جستجو در انجمن

مشاهده نتایج برای برچسب های 'آمریکا'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بوسیله برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


انجمن ها

  • بخش داخلی
    • اخبار و قوانین
    • ماهنامه میلیتاری
    • گالري عكس و فيلم
    • کتابخانه میلیتاری
    • مقالات برتر
  • War and History - بخش جنگ و تاریخ
    • مباحث جامع نظامی
    • پیمان ها - قراردادها و معاملات تسلیحاتی
    • دکترین و استراتژی
    • عملیات های نظامی
    • جنگ تحمیلی
    • تحولات روز امنیتی نظامی بین الملل
    • General Military Discussions
  • Air force Forum - بخش نیروی هوایی
    • هواپیماهای نظامی
    • بالگردهای نظامی
    • تسلیحات هوایی
    • متفرقه در مورد نیروی هوایی
    • سایر بخشهای نیروی هوایی
    • Airforce - English
  • Army Forum - بخش نیروی زمینی
    • ادوات و تسلیحات زمینی
    • خودروهای نظامی و زره پوش ها
    • مباحث جامع زرهی
    • توپخانه زمینی
    • موشک های زمین پایه
    • الکترونیک زمینی
    • تجهیزات و تسلیحات انفرادی
    • متفرقه نیروی زمینی
    • سایر بخشهای زمینی
    • Ground forces - English
  • Navy Forum - بخش نیروی دریایی
    • شناورهای سطحی
    • شناور های زیرسطحی
    • هوا دریا
    • تسلیحات دریایی
    • سایر بخش های نیروی دریایی
    • علوم و فنون دریایی
    • راهبردها و راهکنش های دریایی
    • تاریخ نیروی دریایی
    • اخبار نیروی دریایی
    • Navy - English
  • News Section - بخش خبر
    • اخبار روز ایران و جهان
    • اخبار صفحه اول
    • رایانه و شبکه
    • English News
  • Non-Military Forums - سایر بخشها
    • دیگر موضوعات و مطالب

پیدا کردن نتایج در ...

