[[Template core/front/profile/profileHeader is throwing an error. This theme may be out of date. Run the support tool in the AdminCP to restore the default theme.]]

تمامی ارسال های zed

  1. [quote]اين طبيعي هست كه روسيه و آمريكا از دادن تسليحاتشون نفوذ سياسي طلب كنند . و صد البته كه آمريكايي ها بيشتر منافع سياسي آينده گرا رو مد نظر دارند و روسهاي گدا منافع اقتصادي و در مرحله بعد سياسي زودگذر .. به همين منوال نوع و كيفيت محصولات صادراتيشون هم متفاوت هست !.. البته شكايت ايران هم به نظرم چيزي رو حل نميكنه ! ايران رو روسيه هر دو بازنده اين ميدان هستند و برنده اصلي آمريكا و غرب ! ... اس 300 فقط يك اسم هست و چيز ارزش داري ديگر نيست ... نكته جالب اينكه ايران مداليته روسها رو نپذيرفته ! و ضمن شكايت از روسيه طرحي رو مشابه اون به غرب داده براي حل برنامه هسته اي ! .. حالا نميدونم چرا روسها به اين فكر نميكنند كه ممكنه در آينده توي ايران تغييراتي بوجود بيادو ايران به دشمني سابقش با روسهايي كه بيشترين ضربه رو در عمل به ايران زدن برگرده ! ... حداقل اين اس 300 يه نمونه بسيار كوچكش ..[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي به نظر من شكايت بايد انجام شود تا شاپبه بي خيالي مسپولين در قبال منافع ملي پيش نيايد . ممكن است خيلي جاها امكانات و ظرفيت انجام خيلي كارها را نداشته باشيم اما آنجايي كه مي توانيم بايد از حق خود دفاع كنيم و اقدام حقوقي در زمينه اين قرارداد حداقل كاري است كه مي توان انجام داد و اين ربطي به بحثهاي سياسي ندارد . روسها هم مي دانند كه عاقبت بايد به تعهدات خود عمل كنند نظير آنچه در مورد نيروگاه بوشهر انجام مي دهند . جايي خواندم روسيه با هند هم قرارداد هسته اي بسته اما هندي ها نهايي كردن آن را منوط به ديدن نتيجه عملكرد روسها در نيرو گاه بوشهر و اطمينان از كيفيت كار روسها كرده اند . در خصوص اين قضيه هم شايد مثل قضيه پول تانكهايي كه از انگليس طلب داشتيم شود كه تازه بعد از حدود سي سال به نتيجه رسيد . خود پول و هزينه به جاي خود پيگيري و مطالبه حق هم به جاي خود . مسپله اعتبار و استقلال يك كشور است كه بايد نشان دهد در مقابل ناديده گرفتن حقوقش كوتاه نمي آيد .
  2. با سلام خدمت همه دوستان گرامي فكر مي كنم منتظر تصميم تركها در مورد سپر دفاع ضد موشكي ناتو بودند . به هر حال بايد ديد آيا اين رونمايي پاسخ درخوري به تصميم تركها هست يا نه ؟
  3. ترکیه در سیاست خود در قبال سوریه تعدیلاتی انجام داده و با رد تقاضای کناره‌گیری اسد از قدرت از سوی امریکا واشنگتن را شوکه کرده است. اگر چه شورای انتقالی سوریه در آنکارا اعلام موجودیت کرده است. دیپلماسی ایرانی: ظاهرا سناریوی سوریه تغییراتی به خود دیده است. روسیه به جمع حامیان بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه پیوسته و با ارسال نماینده خود به دمشق علنا حمایت خود را از اصلاحات بشار اسد اعلام کرده است. ترکیه نیز در سیاست خود در قبال سوریه تعدیلاتی انجام داده و با رد تقاضای کناره‌گیری اسد از قدرت از سوی امریکا واشنگتن را شوکه کرده است. اگر چه شورای انتقالی سوریه در آنکارا اعلام موجودیت کرده است. روزنامه الشرق الاوسط، چاپ لندن در یادداشتی به این موضوع پرداخته و می‌نویسد: کاملا ناگهانی و شوک‌آور بود هنگامی که ترکیه با مواضع امریکا برای کناره‌گیری بشار اسد از قدرت مخالفت کرد. به هیچ وجه قابل باور نیست که این همان ترکیه‌ای است که چند روز پیش وزیر امور خارجه‌اش برای نظام سوریه خط و نشان می‌کشید، هشدار می‌داد و خواستار توقف فوری خشونت‌ها می‌شد. آن‌چه رهبران و ملت سوریه از ترکیه برداشت کرده بودند تهدید آنکارا نسبت به نظام سوریه بود ولی آنچه اخیرا از ترکیه برداشت می‌شود چندان باب میل انقلابیون که کشتی مخالفت با نظام را هدایت می‌کنند، نیست. در ادامه این یادداشت آمده است: حقیقت این است که به رغم مواضع اخیر ترکیه که مخالفان سوری را خجالت‌زده کرد و رهبران عرب را خشمگین ساخت، ثابت کرد که آنکارا مواضعش را بر اساس اصول اخلاق سیاسی و انسانی بدون اتکا به مواضع عربی و بی‌اعتنا به مواضع ایالات متحده که اخیرا به دلیل نگرانی‌اش از زیان‌هایی که ممکن است اسرائیل از وضعیت خاورمیانه متحمل شود، مواضعی اتخاد می‌کند که اگر به ضررش باشد حداقل به ضرر اسرائیل نباشد، دنبال می‌کند و سیاستی کاملا مستقل در پیش گرفته است. ترکیه این حقیقت را نیز درک کرده که اروپا هم از تکرار تجربه سخت لیبی در وضعیت فعلی برای سوریه به شدت نگران است. نویسنده این یادداشت سپس می‌نویسد: ترکیه بازیگر اصلی سناریوی جاری در سوریه بود و تاثیری بسیار شگرف بر سیاست‌های نظام حاکم بر آن گذاشت، ترکیه در برابر رفتار خشن ارتش و سازمان‌های امنیتی در قبال تظاهرکنندگان به شدت واکنش نشان می‌داد، اگر چه نتوانست خشونت‌ها را متوقف کند ولی حداقل این دستاورد را برای خود به ارمغان آورد که بتواند رهبری فشارهای خارجی بر سوریه را بر عهده بگیرد و فشارها را بر آن افزایش دهد. در چنین وضعیتی از ترکیه انتظار می‌رود که با کارت‌هایی که در اختیار دارد نقش بیشتری در تحولات سوریه ایفا کند و مثلا ایران را که حامی معنوی نظام سوری محسوب می‌شود و از نظام آن تا آخرین لحظه دفاع می‌کند حتی اگر به انزوا کشیده شود، با خود همراه سازد. ایران این نکته را خوب می‌داند که فروپاشی نظام حاکم در سوریه در پیشبرد اهداف منطقه‌ای‌اش تاثیر سلبی می‌گذارد. سوریه در حقیقت پرنده‌ای است که بال راستش را حزب الله لبنان و بال چپش را حماس در غزه تشکیل می‌دهد و محرک و گرداننده آن نیز کسی جز ایران نیست که به واسطه این مجموعه کنترل منطقه را در اختیار دارد. در ادامه این یادداشت آمده است: نظام سوریه در وضعیت فعلی برای ایران فقط یک‌ هم‌پیمان ساده نیست، بلکه می‌توان گفت نقش مرگ و زندگی را برای نفوذ منطقه‌ای ایران ایفا می‌کند که برای تهران فعلا سخت است بتواند جایگزینی برای آن بیابد. در نتیجه تغییر مواضع ترکیه را می‌توان این گونه برداشت کرد که آنکارا فهمیده است که در موضوع سوریه فقط با بشار اسد طرف نیست بلکه ایران نیز شامل این پرونده می‌شود. از این رو ترک‌تازی ترکیه در قبال تحولات سوریه باعث شد تا آنکارا خود را در منطقه تنها ببیند در حالی که با کشورهای همسایه خود بیش از اینها منافع مشترک دارد که بارزترین آن بحث مبارزه با شورشیان پ.ک.ک است که نیاز مبرم به حمایت و همکاری ایران، سوریه و عراق دارد. برخی از تحلیلگران می‌گویند در مواضع اخیر عبدالله اوجالان علیه رجب طیب اردوغان، نخست‌وزیر ترکیه و دولت حاکم بر این کشور تاثیرات ایرانی مشاهده می‌شود. در چنین فضایی ترکیه ترجیح می‌دهد که بیش از این خطر نکند و به مصاف همسایگانش نرود. هر چه باشد به ایران و سوریه بیش از دیگر کشورهای منطقه نیاز دارد. یادداشت‌نویس الشرق الاوسط در ادامه می‌نویسد: مسئله اصلی در تحولات منطقه ایران است. تا زمانی که ایران وجود دارد باید کشورهای دیگر همگی برای تحقق خواسته‌هایشان با آن کنار بیایند. در سوریه تحول ایجاد نمی‌شود مگر این که با ایران توافقی حاصل شود. این حقیقت را ترکیه دریافته است. اکنون ترکیه فهمیده است که اگر ایران و منافعش را درک نکند، نمی‌تواند هیچ کدام از برنامه‌هایش را پیش ببرد. در روزهای آینده ترکیه باز هم مواضع نزدیک با مخالفان سوریه اتخاذ خواهد کرد ولی قطعا دیگر آن ترک‌تازی را نخواهد داشت و یک تنه پا به میدان نخواهد گذاشت و حتما این مواضع هماهنگ با تهران خواهد بود و پس از مواضع عربستان، اروپا و امریکا اتخاذ خواهد شد. در پایان این یادداشت آمده است: در حالی که کشورهای عربی سفرای خود را از دمشق فرا خوانده‌اند، ترکیه هنوز این کار را نکرده است. شاید در موضعیت اضطرار برای حفظ آبرو در برابر کشورهای عربی دست به چنین کاری بزند ولی قطعا بیش از این خطر نخواهد کرد و اجازه نخواهد داد که بیشتر از این امنیت داخلی و اقتصادی‌اش آسیب ببیند به ویژه این که روسیه نیز ترجیح داده به جای آن که کنار تظاهرکنندگان بایستد از اصلاحات در سوریه حمایت کند. لينك خبر : http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/58/bodyView/15902/ترکیه.بازی.را.باخت،.ایران.را.دریافت.html
  4. خبرگزاری فارس: امير قطر كه اخيرا در سفري چند ساعته به ايران آمد و گفته مي‌شود حامل پيام آمريكايي‌ها نيز بود، در مقابله خواسته خود درباره سوريه، پاسخي قاطع از رئيس جمهوري ايران دريافت كرد. به گزارش فارس، روزنامه الديار لبنان با اشاره به سفر اخير «شيخ حمد بن خليفه آل ثاني» امير قطر به تهران و ديدار وي با «محمود احمدي‌نژاد» اعلام كرد كه وي در اين سفر ناكام ماند. الديار نوشت: ديدار امير قطر با احمدي‌نژاد درباره سوريه به نتيجه‌اي نرسيد. وي از مسئولان ايراني خواست تا با توجه به تصميم بين‌المللي كه بازگشت‌ناپذير است، به نرم شدن موضع سوريه با هدف اجتناب از مداخله [نظامي] غرب كمك كند؛ زيرا وي [امير قطر] مي‌تواند مانع چنين دخالتي شود و راهكاري تاريخي ارائه كند كه سوريه را از مداخله خارجي‌ در امان نگاه دارد. اين روزنامه افزود: اطلاعات رسيده نشان ‌مي‌دهد كه پاسخ ايران اينگونه بوده است كه هر تجاوزي از طرف غرب به سوريه بر هر مسلماني واجب مي‌كند كه در كنار سوريه بايستد و اين كاري است كه ايران انجام خواهد داد. الديار افزود: طبق اين اطلاعات، مسئولان ايراني به امير قطر تاكيد كردند كه سياست آمريكا امور منطقه را به سوري رويارويي مستقيم سوق مي‌دهد كه پيامد آن دامن همه را مي‌گيرد و هر تعرضي به سوريه سبب آغاز جنگ در منطقه مي‌شود. در اين گزارش آمده است كه امير قطر حامل پيامي از آمريكايي‌ها براي مسئولان ايراني در خصوص لزوم آرامش در افغانستان نيز بوده است. امير قطر پنجشنبه شب گذشته در سفري سه ساعته به تهران آمد و پس ديدار با مقامات ايران، تهران را ترك كرد. سفر امير قطر به ايران در چندماه اخير كه كشورهاي عربي شاهد انقلاب مردم خود است، نخستين سفر يك مقام بلندپايه عربي از كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس به ايران بود. پيش از اين نيز احمد داود اوغلو وزير خارجه تركيه به ايران آمده بود كه وي نيز پاسخي قاطع از ايران درباره سوريه شنيده بود. وي يكشنبه 19 تيرماه گذشته (10 ژوئيه) وارد تهران شد و با مقامات ايران درباره سوريه گفت‌وگو كرد. روزنامه الاخبار در اين خصوص نوشت: وزير خارجه تركيه در سفر اخير خود به ايران تلاش كرد مهارت‌هاي ديپلماتيك خود را به كار بگيرد تا بتواند ايراني‌ها را متقاعد كند تا حمايت خود را از بشار اسد بردارند زيرا چنين امري مي‌توانست از سرسختي مواضع بشار اسد بكاهد و وي را به سازش [با غرب] بكشاند. الاخبار افزود، منابعي كه اخبار ديدارها و مذاكرات داود اوغلو را دنبال كردند، گفتند كه داود اوغلو پاسخي سخت شنيد و مشاهده كرد كه تهران بشدت هرگونه اقدامي كه بشار اسد را هدف قرار بدهد، رد مي‌كند. در حالي كه داود اوغلو قرار بود پس از اين سفر به سوريه برود، اميدوار بود كه برگ‌هاي برنده‌اي همراه خود به دمشق ببرد ولي آنچه در تهران شنيد و قبلا نيز هشدار آن را شنيده بود كه اگر پايگاه‌هاي آمريكا در تركيه عليه سوريه اقدامي كنند، [تهران] مجبور است اين پايگاه‌ها را هدف بگيرد، مقامات آنكارا را به اين يقين رساند كه نزديك‌شدنشان به موضوع سوريه غلط بوده است و مي‌بايست براي بازگرداندن آرامش به مناسبات دمشق-آنكارا تلاش كنند. دمشق هم‌اكنون به بهانه ناآرامي‌هايي كه از بيش از چهار ماه پيش در اين كشور به دليل فعاليت گروهك‌هاي مسلح آغاز شده است، تحت فشار شديد آمريكا و كشورهاي غربي و همچنين فشار تركيه و عربستان سعودي قرار دارد ولي بشار اسد در سخنان اخير خود به مناسبات سالروز تشكيل نيروي مسلح در سوريه، تاكيد كرد كه به فشارها تن نخواهد داد. لينك خبر : http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900606121914
  5. با سلام خدمت همه دوستان گرامي اگر فيلم آرواره هاي كوسه ساخته استيون اسپيلبرگ را ديده باشيد هنرپيشه نقش شكارچي حرفه اي كوسه به واقعه غرق اين ناو و كشته شدن همقطارانش توسط كوسه ها اشاره كرده و انگيزه خود از شكار كوسه را همين واقعه مي داند . حتي در اين فيلم ذكر مي شود كه اين ناو ماموريتي سري داشته و به همين دليل هيچ پيام كمكي مخابره نمي شود . نكته اي كه خلاف آن در متن اصلي آمده و شايد به نوعي خواسته اند اشتباه نيروي دريايي آمريكا در كمك رساني را طوري توجيه و تطهير كنند
  6. با سلام خدمت همه دوستان گرامي 1 - قطعنامه 598 در اوج اقتدار نظامي ايران در جنگ و به منظور فشار بر ايران براي پايان جنگ تصويب شد و تنها قطعنامه اي بود كه در آن بندي مبني بر لزوم شناسايي متجاوز گنجانده شده بود و اين زماني بود كه نيرو هاي ايران در عمليات كربلاي 5 به منطقه التنومه واقع در 11 كيلومتري بصره رسيده بودند و از حدود 117 تيپ عراق اسير گرفته بودند . بنابر قول يكي از فرماندهان آن زمان كل ارتش عراق يك بار در منطقه كربلاي 5 با نيروهاي ايراني درگير شدند . همان زمان در رسانه هاي بيگانه تحليل مي شد ايران تنها يك عمليات ديگر براي شكست قطعي عراق لازم دارد . عملياتي كه قرار بود ارتش در جبهه مياني خط مرزي انجام دهد و به دلايل مختلف بسيار دير و ضعيف انجام شد و اثر گذار نبود . ميزان تلفات عراق و ايران هم در اين عمليات اعلام شده است كه اگر اشتباه نكنم سهم ايران 8000 شهيد و در حدود 54000 مجروح و در حدود 4000 نفر مفقود الاثربود http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=13947 و سهم عراق 30000 كشته و 70000 زخمي و حدود 3000 نفر اسير بود http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=5389 2 - آمريكا سياست مهار دوگانه را از ابتداي جنگ پيگيري مي كرد و سعي داشت عراق و ايران درگير نبرد فرسايشي شوند و هر دو كشور ضعيف و بي خطر شوند . علت اينكه عراق مدام تقويت مي شد وضعيت آفندي و پيروزي هاي مداوم ايران بود كه به مدد بسيج مردمي و روحيه اسلامي و انقلابي و شهادت طلبي آنها انجام مي شد كه اين نقطه قوت نيز در سالهاي پاياني جنگ به سبب كمبود تجهيزات و امكانات ايران و بسيج سراسري در عراق از دست رفت . به گفته فرماندهان ايراني عراق هميشه يك سوم نيروي اضافي نسبت به ايران داشت و هرجا ايران حمله مي كرد از همان نيروي ذخيره جهت عقب راندن ايران استفاده مي كرد . در مقطعي از جنگ آمريكا به اين نتيجه رسيد كه از طرف پيروز احتمالي جنگ جهت منافع بعدي حمايت كند كه نتيجه آن سياست ماجراي مك فارلين بود و انجام معاملاتي به بهانه آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان در دستور كار قرار گرفت و يكي از علل شكست آن ارسال تسليحات با علاپم ساخت اسراپيل به ايران بود كه دو محموله از اين تسليحات پس از شناسايي از فرودگاه تبريز برگشت داده شد . در خصوص دردسرهاي فراوان ايران براي تهيه اسلحه غير ساخت اسراپيل مي توانيد به لينك زير مراجعه كنيد : http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=1374 3 - تغيير سمت حمله از جنوب به شمال عراق به دليل برتري بسيار بالاي عراق در كميت و كيفت تجهيزات زرهي و به دليل محيط عملياتي منطقه جنوب اجتناب ناپذير بود ولي با توجه به ارزش كمتر مناطق كوهستاني شمالغرب براي عراق نسبت به مناطق نفت خيز جنوب و همين طور دست باز عراق در بمباران هاي شيميايي از اين تهديد به عنوان فرصتي جهت باز پسگيري جنوب در شرايط كمبود نيرو در جنوب استفاده شد 4 - نقش مستقيم آمريكا و شوروي در دوران آخر جنگ كاملا محرز است در همين سايت خواندم شوروي سابق حدود ده لشكر از نيرو هايش را به مرز ايران فرستاده بود به طوري ايران مجبور به انجام مانور در منطقه شمال شد و همچنين آمريكا با تهديد و جنگ محدود از سمت خليج فارس بخشي از توان ايران را درگير كرد و تمام اينها براي وادار كردن ايران به پذيرش پايان جنگ بود 5 - آمريكا حتي در سقوط فاو نقش مستقيم داشت و بخشي از حملات به نيرو هاي ايراني از طريق بالگردهاي آمريكايي انجام شد 6 - علت به قول دوستان تعلل ايران در پذيرش قطعنامه اين بود كه ايران مي گفت اول متجاوز شناسايي شود و غرامت بدهد سپس من خاك عراق را ترك مي كنم ولي آنها مي گفتند اول برو بيرون بعد بقيه قطعنامه و نتيجه آن هم همين وضعي است كه الان شاهديم كويت بيشتر غرامتش را گرفت و ما فقط يك گزارش دبير كل را داريم كه حتي سر آن يك جلسه شوراي امنيت كه منجر به قطعنامه پرداخت غرامت شود تشكيل نشده است
  7. [quote][quote]چرا ما باید مدام به فکر جنگ با امریکا باشیم جنگی نا برابر که نتیجه اش نابودیه زیر ساخت هایه ایرانه و رنج مردم این همه جنگ طلبی و مبارز طلبیدن تا به کجا تا به کی؟ [/quote] کاملا باهات موافقم و معتقدم که هیچ سودی جز ویرانی برای ما نداره چون گرچه امریکا هم تلفات میده ولی در اصل ما ضربه میخوریم چون جنگ احتمالی تو کشور ماست وپایکاه های امریکایی تو کشور های عربی هستن و اگه اونا ضربه بخورن در حقیقت عرب ها خوردن ودوستان اصرار دارن که فلان حزب لبنان که هرچند موافق ایرانه توانایی مبارزه با اسرائیل رو داره که خیلی ابلهانست[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي هيچ كس دنبال جنگ نيست اما فكر مي كنيد اگر ما به جنگ با آمريكا فكر نكنيم آنها هم فكر نخواهند كرد ؟ تاريخ پر است از ماجراي كشورهايي كه به جنگ فكر نمي كردند و ناگهان خود را وسط معركه جنگ ديدند . بحث اصلي منافع هر كشور هست . آمريكا هرجا منافعش اقتضا كند دخالت مي كند با دليل يا بي دليل با مجوز يا بي مجوز . گرانادا چقدر به جنگ با آمريكا فكر مي كرد ؟ پاناما چقدر ؟ ولي هردو اشغال شدند كسي هم ككش نگزيد . اما وقتي جنگ با ايران مطرح مي شود هزاران هزار محاسبه بايد مدام به روز شوند و حساب هزينه و فايده از نو بشود و متخصصين استراتژي و تپوري بازي ها بايد دوباره شبيه سازي هايشان را انجام دهند تا دست آخر به اين نتيجه برسند كه فعلا جنگ با ايران ممكن نيست . عراق و افغانستان دو نمونه جنگهاي جديد آمريكا هستند هر دو نابود شدند ولي آخرش چه عايد آمريكا شد . اقتصادي ورشكسته و درب و داغان كه رپيس جمهورش با شعار خروج از عراق و افغانستان بر رقيب پيروز شد . آنها دوست دارند ولي فعلا توانش را ندارند . تا بعد از اين هم خدا بزرگ است .
