

F35
Members-
تعداد محتوا
1,040 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های F35
-
جنگنده-بمب افکن اف-16 شاهین شکاری جنگنده-بمب افکن اف-16 شاهین شکاری ( F-16 Fighting Falcon)
F35 پاسخ داد به kingraptor تاپیک در جنگنده و رهگیر
جالب بود.- 707 پاسخ ها
-
- جنگنده چند ماموریته اف-16
- ایران
-
(و 5 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
زيبا بود.
-
سوگند شرافت ویت کنگ ها و مشاهدات عینی افراد از جنگ ویتنام
F35 پاسخ داد به Phantom3 تاپیک در جنگهای معاصر
جالب بود ادامه بده -
دستت درد نكنه جالب بود.
-
اخبار و تحلیل سوانح نظامی/غیرنظامی تاپیک جامع اخبار سقوط هواگردهای بال ثابت و بالگردها
F35 پاسخ داد به TANK تاپیک در اخبار نظامی
[quote]آقا یکی میشه بگه که چه طور چندین هواپیما در یک ماه اینطور با حادثه روبرو میشوند آیا تمام قطعات هواپیما ها صبر کرده بودن در این ماه خراب شوند این حادثه ها به من این را می فهمانند که این ها خیانت است[/quote] سعي كن از اين حرفا زياد به خودت نفهموني بربراي ذهنت خطر ناك. -
من مي توانم در بخش جنگ فعاليت كمك كنم.
-
من مي توانم در بخش جنگ كمكت كنم.
-
دو جنگ دو خبرنگار مقدمه جنگها وجوه اشتراک و افتراق فراواني دارند. حضور اسلحه ، سرباز ، فرمانده ، مکان جغرافيايي و غيره ، از جمله اشتراکات هر جنگ است و نيز رخدادهايي مثل ، جراحت ، اسارت ، تخريب و مرگ ! اما آنچه جنگها را از هم متمايز مي کند ، اهداف ، انگيزه ها و بطورکلي فرهنگ حاکم بر جنگ است. وجه تمايز اين مفاهيم در جنگهاي متفاوت گاه در حدي زياد است که به يک جنگ لقب «جهاد مقدس» مي دهد و به يک جنگ لقب «جنايت». حال اين سوال مطرح است که ملاک ومعيار سنجش ارزش يک جنگ چيست؟ آيا تهاجمي و يا تدافعي بودن ملاک ارزش گذاري است؟ يا اهداف ، انگيزه ها و فرهنگ حاکم بر جنگ. آيا شکست و پيروزي، فتح وعقب نشيني ، هلاکت و نجات تعيين کننده ميزان ارزش جنگ است يا قضاوت ملتها يا دولتها ؟ انعکاس خاطرات جنگ ، يکي از شيوه هاي به ميدان کشاندن قضاوت افکار عمومي است. انسانها با تکيه بر آموزه هاي فرهنگي ، سياسي و مذهبي خود ، در مواجهه با موضوعات ، ارزيابي و قضاوت مي پردازند.اما بعضي موضوعات به قدري بديهي اند که بدون تکيه بر آن آموزه ها و تنها با رجوع به فطرت انساني مي توان به حسن و قبح موضوع پي برد و قضاوتي درست ارائه داد. موضوع جنگ وحفظ حقوق و حرمت انسانها از جمله موضوعات است.لذا به نظر مي رسد مي توان به معيار هاي گوناگون سنجش ارزش جنگ ، معيار افکار عمومي را نيز افزود. اين مقاله قصد دارد به منظور مقايسه تطبيقي خاطره نويسي جنگ در ايران و ساير کشورها ، دو دريچه کوچک به روي دو جنگ بزرگ بکشاند. 1- جنگ امريکا با ويتنام که بين سالهاي 1961-1975 ميلادي رخ داد. 2- جنگ عراق با ايران که بين سالهاي 1359-1367 هجري شمسي به وقوع پيوست. براي اين منظور از دو کتاب که هر کدام گزارشي از جنگهاي مذکور را ارائه داده، استفاده شده است.کتاب « زندگي ، جنگ وديگر هيچ « اثر اوريانا فالاچي ، که در ايران ليلي گلستان آنرا ترجمه کرده و انتشارات اميرکبير در 534صفحه به بازارعرضه کرده است. و «خبرنگار جنگي» اثر مريم کاظم زاده که با کوشش رضا رئيسي گردآوري وتدوين گرديده و انتشارات ياد بانو در 178 صفحه انتشار داده است. آشنايي با اين دو زن خبرنگار اورينا فالاچي از معروف ترين خبرنگاران بين المللي است که براي مجله هاي اروپايي و امريکايي گزارش تهيه مي کرد. اين خبرنگار جسور ايتاليايي براي يافتن پاسخي قانع کننده به سوال خواهرپنج ساله اش که پرسيده بود: « زندگي يعني چه ؟» در سال هاي 1967-1961 راهي ويتنام شد، پا به پاي سربازان امريکايي در جنگ حضور يافت و از خشن ترين صحنه هاي نبرد ، گزارش تهيه کرد و سرانجام خودش نيز مجروح شد. فالاچي که سال گذشته از دنيا رفت، در عين حال از جمله خبرنگاران به شدت ضد اسلامي و طرفدار صهيونيسم به شمار مي آمد. وي که از معدود خبرنگاراني بود که موفق به مصاحبه اختصاصي با امام خميني گشته بود، تا پايان عمرديدگاه دشمنانه اي نسبت به نظام جمهوري اسلامي داشت. مريم کاظم زاده نيز خبرنگار بود. او براي يکي از روزنامه هاي ايراني – که تنها در سال هاي 59 و 60 هجري شمسي انتشار يافت –گزارش تهيه مي کرد. اين خبرنگار شجاع ايراني در طي همان سال ها به کردستان و سرپل ذهاب رفت. با پاسداران چريک موسوم به « دستمال سرخ ها « آشنا شد و پا به پاي رزمندگان اين گروه ، در عمليات هاي چريکي شرکت جست و براي روزنامه گزارش نوشت.