یافتن نتایج که ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروز رسانی

  • شروع

    پایان


Filter by number of...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


Website URL


Yahoo


Skype


Location


Interests

پیدا کردن 14 results

  1. برنامه‌ی هسته‌ای ایران و راهبرد توسعه‌ی تسلیحات فضاپایه‌ی ایالات متحده مقدمه پیش از وارد شدن به بحث لازم است بیان شود که رهیافت مدیریتی در مسائل دفاعی در سطح کشورها، غالبا از جنبه‌ی فرماندهی و کنترل نگریسته می‌شود و در این حیطه، مسائل موشکی در سطح راهبردی آن قرار می‌گیرند. اما زمانی که از جنبه‌ی تولید موشک یا استفاده از توان نظامی به خصوص موشکی به عنوان بازدارندگی در سیاست خارجی نگریسته شود، موضوعات از حیطه‌ی فرماندهی و کنترل خارج شده و جنبه‌ی سیاسی با ابعاد وسیع افکار عمومی، اقتصاد، حکمرانی و امور خارجه پیدا می‌کند. بنابراین پدیده‌ای که چنین ابعادی دارد لاجرم هماهنگی‌ها، سازماندهی‌ها، سرمایه‌گذاری‌ها و دشواری‌های بسیاری برای به سرانجام رسیدن خود طی کرده است. این موضوع دیگر یک مسئله‌ی ساده و تک‌بعدی که در اختیارات یک یا چند فرد معدود باشد تا از طریق برنامه و بودجه‌ها آن را کنترل کنند، نیست. پدافند موشکی جهانیِ ایالات متحده، موضوعات فوق را نه فقط در حوزه‌ی داخلی و مرزهای آن کشور، که در ابعاد بسیار جنجال‌برانگیز و ایدئولوژیک پرچالش جهانی حل نموده است. مقداری مطالعه‌ی تاریخ و انگیزه‌های به وجود آمده در مسیر تاریخی متصل به رویدادهای حاضر، ما را از جنبه‌ی دیگری نسبت به سیاست‌های در پیش گرفته شده‌ی ابرقدرت‌ها هشیار می‌سازد. با تکیه بر این ایده که مسائل عظیم و پرحاشیه‌ی جهانی موضوعاتی نیستند که از طریق توافق‌های سطحی مانند مذاکرات موشکی شوروی و آمریکا و یا ایران با ۱+۵ و آنچه در برجام رخ داد، حل شوند، تحلیل آنچه گذشت و آنچه میبایست انجام داد خواهیم پرداخت. تاریخچه‌ای مختصر از تسلیحات دفاع موشکی ایالات متحده پروژه‌ی سنتینل 1 رابرت مک نامارا (۱۹۶۷) برنامه‌ی دفاع قاره‌ای را ارائه داد. سیستمی متشکل از موشک‌های بلند اسپارتان، موشک کوتاه‌برد اسپرینت، به همراه رادار و کامپیوتر. اجزای پروژه سنتینل مانند موشکها و سایر تجهیزات از 1955 مراحل تحقیق و توسعه خود را آغاز کرده بودند، موشک های نایک هرکولیوس و زئوس پیشتر در مراحل اثبات فناوری از دستیابی به یک سطح توانمند عملیاتی بازمانده بودند، این طرح جدید نیز که بر آمده از تکنولوژی های پیشین خود بود، در برابر مشکلات فنی و راهبردی بسیاری قرار گرفت: · از نظر راهبردی نصب حتی تعداد محدودی از این موشک‌ها دشمن را به حمله‌ی پیش‌دستانه‌ی هسته‌ای وادار می‌ساخت (امکان نصب در هر نقطه‌ای از دنیا وجود نداشت). · باعث ایجاد رقابت تسلیحاتی جدید و پرهزینه و افزایش سرسام‌آور در هزینه‌ی نگهداری این تجهیزات جدید می‌شد. · تکنولوژی روز نمی‌توانست دفاع کاملی در برابر حملات پیچیده ایجاد کند. · به خاطر برد کمِ موشک‌ها نواحی تحت پوشش دفاعی بسیار محدود می‌شدند. · استفاده از سرهای جنگی هسته‌ای در موشک‌های رهگیر، رادارهای دفاعی خودی را از کار می‌انداخت و کل سامانه پس از اولین رهگیری‌ها از کار می‌افتاد. · همین مسئله باعث نگرانی‌های بسیاری در استفاده از بمب اتمی در محدوده‌ی دفاعی خودی می‌گشت.  شکل 1 به ترتیب از راست اسپارتان و اسپرینت مهم‌ترین مسئله در ایجاد سپر دفاع موشکی در برابر موشک‌های قاره‌پیما (ICBM)، بر هم خوردن توازن هسته‌ای بود. مفهوم «انهدام کامل دوطرفه» که اشاره به بازدارندگی هسته‌ای داشت، با ایجاد یک چتر هسته‌ای در یک طرف نقض می‌شد و همین امر سبب ایجاد ناپایداری‌های جدید در عرصه‌های مختلف تسلیحات حامل هسته‌ای می گشت. منظور از انهدام کامل دوطرفه به اختصار MAD این بود که هر جنگ هسته‌ای به نابودی کامل دو طرف درگیر بیانجامد، نه آنکه یکی بتواند از چنین جنگی خود را نجات داده یا دست‌کم بخشی از توان خود را حفظ کند در این صورت موازنه از دست میرود و این عدم تعادل میتواند شروع کننده یک درگیری هسته ای باشد. اما با اینکه این موضوعات بارها توسط نخبگان مختلف نظامی و سیاسی تکرار می‌شد، شواهد نشان می‌دهد که این ایده‌ها آنچنان در عمل مورد توجه قرار نمی‌گرفته‌اند. دست‌کم در حوزه‌ی تحقیق و توسعه‌ی چتر پدافند موشکی، تلاش‌ها با قدرت ادامه پیدا میکرد. با ناکامی پروژه‌ی سنتینل در دستیابی به اهداف خود طرح آن به «تامین» تغییر نام داد و در ۱۹۶۹ تلاش‌های جدیدی در حوزه‌ی پدافند موشکی آغاز شد. شکل2 نمایی از چینش سامانه های منتقل شده به داکوتای شمالی پروژه‌ی تامین 2 (۱۹۶۹) SAFE GUARD شکل 3 سامانه موشکی پروژه Sentinel در پروژه Safeguard نیز بکار گرفته شد. این طرح ناتوانی‌های طرح سنتینل مانند عدم توانایی پوشش کل کشور و ... را با حذف مفهومی آن‌ها و محدودسازی طرح به اندازه‌ی حفظ قابلیت انتقام متقابل در برابر حملات موشکی کنار گذاشت و از موشک‌های اسپارتان و اسپرینت و سایر تکنولوژی‌های موجود در طرح سنتیل صرفا برای حفاظت از سیلوهای پرتاب موشک‌های قاره‌پیمای هسته‌ای بهره جست. از آنجا که شوروی نیز در مقابل آمریکا طرحی مشابه در دست اجرا داشت، چنین امری سبب می‌شد تا راهبرد انهدام کامل دو‌طرفه برای هر یک پابرجا بماند، ضمن آنکه: · هزینه‌ی کم‌تری تحمیل شود. · در اتمسفرهای نزدیک به مناطق دارای جمعیت از سرهای جنگی هسته‌ای ضدموشکی استفاده نمی‌شد، تا نگرانی‌های سیاسی-اجتماعی کم‌تر شود. · به دلیل محدود بودن منطقه‌ی پدافندی، کاربرد موشک‌های کوتاه‌برد اسپرینت که در پروژه‌ی سنتینل تقریبا بی‌فایده به نظر می‌رسید، در یک محدوده‌ی کم‌تر حفظ می‌شد. · از آنجایی که سیلوهای موشکی در ابتدای هر حمله می‌توانست مورد تهاجم شوروی قرار گیرد، آن‌ها با قراردهی مقدار زیادی موشک پدافندی در محدوده‌ی سیلوهای موشک‌های قاره‌پیما، می‌توانستند به سطح مطلوبی از حفظ توان آفندی برسند. · با این وجود این پروژه نیز همچنان محدودیت‌های سیاسی و نظامی سابق را در خود داشت. پیمان تسلیحات ضدموشکی 3ABM TREATY مسائل فوق در مورد پدافند موشکی البته برای شوروی هم وجود داشت. هیچکدام از طرف‌های جنگ سرد از پس هزینه‌های آن برنامه‌ها به طور کامل برنمی‌آمدند و علاوه بر آن مشکلات فناورانه‌ی بسیاری وجود داشت. برای مدیریت رقابت تسلیحاتی، دو طرفِ جنگ سرد رو به پیمان‌های منع تولید تسلیحات دفاع موشکی آوردند؛ که در خلال مذاکرات سالت ۱ در پیمان ۱۹۷۲ و سپس بازبینی پیمان دفاع موشکی در ۱۹۷۴، این مشکلات دو طرف را به محدودسازی متقابل سوق داد. شوروی در تعداد ۱۰۰ موشک رهگیر گالوش با نام ناتوی A-35 برای حفاظت از یک هدف به انتخاب خود (موسکو) محدود گشت و آمریکا نیز پروژه‌ی تامین خود را در پایگاه هوایی گرند فورک داکوتای شمالی، برای حفاظت از موشک‌های قاره‌پیمای خود در آن ناحیه مستقر کرد. شوروی کار تحقیقاتی بر روی توسعه‌ی سیستم را هیچ‌وقت متوقف نساخت و سامانه را به نسخه‌ی A-135 به‌روزرسانی کرد و سپس آن را به A-235 ارتقا داد. این پروژه‌ها در اطراف مسکو مستقر بوده و همچنان فعال هستند و اخیرا نیز آزمایش‌هایی داشته‌اند. روسیه و آمریکا سعی کردند برد این موشک‌ها را نیز ارتقا دهند؛ روسیه ارتقاهای عظیمی داده است تا ضمن متعهد ماندن به پیمان ضدموشکی و بدون جابه‌جا کردن سامانه، بتواند محدوده‌ی دفاعی قابل اجرا توسط موشک‌ها را افزایش دهد. شکل 4 موشک پدافندی حامل سرجنگی انرژی جنبشی KKV نگرانی‌های اصلی پیرامون دفاع موشکی مبتنی برای کلاهک هسته‌ای هوابرد باعث شد تا از ۱۹۸۰ به بعد نیروی زمینی آمریکا امکان‌سنجی‌های مربوط به رهگیرهای اصابتی را مورد پژوهش قرار دهد. ماشین اصابتی کلاهک رهگیری‌ای است که بدون داشتن خرج یا سر جنگی انفجاری از نوع هسته‌ای یا متعارف، مستقیما با اصابت کردن به سر جنگی موشک مهاجم و از طریق انرژی جنبشی فراوانی که در هر دو وجود دارد، آن را نابود می‌سازد. اصطلاحا این سرهای جنگی را «Kinetic Kill Vehicles» یا ماشین کشتار انرژی جنبشی و به شکل اختصاری KKV می‌نامند. این آزمون‌ها توانستند در نهایت در سال ۱۹۸۴ موفقیت‌هایی کسب کنند. یک رهگیر از نوع انرژی جنشی با سر جنگی چتریِ مجهز به جستجوگر مادون قرمز، توانست یک سر جنگی فرودکننده به جوِ یک موشک قاره‌پیمای آمریکایی موسوم به مینوتمن را با سرعتی در حدود ۶۱ کیلومتر بر ثانیه و در ارتفاعی ورای ۱۶۰ کیلومتر منهدم سازد. این دستاورد توانست از نظر فناوری اثبات کند که می‌شود در فضای بیرونی جوِ زمین، رهگیری‌های موفقی در ارتفاع بالا داشت به نحوی که بتوان سرهای جنگیِ فریب و اصلی را نیز از یکدیگر تفکیک کرد و نیازی به یک انفجار اتمی برای از بین بردن موشک‌های مهاجم نباشد. لایحه‌ی اقدام دفاعی راهبردی SDI 4 یک سال قبل از آزمون مذکور در ۱۹۸۳، دولت ریگان بودجه‌های این بخش را با عنوان اختصاری Strategic Defense Initiative یا به اختصار SDI به تصویب رسانده بود. این طرح سپس برنامه‌ی جنگ ستارگان نام گرفت. ریگان صراحتا عنوان کرد هدف از این پروژه پایان دادن به جنگ هسته‌ای نه فقط در برابر شوروی و برای آمریکا، بلکه برای کل متحدان آمریکا در نظر گرفته شده است و قصد دارد تهدیدات هسته‌ای را برای همه‌ی طرف‌ها پایان دهد. این طرح بسیار بلندپروازانه بود. از استفاده از تجهیزات فضایی بسیار وسیع و بزرگ برای رهگیری موشک‌های مهاجم، تا لیزرهای ایکس‌ریِ فضاپایه برای انهدام و همچنین سامانه‌های عظیم کنترل و فرماندهی که تمامی این‌ها را در خود جای داده باشد و بر خلاف پروژه‌های قبلی هدف خود را دفاع کامل و همه‌جانبه در برابر یک تهاجم اتمی بزرگ توسط شوروی عنوان می‌کرد، به نحوی که می‌بایست در مناطقی خارج از خاک آمریکا نیز نصب شوند. در همان ابتدای معرفی، SDI که از آن به عنوان پروژه‌ی منهتن ۲ نیز یاد کرده‌اند با نقدهای فراوانی از نظر فنی و اجرایی و همچنین بودجه‌ای مواجه شد. شکل 5 داده نمای برنامه دفاع راهبردی SDI خروج از پیمان تسلیحات ضدموشکی با گذشت زمان و توسعه‌ی برخی تسلیحات در این حوزه و اخذ فناورهای جدید، در ۱۹۹۹ سازمان ملل قطعنامه‌ای برای فشار به ایالات متحده در جهت متوقف ساختن تحقیقات و رهاسازی این سامانه به تصویب رساند. هدف این قطعنامه حمایت از توافق تسلیحات ضدموشکی دو جانبه‌ی آمریکا با شوروی و به اختصار ABM بود. اما در نهایت در ۲۰۰۲ آمریکا از این پیمان خارج شد و در برابر، روسیه نیز از استارت ۲ خارج شد. پیمانی که نصب کلاهک‌های چندگانه بر روی موشک‌های قاره پیما را محدود می‌ساخت. خروج از این پیمان با هدف ناکارآمد ساختن دفاع موشکی بود. دفاع موشکی دشواری‌های فراوانی نشان داد همزمان با هزینه‌های بسیار در ایجاد پایگاه‌های فرماندهی فضایی مختلف، به خصوص در استرالیا و جزایر دیگو گارسیا در اقیانوس هند، موفقیت در ساختن تجهیزات مناسب مقداری به طول انجامید. موشک‌های استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای آمریکا نصب شدند. این موشک‌ها می‌توانستند کلاهک‌های بالستیک را هنگام ورود به جو و یا در فاز میانی رهگیری کنند. پدافند موشکی پاتریوت ۲ که در جنگ کویت و حمله‌ی عراق به اسراییل در ۱۹۹۱ ناتوانی کاملی از خود نشان داده بود، در ۲۰۰۳ نیز کارنامه‌ی موفقی نداشت و به گونه‌های کوتاه‌برد دیگر به اسم پاتریوت ۳ به‌روزرسانی شد که مسئله‌ی برد کوتاه و عدم پوشش همه‌جانبه را موجب می‌شد و آثار هزینه‌ای برای ایجاد پوشش کامل در بر داشت. سپس پروژه‌ی تاد یا Terminal High Altitude Area Defense (THAAD) برای بردهای بالاتر و با موشک‌ها و سامانه‌های راداری جدید انجام شد. این سامانه در یک پروژه‌ی کاملا متفاوت در کنار پاتریوت ۳ می‌توانست تا حدودی خلا ناتوانی پاتریوت ۲ را جبران کند. گرچه تحقیقات این موشک‌ها ۴ سال پس از SDI یعنی در سال ۱۹۸۷ کلید خورده بود، اما ۲۱ سال بعد و در ۲۰۰۸ استقرار عملیاتی یافتند. سپس در برابر کره‌ی شمالی در کره‌ی جنوبی و در برابر ایران در امارات، اسراییل، ترکیه و رومانی مستقر شدند. همچنین پروژه‌ی بسیار مهم لیزر هوابرد که دفاع ارزان همه‌جانبه در برابر موشک‌های بالستیک را ممکن می‌ساخت، به دلیل مشکلات فنی بسیار کنار گذاشته شد. رابرت گیتس وزیر دفاع وقت در سخنرانی پیرامون عملیاتی شدن این سامانه چنین اظهار داشت: «من کسی را در دپارتمان دفاعی نمی‌شناسم جناب آقای تیهارت، که بر این فکر باشد که این سامانه توان استقرار عملیاتی دارد. واقعیت این است که شما به لیزری در حدود ۲۰ یا ۳۰ برابر قوی‌تر از لیزرهای شیمیایی که روی هواپیماهای کنونی نصب هستند نیاز دارید تا بتوانید از هر فاصله‌ای نسبت به مکانِ پرتاب، آتش کنید ... خب! در حال حاضر لیزر هوابرد می‌بایست در مداری درون آسمان ایران پرواز کند تا بتواند هر موشکی را در مرحله‌ی آغازین پرتاب منهدم سازد؛ و اگر شما همین را نیز بخواهید عملیاتی کنید به ۱۰ تا ۲۰ هواپیمای ۷۴۷ نیاز دارید که قیمت هر کدام از این سامانه‌ها حدود ۱۵ میلیارد دلار خواهد شد و سالانه ۱۰۰ میلیون دلار برای نگهداری نیاز دارند و اینجا کسی که یونیفرم‌پوش باشد و من او را بشناسم باور ندارد که چنین مفهومی امکان‌پذیر باشد». گرچه هیچ‌وقت دلایل واقعی این پروژه اعلام نشد(!) و پروژه‌ی دیگری بر روی هواپیمای سی ۱۳۰ به صورت عملیاتی باقی مانده است، از دید نگارنده این لیزر می‌توانست نیروهای نظامی روی زمین را از بین ببرد و به تجهیزات راداریِ استقراری، آسیب‌های عملیاتی وارد کند. شکل 6 بوئینک 747 سامانه لیزر هوابرد YAL-1A استقرار پدافند موشکی در رومانی و واکنش روس‌ها در سال ۲۰۱۶ همزمان با استقرار موشک‌های آمریکایی در رومانی، روسیه آن‌ها را تهدیدی برای خود برشمرد و از ایالات متحده خواست آن‌ها را برچیند؛ سپس در واکنش، پیمان موشک‌های برد متوسط (INF) را پس از استارت ۱ به حالت تعلیق درآورد. هدف از تعلیق INF استمرار مذاکره و استفاده از حربه‌ی تهدید ساخت موشک‌های میان‌برد علیه اروپا و حذف یک تهدید ایجاد شده در این قاره بود. و لیکن روس‌ها نتیجه‌ای از آن نگرفتند و رسما از این پیمان خارج شدند تا از اقدامات عملی رونمایی کنند. آمریکا نیز در برابر، در سال ۲۰۱۸ از این پیمان خارج شد. روس‌ها پیش‌تر این پیمان را از سوی آمریکا نقض شده می‌دانستند و معتقد بودند موشک‌هایی که آمریکا از آن‌ها به عنوان هدف در سامانه‌ی دفاع موشکی خود استفاده می‌کند، در واقع صرفا یک هدف تمرینی نیستند بلکه تلاشی برای توسعه‌ی موشک‌های میان‌برد می‌باشند. این اقدام از آنجایی نیاز بود که روس‌ها پس از خروج از پیمان مذکور می‌توانستند با استقرار موشک‌های میان‌برد خود، سامانه‌های پدافند موشکی دوربرد ایالات متحده را که برای رهگیری اهداف ورای جو در نظر گرفته شده بودند و عمدتا قاره‌پیما محسوب می‌شدند، با موشک‌های کوتاه‌بردتر هدف قرار دهند. آمریکا بر این باور بود که INF با وجود موشک‌های ساخت ایران و چین دیگر معنای سابق خود را ندارد و صرفا آمریکا و هم‌پیمانانش را محدود ساخته است. در واکنش، آن‌ها شروع به مذاکره با سایر کشورهای اروپای شرقی کردند تا برای استقرار سایر پدافندهای موشکی خود، مکان‌یابی جدیدتری انجام دهند. اما روس‌ها به سرعت هشیار شده و واکنش بسیار عظیمی از خود در حوزه‌ی فناوری موشکی در جهت خنثی سازی اقدامات آمریکا نشان دادند. شکل 7 نمایی از چالش استقرار سامانه دفاع موشکی در دوسلو رومانی رادار TPY-2 در ترکیه برای ایران و روسیه بازخوانی استراتژیک هدف برنامه‌ی دفاع موشکی آمریکا تهدیدات شوروی عنوان شده بود. گرچه هیچ شواهدی وجود ندارد که هیچ‌یک از سامانه‌های اعلامی تا دهه‌ی ۹۰ قادر بوده باشند ارزش عملیاتی ایجاد کنند، اما وزنه‌های بسیار سنگینی در حوزه‌ی رقابت‌های سیاسی دوره‌ی جنگ سرد تلقی می‌شده‌اند. دست‌کم تا زمانی که از نظر فنی داده‌های مربوط به میزان موفقیت یک پروژه نظامی مکشوف نباشند و یک طرف انحصار چنین تسلیحاتی بخصوص انحصار در نمایش های قدرت از آن را داشته باشد و طرف دیگر به برنامه‌ی تولید آن ورود نکرده باشد، کشور اعمال کننده‌ی اقتدار، قوت خاصی به توان نظامی خود افزوده که موازنه را به نفع خود تغییر میدهد. در آن دوره موازنه مستقیما با حفظ سرمایه در ارتباط بود و بر هم خوردن موازنه به یک سمت به خصوص به نفع طرف غربی با فرار سرمایه و نخبگان بیشتر به آنجا و افزایش چتر دفاعی و توسعه نفوذ سیاسی به کشورها فواید خود را نشان می‌داد. توانایی‌های سیاسی‌ای که پس از ایجاد این فاکتور قدرت اخذ می‌شدند، در دوره‌ی جنگ سرد بسیار چشمگیر بودند. به خصوص در حوزه‌های مربوط به امنیت بین‌المللی و ایجاد سایر انحصارهای متکی بر تجارت و سازمان‌های بین المللی. نمونه‌ی بسیار بارز این بهره‌برداری‌های سیاسی از تسلیحات راهبردی، طعم شیرین حق وتوی شورای امنیت برای ابرقدرت‌ها بود. و فرار توام با وحشت احزاب سیاسی کشور ها به دامان جریان سرمایه داری یا کمونیسم. اما اگر یک یا چند کشور دیگر به این قابلیت‌ها دست پیدا می‌کردند، اگر متحد آمریکا بودند آن را در تلاش‌های دست‌جمعی در بلاک خود تجمیع می‌کردند و یا آن را وادار می‌کردند در حیطه‌ی منافع ایدولوژیک نظام سرمایه‌داری عمل کند؛ و اگر در بلاک شوروی چنین قابلیت‌هایی پدید می‌آمد، رفتار رهبران شوروی حالتی مخاصمه‌آمیز می‌گرفت. و در برابر، رفتار غرب به سرعت از فرم‌های اعمال قدرت و انگیزه‌های اقتدارگرایانه به سمت مذاکرات سازش بین دو قدرت گرایش پیدا می‌کرد. در 1967 و پیش از اعلام رسمی اجرای طرح سنتینل، با هدف محدود سازی این فناوری ها مذاکراتی در گلاسبرو نیوجرسی بین آمریکا و شوروی به اجرا گذاشته میشود. مک نامارا وزیردفاع وقت در جلسه ای که لیندن جانسون و الکسی کوسیگین معاون اول نخست وزیر شوروی حضور داشتند، تلاش کرد تا مفاهیم راهبردی دفاع موشکی را با نمایش اسلاید هایی از معادلات ریاضی و تئوری های راهبردی به کوسیگین القا کند که این سامانه ها میبایست در سطحی کنترل و محدود شوند، اما در اقناع کوسیگین