  8. [quote]ضمن تشکر از جناب zed که به موارد خوبی اشاره فرمودن، در جواب فرمایششون باید عرض کنم که : [quote]فقط مانده بود سربازان كويتي در كنار سربازان عراقي وارد نبرد شوند كه بنابر قاعده مورچه چيه كه فانسخه هم ببنده امكان پذير نبود .[/quote] اتفاقاً جناب zed عزیز. همین کار رو هم کردن! یعنی کویت نه تنها به جای عراق نفت صادر کرد، پولشو هم دودستی تقدیم ایشون کرد و جزایرش رو در اختیار عراق قرار داد و بسیاری موارد دیگه، بلکه حتی به جبهه های عراقی نیز سرباز کویتی تقدیم نمود!! همون طور که قبلاً هم عرض کرده بودم، فقط در جریان فتح خرمشهر، ما از 18 کشور اسیر داشتیم. قبلاً لیستشون رو تو سایت نوشته بودم که برای جلوگیری از تکرارش، لینکش رو خدمت دوستان ارائه می کنم تا ببینیم که آیا کشورهای همسایه، جزو کشورهای متخاصم و طرف جنگ به حساب می اومدن یا خیر!! http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&p=9852#9852 البته در آخر ماجرا، صدام حسابی از خجالت شیوخ دراومد و مزد زحماتی که کشیدن رو پرداخت نمود!!![/quote] با سلام خدمت دوستان گرامي با تشكر از مصطفي عزيز پس اين دفعه مورچه فانسخه هم بست ؟!! البته در نهايت بايد گفت كه هيچكدام از ما در كوران تصميم گيري هاي مهم آن زمان قرار نداشتيم و قضاوت خود را پس از پايان ماجرا انجام مي دهيم و به مصداق معما چو حل گشت آسان شود عمل مي كنيم . بله تاريخ مملو از تصميمات درست و نادرستي است كه سرنوشت جنگها را عوض مي كند . در همين سريال مختارنامه ديديم اگر ابراهيم بن مالك اشتر نخعي از امر فرمانده اش سرپيچي نمي كرد و به موقع به كمك مختار مي آمد يا اگر بن شميت نسبت به كيسان ابو عمره ( همان كيان ايراني ) شك نمي كرد و دستور جنگ پياده را به ايرانيان نمي داد شايد اوضاع به نفع مختار و يارانش تمام مي شد
  9. [align=justify]امروز كه جمهوري اسلامي ايران به قدرت موشكي اول منطقه تبديل شده است، جزئيات اولين عمليات موشكي ايران در سال هاي دفاع مقدس كه حيرت جهانيان را بر انگيخت از زبان يكي از شاهدان عيني خواندني خواهد بود. اين شاهد امروز از اساتيد برجسته دانشگاه شهيد بهشتي است. اول وقت، جلسه مديران دانشگاه بهشتي بود.ساعت هفت صبح جلسه شروع شد. كارها مورد مشورت قرار گرفت. دستورهاى لازم داده شد. طبق برنامه بايد يك هفته در تهران مى‏ماندم و بعد دو هفته به منطقه مى‏رفتم، ولى منشى چند پيام از خلبان رستمى به من داد. مى‏خواستم به منزل بروم. ناگهان شنيدم يك ماشين از نيروى هوايى اجازه ورود به دانشگاه را دارد و با من كار دارند. فهميدم خلبان رستمى است. خبر داد: دشمن تصميم دارد تمام شهرها را بمباران كند. حتى هواپيماى دشمن به شهر مشهد رسيده است. ما هم ديگر هواپيماى مناسب براى جنگنده‏هاى جديد دشمن نداريم. ضدهوايى‏ها هم برد مناسب را نداشتند. بچه‏هاى جبهه به هواپيماى دشمن مى‏گفتند "ايران‏پيما" و به هواپيماهاى خودى مى‏گفتند "ميهن‏تور" به اين ترتيب تقريبا آسمان ايران بى‏دفاع بود. از همه بدتر، پديده جديد موشك باران تهران بود. مردم، خودجوش، شعار مى‏دادند: "موشك جواب موشك". اين خواست فطرى مردم بود. خلبان رستمى آمده بود كه گروهى آماده كند كه من هم جزو آن بودم تا به يك سايت موشكى برويم كه براى نمونه از قبل از انقلاب چند موشك خودكشش، "اسكاد B" در آن بود. اين موشك‏ها براى نمونه از طرف روس‏ها به ايران داده شده بود. و براى اينكه آمريكا از بى‏خطر بودن آن براى اسرائيل باخبر شود، چند نمونه هم به ايران دادند، آن هم از طريق معاهده نظامى "سنتو" تا آمريكا تحريك نشود. روس‏ها و آمريكايى‏ها به كشورهاى اقمارى خود، متعادل اسلحه مى‏فروختند و براى اينكه تعادل پيمان "ورشو" و "سنتو" به هم نخورد نمونه‏اى از سلاح‏هاى راهبردى را كه به كشورهاى اقمارى مى‏دادند به طرف مقابل هم مى‏دادند كه اربابان از وضع يكديگر و نوكرانشان آگاه باشند. حالا چند فروند موشك در يك سايت بود كه على‏القاعده قابل استفاده نبود خلبان رستمى آمده بود كه امشب مرا با خود برد. دو روز از خلبان رستمى فرصت خواستم كه كارهاى خود را در تهران رفع و رجوع كنم و خود را آماده كردم كه به مأموريت نامعلومى بروم و آن اولين پرتاب موشك به طرف دشمن (عراق) بود. يك نقشه از "سايت" يا محوطه نظامى مورد نظر به من دادند. ديگر چيزى از مأموريت خود نمى‏دانستم. آن روز غروب بايد با يك گروه به طرف "سايت" موشكى حركت مى‏كرديم. تنها توانستم از پدرم در كوچه خداحافظى كنم و زودتر از وقت مقرر، قبل از افطار به قرارگاه مورد نظر برسم. تقريبا تمام افراد گروه آمدند. افطارى خورديم و نماز خوانديم. يك معارفه كلى شد خلبان رستمى مسؤول گروه بود. خيلى منظم و مرتب همه سوار اتوبوس شديم. بيست نفر بوديم، و بايد در اتوبوس توجيه مى‏شديم. تقريبا نيمه‏هاى شب به همان قرارگاه خودمان رسيديم. يك ضرب به اتاق جنگ رفتيم. در اتاق جنگ ماكت منطقه جنگى قرار داشت و همه دور آن جمع شديم تا بفهميم چه كار بايد كرد. منطقه مأموريت ما خطوط شمالى جبهه بود، ولى نمى‏دانم چرا به محور ميانه آمديم. شايد بعضى از مهندسان در محور بودند كه بايد با هم آشنا مى‏شديم. نيمه شب به طرف "سايت" حركت كرديم. گروه ما خيلى كوچك شده بود. گروه‏هاى ديگر مأموريت ديگر داشتند. اكثر گروه ما مهندسى محاسبات پرتاب، الكترونيك و مكانيك بودند. چهار نفر ديگر كارگر فنى بودند، ولى ده تا مهندس را در كار عملى در جيب خود جا مى‏دادند. من هم نخودى بودم. چون رشته معمارى به درد پرتاب نمى‏خورد. خلبان رستمى هم مسوول گروه بود. همه نيروى داوطلب بوديم. تنها لباس او درجه نظامى داشت. بقيه ما لباس ساده بسيجى داشتيم. يكى از كرگران فنى به نام حاج‏آقا آل‏على خيلى شوخ و "آچار فرانسه" بود و در هيچ كار فنى، نمى‏ماند. لودر، جيپ، تانك، همه چيز تعمير مى‏كرد. بعضى از چيزها را سر هم كرده بود و ماشين مين‏كوب ساخته بود و لندرور "شنى‏دار" درست كرده بود. خيلى چيزهاى عجيب و غريب ديگر او در "مينى‏بوس" از طرح‏هاى خود صحبت مى‏كرد. ماجراى ساخت بولدزر او كه زير آب كار مى‏كرد جالب بود. يكى ديگر از بچه‏ها كه او هم كارگر فنى بود از ساخت هدايت امواج راديويى صحبت كرد. هواپيماى كوچك هدايت شونده، هدايت از دور جهت‏گراى توپخانه كه ديده‏بان، مستقيم لوله توپ را در جهت مناسب با امواج راديويى مستقر كند. بين راه يك ايستگاه صلواتى بود. تصميم داشتيم در آنجا استراحت كنيم و شام بخوريم كه همين كار را كرديم. بعد از اذان صبح، به طرف پايگاه راه افتاديم. هوا كم‏كم روشن مى‏شد. منطقه جالبى بود. پر از گوسفند. چند چوپان جوان دنبال ماشين مى‏ديدند. از پايگاه خبرى نبود. فقط چند آغل غار مانند ديدم كه احساس كردم بايد با تكنيك جديد، حفارى شده باشد، ولى پر از بز و گوسفند بود. اين منطقه در كنترل ارتش بود. از جبهه فاصله زيادى داشت. چون قبلاً ماكت منطقه را ديده بودم، تجسمى از وضع پايگاه داشتم. احتمالاً پس از پيچ تندى بايد به يك در بزرگى كه در دهانه يك دره بود وارد مى‏شديم. تقريبا حدسم درست بود. مردم بومى اينجا، لر و شيعه بودند. از لحاظ جغرافياى انسانى، منطقه امنى بود. مردم خيلى همكارى مى‏كردم. هيچ نفوذى و ستون پنجمى، اين دور و برها نمى‏توانست نفوذ كند. مردم عشاير اين منطقه خيلى هوشيار بودند. ناگهان يك در ورودى نظامى را كه استتار بود، مشاهده كرديم. خلبان رستمى با لباس رسمى به دژبانى رفت، ناگهان در كشويى باز شد و ما با مينى‏بوس وارد شديم. چند سرباز با تفنگ، پيش‏فنگ كردند. جورى سر و صدا راه انداختند كه ما همه ميخ شديم. مينى‏بوس درب و داغون ما وارد يك محوطه عظيم طبيعى شده بود كه كوه‏هاى اطراف آن، مانند محوطه قرارگاه توپخانه اصفهان بود. مكانى مثل يك كاسه كه دور و اطراف آن را كوه فرا گرفته و شيارهاى خوبى در هر قسمت از كوه‏ها به وجود آمده بود. داخل هر شيار تونلى زده بودند و تأسيساتى داير بود. هيچ ساختمان مصنوع بشر، در محوطه ديده نمى‏شد، مگر ورودى تونل‏ها. جلوى يكى از تونل‏ها ايستاديم. يك ستوان جلو آمد. خيلى رسمى و با جديت به خلبان رستمى سلام نظامى داد و با داد و بيداد گزارشى از وضع قرارگاه داد و خود را در خدمت اعلام كرد. ما هم با ساك‏هاى خود از مينى‏بوس پياده شديم. از لحاظ مكان‏يابى انگار طبيعت، اينجا را طراحى كرده بود كه يك كاسه تمام عيار باشد و خيلى از تأسيسات را در خود جا دهد. در اصفهان هم براى توپخانه از طريق پيمان "سنتو" چنين جايى پيدا شده بود. شايد از طريق ماهواره پيدا كردن يك چنين جاهايى آسان‏تر باشد، ولى از روى عكس هوايى هم مى‏توان چنين جواهرهايى را كشف كرد. چون دستور مستقيم از فرماندهى كل قوا بود ما را تحويل رفتند. معلوم بود هيچ آثارى از انقلاب و جنگ در اينجا وجود نداشت. همه افراد با وسواس اين منطقه را تميز نگه داشته بودند. همه سربازها و درجه‏داران منظم در جاى خود منتظر دستور بودند. خلبان رستمى از ستوان خواست كه به همه دستور آزاد بدهد. دستور داده شد. فقط يك خرده، پاها باز شد. هيچ فرق چندانى از نظر ما نكرد. ما نمى‏دانستيم چه كار كنيم. جو نظامى ما را گرفته بود. ما هم سيخ مقابل پرچم ايران كه جلوى دفتر كار قرار داشت، ايستاده بوديم، ولى در صف نبوديم. بالاخره وارد دفتر شديم و روى صندلى نشستيم. سريع به يك تونل عظيم رفتيم كه در آن يك "لانچر" خودكشش بود. مثل يك تريلر چندين چرخ كه روى آن يك موشك عظيم بود يا حداقل براى من كه اولين بار يك هيولا مى‏ديدم عظيم جلوه مى‏كرد. همه وسايل پرتاب داخل تريلر قرار داشت. سكو پرتاب روى تريلر قابل بالا و پايين كردن و تمام وسايل و محوطه تميز بود. جناب ستوان، يك دفترچه از تعميرات به عمل آمده روى موشك را به خلبان رستمى داد. معلوم شد چندين كارشناس از كشورهاى دوست عربى آمده و روى آن كار كرده‏اند، ولى نتوانسته‏اند كارى انجام دهند. اكثر كشورهاى عربى از بلوك شرق محسوب مى‏شدند و افراد متخصص آنان در شوروى آموزش ديده بودند. حالا نوبت ما بود كه وسايل مختلف را بازرسى و تعمير كنيم. هركس شروع كرد به "آزمايش" قسمت‏هاى مختلف هدايت و پرتاب موشك. كمترين خطايى باعث انفجار موشك در تونل مى‏شد. همه با سكوت و دقت شروع به كار كردند. محور كار، بيشتر در زمينه ابزار الكترونيكى بود. بعد از چند ساعت كار، قسمت‏هايى از "لانچر" جدا شد و در كف تونل قرار گرفت. من هم با چند سرباز مشغول نقشه‏بردارى از داخل تونل شدم تا نقشه كامل محوطه را تهيه كنم. همه كار مى‏كردند، محوطه بر خلاف قبل شلوغ پلوغ شد. همه چيز "آزمايش" و وسايلى كه بايد از عقبه مى‏آمد فهرست شد. داخل تونل اصلاً نفهميديم كه شب شد. اذان مغرب، ما را هوشيار كرد. اكثر بچه‏ها دست از كار كشيدند. بعد از نماز ما هم افطارى خورديم. در ماه رمضان هم شام مى‏خورديم، هم افطار و هم سحرى. چون مسافر بوديم بقيه صبحانه و ناهار هم جاى خود برقرار بود. بعضى اوقات عصرانه هم مى‏خورديم! پس از دو ساعت استراحت هم مشغول به كار شدند. در همين وقت خلبان رستمى وارد تونل شد و مرا صدا كرد. گفت: بى‏سيم تو را مى‏خواهد. بايد به ماموريت ديگرى مى‏رفتم. رفتم و بعد از چند روز با لباس خاكى و بدن عرق كرده و خاك گرفته دوباره به دروازه پايگاه وارد شدم. دژبان در را باز كرد و سلام نظامى داد. در تونل را يك سرباز باز كرد و ما هم وارد تونل شديم. وضع عجيب و غريبى بود. بچه‏ها به حدى شبانه‏روزى كار كرده بودند كه وضع آن‏ها هم از من بهتر نبود: خاكى، عرق كرده و خسته. با كمال تعجب، جناب سروان هم هم‏رنگ جماعت شده بود؛ كلاه نداشت و با دمپايى اين ور و آن‏ور مى‏رفت. خلاصه بچه‏هاى بسيج اين جماعت ارتشى را خراب كرده و آن‏ها را از ريخت و قيافه انداخته بودند. اما در عوض آن‏ها همه دست به آچار بودند. قيافه همه خسته نشان مى‏داد، ولى همه خوشحال بودند. براى اينكه اولين بار بود كه تمام دستگاه‏هاى الكترونيك را تعمير كرده بودند. قبلاً چند ماه، كارشناسان خارجى روى آن كار كرده بودند، ولى نتوانسته بودند آن را راه بيندازند. دو نفر از بچه‏هاى الكترونيك بر سر محاسبه پرتاب و برد موشك بر سر "تانژانت" و "كتانژانت" دعوا داشتند. يكى مى‏گفت بايد با "tg" پرتاب شود و ديگرى مى‏گفت بايد با "cotg" پرتاب شود. ما كه چيزى نمى‏فهميديم. كلى محاسبات جلوى آن‏ها بود. كنار "لانچر" سفره انداخته بودند و بساط چاى هم برقرار بود. من هم بى‏نصيب نماندم. اگر وضع "تانژانت و كتانژانت" مشخص مى‏شد، سكوى پرتاب "لانچر" را بيرون مى‏برديم. طبق محاسبات اين موشك به پايتخت دشمن نمى‏رسيد. تمام محاسبات را با آخرين برد موشك به يك محوطه صنايع "ش.م.