آشنايي ايشان با گروه دستمال سرخ ها، سرانجام منجر به ازدواج او با سرکرده اين گروه آقاي اصغر وصالي شد. اين ازدواج هرچند از فعاليت هاي پيشين مريم کاست اما هيچ گاه باعث توقف آن نشد. اوبا اين بار همراه شوهر چريک خويش-که حالا به يکي از فرماندهان شاخص جنگ تبديل شده بود–راهي سرپل ذهاب شد، در خطوط مقدم نبرد با قواي دشمن مواجه گشت و علاوه بر حرفه خبرنگاري ، به امدادگري مجروحان جنگي پرداخت. مريم کاظم زاده در طول اين راه، شهادت همسر خويش، اصغر وصالي را نظاره کرد. هرچند شهادت او تالم روحي مريم فراهم کرد، با اين حال دست از فعاليتهاي خبرنگاري برنداشت، تا اين که در همين راستا مجروح شد. شجاعت ومرز آن راويان خاطرات ، هر دو زن هستند و هر دو خبرنگار جنگي ، يکي از دلايلي که آن ها را به عرصه جنگ مي کشاند ، شجاعت است. جرات و جسارت اين دو در حدي است که مسووليت جان خويش را بر عهده گرفته و راهي جبهه مي شوند. اوريانا فلاچي مي گويد: «بايد سندي را هم امضا مي کرديم و مسووليت مرگ يا زخمي شدن مان بر عهده مي گرفتيم چون ارتش امريکا هيچ نوع مسووليتي را در اين مورد قبول نمي کرد. در پايان سند نوشته شده بود «جنازه هاي شما را بايد به چه کسي تحويل داد؟ و ما مدتي بر سر اين موضوع خنديديم و به هر حال نوشتيم، به سفارت ايتاليا.(1) و مريم کاظم زاده در همين ارتباط مي گويد: «ابتدا سردبير با ماموريت من موافقت نکرد...اما من ايستادم پاي حرف خودم و او به ناچار با مسووليت خودم و اين که ، خونت پاي خودته ، به رفتنم رضايت داد(2) مرز شجاعت اوريانا بامريم يکي نيست. اوريانا در جاي ديگري مي گويد : «نمي خواهم بميرم. مي ترسم... ترسم وجودم پر کرده. دستها و پاهايم از ترس سرد شده اند و ترس يک لحظه مرا ترک نمي کند.» (3) ولي مريم پيشاپيش براي دفن خودش آدابي تعيين کرده ودر وصيتي شفاهي، آنها را به شوهرش گوشزد مي کند : «دير يا زود براي من اتفاقي مي افتد... دلم مي خواهد بعد از دفن و رفتن مردم ، سر خاکم بموني، زود نرو، تنهام نزار... بعدش هم تا تونستي بيا سرخاکم برام سوره ياسين بخون.بدون که صداتو مي شنوم.» (4) انگيزه دو زن براي حضور در جنگ اين دو زن خبرنگار انگيزه اي قوي براي پذيرش خطر و مواجهه با صحنه هاي وحشتناک دارند.حال اين سوال مطرح است که کدام محرک قوي آنان را اين چنين برانگيخته است.؟ اوريانا : «به ويتنام رفتم. در ويتنام جنگ بود و هر خبرنگاري دير يا زود ، يا به درخواست روزنامه اش يا داوطلبانه، گذرش به آنجا مي افتاد. من داوطلب شده بودم شايد به خاطر يافتن پاسخ سوالي که نتوانسته بودم آن شب به اليزابتا بدهم. زندگي يعني چه ؟ شايد هم وقتش رسيده بود که بفهمم، مرگ هرگز در بهار دوباره متولد نمي شود.» (5) مريم : «علت اصلي رفتن من ، دريافت خبري بود که در مريوان عده اي از نيروهاي سپاه را به جرم هواداري از جمهوري اسلامي و عدم تبعيت از احزاب چپ مخالف دولت، سر بريده اند...يکي از مجروحان پاسدار را با موزائيک سر بريده و جسد او را روي سنگفرش ها کشانده و نواري از خون، همه جا را گلگون کرده بود...وقتي خبر را دريافت کردم، به خودم گفتم؛ بروم وکشف کنم واقعيت چيست ؟» (6) اوريانا ومريم هر دو به انگيزه کشف واقعيتي سر از جبهه در مي آوردند؛ اما، واقعيتي که اوريانا به دنبال آن است، رنگ و بوي فلسفي دارد و واقعيت مريم رنگ و بوي کلامي. اوريانا تازه در پي يافتن فلسفه مرگ و زندگي است.اما مريم با شناختي که از مرگ وزندگي پيدا کرده، زندگي هدفمندي را در پيش گرفته است.به نحوي که حتي حرفه مورد علاقه خويش را نيز بدون تاييد و تجويز مرجع ديني دنبال نمي کند. « پيش از پيروزي انقلاب در انگليس بودم ودرس مي خواندم از آنجا به فرانسه رفتم و با امام خميني روبرو شدم. فرصتي شد تا بصورت سوال مکتوب از امام بپرسم؛ ورود يک زن به وادي خبرنگاري درست است يا نه؟ امام هم جواب دادند؛ مشروع است به شرط رعايت حجاب.» (7) نشان رزم « اين لباس که صبح خريدم به تنم سنگيني مي کند. شکل احمقانه اي دارد واصلا دلم نمي خواهد آن را بپوشم.