ناکام میماند. گرچه دو طرف هرکدام برای خود روایتی از آن مذاکرات 3 روزه نقل کرده اند، ولیکن توافقی در سطح مورد نیاز آمریکا حاصل نمیشود. با این وجود جانسون میدانست که عملا پروژه سنتینل امکان پذیر نیست(چرا که آمریکا قادر به پوشش تمام کشور با استفاده از آن نخواهد شد) در حالی که پیشتر گفته بود قصد انجام هیچ کاری در مورد آن ندارد مجبور به ارائه طرح میشود. هزینه آنچه که در برنامه پیش بینی شده بود، معادل 60 میلیارد دلار به ارزش امروز است. از طرفی شوروی اقدام به نصب دفاع موشکی کرده بود و پیشرفتهایی از خود نشان میداد که ایالات متحده را آزار میداد، جانسون بشدت تحت فشارهای کنگره قرار میگیرد که چرا دولت در نصب این سامانه ها تعلل ورزیده و دست سیاستمداران در برابر شوروی خالیست، این مسئله بعدا به یکی از مصائب در کارزار انتخاباتی آمریکا تبدیل میشود، وی به نصب تعدادی از این سامانه ها رضایت میدهد، که نتیجه همان پروژه سیف گارد است. اگر به خط سیر زمانی مذاکرات، پیمان‌ها و موافقت‌نامه‌های تسلیحات موشکی میان شوروی و ایالات متحده نگاهی بیاندازیم، مذاکرات ۱۹۶۹ هلسینکی درست در زمانی آغاز شد که پروژه‌ی سنتینل که از ۱۹۶۷ شروع شده بود به هیچ موفقیت عملیاتی دست پیدا نکرد و آن بخش از نتایج که از نظر تحقیقاتی مهم به نظر می‌رسیدند سرانجام در برنامه‌ی تامین ایالات متحده گنجانده و حفظ شدند. سپس در آن زمان با استفاده از مذاکرات سعی شد جلوی پیشرفت فنی شوروی در حوزه‌ی این تسلیحات گرفته شود. لازم به ذکر است پدافند گالوش که از آن به عنوان پدافند موسکو یاد می‌شود از نظر استراتژیک بسیار موفقیت‌آمیزتر از انواع آمریکایی تلقی می‌شد. این موفقیت بیش‌تر از آنکه مدیون خود موشک‌ها باشد، مدیون استقرار آن‌ها در جایی نزدیک مرزهای اروپای شرقی بود. به نحوی که کلاهک‌های هسته‌ای بسیار قدرتمندِ موشک‌های پدافندی، در آسمان اروپا منفجر می‌شدند یعنی در فاصله‌ی دور از سرزمین اصلی شوروی. این یک دفاع دوجانبه ایجاد می‌کرد: نخست اینکه موشک، دشمنِ کاپیتالیستی خود را دفع می‌نمود، دوم اینکه در آسمان کشورهای سرمایه‌داری منفجر می‌شد و بار روانی بسیار سنگینی در حوزه ناتو ایجاد می‌کرد. در حالی که در ایالات متحده موشک‌های پدافندی در آسمان این کشور و یا در دریاهای اطراف آن مثمر ثمر بودند و حتی در صورت موفقیت آثار تشعشعیِ بارش رادیواکتیو و در کنار آن آسیب‌های روانی به جغرافیای ایالات متحده بازمی‌گشت. آن‌ها مجبور بودند برای زدن موشک‌های شوروی در آسمان خود، بمب اتمی منفجر کنند و این ممکن بود به انفجارهای دامنه‌دار هسته‌ایِ کلاهک‌های مهاجم منجر شود. از طرفی استقرار پدافندهای آمریکایی در اروپا در آن زمان، اروپا را نیز تحت خطر حمله‌ی هسته‌ای با موشک‌های کروز، موشک‌های کوتاه‌برد و بمب‌افکن های شوروی قرار می‌داد. مذاکرات موفق آمریکا و تحمیل هزینه به روسیه توام‌ با عقب‌نشینی آمریکا عملا متوجه این امر شده بود که نمی‌تواند یک سامانه‌ی جامع دفاع موشکی موفق در خاک خود بدون حضور در سایر نقاط دنیا ایجاد کند. بنابراین وارد مذاکره شد و بدون جنگ، سیستم شکست‌خورده‌ی خود را وجه‌المعامله‌ی پیمان سالت ۱ یا تعهدنامه‌ی کاهش تسلیحات راهبردی قرار داد و از فرصت پدید آمده در مذاکرات، برای کاهش سایر تسلیحات بهره جست که با واکنش مثبت روس‌ها نیز مواجه شد. شکل 8 موشک کروز هسته ای تاماهاوک نسخه گریفون که توسط نماینده شوروی در حال بازرسی میباشد. ایالات متحده در گام‌های بعدی موشک‌های میان‌برد و سپس کوتاه‌برد شوروی را محدود ساخت، موشک‌های کروز را از اروپا جمع کرد و کلاهک‌های شوروی در هر موشک را به یک عدد محدود ساخت تا بتواند پدافند موثری در برابر آن ایجاد کند، این محدود سازی اساس مذاکرات استارت2 بود. در حالی که در عمل، داشتن این موشک‌ها برای آمریکا هیچ صرفه‌ی راهبردی نداشت و فقط یک داروی سیاسی برای اروپایی‌ها محسوب میشد، موشک‌های سوخت جامدِ بسیار مهم شوروی مانند پایونیر که با هر پرتاب قادر بود ۳ کلاهک را به برد ۵۵۰۰ کیلومتری بفرستند، کنار گذاشته شدند. این یک راهبرد مذاکراتی بسیار موفقیت‌آمیز قلمداد می‌شد و از آنجایی که بدون جنگ و هزینه توانسته بود تعداد زیادی تسلیحات راهبردی در محدوده‌ی درگیری شوروی با اروپا را از میان بردارد، مورد استقبال عمومی جهانی هم قرار گرفته بود. بیش‌ترین هزینه را روس‌ها دادند، آن‌ها در برابر سه گونه موشک آمریکایی و ۸۴۶ فروند از آن‌ها، حدود ۱۸۴۶ فروند موشک در ۶ گونه‌ی بسیار موفق رزمی را کنار گذاشتند و از آنجایی که حتی لانچرها و ماشین‌های حامل را نیز از بین می‌بردند، هزینه‌ها تحمیلی به شوروی بسیار سرسام‌آور بود. بر اساس همین موفقیت در مذاکرات و تحمیل هزینه به شوروی که از تجربه‌ی ۱۹۷۲ اخذ شده بود، پیمان‌های سالت ۲، INF، استارت ۱، استارت ۲ و سپس استارت جدید در ۲۰۱۰ مورد مذاکره قرار گرفتند. اما آنها پا را از آن فراتر گذاشتند و در همین راستا رژیم منع تولید و اشاعه‌ی فناوری تسلیحات موشکی با برد بالاتر از ۳۰۰ کیلومتر با عنوان MTCR به بسیاری از کشورها تحمیل کردند. شکل 9موشک پایونیرRSD 10 با قابلیت حمله سه کلاهک به برد 5500 کیلومتر که در پیمان INF کنار گذاشته شد بازگشت به پیش از سالت ۱ و مذاکرات ۱۹۶۹ اما چه چیزی باعث شد تا در ۲۰۱۶ ورق برگردد و هر دو به جایگاهی قبل از سالت ۱ و حتی پیش از مذاکرات ۱۹۶۹ بازگردند؟ ترامپ و جمهوری‌خواهان؟! مشکلات از دوره‌ی اوباما شروع شده بود: از دید آمریکایی‌ها ظهور قدرت‌های جدید مانند چین، کره‌ی شمالی و ایران و از دید روس‌ها ایالات متحده به عنوان ناقض پیمان‌ها. اما در عمل و با نگاه به واقعیت‌های فنی روی زمین می‌توان موضوع به سرانجام رسیدن پروژه‌های پدافند موشکی ایالات متحده به خصوص در بعد تولید انبوه و استقرار به عنوان عامل اصلی و فاکتور نوظهور اعمال قدرت اشاره کرد. ایالات متحده سال‌ها برای داشتن سامانه‌ی دفاع موشکی قابل اتکا تلاش کرده بود و اگر این پروژه‌ها زودتر به نتیجه می‌رسیدند، خروج از این پیمان‌ها نیز به همان نسبت زودتر اتفاق می‌افتاد. اگر موفق نمی‌شدند نیز دلیلی برای خروج از پیمان وجود نداشت و چه بسا بجای ارائه راهبردهای سلطه گرایانه ای چون تسلط تمام طیفی بر جنگ آنهم در کل دنیا، داعیه‌دار صلح جهانی می‌شدند و رژیم‌های بین المللی بیش‌تری مانند MTCR را از طریق رژیم های کنترل بروکراتیک به ملت‌ها تحمیل می‌کردند. پس از استقرار موشک‌های استاندارد ۳ و ۶ بر روی ناوهای کلاس هازارد و استقرار حجم وسیعی از حسگرهای فضاپایه، این توان به وجود آمد که تحلیل جامعی نسبت به پرتاب موشک‌های بالستیک به صورت لحظه‌ای در تمام دنیا فراهم شود. کشورهایی مثل ایران و کره‌ی شمالی مستقیما برای خاک آمریکا تهدید راهبردی محسوب نمی‌شدند، آنها در برابر دشمنان منطقه ای و تهدیدات نزدیک خود سلاح میساختند، و اگر موشک‌های قاره پیما هم می‌ساختند، از نظر عددی و سر جنگی آنقدر محدود بود که بشود در برابرشان کاری کرد. بنابراین از طریق توسعه‌ی تهدیدات میان‌برد توسط کشورهای به اصطلاح سرکش(!)، می‌توانستند استقرار رایگان سامانه‌های ضدموشکی آمریکایی را در هر نقطه‌ای از دنیا و به هزینه‌ی میزبان انجام دهند و این یک آماده‌سازی جهانی برای کنترل فضا و ایجاد انحصار در حوزه‌ی پرتاب‌های فضایی نیز بود. باید به قدرت های نوظهور فشار وارد میکردند تا تهدیدی بر علیه آمریکا شوند و از طریق پاسخ به آن تهدید چتر امنیتی خود را در حوزه های اقتصادی تحت تسلط گسترش دهند. از طرفی گلایه‌های امنیتی ایجاد شده‌ی مرتبط با ناتوانی این سامانه‌های دفاع موشکی را با فروش نسل جدیدی از موشک‌های تهاجمی برد متوسط، جنگنده‌های گران‌قیمت نسل ۵ و پهپادها جبران می‌کردند. موشک‌ها به این دلیل مهم بودند که پیش‌تر، تحقیقات و تولید آن‌ها در سراسر اروپا متوقف شده بود. بنابراین شکل دادن به یک بازار تسلیحاتی جدید و بسیار پرسود که به توسعه‌ی کنترل آسمان در کشورهای مختلف و اتصال تعداد پرشماری رادار و شبکه‌ی مخابراتی در سراسر دنیا به ساختار نظامی آمریکا بیانجامد، با کم‌ترین هزینه امکان‌پذیر گشته بود تا ایجاد یک نیروی فضایی با هزینه‌ی دیگران و به ریاست ایالات متحده تحت کنترل و فرماندهی پنتاگون به سادگی در دسترس قرار گیرد. وضعیت موشکی اروپا و بازار جدید تسلیحات چنین بازار مبتنی بر تهدیدات موشکی و هسته‌ای، ابتدا لازم بود تا تهدیدکننده‌ی قابل اعتنایی در بُرد اروپا و دیگر متحدان آمریکا بیابد. سپس آن تهدیدکننده می‌بایست کشورهای متحد آمریکا را زیر آتش تهدید عملیاتی موشکی و (البته بسیار مهم) هسته‌ای خود ببرد، در نتیجه‌ی آن، کشورهای تهدید شده برای خرید تسلیحات پدافندی در بردهای مختلف روانه‌ی آمریکایی شوند که چنین تسلیحاتی را از قضا در همین سال‌ها به سرانجام رسانده است. کشورهای عربی با پول‌های نفتی، ژاپن، کره‌ی جنوبی و اروپا می‌توانستند بزرگ‌ترین خریداران اجباری این تسلیحات باشند. کشورهای اروپایی به خصوص اعضای ناتو و حتی فرانسه (که به دلیل وجود پیمان‌های دوره‌ی جنگ سرد و توافق‌های پس از آن میان روسیه و ایالات متحده از ایجاد زیرساخت‌های ضدموشکی قابل توجهی که در یک جنگ موشکی تمام‌عیار باقی بماند) بازمانده بودند، به یک‌باره همه‌ی این پیمان‌ها را از بین رفته دیدند. اکثر این کشورها به راه‌اندازی یا داشتن شبکه‌های راداری موشکی محدود و پاسخ‌های هسته‌ای محدود گرایش داشتند و برای آن، موشک‌های دوربرد قاره‌پیما و زیردریایی‌های موشک‌انداز هسته‌ای می‌ساختند تا ضمن حفظ قدرت بازدارندگی، توان اعمال قدرت از هر جای دنیا به تهدید مشترک خود، شوروی و سپس روسیه و چین را داشته باشند. در میان اروپایی‌ها تنها فرانسه به ساخت موشک‌های کوتاه‌برد پرداخت. پلوتون با برد ۱۲۰ کیلومتر و هیدیز با برد ۴۸۰ کیلومتر که هر دو به کلاهک هسته‌ای مجهز بودند. در سایر کشورهای اروپایی موشک‌های کروز هسته‌ایِ آمریکایی و موشک‌های بالستیک لنس با برد ۱۲۰ کیلومتر مستقر بودند، موشک‌های میان‌برد سوخت جامد پرشینگ ۲ با برد ۷۴۰ تا ۱۳۵۰ کیلومتر نیز در آلمان نصب شده بودند. بعد از فروپاشی شوروی گونه‌های آمریکاییِ کوتاه‌برد با موشک‌انداز هایمارس مجهز به موشک MGM140 جایگزین شدند و سایر موشک‌ها مانند پرشینگ از اروپا جمع‌آوری شده و در قالب INF از بین رفتند. در اروپا از آنجایی که راه مناسبی برای دفاع در برابر این موشک‌ها پیدا نمی‌شد و موفقیت پدافندها در برابر همه‌ی بردها ناچیز بود، به مشارکت در پیمان‌های جنگ سرد به خصوص در مذاکرات روی آورده بودند. بنابراین اروپا در یک خلا موشکی برای موشک‌های بالستیک کوتاه‌برد و میان‌برد قرار دارد و از نظر عددی نیز در این حوزه‌ها قدرتی محسوب نمی‌شود، اما تاکنون نیز پیکان تهدید این موشک‌ها به سمت روسیه بوده است. همگامی راهبردی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران این خلا نمی‌توانست به حال خود رها شود، به خصوص آنکه توانایی بالقوه‌ای برای تولید و استقرار هم موشک و هم پدافند موشکی در اروپا وجود دارد. چون آمریکا همه‌ی گزینه‌های تولید لازم را در اختیار دارد، بزرگ‌ترین سهم بازار را برای خود متصور است. اما چگونه می‌شود به اروپایی‌ها موشک فروخت و با روسیه نیز راحت بود؟! علت استقرار تسلیحات موشکی مانند AGIS ASHORE که نوع زمین‌پایه‌ی موشک‌های پدافندی استاندارد است و می‌تواند در فاز میانی، موشک‌های بالستیک روسی را در ورای جو هدف قرار دهد، تهدید نوظهوری چون ایران عنوان شد؛ در حالی که در زمان افتتاح این سایت‌ها ایران هنوز موشکی در برد اتحادیه آزمایش نکرده بود. تمرین‌ها و شبیه‌سازی‌های بسیاری در اروپا صورت گرفت. اندیشکده‌ها و مجلات بسیاری آن را از نظر روانی ارتقا دادند تا به وزنه‌ای در معادلات نظامی بدل شود. تا آنجا که آمریکا رسما در بیانیه‌ای علت نصب این موشک‌ها را ایران اعلام کرد. در ۲۰۱۶ دیمیتری پسکوف سخنگوی وزارت خارجه‌ی روسیه چنین اظهار داشت (به نقل از نیویورک‌تایمز) 5: «اقدامات لازم برای تامین سطوح امنیتی مورد نظر روسیه در حال انجام است. بگذارید به یادتان بیاورم، رئیس جمهور شخصا این پرسش را مکررا تکرار نموده که این سیستم‌ها علیه چه کسی هدف گرفته شده‌اند». در ادامه نیویورک‌تایمز چنین می‌نویسد: «ایالات متحده می‌گوید که سامانه‌های پدافند موشکی در برابر دولت‌های «سرکش» به خصوص ایران قرار دارند و هیچ هدف تامین امنیتی برای حتی اروپا و یا آمریکا علیه روسیه با آن ذخایر موشکی اتمی ندارند. سایت‌های پیمان آتلانتیک شمالی توسط افسران آمریکایی کنترل می‌شوند». نصب این سامانه حتی روس‌ها را در رابطه با ایران تحت فشار قرار داد. به نظر می‌رسید روس‌ها نیز دیگر تمایلی برای همکاری با ایران در برنامه‌ی هسته‌ای نداشتند و حتی این را پیش‌تر با مشارکت در قطعنامه‌های ضدایرانی شورای امنیت نشان داده بودند. آمریکا از این طریق به آنچه که می‌خواست می‌رسید؛ ابتدا با استفاده از تهدید ایران، شبکه‌ی راداری ناتو را به کنترل کامل درمی‌آورد و آسمان اروپا و به خصوص روسیه را به دقت پایش می‌کرد، سپس باقی سامانه‌های خود را مستقر می‌نمود. این نقطه‌ی آغاز از ۲۰۱۶ نیاز به ایجاد تهدیدات وسیع موشکی از سوی ایرانی داشت که در آن زمان بردی فراتر از ۱۳۵۰ کیلومتر را به صورت رسمی نشان نداده بود، ایرانی که توافق وین را پذیرفته بود و در شرف یک توافق بزرگ بود. در ادعاها برد موشکی ایران نیز بیش‌تر از ۲۰۰۰ کیلومتر عنوان نشده بود و این بسیار کم‌تر از برد مورد نیاز برای زدن بخش‌های مهم اروپا از سمت ایران است، یعنی بردی دست‌کم بیش از ۳۸۰۰ کیلومتر و تا انگلستان در دوربردترین نقطه حدود ۵۰۰۰ و یا اسپانیا در حدود ۶۰۰۰ کیلومتری. ایجیس اشور همان پدافند موشکی دریاپایه‌ی آمریکا بود که به زمین و فرودگاهی در دانمارک منتقل شده بود. این طراحی برای توسعه‌ی سامانه‌های پدافندی، مقدمه‌ای برای تنش‌زایی و خروج از برجام با بهانه‌سازی از برنامه‌ی موشکی ایران و فشار بیش‌تر به همه‌ی طرف‌ها بود. شکل 10 سامانه ایجیش اشور عملیاتی شده در رومانی اگر ایده‌های ذکر شده‌ی اینجانب در پیمان پدافند موشکی ABM را به یاد داشته باشید و روش آمریکا در متوقف ساختن شوروی به شکل موقت تا نتیجه گرفتن از برنامه‌ی «تامین» و سپسSDI را به خاطر آورید، برجام نقشی فراتر از آن نداشت. غرب، برنامه‌ی هسته‌ای ایران را متوقف می‌ساخت تا بتواند چتر پدافندی کافی در اروپا فراهم آورد و پس از آن از برجام خارج شده و دور جدیدی از فشارها و در پوشش آن اقدامات لازم برای نفوذ در اروپا و ضدیت با روسیه را در تکمیل سلطه‌ی جهانی خود بر فضا صورت دهد. ایده‌ی این اقدام چنین فرضی بود که مذاکرات در ۲۰۱۵ به سرانجام می‌رسید، در ۸ سال بعد از آن از ۲۰۱۶ رئیس جمهور بعدی ایالات متحده فرصت دارد تا به چند روش چتر کنترل نظامی آمریکا بر اروپا و بخش‌های وسیعی از دنیا را با استفاده از توسعه‌ی تهدید از جانب ایران توسعه دهد. جالب‌تر اینکه زدن تاسیسات هسته‌ای ایران کم‌ترین نقش را داشت، اما بیش‌ترین صحبت‌ها را به خود اختصاص می‌داد. در این خصوص من دو راهبرد متصور می‌شوم: · نخست، خروج از برجام و بازی تهدید نظامی همه‌جانبه به خصوص دورایستا علیه ایران و همگام‌سازی اروپا در اعمال فشار همه‌جانبه به خصوص نظامی بر ایران. · دوم، ماندن در برجام و منتظر اقدامات موشکی ایران بودن برای طراحی پیمان‌های کنترلی بعدی که قابلیت دسترسی حتی به زیرساخت‌های موشکی ایران را نیز می‌دهد. سامانه‌ی ایجیس اشور در می ۲۰۱۵ در دوسلو رومانی مستقر شد و دو ماه بعد برجام نیز مورد توافق قرار گرفت. در برجام بسیاری از تحریم‌ها برای بازه‌ای بین ۵ تا ۸ سال تنظیم شدند و این زمان‌ها به خصوص بازه‌ی ۵ ساله‌ی تسلیحاتی و ۸ ساله‌ی موشکی از نظر راهبردی با استقرار فراگیر سامانه‌های موشکی در اروپا و منطق بقای برجام همگام هستند. در عمل و در برابر راهبرد خروج و تخریب برجام از سوی غرب نیز، ایران به فرصتی به طور متوسط از ۵ تا ۸ سال نیاز داشت تا تهدیدات نظامی خود را از نظر فنی و اثربخشی (تولید انبوه سامانه‌های جدید تهاجمی) به نتیجه برساند. بدین ترتیب هم در راهبرد خروج و هم در راهبرد ماندن در برجام تنفس ۵ ساله در برابر برنامه‌ی موشکی ایران دیده شده بود. در حال حاضر آنچه اتفاق افتاده این باور را اثبات می‌کند. آمریکا برد موشک‌های کوتاه‌برد سوخت جامد (ATACMS) موجود در سامانه‌ی هایمارس را از ۱۴۰ کیلومتر به ۳۰۰ کیلومتر و سپس به ۵۰۰ کیلومتر در نمونه‌ی تهاجم عمقی توسعه داد. همچنین موشک‌های هایپرسونیک خود را نهایی ساخت تا بتواند اهدافی در عمق ۱۶۰۰ کیلومتری را منهدم سازد. هدف از این کارها دقیقا ضدیت با توان پدافندی ایران و ایجاد دسترسی مناسب علیه تاسیسات هسته‌ای بود، به نحوی که بتواند با این موشک‌ها سامانه‌های پدافندی اس ۳۰۰ و اس ۴۰۰ را در هرجایی که باشند از کار بیاندازد، سپس جنگنده‌ها و بمب‌افکن‌های رادارگریزش بتواند وارد فضای ایران شده و به آسانی تاسیسات عمقی آن را هدف قرار دهد. ایالات متحده همچنین در نظر دارد تا ۲۰۲۵ برد این موشک‌های کوتاه‌برد زمین به زمین را به ۷۰۰ کیلومتر برساند، در حالی که بسیاری از کشورهای اروپایی از داشتن چنین تسلیحاتی محروم هستند و از طرفی خلا کاملی در زمینه‌ی برد ۱۰۰۰ تا ۵۵۰۰ کیلومتر در دارایی نظامی میان متحدین اروپایی حس می‌شود. این کشورها در صورتی که به چنین موشک‌هایی دست یابند قادرند موسکو و تهران را در کم‌تر از ۳۰ دقیقه هدف قرار دهند. از آنجایی که استفاده از این موشک‌ها به سبک تسلیحات متعارف تنها با تعداد انبوه موفقیت‌آمیز خواهد بود، بازار موفقی با فروش‌های سنگین به اروپا توسط آمریکا فراهم می‌شود. آن‌ها می‌توانند با هر موشک دست‌کم ۷ تا ۱۰ برابر قیمت واقعی سودآوری داشته باشند. بدون آنکه هیچ نگرانی‌ای برای استفاده از این تسلیحات توسط اروپایی‌ها حتی در بدترین حالتِ تقابلی علیه آمریکا وجود داشته باشد، آن‌ها می‌توانند برتری نظامی و به خصوص موشکی