ه" دشمن كه نزديك پايتخت بود، متمركز كردند. به سختى سيصد كيلومتر را در حافظه كامپيوتر موشك ثبت كردند. اين مجموعه را كشورهاى غربى در اختيار دشمن قرار داده بودند و تقريبا در كشورهاى جهان سومى استثنايى بود. حال همه چشم‏ها به ما دوخته شده بود. مخصوصا اينكه اين مجمع صنايع نظامى در سى كيلومترى پايتخت عراق مستقر بود. همه در رويا خود را موفق مى‏ديديم، ولى دعوا روى محاسبات پرتاب و همچنين تغييرات اين چند روزه چندان قابل اطمينان نبود. شايد هم موشك در همين جا منفجر مى‏شد و همه پودر مى‏شديم. در هر صورت همه فعاليت خود را كردند. بالاخره حاج آل على پشت "لانچر" خودكششى نشست. مثل يك تريلر بزرگ بود و موشك پشت آن سوار بود. بايد آن را به محوطه مى‏رسانديم. غار، بيش از يك در كشويى آهنى ضدانفجار نداشت. آل على پشت فرمان نشست. استارت زد. دود غليظى فضا را فرا گرفت و موتور با هيبت غول‏آسايى، نعره مى‏كشيد. در كشويى باز شد. على آقا، متخصص در ماشين‏آلات سنگين بود. ديپلم داشت، ولى در كار عملى حرف نداشت. ماشين را در دنده يك گذاشت ولى صداى عجيب و غريبى از گيربكس به گوش مى‏رسيد. زود ماشين را خاموش كرد. گفت گيربكس دستكارى شده است. جناب سروان با تعجب گفت يقينا كار كارشناسان كشورهاى دوست عربى است كه نه تنها وسايل الكترونيك را دستكارى مى‏كردند بلكه به گيربكس آسيب زده‏اند. بچه‏ها تصميم گرفتند اين غول را هول بدهند و يك تراكتور هم آن را بكشد تا بتوانيم به محوطه برسيم. همه دست به كار شدند. سيم بكسل، تراكتور، همه سربازها و افسرها براى كشيدن "لانچر" به محوطه بسيج شدند، حتى نگهبان‏ها. موج شعار "موشك جواب موشك" همه را فرا گرفته بود. سعى عجيبى بود. اين غول بى‏شاخ و دم راه افتاد. على آقا يا همان آل على، پشت فرمان بود. غول به نزديكى در غار رسيد. هر چه به در نزديك‏تر مى‏شد، تعجب همه بيشتر مى‏شد. با كمال تعجب "لانچر" به درگير كرد. لانچر حدود ده سانتى‏متر بزرگ‏تر از در غار بود. هيچ‏كس نمى‏دانست اين غول از چه درى وارد غار شده كه حالا بيرون نمى‏رود. همه چشم‏ها به طرف من دوخته شد. من هم هر چه نقشه سايت، عكس هوايى و برداشت خود را از اين مجموعه نگاه مى‏كردم، چيزى غير از در غار به نظرم نمى‏رسيد. همه در ناباورى و يأس قرار گرفتند، ولى نمى‏دانستيم راز اين كار چيست. از جناب سروان كه قبل از انقلاب در اينجا گروهبان بود، خواستم چيزى بگويد. چيزى نداشت، فقط گفت ايرانى‏ها حق داخل شدن به اينجا را نداشتند، مگر چند نفر محدود كه آن‏ها هم بعد از انقلاب فرار كرده‏اند. از او خواهش كردم هر چيزى كه يادش مى‏آيد بگويد. رفتيم قسمت‏هاى ديگر غار را سر زديم، ولى هر راهرويى كوچكتر بود. اولين كارى كه كردم، فرض كردم از همين در كه تنها در غار بود اگر موشك شليك شود چه مى‏شود. ديدم هيچ، اگر از اين محوطه كوچك موشك پرتاب شود، يقينا محوطه آسيب سختى مى‏بيند. حداقل فضايى كه ما براى پرتاب نياز داشتيم، دو برابر محوطه‏اى بو دكه تمام درهاى غار به آن باز مى‏شد. پس اين در براى پرتاب موشك و احتمالاً ورود موشك به كار نرفته است. پس اين غول چگونه وارد غار شده است؟ همه شروع كردند به گشتن تا اينكه كليدى، چيزى، ابزارى، يا اتاق فرمانى پيدا شود تا قسمتى از ديواره غار از جاى خود حركت كند. هر چه مى‏گشتيم، مأيوس‏تر مى‏شديم. ديگر نيمه‏هاى شب شده بود. "لانچر" جلو آمده بود و جاى خواب بچه‏ها را كه چند شب آنجا خوابيده بودند گرفته بود. خواستند جاى تميز ديگرى پيدا كنند اما همه جا پر از روغن، ابزار و خلاصه كثيف بود و كسى هم حال تميز كردن نداشت. حتى سربازها هم "دمغ" بودند. لباس همه كثيف شده بود. هنوز دود كاميون يا لانچر از محوطه غار كاملا خارج نشده بود. بعيد بود كه آمريكايى‏ها اين قدر بى‏سليقه باشند كه كاميون را داخل غار روشن كنند. پس كليد كار كجاست؟ حاج آل على، ناگهان بلند به همه گفت: مردم مى‏گويند "موشك جواب موشك" شما كارى نكنيد كه اين شعار تبديل شود به "پوشك جواب موشك". همه بى‏اختيار خنديدند. تصميم گرفتيم شب استراحت كنيم و در روز از بالاى كوه و محوطه و از داخل جستجو را ادامه دهيم. يك قسمتى از غار كه شبكه فلزى داشت، قابل تميز كردن بود. بچه‏ها مشغول تميز كردن شدند تا حداقل كمى استراحت كنند.حالت "خوف و رجا" بود. بچه با شلنگ آب قسمت فلزى را شستند و سريع آنجا را تميز كردند. همه كار مى‏كردند. سربازها رفتند و در آسايشگاه خود و افراد اعزامى خلبان رستمى در سايت كنار موشك خوابيدند. كيسه خواب، پتو، همه چيز آماده شد. همه دراز كشيدند ولى كسى خوابش نمى‏برد. بوى خاصى پس از شستشو در محوطه پيچيد. مثل بوى پشم گوسفند بود. تصميم گرفتيم آن شب تمام چراغ‏ها را خاموش كنيم تا شايد بتوانيم بخوابيم. در آهنى غار هم باز بود و سر موشك خارج از غار. اين بدترين حالت بود، چون اگر يك بمباران انجام ميشد، موشك منفجر مى‏شد. از همه بدتر اينكه تراكتور بيرون بود و نمى‏توانستيم كاميون حامل موشك را به داخل بكشيم. تاكنون اين منطقه مورد تهاجم قرار نگرفته بود؛ ولى معلوم نبود امشب "بز نياوريم." تجسم انفجار اين موشك داخل غار باعث شد دوباره همه بلند شوند. هر چه زور زديم كاميون تكان نخورد. دنبال جايى مى‏گشيم كه طناب را به آن ببنديم و با قرقره آن را بكشم. هيچ جاى مناسبى در غار پيدا نشد كه قرقره را به آن نصب كنيم. ناگهان يكى از بچه‏ها كه پتوى خود را روى يك دسته فلزى انداخت بود آن را به همه نشان داد، شايد فرجى باشد. پتو را كنار زديم. دوباره بچه‏ها كيسه خواب و ديگر وسايل خواب خود را از كف فلزى برداشتند و آماده شدند كه طناب را به كمك چند قرقره بكشند. خوشبختانه قسمت فلزى كف غار حالت شيار و شبكه‏اى داشت و انسان روى آن سر نمى‏خورد؛ ولى قسمت‏هاى ديگر همه صاف و صيقلى بود. طناب به آرامى محكم شد و حالت كشش پيدا كرد. كاميون با موشك آرام، آرام راه افتاد. طناب از سيم بكسل بهتر بود؛ چون اگر پاره مى‏شد، حداقل جرقه يا ضربه‏اى به موشك اصابت نمى‏كرد؛ چون با هر ضربه، فاجعه‏اى رخ مى‏داد. فكر انفجار موشك ذهن همه را مشغول مى‏كرد. كاميون چند سانتى‏متر راه نيفتاده بود كه ناگهان صداى مهيبى همه جا را فرا گرفت. صداى يا الله، يا على، يا ابوالفضل بلند بود و خلاصه هر كس به كسى متوسل مى‏شد. صدا همه غار را فرا گرفت. نفهميدم‏چى شد. در يك لحظه همه خود را در زمين و هوا ديديم. نفهميديم كه انفجار بود يا چيز ديگر. موشك منفجر شده بود؟ طناب هم اگر پاره مى‏شد، اين قدر سر و صدا نداشت. خلاصه بعد از چند ثانيه كه براى ما چند ساعت طول كشيد - و شايد در همان چند لحظه تمام خاطرات زندگى براى هركس دوره شد - ما به زمين افتاديم و روى هم در غلتيديم. همه جا تاريك شد. تنها، نورى از محوطه به داخل غار مى‏تابيد. سكوت و سكون همه جا را فرا گرفت. فقط ناله بعضى از دوستان به گوش مى‏رسيد. نمى‏دانستيم چه اتفاقى افتاده است. سربازان كه در آسايشگاه بودند با صداى مهيبى كه شنيده شد به طرف غار آمدند. هركس چراغ قوه‏اى داشت. نمى‏دانستيم مرده‏ايم يا زنده؛ ولى درد، به ما فهماند كه زنده‏ايم. پاى چوبى من درآمده بود و نمى‏دانستم كجا افتاده و حتى خودم كجا هستم. بوى تعفن خاصى به مشام مى‏رسيد. ناگهان احساس كردم تعداد زيادى گاو و گوسفند نعره زنان در حال فرارند. نمى‏دانم رويا بود يا نه؛ ولى بوى پشكل و پشم مشام ما را مى‏آزرد. آرام آرام يكديگر را صدا كرديم. يكى از سربازان فيوزهاى برق را دوباره راه انداخت. چراغ‏ها و پروژكتورها روشن شدند. خودمان را در وضع عجيبى ديديم. موشك در آرامش خوابيده بود؛ ولى بچه‏ها در گودالى افتاده بودند كه در انتهاى آن صداى گاو و گوسفند به گوش مى‏رسيد. همه ما را بالا آوردند. پاى چوبى من هم پيدا شد. هنوز سر و وضع خود را تميز نكرده بوديم كه ناگهان همه تكبير گفتند، سربازها كه خيلى جوان بودند پايكوبى مى‏كردند. غلغله‏اى بود. تازه فهميديم چى شده بود. با خدا باش، خدا با توست. دستگيره‏اى كه طناب به آن وصل شده بود در واقع اهرم يك "رمپ" فلزى بود كه وصل مى‏شد به يك تونل با پيچ سى درجه كه از آن تونل موشك‏ها را وارد غار اصلى يا "شيلتر" مى‏كردند. انتهاى غار بعد از پيچ هم يك در فلزى داشت، كه بعد از انقلاب از تورفتگى آن براى آغل گوسفندان استفاده مى‏كردند و آن طرف كوه بود. به عبارتى موشك از خارج محوطه آن طرف كوه وارد مى‏شد و از رمپ بالا مى‏آمد و در ايستگاه نگهدارى مى‏شد و از در جلو افراد و وسايل تعمير و نگهدارى را وارد مى‏كردند؛ چون ورود موشك‏ها يك بار انجام شده و ديگر خارج نشده بود، ورودى اصلى بعدها توسط چوپان‏ها كور شده بود. مخصوصا بعد از انقلاب كه بيشتر جنبه نگهدارى موشك براى ارتش مطرح بود تا استفاده از آن. حالا اين راه كشف شده بود. متأسفانه آنهايى كه فرار كرده بودند تمام نقشه‏هاى مجموعه را منهدم كرده يا با خود برده بودند. خوشبختانه با اين عمل، حداقل پنج فروند موشك آماده مى‏شد كه از اين محوطه خارج شود و شايد هم مى‏توانستيم آن‏ها را شليك كنيم. ديگر كسى خوابش نمى‏برد. همه گروه مجبور بوديم حمام برويم. سربازها با جان و دل به ما خدمت مى‏كردند. آن‏ها شروع كردند به تميز كردن "رمپ" و رسيدن به در فلزى، كه گوسفندها از آن فرار كرده بودند و چوپان‏ها در دل شب دنبال آن‏ها مى‏گشتند. تصميم داشتيم كه وقتى هوا روشن شد در فلزى را باز كرده و محوطه را تميز كنيم. ما هم آن شب را در آسايشگاه خوابيديم. جناب سروان با سربازانش محوطه كار را تميز كردند. به حدى هيجان‏زده بودم كه با تمام خستگى صبح سحر آماده كار شدم. سحرى و صبحانه به هم وصل شد. هوا كه روشن شد با يك موتور سوار حركت كردم كه ورودى‏هاى خارج از محوطه را بازرسى كنم. عملاً براى شناسايى كامل ورودى، من مشغول هماهنگى شدم. كارها را تقسيم كردم. عده‏اى از داخل مشغول تميز كردن شدند، من هم از بيرون مشغول شناسايى شدم. يكى از ورودى‏ها از ديواره سنگى پر شده بود. معلوم بود چوپانان محلى براى اينكه ورودى را تا مرز در فلزى براى گوسفندان قابل استفاده كنند، يك ديواره سنگى جلوى غار كشيده‏اند و يك ورودى كوچك براى گوسفندان ايجاد كرده بودند. عملاً بعد از انقلاب محوطه بيرون بى‏استفاده افتاده بود و ارتش بيشتر از داخل پايگاه محافظت مى‏كرد. مردم هم احساس مى‏كردند تا در ورودى كه از جنس فلز بود براى استفاده شخصى اشكالى ندارد. وقتى به آغل گوسفندان يا به عبارتى ورودى اصلى غار رسيدم، هنوز خيلى از گوسفندان پراكنده و چوپانان با سختى دنبال آن‏ها بودند. شايد همين حالت گوسفنددارى بود كه دشمن احساس مى‏كرد اين پايگاه تخليه شده است و به آن كارى نداشت. نفوذ ستون پنجم هم به اين ارتفاعات سخت بود. تازه مردم بومى اينجا با ما بودند و سخت از اطراف محافظت مى‏كردند. مى‏دانستند امنيت پايگاه براى آن‏ها هم مهم است. مسوولان پايگاه هم فقط از داخل محافظت مى‏كردند و نيازى به بيرون نبود. اصلاً فكر نمى‏كردند ماشين‏آلات سنگين مثل "لانچر" بايد از اين قسمت حركت كند. وقتى وارد غار شديم با چراغ قوه اطراف را نگاه كرديم. حدود دو متر كف غار از كود گوسفندان بالا آمده بود. خيلى كثيف و تاريك بود و بوى مشمئزكننده‏اى به مشام مى‏رسيد. تا ساق پا در كف فرو مى‏رفتيم. پس از گذشت حدود بيست متر با يك پيچ نزديك به سى درجه به در فلزى رسيديم. در قابل باز شدن نبود. بايد از كف خاكبردارى مى‏شد و تقريبا حجم آن هم زياد بود. همين وقت خلبان رستمى با جناب سروان با عده‏اى از افراد در يك وانت به ما رسيدند. به خلبان رستمى طرح خود را گفتم. سريع دو دستگاه لودر آوردند. طبق نقشه‏اى كه سريع براى آنها كشيديم، يك لودر در قسمت مناسبى از كوه، مشغول كندن آغل براى گوسفندان شد و لودر ديگر به جان ديوار تيغه‏اى و كف غار افتاد كه مملو از پشكل بود. عده‏اى ديگر هم از داخل، محوطه را تميز مى‏كردند. تا عصر يك نفس كار شد. حداقل گوسفندها، خانه جديد پيدا كردند. چوپان‏ها هم راضى بودند. ما هم شروع كرديم به تعمير سيستم‏هاى برق و تأسيسات حركتى كه با سيم بكسل بود. نزديك‏هاى غروب پس از روغن‏كارى "وينچ" و درها سيستم برقى را راه انداختيم. در زوزه‏كشان باز شد. محوطه داخل غار با آن طرف كوه ارتباط برقرار كرد. ديگر نياز نبود مسافت پانصد متر را دور بزنيم و به داخل پايگاه برويم. از اين راه راحت اياب و ذهاب مى‏كرديم. همه چيز براى بيرون آوردن موشك آماده شد. فقط مشكل دنده‏هاى موتور بود كه بتواند روى پاى خود بيرون بيايد. از آل على هم خبرى نبود. از ديشب تا كنون از او خبرى نبود. تصميم گرفتم با تمام نيروى انسانى و به كمك چند وانت "لانچر" را به بيرون بكشيم. تقريبا كار خطرناكى بود؛ چون اگر يك سيم بكسل پاره مى‏شد يا حركت اصطكاكى پيش مى‏آمد، احتمال انفجار موشك خيلى زياد بود. منتظر تاريكى شب شديم كه در پوشش شب اين كار انجام شد. شايد ماهواره دشمن به اين منطقه حساس شده باشد و يا پروازهاى شناسايى، مشكلاتى براى ما ايجاد كنند. در هر صورت، لانچر بايد از يك تونل يا چند پيچ حدود سى درجه عبور مى‏كرد. اين پيچ و خم‏ها براى آن بود كه اگر در جلوى در غار انفجارى به وجود آيد، موج به داخل غار نفوذ نكند. عده‏اى از افراد روزه بودند و افطار كردند. ما هم به آن‏ها كمك كرديم. بعد از نماز جماعت كار ما شروع شد. همه زير لب دعاهايى را كه مى‏دانستند زمزمه مى‏كردند و كار در سكوت انجام مى‏شد. بايد كار با حوصله و دقت انجام مى‏گرفت. مجبور بوديم موتور را روشن كنيم كه بوستر ترمز در سرازيرى رمپ كمك كند. سكوت محوطه با دود غليظ و سر و صداى موتور و اگزوز شكسته شد. عده‏اى هول مى‏دادند و يك