تازه اين کفشهاي بزرگ مرا اذيت مي کند.» (8) اين اظهار نظر اورياناست درباره لباس جنگ و پوتيني که بالاجبار به تن کرده. لذا وقتي از شر آنها خلاص مي شود، مي گويد :«مثل اين که کندن و پرت کردنش به زمين، نفرت و ترس و رنج را از خودم دور کرده باشم.» (9) هر چند مريم هميشه با مانتو وروسري است وهيچ گاه لباس رزم به تن نمي کند، اما در لابه لاي نوشته هاي او درباره يکي از نشان هاي رزم به عباراتي بر مي خوريم که جايگاه لباس رزم را نيز در نظر او آشکار مي کند. گروه چرکي دستمال سرخ ها، به ياد خون رفقاي شهيد خود ونيز براي اعلام وفاداري به عهد وپيمان خود، دستمال سرخي را به گردن مي بندند. مريم در مواجه با اين نشان، احساس خود را اين گونه بيان مي کند: «بيش از پنجاه پاسدار جوان با سرو روي خاک آلود و خسته از راه رسيدند و در ميان استقبال گرم و تکبير نيروهاي مستقر در پادگان، وارد شدن...آنچه در اين ميان توجه من را به خود جلب مي کرد، چهره هاي جوان و بشاش و در عين حال خسته پاسداراني بود که هر کدام تکيه از پارچه سرخ رنگ را به دورخود گره زده بودند.» (10) «دلم مي خواست انگيزه آنها را از بستن دستمال سرخي که به گردن دارند بدانم...جهانگيرجعفرزاده گفت:اين دستمالي که ما مي بنديم، جزء قرارمونه. طوقي است که به گردن مون مي افته. يادگار خون رفقاست. مي خويم تا وقتي زنده هستيم، يادمون باشه که بچه ها براي چه شهيد شدند و راهشون چه بود.» (11) حاصل احساس مريم را درباره دستمال سرخي که در همنشيني با چريک ها هويتي تازه پيدا کرده، شايد بتوان در اين گزارش او جست وجو کرد : « دستمال سرخ ها کساني هستند که هر شب بعد از نماز مغرب در دعا هاي خود مي گويند؛ خدايا شهادت را هرچه زودتر نصيب ما کن...دستمال سرخ ها کساني هستند که کم حرف مي زنند...دستمال سرخ ها کساني هستند که اغلب از خانواده خود خبر ندارند...به روستائيان بينوا و فلک زده اطراف خود عاشقانه نگاه مي کنند و مي گويند؛ خانواده من همين ها هستند.» (12) انگيزه سربازان اوريانا در گزارشي که از انگيزه سربازان تا بن دندان مسلح و در عين مهاجم امريکايي ارائه مي دهد، اظهار مي دارد : «پسرک جواني با نگاهي غمگين مشغول تيراندازي بود...پيپ از او پرسيد...چرا داوطلب شدي ؟ -چه کار مي خواستي بکنم؟ سه سال بود هر روز دلهره داشتم که مرا به خدمت به خوانند. فکر کردم اگر داوطلب شوم،...بعداز بازگشتم به امريکا ماهانه صدو پنجاه دلار به من خواهند داد.» (13) و مريم کاظم زاده در گزارشي از انگيزه پاسداران محروم از سلاح هاي پيشرفته و در عين حال مدافع ايراني اظهار مي دارد: «رضا مرادي لب به دعا گشود و براي خود جز شهادت از خداوند چيز ديگري طلب نکرد. در پايان نيز با لحني محکم و قاطعانه گفت: بايد همه ظلم ها را ريشه کن کنيم و کفر را از صحنه روزگار برداريم.» برايم هيچ شکي باقي نمانده بود که اين جوان هفده ساله، آن چه به زبان مي آورد، با اعتقاد، ايمان و از سر آگاهي و عشق است.» (14) روحيه سربازان اوريانا : «سربازان (امريکايي) بي حرکت نشسته، تفنگ هايشان را ميان دست ها و پاهاي شان جا داده بوده بودند و چهره هايشان بي حرکت و غمگين بود. حتي با ديدن ما يک لبخند هم نزدند و يک نگاه هم از روي کنجکاوي به ما نينداختند.» (15) «سربازان باچهرهاي افسرده در کنار محوطه به انتظار پرواز ايستاده بودند.» (16) مريم کاظم زاده : «بيش از پنجاه پاسدار جوان با سر و روي خاک آلود و خسته از راه رسيدند و در ميان استقبال گرم و تکبير نيروهاي مستقر در پادگان، وارد شدند... آن چه دراين ميان توجه مرا به خود جلب مي کرد، چهره جوان، بشاش و در عين حال خسته پاسداراني بود که هرکدام تکه اي از يک پارچه سرخ رنگ را به دور گردن خود گره زده بودند.» (17) فرماندهان موضوع مهم ديگري که از نگاه تيز اين دو خبرنگارپنهان نمي ماند، فرماندهان است.آنها در گزارش هايي متعدد به فرماندهان اشاره کرده ودر اين اشارات جلوه هايي از منش و شخصيت فردي و اجتماعي آنان را بر ملا کرده اند. از آن رو که فرمانده به مثابه نمونه و سمبل نيروي انساني مستقر در جبهه و نيز هدايتگر مجموعه عناصر جنگ مطرح است، توجه به منش و شخصيت او در واقع توجه به روح حاکم بر جبهه است. فاصله طبقاتي فرمانده با سربازان اوريانا: " ژنرال پيرز اين افتخار را به من داده که بتوانم از مستراح و حمامش استفاده کنم. مستراح او از يک اتاقک چوبي درست شده که روي آن نوشته اند: خصوص. ولي هر بار که بنا به احتياج مي خواستم آن جا بروم، او قبلا آنجا را اشغال کرده بود.» (18) کاظم زاده : «دکتر چمران علاوه بر آن که پست وزارت دفاع را داشت، خود اسلحه برداشته بود و پا به پاي نيروها با ضد انقلاب مي جنگيد.» (19) احساس فرمانده اوريانا: «يک افسر دهانش را باز کرد،...