روسیه را از این طریق به شدت تحت تاثیر قرار دهند و موازنه‌های تئوریک موجود را برای همیشه به طور کامل بر هم زنند. در صورتی که این پروژه‌ها همگام با پروژه‌ی جنگنده‌ی اف ۳۵ که این روزها از نظر عددی تکمیل شده است به سرانجام برسد، دیگر مراحل زمانی موجود در برجام اهمیتی ندارند! غرب با یک برنامه‌ی هسته‌ای متوقف شده‌ای روبروست که به وسیله‌ی توافق توانسته است حجم مواد هسته‌ای در تاسیسات را به شدت کاهش دهد. از این رو هرگونه حمله‌ی نظامی به نشت مواد هسته‌ای و آلودگی‌های بیش از حد منجر نمی‌شود. راهبرد دوم حتی با عدم خروج از برجام و با انتظار و اتکا به ایجاد تهدید موشکی از سوی ایران تا حدودی امکان‌پذیر بود. آن‌ها پیش‌بینی می‌کردند که ایران در این دوره بالاخره موشک‌های با برد بلندتر را به نمایش بگذارد، بنابراین موشک‌هایی خیالی مانند شهاب ۴، شهاب ۵ و حتی ۶ را با در نظر گرفتن مسیر حرکت کره‌ی شمالی در برنامه‌ی موشکی برای ایران متصور بودند. موشک‌هایی که هیچ‌وقت ساخته یا رونمایی نشدند، اما مطابق با تصوراتی که از کره‌ی شمالی در آنها ایجاد شده بود ایران می‌بایست دست‌کم تا ۲۰۱۲ موشک میان‌بردی که بتواند اروپا را هدف قرار دهد نشان می‌داد. خیلی پیش‌تر نتانیاهو در ۱۹۹۷ گفته بود که ایران موشک شهاب ۶ با برد ۱۴ هزار کیلومتر را خواهد ساخت تا ایالات متحده را هدف قرار دهد. یک تحلیل‌گر روس در ۲۰۰۷ می‌گفت که ایران موشک‌های شهاب ۵ و ۶ را به زودی رونمایی می‌کند. محاسبات مختلفی در سال‌های مختلف پیرامون برنامه‌ی موشکی ایران ارائه می‌شد. وقتی این محاسبات خطاهای خود را نشان داد، آن‌ها برنامه‌ی فضایی ایران را دروغین و با هدف نظامی می‌خواندند تا به آنچه می‌خواهند دست پیدا کنند. ولی در عمل موشک‌هایی که بردی در سطح اروپا داشته باشند، بدون سرهای جنگی هسته‌ای و یا تعداد زیاد، قدرت نظامی آنچنان موثری به شمار نمی‌روند. گرچه در صورت وجود، اهداف راهبردی بسیاری برای آمریکا در حوزه‌ی نفوذ نظامی را تضمین می‌کردند. به نظر نمی‌رسید ایران بتواند حجم انبوهی از موشک‌هایی تولید کند که اروپا یا آمریکا را با کلاهک‌های غیرهسته‌ای متعارف هدف قرار دهد. رقمی در حدود نهایتا ۳۰۰ تا ۴۰۰ موشک که می‌شود با یک برنامه‌ی پدافند موشکی اکثر آن‌ها را در میانه‌ی راه مورد اصابت قرار داد و حتی اگر به زمین اصابت کنند آنچنان خسارتی بر جا نخواهند گذاشت؛ اما این حملات در عوض با پاسخ هسته‌ای از سوی غرب مواجه خواهند شد. این خلاصه ای از تصورات غربی‌ها نسبت به برنامه‌ی موشکی ایران بود. بنابراین بدون خروج از برجام نیز پیش‌بینی‌هایی برای کنترل برنامه‌ی موشکی ایران در وجوه مختلف تدارک دیده شده بود؛ مثلا توافقنامه‌ی جدید موشکی و سپس شکست در همین توافق جدید و استقرار گسترده‌ی سامانه‌های پدافند موشکی و راداری آمریکا در اروپا به هزینه‌ی شرکا. اما ایران از ورود به این بازی عامدانه سرباز زد. گرچه غربی‌ها طی این مدت و در راستای راهبرد اعلام شده، تسلط تمام طیفیِ (Full spectrum dominance ) مسیرِ از قبل طراحی شده‌ی خود را پیگیری کرده‌اند. ایران چه بخواهد چه نخواهد اگر موشک‌هایی برای زدن اروپا نشان ندهد نمی‌تواند به تهدیدات نظامی پایان دهد، از طرفی اگر چنین نکند حتی ممکن است با حمله‌ی نظامی محدود و از قبل شکست خورده‌ای مواجه شود که انگیزه‌ی داشتن چنین تسلیحاتی را در ایران به یک مطالبه‌ی عمومی تبدیل کند. روسیه هشیار می‌شود، واکنش آن‌ها دور از انتظار و سهمگین است روس‌ها قبل از اینکه دیر شود، با خروج از پیمان منع تسلیحات موشکی میان‌برد، واکنش اولیه را به اروپا نشان دادند. در حالی که این پیمان بین روسیه و آمریکا برای محدودسازی موشک‌های کوتاه و میان‌برد طراحی شده بود، اما برای آمریکا از نظر دسترسی سرزمینی از ابتدا هیچ نگرانی‌ای نسبت به برد این موشک‌ها وجود نداشت. به نظر می‌رسد روس‌ها می‌خواستند اروپایی‌ها را در جهت تحت فشار قرار دادن آمریکایی‌ها نگران کنند. اما واکنش واقعی و سهمگین آن‌ها به کلِ راهبرد دفاعی موشکی جنگ ستارگانیِ آمریکا، در ۲۰۱۸ و زمانی رخ داد که از مدر‌ن‌ترین تسلیحات تقریبا ناشناخته‌ی خود را رونمایی کردند: شکل 11 موشک کینژال در حال تست پرتاب از جنگنده میگ 31 · موشکِ هایپرسونیک3M22 زیرکن، با ۸ ماخ سرعت و قابلیت گشت‌زنی در ارتفاعات مختلف با ۲۰۰۰ کیلومتر برد که قابلیت انهدام آن برای هیچ‌یک از کشورهای اروپایی و حتی آمریکا با توان فنی موجود ممکن نیست. · موشک قاره‌پیمای آوانگارد با سر جنگی گشت‌زن که می‌تواند در رسیدن به هدف، تغییر مسیر داده و شبکه‌های پدافندی موشکی را در همان ارتفاع بالا و حتی در حین فرود دور بزند. آن هم با سرعتی بین ۲۰ تا ۲۷ ماخ که هیچ موشکی در حال حاضر قادر به رهگیری این سرعت در خط سیر مستقیم نیست، چه رسد به حالت گشت زن. این موشک قادر است از ۸۰۰ کیلوتن تا ۲ مگاتن مهمات هسته‌ای با قدرتی بیش از ۱۳۰ برابر حمله به ژاپن با خود حمل کند. · موشک بالستیک هواپرتاب کینژال، با برد ۲ تا ۳ هزار کیلومتر متناسب با بستر حمل و پرتاب هوایی. این موشک با ۱۰ ماخ سرعت به هدف اصابت می‌کند و اعلام شده که اختصاصا برای انهدام سامانه‌های پدافند موشکی مستقر در جوار روسیه مانند پاتریوت، تاد و ایجیس (در رومانی و مناطق دیگر) ساخته شده است. این موشک می‌تواند از هر نقطه‌ای که هواپیماهای جنگنده‌ای چون میگ ۳۱ یا توپولف ۲۲ قادر به رفتن باشند، به سمت اهداف پرتاب شود. · موشک اسکای‌فال یا بورویتزنیک با موتور هسته‌ای که قادر است به مدت بسیار زیادی در آسمان باقی بماند و یک یا چند کلاهک هسته‌ای را در خود جای دهد. · آنهپاد استاتوس ۶ ملقب به پوسایدون (آنهپاد اختصارا به معنای آبنورد هدایت‌پذیر از دور گفته می‌شود). استاتوس ۶ پدیده‌ی عجیب این رونمایی ها بود، یک اژدر هسته‌ای که قادر است بدون سرنشین دریانوردی کند و تا ۱۰۰ مگاتن بمب اتمی را با خود حمل کند. استاتوس ۶ موشک نیست، اما همه‌ی راهبرد پدافندی موشکی آمریکا را زیر سوال می‌برد. روس‌ها به یک‌باره از هر آنچه که در این سال‌ها در مورد آن تحقیق کرده بودند و یا توسعه داده بودند رونمایی کردند، همه‌ی آن تسلیحات افسانه‌ای. آن‌ها دیگر حوصله‌ای از خود نشان نمی‌دادند. به نظر می‌رسید قصد داشتند یک بار برای همیشه از شر برنامه‌ی جنگ ستارگان آمریکا که از زمان شوروی یک ایدئولوژی ضدکمونیسم بود و در عصر روسیه پلیدی جهانی کشورهای سرکش را بهانه‌ی خود کرده بود با قدرت خلاص شوند. آن‌ها کاری کردند که این برنامه هیچ معادله‌ی قابل محاسبه‌ای در برابر روسیه در خود نداشته باشد. اما این سامانه‌ها همچنان توجیهات خود را در برابر ایران و کره‌ی شمالی و تا حدودی چین، حفظ می‌کنند و بر همین مبنا پیش خواهند رفت. از طرفی مراکز فرماندهی و کنترل عظیم، حسگرهای فضاپایه و رادارهای برد بلند همچنان عنصر اصلی و فعال طرح جنگ ستارگان هستند و ارزش آن را در برابر روسیه تا حدودی حفظ خواهد شد. شکل 12 طراحی های مفهومی تسلیحات تازه رونمایی شده روسیه. گفتنی است که روسها همچنان تصاویر دقیقی از آنها نشان نداده اند ایران ساکت و ناتوان در ایجاد تهدید اثربخش گرچه ایران عامدانه به بازی تهدید موشکی علیه اروپا وارد نشد، و لیکن این را نباید به معنای یک امر حساب شده و موفقیت‌آمیز تلقی کرد. از آنجایی که پس از برجام تصوراتی در مورد اتخاذ سیاست تنش‌زدایی و رفع مسائل اقتصادی کشور با اتکای بسیار به منافع حاصل از توافق با غرب به وجود آمده بود، نزدیک‌بینی راهبردی دولت با خروج آمریکا از برجام خود را نشان داد. همه‌ی تصورات راهبردی دولت به هم خورد، چرا که ابزاری جز تصورات روی کاغذ برای این وضعیت تدارک دیده نشده بود؛ راهبرد خروجی هم در کار نبود (!!)، دولت صرفا به دستاورد دیپلماتیک خود بسنده می‌کرد و آن را یک افتخار می‌دانست، در حالی طرف مقابل اقدامات بسیار زیادی در سطح جهانی با موفقیت‌های بسیار انجام می‌داد. از بعد نظامی به این دلیل که بزرگ‌ترین تهدید از دید اروپایی‌ها، یعنی برنامه‌ی اتمی ایران از میان رفته یا به کنترل در آمده بود، به نظر می‌رسید برنامه‌ی فضایی ایران که ماهواره‌برها و تست‌های فضایی در آن ابزاری قدرت‌افزا محسوب می‌شدند، برای کاهش تنش به دست خود دولت محدود شده‌اند. شواهد از کاهش بودجه‌ی دفاعی و کاهش شدید بودجه‌ی برنامه‌ی فضایی ایران خبر می‌داد. گرچه در سال‌های بعد با اینکه مردم و مجلس هشیار شده‌ بودند بودجه‌ی دفاعی و برنامه‌ی فضایی افزایش یافت، اما آنچنان شور سابق در برنامه‌ی فضایی ایران دیده نمی‌شود؛ بیش‌تر پرتاب‌ها شکست می‌خورند و ایران از دست‌یابی به فضا در یک مسیر صحیح و اصولی، به عنوان راهبرد ملی پایدار باز می‌ماند. اما سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رویکردی هوشیارانه و بدون خدشه در راهبرد دولت، با پرتاب موفق ماهواره‌ی نور و رونمایی از موتور سلمان سعی در جبران این عقب‌ماندگی داشت، اما این کافی نبود. در سطح متعارف تهدید کافی علیه اروپا در جهت متعهد نگاه داشتن آنان ایجاد نشده بود، ابزار خاصی در عمل وجود نداشت و ایران از ابزارهای اقتصادی، سیاسی و قانونی کافی نیز بهره‌مند نبود. در برابر، اروپایی‌ها حتی تضمین‌هایی چون سپر موشکی آمریکا در رومانی، استقرار تاد در امارات و دیگر مناطق عربی در برابر یک حمله‌ی محدود موشکی را ایجاد کرده بودند و این هم‌پیمانان اروپایی بودند که ابزار مقابله در برابر اقدامات ایران را در اختیار داشتند. ایران نه تنها دیگر در هیچ سطحی نگران کننده نبود، خود نیز همکاری لازم را به عمل می‌آورد و به طمع منافع اقتصادی یا جلوگیری از ایجاد مشکلات جدیدتر از برجام خارج نشده بود و قصدی برای ایجاد تنش نشان نمی‌داد. از این رو غرب سیاست فاصله‌اندازی میان نهادهای اصلی دفاعی ایران و دولت را در پیش گرفت، تا با تحلیل‌های پیوسته‌ی خود برنامه‌ی موشکی ایران را علت عارضه‌های سیاسی تحمیل شده بر ایران نشان دهد. بنابراین اروپایی‌ها حتی لازم نمی‌دیدند پیگیر هیچ تعهدی باشند، از نظر آن‌ها مسئله تمام شده بود و حتی در صورت اقدام نیز آن‌ها در هر شرایطی زمان کافی برای هر کاری داشتند. گستاخی تا آنجایی پیش رفت که کشورهای عربی با مشاهده‌ی سیل تسلیحات غربی سرازیر شده به کشورهایشان و ایضا قرار گرفتن در حوزه‌های استراتژیک تسلط تمام‌طیفی آمریکا، طالب شرکت در مذاکرات بعدی یا برجام ۲ با ایران شدند؛ آمریکا دیگر سربازهایش را راهی صفحه‌ی شطرنج با ایران می‌کرد. اعراب بر خلاف آمریکا مسئله‌ای با برنامه‌ی هسته‌ای ایران که قبلا حل شده بود نداشتند، آن‌ها به دنبال قطع حوزه‌های نفوذ راهبردی ایران در منطقه و کاستن از توان موشکی ایران به نیابت از غرب بودند. اما با این وجود، آمریکای جمهوری‌خواهان در راهبرد اول که در سرتیتر همگامی راهبردی با برنامه‌ی هسته‌ای ایران به آن اشاره شد، برای فروش وسیع تسلیحات و استقرار سلطه‌ی کامل نظامی بر آسمان و فضای اروپا و خاورمیانه در معادلات خود به تهدید جدی از سوی ایران نیاز داشت. برای آمریکا داشتن یک سلاح هسته‌ایِ محدود و کم‌ظرفیت از سوی ایران لازم بود و فرصت‌های بسیاری برای نفوذ و اعمال قدرت توسط آمریکا در ناتو و کشورهای عربی فراهم می‌آورد، از حضور تقریبا بی‌هزینه و همه‌جانبه در همه جا (!) تا داشتن بهانه‌های کافی برای اقدام علیه توان بازدارندگی روسیه و حتی چین به هزینه‌ی دیگران. البته بی‌عملی ایران دست آنان را از این اقدامات تا حدودی کوتاه می‌ساخت. جمهوری‌خواهان به خوبی برای ابعاد روانی «تهدیدی به نام ایران» در جهت بقای سیاسی خود نیز برنامه‌ریزی کرده بودند، تا حدی که به عقیده‌ی بنده آزمایش سلاح هسته‌ای از سوی ایران اصلی‌ترین و لازم‌ترین عنصر برنامه‌ی تهدیدسازی ترامپ در جهت محِق‌سازی خود بود. اما ایران در این حوزه با اتکا بر اصول اعلامی خود در فتوای هسته‌ای اقدامی نکرد. هر چند ایران از دید غربی‌ها خود را ناتوان و بی‌اراده نشان داد (کاری که معقول به نظر می‌رسید واکنش شدید مقابله به مثلی در حد خروج از برجام و ساخت بمب بود و همه در دنیا چنین انتظاری داشتند) و سعی کرد نسبت به اهداف تاکتیکی نزدیک به خود قوای منکوب کننده‌تری فراهم آورد تا بازدارندگی را در عرصه‌ی تاکتیکی و در برابر پایگاه‌های نزدیک به خود فراهم کرده و مهلتی به اعراب برای عرض اندام نداده باشد، و از طرف دیگر با نظامی نکردن برنامه‌ی هسته‌ای خود آن را حفظ کند. اتخاذ این راهبرد با ساختن موشک‌های سوخت جامد کوتاه‌برد، افزایش در دقت و تعداد و رساندن برد آن‌ها به ۱۰۰۰ و سپس ۱۸۰۰ کیلومتر، قدرتی با فواید تاکتیکی بی‌شمار به خصوص علیه تهدیدات منطقه‌ای ایجاد کرد. این توان ثمرات خود را در حملات موشکی به داعش، تروریست‌های کردستان عراق و پایگاه تروریستی عین‌الاسد نشان داد، اما در حیطه‌ی حفاظت از دستاوردهای برجام عمل‌گر موثری به شمار نمی‌رفت. ایران بدون داشتن سلاحی که بتواند به شکلی موثر اروپا را تحت فشار امنیتی-نظامی قرار دهد، نتوانست آن‌ها را در توافق متعهد نگاه دارد. شیوه‌ی دست‌یابی ایران به سلاح هسته‌ای، خط زمانی و مراحل مختلف در مقاله‌ای دیگر مورد تحلیل اینجانب قرار گرفته است و از تکرار آن خودداری می‌کنم. در آن مقاله از دلایلی مبنی بر اینکه چرا ساختن یک یا چند بمب فواید آنچنانی نداشته و در راستای راهبرد تقابلی آمریکا قرار می‌گیرد و اینکه حتی اجرای آن، چه پیش‌نیازهایی لازم دارد به تفصیل سخن گفته‌ام. آن موارد در مورد دست‌یابی به موشک‌های میانبرد فراقاره‌ای نیز منطق مشابهی دارد و شرایطی ویژه را رقم می‌زند که در ادامه توضیح داده خواهد شد. موشک میان‌برد فراقاره‌ای (IRBM) چنین موشکی از نظر فنی ابتدا لازم است طی ۵ تا ۷ پرتاب مطابق با الگوی اثبات یک فناوری موشکی، به باور تولیدکننده و همگان برسد. سپس این فناوری از نظر تولید انبوه در سطوح متعارف و غیرمتعارف و از نظر عددی به شکل راهبردی و تاکتیکی نیز می‌بایست خود را اثبات کند. این موارد برای تحقق به زمان زیادی نیاز دارند. برای مثال موشکی که بتواند بردی معادل ۴۰۰۰ کیلومتر یا بیش‌تر داشته باشد، باید بتواند سالم پرتاب شود، به سلامت از پدافند موشکی عبور کند، سالم به مقصد برسد و در مقصد نیز نقطه‌ی مورد نظر را با دقت بالایی مورد اصابت قرار دهد و آن اصابت موثر واقع شود. در برخی محاسبات برای چنین موشکی که بتواند از میان خطاهای سیستمی، خطاهای هدف‌گیری و اقدامات دشمن موثر واقع شود، شانس کمی وجود دارد و به همین علت برای دست‌یابی به موفقیت باید این شانس کم با کمیت پوشش داده شود. مثلا اگر فرض بگیریم از ۱۰ موشک با خطاهای مذکور تنها ۴ موشک امکان رسیدن به ۱۰ هدف را داشته باشند، بنابراین می‌بایست ۲۵ موشک تولید شود و همین تعداد نگهداری و سپس شلیک شود که فرایندی بس بزرگ و پرمسئله است، به خصوص نسبت به ابعاد دشمنان و اهداف جدیدی که مورد تهاجم قرار می‌دهد. اروپا پهنه‌ی وسیعی از اهداف دارد و نمی‌توان تنها با تعداد محدودی موشک در برابر آن بازدارندگی ایجاد کرد. مگر اینکه این تعداد محدود موشک، به سرهای جنگی اتمی مجهز باشند و از طرفی دیگر به تعداد شهرها، پایگاه‌ها یا دست‌کم پایتخت‌های اروپایی لحاظ شده باشند. این بدان معنی‌ست که برای موشکی در برد اتحادیه، ۲ روش مطروح است: در طرح اول باید موشک‌ها بسیار ارزان و پرتعداد باشند و در طرح دوم به خصوصیاتی مجهز شوند که با کم‌ترین خطا از پیشرفته‌ترین سامانه‌های پدافندی عبور کنند. در طراحی دوم موشک‌ها بسیار گران خواهند شد تا ترکیب این دو طرح یک اجبار شود و البته در کنار آن می‌بایست سامانه‌های جانبی برای انهدام یا مشغول‌سازی پدافندهای موشکی غربی در محدوده‌ی اتحادیه نیز تدارک دیده شود تا بازدارندگی، کمال ظرفیت خود را حفظ کند. یک مثال عددی را می‌توان آن ۱۰ پایگاهی که ائتلاف غربی در ۲ حمله‌ی موشکی از اروپا به سوریه استفاده کرده است، ملاک قرار داد. به لحاظ فنی ۵۰ تا۱۰۰ موشک برای انهدام هر پایگاه لازم است و این نیازی در حدود ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ موشک را در دو طرح مذکور گوشزد می‌کند. از جهات فوق، ساختن موشک، آزمایشات مختلف و در نهایت تولید انبوه به شکلی که بدون کلاهک هسته‌ای و با سر جنگی حدود ۵۰۰ کیلوگرمی موثر واقع شود، زمان زیادی دست‌کم بین ۵ تا ۲۰ سال طول خواهد کشید. رونمایی از چنین موشکی بسیار حساسیت‌برانگیز خواهد بود و می‌تواند تنش‌های بسیاری ایجاد کند، بنابراین در دوره‌ی رونمایی و آزمایش‌ها می‌بایست هزینه‌های زیادی صرف شود. از طرفی در این میان دشمن نیز اقدامات متقابل فراوانی صورت خواهد داد. از تحرکات تروریستی تا حمله‌ی نظامی محدود و یا اقدامات راهبردشکنِ متقاطع مثلا پاسخ به برنامه‌ی موشکی در سطح تحریم‌های اقتصادی یا سیاسی. اما نداشتن این موشک به معنای آن است که هر توافقی ضمانتی برای متعهد ساختن طرف اروپایی در پی نخواهد داشت و تجربه نیز نشان می‌دهد که چنین توافقی بدون شک یک اتلاف وقت خواهد بود. با این وجود برنامه‌ی هسته‌ای نیز بدون تسلیحات حامل اهمیت آنچنانی‌ای ندارد و پیگیری بیش از حد آن صرفا برای ایجاد سرگرمی و فایده‌ی سیاسی به نفع طرف غربی‌ست تا در جهت ایجاد ساز و کارهای تحریمی و محدودسازی بیش‌تر ایران دستاویزی داشته باشند. گرچه هزینه‌های داشتن این موشک‌ها ممکن است زیاد به نظر برسد، ولی کشور را به بازدارندگی مطلوبی می‌رساند که طرف معامله را در محدوده‌ی توافق نگاه می‌دارد. این از آن جهت امری راهبردی محسوب می‌شود که نابود کردن هر توافقی به معنای شروع مخاصمه‌ای جدید است. چه بسا نگارش یک توافق منافعی دارد و مضراتی ولی کنترل شده، اما خروج از آن هزینه‌های بسیار زیادی برای هر دو طرف و به بر اساس تجربه‌ی موجود و تجارب قبلی برای ما خواهد داشت. آنچه که اشاره شد نمایشی از مقطعی و تاکتیکی بودن اقسام مختلف مذاکرات توسط غرب در ابتدای راه با هر کشوری که به ایجاد قدرت سخت می‌پردازد، بود. این مذاکرات همانند مذاکرات آتش‌بس میان یک درگیری نظامی برای