميم خيلي زود اجرا و سائو سونگ با شمشير و نيزه‌ي ايشان به خون خود غلتيد. حال همه چيز براي آغاز فتوحات سائو سائو فراهم بود ...! اما بازگرديم به چانگ آن و ببينيم در نبود دونگ ژو، چه سرنوشتي نصيب دربار، امپراطور و سلسله‌ي رو به نابودي هان گرديد. پس از مرگ دونگ ژو، قدرت اصلي دربار در دستان وان يون قرار گرفته بود. لو بو نيز فرمانده ارتش بود و چن گونگ (Chen Gong Styled Gongtai) كه روزگاري همراه با سائو سائو قسم خورده بود كه به نجات چين برخيزد، مجدداً به دربار و قدرت بازگشته و دست راست وان يون شده بود. همه چيز مهياي قدرت گرفتن دربار بود. اما گويا عصر ديگر عصر هان نبود. لي جوئه (Li Jue Styled Zhiran) و گو ساي (Guo Si) كه پس از مرگ دونگ ژو عملاً قدرتي نداشتند و تنها سپاه شيليانگ را در اختيار داشتند، از امپراطور طلب بخشش و درخواست پيوستن به وي را نمودند. امري كه چن گونگ اصرار داشت مورد پذيرش قرار گيرد. اما اين وان يون بود كه اين مسئله را نپذيرفت و اصرار داشت كه ايشان براي جناياتشان تقاص پس بدهند. چن گونگ با بصيرتي كه داشت، عاقبت اين امر را به وي يادآور شد و عنوان داشت كه صد هزار سوار شيليانگي تحت امر اين دو فرمانده، براي نابودي تاج و تخت و كشور كفايت مي‌كنند. اگر هم حتي امكان مقابله با ايشان وجود داشته باشد، نيازمند نيرويي عظيم و آذوغه و تجهيزاتي بزرگ است كه در حال حاضر امكان فراهم نمودن آن وجود ندارد. همچنين قدرت و ابهت اين دو ژنرال مي‌تواند به بازسازي ارتش كمك شاياني نمايد. اما هيچ يك از اين دلايل براي قانع نمودن وان يون كافي نبود. وي نه تنها اين را نپذيرفت، بلكه يك گام نيز فراتر نهاد و به لو بو دستور داد كه ارتش را آماده و به شيليانگ حمله نمايد. موضوعي كه تنها باعث خالي‌تر شدن دست مدافعان پايتخت گرديد. لي جوئه و گو ساي وقتي با پاسخ منفي دربار مواجه شدند، تنها راه نجات خود را حمله به چانگ آن ديدند. البته ايشان بشدت از لو بو هراس داشتند و هنگامي كه فهميدند لو بو در شهر نيست و امكان مقابله با سپاه شيليانگ را ندارد، سر از پا نمي‌شناختند؛ چرا كه بدون لو بو كار چانگ آن يكسره شده بود. سرانجام لحظه‌ي شوم فرا رسيد. سپاه شيليانگ از هر سو به دروازه‌ي شهر هجوم مي‌آورد. اگر چه دفاع مدافعان اندك شهر حماسي و شجاعانه بود، اما در برابر انبوه سپاه زبده‌ي شيليانگي كار چنداني از پيش نمي‌برد. لو بو در مي‌وو (Meiwu) بود و از حمله بي‌خبر. تا فروپاشي آخرين لايه‌هاي دفاعي دروازه‌ها، زمان زيادي باقي نمانده بود. چن گونگ پيشنهاد نمود امپراطور و ملكه‌ي بيوه به همراه وي و وان يون پنهاني از شهر گريخته و به لو بو ملحق شوند. امري كه وان يون موافق نبود و از نظر وي، جان امپراطور در شهر بيشتر در امان بود و اميد وان يون به آمدن لو بو بود. به همين خاطر چن گونگ را نزد لو بو فرستاد. اما ديگر دير شده بود. قبل از آنكه سپاه شيليانگ وارد شهر شوند، لي جوئه و گو ساي از امپراطور درخواست ملاقات نمودند. امپراطور بر بالاي برج حاضر گرديد. اين دو فرمانده عنوان داشتند كه تنها هدف از اين لشكركشي، نجات جات امپراطور از دستان خائن (وان يون) بوده و اگر وان يون خود را تسليم كند، هيچ كس آسيبي نخواهد ديد. وان يون كه مي‌ديد راه نجاتي باقي نمانده، جان خود را فدا نمود و از بالاي باروها، خود را به زير افكند و جسم بي‌جان وي نيز اسير نيزه‌ها و شمشيرهاي شيليانگي گرديد و بدين سان پايتخت سقوط كرد. سقوط پايتخت مساوي بود با افزايش هرج و مرج در كشور. چرا كه اين دو فرمانده حتي به اندازه‌ي دونگ ژو نيز توان حكومت بر كشور را نداشتند. اما چن گونگ چه شد؟ چن گونگ به لو بو پيوست. علي رغم ميل لو بو براي آماده سازي سپاه و حمله به ارتش شيليانگ، چن گونگ وي را از اين كار واداشت. اولين دليل وي، كمتر بودن تعداد سپاه لو بو نسبت به سپاه لي جوئه و گو ساي بود. دومين دليل، دفاع ايشان از پشت دروازه‌ها و باروهاي بلند چانگ آن بود كه عملاً قدرت زيادي را طلب مي‌نمود. اما اصلي‌ترين دليل، هدف و جاه طلبي چن گونگ براي به قدرت رسانيدن لو بو بود. وي از لو بو خواست كه از سپاه تحت امر خود استفاده و براي تصاحب سرزميني ديگر و بنا نمودن پايه‌هاي حكومت خود استفاده نمايد. وي از لو بو مي‌خواست جنگ سالاري بسازد كه در آينده حرف‌هاي زيادي داشته باشد. از نگاه چن گونگ، قدرت لو بو و نبوغ خود، تركيبي ايده‌آل و خطرناك را بوجود خواهد آورد و با كمي درايت مي‌توان آينده‌اي درخشان را رقم بزند. اما چن گونگ چه چيزي را مد نظر داشت؟ از نگاه وي، حمله به كدام جنگ سالار مناسب است؟ پاسخ يك شخص بود : «سائو سائو»! --------------------------------------------------------------------------- در قسمت بعد، واكنش سائو سائو نسبت به قتل پدرش توسط سربازان تائو چيان و همچنين اولين برخورد بين سائو سائو و ليو بي را شاهد خواهيم بود. همچنين از اتحاد لو بو - چن گونگ خبرهاي بيشتري خواهد شد. ========================================================== با عرض شرمندگي خدمت دوستان. چون امشب هم نرسيدم متن رو تموم كنم، براي اينكه بيشتر از اين بدقول نشم تا همين جاش رو تقديم حضورتون مي‌كنم. ولي روي قول خودم هستم و سعي مي‌كنم دو قسمت ديگه‌اش رو هم طي روزهاي آتي خدمت دوستان ارائه كنم.
  24. 1 پسندیده شده
    قبل از اينكه به قسمت پنجم بپردازيم، فكر كنم بهتره كه يه توضيحي درخصوص نحوه‌ي روايت داستان تاريخ عصر سه پادشاهي چين خدمت ارائه كنم. همون‌طور كه از اسمش پيداست، اين عصر، عصري بود كه چين به سه پادشاهي تجزيه و البته در سال 280 ميلادي توسط سيما يوآن مجدداً متحد و سلسله‌ي جين مجدداً بر سراسر حكومت چين فرمانروايي نمود. پس لاجرم براي شرح وقايع اين عصر، حداقل نياز به توضيح درخصوص ريشه، پيشينه و نحوه‌ي صعود به قدرت هر سه پادشاهي وي، وو و شو كه به ترتيب توسط سائو سائو و سائو پي، سون چوان و ليو بي بنا گرديد هست. از اونجايي كه ظاهراً سائو سائو فعلاً بيشتر بين دوستان طرفدار پيدا كرده تا ديگران، اگه بخش‌هايي ديدين اصلاً خبري از سائو سائو نيست به بزرگي خودتون ببخشيد. ولي براي فهم بهتر اين برهه از تاريخ، مي‌بايست با هر سه گروه آشنا بشين. براي اينكه خط سير داستان رو از دست ندين، بخاطر داشته باشيد كه سون جيان، پدر سون سه و سون چوان بود كه بعدها سون سه زمينه‌ي ايجاد پادشاهي در منطقه‌ي جنوب را فراهم آورد و سون چوان اون رو تكميل كرد. پس تمامي توضيحاتي كه درخصوص سون جيان و فرماندهانش داده مي‌شه (بخصوص اسامي رو) سعي كنين بخاطر بسپارين. چون در آينده نقش مهمي رو هريك ايفاء خواهند كرد. با اين توضيح، مي‌پردازم به قسمت پنجم ماجرا. ------------------------------------------- در قسمت چهارم، درخصوص نبرد سه برادر با لو بو، شكست سپاه دونگ ژو در برابر سپاه ائتلاف، تلاش ناكام سائو سائو براي به خدمت گرفتن سه برادر و همچنين ترفندهاي حيرت انگيز وي براي استفاده از قدرت ديگران جهت پيشبرد اهداف خود و در نهايت پيشنهاد حمله‌ي سون جيان به لويانگ و گرفتن سواره نظام وي، توضيحاتي ارائه شد و حالا ادامه‌ي ماجرا ...! -------------------------------------------- قسمت پنجم – مهر امپراطوري سائو سائو با حيله‌اي كه بكار برد، نه تنها قواي سواره نظام سون جيان را بدست آورد و امكان تعقيب دونگ ژو برايش مهيا شد، بلكه عملاً سون جيان را به سراغ شهري ويران فرستاد كه ديگر ارزشي ندارد. اما طرف ديگر، همانا امپراطور، دونگ ژو، دربار و ثروت امپراطور بودند؛ يعني همه چيز. شرايط كاملاً مهيا بود و تنها به دستي نياز بود كه اين ميوه‌ي رسيده را بچيند كه سائو سائو آن دست را دست خود مي‌ديد. اما يك جاي كار را محاسبه نكرده بود : هوش لو بو. عمليات فرار با عجله و بي‌برنامه پي‌ريزي شده بود و آشفتگي در سپاه موج مي‌زد و لو بو بخوبي مي‌دانست كه اگر تدبيري براي اين امر اتخاذ نگردد، اين آشفتگي با اولين حمله‌ي سپاه ائتلاف دو چندان خواهد شد و عملاً به تار و مار شدنشان خواهد انجاميد. پس تدبيري انديشيد و كميني