وانت هم مى‏كشيد. لانچر آرام آرام راه افتاد. الحمدلله ترمزها، خوب كار مى‏كردند. با هزار بدبختى لانچر از رمپ سرازير شد و پايين آن آرام گرفت. سريع موتور را خاموش كردند؛ چون دود همه را خفه مى‏كرد. هواكش‏ها كار نمى‏كردند. ما هم وقت تعمير آن‏ها را نداشتيم. بايد با دست و وانت، موشك را مى‏كشيديم. حدود دو ساعت طول كشيد تا ما به اولين پيچ تونل رسيديم؛ چون اگر عجله مى‏كرديم و بدنه موشك به جايى مى‏خورد، كار همه ساخته بود. حالا اگر به بيرون محوطه مى‏رفتيم تازه بايد آن را به يك فضاى مسطح مى‏برديم تا شليك انجام شود. همه خسته شده و حالت عصبى پيدا كرده بودند. دوباره دستور استراحت داده شد. كار خطرناكى بود. در وقت استراحت در محوطه بيرون پايگاه تجمع كرديم. براى احتياط چند موتور سوار مسلح گشت مى‏زدند تا از خطر احتمالى پايگاه را محفوظ دارند. اين اولين ارتباط داخل و خارج پايگاه بود و نفرات ما براى گشت‏زنى كم بود. بچه‏ها بيرون نشسته بودند. معلوم نبود اين همه زحمت به نتيجه برسد يا نه؛ ولى كسى به روى خودش نمى‏آورد. بايد اين قدم اول برداشته مى‏شد تا مراحل بعدى طى مى‏شد. زير آسمان پرستاره بودن و چاى داغ، ما را از حال و هواى جنگ دور كرده بود و هر كس چيزى مى‏گفت و بقيه مى‏خنديدند. در همين اوقات، چراغ يك ماشين از پايين دره ديده شد كه به بالا مى‏آيد. بچه‏ها در قسمت‏هاى مختلف جاده موضع گرفتند. آخر اين وقت شب اياب و ذهاب خطرناك بود. ستون پنجم هم مى‏دانست كه با چراغ روشن نيايد؛ اما شايد كلكى در كار باشد. چراغ قوه‏ها هم خاموش شد و منتظر مانديم. چند پيچ ديگر مانده بود كه چند نفر از بچه‏ها جلو رفتند تا ماشين از آن‏ها رد شود و آن‏ها از پشت و ما هم از جلو ماشين را محاصره كنيم. تقريبا ماشين به ده مترى ما رسيد. يكى از سربازان با صداى مهيبى "ايست" داد. يك نفر هم كنار جاده به طرف ماشين "قراول" رفت. از عقب هم به او ايست دادند. راننده فهميد از چند طرف محاصره است. كاملاً غافلگير شد. سكوت همه جا را فرا گرفت. دستور داده شد كه راننده پياده شود. ظاهرا كس ديگرى با او نبود. يك نفر با چراغ قوه و اسلحه به طرف او رفت. وقتى نور به صورت راننده افتاد، بنده خدا زبانش بند آمده بود و او كسى جز حاج آل على نبود. فكر كرد پايگاه دست دشمن افتاده است. بعد از احوال‏پرسى، به او يك ليوان چاى دادند. گفت: اينجا چه كار مى‏كنيد؟ و چرا اين بساط را پهن كرديد؟ وقتى ماجرا را فهميد كه لانچر تقريبا اول تونل است و تا آنجا را كشيديم، گفت سريع دست به كار شويد. من از كارخانه تراكتورسازى تبريز نمونه‏هايى را پيدا كرده‏ام كه ان‏شاءالله به كار ما بيايد. بنده خدا معلوم بود بدون خواب، يك نفس در كار بوده و خود را به ما رسانده است. همه سريع به طرف لانچر رفتند. جا خيلى تنگ بود. نه مى‏توانستيم عقب برويم و نه جلو. خلاصه، گيربكس را پايين آوردند و دوباره جا زدند و موتور را روشن كردند. تقريبا نيمه‏هاى شب كار تمام شد. دود غليظى در تونل پيچيد. همه از دور و بر "لانچر" فاصله گرفتند. فقط آل‏على پشت فرمان نشسته بود. دنده ماشين به سختى با صداى گوشخراشى جا رفت. لانچر روى پاى خودش حركت مى‏كرد. با تمام دودى كه راه انداخته بود غرشكنان عقب مى‏رفت؛ چون بايد از "رمپ" پايين مى‏آمديم، لازم بود همين طور عقب عقب از تونل خارج شويم. سعى مى‏كرديم با پروژكتورهاى سيار آل على را هدايت كنيم. بعضى از بچه‏ها ماسك ضدگاز زدند. بعد از حدود نيم ساعت لانچر با ته از غار بيرون آمد. همه تكبير گفتند. بيچاره آل على عين زغالى‏ها شده بود. خلبان رستمى روى موتور به او گفت دنبالش بيايد. حالا لانچر با دنده دو حركت مى‏كرد. مثل يك كاميون معمولى قدرت "مانور" داشت. خيلى سريع به يك محوطه باز رسيديم. جهت كلى موشك رو به هدفى بود كه از پيش تعيين شده بود. حالا بچه‏هاى الكترونيك مشغول به كار شدند. همه چيز سريع پيش مى‏رفت. تصميم گرفتيم اول صبح عمليات را آغاز كنيم تا هوا روشن شود و بچه‏ها با دقت بيشتر بتوانند جهت‏يابى كنند. صبح چوپانان ديدند يك مجسمه ابوالهول جلوى آن‏ها سبز شده است. حتى گوسفندها هم "بر و بر" ما را نگاه مى‏كردند. همه آنها سحر به صحرا مى‏رفتند. هر چه نيرو داشتيم دور لانچر مستقر كرديم. يك تور استتار هم احتياطا روى آن انداختيم. چند ضدهوايى روى وانت گذاشتند و دور و اطراف گشت مى‏دادند. قبلاً خلبان رستمى با فرماندهى هماهنگ كرده بود كه نيروهاى نفوذى ما در نزديكى هدف مستقر شوند و ما را از اصابت موشك باخبر كنند. تهران هم در انتظار بود. هدف هم مهم بود: زرادخانه "ش.م.ر". فقط صداى قلب خود را مى‏شنيديم و صداى بع بع گوسفندها را. بچه‏هاى الكترونيك روى كاغذها و اعداد و ارقام غرق بودند. زمان شليك فرا رسيد، شمارش معكوس شروع شد. ما هم سعى كرديم در خاكريزها و تپه‏ها خود را مستقر كنيم. به چوپان‏ها گفتيم كه خود و گوسفندها را حفظ كنند. هيچ بعيد نبود، موشك در جا منفجر شود. وقتى دستور آتش داده شد، صدا مهيبى با آتش زياد و گرد و خاك بسيار محوطه را فرا گرفت. ناخودآگاه همه سر خود را در دو دست گرفتيم و درازكش خوابيديم. نمى‏دانم چقدر طول كشيد؛ ولى احساس كرديم صداى موشك لحظه به لحظه از ما دورتر مى‏شود و در دود و گرد و غبار مى‏توانستيم آتش عقب آن را ببينيم. هركس دوربينى داشت، با آن نگاه مى‏كرد. موشك رفت؛ ولى كجا؟ همه منتظر خبر بوديم. بى‏سيم با "وزوز" زياد مشغول به كار بود. خبرها با رمز رد و بدل مى‏شد. حالا منتظر نيروهاى نفوذى خود در دل خاك دشمن بوديم. سريع لانچر را به داخل پايگاه آورديم. درها سريع بسته شد. نگهبان‏ها به سر پست خود رفتند و ما هم در اتاق بى‏سيم پايگاه مستقر شديم تا از نتيجه كار خود باخبر شويم. تقريبا نيم ساعت شد؛ ولى خبرى نشد. نيروهاى نفوذى ما، هيچ خبرى از موشك ندادند. كم كم اين احساس به ما دست داد كه شايد موشك فراركرده. با ايستگاه‏هاى ديگر خود در عمق خاك دشمن تماس گرفتيم، آن‏ها هم خبرى نداشتند. ديگر نااميد شده بوديم. معلوم نبود موشك كجا فرار كرده كه هيچ‏كس از آن خبر نداشت. بچه‏هاى الكترونيك باز هم شروع به دعوا كردند. يكى گفت چرا "تانژانت" نگذاشته، حالا ديدى چى شد؟ از خستگى همه خوابيديم. وضع همه درب و داغون بود. هر كس گوشه‏اى افتاد. ديگر اميد ما از اطلاع‏رسانى عوامل نفوذى در عمق خاك دشمن قطع شد. به غير از نگهبانان همه بيهوش شدند. چند روز كار طاقت‏فرسا و آخر هم هيچ. نزديك ظهر بود. در حالت خواب و بيدارى بوديم. ناگهان بلندگوى پايگاه صداى مارش نظامى را از راديوى ايران پخش كرد. هر وقت اين مارش زده مى‏شد و گوينده مى‏گفت "شنوندگان عزيز، شنوندگان عزيز" همه مى‏فهميديم عمليات پيروزمندانه‏اى رخ داده است؛ اما اين بار گوينده شورش را در آورده بود. هى مى‏گفت: "شنوندگان عزيز، شنوندگان عزيز"؛ ولى اصل خبر را نمى‏داد. تقريبا همه بيدار شديم؛ ولى حال بلند شدن نداشتيم. حتما خبر مهمى بود. معلوم بود پيروزى بزرگى است. ما كه شكست خورديم حداقل يك پيروزى بزرگ درد ما را كم مى‏كرد. همه زير پتو ول مى‏خورديم تا اين گوينده چيزى بگويد. جان ما را به لب رساند. بى‏سيم ما كه خفه شده بود و از ديده‏بان‏هاى نفوذى خودى خبرى نمى‏رسيد. تقريبا ارتباط ما قطع شده بود. فقط صداى راديو جاذبه داشت. ناگهان از راديو خبر رسيد كه ايران براى اولين بار موفق شد كه قلب پايتخت دشمن را هدف موشك قرار دهد! معلوم شد يك يگان موشكى ديگر به موازى ما وارد عمل شده بود و آن‏قدر خود را نزديك جبهه رسانده كه توانسته بود با دقت مركز حساس پايتخت را هدف بگيرد. دقت عمل فوق‏العاده بالا بود. يك موشك با دقت زايدالوصفى كه بايد از فن‏آورى بالايى برخوردار باشد، به بزرگ‏ترين و مرتفع‏ترين بانك در پايتخت دشمن اصابت كرده و آن را منهدم كرده بود. شايد بچه‏ها از قسمت‏هاى ديگر به فن‏آورى هدايت ليزرى دست يافته‏اند. همه از جا پريديم. تكبير گفتيم. مهم نبود ما باشيم يا ديگرى. مهم اين بود كه دشمن بازداشته شود تا با موشك به شهرهاى ما حمله نكند. معلوم بود، اينجا سر كار بوده‏ايم. بى‏انصاف‏ها نگفتند كه جاى ديگر اين فن‏آورى پيشرفته را در اختيار دارند و ما را اين قدر به دردسر انداختند. شايد هم ما براى رد گم كردن دشمن بايد فعال مى‏شديم تا جاى ديگر عمل كنند؛ ولى از مسوولان ستاد اين همه پيچيدگى و ضريب هوش بعيد بود، ولى حالا كه شد، ما هم اعتماد به نفس بيشترى به دست آورديم كه خلاصه تهران هم كارى كرد؛ چون در جبهه عملاً هر چه بود در خطوط اول بود و ستادهاى مركزى فقط هورا مى‏كشيدند و ما هم لنگ مى‏كرديم و اين بار برعكسش شد. بچه‏ها جاهاى خواب خود را جمع كردند. همه به هم تبريك مى‏گفتند. من به خلبان رستمى گفتم اگر اجازه بدهيد من به تهران بروم. تقريبا اكثر بچه‏ها مى‏خواستند برگردند. چند فروند موشك ديگر در پايگاه بود كه مى‏توانستند روى لانچر نصب كنند و براى كار ايذايى استفاده شود؛ ولى ديگر به ما نيازى نبود. تقريبا آماده شديم كه برگرديم. ناگهان بى‏سيم به صدا درآمد. بى‏سيم‏چى هاج و واج بود. گوشى را به خلبان رستمى داد. يكى از دوستان نزديك در تهران بود، به خلبان تبريك مى‏گفت. حتما درجه و ترفيع گرفته بود. شايد هم بچه‏اش دنيا آمده بود؛ ولى خانمش هفت‏ماهه بود! شايد بچه عجله داشت. ناگهان خلبان غش كرد! اين ديگر چه خوشى است كه خلبان غش كند؟ زبانش بند آمد. با "تته، پته" به ما گفت كه موشك ما تا پايتخت رفته و به بانك مركزى خورده است. ما به جاى غش كردن، عين مجسمه به همديگر نگاه مى‏كرديم. سكوت عجيبى بود. معلوم شد، موشك فرار كرده و از برد عادى خود حدود چهل كيلومتر بيشتر رفته است. حاج آل على با صداى بلند آيه 17 سوره انفال را خواند كه "خداوند تير را پرتاب كرد"، حالا بايد گفت كه: "خداوند موشك را پرتاب كرد نه شما". آرامش خاصى بر همه مستولى شد. احساس مى‏كردند همه چيزمان خدايى است، حتى شادى نمى‏كرديم. احساس مى‏كرديم آنقدر خدايى شده‏ايم كه به شادى نيازى نيست. همه با آرامش رفتيم كه دومين موشك را براى پرتاب آماده كنيم. بعد از مدتى به خودمان آمديم. كم‏كم، احساس قدرت مى‏كرديم. چهار فروند موشك ديگر داشتيم. دنياى سرمايه‏دارى و كمونيست‏ها هر دو به توافق رسيدند كه ايران را سخت محاصره اقتصادى كنند تا قطعنامه 598 را بپذيرد. ايران هم صفت دنياى سرمايه‏دارى را مى‏دانست كه طالب جنگ‏هاى كنترل شده و كوتاه مدت است نه جنگى كه پايان آن در دست آن‏ها نباشد. ايران مى‏خواست جنگ را طولانى كند و اين براى جهان سرمايه‏دارى كه در مناطق نفت‏خيز احتياج به كنترل داشت ضرر زيادى بود. كسى هم فكر نمى‏كرد ايران بتواند اين همه تحمل جنگ را داشته باشد و طولانى‏ترين جنگ معاصر را تحمل كند. با آنكه توان داشتيم كه موشك را به قيمت خوب از واسطه‏ها بخريم؛ ولى به ما نمى‏دادند. دنياى سرمايه‏دارى گونه‏اى است كه اگر پايش پيش بيايد براى پول به همه چيز خيانت مى‏كنند. به شرط آنكه اسمشان رد نشود. خيلى‏ها زيرآبى به ما خبر مى‏رساندند. همه چيز براى ما قابل استفاده بود. از موتور قايق‏هاى ورزشى تا موشك؛ اما پرتاب اولين موشك ايران باعث شد تا ولوله‏اى در غرب بيفتد و ايران توانست از تجربه مرد چهار زنه به خوبى استفاده كند. نقل است كه مردى چهار زن داشت. روزى همه زن‏ها دست به دست هم دادند و مرد بيچاره را محاصره اقتصادى كردند و از اتاق‏هاى خود بيرون كردند. مرد بيچاره شب در حياط خوابيد؛ ولى وقت سحر خود را به داخل حوض انداخت. چنان در حوض پريد كه صداى آب تا چند خانه آن طرف‏تر شنيده شد. زن‏هاى خانه هر كدام از پنجره اتاق به حياط نگاه كردند و ديدند مرد در حال آب تنى است. فكر كردند يكى از زن‏ها خيانت كرده و مرد را به اتاق راه داده است. لذا همه سعى كردند دل مرد را به دست بياورند و او را به اتاق خود بكشانند. حال پرتاب موشك چنان سر و صدايى ايجاد كرده بود كه همه فكر كردند قدرت جديدى به ما موشك داده است. همين امر باعث شد كه از بلوك‏هاى مختلف به ما موشك بدهند و ما هم به جاى ادامه ساخت شروع به خريد كرديم و اين امر باعث شد راحتى خريد را به سختى ساخت ترجيح دهيم. در هر صورت جنگ به مرحله جديدى رسيد و ما به موشك‏هاى متنوعى دست يافتيم. يقينا هم غرب سعى داشت فن‏آورى پيشرفته‏ترى را به دشمن بدهد، به ويژه تجهيزات خطرناك "ش.م.ر". منبع : خبرگزاري فارس[/align]
  10. با سلام خدمت همه دوستان گرامي انگليس و ناتو و دوستان فعلا ليبي را درست كنند سوريه پيش كش . بيچاره ژنرال عبدالفتاح يونس جانش را سر همين ناتواني و به دنبال آن بازي هاي پشت پرده حضرات با غذافي از دست داد . ضمنا جهت اطلاع عرض كنم چندي پيش به كارگران سوري در لبنان كه متوسط 1500 دلار حقوق مي گيرند پيشنهاد شده با 3000 دلار به سوريه برگردند و در تظاهرات عليه اسد شركت كنند . خلاصه اينكه اين امام زاده ها كور مي كنند كه شفا نمي دهند منتها بايد ديد كي سوري ها به اين نتيجه مي رسند . در خصوص ايران هم رهبري به صراحت نظرش را اعلام كرد كه هرجا پاي ملتها در ميان است حمايت مي كنيم و هرجا پاي آمريكا و اسراپيل و دوستان در ميان است حمايت نمي كنيم .