ارسال بیش‌تر مهمات به خطوط و جابجایی مجروحین برای درگیری بزرگ‌تر بعدی‌ست. آن‌ها به دلیل ماهیت برتری‌طلبی متکی بر فناوری نمی‌توانند به معاهدات صلح در هیچ سطحی پایبند بمانند. به محض آنکه تکنولوژی‌های جدید نمایان می‌شوند و حوزه‌های جدید اعمال قدرت به واسطه‌ی آن‌ها فراهم می‌شود، همه‌ی معادلات و توافقات پیشین را به هم ریخته و طالب نظمی جدید مطابق با این توانایی‌های جدیدشان می‌شوند. گاه این تکنولوژی‌های جدید فناوری‌های سیاسی و اقتصادی‌ست و یا حتی نوآوری‌های اداری در ایجاد مکانیزم‌های بین‌المللی بروکراتیکی که محدودسازی و کنترل دیگران را از طریق پیمان‌های پیچیده شده در ظواهر صلح آمیز دنبال می‌کنند، مانند آنچه که در FATF شاهدیم. این مطلب را با عنوان حقانیت فناوری در مقاله‌ای دیگر با اشاره به برخی ریشه‌ها و علل برتری‌طلبی تکنولوژیک و اخلاقیات برآمده از آن مفصلا توضیح داده‌ام و از ادامه خودداری می‌کنم. طی سال‌های آینده، وزنه‌ی اساسی در راهبردهای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران همان ضمانت‌های عملی از قبل ایجاد شده در سطح نظامی (در حوزه‌های تاکتیکی و راهبردی‌) است که در مقاطع خاصی علیه سطوح خاصی از قدرت (به خصوص نوع فناورانه که دسترسی سخت را فراهم می‌کند) به کار گرفته می‌شوند؛ اقداماتی که دو طرف هوشمندانه به کار می‌برند تا طرف دیگر را به بازنگری در رفتار خود وادار کنند. این اقدامات از سوی غرب تعمدا بر اساس محاسباتی پیشینه‌دار و تجربه‌های قبلی تنظیم می‌شوند، علت این تنظیم نیز باورپذیری آنان با اتکا به داستان‌پردازی‌های تاریخی نزد افکار عمومی و اثبات وجود تجربه‌های قبلی‌ست و به خصوص باورپذیری نسبت به عملی بودن راهبردهای پیشین در آینده. مثلا مسیر توسعه‌ی موشکی ایران به خاطر مسیری که کره‌ی شمالی رفته است قابل حدس است یا حتی برنامه‌ی هسته‌ای، و ایران در این برنامه مثلا از تجربه‌های راهبردی کره و چین استفاده خواهد کرد و غربی‌ها هم رفتار متقابل این کشورها را ملاکی برای هزینه‌های مقابله با ایران خواهند کرد. کره‌ی شمالی به مقیاس وسیعی برای ایران داستان‌پردازی شده است. مسئله‌ی وزنه‌های راهبردی نظامی جهانی مانند پدافند موشکی از آنجایی اهمیت راهبردی دارد که پیوسته هزینه‌های بسیاری برای آن شده است، ساختارهای عریض و طویلی ایجاد کرده‌اند که از این طریق نفوذ‌های عمیق جهانی، ایجاد شده و به تملک اصیل غرب درآمده‌اند و در خود جایگاهی برای اینکه کدام سیاست‌مدار و یا حزب در رئوس قدرت طرف‌ها قرار گیرد، در نظر نگرفته است. آمریکا تجربه‌ی بسیاری در حوزه‌ی اعمال قدرت بر شوروی و دیگران داشته و دارد و درس‌هایی که از آن‌ها آموخته است را در مورد ایران تکرار خواهد کرد. این درس‌ها در ساختار اقتصادی-نظامی ایالات متحده زنجیره‌های کلان ارزش و همچنین کالاها، مصارف و بازارهایی ایجاد کرده‌اند که لزوم بهره‌گیری حداکثری از آنان را برای این کشور واجب کرده است. آمریکا و غرب را گریزی از مسیرهایی که انتخاب می‌کنند نیست و این مسیرها به سادگی قابل پیش‌بینی است و باید با روش‌های نرم، افکار عمومی را نسبت به آن‌ها هشیار ساخت. چالش راهبردیِ ایجاد تهدید نظامی علیه اروپا برای متعهد نگهداشتن آن‌ها در هر توافقی، آن است که اقدامات آفندی و به خصوص پدافندی آن‌ها در سطوح نظامی موثر واقع نشوند. به خصوص در زمانی که برنامه‌ی هسته‌ای ایران را کاملا نظامی تلقی می‌کنند و خود را بر اساس نتایج فنی آن تنظیم می‌کنند نه رفتار سیاست‌مداران یا تئوری‌های سیاسی. پایان بخش اول برخی منابع 1- https://en.wikipedia.org/wiki/Sentinel_program 2- https://en.wikipedia.org/wiki/Safeguard_Program 3- https://en.wikipedia.org/wiki/Anti-Ballistic_Missile_Treaty 4- https://en.wikipedia.org/wiki/Strategic_Defense_Initiative 5- https://www.nytimes.com/2016/05/13/world/europe/russia-nato-us-romania-missile-defense.html
  2. بسم الله سلام انشا الله توی این تاپیک همه راههایی رو که به ذهنمون میرسه برای اینکه آمریکابتونه با تاکتیک سوارم ایران مقابله کنه بنویسیم. گذاشتن خود جای دشمن یکی از مهمترین کارها برای بررسی تاکتیکهای خودیست. شرایط رو هم اینها در نظر می گیریم. آمریکا : یک ناوگروه شامل یک ناو هواپیما بر + هواپیماهاش چهار ناوشکن + هلیکوپترها یک زیردریایی بقیه ناوشکنها و ناوهای محافظ حاظر در منطقه (؟) هواپیماهای P3 گزارش ویکی پدیا: [align=left] Task Force 50, Battle Force (~1 x Forward Deployed Car[align=left]rier Strike Group) Task Force 51, Amphibious Force (~1 x Expeditionary Strike Group)/Expeditionary Strike Group Five/TF 59 (Manama, Bahrain) Task Force 52, mining/demining force Task Force 53, Logistics Force[5]/Sealift Logistics Command Central, Military Sealift Command (MSC replenishment ships plus USN MH-53E Sea Stallion helicopters and C-130 Hercules, C-9 Skytrain II and/or C-40 Clipper aircraft) Task Force 54, (dual-hatted as Task Force 74) Submarine Force Task Force 55, Operation Iraqi Freedom: Constellation Carrier Strike Force; June 2003: mine clearing force, including elements from the U.S. Navy Marine Mammal Program Task Force 56, Navy Expeditionary Combat Command force.[6] CTG 56.1 Explosive Ordnance Disposal / Expeditionary Diving and Salvage[7] CTG 56.2 Naval Construction Forces CTG 56.3 Expeditionary Logistics Support; Provides logistics support for USN/USA/USMC, cargo movement and customs throughout AOR CTG 56.4 Riverine; Provides riverineprotection of waterways from illegal smuggling of weapons, drugs and people CTG 56.5 Maritime Expeditionary Security; Provides anti-Terrorism/Force Protection of land/port/littoral waterway operations for USN and Coalition assets, as well as point defense of strategic platforms and MSC vessels CTG 56.6 Expeditionary Combat Readiness; Provides administrative “Sailor support” for all Individual Augmentees, and administers the Navy Individual Augmentee Combat Training Course and Warrior Transition Program Task Force 57, (dual-hatted as Task Force 72) Patrol and Reconnaissance Force (P-3 and EP-3 Maritime Patrol and Reconnaissance Aircraft) Task Group 57.1 Task Group 57.2 - in October 2006, consisted of VP-8, VP-9, VP-16, and VP-46.[8] Task Force 58, Maritime Surveillance Force (Northern Persian Gulf) Task Force 59, Expeditionary Force/Contingency Force (when required, e.g. July–August 2006 Lebanon evacuation operation, in conjunction with Joint Task Force Lebanon) In February 2007 it was conducting Maritime Security Operations[9] and as of Nov. 2, 2007, it was running a crisis management exercise. [/align] ---------------------------------------------------------------------------------- ایران : موشک خلیج فارس موشک اندازهای ساحلی (کروز) قایقهای عاشورا قایقهای تندرو سراج قایقهای کلاس پیکاب و مشابه ناو محافظ جماران و بقیه کلاس الوند 3 هواپیمای p3 اگر دوستان نظری در مورد تجهیزات و آرایش طرفین دارند زودتر بگن
  3. به نام خدا و با سلام خدمت دوستان گرامی در این تاپیک می خواهیم درباره نبردی صحبت کنیم که در جهان کمتر مطرح شده است ولی در عین حال یکی از اثر گذار ترین جنگ های جهان به شمار می رود که توانست چهره جهان را تغییر دهد. جنگ شوروی و مغولستان از یک سو و امپراتوری ژاپن از سویی دیگر در کنار رودخانه KHALKHIN GOL و شکست امپراتوری ژاپن در این جنگ که تنها چند هفته پیش از آغاز جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد ، باعث شد که سرنوشت جنگ جهانی دوم تغییر کند. تا پیش از قرن بیستم میلادی ، کشور ژاپن در شمار عقب مانده ترین و بدبخت ترین کشورهای جهان به شمار می رفت. این کشور که فاقد هر گونه منابع قابل توجه بود از دیرباز طمع هیچ یک از کشورهای استعمارگر ، جهت تسخیر و استعمار این کشور را بر نمی انگیخت. از این رو در طول تاریخ ، کشورهای استعمار گر کوچکترین توجهی به ژاپن نداشتند. مردم ژاپن در این دوره مردمی بودند که به شدت دچار سستی و رخوت شده بودند. با آغاز قرن بیستم مردم ژاپن نیز به مرور نسبت به وضع نابسامان کشور خود اظهار نارضایتی می کردند. مردم ژاپن معتقد بودند که علت اصلی گرفتاریها و بدبختی های مردم ژاپن ناشی از روش حکومت امپراتوری این کشور است. کم کم اعتراضات مردمی بالا گرفت و مردم از امپراتور این کشور خواستند مجلسی متشکل از نمایندگان مردم را تشکیل دهد که کار اداره امور کشور را بر عهده داشته باشد. 124 امین امپراتور ژاپن (امپراتور میی جی تنو) به ناچار با درخواست مردم موافقت کرد و مجلس نمایندگان را تشکیل داد. از زمان تشکیل این مجلس و تبدیل حکومت ژاپن به سلطنتی مشروطه ، ارتش این کشور (به موازات سیاست های توسعه طلبانه سران ژاپن) رشد صعودی را به خود گرفت و به سرعت تبدیل به یکی از ارتش های بزرگ جهان گردید. ژاپن که از نظر اراضی و منابع طبیعی ، کشوری کوچک و فقیر به حساب می آمد ، چشم طمع به اراضی و منابع مناطق غربی ژاپن دوخته بود. در سال 1902 ارتش ژاپن بسیار نیرومند گردیده بود. به طوریکه اکثر دول قدرتمند آن زمان مثل اسپانیا ، انگلستان ، شوروی و فرانسه ناگهان از بروز این قدرت جدید و جوان که آماده بلعیدن اراضی و منابع شرق آسیا بود به وحشت افتاند. در 7 فوریه سال 1904 ارتش ژاپن به بندر بسیار مهم و استراتژیک پورت آرتور که در شمال شرق چین واقع شده بود حمله کرد. این بندر که متعلق به روسها بود ، به عنوان پایگاهی برای حفظ منافع روسیه در اقیانوس آرام به شمار می رفت و در واقع مرکز فرماندهی دریایی روسیه تزاری در اقیانوس آرام به شمار می رفت. این بندر مهم و استراتژیک به سرعت به تصرف ارتش ژاپن درآمد و ناوگان روسیه در شرق این کشور در برابر ناوگان دریایی ژاپن به سختی شکست خوردند و این شکست به شدت باعث تحقیر روسیه در مجامع بین المللی شد. در 27 می 1905 ناوگان دریایی امپراتوری ژاپن با ناوگان روسیه در تنگه معروف تسوشیما درگیر شد و ناوگان روس ها را تارومار کرد. شکست های پی در پی شوروی در این سالها از ژاپن باعث شد که این شکست ها به صورت عقده ای برای افکار عمومی مردم روسیه در بیاید. تا سال 1912 ارتش دو کشور درگیری های پراکنده ای با یکدیگر داشتند که بیشتر این درگیری ها به نفع ژاپن به پایان می رسید. مدتی نیز با وساطت انگلستان بین این دو کشور صلح و آتش بس برقرار می شد ولی چندان دوام نمی آورد و به سرعت درگیریهای بین این دو کشور ادامه پیدا می کرد. پس از پیروزی بلشویک ها در روسیه و سرنگون کردن حکومت تزار ها و تاسیس اتحاد جماهیر شوروی و حزب کمونیسم به رهبری لنین ، ورق بخت ژاپنی ها بازگشت. ژاپنی ها که به مدت 15 سال به طور مداوم و مستمر سواحل و متعلقات روسیه را در شرق این کشور مورد ترکتازی خود قرار می دادند ناگهان با ارتشی منظم و قدرتمند مواجه شدند. با سرنگون شدن حکومت تزارها و روی کار آمدن بلشویک ها ، ارتش روسیه (شوروی) دچار تحولات اساسی شد و شروع به بازسازی مجدد خود کرد. امپراتور میی جی تنو امپراتور هیروهیتو [/color]
  4. دیدگاه های کوتاه کارشناسان اندیشکده Rand دالیا داسا کای - مدیر سیاست های عمومی خاور میانه تهران احتمالاً حمله ایالات متحده را به عنوان یک اقدام جنگی تلقی می کند. احتمال تشدید تنش بین دو کشور از قبل زیاد بود ، اما پس از حمله شب گذشته ، تقریباً مسلم است. کای افزود : اکنون ما در یک لحظه بسیار خطرناک قرار داریم . کالین کلارک - محقق تروریسم واکنش ایران می تواند از نظر ماهیت نامتقارن باشد و این بدین معنا است که ارزش دارد حزب الله ، گروه وابسته به ایران را در لبنان و سراسر جهان تحت نظر بگیرید . کلارک همچنین خاطر نشان کرد که این وضعیت اساسا متفاوت از عواقب عملیات‌های آمریکا در ترور اسامه بن‌ لادن رهبر القاعده یا ابوبکر البغدادی رهبر داعش می باشد . در هر صورت ، ایران کشوری بسیار توانایی است ، کشوری که منابع لازم برای مقابله با حمله آمریکا با اقدامات نظامی مخرب خود را دارد. بكا واسر - تحلیلگر سیاسی و متخصص بازی جنگ ایران می تواند با حمله به اهداف نظامی آمریكایی در منطقه پاسخ دهد. وی افزود : عامل جغرافیا با استقرار ارتش آمریكا در خلیج فارس همراه نیست ، حتی اگر تمام اقدامات لازم برای محافظت از نیروها صورت گرفته باشد . جیمز دابینز - سفیر سابق ایالات متحده در اتحادیه اروپا پاسخ ایران به شهادت حاج قاسم سلیمانی تنها ایستادن و تماشا کردن نیست ، همچنین چگونگی واكنش عراق نیز بسیار مهم است. وی افزود : دشوار است كه باور كنید كه دولت عراق همچنان به استقبال نیروهای آمریكایی رفته و به اعطای مصونیت به آنها ادامه خواهد داد. ترجمه شده صرفا برای میلیتاری - بن پایه : اندیشکده Rand پی نوشت - از دوستان خواهشمندم از تکرار صحبت هایی که بارها در این موضوع بیان شده اجتناب کرده ، تا فرصت برای ارائه مطالب و تحلیل های جدید توسط دیگر کاربران فراهم شود . با تشکر
  5. بسمه تعالی عین الاسد، پایگاهی که باید انهدام کامل را تجربه میکرد. مقدمه آنچه پیوسته در اخبار و تحلیل های غربی پیرامون ایران میخوانیم، بدون غلو کردن، این است که ایران در منطقه پروکسی هایی دارد که از دید آنها هم تروریست و آدم کش هایی خون آشامند، که به صغیر و کبیر، نظامی و غیر نظامی رحم نمیکنند، گویی که این تروریست ها مدتی در فضا زندگی میکرده اند و ایران این بیگانگان فضایی را برای مقابله با ایالات متحده که در همسایگی خودش قرار دارد به کره زمین آورده و حق حاکمیت این کشور در همسایگی خویش در ایالت های عراق و افغانستان و ولات عربی خلیج فارس را نقض نموده است. بنابراین لازم است تا با اقدامات بی ثبات کننده رژیمی که خود نیز بر ایالت ایران به غضب و با خشونت و تروریسم حاکم شده و البته با همین پروکسی های تروریست اش بشدت مقابله نمود، آنهم با هر ابزاری، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، سیاسی و ... گذشته از این دلایل بسیار محکم برای مقابله با ایران و شیعیان!، آمریکا دلایل اقتصادی محکمتری برای حفاظت از ایالت عراق دارد و آنهم نفت است که به حساب بنده با صادرات حدودا سالانه 80 میلیارد دلار نفت توسط عراق، این کشور اگر تمام فروش نفت خود را به ایالات متحده واگذار کند، میتواند هزینه 7 هزار میلیارد دلاری که آمریکا برای حفظ امنیت مردمش در عراق کرده جبران کند، البته پس از 90 سال. با این کمدی سیاه در مقدمه، سری به واقعیت های نظامی روی زمین بزنیم، موقعیت جئو استراتژیک عین الاسد. پایگاهی در مرکز عراق، 160 کیلومتری غرب بغداد در استان الانبار و در فاصله 300 کیلومتری از مرز ایران، با عنوان اصلی عربی القاعده الجوی القادسیه. یکی از 5 ابر پایگاه هوایی عراق در زمان صدام که در سال 1975 و با درس گرفتن از نبردهای اسراییل و اعراب بدست پیمانکاران یوگوسلاویایی با هزینه 280 میلیون دلار آمریکا ساخته شد. از خصوصیات این پایگاه مجهز بودن آن به شلتر های نگهدارنده هواپیما در برابر بمباران هوایی و پیشرفته ترین هواپیمای وقت یعنی میگ های 25 ساخت شوروی بود. در جنگ 2003 آمریکا بر علیه عراق، این پایگاه توسط نیروهای استرالیایی ائتلاف اشغال شد، و تا 2011 تبدیل به بزرگترین پایگاه نظامی نیروهای ائتلاف آمریکایی در غرب بغداد گشت. علت این امر نزدیکی به بغداد، قرارگیری در پشت رودخانه فرات، نزدیکی به مرز سوریه و همچنین وجود امکانات فراوان رفاهی در آن یاد شده است، در کنار نظامیان آمریکایی این پایگاه محلی برای نشست و برخاست ایرفورس وان، یا همان هواپیمایی اختصاصی دولت فدرال آمریکا که برای جابجایی ریاست جمهوری استفاده میشود بوده است. این پایگاه پذیرای روئسای جمهور و وزرای آمریکایی، جرج بوش، اوباما، ترامپ، جان بولتون، رابرت گیتس، کاندولیزا رایس، پیتر پیس، و از همه اینها مهمتر چاک نوریس وملانیا ترامپ بجای فرودگاه بین المللی بغداد بوده است. ترامپ در پرواز مخفیانه خود به این فرودگاه از ناراحتی رفیق قلدرش بولتون بخاطر خاموش کردن همه چراغ هوای هواپیما و بستن همه پنجره ها شکوه نموده. در زمان جنگ عراق این پایگاه محل استقرار نیروی اعزامی تکاوران دریایی دوم آمریکا به همراه چند اسکادران هوایی بود و تا سال سپتامبر 2011 که آخرین نیروهای بجا مانده از آن تخلیه شدند، عملا در آن سال بسته شد. تا اینکه مجدد در سال 2014 و شکل گیری ائتلاف آمریکایی مقابله با داعش، فعالیت این پایگاه با استقرار تکاوران دریایی آمریکا به همراه جنگنده های اف 18 مجددا آغاز شد و تاکنون ادامه دارد. چرایی اهمیت این پایگاه از نظر نظامی اهمیت اصلی این پایگاه که از لحاظ جئو استراتژی نظامی کمتر به آن پرداخته شده است، قرار گیری آن در مرکز یک حمله احتمالی از سوی رژیم صهیونیستی به سمت ایران است، آنقدر نزدیک به مرکز که اگر خطی راستی از تهران تا تلاویو بکشیم از روی این پایگاه عبور خواهد کرد: در همه نقشه ها و تحلیل های مختلفی در سراسر نت از تحلیل گران و اندیشکده مختلف مطالعات نظامی و راهبردی بدست آوردم، همین خط که کوتاه ترین مسیر ممکن است به عنوان کریدور اصلی پرواز جنگنده های صهیونیستی به سمت ایران و بالعکس مسیر پاسخ احتمالی از سوی ایران بدان اشاره شده است. حمله ای که در بسیاری از سناریوها موفقیت آمیز بودن آن به حضور تعداد وسیعی از هواگردهای رادار گریز، بمب افکن های بزرگ همراه با بمب های سنگرشکن و یا حملات با استفاده از موشک های بالستیک با سرهای جنگی هسته ای کم توان براورد شده است. ایالات متحده خود نیز در تهمید برای حمله احتمالی به تاسیسات هسته ایران، اشکال مختلفی از تسلیحات سنگر