گسترده را براي سربازان سائو سائو مهيا نمود. سائو سائو كه به خوبي مي‌دانست در پي شكست دونگ ژو، وي پايتخت را تغيير مي‌دهد، از قبل سربازاني را براي كمين در مسير فرار قرار داده بود كه سرعت سپاه دونگ ژو و كاروان همراه آن را گرفته و با خريدن زمان، اجازه‌ي نزديك شدن سواره نظام تعقيب كننده را بدهد. كمين‌هايي كوچك ولي آزار دهنده كه بيش از پيش به آشوب سپاه دونگ ژو مي‌انجاميد. در يكي از اين كمين‌ها، سرنوشت لو بو نيز تغيير كرد و آن، آشنايي با ديائوچان بود؛ يكي از چهار زن زيباي افسانه‌اي چين. از چپ به راست : شي شي (Xi Shi)، وانگ ژاووجون (Wang Zhaojun)، ديائوچان (Diaochan) و يانگ گواي‌في (Yang Guifei). هرچند در تاريخ، اثر چندان زيادي از ديائوچان نيست، اما در كتاب «عاشقانه‌ي سه پادشاهي»، به شخصيت ديائوچان به خوبي پرداخته شده است. از آنجايي كه يكي از مهمترين دلايل عنوان شده براي درگيري لو بو و دونگ ژو، وجود همين زن زيبا بوده است (هميشه پاي يك زن در ميان است)، ما هم براساس روايت داستاني ماجرا را دنبال خواهيم كرد. ديائوچان دخترخوانده‌ي وانگ يون بود كه در اصل، دختر يكي از خانواده‌هاي اصيل آن روزگار بود كه مورد غضب امپراطور قرار گرفته و تمامي خانواده كشته شده بودند. اما ديائو چان توسط وانگ يون نجات پيدا كرد تا دست تقدير، از وي ابزاري بسازد براي رسيدن به هدف والاي وانگ يون؛ يعني حفظ امپراطوري هان. بازگرديم به كمين سائو سائو. در كميني كه براي سپاه دونگ ژو ديده شده بود، لو بو ديائوچان را از مرگ حتمي نجات مي‌دهد و از آن پس، عاشق ديائوچان مي‌گردد. عشقي كه بعدها داستان‌هاي زيادي را بهمراه آورد. اما در نقطه‌ي مقابل، لو بو كه بخوبي حدس زده بود كه اين كمين‌ها براي كم كردن سرعت سپاه و رسيدن تعقيب كنندگان احتمالي هستند، كميني عالي در كوهستان شويانگ ترتيب داد. البته سائو سائو به خوبي مي‌دانست كه تعداد سپاه شيليانگ حداقل دو برابر سواره نظام خود است و همچنين اگر لو بو وارد ميدان شود، كسي ياراي مقابله با وي را ندارد. به همين دليل به سائو رن (Cao Ren Styled Zixiao) اكيداً دستور داده بود كه نه با لو بو درگير شود و نه به تعقيب دونگ ژو و سپاهش بپردازد و فقط در پي بازپس گيري امپراطور باشد. اما سائو سائو به قدري از نقشه‌ي خود مطمئن بود كه حقيقتاً فكر اين كمين را نكرده بود. به همين دليل بي‌محابا به تعقيب سپاه دونگ ژو پرداخته و در كمين لو بو گرفتار گرديد و اكثريت سپاه خود (اعم از سه هزار سوار سپاه سون جيان) را از دست داد و خود نيز چيزي با مرگ فاصله نداشت كه توسط سائو هونگ (Cao Hong Styled Zilian) نجات پيدا كرد. اما سون جيان چه چيزي بدست آورد؟ هنگامي كه سون جيان به لويانگ رسيد، با ويرانه‌اي مواجه شد كه هيچ گاه انتظار آن را نمي‌كشيد. دونگ ژو قبل از رفتن دستور داده بود كه شهر و قصر را به آتش بكشند تا چيزي نصيب فاتحين پايتخت نگردد (كه البته باز هم دقيقاً مطابق پيش‌بيني سائو سائو بود). سون جيان خسته و افسرده از اينكه پس از اينهمه نبرد طاقت فرسا و سنگين و دادن تلفات، چيز چنداني بدست نياورده است، قصد بازگشت به كمپ خود را داشت كه سربازي به وي خبر داد كه شيئي گرانبها پيدا نموده است : «مهر امپراطوري»! اين خبر همانقدر براي سون جيان خوشحال كننده بود كه حقيقتاً فكر و ذكر وي گرديد. چرا كه اگر امروز مهر امپراطوري را داشت، فردا مي‌توانست با برهم زدن قدرت، كم كم تاج و تخت را نيز از آن خود كند و امپراطوري خود را بنا سازد. اين خيال آنقدر براي وي شيرين بود كه گوش وي به نصيحت‌هاي اطرافيان (منجمله فرزند خردسالش؛ سون چوان) بدهكار نبود. سون چوان معتقد بود كه اين مهر چون به خاندان امپراطوري (فرزاندان خدايان) تعلق دارد، جز شومي و نحسي چيز ديگري را بهمراه نخواهد آورد و مثال‌هايي از تاريخ زد. حرفي كه بعدها سائو سائو نيز به سون جيان زد. اما گوش وي بدهكار نبود. از طرف ديگر، با شكست سپاه دونگ ژو و شنيدن خبر فرار ايشان، يوآن شائو و ارتش ائتلاف نيز خود