شما دوتا خبرنگار هستيد ؟ -آره. -عجب احمق هايي هستيد. چه کسي شما را مجبور کرده اين جا بياييد ؟» (20) و جالب اين جاست که اوريانا با اين پرسش افسر به خود مي آيد از خود مي پرسد : «واقعا چه کسي ما را به اين کار مجبورکرده؟» (21) حال ببينيم مريم کاظم زاده در اين زمينه چه مي گويد! « گوشه اي ايستاده بودم. دکتر چمران متوجه حضور من شد. به آرامي به طرف من آمد و...از عشق وعلاقه اي که به کار خود داشتم پرسيد. گرچه بهانه اين گفت وگو چيز ديگري بود، اما دنباله آن تا بعد از نماز مغرب وعشا وپيش از خوردن شام کشيد. آن شب از هر دري حرف زديم. بعد از صرف شام، دکتر دوربين عکاسي مرا برداشت و از هنر برايم سخن گفت :شنيدم که نقاشي مي کند. او از تصوير شمعي که کشيده بود و تابلويي که اسبي در آن نقاشي کرده بود، گفت و بعد هم درباره دخترش که سن سال مرا داشت.» (22) رفتار فرمانده با دشمن «امريکايي ها دو زنداني را سوار هلي کوپتر مي کنند. يکي از آن دو را با طناب با هلي کوپتر در فضا آويزان مي کنند و وقتي او شروع به داد وفرياد و التماس مي کند، طناب را قطع مي کنند و زنداني ديگر که شاهد اين ماجرا بوده، براي اين که به سرنوشت رفيقش دچار نشود، هرچه راکه مي داند اعتراف مي کند، ووقتي خوب تمام اعترافاتش رابروز داد، او را هم از هلي کوپتر به پايين پرتاب مي کنند.»(کتاب زندکي، جنگ وديگر هيچ، ص76) «جوانکي اسلحه بر دوش جلو آمد. او پشت سرهم به دکتر چمران فحش و ناسزا مي گفت. دکتر را نمي شناخت و نمي دانست که در جمع ما نشسته است. دکتر تبسمي بر لب داشت. با خونسردي رو به آن جوان کرد و گفت: به کي داري فحش مي دي؟ جوانک گفت: به چمران. اگر ببينمش پدرش را در مي آورم.دکتر متانت بيشتري به خرج داد و گفت : نيرو آورده اين جا...براي چي؟ دکترگفت :ببينم !تو اصلا چمران را مي شناسي؟ گفت:بله که مي شناسم، سرش کچل است. و خودش را معرفي کرد. جوانک گفت: نه، تونيستي، او دژخيم است، چنگيز است.» (از کتاب خبرنگار جنگي، ص 41و 40) «در اداره پليس، امريکايي ها از «وان تام« مي خواستند اعتراف بگيرند. تمام شب بازجويي را ادامه داند. به او شکنجه دادند، به آلت تناسلي اش برق وصل کردند و به چشم ها و صورتش مشت ها نثار کردند. دستمال تر روي صورت او مي انداختند تا به جايي که به حالت خفقان در مي آمد. ولي او همانطور ساکت ماند و حرف نزد. پليس ها کاپيتان فام را به کمک طلبيدند. او رئيس مخصوص باز جويي پليس بود. به وام تام گفت؛ اگر اعتراف نکني، مانند يک ويت کنگ کشته خواهي شد. تو را زير چرخهاي يک کاميون امريکايي مي اندازند... در کنار محل حادثه هم يک موتور سيکلت مي گذارند و فردا روزنامه ها در چند خط خواهند نوشت: يک ناشناس که سوار بر موتور سيکلتش بود با يک کاميون تصادف کرد و کشته شد.» (کتاب زندگي جنگ و ديگر هيچ، ص4-82) «يکي از مهاجمان مرد ميان سالي بود.گفته شد منصور اوسطي با سلاح او زخمي شده است و در حين فرار هدف تير اصغر وصالي قرار گرفته. هنوز زخمي بود و نفس مي کشيد.رضا مرادي که بالاي سر او رفت، تقاضاي آب داشت. با وجود آن که رضا با چشم خود ديده بود، آن مرد مهاجم منصور را هدف قرار داده، قمقمه خود را برداشت و چند قطره آب در دهان آن مهاجم ريخت. لحظه هاي عجيبي بود. تا آن جا که مي توانستنم از اين صحنه ها عکس گرفتم.» (کتاب خبرنگار جنگي، ص104) ابزار تقويت روحيه «يک سرهنگ... در جيب شلوارش يک جعبه کوچک پر از عکس هاي (مستهجن)رفيقه اش را داشت که آن ها را به هرتازه واردي نشان مي دادو...» (کتاب زندگي، جنگ و ديگر هيچ، ص29) « بچه ها ساز وبرگ زيادي داشتند، اسلحه، فانوسقه، چند خشاب، قمقمه و من فقط دوربين عکاسي ام را همراه داشتم. به اولين روستا رسيديم. روستا غسالخانه اي داشت. اصغر وصالي سنگ غسالخانه راشست و رضا مرادي را انداخت جلو براي نماز جماعت. نماز ظهر و عصر را خوانديم و بي معطلي راه را ادامه داديم.» (کتاب خبرنگار جنگي، ص88) « اصغر وصالي و ساير گروه دستمال سرخ ها، فرصتي به دست آوردند تا بخشي از وقت خود را به مطالعه کتب و بخش هايي ديگر را به ورزش و خدمت رساني به مردم فقير اطراف مقر که اغلب کشاورز بودند اختصاص دهند... در ميان آن جمع، رضا مرادي را با آن سن و سال کم مي ديدم اغلب روزهاي هفته را روزه مي گرفت و وقت وبي وقت سرگرم مطالعه بود.» (کتاب خبرنگار جنگي، ص8 و167) از خود گذشتگي براي همرزم « جرج :وقتي موشک به طرف ما پرتاب شد...