شکن مانند بمب 2.5تنی GBU-28 و بمب سنگین 13 تنی MOAB برای نفوذ به عمق 40 متری و بونکر های زیر زمینی طراحی کرده است، رها سازی چنین بمب های بسیار سنگینی مستلزم حضور بمب افکن در نزدیکی اهداف زمینی بصورت پنهانکار یا در نهایت اسکورت و پشتیبانی هوایی با تعداد بسیاری از جنگنده های مختلف به منظور ایجاد امنیت هوایی برای مهاجمین و انهدام همزمان شبکه های پدافندی ایران است. این حمله با این وسعت برای سرزمین های اشغالی که در فاصله 1300 کیلومتری در خط مستقیم از مرزهای ایران قراردارند (دست کم نزدیک به 3 تا 5 هزار کیلومتر عملیات پروازی یک هواگرد) حجم عظیمی از عملیات هوایی، شناسایی، سوخترسانی، پشتیبانی و همچنین امداد و نجات خلبانان در دوردست احتیاج دارد و بدین منظور زیرساخت های بسیاری در اطراف ایران برای پوشش چنین حمله ای نیاز است تا در صورت بروز نقص فنی، اقدام تقابلی پدافند و نیروی هوایی ایران در تعقیب و ضربه متقابل، تمهیدات لازم را پیش بینی کرده باشد. در یک اقدام هوایی برای طرح ریزی عملیات، مسافت نخستین فاکتوری است که به آن توجه میشود، مسافت و مسیر پرواز تعیین کننده میزان و چگونگی مدیریت مصرف سوخت و سوخترسانی، مقدار مهمات قابل حمل و میزان سنگینی وزن جت ها، پیچیدگی عملیات جمینگ و طرح و نقشه های مختلف برای مسیرهای هوایی ست. بدیهی است که یک حمله موفق بهتر است با کمترین میزان سوخت برای هر هواپیما و حجم مهمات زیاد، با تعداد کمتری از هواپیما تعداد کمتری از پرواز و مسیری کوتاه تر انجام شود. پرواز دسته های بزرگ، امکان غافلگیری را از بین میبرد، احتمال موفقیت پدافند حریف و تلفات هواگرد های مهاجم را بیشتر میکند، از طرفی مسافت های طولانی به مقدار سوخت بسیار بیشتری نیامندند که سبب میشود تا چند مرحله سوختگیری هوایی و در هر مرحله افزایش ریسک اتفاق افتد. مسیر طولانی و سوخت زیاد باعث قابلیت کمتری در حجم و تعداد بمب ها نسبت به هر جنگنده و یا بمب افکن می شود و احتمال موفقیت حمله را کمتر کرده و تعداد پروازهای لازم را بیشتر میکند. اگر به تجربه های نیروی هوایی بنگریم، نزدیک ترین تجربه در دسترس عملیات غرور آفرین حمله به اچ 3 توسط نیروی هوایی ایران در یک پرواز 3500 کیلومتری ست. گفتنی ست رادارهای پدافند عراق به مدت 67 دقیقه جنگنده های ایران را در کنسول های خود مشاهده کرده اند، اگر عراقی ها و ترکها جنگنده های ایران را بجای یکدیگر اشتباه نگرفته بودند، هر لحظه نیروی هوایی عراق یا ترکیه میتوانست جلوی ادامه حمله و یا بازگشت جنگنده ها به مبدا خود را بگیرد و تلفات سنگینی به نیروی هوایی کشورمان نیز وارد کند. فرماندهان وقت نیروی هوایی ایران بدلیل طولانی بودن مسیر پرواز، پایگاه هوایی پالمیرا در سوریه را به عنوان موقعیت اضطراری برای فرار جنگنده ها در صورت وقوع اقدام متقابل عراق در بستن مسیر بازگشت و یا بروز نقص فنی تدارک دیده بودند. سوخترسان های ایرانی از فرودگاه دمشق برخاستند تا در ارتفاع 100 متری از سطح زمین که مشابه ارتفاع پروازی یک موشک کروز است دوبار در رفت و برگشت در فاصله مرزهای هوایی عراق و سوریه به فانتوم های ایرانی سوخترسانی کنند، چنین عملیات پیچیده و بی نظیری که در دنیا تکرار نشده است، با استفاده از 4 مرتبه سوخترسانی، 2 مرتبه در دور دست و خاک دشمن، دو مرتبه در آسمان ایران (ارومیه) به همراه عملیات الکترونیک و فریب هوایی وسیع برای گول زدن پدافند و نیروی هوایی عراق و ترکیه انجام شد. نقشه عملیات هوایی H3 مشابه همین تمهیدات نیز برای هر حمله هوایی، نیاز است، گرچه جنگنده های امروزی نسبت به دهه 60 از بهره وری و قابلیت حمل سوخت بسیار بهتری بهره مند هستند، منجمله جنگنده های رژیم صهیونیستی، افزون بر آن امکانات پنهانکاری و تقابل الکترونیک پیشرفته تری را در اختیار دارند، و چنین مزایایی باعث میشود تا بتوانند از مسیر های کوتاه تر و مستقیم تر طرح عملیات را پیاده سازی کنند. اما همچنان تمهیدات برون مرزی نظیر پایگاه های هوایی و موقعیت های سوختگیری هوایی و شناسایی هوابرد در نزدیکی مرزهای ایران برای صهیونیست ها در صورت طراحی یک حمله به تاسیسات هسته ای ایران الزامی است و هیچ عملیاتی بدون پیش بینی چنین امکاناتی اجرایی نخواهد بود. اما چرا از دید من عین الاسد، در چنین حمله ای نقش بسیار وسیعی میتواند داشته باشد، موارد بسیاری را میتوان برشمرد، نخست، پشتیبانی هوایی، نظیر همان نقشی که پایگاه هوایی پالمیرا و فرودگاه دمشق در فراهم آوردن امکان نشست و برخاست اضطراری برای ایران در حمله به اچ3 فراهم آورد، دوم بستن دست ایران در تعقیب جنگنده های صهیونیست در آسمان عراق، سوم مشارکت مستقیم در حمله به تاسیسات هسته ای ایران بدلیل نزدیکی بسیار به مرزهای ایران در صورتی که آمریکا بخواهد خودش اقدام کند، چهارم ایجاد امکان رهگیری موشک های بالستیک شلیک شده از سوی ایران و فراهم ساختن هشدار زودهنگام برای اسراییل و یا حتی اقدام پدافندی علیه موشک های بالستیک و کروز ایران، فراهم آوردن عملیات فریب همانند همان اقدامی که ایران در فریب پدافند ونیروی هوایی عراق با استفاده از جنگنده های اف 14 در مشغول کردن فرودگاه بغداد و حمله با استفاده از اف5 ها برای زدن تاسیسات نفت کرکوک صورت داد، تا تصمیم گیران ارتش عراق نسبت به نوع تهاجم ایران به خطا بیفتند و اسکادران های بمب افکن اف 4 ایرانی بتوانند خود را به دوردست ترین پایگاه هوایی در مرز با اردن برسانند. و اما بیاییم و به تصاویر و نقشه های تحلیل گران غربی در مورد امکان پذیری حمله اسراییل از خاک سرزمین های اشغالی به ایران و کریدورهای پروازی بنگریم، کوتاه ترین و یا مسیر اصلی از عین الاسد میگذرد: در تصویر فوق CENTRAL ROUTE به دقت از بالای عین الاسد عبور میکند چرا آمریکا نباید در عین الاسد باقی بماند سوای جنبه های نظامی که ناامنی فراوانی برای کشورمان ایجاد کرده است، باقی ماندن آمریکا در عین الاسد به منظور مقابله با داعش البته دروغی بیش نیست، ایالات متحده یک پایگاه پهپادی عظیم در عین الاسد برای کشتار بی حساب مردم خاورمیانه و تامین امنیت اسراییل، ایجاد کرده اند. آنها از این پایگاه ها اقدام سیاسی خود در منطقه به ابزارهای نظامی تضمین میکنند، این پایگاه ها را باید ابزارهای لازم در جهت تشکیل طرح خاورمیانه بزرگ و تجزیه عراق و ایران بدانیم. هم اکنون به اذعان بسیاری از اندیشمندان، منجمله تحلیل گران برخی اندیشکده های آمریکایی، آنها لازم میدانند تا بلوک سنی-کردی و تجزیه عراق را صرفا به بهانه واهی مقابله با ایران شکل دهند، اما این آشکار است که آنها به دنبال قتل عام مردم منطقه، بخصوص مسلمانان خاورمیانه بدست یکدیگر و توسعه بیشتر اختلافات قومی و مذهبی صرفا برای امنیت اسراییل و وابستگان سیاسی خود در حکومت های غیر مردمی بخصوص پادشاهی های عربی هستند. سیاست مدیریت اختلافات برای حفظ جایگاه خود بعنوان پلیس باغ وحشی که حق اصلی استفاده از هرگونه قوه قهریه را برای خود تصور میکند. با استفاده از پکیج های نظامی-اقتصادی در اقساط نفتی بلند مدت. با ادعای تامین صلح، از بمباران هوایی و سازمان های امنیتی نظامی یا همان PMCs های خود برای تعمیق خشونت و تروریسم بهره گیری می کنند، این روشن است که کشتن مردم هیچ گاه راه حلی برای تروریسم نبوده و به توسعه و ترویج خوی انتقام دامن خواهد زد، بدیهی ست این انتقام و تروریسمی که بی دلیل توسط آمریکا شعله ور شده است، متوجه سیاستمداران وابسته و نظامیان آمریکایی خواهد بود همانهایی که در قوانینشان بدون محاکمه مردم را کشته و اقدام متقابل مردم مظلوم خاورمیانه در برابر خود را تروریسم قلمداد میکنند. در همان ابتدای شروع جنگ جنوب افغانستان پس از حملات یازده سپتامبر، عملیاتی در آسمان پاکستان توسط پهپادهایی که از عربستان! برخاسته بودند انجام شد، آنزمان برای من قابل پیش بینی بود که آمریکا القاعده را در سراسر خاورمیانه، از افغانستان تا یمن و عراق و سوریه و ... هر جا که بتواند برچسب تروریسم بزند تسری داده و خودش با پهپاد آن را دنبال خواهد کرد، در فاصله سالهای 2004 تا 2013 آمریکا با وجود اعتراض های بسیاری از مردم افغانستان و پاکستان، بیش از 375 حمله پهپادی انجام داده که به کشته شدن 2561 نفر مطابق با آمارهای اعلام شده رسمی منتهی شده، از سال 2002 تا 2013 نیز مشابه همین حملات پهپادی 99 مورد در یمن نیز صورت گرفته که به کشته شدن 552 نفر انجامیده، در سومالی، سوریه، عراق، و ... نیز چنین حملاتی انجام شده است، در تمامی این ترورهای هوایی غیر نظامیان بسیاری نیز کشته شده اند، مطابق با برخی آمارهای رسمی، در بیش از 6700 حمله پهپادی آمریکا در خاورمیانه رقمی بالغ بر 12هزار نفر ترور شده اند که دست کم 1200 نفر آنها غیر نظامی و از این میان نزدیک به 400 نفر کودک بوده اند. مبرهن است که هیچ یک از این ترورهای هوایی یا حکم مرگ های آمریکایی با استفاده از محکومیت قضایی متهمان صورت نگرفته است. تا کنون فقط در دو دولت اوباما و ترامپ 900 حمله پهپادی منجر به ترور انجام شده است، آنهم بر سر مردمی که حتی برای دفاع از خود شاید قادر به خواندن و نوشتن شکواییه نباشند چه رسد به پیگیری در سازمانهای بین المللی و کنوانسیون های حقوق بشر. از همه موارد فوق که بگذریم، ترور یک شخصیت رسمی نظامی، و نفر دوم جمهوری اسلامی ایران، از نظر محبوبیت در میان مردم، در کشوری ثالث و در زمان صلح با زیرپا گذاشتن تمام قواعد و رسوم بین المللی در حقوق دیپلماتیک، بیانگر آن است که این هیولای ترور هوایی دیگر حد و مرزی برای خود نمیشناسد. اگر امروز به فکر مقابله همه جانبه با فناوری تروریسم بی حد و حصر آمریکا در خاورمیانه نباشیم، باید منتظر روزگاری بمانیم که تمامی نخبگان، دانشمندان و حتی مردم عادی کشور ما ایران نیز منتظر بمبی باشند که پهپادهای آمریکایی از آسمان بر سرشان بی اندازد و در عوض بگوید آخ اشتباه شد، یا اینکه مشکوک بودیم!. و برای آنهایی که باور ندارند حملات پهپادی ایالات متحده در سراسر خاورمیانه ربطی به ایران ندارد: نویسنده WORIOR اقتباس یا درج مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و آدرس سایت مجاز است. تقدیم به ارواح پاک شهدای مقاومت.
  6. بسمه تعالی عقب نشینی از برجام چشم انداز راهبردی مبهم. همزمان با عقب نشینی مرحله به مرحله از برجام و طی شدن گام چهارم کاهش تعهدات، زمزمه هایی مبنی بر بازگشت توان تولیدات هسته ای به قبل از برجام به گوش میرسد، اما اینبار با کیفیت و بلوغ فناوری بسیار وسیع تر. سانتریفیوژ های نسل جدید، با توان های 20 تا 50 برابر اجداد خود که طی توافق هسته ای برچیده شدند، همچنین بهینه سازی های مختلف خطوط تولید و بهره برداری، کاهش وسیع ضایعات و پیشرفت های بسیار دیگر در تجهیزات جانبی و وابسته به صنعت هسته ای. در کنار توصیفات فوق، و در ابتدای همه نشست های خبری مسئولان در برنامه هسته ای با رسانه ها این حرف که؛ " اگر اروپایی ها به تعهداتشان عمل کنند، ایران نیز به تعهدات خود در برجام بازخواهد گشت" مکررا گفته شده است. در این یک بام و دو هوای کاهش گام به گام تعهدات، ایده هایی ذهن را به خود مشغول میسازد؛ - نخست اینکه پیش فرض مسئولان این بوده است که غرب در مسیر دروغ پردازی و بی عملی خود پیش خواهد رفت و اقدامی برای بازگشت به عقب و انجام تعهدات خود نخواهد کرد، در این صورت توجیه منطقی برای کاهش تعهدات و حتی رها سازی برجام وجود دارد. و این اقدامات میتوانند توازنی منطقی در برابر این بی عملی به زعم ما برقرار کنند. - دوم اینکه، در دورنمای مسیر پیش گرفته توسط ایران نیز مذاکره مجدد، جایگاهی نخواهد داشت و احتمال اینکه ایران به مذاکرات جدید روی بیاورد از صفر نیز کمتر است. در این صورت هزینه های جدید و اقدامات در مسیر هسته ای بازگشت پذیر نخواهد بود. با دو فرض فوق کاهش تعهدات منطقی مینماید. و این کاهش تا سطح ملغی شدن برجام در عمل که هم اکنون نیز اتفاق افتاده است ادامه خواهند یافت، اما یک سوال منطقی: روند نخست آن است که؛ اگر روزی قرار باشد اروپا در هر سطحی به تعهداتش عمل کند، دولت های بعدی آمریکا و سایر طرفهای درگیر در مسئله هسته ای مشوق های بسیار در کنار تهدیدات جدی وضع کنند، و ما هم نه از موضع ضعف، که از موضع برابر و یا قویتر از زمان امضای برجام، بخواهیم به مذاکراتی جدید با موضوع هسته ای وارد شویم، آن وقت چگونه حاضریم، هزینه های انجام شده کنونی و این فناوری فوق پیشرفته و بالغ کنونی را مجدد کنار بگذاریم؟! روند دیگری که در افق پیش رو بر اساس رویکردهای در پیش گرفته شده کنونی بخوبی دیده میشود، عدم مذاکره با غرب، اتخاذ رویکرد تقابلی حتی در یک یا دو دهه آینده و تحمل شرایط شکننده تحریمی-تهدیدی بدون چشم انداز توقف است. با چنین رویکردی ایران باید با سرعت هر چه تمام به سمت پوشش ضعف های واقعی خود برود و برنامه هسته ای نه در تقابل شکلی کنونی با غرب که در یک راهبرد حل مسئله داخلی (کسب قوت یا کاهش ضعف) دیده شود، در چنین شرایطی شاید بمب اتمی راهشگا تر از برق و داروی اتمی باشد. آیا منطقی نیست با قدم گذاشتن در هر یک از دو روند، راهبرد هسته ای ایران مجددا باز تعریف شود ؟ از دید موافقت با مذاکرات جدید با غرب، در روند نخست آنچه از خواهش های طرف غربی انتظار میرود، آن است که در صورت مذاکره، سطح محدودیت ها بخصوص در حوزه توسعه زیرساخت و اشاعه فناوری کاهش یابد. فلذا اقداماتی که تا آنزمان در پاسخ به عدم اجرای برجام توسط غرب از سوی ایران صورت خواهد گرفت، منجمله گام های دیگر، از موضعی بازگشت ناپذیر باید به آن نگریست. با این رویکرد هرچه گام های ایران، سریعتر، عظیم تر و محکم تر برداشته شود، چشم انداز بازگشت به عقب و وضع محدودیت های پیشین از امکانپذیری کمتر تا مرز دستنیافتنی شدن برخوردار خواهد شد. برای مثال اگر همه 6هزار سانتریفیوژ موجود به نسل 6 و 8 ارتقا یابند، تا ظرفیت 120هزار سویی مورد نیاز ایران تحقق یابد، آنگاه محدودیت تنها برای فراتر نرفتن از ظرفیت قابل مذاکره خواهد بود و نه بازگشت به توانایی های گذشته. این بسیار مضحک است که ایران بخواهد در زمانی تکنولوژی پیشرفته و اقتصادی در اختیار دارد به سطحی مادون آن تنزل کند. دیگر محدودیت مهم موجود در برجام، مسئله راکتور هسته ای آب سنگین اراک است. گرچه فناوری این راکتور حتی پیش از برجام نیز منسوخ بوده و صرفا با اهداف تحقیقاتی راه اندازی شده است، اما ایران میتواند با راه اندازی مجدد اراک با متدهای پیشرفته تر، اراک را به مرکزی برای توسعه پیشران های هسته ای با غنای بالا در نظر بگیرد. و این کار همپوشانی کافی با نیازهای آینده نیروی دریایی و کشتی رانی تجاری ایران، ایضا صادرات تجهیزات خواهد داشت. اما از دید مخالفان مذاکره مجدد که هم اکنون بیشترین توافق در کشور بر روی آن است، مسئله هسته ای به حوزه های مرتبط با انرژی نباید محدود بماند. و از ظرفیت آن در امنیت کشور هم باید بهره جست. مسئله امنیت نه صرفا در معنای نظامی، که در معنای استفاده از صنعت هسته ای بعنوان راهکار موجود و در دسترس برای حل مسائل کشور، از فروش اورانیوم با غنای سفارشی بدون محدودیت، صادرات برق هسته ای، تا صادرات خدمات و دانش فنی هسته ای به همه کشورهایی که آن را برای خود حیاتی بدانند، بدون توجه به محدودیت های اشاعه فناوری هسته ای NPT. غرب در برابر میتواند، تمامی تحریم های ایران که پیشتر همه آنها را ترامپ به شکلی قویتر بازگردانده از طریق سازمان ملل بازگرداند که این اقدامی بیهوده خواهد بود، در وضعیت کنونی رفتار طرف آمریکایی و نبود استقلال سیاسی طرف اروپایی، و بی عملی مطلقی که نشان داده اند، وضعیت برای ایران یکسان خواهد بود و این اقدام تقریبا خنثی و سوخته محسوب میشود، تنها اتفاق جدید برای ایران از این راه آن است که مجدد وارد فصل 7 منشور ملل متحد شود و ائتلافی برای پیگیری آن تا مرز یا اجرای اقدام نظامی علیه ایران وارد عمل شود. نتیجه این اقدام اوضاع امنیتی ایران را تشدید خواهد کرد و نه تنها تسریع کننده برنامه هسته ای خواهد بود، بلکه راهبرد موشکی کنونی کشور را بطور همزمان خواهد تغییر خواهد داد. در اثر چنین اقدامی، مرز های تهدید علیه ایران توسعه میابد، و نیازهای موشکی ایران نیز به سطحی فراتر مقدار کنونی ارتقا خواهد یافت، به نحوی که ایران میبایست از آن پس کشورهای اروپایی و هر کشوری که میخواد ذیل ائتلاف در اقدام فصل هفتی علیه ایران وارد شود تحت دسترسی موشکی قرار دهد. این راهبرد به طرف اروپایی گوشزد میکند که خطای راهبردی کنونی آنها در حل دوستانه مسئله ایی که بخوبی حل شده بود چگونه میتواند به بحران موشکی عظیمی بدل شود، که از قضا اتفاقا بسیار به مذاق سیاستمدار معامله گر آمریکایی و چک هایی که برای فروش پدافند موشکی برای آنها خواهد کشید خوش خواهد آمد، در حالی که ایران مثل همیشه راهی برای عبور از سد پیشرفته ترین تجهیزات نظامی آمریکا خواهد یافت. بدین ترتیب تهدید نظامی علیه اتحادیه با دست خود اتحادیه به سطحی جدید وارد خواهد شد، آنهم در زمانی که ترامپ با خروج از همه پیمان های موشکی پیش قراقل بی نظمی نظامی و رقابت های جدید شده است. کسی نمیداند پیروزی و شکست طرفها در آن دوره چه عواقبی در پی خواهد داشت. تقدیم به دانشمندان شهید برنامه هسته ای. نویسنده worior@military.ir اقتباس از مطلب با ذکر نام کاربری نویسنده و یا آدرس سایت آزاد است. مطلب فوق با زبان انگلیسی: http://msai.ir/2019/12/15/jcpoas-future-shrouded-in-doubt-as-iran-keeps-stepping-away/ این مطلب رو پس از گام چهارم نوشتم، و امروز گام پنجم و خروج کامل ایران از تعهدات ذیل برجام اعلام شد: به گزارش خبرگزاری تسنیم، مشروح بیانیه دولت جمهوری اسلامی ایران به قرار زیر است: بیانیه دولت جمهوری اسلامی ایران جمهوری اسلامی ایران در گام پنجم کاهش تعهدات خود، آخرین مورد کلیدی از محدودیت های عملیاتی خود در برجام، یعنی «محدودیت در تعداد سانتریفیوژها» را کنار می گذارد. بدین ترتیب برنامه هسته ای جمهوری اسلامی ایران دیگر با هیچ محدودیتی در حوزه عملیاتی (شامل ظرفیت غنی سازی، درصد غنی سازی، میزان مواد غنی شده، و تحقیق و توسعه) مواجه نیست و منبعد برنامه هسته ای ایران صرفا بر اساس نیازهای فنی خود پیش خواهد رفت. همکاری ایران با آژانس بین المللی انرژی اتمی کمافی السابق ادامه خواهد یافت. در صورت رفع تحریم ها و منتفع شدن ایران از منافع برجام، جمهوری اسلامی ایران آماده بازگشت به تعهدات برجامی خود می باشد. سازمان انرژی اتمی موظف است در این چارچوب اقدامات و تمهیدات لازم را با هماهنگی رئیس جمهور اتخاذ نماید. 15 دی 1398 نکته آخر اینکه همچنان ادبیات سابق بدون هیچ منطق راهبردی حتی در گام پنجم ادامه تکرار شده است،...