  11. با سلام خدمت همه دوستان گرامي آمريكا هر جا منافعش اقتضا كند دخالت مي كند و براي دخالتش هم خود را محدود به دليل محكمه پسند نمي كند . هر جا دليل نباشد خودش دليل مي تراشد مثل ماجراي خليج تونكن كه منجر به حمله به ويتنام شد يا ماجراي برجهاي دوقلو در 11 سپتامبر كه منجر به حمله به افغانستان و عراق شد . اتفاقا در مورد عراق حتي وتو شدن قطعنامه سازمان ملل هم جلو آمريكا و انگليس را نگرفت و با دور زدن و بي خيال شدن شوراي امنيت به زيبايي هرچه تمام تر به عراق حمله كردند . پس اينكه دوستان فكر كنند اگر ما ساكت مي نشستيم و هدف قرار گرفتن كشتي هاي خود را نگاه مي كرديم آنها هم ساكت و بي خيال بودند صحيح نيست . به هر حال آنها كمكشان را مي كردند . مگر پس از فتح فاو كويت جزيره بوبيان را در اختيار عراق قرار نداد ؟ ديگر دخالت در جنگ از اين واضحتر ؟ فقط مانده بود سربازان كويتي در كنار سربازان عراقي وارد نبرد شوند كه بنابر قاعده مورچه چيه كه فانسخه هم ببنده امكان پذير نبود .
  12. با سلام خدمت همه دوستان گرامي نيروي هوايي عراق فقط با 54 فروند اف 16 از نيروي هوايي ايران قوي تر نمي شود بلكه اين خريد ها احتمالا مقدمه خريدهاي بعدي خواهد بود و بايد ديد در تكميل اين خريد ها چه چيزهاي ديگري تهيه مي كنند . [color=blue]نیروی هوایی عراق هم اکنون از ۱۵۰۰ نفر تشکیل شده و هیچ نوع هواپیمای جنگنده ای در اختیار ندارد. این نیرو در حال حاضر تنها هواپیماهای آموزشی و ترابری ، بالگردهای هجومی و پشتیبانی در مالکیت خود دارد. نیروی هوایی عراق برنامه ریزی کرده است تا سال ۲۰۲۰ میلادی به ۹۶ جنگنده اف ۱۶ و تعدادی جنگنده میراژ فرانسه دست یابد. این در حالی است که نیروی هوایی عراق قبل از حمله آمریکا به این کشور در سال ۱۹۹۱ از لحاظ تعداد جنگنده ها و شمار خلبانان و نیروها یکی از بزرگترین نیروهای هوایی خاورمیانه به شمار می رفت.[/color] http://www.jahannews.com/vdchx6nzk23nqqd.tft2.html
  13. با سلام خدمت همه دوستان گرامي خدمت همه دوستان تبريك عرض مي كنم
  14. [quote][quote]وقتی رییس جمهور ترکیه در یکی از لژهای فراماسونی عضو هست و از دست ملکه انگلیس ( فراماسون اعظم ) نشان ماسونی می گیره[/quote] سلام نکته ای بود که میخواستم بعدن بهش بپردازم. در خاورمیانه ، ترکیه بیشترین لژ ماسونی رو در اختیار داره و جالب اینجاست که بزرگترین اساتید و قدرت ماسونی در مصر واقع شده !!! همون موقع که همه داشتند از این افتخار (روی کار اومدن و قدرتمند شدن اسلامگرایان)به هم دیگه تبریک میگفتن ، با یکی از دوستان که صحبت میکردم مشترک بر این نظر بودیم که میبایست ترکیه روی دیگه ای از سکه رو به جهان معرفی کنه. اگر بحث حمایتها و سخنرانیهای پر شور و تو خالی رو کنار بذاریم ، به این نتیجه میرسیم که ترکیه در حال نشان دادن آرمانشهری از دنیای اسلام هست که میشود همه چیز داشت و مسلمان ماند. و در عین حال (متاسفانم) الگوی مدیریتی رو ارایه کرد که میتوان رییس جمهور و نخست وزیری داشت که در رسانه ها دشمن اسرائیل هستن و در خفا قربون صدقه هم میرن ....!!! اسرائیل ، این رژیم ناخواسته ، بچه ی بدیه. هر موقع اذیت کرد اخش کن ،یا اینکه جیزش کن، چون اسرائیل گاهی از دیوار کشتی تبلیغاتی، بالا میرود و آدمها رو میکشد... اسرائیل بده اما جنس حرف نداره ، فقط مونده ذغال خوب و دوست ناباب ![/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي همين كه اينها مجبور شده اند با شعار اسلام و اسلام خواهي وارد شوند خود نشانه نصرت الهي است . چند دهه پيش آنچه باب بود ملي گرايي و لاپيك بودن صرف بود و مذهبهاي غير الهي نظير كمونيسم . امروز اين دشمنانند كه مي خواهند همرنگ جماعت شوند و كار خود را با شعارهاي اسلامي و مخالفت ظاهري با آمريكا و اسراپيل پيش ببرند . در مورد مكر آنها هم نگران نباشيد سنت و وعده الهي باز گرداندن مكر مكاران به خودشان است . و مكروا و مكرالله والله خير الماكرين
  15. با سلام خدمت همه دوستان گرامي يك سوال : چرا به جاي واژگان زير دريايي از واژگان زير سطحي استفاده مي شود ؟
  16. [quote][quote]آیا این استفاده از ذخایر استراتژیک قبلا هم اتفاق افتاد؟ در مواردی که قیمت نفت در چند سال اخیر بالای 115 دلار بود؟ [/quote] استفاده از ذخاير انرژي آمريكا اين اواخر تنها سال 2005 بود ، ان هم به خاطر طوفان كاترينا . اگر اشتباه نكنم قيمت نفت 70 دلار بود . به نظر شما آمريكائيها براي قطعنامه جديدمثل تحريم نفتي ايران آماده مي شوند يا يك اقدام جسورانه ابلهانه ؟[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي [b]آثار كمرنگ اقدام سازمان بين المللي انرژي در برابر اوپك؛ نفت همچنان بالاتر از 110دلار، آيا اوپك برنده دوئل نفتي است؟[/b] عوامل تبليغاتي اين سازمان حتي در برابر سكوت رسانه اي ايران رييس دوره اي اوپك، در واكنش به اين اقدام، ساكت ننشستند و داوجونز، رسما به نقل از يك مقام آگاه ايران اعلام كرد، اين كشور به عنوان رئيس دوره اي اوپك، ممكن است پيشنهاد خود براي تشكيل نشست فوق العاده اوپك را پيگيري كند. سرويس اقتصادي «تابناک» ـ ده روز پيش، در حالي رسانه ها از اقدام سازمان بين المللي انرژي براي آزادسازي ذخاير استراتژيك نفت سخن مي گفتند كه پيش بيني ها، حاكي از دوئل نفتي اين سازمان با اوپك و سقوط بهای نفت بود. به گزارش «تابناك»، اما پس از گذشت بيش از ده روز و دیده نشدن تغيير عمده در قيمت ها، ديروز بانک گلدمن ساكس برآورد خود را درباره تأثیر تصمیم آژانس بین المللی انرژی برای آزادسازی ذخایر سوخت، تعدیل کرد. اين نهاد كه معمولا منبع مرجعي در پيش بيني قيمت هاي نفت در بازرا هاي جهاني است، دلیل این بازبینی را چنين عنوان كرد: «مقدار واقعی نفت تزریق شده به بازار، 39 میلیون بشکه نفت خواهد بود، زیرا بسیاری از اعضای آژانس بین المللی انرژی، تنها در قالب کاهش کمترین ذخایر اجباری پالایشگاه های خود، با تصمیم این آژانس همراهی می کنند». در این باره، بايد اشاره كرد كه سازمان بين المللي انرژي، پس از درگيري فراوان و درخواست هاي پی در پی و البته بي نتيجه از اوپك براي افزايش توليد نفت، این کار را کرده و چنان در رسانه ها وانمود مي كرد كه با اين رفتار، تحولات شگرفي در بازار هاي بين المللي نفت رخ خواهد داد. عوامل تبليغاتي اين سازمان حتي در برابر سكوت رسانه اي ايران رييس دوره اي اوپك، در واكنش به اين اقدام، ساكت ننشستند و داوجونز، رسما به نقل از يك مقام آگاه ايران اعلام كرد، اين كشور به عنوان رئيس دوره اي اوپك، ممكن است پيشنهاد خود براي تشكيل نشست فوق العاده اوپك را پيگيري كند. «وال استریت ژورنال» نیز در تحلیلی به احتمال ایجاد تنش بین اوپک و سازمان بین المللی انرژی اشاره کرد. اما گويا تير تبليغاتي آژانس بين المللي انرژي نيز به سنگ حورد، زيرا عرضه ذخاير استراتژيك نفت همراه با اين موج تبليغاتي گسترده به تغيير حتي ده دلاري در قيمت ها نيز منجر نشد و بار دیگر، شاهد بازگشت قيمت ها به وضع گذشته هستيم. در برآورد جدید گلدمن ساكس، افت بهای هر بشکه نفت خام برنت در سال جاری میلادی از سطح کنونی 117 دلار، نزدیک شش تا هشت دلار خواهد بود، در حالی که در برآورد پیشین این بانک، از افت 10 تا 12 دلاری این شاخص سخن به میان آمده بود. همچنين پیش بینی این بانک درباره افت بهای نفت از سطح 130 دلار برای هر بشکه در سال آینده میلادی نیز از پنج تا هفت دلار در گزارش پیشین، به سه تا پنج دلار کاهش یافت. گلدمن ساكس پیشتر بهای 130 دلاري را براي قيمت نفت در سال آينده ميلادي پيش بيني كرده بود. همچنین چندی پیش، آژانس بین المللی انرژی، در تلاش برای تعدیل بهای نفت و جبران کمبود عرضه نفتی لیبی، اجازه آزادسازی نزدیک شصت میلیون بشکه از ذخایر استراتژیک نفت اعضای خود را صادر کرده بود. اين آزادسازي كه در يك ماه انجام مي پذيرد، اكنون نزديك به نيمي از زمان خود را گذرانده و البته حجم ذخاير آزاد شده در اين مدت، سی ميليون بشكه نبوده است. لينك منبع : http://www.tabnak.ir/fa/news/175039/نفت-همچنان-بالاتر-از-110دلار،-آيا-اوپك-برنده-دوئل-نفتي-است؟
  17. [align=justify]سرویس سیاسی جهان-مسعود یارضوی: دولت آمریکا اخیراً با انتشار دادن اخباری پیرامون تصمیم این کشور برای توسعه فناوری های ارتباطی در برخی کشورهای دنیا، دست به پروپاگاندای عظیمی زده است. تبلیغاتی که اتفاقا در ادامه روند پر رنگ سازی نقش آمریکا در خیزش های اسلامی اخیر در کشورهای مسلمان شکل گرفته و به نظر می رسد که هدفی غیر از ادامه فضاسازی های قبلی ایالات متحده را ندارد. ایالات متحده مدعیست که انقلابات مصر، تونس و برخی کشورهای خیزش کرده را با شبکه های اجتماعی و وبلاگ ها مدیریت کرده و حتی یکی از این انقلاب ها را نیز "انقلاب لپ تاپ ها" و دیگری را "انقلاب فیس بوکی" خواند. این در حالیستکه ضریب نفوذ اینترنت در این کشورها بسیار پایین و حتی در مواردی، کمتر از ۷ درصد است و از طرفی دیکتاتورهای حاکم بر این کشورها نیز جملگی از سرسپردگان آمریکا و در مواردی از جاسوسان این کشور بوده اند.آمریکا در ادامه همین روند و برای باورپذیر ساختن مقولاتی که مشغول انتشار آنهاست، پروژه "اینترنت چمدانی" و "ایجاد شبکه های محرمانه تلفن همراه" را مطرح کرده است تا بتواند به گروه های معارض در برخی کشورهای دنیا که مخالفت سیاست های استکبار جهانی هستند، این پیغام را بدهد که مشغول حمایت از آنهاست. آمریکا در این پروژه که مدعیست بیش از ۷۰ میلیون دلار اعتبار برای آن در نظر گرفته است، می گوید که قصد دارد زمینه برقراری ارتباطات وایرلس اینترنتی و ارتباطات مخابراتی خارج از محدوده شبکه های دولتی را در برخی کشورها فراهم کند.همچنین بر طبق آنچه که برخی رسانه های آمریکایی و روسی منتشر کرده اند، قرار است در این پروژه، نرم افزاری تهیه شود تا به وسیله آن، کاربران اینترنتی و منتشر کنندگان مطالب غیر قانونی، از شناسایی شدن مصون بمانند. کاخ سفید در حالی دست به انتشار دادن این خبر زده است که به نظر می رسد همچون همیشه قصد دارد با اعمال قدرت نرم و بهره برداری از قدرت رسانه ای خود، پیشاپیش در نبردی برنده شود که شاید هرگز اتفاق نیفتد و جدای از آن، این پرونده که از این پس از آن با عنوان "نبرد سایه ها" یاد می کنیم در حالی برای توطئه علیه ایران مطرح می شود که سوابقی از سه رویارویی استراتژیک در عرصه فن آوری های ارتباطی، مخابراتی و سایبری فرزندان بسیجی امام روح الله با جبهه استکبار را دارد. یادآوری دوباره این سوابق و رخدادهای مهم، هم برای طراحان پروژه خبری اینترنت چمدانی و هم برای کسانی که در معرض این بمباران خبری قرار دارند، می تواند نتیجه ای غیر از خواسته اصلی ایالات متحده مبنی بر پیروزی در یک نبرد فرضی را رقم بزند. این مقدمه، سرآغازیست تا پرونده ای را پیرامون "نبرد سایه ها" و ۳ رویارویی عظیم تکنولوژیک، مخابراتی و سایبری فرزندان امام روح الله(ره) را با کشور آمریکا و اسرائیل در چند مقطع بازگشایی و بازخوانی کنیم. یادداشتی تحقیقی که البته در برخی از اطلاعات ارائه شده خود تنها یک بازخوانی به نظر می رسد اما در قسمت اصلی خود یا همان رویارویی تکنولوژیک ایران و آمریکا، پرده از حقایقی کنار می زند که همواره آنطور که می باید به آنها پرداخته نشده اما بازخوانی و بیان دوباره آنها می تواند مشخص کننده این باشد که پیروز نهایی نبرد سایه ها که در واقع نبردی بین جبهه استکبار و جبهه انقلاب اسلامی است، چه کسی خواهد بود...؟! پرونده اول: پرونده نخست ، روایتی است ناگفته از یک نبرد سایه وار نفس گیر میان اشغالگران آمریکایی در افغانستان و فرزندان امام روح الله(ره) در ایران اسلامی.بر طبق اطلاعات نه چندان نامحرمانه موجود، آمریکا پس از اشغال افغانستان در حدود ۱۰ سال قبل، بر اساس پروژه ای از قبل طراحی شده و در توطئه ای دیگر در راستای ناتوی فرهنگی علیه کشورمان، تصمیم می گیرد تا پایگاه های فرستنده و باز تولیدکننده ای را در این کشور ایجاد کند که این پایگاه ها دارای این فناوری بودند که با تقویت امواج ماهواره ای و ارسال آنها به داخل کشورمان، امکان دسترسی به شبکه های غیر اخلاقی و ضد انقلاب را در کشور ایران؛ حتی با آنتن های معمولی خود تلویزیون ها نیز فراهم کنند. این اقدام که با پیچیدگی های خاص تکنولوژیک همراه بود و تصمیم داشت یک شبیخون تمام عیار فرهنگی را علیه کشورمان به راه بیندازد سریعاً توسط کشورمان رصد و رهگیری شد. فرزندان امام روح الله(ره) و محققان بسیجی کشور، پس از اطلاع از این پروژه شوم، طرح پدافندی مقابله فوری با آن را در دستور کار قرار داده و مراحل مطالعه و تجزیه و تحلیل عملیات تکنولوژیک ایالات متحده علیه کشورمان آغاز شد. فرزندان امام روح الله(ره) در ادامه مطالعات خود، با کار شبانه روزی توانستند ظرف مدت کوتاهی و تا چند روز مانده به آغاز به کار پایگاه های یاد شده در آمریکا، فناوری متقابلی را در این نبرد سایه وار ایجاد و اختراع کنند که به فضل الهی و در ظلّ توجهات امام عصر(عج) پس از اجرا به راحتی توانست پایگاه های فرستنده آمریکایی را در افغانستان از کار بیندازد و سبب شکستی مفضتحانه برای استکبار جهانی شود. اگرچه اطلاعاتی که از ماهیت فناوری ایجاد شده توسط محققان و فرزندان بسیجی ملت ایران و یا چگونگی کارکرد آن در مقابله با طرح عظیم آمریکا برای ارسال امواج ماهواره ای به داخل ایران وجود دارد، فقط در حدیست که به آن اشاره کردیم، ولی ماحصل نبرد سایه ها در این رویارویی عظیم، پیروزی قاطعانه ایران و شکستی بود که آمریکا تا همیشه آنرا از یاد نخواهد برد. شکستی که با وجود گذاشتن هزینه ای چندین میلیون دلاری بر روی دست آمریکا، تجربه ای را به کاخ سفید آموخت که پنتاگون هنوز مشغول بررسی بی نتیجه دلایل آن و ماهیت فناوری ایجاد شده توسط فرزندان امام روح الله(ره) است. پرونده دوم: آمریکا همچنین در حالی خود را صاحب برترین فناوری های تکنولوژیک و ارتباطی جهان می داند و مدعیست که به راحتی می تواند شبکه های دلخواه ارتباطی را در هر کجا که بخواهد ایجاد می کند که در ماجرای رویارویی متحد درجه اول خود، یعنی رژیم صهیونیستی با حزب الله لبنان نیز هیچگاه متوجه نشد که فرزندان امام روح الله(ره) در حزب الله چگونه توانستند ضمن نفوذ به شبکه های ارتباطی صهیونیست ها و استفاده های اطلاعاتی از آن، کانون ها و خطوط ارتباطی خود را نیز از دستبرد و سیطره احتمالی صهیونیست ها مصون دارند. نفوذ حزب الله در شبکه های ارتباطی صهیونیست ها و از سوی دیگر حفظ شبکه های متعلق به حزب الله در این حوزه را باید یکی از عوامل اصلی برتری حزب الله در طول تمام توطئه های رژیم صهیونیستی دانست. چه اینکه یکی از دلایل اصلی پیروزی حزب الله در نبرد ۳۳ روزه نیز برخورداری نیروهای حزب الله از همین توانایی ها و فناوری های