من آن را ديدم...ولي چيزي به (به دوستم) باب نگفتم خودم را به زمين انداختم ولي او را خبر نکردم. مي داني؟ فقط به فکر خودم بودم و در همان وقت که به فکر هيچ کس غير از خودم نبودم، ديدم که باب منفجر شد...و بعد حس کردم که خيلي خوشحالم. خوشحال بودم که موشک به او خرده و به من اصابت نکرده. حرف هايم را باور مي کني !...اگر همين الان يک موشک به طرف ما بيايد، من بازهم آرزو مي کنم که به تو بخورد، نه به من.حرفم را باور مي کني؟» (کتاب زندگي، جنگ وديگر هيچ، ص41) «عباس اردستاني مجروح شده بود. او را دست و بال زخمي آوردند به درمانگاه. تا مرا ديد با شوق و ذوق، پشت سر هم مي گفت: «من اصغر رو نجات دادم. جونم فداش. خودم پيش مرگش بشم...نذاشتم ترکش به سرش بخوره. دستمو گذاشتم رو سرش، ترکش خورد به دست من. مهم نيست، من فدايي برادر اصغرم. «اصغر بود. وقتي اين حرفها را شنيد، جلوي دهان عباس را گرفت : بس کن! ديگه چيزي نگو. اصغر تاب اين همه محبت و وفاداري را نداشت. عشق ميان او و بچه ها گفتني نبود.» (کتاب خبرنگار جنگي، ص209) انگيزه دعا «لاري:خيلي از اوقات شده که فکر کنم زنده بر نمي گردم و دعا مي کنم. شب وروز کارم دعا کردن است. حتي اوقاتي که وقت ندارم دعا مي کنم. مثلا وقتي براي حمله مي رويم، تند تند با خودم مي گويم، خدا نگذار بميرم.» (کتاب زندگي، جنگ و ديگر هيچ، ص40) «نماز به آخر رسيد.رضا مرادي لب به دعا گشود و براي خود جز شهادت، از خداوند چيز ديگري طلب نکرد.» (کتاب خبرنگار جنگي، ص92) مردم وجنگ با توجه به اين که جنگ ها خواه نا خواه بر اقتصاد، سياست و فرهنگ هرکشور تاثير مي گذارند، شهروندان نيز ناگذير از اثرات جنگ متاثر مي شوند. گاه اين تاثير مثبت و گاه منفي است مردم با توجه به نگرش خود به جنگ در برابر اين تاثير، واکنش نشان مي دهند. اگر نگرش آنها خوش بينانه و مثبت باشد، سختي هاي جنگ را تحمل مي کنند و واکنشي مثبت نشان مي دهند و بر عکس، اگر نگرشي منفي داشته باشند، از زير بار مسئووليت هاي ناشي از جنگ شانه خالي کرده، جنگ و عوامل دست اندر کار آن را تقبيح مي کنند و در برابر ناملايمات ناشي از آن به زانو در مي آيند. اوريانا فضاي عمومي شهر سايگون ويتنام را اين گونه ترسيم مي کند. «شب که مي شد، پياده روها پر مي شد از ياران دست در دست، فاحشه هاي ميني ژوب پوش، غريبه ها و دلالان محبت. ولي نزديکي هاي نيمه شب، تمام خيابان ها، حتي تودر هم، در تاريکي مطلق فرو مي رفتند. پياده رو ها خلوت مي شدند وسکوت شب را چيز ديگري غير از صداي جيپ هاي پليس يا صداي بمباراني که از دور مي آمد، بر هم نمي زد... براي برونشتي که از چند روز پيش گرفتارش بودم، نزد دکتر بيست و شش ساله ويتنامي رفتم. او به هنگام معاينه ام کفت : بعداز شش روز، شما اولين بيماري هستيد که نه به خاطر خودکشي نافرجام به من مراجعه کرده ايد. ميدانيد؟ اين روزها مردم در سايگون غير از خودکشي واقعا کار ديگري نمي کنند. با زهر، با قرص خواب ويا دار. در بيست وچهار ساعت گذشته 18 نفرخودکشي کرده برايم آوردند. من فقط توانستم دو نفرشان را نجات دهم.» (23) و مريم کاظم زاده آمادگي مردم را براي حمايتي جدي از رزمندگان و اطاعت از فرمان فرمانده کل قوا، اين چنين به تصوير مي کشد: «انتشار دستور امام خميني مبني بر شکستن حصر شهر پاوه ...