  7. بسمه تعالی مقدمه مطلب ذیل چکیده ای از نظریان مفسران، تحلیل گران و متخصصان 9 اندیشکده ی آمریکایی، RAND، CSIS ، CFR ،ILATLANTIC COUNS ، BROOKINGS ، HUDSON، CENTER FOR NATIONAL INTEREST ، AMERICAN ENTERPRISE ،CARNEGI ENDOWMENT و اندیشکده صلح و جنگ پاکستان IPCS می باشد، مطالب کمتر بصورت مقالات تحلیلی و بیشتر اخبار و نظرات متخصصین منتشر شده اند، سرعت واقعه و پیامد های آن سبب شده تا امکان یک تحلیل بلند مدت و یا مبتنی بر واقعیات روی زمین وجود نداشته باشد، اکثر تحلیل ها واکنشی هستند و عمدتا رویکردهای توصیفی و تفسیری دارند. اتکا به این مطالب برای کشف راهبردها و یا نگاه های سیاسی آمریکایی ها دشوار است، رویکردهای ژورنالیستی و جهت گیری های حزبی اندیشکده که به نوعی کلوپ های طرفداری نیز هستند، بر نوشته ها مسلط است و آنچه که صراحتا به نظر میرسد این است که همگی نه تحت تاثیر اخبار دست اول واقعی که در نامه نگاری های محرمانه پنتاگون یا سازمان های اطلاعاتی امنیتی وابسته به دولت فدرال وجود دارند نیست، بلکه عمدتا واکنش هایی به اخبار رسمی رویداد هستند که از رسانه های جریان اصلی آمریکا منتشر شده اند. برای تحلیل و طبقه بندی این نوشته ها آنها را به چند زیر مجموعه کلی، نخست اینکه واقعه را چگونه شرح داده اند، سپس عناوینی که بر روی آن همگی تاکید داشته یا مطلب نوشته اند طبقه بندی و چکیده نویس شده اند. شرح مختصری از وقایع، شرحی از پیشینه. دیشب در برابر گلوله جا خالی دادیم، گفته ای از دنیل دی پتریس مقاله نویس نشنال اینترست، مجله وابسته به اندیشکده محافظ کار "مرکزی برای منافع ملی" آمریکا، وی در ادامه از نگرانی های بسیار زیاد خود از احتمال ورود آمریکا به جنگ فراگیر با ایران و چگونگی آن صحبت میکند تا در آخر بگوید با تایید پنتاگون که هیچ آمریکایی در حمله شب گذشته کشته یا مجروح نشده است، عراق و آمریکا از یک جنگ ویرانگر رها شده اند.1 زمانی که ایران حمله کرد، عنوان مقاله ای از اندیشکده CSIS که در امور دفاعی و امنیتی بسیار شناخته شده است. خلاصه آن مقاله از شرح ماوقع حمله در قالب "سوالات جدی" که به طرح پرسش و پاسخ میپردازد، بدین شرح است: در 8 ژانویه 2020، ایران از موشک های بالستیک برای حمله به پایگاه آمریکایی در عراق و در پاسخ به کشتن فرمانده سپاه قدس انقلاب اسلامی، قاسم سلیمانی استفاده کرد. این حمله نشان میدهد که تهران همچنان بر توان موشکی خود بعنوان ابزاری برای سیگنال دهی، دیپلماسی، پروپگاندا، بازدارندگی، و انتقام تکیه دارد. خاصیت دقت در این حمله همچنان تایید ای است بر قابلیت های موشکی که در سالهای اخیر پیشرفت کرده اند. هدفگیری تعمدی که باعث شد ایران از کشتن خدمه نظامی آمریکا دور بماند و از این رو اثر راهبردی کاهش تنشهای ناشی از گسترش درگیری ها را بدست آورد. و چیز دیگری که بدست آورد موقعیت معتبری برای تهدید علیه نیروهای آمریکایی و متحدان در منطقه بود. اما ایران چه چیزی شلیک کرد؟ گرچه نوع دقیق موشک هایی که برای حمله استفاده شد تایید نشده مانده است، شواهد اولیه نشان میدهد ایران موشک هایی از نوع قیام و گونه محتمل دیگر از خانواده فاتح را شلیک کرده است، قیام موشکی سوخت مایع برد کوتاه، از گونه های پیشرفته اسکاد است. آنچه در مورد این موشک مطرح است، کلاهکی است که از بدنه اصلی موشک جدا میشود. چنین خصیصه ای به نوعی برای موشک های کوتاه برد متعارف نیست. تصاویر باقی مانده بدنه موشک قیام در عراق در شبکه های اجتماعی لحظاتی پس از حمله به اشتراک گذاشته شده است. رسانه های ایرانی همچنین از موشک فاتح 110 و برادر بلندبردتر آن ذوالفقار یاد کرده اند/ موشک فاتح 110 یک موشک سوخت جامد است که از خصیصه های آن میتوان به عدم نیاز به سوختگیری و زمان کوتاه برای پرتاب اشاره کرد.برخی از گونه های آن گفته میشود که در حین پرواز قابلیت مانوردارند و میتوانند دقت خود را افزایش دهند. قیام و فاتح، مدلهایی که در میان دارایی های موشکی ایران از همه دقیقتر به نظر میرسند. این امر را از تحلیل سطحی تصاویر ماهواره ای میتوان فهمید، هرچند، که دقت این موشک ها بسیار بیشتر از چیزی بود که قبلا تصور میشود.2 این مطالب به قلم ایان ویلیامز عضو برنامه امنیت ملی آمریکا و جانشین رئیس برنامه دفاع موشکی در CSIS نقل شده است. سلیمانی که بود علی دمیرادز، استاد علوم سیاسی دانشگاه کارولینای جنوبی و پروفسور امورخارجه کالج کارلستون در مقاله خود در نشنال اینترست، سلیمانی را چنین توصیف میکند؛ ترور جنرال سلیمانی، فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، دنیا را شوکه کرد. وی بعنوان دومین شخصیت معروف بعد از علی خامنه ای، رهبر عالی کنونی ایران شناخته میشد. سلیمانی برای ایرانیان جوان، بیشتر یک قهرمان و شخصیت روحانی بود تا یک مسئولی که بسادگی در ریاست سپاه قرار دارد. او در آمریکا به عنوان "فرمانده سایه" شناخته میشد. سلیمانی از این جهت بسیار برجسته بود که سیاست خارجی ایران را شکل میداد. او بخاطر پیامی که به جنرال دیوید پترائوس کسی که در سال 2008 فرمانده وقت نیروهای آمریکا در خاورمیانه بود شناخته شد"جنرال پترائوس عزیز، شما بایست بداند که من، قاسم سلیمانی، کنترل سیاست برای ایران نسبت به عراق، لبنان، غزه، و افغانستان را در اختیار دارم". بدون شک بعد از ترور سلیمانی خاورمیانه مثل گذشته نخواهد بود. پس ما چه انتظاری نسبت به آینده میتوانیم داشته باشیم؟ 3 میشل بلات مقاله نویس پانداگاید هنگ کنک، تایمز کره، نشنال اینترست و ... در مقاله خود در نشنال اینترست گفته است؛ آمریکایی ها در ساختن داستان هایی خوب برای جنگجویان آزادی خواه در برابر دولت های ستمکار بسیار احمقند. ولی قبل از اینکه مارا دوباره خر کنند، ما باید مراقب باشیم و با نگرانی بنگریم. تلاش برای بوجود آوردن ایران دمکراتیک با زور میتواند نتایج تراجیک ویرانگرتری نسبت به خطای دو دهه گذشته اقدامات در عراق بوجود آورد. در ادعای اینکه بسیاری از ایرانیان به رژیم تئوکرات موجود در قدرت پشت کرده و مخالفند و به بمب های آمریکایی که می آید تا آنان را آزاد کند خوش آمد خواهند گفت بسیار غلو شده است؛ این ادعا غلط است. ژنرال قاسم سلیمانی، یکی از معروف ترین شخصیت های مردمی در ایران، با 80 درصد نگاه مثبت از دید آمار سنجیده شده است. تصمیم دونالد ترامپ برای کشتن سلیمانی با استفاده از حمله پهپاد فقط به ایران در جهت خاموش سازی بسیاری از مسائل ونارضایتی های داخلی کمک کرده است. ریچارد انگل ازNBC نیوز گزارش داده است، " پیر و جوان در تهران، با هم برای پشتیبانی از دولت متحد شده اند". ژورنالیست کهنه کار روح الله فقیهی حرف مشابهی گفت که "ایرانیان پیشتر از هم گسسته، هم اکنون محکم در پشت دولت ایستاده اند". این یک نتیجه کاملا قابل پیش بینی ست وقتی یک دولت خارجی دست به کشتن یکی از مقامات رسمی یک دولت و تهدید آن به جنگ در خانه میزند و به شکل عریانی مکانهای فرهنگی و تاریخی آن را حتی تهدید به حمله میکند. گفتنی است بر اساس یک پیمایش در اکتبر 2019 توسط مدرسه سیاستگزاری عمومی مطالعات بین المللی و امنیت دانشگاه مریلند، بیشتر از 80 درصد از شهروندان ایرانی نگاه منفی نسبت به حضور نیروهای آمریکایی در منطقه دارند و گفته اند که به آنها دسته گل هدیه نخواهند داد. 4 بررسی حقوقی ماجرا جان بی بلینجر از کنسولی برای سیاست خارجی CFR در مقاله ای با این عنوان که آیا حمله آمریکا به سلیمانی هنجار های حقوقی شکسته است، معتقد است اقدام به ترور فرمانده نظامی ایرانی در عراق سوالات بسیار زیادی پیرامون حقوقی بودن از نظر قوانین داخلی آمریکا و قوانین بین المللی دارد. وی در مورد معنی دار بودن مفهومی چون "اقدام تدافعی" که پنتاگون اظهار داشته است صحبت میکند. کشتن یک نظامی رسمی از کشوری که آمریکا با آن رسما در جنگ نیست در یک کشور ثالث مانند عراق بدون رضایت آن کشور، مشکلات حقوقی دارد. گرچه کاخ سفید همچنان مبناهای حقوقی اقدام خود را منتشر ننموده است، رئیس جمهور همچنان با تاکید بر جایگاه حقوقی خود در قانون اساسی بعنوان فرمانده کل قوا و رئیس اجرایی، این حق را متصور است که نیازی به اجازه کنگره برای حمله ندارد. وی در ادامه بررسی میکند که تحت فصل دوم قانون اساسی آمریکا، رئیس جمهوراختیارات وسیعی برای استفاده از قدرت نظامی آمریکا در دفاع از این کشور و یا افراد آن و یا پیشبرد منافع ملی دارد. همانطور که از این قانون برای انتقال نیرو به کره جنوبی در زمان تهدید کره شمالی توسط ترامپ (فایر اند فیوری) و سایر نقاط دیگر دنیا جهت استفاده نظامی بدون اجازه کنگره بهره گرفته شد.بنابراین به نظر میرسدرئیس جمهور آمریکا از قانون Authorizations for Use of Military Force (AUMFs) که توسط کنگره در سال 2001 برای حمله به عراق و 2002 برای استفاده از نیرو بر علیه صدام حسین توسط کنگره تصویب شده است، در جهت ترور قاسم سلیمانی استفاده ننموده است. بنابراین به گفته نگارنده نیاز است تا کاخ سفید صراحتا اعلام کند از کدام قانون برای این اقدام بهره گرفته است. قانونمندی این حمله تحت قوانین بین المللی شک بر انگیز است. تحت چارتر سازمان ملل، آمریکا از اعمال قدرت در یا علیه یک کشور دیگر بدون رضایت آن کشور یا بدون اجازه شورای امنیت سازمان ملل، منع شده است، مگر در زمانی که استفاده از نیرو برای دفاع از خود یا جلوگیری از حمله قریب الوقوع باشد. بنابراین اگر دولت ترامپ باور دارد که کشتن سلیمانی برنامه برای مقابله با یک حمله قریب الوقوع بوده، تحت فصل 51 چارتر سازمان ملل و تحت قواعد کلی حقوق بین الملل این اقدام میتواند قانونی باشد گرچه سایر دولتها ممکن است قبول نکنند. وزیر امور خارجه آمریکا مایک پمپئو ادعا داشته که حمله یک دفاع از خود بوده است، ولیکن مسئولین همچنان هیچ گونه شواهدی ارائه نداده اند. بنابراین اگر مقامات حمله را حق دفاع از خود بدانند، نیاز است تا ایالات متحده تحت فصل 51 منشور ملل متحد بسرعت گزارش از اقدام خود را به شورای امنیت ارائه کنند. و این نیز انجام نشده است. چنین نامه ای به شورای امنیت میبایست شامل شواهد قانونی استفاده از نیرو و شرایطی که قانونی بودن آن را نشان میدهد باشد. ترامپ به شکل سنگینی به اقدامات اوباما در حملات پهپادی به افراد مشکوک به تروریسم در مکان هایی چون لیبی، پاکستان، سومالی، سوریه و یمن متکی بوده است. دولت اوباما مسئولیت نزدیک به ششصد حمله از این دست در طول 8 سال را بر عهده دارد در حالی که نزدیک به 300 حمله تا کنون توسط دولت ترامپ صورت گرفته است. و با میزانی دانشی که من در اختیار دارم قابل ذکر است که کشتن سلیمانی نخستین باری است که دولت ایالات متحده اقدام به حمله پهپادی برای قتل یک مقام رسمی نظامی کشور خارجی کرده است. وی در ادامه میگوید تمامی حملات پهپادی از این دست تحت قانون AUMFs 2001 انجام شده اند. وی همچنین به نقش بنیادین کنگره آمریکا در پیش بینی امکان استفاده از نیروی نظامی اشاره میکند. و میگوید کنگره حتما میبایست به سیاستگذاری در امر مقابله با ایران بپردازد. نکته دیگری که بررسی شد تهدید حمله به مکان های فرهنگی ایران است که بیلینجر آن را نقض صریح کنوانسیون لاهه در حفاظت از دارایی های فرهنگی در درگیری های نظامی میداند که ایالات متحده نیز عضوی از آن است. 5 اندیشکده آمریکن اینترپراز با تکرار سخنان رئیس کمیته ریاست امور خارجه کاخ سفید از مشکلات جدی ترور سلیمانی بدون مشارکت کنگره بعنوان همراهی برای دولت سخن گفته است. الیوت ال انگل؛ "قانون نیازمند اعلام است تا رئیس جمهور نتواند ایالات متحده را به یک جنگ بیمارگونه وارد کند". مقاله سپس با پرداختن به قانون 2001 AUMF از کم و کیف اختیارات رئیس جمهور در اقدام یک جانبه خود در ترور(مقاله البته میگوید کشتن) صحبت کرده است. و میگوید اختیاراتی که در قانون فوق و قوانینی که پس از حمله یازده سپتامبر وضع شده اند ممکن است این اجازه را به رئیس جمهور برای اقدام داده باشند. در ادامه با بررسی این قوانین چنین نتیجه گیری میکند که حتی اگر کنگره و آنطور که نانسی پلوسی میخواد جلوی این قوانین را بگیرد، عمل کند، سرانجام قانون اساسی آمریکا حق کافی به رئیس جمهور در اقدام یکجانبه بدون مشورت با کنگره را داده است. بنابراین آمریکا دارای مشکلات قانونی خاصی در مورد کشتن سلیمانی به تنهایی نبوده است. ایالات متحده ید طولایی در اعمال سیاست استفاده از حملات هدفمند برای کشتن رهبران دشمن داشته است. بعد از یازده سپتامبر، دولت بوش برنامه حملات پهپادی و نیروهای ویژه را برای کشتن رهبران القاعده و گروه های انتحاری در عراق و افغانستان به اجرا گذاشته است. و نه تنها اوباما آن را متوقف نکرد بلکه آن را به جنگ هوایی علیه معمر قذافی در لیبی به منظور تسریع تغییر رژیم تسری داده است. خیلی کم پیدا میشود اگر نگوییم هیچ کس، که از مقامات رسمی دمکرات کسی اوباما را برای شرکت در قتال غیر قانونی که با حمله هوایی به لیبی و سپس بعدها در سوریه بدون حمایت کنگره اتفاق افتاد، مورد مخالفت قرار داده باشد. 6 موارد دیگری که از جمع بندی موضوعات مطروح در مقالات مختلف میتوان اخذ نمود، آن است که کنگره آمریکا نمیتواند مانع قانونی برای جلوگیری از حقی که در قانون اساسی آمریکا به رئیس جمهور برای اعلام جنگ یا استفاده از نیروی نظامی داده شده است ایجاد کند، اما میتواند جلوی تامین مالی جنگ را بگیرد، که به عقیده گردآورنده این مطلب؛ " این امر تنها مانعی در برابر یک جنگ فراگیر خواهد بود و البته تضمینی برای یک جنگ محدود." جمع بندی همه مبنی بر خاص بودن پاسخ ایران تقریبا اکثر اندیشکده ها با اتکا به اخبار اولیه از عدم وجود تلفات برداشت مشابهی از اینکه ایران به شکلی پایگاه را مورد تهاجم قرارداده که تلفات به حداقل برسد داشته اند و برخی آن را زمینه سازی برای جلوگیری از تهاجم دانسته اند. CSIS در مقاله خود با عنوان سوالات انتقادی، چنین گفته است: ایران به عراقی ها فرصت آماده سازی داد. هشدار قبلی دولت، باعث شد هر دو نیروهای ائتلاف و عراق خود را سازماندهی کنند، چنین اقدامی همچنین میزان خویشتن داری در طرف ایرانی را نشان میدهد. حملات دقیق این اجازه را به ایران داده است که اهداف خود را با دقت انتخاب کند تا میزان تلفات نیروی انسانی کاهش یافته و فرصت در طرف آمریکایی برای تنش زدایی فراهم شود. از سویی دیگر، حمله با شاخصه جراحی، در ضمن خود این هشدار را پیرامون ظرفیت های ایران در حملات آینده داده است که ایران با چنین حملات مشابهی میتواند تلفات نیروی انسانی را بجای محدود سازی به حداکثر نیز برساند. بنابراین عدم تلفات در این حمله خاص را برای موشک ها و موشک پران ایرانی باید بیشتر موفقیت بدانیم تا شکست.2 وزیر خارجه ایران، محمد جواد ظریف پس از حمله چنین توئیت کرده است: " ایران تحت فصل 51 منشور ملل متحد بر اساس آنچه که اقدام احمقانه در حمله مسلحانه بر علیه شهروندان و مقامات رسمی خود صورت گرفته است، پاسخی درخور برای دفاع از خود داده است. ما تشدید اوضاع یا جنگ را دنبال نمیکنیم، ولی از خود در برابر هر خصومتی دفاع خواهیم کرد". درسی که اینجا باید گرفت آن است که بر خلاف صحبت های خشن و تهدیدات ایران، ترس آنها از آمریکا و عدم خواست برای مقابله نظامی با آن که میتواند آمریکا را به اشغال ایران وارد کند – اتفاقی که در همسایگیشان رخ داده است مانع کشتن نیروها شده است. در واقع، کشتن سلیمانی توسط آمریکا یک ضربه شدید به رژیم ایران است و رویداد منجر به کاهش تنش همان چیزی است که آمریکا برای مرتب کردن تنش ها با ایران به دنبال آن است. در نتیجه، تصمیم ترامپ برای کشتن سلیمانی، تروریستی که مسئول کشتن بیش از 600 آمریکایی و هزاران نفر دیگر است-یک پیروزی دو طرفه برای آمریکا محسوب میشود. 