پیشرفته بود. در همین زمینه و تنها در یکی از این موارد، سایت اینترنتی "دبکا" وابسته به صهیونیست ها خبری را منتشر می کند که بازخوانی دوباره آن گویای حقایق زیادی است. این پایگاه در یکی از خبرهای خود می نویسد: حزب الله با كمك مهندسان ناشناس يك شبكه ارتباطی مخفی راه اندازی كرده است كه توانايي شناسايي و يا استراق سمع آن وجود ندارد. همچنین این سیدحسن نصرالله بود که در یکی از مراسم برگزار شده توسط حزب الله به توانمندی های مخابراتی پیشرفته رزمندگان مقاومت، بصورت تلویحی اشاره کرد و گفت: دستيابي رزمندگان ما به تكنولوژي های پيشرفته مخابراتي سبب افشا شدن نقش رژيم صهيونيستي در ترور حريري شد. او افزوده بود: وقتي ما مدارک اقداماتمان را در کشف جاسوسی اسرائیل براي مسئولان مخابرات لبنان افشا كرديم آنها تعجب كردند چرا كه تصور هم نمي كردند ما صاحب این فناوري ها باشيم. نصرالله در همین سخنرانی تصریح کرده بود که ما توانستیم با این سطح برخورداری از فناوری های پیشرفته، جلوی "توطئه خزنده" صهیونیست ها را بگیریم. در همین زمینه، "گال هیرش" از فرماندهان نظامی ارتش اسرائیل در گزارشی از دیده های خود در مورد توانمندی های تکنولوژیک حزب الله، از عباراتی مثل "دستگاه های ارتباطی و شنود نوین" و "ابتکارات مفصل نظامی در زمینه مخابرات توسط حزب الله" اشاره می کند. اسرائیل در نبرد ۳۳ روزه خود آنچنان از تجهیزات مخابراتی و ارتباطی حزب الله ترسید که حتی کارشناسان مخابراتی رژیم صهیونیستی بیان کردند که تجهیز حزب الله به این فناوری ها جز با کمک ایران ممکن نبوده است. پرونده سوم:شاید به جرأت بتوان گفت، ماجرای تهدید سایبری تأسیسات اتمی ایران و ویروس "استاکس نت" یکی از آشکارترین عرصه های بروز توانمندی های متخصصان کشورمان در دفع حملات سایبری بود. تهدیدی که در اهداف پلید خود قصد داشت در گام اول، فناوری های نوین کشورمان همچون تکنولوژی اتمی را با مخاطرات جدی مواجه کند. در واقع استاکس نت که بخشی از مأموریت آن با هدف جاسوسی در رایانه ها طراحی شده است، مأموریت داشت با هدایتی خارج از مرزها، فعالیت های هسته ای کشورمان و در ادامه سایر فعالیت های صنعتی مهم را دچار تخریب های جدی سازد.این تهدید تا آن حد خطرناک بود که یکی از مقامات بلندپایه روسیه نیز در این رابطه گفته بود: "استاکس نت می توانست یک چرنوبیل جدید را در ایران به راه بیندازد." اما ماجرای ویروس استاکس نت که البته بعدها نیز گزارشات فراوانی پیرامون اسرائیلی بودن طراحان آن منتشر شد؛ در آغازین روزهای هجوم خود، در تور امنیتی فرزندان امام روح الله(ره) و متخصصان بسیجی کشور قرار گرفت و قبل از آنکه بتواند هرگونه تهدیدی را در فناوری های پیشرفته کشورمان به وجود بیاورد، منهزم شد و نتوانست کاری از پیش ببرد. دشمن پس از آنکه فهمید در این میدان نیز شکست خورده است شروع به فرافکنی کرد و مدعی شد که استاکس نت توانسته به تأسیسات اتمی ایران ضربه وارد کند و موجب تخریب آنها شده است، اما تبلیغات توخالی آنها چند روز بیشتر دوام نیاورد و مدتی بعد حتی کارشناسان خود این کشورها نیز تصریح کردند که استاکس نت در ایران هیچ کاری از پیش نبرده است. و بدین ترتیب باز هم ایران اسلامی در مرحله ای دیگر از نبرد سایه ها، توانست قدرت مقهور کننده خود را به رخ متجاوزان سایبری بکشد و همچون تقابلات گذشته تکنولوژیک با استکبار جهانی، پیروز میدان جنگ باشد.در همین زمینه یکی از روزنامه رژیم صهیونیستی پس از برملا شدن شکست بزرگ استاکس نت در ایران اسلامی، به این شکست اعتراف کرد و نوشت: "تهران توانست استاکس نت را مغلوب کند." لينك خبر : http://www.jahannews.com/vdcenx8zojh8fwi.b9bj.html[/align]
  18. چپی ها می گفتند «جاسوس آمریکاست. برای ناسا کار می کند.» راستی ها می گفتند «کمونیسته» هر دو برای کشتنش جایزه گذاشته بودند. ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کنند. یک کمی آن طرفتر دنیا، استادی سر کلاس می گفت: «من دانشجویی داشتم که به تازگی.../ وقتی جنگ آغاز شد، به فکر افتاد برود جبهه. نه توی مجلس بند می شد، نه وزارتخانه. رفت پیش امام... سرويس دفاع مقدس «تابناک» ـ قطعا سخن گفتن درباره مردی بزرگ که همه هستی خویش را صرف تبلیغ اسلام و دفاع از هستی این آب و خاک کرد، از توان ما بیرون است، اما بی گمان، یادآوری ابعاد گوناگون شخصیت او می تواند در الگوسازی برای نسلی که دلش برای سرفرازی دین و سرزمینش می تپد، موثر باشد. به امید تداوم راه آن سردار عشق و خلوص، در سالروز پر کشیدن و آرمیدنش در جوار الهی، سي خاطره از وی، به انگيزه سي امين سال شهادتش تقديم حضور مي شود: 1) پدرمان جوراب بافی داشت. چرخ جوراب بافی اش یک قطعه داشت که زود خراب می شد و کار می خوابید. عباس قطعه را باز کرد و یکی از رویش ساخت. مصطفی هم خوشش آمد و یکی ساخت. افتادن به تولید انبوه یک کارخانه کوچک درست کردند. پدر دیگر به جای جوراب، لوازم یدکی چرخ جوراب بافی می فروخت. 2) مدیر دبستان با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است مصطفی در آن جا بماند. خواستش و بهش گفت برود البرز و با دکتر مجتهدی نامی که مدیر آنجاست صحبت کند. البرز دبیرستان خوبی بود، ولی شهریه می گرفت. دکتر چند سؤال ازش پرسید. بعد یک ورقه داد که مسأله حل کند. هنوز مصطفی جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت: « پسر جان تو قبولی. شهریه هم لازم نیست بدهی». 3) سال دوم یک استاد داشتیم که گیر داده بود همه باید کراوات بزنند. سر امتحان، چمران کراوات نزد، استاد دو نمره ازش کم کرد. شد هجده، بالاترین نمره. 4) بورس گرفت. رفت آمریکا. پس از مدت کمی شروع کرد به کارهای سیاسی مذهبی. خبر کارهایش به ایران می رسید. از ساواک پدر را خواستند و بهش گفتند: «ما ترمی چهارصد دلار به پسرت پول نمی دهیم که برود علیه ما مبازه کند». پدر گفت: «مصطفی عاقل و رشیده. من نمی توانم در زندگیش دخالت کنم»، بورسیه اش را قطع کردند. فکر می کردند دیگر نمی تواند درس بخواند، برمی گردد. 5) کلاس عرفان گذاشته بود. روزی یک ساعت. همه را جمع می کرد و مثنوی معنوی می خواند و برایشان به عربی ترجمه می کرد. عربی بلد نبودم، اما هر جور بود، خودم را می رساندم به کلاس. حرف زدنش را خیلی دوست داشتم. 6) چپی ها می گفتند «جاسوس آمریکاست. برای ناسا کار می کند». راستی ها می گفتند «کمونیسته» هر دو برای کشتنش جایزه گذاشته بودند. ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کنند. یک کمی آن طرف تر دنیا، استادی سر کلاس می گفت: « من دانشجویی داشتم که همین اخیرا روی فیزیک پلاسما کار می کرد». 7) بعضی شب ها که کاش کمتر بود، می رفت به بچه ها سر بزند. معمولا چند دقیقه می نشست، از درس ها می پرسید و بعضی وقت ها با هم چیزی می خوردند. همه شان فکر می کردند بچه دکترند. هر چهارصدو پنجاه تایشان. 8) نام چمران معروف تر از خودش بود. وقتی عکسش رسید دست اسرائیلی ها، با خودشان فکر کردند «این همان یارو خبرنگاره نیست که می آمد از اردوگاه ما گزارش بگیرد؟» آن ها هم برای سرش جایزه گذاشتند. 9) ماهی یک بار، بچه های مدرسه جمع می شدند و می رفتند زباله های شهر را جمع می کردند. دکتر می گفت «هم شهر تمیز می شود، هم غرور بچه ها می ریزد». 10) دکتر شعرها را می خواند و یاد دعای ائمه می افتاد. می خواست نویسنده اش را ببیند. غاده دعا زیاد بلد بود. پیغام دادند که دکتر مصطفی مدیر مدرسه جبل عامل می خواهد ببیندم، تعجب کردم. رفتم. یک اتاق ساده و یک مرد خوش اخلاق. وقتی که دیگر آشنا شدیم، فهمیدم دعاهایی که من می خوانم، در زندگی معمولی او وجود دارد. 11) گفتند «دکتر برای عروس هدیه فرستاده» به دو رفتم دم در و بسته را گرفتم. بازش کردم. یک شمع خوش گل بود. رفتم اتاقم و چند تا تکه طلا آویزان کردم و برگشتم پیش مهمان ها؛ یعنی که این ها را مصطفی فرستاده. چه کسی می فهمید مصطفی خودش را برایم فرستاده؟ 12) به پسرها می گفت شیعیان حسین، و به ما شیعیان زهرا. کنار هم که بودیم، مهم نبود کي پسر است کی دختر. یک دکتر مصطفی می شناختیم که پدر همه مان بود، و یک دشمن که می خواستیم پدرش را در بیاوریم. 13) به این فکر افتاده بودم بیایم ایران. دکتر یک طرح نظامی دقیق درست کرد. مهمات و تجهیزات را آماده کردم. یک هواپیما لازم داشتیم که قرار شد از سوریه بگیریم. دو روز مانده به آمدنمان، خبر رسید انقلاب پیروز شده. 14) آن وقت ها که دفتر نخست وزیری بود، من تازه شناخته بودمش. ازش حساب می بردم. یک روز رفتم خانه شان؛ دیدم پیش بند بسته، دارد ظرف می شوید. با دخترم رفته بودم. پس از این که ظرف ها را شست، آمد و با دخترم بازی کرد. با همان پیش بند. 15) وقتی دید چمران جلویش ایستاده، خشکش زد. دستش آمد پایین و عقب عقب رفت. بقیه هم رفتند. دکتر وقتی شنیده بود شعار می دهند «مرگ بر چمران » آمده بود بیرون. رفته بود ایستاده بود جلویشان. شاید شرم کردند، شاید هم ترسیدند و رفتند. 16) ما سه نفر بودیم، با دکتر چهار نفر. آن ها تقریبا چهارصد نفر. شروع کردند به شعار دادن و بدو بی راه گفتن. چند نفر آمدند که دکتر را بزنند. مثلا آمده بودیم دانشگاه سخن رانی. از درپشتی سالن آمدیم بیرون. دنبالمان می آمدند. به دکتر گفتیم « اجازه بده ادبشان کنیم. ». گفت « عزیز، خدا این ها را زده.» دکتر را که سوار ماشین کردیم، چند تا از پر سر و صداهاشان را گرفتیم آوردیم ستاد. معلوم نشد دکتر از کجا فهمیده بود. آمد توی اتاق. حسابی دعوامان کرد. نرسیده برگشتیم و رساندیمشان دانشگاه، با سلام و صلوات. 17) وقتی جنگ شروع شد به فکر افتاد برود جبهه. نه توی مجلس بند می شد نه وزارتخانه. رفت پیش امام. گفت «باید نامنظم با دشمن بجنگیم تا هم نیروها خودشان را آماده کنند، هم دشمن نتواند پیش بیاید». برگشت و همه را جمع کرد. گفت « آماده شوید همین روزها راه می افتیم ». پرسیدیم: «امام؟» گفت: «دعامان کردند.» 18) حدود یک ماه برنامه اش این بود؛ صبح تا شب سپاه و برنامه ریزی، شب ها شکار تانک. بعد از ظهرها، اگر کاری پیش نمی آمد، یک ساعتی می خوابید. 19) تلفنی بهم گفتند: «یه مشت لات و لوت اومدن، می گن می خوایم بریم ستاد جنگ های نامنظم». رفتم و دیدم. ردشان کردم. چند روز بعد، اهواز، با موتورسیکلت ایستاده بودند کنار خیابان. یکیشان گفت: «آقای دکتر خودشون گفتن بیاین». می پریدند؛ از روی گودال، رود، سنگر. آرپی جی زن ها را سوار می کردند ترک موتور، می پریدند. نصف بیشترشان همان وقت ها شهید شدند. 20) از درآمد تو. گفت: «لباسای نظامی من کجاست؟ لباسامو بیارین». رفت توی اتاقش، ولی نماند. راه افتاده بود دور اتاق. شده بود مثل وقتی که تمرین رزم تن به تن می داد. ذوق زده بود. بالاخره صبح شد و رفت. فکر کردیم برگردد، آرام می شود. چه آرام شدنی! تا نقشه عمليات را کامل کند. نیروها را بفرستد منطقه، نه خواب داشت نه خوراک. می گفت «امام فرمودند خودتون رو برسونید کردستان. » سر یک هفته، یک هواپیما نیرو جمع کرده بود. 21) خوردیم به کمین. زمین گیر شدیم. تیرو ترکش مثل باران می بارید. دکتر از جیپ جلویی پرید پایین و داد زد « ستون رو به جلو.» راه افتاد.چند نفر هم دنبالش. بقیه مانده بودیم هاج و واج. پرسیدم: «پس ما چه کار کنیم؟». دکتر از همان جا گفت: «هر کی می خواد کشته نشه، با ما بیاد». تیر و ترکش می آمد، مثل باران. فرق آن جا و این جا فقط این بود که دکتر آنجا بود و همین کافی بود. 22) کم کم همه بچه ها شده بودند مثل خود دکتر؛ لباس پوشیدنشان، سلاح دست گرفتنشان، حرف زدنشان. بعضی ها هم ریششان را کوتاه نمی کردند تا بیشتر شبیه دکتر بشوند. بعدا که پخش شدیم جاهای مختلف، بچه ها را از روی همین چیزها می شد پیدا کرد. یا مثلا از این که وقتی روی خاک ریز راه می روند، نه دولا می شوند، نه سرشان را می دزدند. ته نگاهشان را هم بگیری، یک جایی آن دوردست ها گم می شود. 23) ایستاده بود زیر درخت. خبر آمده بود قرار است شب حمله کنند. آمدم بپرسم چه کار کنیم. زل زده بود به یک شاخه خالی. گفتم: «دکتر، بچه ها می گن دشمن آماده باش داده». حتی برنگشت. گفت: «عزیز بیا ببین چه قدر زیباست». بعد همان طور که چشمش به برگ بود، گفت: « گفتی کِی قراره حمله کنند؟». 24) همه پادگان را گشتیم، نبود. شایعه شد دکتر را دزدیده اند. نارنجک و اسلحه برداشتیم رفتیم شهر. سر ظهر توی مسجد پیدایش کردیم. تک و تنها وسط صف نماز جماعت سنی ها. فرمانده پادگان از عصبانیت نمی توانست چیزی بگوید. پنج ماه می شد که ارتش درهای پادگان را روی خودش قفل کرده بود، برای حفظ امنیت. 25) وقتی کنسروها را پخش می کرد، گفت: «دکتر گفته قوطی ها شو سالم نگه دارین». بعد خودش پیداش شد، با کلی شمع. توی هر قوطی یک شمع گذاشتیم و محکمش کردیم که نیفتد. شب قوطی ها را فرستادیم روی اروند. عراقی ها فکر کرده بودند، غواص است، تا صبح آتش می ریختند. 26) سر کلاس درس نظامی می گفت: «اگر می خواهی به یک ارتش حمله کنی، باید سه برابر تانک داشته باشی» صدایم کرد و گفت: « عزیز، برو یه رگبار ببند اون جا و بیا». رفتم، دیدم یک دنیا تانک خوابیده. صدا می کردم، می بستندم به گلوله. رگبار بستم و آمدم. می گفت: «عزیز رگبار که می بندی، طرف عصبی می شه و کسی که عصبی بشه، نمی تونه بجنگه.» 27) ماکت هایم را کار گذاشتم. بد نشده بود. از دور به نظر می رسید موشک تاو است. عراقی ها تادیدند، به ش شلیک کردند، تا یکی دو ساعت بعد که فهمیدند قلابی است و بی خیال شدند. فکر این جایش را نمی کردند که من جای ماکت را با موشک واقعی عوض کنم. تا دیدمش گفتم « دکتر جان، نقشه مان گرفت. هشت تا تانک زدیم.» 28) گفتم « دکتر، شما هر چی دستور می دی، هر چی سفارش می کنی، جلوی شما می گن چشم، بعد هم انگار نه انگار. هنوز تسویه مارو ندادن. ستاد رفته زیر سؤال. می گن شما سلاح گم کردین …» همان قدر که من عصبانی بودم، او آرام بود. گفت «عزیز جان، دلخور نباش. زمانه نابسامانیه. مگه نمی گفتن چمران تل زعتر را لو داده؟ حالا بذار بگن حسین مقدم هم سلاح گم کرده. دلخور نشو عزیز». 29) برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو. یک بار به ش گفتم « چرا سر نماز این طورمی کنی؟ » گفت « وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ات صاف باشد». با خودم می خندیدم که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است. 30) سخنش كه تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی کرد و در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود. دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند. یارانش هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‏ای جانکاه بودند که خمپاره‏ها در اطراف او به زمین خورد. یکی از خمپاره‏ها او را از ما گرفت. لينك :http://www.tabnak.ir/fa/news/171952/مي-گفتند-«چمران»-جاسوس-آمريكاست!