باعث هجوم و تجمع تعداد زيادي از نيروهاي نظامي و مردمي در مسير جاده کرمانشاه به پاوه شده بود. همه با شنيدن پيام امام خميني از شهرهاي خود حرکت کرده بودند و علي رغم آن که گفته مي شد شهر پاوه آزاد شده است، هم چنان در تلاش براي رفتن به سوي اين شهر بودند. در ميان يکي از اين گروه ها پيرمردي راديدم که کوله باري پر از هندوانه با خود داشت. او مي گفت از شهرهاي اطراف آمده است و اگر چه توان جنگيدن ندارد، اما اميدوار بودم که با رساندن بار هندوانه به نيروهاي رزمنده، قدمي برداشته باشد.» (24) خاطرات اگرچه في البداهه خلق مي شوند، اما في البداهه جهت نمي گيرند. کيفيت و جهت هر خاطره، بسته به پشتوانه مکتبي خالقان خاطره است. چرا که از دانه گندم تنها رويش گندم انتظار مي رود و نه چيز ديگر. اگر بعضي جنگ ها لقب جنايت به خود مي گيرندو بعضي ها للقب جهاد. اگر بعضي رزمندگان جاني مي شوند وبعضي ها ناجي، همه و همه به پشتوانه مکتبي است که چتر خود را بر جنگ گسترده. بيان خاطرات در واقع تراوش آن مکتبي است که در کوزه جنگ نهفته است. اين نمايش دو حسن دارد :1-افشاي پشتوانه فرهنگي و مکتبي هر جنگ.2-جهت دهي صحيح به قضاوت افکار عمومي. مقايسه تطبيقي خاطرات، به ويژه هنگامي که خاطره اي قبيح در کنار خاطره اي حسن ارائه مي شود، افکار عمومي را در قضاوتي صحيح تر وآسان تر ياري مي کند. منبع : http://www.shohada.org/article.aspx?articleid=19
-
سلام. خبرنگار خارجيمون كه كلا با انقلاب و امام ما مشكل داشته دوستان. دست كسي كه غلط املايي من و درست كرده درد نكنه.
-
پس خوبه يادت انداختن بچه ها. دستت درد نكنه سريعتر قسمت سومش و تكميل كن.
-
امار خيلي زيبايي. ولي يك مقداري قديمي است. دستتدرد نكنه.
-
شناسایی گروه ناوهای آمریکایی خاطره ای از سرهنگ خلبان "مصطفی سهرابی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وظیفه هواپیما "پی تری اف" اغلب شناسایی شناورها و زیر دریایی های شوروی و چین و کشورهای شرقی بوده لکن بعد از پیروزی انقلاب و در خلال جنگ تحمیلی تمام شناورها و زیر دریایی های حاضر در منطقه را شناسایی می کردیم و با تجربه و تحلیل اطلاعات، از مقاصد هر یک و یا هر گروه از این شناورها مطلع می شدیم تا توسط یگان های دریایی و یا هوایی عکس العمل لازم در مقابل تحریکات آنها صورت گیرد . در واقع پرواز این هواپیما مانند خاری بود در چشم بیگانگان حاضر در خلیج فارس و دشمنی که ناجوانمردانه از سوی آنها حمایت می شد . این هواپیما به دلیل قابلیت شناسایی و اهمیت خاصی که داشت از همان روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، در حصر قطعات یدکی قرار گرفت اما متخصصان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران با ابتکارات و خلاقیت های مختلف این هواپیما را عملیاتی کرده و روی پا نگه داشته بودند . پرواز عملیاتی این هواپیما در خلال جنگ چنان برای دشمنان ناباورانه بود که در هر پرواز نمی توانستند خشم خود را پنهان سازند و به عناوین مختلف سعی داشتند در انجام ماموریت آن اخلال به وجود آورند. مثلاً به دلایل واهی از سوی ناوهای آمریکایی و انگلیسی مستقر در منطقه، به این هواپیماها اخطار داده می شد تا از این طریق مانع ادامه مسیر و شناسایی شناورها شوند. هواپیماهای آمریکایی و انگلیسی به عراق کمک می کردند در اکثر پروازها هواپیماهای متعلق به ناوهای هواپیمابر آمریکایی به هواپیماهای ما نزدیک می شدند تا از مقصود و هدف ما مطلع شوند و یا به انحای مختلف، با گردش های خطرناک به سوی ما سعی در ارعاب و انصراف ما از انجام ماموریت داشتند. این یاری و مساعدت به عراق تا سال های آخر جنگ، به صورت مخفیانه انجام می شد. حتی آمریکا و انگلیس و سایر کشورهای غربی سعی کردند منطقه خلیج فارس را از انواع شناورهای نظامی اشباع کنند تا هر لحظه که هواپیماهای ایرانی برای مقابله با هواپیماهای متجاوز عراق ، که از فضای خلیج فارس استفاده کرده یا به شناورهای نفت کش و تجاری که به سمت بنادر ایران در حرکت بودند حمله ور شدند و به پرواز در آیند و از طریق مطلع ساختن خلبانان عراقی به آنها کمک کنند تا تغییر سمت داده و متقابلاً در مقابل فعالیت هواپیماهای ایرانی ایجاد مزاحمت کنند. نیروی هوایی عراق در طول جنگ تحمیلی با وجود مجهز بودن به انواع تجهیزات نظامی و رادارهای دوربرد، نتوانست حوزه کنترل هوایی خود را در خلیج فارس گسترش دهد و از این رو در حد فاصل شمال نصف النهار 50 درجه به شرق، کنترل آنها بر روی شکاری هایشان تقلیل می یافت و در این مدت آنها ضمن توافق های پنهانی با دولت های غرب، شرایطی را به وجود آورده بودند که مستقیم یا غیر مستقیم ناوهای بیگانه به آنها کمک های فنی هوانوردی ارائه می دادند. اطلاعات