را به لويانگ رساند تا در غنائم سهيم شود. البته يوآن شائو پس از درهم كوبيدن سپاه شيليانگ (و برخلاف گفته‌ي سائو سائو) قصد حمله به لويانگ را داشت و هيچگاه تصور نمي‌كرد كه سون جيان و سائو سائو اينطور به سرعت از فضاي بوجود آمده استفاده نمايند. يوآن شائو تازه به مكر سائو سائو پي برده بود. با رسيدن سپاه ائتلاف به لويانگ، جشني به مناسبت اين پيروزي برگزار و جنگ سالاران به دور يكديگر گرد آمده و خوردند و به سلامتي اين پيروزي شيرين نوشيدند. اما سائو سائوي شكست خورده و زخمي، جشن را بر هم زد. وي براي اينكه محكوم نگردد دست پيش را گرفت و به يوآن شائو حمله نمود و گفت كه چرا براي وي سپاه كمكي براي تعقيب دونگ ژو نفرستاد و به جاي آن به جشن و پايكوبي پرداخت؟ هرچند كه يوآن شو به خوبي مكر و طمع سائو سائو را فاش نمود، اما سائو سائو با پذيرش اينكه قدري طمع كرده بود، توضيح داد كه در پس يك كمين، هيچگاه كمين دومي وجود نخواهد داشت و اگر تنها 10 هزار سوار ديگر در اختيار داشت و حمله‌اي مجدد ترتيب مي‌داد، قطعاً پيروزي را كسب نموده و امپراطور را از نجات داده بود. امري كه مورد تأييد تمامي جنگ سالاران قرار گرفت و عملاً يوآن شائو را محكوم نمود. از آنجايي كه سائو سائو بهترين فرصت براي رسيدن به قدرت را از دست داده و سپاهش نيز تار و مار شده بود، عملاً امكان ماندن در ائتلاف را نداشت. اما با زيركي از اين فرصت استفاده و با گفتار خود طوري نشان داد كه بخاطر بي‌لياقتي جنگ سالاران و فرمانده‌ي ايشان است كه از ائتلاف خارج مي‌گردد. امري كه موجب ترغيب سون جيان براي خروج از ائتلاف گرديد و البته ليو بي نيز كه از قبل خروج خود از ائتلاف را اعلام نموده بود، به همراه وي از آنجا خارج گرديد. بدين ترتيب سه گروه اصلي كه در آينده سه پادشاهي را در كشور چين بوجود آوردند، از ائتلاف يوآن شائو جدا شدند. رفتن سائو سائو، ضربه‌ي بزرگي به سپاه ائتلاف بود. چرا كه عملاً وي مغز متفكر سپاه ائتلاف بود و بدون وي، انگيزه‌ي چنداني براي ادامه‌ي لشكركشي ائتلاف وجود نداشت. اما يوآن شائو بيش از اينكه در فكر جلوگيري از خروج سائو سائو از ائتلاف باشد، با رفتن سون جيان مخالف بود. سواي قدرت ارتش جنوب، سون جيان چيز باارزشي داشت كه يوآن شائو و يوآن شو بشدت بدنبال آن بودند : مهر امپراطوري. به همين دليل ابتدا يوآن شائو از سون جيان خواست كه از آنجايي كه مهر امپراطوري به رئيس ائتلاف تعلق دارد، اگر هم قصد خروج از ائتلاف را دارد حداقل مهر را بايد به وي بدهد. اما سون جيان نپذيرفت و ابراز داشت كه اين، سپاه جنوب بوده است كه لويانگ را فتح و غنائم نيز به ايشان تعلق دارد. هرچند كه اساساً منكر داشتن مهر امپراطوري گرديد. يوآن شائو كه بخوبي مي‌دانست سون جيان به ميل و خواست خود مهر را تحويل نمي‌دهد، دستور دستگيري سون جيان را صادر نمود. اما سون جيان كه از قبل پيش بيني اين لحظه را كرده بود، دستور داد سربازاني كه در قصر سوخته پنهان شده‌اند، به كمك وي بيايند و بدين ترتيب با گروگان گرفتن يوآن شائو، توطئه‌ي وي را خنثي نمود. هرچند كه يوآن شائو اين اقدام وي را نبخشيد. دو پسر عمو و برادر ناتني، نقشه‌اي زيركانه براي سون جيان كشيدند. يوآن شائو به ليو بيائو (Liu Biao Styled JingSheng) حاكم ايالت جين (Jing Province) نامه‌اي نوشت و از وي خواست كه در مسير سپاه سون جيان قرار گرفته و وي را دستگير نمايد. از طرف ديگر، يوآن شو نامه‌اي به سون جيان نوشت و با بيان اينكه تمامي كارهاي گذشته تقصير و به دستور يوآن شائو بوده و وي مي‌خواهد قدرت را كسب نمايد و ...، به وي هشدار داد كه يوآن شائو نامه‌اي به ليو بيائو نوشته و از وي خواسته كه در مسير سان‌جين (مسير اصلي سپاه سون جيان براي بازگشت به خانه از مسير رودخانه) به مقابله با وي پرداخته و وي را دستگير نمايد. حالا ببينيم عكس العمل دو جنگ سالار چه بود؟ سون جيان كاملاً دو دل بود كه چه بايد بكند. پسر ارشد وي سون سه (Sun Ce Styled Bofu) از وي مي‌خواست كه براي رويارويي با سپاه جين آماده گردد. حتي پيشنهاد حمله به جين را داد كه با مخالفت سون جيان مواجه شد. چن پو (Cheng Pu Styled Demou) از فرماندهان ارشد سپاه جنوب پيشنهاد عبور از مسيري فرعي را داد و هوآن گاي (Huang Gai Styled Gongfu) كه از تمامي فرماندهان مسن‌تر و دنيا ديده‌تر بود، اربابش را نصيحت نمود كه از خير مهر امپراطوري گذشته و آن را نزد يوآن شائو بفرستد تا امنيت سپاه براي بازگشت به سرزمين‌هاي جنوبي را تضمين نمايد. امري كه سون چوان خردسال (Sun Quan Styled Zhongmou) هم بر آن تأكيد داشت. مسئله‌اي كه با مخالفت سون سه و سون جيان همراه گرديد. سون جيان تصميم گرفت با قسمت كردن سپاه خود و فرستادن سپاه اصلي به همراه چنگ پو و سون سه، به دو گذر فرعي كه پشت سپاه ليو بيائو درمي‌آمدند، خود با سپاهي اندك به مصاف وي برود تا اگر جنگي هم رخ مي‌دهد، از حمله‌اي غافلگيرانه براي در هم كوبيدن سپاه ليو بيائو استفاده نمايد. از طرف ديگر، ليو بيائو با خواندن نامه‌ي يوآن شائو، به فكر فرو رفت كه چه بايد بكند. از طرفي يوآن شائو قدرتمندترين ارتش را در اختيار داشت و عمل نكردن به دستور وي ممكن بود براي ليو بيائو گران تمام شود. از طرف ديگر، سون جيان نيز فرماندهي قدر و سپاه جنوب نيز بسيار شجاع و دلير بودند و جنگيدن با ايشان به اين سادگي‌ها نبود. ضمن اينكه اساساً اين، درگيري بين يوآن شائو و سون جيان بود و نفعي را براي جين بهمراه نداشت. به همين دليل عاجز مانده بود در اتخاذ يك تصميم مشخص. ساي مائو (Cai Mao Styled Degui)، برادر زن ليو بيائو و فرمانده ارتش جين اذعان داشت كه اتحاد با يوآن شائو به مراتب بهتر از خريدن دشمني وي و دوستي با سون جيان است. چرا كه هم قدرت نظامي يوآن شائو بيشتر است و هم سون جيان روياي امپراطوري در سر دارد و اين براي جينگ كه همسايه‌ي جنوب است بسيار خطرناك است. وي طرحي زيركانه ارائه كرد كه براساس آن، سپاهي ضعيف توسط ليو بيائو به مصاف سون جيان برود. ليو بيائو با سون جيان معامله‌اي بر سر تضمين آينده‌ي جين انجام داده و به وي اعلام نمايد كه جنگي سبك را انجام دهد و بدين ترتيب با فرار سپاه جين، ليو بيائو بهانه‌اي مناسب براي يوآن شائو براي عدم امكان تقابل با سپاه جنوب بياورد و دو طرف هم راضي به اين امر گردند. اما سپاه اصلي جين در گذر سانجين كميني گسترده فراهم نموده و بدين ترتيب تمامي سپاه سون جيان را نابود سازند. نفشه‌اي كه هم باعث مي‌شد سون جيان عملاً امكان تقسيم سپاهش را نداشته باشد و همچنين به قدري غافلگيرانه كه امكان مقابله را از وي بگيرد. بعدها خواهيم ديد كه ساي مائو چه نقش مهم و حياتي‌اي براي جين بازي خواهد كرد و آينده‌ي جين به دستان وي چگونه رقم خواهد خورد. سرانجام روز موعود فرا رسيد ...!
  25. 1 پسندیده شده
    منحنی موفقیت های آلمان در طی جنگ جهانی دوم با منحنی وزن تانکهایش نسبتی معکوس دارد. پیروزی ورماخت در لهستان و فرانسه عمدتا توسط تانکهای سبک پانزر-1 و پانزر-2 به دست آمد. در این مرحله از جنگ بیش از سه چهارم تانکهای آلمان را این گونه تانکها تشکیل می دادند. پس از سال1942، درحالیکه سیمای شکست در چهره ورماخت ظاهرمی شد؛ تانکها سنگین -تایگر در تابستان سال1942 و پانتر در بهار سال1943- در صحنه نبرد پدیدار شدند. در سال1944، هنگامی که شکست ماشین نظامی هیتلر سراسری و قطعی شده بود، تانکهای سنگینی مانند کینگ تایگر و یادتایگر وارد معرکه شدند. انزرها و نارنجک اندازان در جبهه شرق مدتها پس از فروکش کردن پیروزهای سریع تاکتیک "جنگ برق آسا این امر، دو دلیل داشت که اولین آنها خارجی بود. در سالهای 40-1939 دشمنان آلمان بد مسلح شده بودند. تانکهایشان بسیار سبک بود و بد تجهیز شده بودند و از همه بدتر اینکه توسط دشمنان آلمان به درستی به خدمت گرفته نشدند. وضعیت سلاحهای ضدتانک در آن دوران وخیم بود. 5 سال بعد، وضعیت دشمنان آلمان دگرگون شده بود. هزاران دستگاه تانک چونان سیلی از خط تولید کارخانه های متفقین به صحنه نبرد سرازیر شدند. در