  19. [quote]نیازی به گشت با هواپیما نیست به وسیله ی پهپاد های پیشرفته ایی که ساخته و عده ایی در حال ساخت هستند به راحتی در جنگ با ایران موشکی بلند بشه به سرعت ان مکان بمباران میشه ( از برادران میخواهم امریکای 2011 را با 2003 مقایسه نکنند.) بعدشم 100 درصد امریکا سلاح های مخفی مثل ما چیه بهتره بگیم ما مثل اونها داره که در جنگ استفاده میکنه و گزارشی نمیده هنوز معلوم نیست ارتش عراق چه جوری به همین راحتی از هم پاشید! اگر جنگی بشه که به نظر من زودتر از 2018 این اتفاق نمیوفته 100 درصد بدون شک بازنده هستیم ممکنه خسارت های بسیاری به کشور های عربی و تا حدی اسراییل وارد کنیم(که البته قراره سیستم پدافند هوایی بسیار قوی در عراق بگذارند برای هدف قرار دادن موشک های بالاستیک ما)اما بعد از جنگ باید تمام پول نفتمونو به همین عرب ها برای خسارت هایی که وارد کردیم بدیم. خدا نکنه جنگ بشه من فروپاشی اقتصادی را به جنگ ترجیح میدم![/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي ارتش عراق بسيار ساده از هم پاشيد . چون آمريكايي ها روش جنگ را عوض كردند . ما هم از تجربه پيش رو درس گرفتيم و روش دفاع مختص خود را تعريف كرديم كه در لبنان و غزه جواب داد ( جنگ نيابتي ) . از زمان جنگ اول و دوم خليج فارس هم سالها مي گذرد و ايران و آمريكا هم تغييرات زيادي داشته اند و ضمنا آمريكايي ها اصلي در امور نظامي دارند كه تا صد در صد نسبت به موفقيت خود با درصد تلفات استانداردشان مطمپن نباشند حمله نمي كنند . فعلا هم در حال كاهش نيرو در عراق و افغانستان هستند و دوباره با طالبان مذاكره را شروع كرده اند . اگر صدام هم زنده بود حتما با او هم مذاكره مي كردند . ضمنا قرار بود حمله 2015 باشد تا اينجا كه سه سال عقب افتاده بعد از اين هم خدا كريم است . درست است كه يكي از نقاط قوت ما بحث موشكي است . اما تنها نقطه قوت ما نيست و آمريكايي ها هم بهتر از ما مي دانند . اما برعكس شما من جنگ را ترجيح مي دهم چون در صورت جنگ ما با سرباز بيگانه طرف مي شويم و در صورت فروپاشي اقتصادي هموطنان به جان هم مي افتند و هزاران فاجعه جبران ناپذير پديد مي آيد . هرچند اين دو لازم و ملزوم يكديگرند . اگر جنگ شود اقتصاد از هم مي پاشد و اگر اقتصاد از هم بپاشد كشور توان دفاعي خود را از دست مي دهد و در معرض حمله قرار مي گيرد .
  20. با سلام خدمت همه وستان گرامي شما بزرگواريد مصطفي گرامي و بنده حقير از فرمايشات تحليلي شما استفاده مي كنم . اما چند نكته : 1 - به نظر شما چرا آمريكا براي اجراي برنامه اش در منطقه راه سخت را انتخاب كرد ؟ يعني 11 سپتامبري را درست كرد و به بهانه آن به منطقه لشكر كشيد و دو كشور افغانستان و عراق را رسما اشغال كرد حدود يك ميليون آدم را به بهانه دمكراسي كشت و اين وسط اصلا هم فكر حقوق انساني اين بخت برگشته ها نبود . مي توانست همان مسيري را كه الان در منطقه طي مي كند و آن زمان در آسياي ميانه طي مي كرد را حداقل در مورد عراق هم پيش بگيرد . صدام با قذافي و بن علي و مبارك و ديگران چقدر فرق داشت ؟ مگر همه ديكتاتور نبودند ؟ مگر همه ميراث دوران جنگ سرد نبودند ؟ خصوصا كه رژيم صدام بعد از جنگ اول خليج فارس و تحريمهاي سنگين سازمان ملل رمقي نداشت و اتفاقا نفوذ آمريكا در ميان گروههاي معارض عراق هم كم نبود و به راحتي مي توانست همين برنامه را در مورد عراق پياده كند . چرا در زمان جنگ اول خليج فارس اجازه پيروز شدن انتفاضه عراق را نداد ؟ آن زمان كه نه استان عراق دست مردم و مخالفين صدام افتاده بود . افغانستان چرا ؟ جنگ سالار هاي افغانستان كه همينطور هم با هم كنار نمي آمدند و عملا حكومت مركزي و ديكتاتوري نبود كه نياز به سرنگوني داشته باشد . 2 - آقاي اوباما با چه شعاري در انتخابات پيروز شد ؟ تغيير ! خروج از عراق و افغانستان ! اگر اهداف آمريكا در عراق و افغاستان محقق شده بود نيازي به اين دوشعار براي كسب راي بود ؟ يا سنگيني هزينه اي كه انجام شد چنان بر فايده پيشي گرفته بود كه صداي مردم آمريكا را هم درآورده بود . اكنون كه همين دوتا را هم به سرانجام نرسانده دنبال برنامه ديگر مي رود ؟ سري را كه درد نمي كند دست مال مي بندد ؟! 3 - در اولين سخنراني آقاي بوش بعد از 11 سپتامبر صحبت از جنگ صليبي شد . تا آنجا هم كه من مي دانم جنگ صليبي را مقابل ديكتاتوري و حكومت سنتي زمان جنگ سرد راه نمي اندازند مقابل اسلام راه مي اندازند . تازه اگر اسلام مورد نظر هم اسراپيل را به رسميت بشناسد كه اصلا راه اندازي جنگ مسخره است . همانطور كه نظام سنتي و قرون وسطايي عربستان سعودي پذيرفته شد و هيچ قطعنامه و بيانيه و راهپيمايي هم در اعتراض به وضع حقوق بشر و وضع زنان و غيره در مورد عربستان نداريم و الان كه اين اتفاقات افتاده همه زور زدنها سر اين است كه جريانات به داخل عربستان كشيده نشود و خاندان آل سعود كماكان آب در دلشان تكان نخورد و جريان نفت به غرب مختل نشود و اين مردم يمن و بحرين هستند كه تاوان امنيت ساختار حكومتي عربستان را مي دهند . به اين مي گويند سياست يك بام و دو هوا 4 - چه لزومي داشت كه آقاي اوباما به اسراپيل توصيه بازگشت به مرزهاي 1967 را بكند كه مورد خشم لابي هاي صهيونيستي آمريكا و اسراپل قرار گيرد و مجبور به عذر خواهي شود ؟ اگر نظريه گاليور ششم مبني بر تجزيه كشورهاي بزرگتر از اسراپيل با انقلابهاي اخير كليد خورده و روند طبيعي را طي مي كند چه لزومي داشت آقاي اوباما خود را در معرض خشم صهيونيستها قرار دهد و توصيه به كوچكتر شدن اسراپيل بزرگ كند ؟ 5 - دولت مبارك داشت مرز غزه و تونلهايش را با ديوار فولادي در عمق مي بست و حلقه محاصره حماس را تنگتر مي كرد . دولت جديد مرز رفح را به صورت داپمي باز گشايي كرد تا محاصره چند ساله غزه شكسته شود . كدام به سياست صهيونيستها نزديكتر است؟ فتح و حماس پس از دوران مبارك توافقنامه امضا كردند كدام از موضع قدرت وارد شد و كدام از موضع ضعف ؟ ممكن است بگوييد بازگشايي مرز رفح منوط به اين قضيه بود پس چرا زمان مبارك اتفاق نيافتاد ؟ 6 - 22 كشور پس از 11 سپتامبر هدف آمريكا اعلام شدند كه 21 كشور آن مسلمان بودند . از اين تعداد دو كشور اشغال شد و يك كشور ( ليبي ) تسليم شد و همه خواسته هاي مورد نظر غرب را از بار كردن تجهيزات هسته به كشتي و ارسال آنها به آمريكا گرفته تا حل مسپله لاكربي و غيره را پذيرفت و به قدري بچه خوبي شد كه سرمايه گذاري غرب در آن بي سابقه شد به طوري كه از آن به عنوان دبي دوم ياد مي كردند . چرا اين بچه سر به راه دوباره هدف قرار گرفت ؟ 7 - بن لادن چرا الان و در بحبوحه قيامهاي مردمي در منطقه بايد كشته مي شد ؟ چرا دو عكس از جسد او منتشر شد كه هردو تقلبي و فتوشاپي از آب درآمدند ؟ چرا جسدش بايد به دريا انداخته مي شد ؟ چرا بايد توجهات از قيامهاي منطقه كه به نفع آمريكا پيش مي رود به يك موضوع ديگر جلب شود ؟ مگر اينها پيروزيهاي آمريكا نيست ؟ 8 - چرا قبل از سوريه در 25 بهمن و زماني كه انقلاب مصر در 22 بهمن به پيروزي رسيد بايد مدل اين انقلابها در تهران انجام شود كه منجر به شكست سنگين ته مانده هاي جنبش سبز شود و حصر دو چهره شاخص اين جريان را به دنبال داشته باشد و اوضاع طوري شود كه اقليت مجلس هم علي رغم نزديكي فكري با اين جريان مجبور به محكوم كردن اين واقعه شود ؟ اگر سقوط مبارك در راستاي منافع آمريكا بود چرا با عجله ته مانده نيرو ها را براي اغتشاش در تهران به ميدان آوردند ؟ 9 - راهبرد خشونت بار اسد و رژيمش در سوريه نتيجه ورود قيام به فاز نظامي است وسط جنگ هم حلوا خير نمي كنند .نظامي و غير نظامي كشته مي شوند حال چه 1200 نفر چه 1500 چه بيشتر بخشي از مردمي كه در سوريه كشته مي شوند نيروهاي امنيتي هستند . حمايت رژيم صهيونيستي و اردن و عربستان آمريكا هم از اين جريانات واضح است . در واقع مي توان گفت تنها قسمتي از پازل كه كلا مطابق برنامه است همين است . خواسته هاي به حق مردم سوريه هم محترم است و اينكه نظام سوريه ديكتاتوري است انكار ناپذير است . اما اين مسپله موج سواري آمريكا و اسراپيل و دوستانشان را در اين مسپله نفي نمي كند . مسپله واضح است هر كسي بر اساس منافع خود وارد بازي شده و از چيزي حمايت مي كند و چيزي را هم نفي ميكند . سوريه متحد ما و شايد تنها متحد ما در منطقه است ضمن اينكه از دولتش حمايت مي كنيم روش برخوردش با مردمش را نيز ناپسند مي دانيم و دخالت آمريكا را هم محكوم مي كنيم . هر چيز به جاي خود . ما جاي اسد نيستيم كه بهتر از او تصميم بگيريم و جاي مسپولان جمهوري اسلامي هم نيستيم كه بهتر از آنها تصميم بگيريم . به عقيده حقير آمريكا براي منطقه برنامه داشت اما راهبردش سخت بود و نه نرم . به همين دليل هم عراق و افغانستان اشغال شد و صحبت از پيچيدن به سمت ايران يا سوريه بود . بعد هم كه به مشكل خوردند اسراپيل را جلو انداختند و جنگهاي 33 روزه و 22 روزه اتفاق افتاد . وقايع اخير هم به آمريكا تحميل شد البته او هم سعي كرد و سعي مي كند از اين تهديدات براي خود فرصت درست كند . اما اينكه چقدر موفق شود در آينده مشخص مي شود .
  21. [quote][quote]ايالات متحده آمريكا، تنها شبحي از آمريكاي 10 سال پيش است (چه برسد به بيست سال پيش). آمريكا قطعا نسبت به قبل ضعيفتر شده است. (بيش از 14 هزار ميليارد دلار بدهي، بيش از 1000 بانك ورشكسته، ضعف حوزه نظري و انديشه و ...) آيا دوستان اين گزاره ها را مي پذيرند؟ اگر مي پذيريد، جايگاه اين حقايق در تحليل هاي شما كجاست؟[/quote] ضعیف تر شد به خاطر بحران اقتصادی بود که به تمام کشور ها ضرر زد ولی الان در بهبود اقتصادی است و در زمینه ی نظامی و .... قوی تر شده! ولی باید بگم ایران هم که دشمن امریکاست شبحی از ایران 10 سال پیش است ما هم از لحاظ اقتصادی با شعار هر سال بدتر از پارسال پیش رفتیم![/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي اين چه جور بهبود اقتصادي است كه حقوق و بيمه كارگران را كم مي كند و بودجه مراكز آموزشي و تامين اجتماعي را كاهش ميدهد و بانكهاي ورشكسته به دنبال دارد و پيگير رياضت اقتصادي است ؟ اگر منظور اين است كه وضع از خيلي بحراني كمي بهتر شده بله اما اگر منظور اين است كه از ده سال پيش هم قوي تر شده خيلي جاي بحث دارد . ضمنا آمريكا ضعيفتر شد چون هزينه اي كه در عراق و افغانستان كرد در برابر فايده اي كه برد بيشتر بود و نتيجه آن بحران اقتصادي بود كه پيش آمد و به واسطه وابستگي كشورهاي ديگر اين بحران به آنها راه يافت . آقاي اوباما هم با شعار خروج از اين دو كشور انتخابات را برد . و اما در خصوص ايران اعتراف خود غربي ها ناظر بر اين است كه ايران از ده سال پيش قوي تر و تاثير گذارتر است .