پروازهای ما به عراق داده می شد گاهی اطلاعات مربوط به پرواز هواپیماهای ایرانی را به طرق مختلف در اختیار آنها قرار می دادند و سعی می کردند از غافلگیر شدن هواپیماهای عراقی در محدوده جزیره لاوان تا "راس البیشه" جلوگیری کنند. برای نمونه، به بهانه اخطار به هواپیماهای ایرانی نوع هواپیما و سمت و ارتفاع و موقعیت جغرافیایی آن را روی فرکانس اضطراری اعلام می کردند و این موجب می شد تا خلبانان عراقی چنان چه در حد فاصل بُرد موشک های هواپیمای رهگیری ایرانی قرار داشتند به سرعت خود را از مهلکه نجات دهند و اگر فاصله زیاد بود با آرامش به ماموریت خود ادامه دهند. در حقیقت نقش کنترل و فرماندهی عراقی ها در پهنه خلیج فارس به عهده ناوهای بیگانه بود. مسیر خود را تغییر دهید در سال 1359 و اوایل جنگ تحمیلی بود. در ماموریتی که به سمت شرق کشور آغاز می شد و ادامه آن تا نصف النهار 61 درجه به طول می انجامید، ناو سر فرماندهی ایالات متحده در دریای عمان به شدت به ما اخطار کرد که ادامه مسیر را متوقف کرده به سمت دیگری تغییر جهت دهیم. معمولاً ناو سرفرماندهی در دریا به اتفاق چند رزمناو و ناوشکن و شناورهای لجستیکی ، به صورت یک ناو گروه در حرکت هستند و ما می دانستیم که این " ناوگروه" عازم خلیج فارس هستند تا به یاری دشمن بشتابند. این ناو برای جلوگیری از شناخته شدن توسط هواپیماهی اکتشافی" پی.تری. اف" ما را به شدت مورد اخطار قرار داده بود و ما هم قطعاً تصمیم به شناسایی آنها داشتیم؛ به همین جهت به مسیر ادامه دادیم . ناو سر فرماندهی مجهز به سیستم های ارتباطی مختلف از جمله ماهواره ای است که در هر لحظه می تواند با اقصی نقاط جهان تماس داشته باشد. ناو آمریکایی مجدداً اعلام کرد که اگر از نصف النهار 61 در جه جلوتر برویم با ما درگیر شده و ما را هدف قرار خواهد داد. ما نیز با علم به این که مسیر پروازی مان، قانونی و فاقد هرگونه ایراد و اشکالی بود، کماکان به مسیر ادامه دادیم. [/img][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/103670.jpg[/img][/img] ادامه دهید شما را هدف قرار می دهیم کنترلر ناو با لحنی خشمگین، بر روی فرکانس رادیویی اضطراری که تمام ایستگاه هایی که روی رادیو به گوش هستند متوجه آن می شوند، سه بار اعلام کرد: - این یک دستور جنگی ست. مسیر خود را تغییر دهید ... مفهوم این بود که اگر تغییر مسیر ندهیم از دید ستاد آمریکا در واشنگتن ما را دشمن تلقی کرده و احتمالاً با سلاح خود به ما شلیک خواهند کرد. در این هنگام بین کروی پروازی، مشورت هایی صورت گرفت. اول این که ما پروازی غیر منطبق با اصول هوانوردی و پروازی بین المللی نداشتیم و دوم این که اگر اینها ما را مورد اصابت قرار دهند با فرض این که موفق به خروج اضطراری از هواپیما شویم، صدها مایل از پایگاه خود دور هستیم و چه کسی می تواند ما را بر روی اقیانوس هند و دریای عمان شناسایی کند و نجات دهد؟ فرمانده هواپیما ضمن اعلام مراتب اخطار بیگانگان به ایستگاه کنترل دهنده و شنیدن صحبت های بقیه پرسنل با شجاعتی بی نظیر، تصمیم به ادامه مسیر گرفت واین اخطار نیز کوچک ترین خللی در عزم راسخ پرسنل پروازی به وجود نیاورد. ما آن قدر مسیر را ادامه دادیم تا تمامی ناو گروه را شناسایی کردیم و از سرعت حرکت آنها اطلاع لازم را کسب کردیم و ماموریت خود را تمام و کمال به انجام رساندیم. ماموریت با موفقیت انجام شد آنها که در واشنگتن دستور می دادند و اعضای این ناو گروه، نتوانستند در مقابل عزم راسخ و شیوه قانونی پرواز ما بهانه ای یافته و جهت مبادرت به شلیک تصمیمی قطعی اتخاذ کنند. در طول ماموریت های مختلف، یک بار ما می توانستیم یک کشتی ماهیگیری مصری را که با عنوان ماهیگیری در آب های خلیج فارس مشغول جاسوسی برای عراق بود شناسایی و با اطلاع دادن به عوامل مربوط توقیف کنیم و یا کشتی تجارتی عراق را که حامل اسلحه و مهمات تحت لوای کالای تجارتی مانند کولر و یخچال بود، شناسایی کردیم تا در مورد توقیف آن اقدام شود. در واقع بهره گیری از ضعف و تزلزل دشمن، برای ما یک اصل بود و نظیر این ماموریت ها در طول هشت سال دفاع مقدس بسیار اتفاق افتاد. منبع : بربلندی سپهر(http://www.iranian-airforce.blogfa.com )
-
آقا دوست دارن مي خرن پول زياد دارن مي خرن عقل ندارن بازم مي خرن.