مقابل هر تانکی که آلمان تولید کرده بود، متفقین 5 یا 6 دستگاه تانک ساختند. برتری عددی به تانکها محصور نشد و به تمام گوشه و کنار صحنه های نبرد سرایت پیدا کرد. اما دلیل دوم داخلی بود. بسیج کارخانجات در آلمان تازه در ابتدای سال1943 شروع شد. بین اولین سال جنگ تمام عیار (1940) تا آخرین سال جنگ (1944) تولید تانکهای متوسط و سنگین بیش از ده برابر شد. یعنی تولید سالانه تانک از 1359 دستگاه به 17318دستگاه رسید. این افزایش بسیار کم حجم؛ ولی بالاتر از آن دیر انجام شد. شاید آلمان می توانست پایین آمدن پرده را به تاخیر اندازد اما یگر بختی برای پیروزشدن نداشت. هیتلر ادعا می کرد که با نیروی اراده به پیروزی می رسد اما هنگامی که می توانست تغییری بوجود آورد دچار فقدان اراده شد. اینگونه بود که خودبزرگ بینی و بی کفایتی های یک دیکتاتور اثرشان را نشان دادند. تانکهای سبک سابقه تانکهای سبک در آلمان، به قبل از جنگ جهانی دوم بازمی گردد. پانزر-1 به عنوان یک تانک آموزشی طراحی شد و قبل از روی کارآمدن رژیم نازی سفارش داده شده بود. پانزر-2 را فقط برای پر کردن فاصله ای که از تاخیر برنامه تولید تانکهای متوسط بوجود آمده بود، ساختند. در ابتدای جنگ هر دو مدل منسوخ شده بودند و این امر قبلا در جنگ داخلی اسپانیا ثابت شده بود. اما، هنوز این تانکهای سبک بودند که آلمانها را به موفقیت در برابر دشمنانی که اسما قدرتمندتر از خودشان بودند -مانند بی-1 فرانسوی و 7-تی پی لهستانی- رساندند. در اثر اشتباهات فرماندهان متفقین تانکهای آنان به جای اینکه در مکانهای حساس میدان نبرد متمرکزشوند به سادگی ناپدید شده بودند. با وجود کوششی که برای به روزکردن تانکهای سبک آلمانی شد، ادامه تولید آنها به وسیله ارزش عملیاتی آنها در نبرد توجیه نمی شد. این امر تا سال1942 که تولید تانکهای سبک متوقف شد، ادامه داشت. البته ساخت بعضی از مشتقات پانزر-2 حتی تا سال 1944نیز ادامه یافت. تانکها متوسط عصرطلایی پانزرها! وقتی بود که تانکهای سبک و تانکهای ساخت چکسلواکی بدنه لشکرهای زرهی را تشکیل می دادند. در حقیقت، بار اصلی نبرد بر دوش این گونه تانکها قرار گرفت. تانکهای سنگین در جبهه آلمان اغلب غیر معمول بودند. در آغاز جنگ، اسب بارکش زرهی آلمان نه پانزر-3 و پانزر-4 بلکه تانکهای پانزر-35 و پانزر-38 بودند که ورماخت آنها را با اشغال بدون خونریزی چکسلواکی به غنیمت گرفت. این تانکها یک چهارم تانکهای موجود در سالهای 41-1940را تشکیل می دادند. با اینکه تسلیحات و زره آنها کمی سبک بود، قابل اعتماد بودنشان از نظر فنی باعث شد که بی فایدگی آنها خنثی شود. آلمانها مدتها پس از آنکه آنها را از خطوط مقدم عقب کشیدند -انتهای سال1941- تولید بدنه آنها را برای نصب تعداد زیادی از سلاحها ادامه دادند. در سال1939، تانک متوسط پانزر-3 نقش ضد تانک داشت. پانزر-4 -که سنگین تر و گران قیمت تر بود- نقش ضدپیاده نظام را برعهده گرفت. سلاح های آنها منعکس کننده وظایفشان بود. پانزر-3 توپی با سرعت دهانه بالا داشت درحالیکه پانزر-4 گلوله های سنگین تری شلیک می کرد. داستان بر اساس نقشه پیش می رفت تا آنجا که تی-34 روسها وارد کارزار شد. برای مدتی بیش از یک سال، آلمانها باید به وسیله یک شکارچی تانک می جنگیدند که توپ آن نمی توانست در زره دشمن اصلی خود نفوذ کند. طویل کردن پی در پی لوله توپ، نتوانست مشکل پانزر-3 را حل کند. عاقبت، پانزر-3 ادعای ضدتانک بودنش را کنارگذاشت و توپ ضدنفر پانزر-4 را برداشت. پانزر-4 اما، توپ کوتاهش را با یک توپ بلندتر -با سرعت دهانه بالاتر- تعویض کرد. از بخت خوش، بدنه پانزر-4 ثابت کرد که می تواند افزایش پی درپی وزن را -که نیازهای زمان جنگ تحمیل می کرد- به خوبی تحمل کند. وزن آن از پانزر-4دی -یعنی اولین مدل که به تولید انبوه رسید- تا پانزر-4جی -آخرین مدل- یک سوم اضافه شد و حداکثر زره آن از 35 به 80 میلیمتر افزایش یافت! در انتهای جنگ، هنوز هم پانزر-4 تانک استاندارد لشکرهای زرهی آلمانی بود. تانکهای