  22. [quote][quote]سلام مجدد. اما چرا سوریه برای ما مهمه؟ موردی که در بالا عرض کردم، زمان بر هست و چیزی نیست که در یک یا دو ماه بشه اون رو اجرا کرد. ایران از مدتها قبل از اصلاحات در سوریه حمایت می کرد. اما شرایط حکومتی سوریه، اجازه چنین کاری رو به رئیس جمهور نمی داد. باید قبول کنیم بشار اسد سیاستمدار کارکشته ای نیست و طبیعیه که نتونه به اوضاع مسلط بشه. به همین خاطر هم هست که بعد از 11 سال، هنوز نتونسته اون اصلاحاتی که درموردش وعده داده بود رو اجرا کنه. طبیعتا همین مساله هم نارضایتی عمومی رو به دنبال خواهد داشت. این که بنده معتقدم قضیه سوریه با کشورهای دیگه متفاوته، صرفا به همین جهته. در کشوری مانند یمن، منافع ایران و امریکا در یک راستا قرار می گیره و بنابراین، هردو از حرکت مردم حمایت می کنند. هرچند هرکدوم دنبال نتیجه مطلوب خودشون هستند، اما به هر حال، مسیر منتج به هر دو نتیجه، یه مسیره. اما سوریه از این نظر در برنامه ایران قرار نمی گیره. باید توجه داشته باشیم که ایران، به هیچ وجه از کشتار مردم حمایت نمی کنه و اصلا دنبال حفظ حکومت دیکتاتوری در سوریه نیست، کما اینکه سید حسن نصر الله هم در صحبتهای اخیرش سرعت بخشیدن به اصلاحات در سوریه رو خواستار شد. تنها مساله ای که هست، اینه که این نوع تغییر در سوریه، نه به نفع مردم خواهد بود و نه به نفع مقاومت. به همین دلیل هم ایران از حرکت های سوریه حمایت نمی کنه. (پس حمایت نکردن از این حرکت، به معنی حمایت از حکومت دیکتاتوری یا ... نیست؛ بلکه راه رسیدن به مطالبات مردم، از نظر ایران راه درستی نیست و در نهایت حتی به ضرر سوری ها تمام خواهد شد. بنابراین، حمایت از این حرکتها، فقط به ضرر مردم اون کشور منجر خواهد شد.) درمورد سوریه، لازمه بنده توضیح بدم که یکی از مهمترین موانع اصلاحات، برادر بشار اسد یعنی ماهر اسد هست که نفوذ زیادی هم در دستگاه سیاسی سوریه داره. این رو بنده از خود سوری ها شنیدم. از طرفی، ارتش، حامی سرسخت ماهر اسد هم هست. یا حق[/quote] مطلب خنده داری بود! چون ما تشخیص دادیم این حرکات به نفع مردم سوریه نیست پس در سرکوب این حرکات کمک میکنیم و در روزنامه های داخلی خودمون به هیچ روزنامه ایی اجازه گفتن مطلب در این مورد را نمیدهیم و با کمک صدا سیما هم مردم سوریه را افرادی خود فروخته و اغتشاش گر و فتنه گر و جریان انحرافی یا هرچیز دیگه ایی که میگن قرار میدهیم و از دولت هرگونه حمایتی میکنیم به طوریکه وزیر خارجه اش از ما تشکر میکنه و نفرین مردم سوریه را به جان میخریم.... نه برادر من یا خیلی ساده اید یا نمیخواید قبول کنید که اشتباه کردیم. ما هم مثل اسراییل و امریکا به فکر منافع خودمون هستیم اینو باید قبول کنیم و در این زمینه با انها هیچ فرقی نداریم! ما به کمک ارتش سوریه با اموزش های لازم و.... مردمشونو سرکوب میکنیم چون منافعمون در غیر این صورت به خطر میوفته اسراییل هم برای جبران اینکار مردم سوریه را به سلاح گرم مجهز میکنه تا بر شدت درگیری ها بیافزاید و موفق هم بوده و 120 نفر کشته کم نیست! حکومت سوریه دیگه به اخر عمر خودش نزدیک شده و حمایت از ان جز خراب کردن وجهه خودمون در جهان هیچ فایده ی دیگری ندارد.[/quote] با سلام خدمت همه دوستان گرامي همين 120 نفر كشته نيروهاي امنيتي نشان مي دهد اينها تظاهر كننده صرف و مردم عادي نيستند بلكه اتفاقا آدمهاي دوره ديده و حرفه اي هستند و به همين دليل هم مثل يك تظاهر كننده عادي نمي شود با آنها برخورد كرد . اتفاقا تعداد زيادي از اين 1200 كشته اي كه در بوق و كرنا مي شود نيروهاي امنيتي و نظامي سوريه هستند كه در حمله افراد مسلح كشته مي شوند . آخرش هم ما نفهميديم بالاخره براي منافع خودمان بايد كاري كنيم يا نه . چون اگر كاري كنيم متهم مي شويم كه كه متهم مي شويم كه با آمريكا و اسراپيل هيچ فرقي نداريم اگر كاري هم نكنيم كه متهم مي شويم متحد خود را تنها گذاشته ايم و منافعمان را در نظر نگرفتيم . ضمنا نگران وجهه ايران نباشيد . چون به اندازه كافي به مدد رسانه هاي جريان صهيونيستي خراب هست . خود اسراپيلي ها هم انتظار تمام شدن كار اسد به اين زودي را ندارند و معتقدند ظرف 6 تا 9 ماه آينده كار اسد را تمام مي كنند و البته ظرف اين مدت هم خيلي كار ها مي شود كرد . البته آنها انتظار داشتند كار اسد ظرف دو سه هفته تمام شود و به همين خاطر عبد الحليم خدام سيلي جانانه اي از بندر بن سلطان خورد كه چرا در مورد توانايي رژيم اسد واقعيت را نگفته و باعث به خطر افتادن سرمايه گذاري سعوديها در اين قضيه شده است
  23. با سلام خدمت همه دوستان گرامي آقا مصطفي همچين رگبار تيربار را روي ما گرفت كه حسابي زمين گير شديم . ظاهرا كمي آرام تر !!! اثر نداشت . پس مصطفي جان لطفا كمي بيشتر آرام تر !!! حداقل فرصت خيز رفتن را به آدم بده . پس تا قطار فشنگ جديد را جا نزدي و تيربار را مسلح نكردي ما كمي توي سنگر جابجا شويم . ببخشيد سنگرمان را جابجا كنيم و به مواضع بهتر برويم . اگر سوريه را فاكتور بگيريم اين چند كشوري كه الان به صورتهاي مختلف درگير اين مسپله شده اند . همه طرف آمريكا و غرب بوده اند ( حالا كه لفظ نوكري مربوط به دوران جنگ سرد شد ولي خوب در عمل همان است ) حتي قذافي علي رغم همه ديوانگي اش !!! و از قديم گفته اند از اين ستون به آن ستون فرج است . در بدبينانه ترين حالت هم هزينه جابجايي مهره ها براي آمريكا و هم پيمانانش بسيار زياد است . به هر حال ممكن است اسقاط نظام شعار محوري همه اينها باشد اما اين دليل نمي شود كه براي آينده هيچ مطالبه اي نداشته باشند . تا آنجا كه من فهميده ام با فرض شما اگر آمريكا ذينفع اصلي وقايع اخير فرض شود بهترين حالت جابجايي مهره ها و حفظ بدنه فعلي است چيزي كه با اسقاط نظام مغاير است و همين تضاد اول را ايجاد مي كند . كوچكترين فضاي بازي هم در اين كشورها زمينه رشد انواع و اقسام ايدپولوژي ها و تفكرات را ايجاد مي كند كه لزوما در راستاي خواست آمريكا نيست . فراموش نكنيم اولين انتخابات پارلماني كه در فلسطين با حضور حماس برگزار شد منجر به كسب 75 درصد آرا براي حماس شد و همين منجر به قضاياي بعدي قبل و بعد از جنگ 22 روزه و محاصره طولاني مدت غزه به عنوان پايگاه حماس شد و همينطور در عراق پس از صدام كه كساني راي آوردند كه اگر دشمن آمريكا محسوب نمي شوند خيلي هم كشته مرده آن محسوب نمي شوند تازه عراق كه رسما اشغال شده و مستعمره آمريكاست . در افغانستان هم فعلا شاهد خروج نام برخي فرماندهان طالبان از ليست سياه هستيم كه نتيجه جواب ندادن مدل آمريكا در اين كشور و پذيرفتن مذاكره و تعامل با كساني است كه به بهانه نابودي آنها به اين كشور لشكر كشي شد. پس فعلا كنترل و مديريت و هدايت مطلق آمريكا بر وقايع منطقه جاي بحث دارد . و اما سوريه هيچ كس منكر تشابه نوع حكومت و مردم سوريه با ديگر كشورهاي عربي نيست و همان دلايلي كه براي قيام در كشورهاي ديگر وجود دارد اينجا هم وجود دارد منتهي به اضافه پشتيباني مالي و تسليحاتي و تبليغاتي آمريكا و عربستان و رژيم صهيونيستي و ايضا پشتيباني هاي ايران حال آنها كمي آشكارتر و اينها كمي پنهان تر . وقتي تعداد زيادي از اين 1200 نفر كشته را نيروهاي امنيتي و نظامي سوريه تشكيل مي دهند چنين چالشي را ديگر با باتوم و گاز اشك آور و ماشين آب پاش نمي توان حل كرد و حزب حاكم سوريه و در راس آن اسد ديگر چاره اي جز آوردن تانك به خيابان ندارد . البته باز هم مثل هميشه و مثل همه جا اين مردم عادي هستند كه تاوان منافع اين و آن را پس مي دهند . مطمپن باشيد اگر اسد ترك محور مقاومت در قبال پس گرفتن جولان را مي پذيرفت از اين قاعده مستثني بود و دموكرات ماب ترين حاكم عرب شناخته مي شد . اما در بحرين 1000 نفر اسما آمده اند و رسما تا 30000 نفر برآورد شده كه وارد خاك بحرين شده اند و آگهي استخدام مزدور در بنگلادش و پاكستان پخش شده است و تمام اينها هم بخاطر شيعه بودن مردم بحرين و حضور فرماندهي ناوگان آمريكا در خليج فارس است و اينكه اگر در موارد قبلي شك بود كه حكومت بعد از ديكتاتورها طرفدار ايران مي شود اينجا يقين وجود دارد كه حكومت پس از آل خليفه طرفدار ايران است و اين ربطي به تحليل صدا و سيمايي ندارد بلكه واقعيت صحنه است . لا اقل در سوريه علي رغم همه كشتار پوشش داده شده رسانه ها پزشكان رسما از مداواي مجروحين منع نشده اند چيزي كه در بحرين وجود دارد . و اما حكايت جنبش سبز خودمان غريب تر از اين حرفهاست كه بخواهد مبناي مقايسه با انقلابهاي فعلي منطقه قرار گيرد به قولي ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است . به همين دليل هم وقتي غبار فرو نشست معتقدين واقعي به الله و اكبر و يا حسين و نماز جمعه صفشان را از روزه خواران روز قدس و نماز جمعه خوانان با كفش و دختر پسري كنار هم و حرمت شكنان روز عاشورا جدا كردند و روز 25 بهمن هم ته مانده دست پا زدنهاي جنبش سبز جمع شد و اين فرق دارد با شعار هاي اسلامي ملتهايي كه تا چندي پيش در حفظ همين ظواهر اسلامي هم مشكل داشتند . كافي است حجاب را شاخص قراردهيم و دو گروه را در همين موضع بسنجيم جايي كه كساني براي جنبش اجتماعي مد نظر خود آزادي داشتن حجاب را خواهانند و گروه ديگري كه آزادي نداشتن حجاب را تجويز مي كنند خوب حالا وقت علم كردن پرچم سفيد است . لطفا لوله تيربار را اين طرفي نگيريد ما همين طوري هم آبكش شده روزگار هستيم
  24. [align=justify]گزارش‌ها حاکی از آن است که زیر دریایی‌های ایرانی به آب‌های دریای سرخ وارد شده‌اند و مقامات تهران تایید کرده اند که هدف از این اقدام جمع‌آوری اطلاعات در مورد دیگر کشور‌ها و شناسایی ناوگان دریایی آنها بوده است. این در شرایطی است که مقامات تل‌آویو در مورد اقدام تهران در بهمن ماه واکنش ملایمی نشان دادند. دیپلماسی ایرانی نوشت: هنوز 5 ماه از عبور کشتی‌های ایرانی از کانال حساس سوئز نگذشته که منابع داخلی خبر ورود زیر دریایی ایرانی به خلیج فارس را تایید کرده اند. این در حالی است که در هفته‌های اخیر شرایط حاکم بر روابط ایران و اسرائیل در مقایسه با روز‌های ابتدایی بهار عربی، وخیم‌تر شده است و این اقدام تهران نگرانی بیشتر تل‌آویو را به دنبال خواهد داشت. گزارش‌ها حاکی از آن است که زیر دریایی‌های ایرانی به آب‌های دریای سرخ وارد شده‌اند و مقامات تهران تایید کرده اند که هدف از این اقدام جمع‌آوری اطلاعات در مورد دیگر کشور‌ها و شناسایی ناوگان دریایی آنها بوده است. این در شرایطی است که مقامات تل‌آویو در مورد اقدام تهران در بهمن ماه واکنش ملایمی نشان دادند. کشتی‌های نظامی ایران در راه سوریه از کانال سوئز عبور کردند و با وجود اینکه این اقدام از انقلاب اسلامی 1357 تا کنون بی‌سابقه بود، اسرائیل تنها به تحریک آمیز خواندن این اقدام بسنده کرد. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر این کشور نیز در نطقی تلویزیونی به این نکته اشاره کرد که تل‌آویو تحرکات ایران را زیر نظر دارد. هرچند مقامات تهران هدف از این اقدام را بشردوستانه و صلح‌آمیز توصیف کردند اما منطقه مدیترانه و کانال سوئز به دنبال وقوع انقلاب‌های عربی از اهمیت استراتژیک بیشتری برای ایران برخوردار شده و رئیس جمهور نیز بر تمایل تهران برای بسط هژمونی در این منطقه تاکید کرده است. اما با گذشت 5 ماه از بهار عربی و وقوع تحولات شگرف در منطقه و با توجه به شرایط حساس سوریه اقدام تهران در جهت گسیل داشتن زیر دریایی ها به آب‌های دریای سرخ نگرانی خاص تل‌آویو را برانگیخته می‌کند. اکنون بار دیگر موضوع گزینه نظامی علیه ایران در اسرائیل داغ شده است و درعین حال اختلاف نظر‌ها در این زمینه مشهود است. از سوی دیگر اخیرا وزارت امور خارجه آمریکا شرکت برادران افر اسرائیل را به فروش تانکر نفتی به ایران متهم کرده است. همچنین 2 ماه قبل شبکه خبری پرس تی وی از آرایش نظامی نیرو‌های اسرائیلی در عراق به منظور مقابله با ایران خبر داد و مدتی بعد تل‌آویو تهران را به دست داشتن در حمایت از فلسطینی‌های مهاجم به اسرائیل در روز نکبت محکوم کرد. این عوامل در کنار روند صلح اعراب اسرائیل و بحران در سوریه و همچنین حمایت ایران از حزب‌الله، دشمن اسرائیل، موضوع عبور زیردریایی‌ها از آب‌های نزدیک به اسرائیل را مورد توجه قرار داده است. گزارش‌ها حاکی از آن است که این زیردریایی‌ها در کنار کشتی‌های جنگی ناوگان هفدهم نیروی دریایی ایران حرکت می‌کنند و هم اکنون به آب‌های دریای سرخ رسیده‌اند. هر چند در گزارش خبرگزاری فارس به تعداد و نوع این زیردریایی‌ها اشاره نشده است اما جمهوری اسلامی در سال گذشته از افزایش تعداد زیردریایی‌های 120 تنی قدیر به 11 ناو خبر داد که وظیفه آنها گشت‌زنی در خلیج فارس و دریای عمان خواهد بود. به گزارش خبرگزاری اسوشیتدپرس، اقدام اخیر تهران در فرستادن زیردریایی‌ها به دریای سرخ در جهت به رخ کشیدن نیروی دریایی ایران صورت می‌گیرد. به گزارش این خبرگزاری آمریکایی، این زیردریایی‌ها از توانایی شلیک موشک و حرکت در آب‌های بسیار عمیق برخوردار هستند. لينك خبر : http://www.tabnak.ir/fa/news/169385/زیر-دریایی‌های-ایرانی-در-نزدیکی-اسرائیل -------------------------------- با توجه به بعد مسافت بعيد به نظر مي رسد زير دريايي هاي قدير باشند و بيشتر زير دريايي كيلو احتمال دارد . نظر دوستان چيست؟[/align] [color=green] منتقل شد به اخبار نظامی 00Amin[/color]
  25. با سلام خدمت همه دوستان گرامي مثل اينكه دوباره توقعات از تيم ملي بالا رفته و مجددا همه انتظار دارند كه پرتقال و مكزيك را در جام جهاني ببريم !!! دوستان كمي آرام تر !!! روزگاري در برخي از اين كشورها نماز جماعت خواندن تنها با كارت مغناطيسي هويت در مسجد معين شده ممكن بود يعني طرف اول بايد كارت مي زد و اگر هويتش تاييد مي شد كه مجاز به نماز خواند در اين مسجد است بعد از در مسجد وارد مي شد حجاب هم كه ديگر جاي خود دارد . وقتي نماد اعتراضي مردمي نماز جماعت و جمعه در خيابان و الله اكبر گفتن و حضور با حجاب در دانشگاه و مراكز دولتي و غير دولتي باشد اسمش را چه بايد گذاشت ؟ ليبرال دموكراسي از نوع ناب آمريكايي ؟؟؟ فراموش نكنيد جريان دامنه دار اهانت به مقدسات اسلامي در مطبوعات غربي و كاركاتور كشيدن از پيامبر و رمان نوشتن و فيلم ساختن عليه اسلام را كه تا همين اواخر هم به راه بود و هنوز هم هست . اين مدل قضايا هرگز به انتخاب آمريكا و غرب اتفاق نيافتاده و الان هم همه سعي و تلاش در مديريت آن است . ديكتاتورهايي كه يكي بعد از ديگري سقوط مي كنند نوكران سابق آمريكا هستند . مصر آينده ديگر مصر زمان مبارك و سادات نيست هر چند اشخاص نزديك به آمريكا سر كار بيايند . اتفاقا در اين كشورها همه مي دانند چه مي خواهند . مي خواهند نظام فعلي نباشد . حال اينكه آمريكا بخواهد ساختار و اشخاص مورد نظرش بخواهد به خورد مردم اين كشورها بدهد تا اينجا كه موفق نبوده است . فعلا در همين حد هم اتفاقات بزرگي به نفع ما در منطقه افتاده است . مردم اين كشورها راه درازي در پيش دارند ما هم نبايد توقع داشته باشيم كه اگر بيداري اسلامي است پس حتما همين حالا يا در آينده نزديك 100 درصد به نفع ما خواهد بود و اگر چنين نيست پس حتما نقشه آمريكا و پازل مورد نظر آنهاست . همه متفق القولند كه مدل اجرا شده در بحرين 100 درصد با شعارهاي آمريكا در تضاد است حتي اگر تعداد كشته ها در يك كشور 800 هزار نفري يك دهم تعداد كشته ها در يك كشور چند ميليون نفري نباشد . اشغال نظامي يك كشور و تلاش براي به هم زدن تركيب جمعيتي آن كه شاخ و دم ندارد . مدل دموكراسي غربي هم قبلا در عراق و لبنان و فلسطين و خيلي جاهاي ديگر در منطقه امتحان شده و فعلا براي آمريكا نتيجه عكس داده حال در آينده چه شود خدا مي داند . در سوريه هم همانطور كه قبلا عرض شد اوضاع نه به آن بدي است كه در رسانه هاي همسوي غرب گفته مي شود و نه به آن خوبي است كه در صدا و سيماي جمهوري اسلامي تبليغ مي شود ( نمي شود ؟!!!)