-
دوستان عزیز سعى شده لیست کاملى از تجهیزات خلبانان شکارى همراه عکس در اختیار علاقمندان قرار بگیرد. سعی شده هر یک از عکسها دقیقا" نشاندهنده تجهیزات مورد استفاده خلبانان ایرانى باشد. 1- لباس پرواز (flight suit) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Pq1NyT49.jpg[/img] 2-کاپشن پرواز (flight jacket) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/aV1LBjpJ.gif[/img] 3-جى سوت (g suit) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/aV1LC3Or.jpg[/img] 4-پوتین (boot) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Pq1NAiSi.jpg[/img] 5-کلاه پشمی (wool hat) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Pq1NAFjA.jpg[/img] 6-چراغ قوه (flash light) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Pq1NAUhr.jpg[/img] 7-دستکش پرواز (flight glove) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_aV1LDs6r.jpg[/img] 8- ساک پرواز (helmet bag) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_aV1LDR2S.jpg[/img] 9- کلاه پرواز (flight helmet) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/aV1LE7vS.jpg[/img] 10-عینک افتابى (sun glasses) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/aV1LEDWJ.jpg[/img] 11- ساعت مچی (watch) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_Pq1NDoqr.jpg[/img] 12- قطب نما (compass) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/aV1LFDii.jpg[/img] 13-کلت کمرى (colt) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/aV1LFXfr.jpg[/img] 14-منور (flare gun) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Pq1NEqh9.jpg[/img] 15-کارد سنگری(knife) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_aV1LGCES.jpg[/img] 16-چاقو چند کاره(multi function) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_aV1LGZ69.jpg[/img] 17-پلاک شناسایى (steel plate) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Pq1NGk00.jpg[/img] 18-بیسیم (radio) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Pq1NGLrA.jpg[/img] 19-جعبه کمک هاى اولیه (first aid) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/aV1LJehi.jpg[/img] 20-قایق نجات (life boat) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_aV1LJUGJ.jpg[/img] [b]قایق بهمراه بعضى از وسایل مانند بیسیم , جعبه کمکهاى اولیه , اب شیرین کن ,قلاب ماهى گیرى, مقدارى مواد خوراکى و پودر هایى که براى رنگین کردن اب هنگام عملیات نجات و پودر هایى که مانع از جلوگیرى حمله ابزیان مثل کوسه مى شود در بسته اى قرار دارند( شکل زیر) که این بسته دقیقا" در زیر نشیمنگاه خلبان قرا دارد که هنگام خروج از صندلى جداشده و در اختیار خلبان قرار مى گیرد. البته شایان ذکر است قایق فقط در زمانى که پرواز بر فراز آبها انجام شود بطور خودکار باد شده که انتخاب این حالت بعهده خلبان مى باشد.[/b] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Pq1NHZM0.jpg[/img] منبع : http://www.air-mag.blogsky.com/ منبع : [url=http://aerospacetalk.ir/forum/viewtopic.php?f=48&p=110686#p110686]http://aerospacetalk.ir/forum/viewtopic.php?f=48&p=110686#p110686[/url]
-
تاپیک جامع عمليات بيت المقدس-7 تاپیک جامع عمليات بيت المقدس-7
F35 پاسخ داد به hamid61 تاپیک در عملیات های نظامی ایران
به به چه زيبا ست خاطرات ده شصت .- 14 پاسخ ها
-
بسيار مفيد بود.دستت درد نكنه.
-
تاپیک جامع هواگردهای پست فرماندهی پرنده (air force one) تاپیک جامع هواگردهای پست فرماندهی پرنده (Air Force One)
F35 پاسخ داد به RezaKiani تاپیک در شناسایی و جاسوسی
عالي بود دستت درد نكنه. -
باتشكر زيبابود.
-
در هر صورت هيچ كدوم از ما نمي توانيم منكر فداكاري ارتشيان دلاور بشيم . ولي در اين رابطه بايد تحقيق كرد تنها به به اين نوشته نميشه تكيه كرد. دره ر صورت نظام علاقه خاصي به سپاه داره و سپاه تعيين كننده بسياري از معادلات كشور هستش.
-
بالگرد تهاجمی بل ah-1 کبرا /طوفان بالگرد تهاجمی آ.اچ-1 کبرا/طوفان (Bell AH-1 Cobra) - شامل تمامی گونه ها
F35 پاسخ داد به amir تاپیک در بالگردهای هجومی
دستت درد نكنه جالبه. حالا چرا آپاچي نسازيم؟ -
نقدي بر صحبتهاي صادق زيباكلام در ميزگرد شبكه خبر
F35 پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
سلام خدمت آقا مصطفي. حرف هايي كه زدي منم تا قسمتي قبول دارم. [color=red]ولي اينكه تمام خطي ها ؛ راننده ها يا كسايي كه در اژانس كار مي كنن را اين جور جلوه بدي كه همگي يي سواد هستند كار درستي نيست. [/color] -
تصاویری از رژه هوایی نیروی هوایی و دریایی روسیه
F35 پاسخ داد به jackturbo تاپیک در گالري نيروي هوايي
دستت درد نكنه زيبا بود. -
تاپیک جامع رهبر آلمان نازی ..آدولف هیتلر تاپیک جامع رهبر آلمان نازی ..آدولف هیتلر
F35 پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در جنگ آوران
ببينم كي اين تاپيك و فعال كرد زماني كه عكس ها باز نمي شه براي چي اين تاپيك و فعال مي كنيد ؟ -
اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران I
F35 پاسخ داد به SAEID تاپیک در اخبار نظامی
دوست عزيزدر يك سايت نظامي داري فعاليت مي كني نه سايت سياسي.- 6,700 پاسخ ها
-
- اخبار داخلی
- نظامی
- (و 10 بیشتر)