سنگین تانک تایگر تماشایی ترین و اولین تانک سنگین آلمانی بود که وارد گود شد. تایگر سنگین وزن بود درحالیکه تحرک بالایی داشت. زره آن و بالاتر از زره توپ 88میلیمتری اش تایگر را در برابر هر دشمنی روئین تن کرده بود. پانتر و نارنجک انداز آماده برای یورش. این برتری تقریبا تا پایان جنگ -که در جبهه شرق تانک استالین و در جبهه غرب تانک پرشینگ تعادل کیفی را برقرار کردند- باقی ماند. آلمان ها گمان می کردند که تولید تانکهایی به ارزش 4 یا 5 برابر تانکهای دشمن می تواند با اولین مدل تایگر به موفقیت بیانجامد. اما با تولید کمتر از 1500 دستگاه، این روش برای رسیدن به پیروزی کفایت نمی کرد. مدل بعدی تایگر-2 یا کینگ تایگر در آگوست 1944 -دو سال پس از تولید تایگر- عرضه شد. کینگ تایگر کاملا به صورتی افراطی دارای ازدیاد وزن بود. توپ آن قویتر و زره آن قطورتر شده بود ولی تحرک تانک بکلی از دست رفته بود. کمتر از 500 دستگاه از آنها تولید شد. هر دو مدل دارای یک نقطه ضعف مشترک -شکنندگی فنی- بودند که معادله 5 به 1 را برهم می زد. این هیولاها؛ مملو از خرابی بودند تا جاییکه برای آسیب رساندن به آنها نیازی به تانکهای دشمن نبود. تلفات در اثر اشکالات فنی، قبلا در اولین تهاجم تایگرها اتفاق افتاده بود و بعدها تا پایان جنگ نیز ادامه یافت. پانتر نیز از نظر فنی مشکل داشت اما می توان آن را به لقب بهترین تانک جنگ جهانی دوم مفتخر کرد. وزن آن سه چهارم اولین نمونه تایگر بود ولی زره جانبی ضعیف تری داشت. زره آن در جلو ممتاز بود و توپ آن در قدرت فقط اندکی از توپ تایگر ضعیف تر بود. بالاتر از همه، پانتر تانکی چالاک بود. سرعت آن با تی-34 برابر بود درحالیکه وزن آن یک سوم بیشتر از تی-34 و دو برابر پانزر-4 بود. سیستم تعلیق آن برگرفته از یک سکوی آتش ممتاز بود. پانتر احتمالا بهترین نامزد برای برقرار کردن معادله 5 به 1 بود. به هر حال با تعداد کمی که از پانتر تولید شد (5000 دستگاه) پانتر می توانست فقط بخشی از برتری عددی متفقین را جبران کند. شکارچی های تانک و توپهای هجومی آلمانها برای اولین بار در تاریخ زرهی توپهای هجومی - به زبان آلمانی اشتورمگشاتز- را ابداع کردند. آنها با جمع آوری تانکهایشان در لشکرهای زرهی ، پیاده نظام را از پشتیبانی تانکها محروم ساختند. پس، یک توپ را بر روی بدنه های زرهی بدون برجک قرار دادند تا نقش پشتیبانی پیاده نظام را با آتش مستقیم برعهده گیرد. اولین نمونه ها در تهاجم به فرانسه تجربه ای موفقیت آمیز داشتند. قیمت آنها از یک تانک واقعی کمتر بود و می توانستند توپی سنگین تررا -نسبت به یک تانک- حمل کنند. در همان زمان شکارچی های تانک - به آلمانی پانزریاگر- نیز در صحنه ظاهر شدند. یکبار دیگر گردآوری تانکها، پیاده نظام را بدون یک سلاح موثر ضدتانک گذاشته بود. توپهای کلاسیک ضدتانک تحرک کافی نداشتند و قدرتشان کم بود. پس این عقیده پاگرفت که توپهای ضدتانک را بر روی بدنه تانکها نصب کنند. اولین کوشش -پانزریاگر-1- عملکردی ضعیف داشت. یک توپ ضدتانک 47 میلیمتری ساخت چک را بر روی بدنه یک پانزر-1 نصب کردند. دو نوع شکارچی تانک دیگر نیز ساخته شدند تا اینکه به علت ظهور تانکهای تی-34 و کاوی در جبهه شرق اوضاع بحرانی شد. این دو دشمن جدید می توانستند در برابر هر توپ ضدتانک آلمانی تاب بیاورند. عکسی از جبهه شرق زمانی که توپهای تهاجمی جدید در برابر تی-34 قدعلم کردند. توسعه تانکی برای مقابله با این تهدیدات زمان زیادی می برد و برای حل این مشکل نیاز به راه حلی فوری بود. در حقیقت، دوراه حل وجود داشت. یا توپهای هجومی وظایف خود را به منازعه با تانکها گسترش دهند و یا اینکه نسل تازه ای از شکارچی های تانک عرضه شود. توپ هجومی جدید اشتورمگشاتز-3اف بود که به سرعت با اشتورمگشاتز-3جی جایگزین شد. توپ کوتاه 75 میلیمتری اولی با توپی بلندتر و با سرعت دهانه بیشتر تعویض شد که می توانست در زره تی-34 و کاوی ها نفوذ کند. توپهای هجومی تا انتهای جنگ تحت این شکل جدید باقی ماندند. مشکل این بود که چون برجکی وجود نداشت و خود توپ امکان چرخش زیادی نداشت، به ناچار نشانه گیری توپ توسط چرخش بدنه انجام می شد. قیمت پایین توپهای هجومی این مشکل را جبران کرد. درحالیکه تولید پانزر-3 در آگوست1943 متوقف شد، تولید بدنه های آن برای ساخت توپهای هجومی تا پایان جنگ ادامه یافت. برای مقابله با تهدیدهای زرهی، هر بدنه تانکی را برای نصب توپهای ضدتانک موجود بکاربردند. این امر ردیف گوناگونی از ماردرها را بوجود آورد. تقریبا 3000 دستگاه از 6 مدل مختلف ماردر -که 3 نمونه از آنها در اصل فرانسوی بودند- ساخته شد. دو نوع توپ بر روی ماردرها نصب شدند که یکی از آنها در اصل روسی بود. بدین گونه 8 زیرگروه از ماردرها ساخته شد. به علاوه، یک شکارچی تانک سنگین از ناشورن به نام رینهو مشتق شد. یک توپ 88 میلیمتری ال/71 ممتاز بر روی بدنه پانزر-4 نصب کردند. این توپ بسیار قدرتمند ولی آسیب پذیر بود. سیر تکامل از شکارچی تانکهای موقت -پانزریاگر- به سوی شکارچی تانکهای پیچیده تر-یادپانزر- همچنان ادامه داشت. الفانت -که از یک توپ88 میلیمتری ال/71 بر روی بدنه تایگر بهره می برد- ازاولین نمونه های شکارچی تانکهای حرفه ای بود. پانزرهای بزرگ از شکست نهایی جلوگیری نکردند. برخلاف توپهای هجومی، آنها را تنها در نقش ضدتانک بکار می بردند. در تقابل با اولین نسل شکارچی های تانک، الفانت بیش از یک تانک تصحیح شده نبود، اما پیشرفتی در مرحله طراحی آغاز شده بود. اولین مدل یادپانزر-4، نسیمی موقت بود. جادپانزر-4 تفاوت چندانی با اشتورمگشاتز-4 نداشت و هر دو نمونه در توپ مشترک بودند. جادپانزر-4 بعدی به توپ 70 میلیمتری تانک پانتر مسلح شد و یک شکارچی تانک واقعی از آب درآمد. این نقش را به بدنه دیگر تانکهای سنگین گسترش دادند. از پانتر، جادپانتر -مسلح به توپ کینگ تایگر- مشتق شد. هنگامی که یادتایگر بر روی بدنه کینگ تایگر ساخته شد تکامل شکارچی های تانک به اوج خود رسید. یک قبضه توپ 128میلیمتری -که بزرگترین توپ جنگ بود- را بر روی کینگ تایگر نصب کردند. باردیگر از میز نقشه کشی آلمانها، هیولایی زاده شد. یادتایگر بسیار سنگین و شکننده بود. در نبرد صدمه های که دشمن نمی توانست به آن بزند، اتفاق می افتادند. به وسیله خطاهای صنعتی؛ هیولاهای تولید شده به صورتی دردناک از عملیات بازمی ماندند. در سال1944، یک یادپانزر سبک ساخته شد که بهترین نسبت قیمت به کیفیت را داشت. هتزر یکی از خودروهایی بود که از بدنه های عمومی پانزر-38 و توپ 75میلیمتری پانزر-4 استفاده می کرد. هتزر ثابت کرد که بسیار موثر است تا جائیکه به صورت یکی از معدود تانکهایی درآمد که پس از جنگ نیز تولید آن ادامه یافت. توپهای خودکششی آلمانها برای ساخت دیگر سیستمهای ادوات زرهی چون توپهای خودکششی و تانکهای ضدهوایی نیز پیشگام بودند. توپهای خودکششی -برخلاف توپهای هجومی- به منظور پشتیبانی پیاده نظام با آتش مستقیم ساخته نشده بودند. توپهای خودکششی وظیفه توپخانه سنتی را حفظ کردند. وظیفه آنها شلیک غیرمستقیم از پشت خطوط خودی بر روی مواضع دشمن بود. در مقایسه با کشنده های سنتی توپخانه، حرکت آنها بسیار سریع تر بود، توانایی عبور از هر زمینی را داشتند و آماده کردنشان برای شلیک سریعتر انجام می گرفت. این تصویری پراهمیت در قاب نبرهای زرهی سریع بود. اولین نمونه این توپها با نام بیسون بیشترین ناتوانی را داشت. هویتزر 150میلیمتری نصب شده برای بدنه آن بسیار سنگین بود و برای بدنه های پانزر-1 و پانزر-2 و پانزر-38 اضافه باربه حساب می آمد. اشتورمگشاتز-3 که بر روی بدنه پانزر-3 طراحی شد فقط کمی بهتر بود. فقط بیسون ام -که برای بدنه تانکها پانزر-38 ساخت چک طراحی شده بودند- خط تولید طولانی تری داشتند. کوششهای بعدی موفقیت آمیزتربودند. این بار هویتزر را بر روی بدنه پانزر-2 -وسپه- نصب کردند و یک ترکیب از پانزر-3 و پانزر-4 به نام هامل درست کردند. هر دو مدل تا انتهای جنگ در خدمت باقی ماندند. منبع: Wars and history ترجمه و تالیف:رضاکیانی موحد