7 اینها تصوراتیست که مایکل پریجنت از اندیشکده هادسون در مقاله ای با عنوان "ترس ایران سبب شد تا عمدا موشک ها را به آمریکایی ها نزنند" به آن پرداخته، این مطلب در فاکس نیوز نیز منتشر شده است. توماس واریک مشاور سیاستگذاری ضد تروریسم وزارت امنیت داخلی آمریکا در کنسول آتلانتیک؛ این سوال را میپرسد، " یک خطا بود، یا اینکه ایرانی ها دقیقا آنچیزی را که میخواستند مورد هدف قرار دادند؟" و در پاسخ به این سوال چنین جواب میدهد؛ سوالات بسیاری وجود دارد در این مورد که آیا ایران موشک هایش به خطا رفته اند یا اینکه یکی از خارق العاده ترین نمایش تسلیحاتی را در قرن 21 را به نمایش گذاشته اند، 2 شلیک تقریبا به خطای تعمدی که هم به مردم خود بگویند ما از آمریکا انتقام گرفتیم و هم از خطور قرمز آمریکا که کشته شدن آنهاست عبور نکنند. از یک طرف، به خطا زدن تعمدی میتواند یکی از خیره کننده ترین نمایش هایی باشد که مهارت بسیار بالایی را باید برای آن متصور بود، البته اگر چنین بوده باشد. در 14 سپتامبر، موشک های کروز و راکت های ایرانی با حمله به تاسیسات ابقیق ناظران را از دقت بی نظیر خود در انهدام نقاط خاص مانند برج های سپریتور و تانکر های کروی در کنار عدم آسیب به سایر نقاط شوکه کردند، و موضوع قابل توجه آن این بود که هیچ کس در آن حمله نیز کشته نشد. بررسی نتایج خسارات در عراق در روز پنجشنبه به دقت نشان خواهد داد که ایرانیان هدفشان چه بوده است. این دو حمله موشکی نزدیک به خطا، موشک پران های ایران در یک کلوب نخبگی بسیار خاصی نیز قرار داده است. گذشته از وحشت آفرینی، این میتواند یکی از نمایش های سوزناک شکست رژیم هم باشد. کشوری با چنین قابلیت های پیشرفته تسلیحاتی میتوانست استعداد های خود را در مسیر های صلح آمیز و سازنده استفاده از تکنولوژی بکار برد، قاسم سلیمانی رویای آن را در سر داشت که دولتی در دولت عراق بنا کند، که به ایران متعهد باشد، و این پتانسل تجزیه عراق را در خود داشت. 8 ویلیام اف وچسلر، مدیر مرکز رفیق حریری و خاورمیانه کنسول آتلانتیک، " از زاویه دید خودشان، ایران شرایط در عراق را بطور کامل و در زمان بسیار کوتاهی وارونه کرده است. همین چند هفته پیش بود که نفوذ آنها در عراق بشدت کاهش پیدا کرده بود-درخیابان ها، در میان شیعیان که در کردورهای قدرتشان بودند. اما با این حمله پهپادی آمریکا، ایران در موقعیت بسیار مثبتی ایستاده است که دولت عراق را در کنار خود در اخراج نظامیان آمریکا میبیند. اگر نظامیان آمریکایی وادار به خروج از عراق بشوند، به همین صورت وادار به خروج از سوریه نیز خواهند شد-که هردوی اینها اهدافی بود که سلیمانی در بلند مدت دنبال میکرد." "پس اگر این نزدیک ترین بحران پیش رو ست که در عمل باید از آن عبور کرد، دولت ترامپ نیاز دارد تا بسرعت تمرکز خود را بر توجهات بر روی حفاظت از منافع آمریکا که در معرض ریسک قرار دارند بگذارد. نیاز فوری این هست که دیپلماسی برای بازگرداندن و ترمیم روابط دوطرفه با بغداد و جلوگیری از عقب نشینی نیروهای آمریکایی از عراق و سوریه انجام پذیرد. هم اکنون زمان مناسبی برای تهدید عراق به تحریم نیست. در عوض دولت ترامپ میبایست بر روی اینکه دولت عراق بی پروایی نکند معطوف شود تا با به تاخیر انداختن آن تصمیم و بازگردادن موقعیت آمریکا بعنوان حامی تمامیت ارضی و حاکمیت ملی عراق بر علیه بزرگترین تهدید دایمی اش نسبت به استقلال آن کشور یعنی همسایه اش ایران متمرکز شود." 9 بررسی اینکه اقدام ترامپ موفقیت آمیز بوده یا شکست خورده قتل سلیمانی نشان مرگ است بر واقع گرایی در دولت ترامپ، تیتر مقاله ای از کنسولی برای روابط خارجی آمریکا CFR، دیوید سکز در مقاله خود چنین عنوان کرده، قتل یکی از فرماندهان ارشد ایرانی، ترامپ را به ریسک جنگ با ایران و به خطر انداختن تلاش های آمریکا در برابر چین و روسیه میتواند بی انجامد. یک واقع گرا باید به دنبال کاهش خطر جنگ با ایران باشد تا آمریکا بتواند انرژی اش را معطوف به تجهیز خود برای رقابت های بلند مدت با چین و روسیه کند. ایالات متحده از جنگ افزار اقتصادی خود بر علیه ایران برای کسب اهداف حداکثری بهره گیری کرده است. ایران به گوشه رینگ رانده شده و برای خود مسیر دیپلماتیکی برای خلاصی از این مخمصه نمیابد، جز اینکه از پروکسی های خود برای حمله به پرسنل نظامی آمریکا در منطقه استفاده کند. عدم تمایل به اتخاذ دیپلماسی بود که باعث پاسخ نظامی و کشتن سلیمانی دومین فرد قدرتمند ایران توسط آمریکا شد. یک رئالیست باید فهمیده باشد که کشتن سلیمانی که خون سربازان آمریکایی دردست اوست صرفا آمریکا را به یک جنگ ناخواسته با ایران و به خطر افتادن جان تعداد بیشتری از آمریکایی ها نزدیک میکند. 10 رای عراق به اخراج نیروهای آمریکایی پیروزی واقعی ایران است، بن کونابل نویسنده رویئترز و کارشناس اندیشکده رند، این مطلب در 5 ژانویه و پیش از حمله موشکی نگاشته است، کونابل معتقد است؛ ایران بدون حتی شلیک یک گلوله توانسته انتقام بسیار سختی از آمریکا در مورد قتل ژنرال قاسم سلیمانی بگیرد.با استفاده از فرایند دمکراتیک در عراق، نمایندگان تحت نفوذ ایران در پارلمان رای به اخراج سربازان آمریکایی از عراق داده اند. با این امر، به نظر میرسد ایران احتمالا به شکل موثری نبرد برای نفوذ در عراق را پیروز شده است. این تیر خلاص استراتژیک که نه با موشک و نه با کمربند های انفجاری، با رای قانونی بر پایه دمکراسی ای که آمریکا ایجاد کرد زده شد. تا زمانی که عراقی ها حضور ایران را طرد نکنند(که به نظر محتمل نیست)، ایالات متحده باید عراق را کاملا به ایران باخته تصور کند. 11 چی شد که به اینجا رسیدیم؟ آیا ایالات متحده به تله راهبردی ایران افتاده است؟، سی آنتونی پاف، کارشناس مدعو در کنسول آتلانتیک، ابتکار عراق: " واقعیت این است که انتقام ایران از کشتن سلیمانی بدون غافلگیری اتفاق می افتد. این واقعیت که آنها تا کنون انتقام را محدود به پایگاه عراقی که نیروهای آمریکا در آن هستند کرده اند.در گذشته ایران و پروکسی هایش ابایی از حمله به اهداف غیر نظامی نداشته اند، همانطور که تهدید کرده اند آمریکا نیز میبایست مجدد انتقام بگیرد. البته، این خویشتن داری یک همراهی با عراقی هایی است که خودشان را به شکل فزاینده ای درگیر مخاصمات منطقه ای ایران – آمریکا یافته اند. " توپ هم اکنون به زمین دادگاه ایالات متحده برگشته است. هر اقدام انتقام جویانه دیگری در عراق یک اشتباه سهمگین است. کشتن سلیمانی سبب شد تا تظاهرات ضدایرانی فراگیر در عراق که میرفت امید به بزرگترین امیدش یعنی ایالات متحده برای حذف نفوذ ایران در عراق بی انجامد منحرف شود. نکته دیگری که حمله پهپادی نشانداد این بود که افکار عمومی عراق آمریکا را بیشتر به درگیر یا ایران متعهد میدانند تا حفظ ثبات این کشور. این ممکن کاملا صحیح نباشد، اما به نظر میرسد که باید دید چه تعداد از عراقی ها موقعیت را فهم میکنند." همچنین به درستی نمیشود فهمید که انتقام گیری مجدد توسط آمریکا تضمینی داشته باشد. حمله موشکی ایران تلفاتی نداشته است و خسارات نیز جزیی بوده اند. علی الظاهر به نظر میرسد که ایالات متحده پیام خود را از ایرانیان با این حمله خشن علیه خود دریافت کرده باشد، از این رو زمان آن رسیده است که جلوی وخامت اوضاع را گرفت. ولی این شرایط یک فرصت برای آمریکا در جهت افزایش فشارها به ایران برای جلوگیری از نفوذ مضر آن ایجاد میکند، دست کم در عراق. این فرصت نیازمند آن است که دیده ها مجددا به سمت تظاهرات و مخالفت ها بازگردد، و نقش ایران در شعله ور ساختن سرکوب به روشنی بیان شود. این همچنین زمانی برای آمریکاست که به اجماع در میان متحدان و شرکای خود پیرامون این مورد که در مورد تحریکات آینده چگونه باید پاسخ دهد بدست میدهد، چه اینکه توسط ایران باشد یا پروکسی هایش. ایران سعی کرده است خودش را یک قربانی معصوم نشان دهد در حالی که مسئول اصلی حملاتی که وضعیت را به اینجا کشانده است. هیچ کسی واقعا آنها را بطور جدی باور ندارد. ایالات متحده باید به دنبال یک حرکت جمعی با شرکای خود برای آن باشد تا برای ایران شفاف شود که تا زمانی که به اقدامات بی ثبات کننده خود در منطقه ادامه میدهند در محاصره(انزوا) خواهند ماند. برای ساختن چنین اجماعی، ایالات متحده باید آن را به هدف آشکار برای جمع آوری پشتیبانی سیاسی بدل کند. همچنین شفاف نیست که سیاست فشار حداکثری که برای اهداف ارزشمندی در گذشته چون رها سازی برنامه هسته ای، موشکی، و رها سازی حمایت از گروه های تروریستی در منطقه به راه افتاده است چگونه میخواهد به آن دست یابد. اگر درک ایران را از شرایط امنیتی اش لحاظ کنیم، این احتمال که در کوتاه مدت تقاضاها در برابر برنامه هسته ای و موشکی بطور مثال، بسیار زیادی هستند، تا اینجا که به رژیم گفته شود یا به شکل موثر خلع سلاح شود آن هم در زمانی که حس میکند که رو به جنگ قرار دارد و فشارهای اقتصادی را نیز باید تحمل کند." آن بدین معنی نیست که ایالات متحده نبایست به دنبال این اهداف باشد. بلکه به این معنی هست که باید اولویت بندی اهداف نسبت به رفتارهای خاص ایران اینگونه باشد که هر رفتار با قدم خاص آمریکا همراه است و در برابر آن رهایی یا افزایش فشار را بر رژیم را تجربه خواهد کرد. بدون اتصال ابزارهای درست به پایان های درست، ایران به این احساس که هیج انتخابی ندارد جز اینکه از همه ابزارهایش برای بیرون انداختن ایالات متحده از منطقه استفاده کند و گردونه خشونت ها همچنان ادامه خواهد داشت.12 نکات کلیدی وقایع اخیر از دید کنسول آتلانتیک، در نوشته ای با عنوان؛" با قتل سلیمانی، آمریکا روابطش با عراق را نابود ساخت" - این رای پارلمان عراق نشان داده که اگر عراقی ها به گوشه بیفتند و مجبور به انتخاب بین ایران و آمریکا شوند، آنها ایران را انتخاب خواهند کرد. - کشتن سلیمانی و وقایع پس از آن تاثیر مستقیمی بر تظاهر کنندگان در سراسر عراق داشته است. - ضربه ای که رخداد اخیر وارد آورده غیر قابل بازگشت است، اما همچنان ممکن است فرصتهایی برای نجات روابط دیپلماتیک وجود داشته باشد 13 قابلیت ایران در راه اندازی یک جنگ نیابتی با استفاده از شبکه ای از سازمانهای شبه نظامی بزرگ مانند، عصائب اهل الحق، کتائب حزب الله، سازمان بدر در عراق، حزب الله و جنبش امل در سوریه، جنبش حوثی های یمن به رهبری ایران این فرصت پیش بینی نشده را برای اعمال قدرت فراتر از مرزهای ایران را داده است. اهداف حزب الله در جنگ سوریه، یمن و عراق این بود که منافع ایران در بیرون انداختن آمریکا از منطقه را پیش ببرد، در دوران پس از سلیمانی، و این امر میبایست بر این انتظار باشد که گروه ترور باهم زیر یک ایده متحد خواهند ماند: اخراج ایالات متحده از خاورمیانه با هر وسیله ای که لازم باشد، دقیقا مانند کاری که مجاهدین با شوروی در افغانستان کردند. تلاش ها به این سمت گرایش خواهد داشت که حملاتی مخفیانه مستقیما بر علیه اهداف آمریکایی یا متحدان آن در منطقه اتفاق بیفتد. ترکیبی از جنبش های ضد آمریکایی به شکلی جامع هم اکنون آغاز به کار کرده است. نصر الشمری، جانشین رئیس حرکت النجبای عراق، یکی از گروه های متعهد شیعی، اعلام کرده است که " ما مجدد نیروهای خود را برای مقاومت زیر یک تن واحد بر علیه واشنگتن سازماندهی خواهیم کرد." مقتدا صدر، از رهبران معروف شیعیان عراق، ارتش مهدی خود را هفته گذشته پس از گذشته نزدیک به یک دهه از بدنامی فعالیت های ضد آمریکاییش مجددا فعال کرده کرده است. واشنگتن انتخاب های زیادی ندارد وقتی با شبکه های گسترده چند چهره ای از پروکسی های شیعه روبرو میشود. احتمالا مقدور ترین انتخاب واشنگتن واحد محافظین کردستان عراقYPG باشد، و شاخه گسترده تر سوری آن PKK . اگرچه پنتاگون به شکل وسیع ازYPG برای عقب زدن داعش در سوریه و عراق استفاده کرده است، اما علائمی از مقابله با نفوذ ایران مدتهای زیادی در میان آنان بوده است. برای مدت طولانی پس از شکست داعش، پنتاگون به تحویل خدمات آموزشی و تجهیزات نظامی به YPG ادامه داده است، طبق برخی تخمین ها، حدود 13هزار کامیون اسلحه. رانده شدن از شمال سوریه پس عملیات بهار صلح ترکیه، به نظر میرسد YPG را وارد به فعالیت ضد ایرانی در جنوب سوریه و غرب عراق(استان الانبار) وادار کند، گرچه این امر نیز چالش های خاص خود را در پی دارد. در آخر، دنیا تمایل دارد تا تلاشهای واشنگتن در مسیر آرام سازی خشونت ها بین احزاب کرد را ببیند، بخصوص روابط YPG/PKK و حزب دمکراتیک کردستان بارزانی KDP ، تا به شکل گیری بلوک سنی/کردی بر علیه نفوذ ایران بی انجامد. بسته به اینکه تلاش ها چقدر موفق آمیز باشند، کوشش واشنگتن میتواند به خوبی به اعلام استقلال دولت کردستان که بوسیله KDP اداره میشود و شمال عراق را در اختیار دارد و الحاق آن به مناطق تحت تسلط YPG/PKK در شمال سوریه مسیر ایران به سوریه و لبنان و مدیترانه را ببندد. 14 ضربه ای به نفوذ منطقه ای ایالات متحده، بخشی از مقاله ای هست که پیتر جان داکس، تحلیل گر اندیشکده پاکستانی IPCS صلح و جنگ که با عنوان اصلی "پیروزی ترامپ، شکست آمریکا" نگاشته است؛ بر خلاف موفقیت ترامپ در کشتارها در برابر ایران، به نظر میرسد واشنگتن شرکا و نفوذ منطقه ای اش را نادیده گرفته است. توسعه تنش ها با ایران مورد پسند متحدان عرب آمریکا نیست. عربستان سعودی و امارات بنابر شایعاتی مذاکراتی پنهانی با تهران را برای کاهش تنش ها در خلیج(فارس) در پیش گرفته اند. از زمان حمله پهپادی به تاسیسات نفتی در سپتامبر 2018، ریاض همچنین تلاش کرده است اختلافات خود با حوثی های یمن و قطر که هر دو طرف از نزدیکان به تهران شناخته میشوند کاهش دهد. اقدام ترامپ میتواند این تلاش ها برای آرامش را برهم بریزد،و همچنین متحدان آمریکا را به اهداف برای انتقام ایران تبدیل کند. افزون بر این موارد، ترور نشان دهنده سیاست های غیر قابل پیش بینی واشنگتن در منطقه است، و سبب میشود تا متحدان آمریکا بسختی بر آن تکیه کنند در زمانی که تصمیم ترامپ برای کشتن ژنرال ایرانی غیرمنتظره و نابهنجار به مخاصمات دامن زده است. این امر یادآور تصمیم شتابزده پیشین ترامپ در برسمیت شناختن الحاق بلندی های جولان به اسراییل و پایان دادن به حمایت از متحدین کرد سوری است. بخاطر این شتابزدگی های فزاینده، متحدان آمریکا در خلیج(فارس) آرام آرام به سمت شرکای با ثبات تر مانند روسیه، و در رفتن از مشتمالی های واشنگتن در منطقه خواهند بود. همچنین آمریکا نفوذ خود در عراق با تهدید دامنه دار حضور 5هزار نظامی در این کشور از دست میدهد. این ترور نه تنها به تمامیت دولت عراق خدشه وارد کرده است بلکه دولت عراق را بخاطر کشتن یکی از مقامات رسمی هدف قرار داده است. فشارها از سوی ملی گرایان و پروکسی های ایران به دولت عراق برای بازنگری در مورد حضور آمریکا در این کشور افزوده خواهد شد.15 جان کری وزیر امور خارجه دوران اوباما، در مطلبی با عنوان"دیپلماسی کار میکرد تا اینکه ترامپ آن را رها کرد"، که در نیورک تایمز و اندیشکده کارنگی منتشر شده است، به شکل خلاصه چنین میگوید؛ " رئیس جمهور خودش به تنهایی، تصمیم سختی برای استفاده از نیروی نظامی در جهت حفاظت از منافع آمریکا گرفته که معمولا باید با حداقلی از این آگاهی و آرامش خیال همراه باشد که دیپلماسی شکست خورده است. تراژدی این مخمصه کنونی آن است که دیپلماسی قبل از آنکه رها شود کاملا موفق عمل میکرد." 16 اندیشکده بروکینز؛ "جنگ با ایران همچنان بسیار احتمال کمتری از آنچه فکر می کنید دارد" ،در بخشی از این مقاله چنین نگاشته اند که، ریسک ها بسیار زیادند، جالب آنکه این بخش از مقاله با عنوان آن همخوانی ندارد و بر خلاف نتیجه ای است که در تیتر بیان میشود؛" نگرانی دیگر آن است که ریسک های این بحران برای ایران نسبت به تابستان سال گذشته و حملات به تانکرها و پهپادها بسیار بیشتر است. ما میدانیم که جنگ رخ میدهد حتی در زمانی که دو طرف آن را نمیخواهند بخصوص در زمانی که یک طرف باور ندارد که طرف دیگر عدم جنگ در آینده متعهد است. اگر ایران باور نداشته باشد که ایالات متحده واقعا رژیم را رها خواهد کرد، این ممکن است چهارچوبی باشد برای اینکه ترور(کشتن) سلیمانی را قویترین قاعده امکان پذیر برای نقشه های جدی تشدید اوضاع قرار دهد. اما این نیز به نظر نامحتمل میرسد، اگر لحاظ کنیم که ایالات متحده بسیار قدرتمند تر از ایران است و یک جنگ عمومی بتواند احتمالا به معنی پایان رژیم ایران باشد. و رهبران ایران ممکن است در جایگزین های خود ببینند که ترامپ به دنبال جنگ نیست، بخصوص وقتی بصورت عمومی بیان میشود که علاقه ای برای کاهش ردپای نظامی آمریکا در خاورمیانه وجود دارد. در واقع، چالش اصلی برای رهبران ایران آن است که ممکن است با مفسرانی که میگویند ترامپ اصلا مشخص نکرده که چه میخواهد هم نظر باشند.17 ترجمه، گرداوری و چکیده از worior اقتباس از متن تنها با ذکر نام کاربری نویسنده و یا آدرس سایت andishevarz.com مجاز است. با تشکر از دوست عزیز Lord-Soldier که مطلب به ایده و انتخاب ایشان تهیه شد. لینک متن : https://andishevarz.com/t/ar-w-pndsht-hy-ndyshkhdh-hy-amrykh-dr-mwrd-trwr-srdr-slymny/307/ ارجاعات 1- https://nationalinterest.org/blog/skeptics/no-war-iran-doesnt-mean-trumps-iran-strategy-winner-111936 2- https://www.csis.org/analysis/when-iran-attacks 3- https://nationalinterest.org/blog/middle-east-watch/washingtons-new-worry-iran-has-reputation-letting-its-lust-revenge-simmer 4- https://nationalinterest.org/blog/middle-east-watch/washingtons-new-worry-iran-has-reputation-letting-its-lust-revenge-simmer 5- https://www.cfr.org/in-brief/does-us-strike-soleimani-break-legal-norms 6- https://www.aei.org/op-eds/the-soleimani-strike-the-president-has-the-constitution-and-precedent-on-his-side/ 7- https://www.hudson.org/research/15619-iran-fears-us-war-may-have-deliberately-missed-hitting-americans-in-missile-attacks 8- https://www.atlanticcouncil.org/blogs/new-atlanticist/irans-missiles-may-have-avoided-the-worst-outcome/ 9- https://www.atlanticcouncil.org/blogs/new-atlanticist/de-escalation-still-possible-after-irans-missile-retaliation/ 10- https://nationalinterest.org/blog/middle-east-watch/suleimani%E2%80%99s-assassination-marks-death-trump-administration%E2%80%99s-realism-111996 11- https://www.rand.org/blog/2020/01/iraqs-vote-to-expel-us-troops-is-irans-true-victory.html 12- https://www.latimes.com/opinion/story/2020-01-05/iraq-parliament-us-troops-iran-strategy 13- https://www.atlanticcouncil.org/blogs/menasource/by-killing-soleimani-the-united-states-destroyed-its-relationship-with-iraq/ 14- https://nationalinterest.org/blog/middle-east-watch/washingtons-new-worry-iran-has-reputation-letting-its-lust-revenge-simmer 15- http://www.ipcs.org/comm_select.php?articleNo=5642 16- https://carnegieendowment.org/2020/01/09/diplomacy-was-working-until-trump-abandoned-it-pub-80772 17- https://www.brookings.edu/blog/order-from-chaos/2020/01/10/war-with-iran-is-still-less-likely-than-you-think/ پایان
  8. "بسم الله قاصم الجبارین" توجه : در درون نسخه اصلی مطلب ، کلمه شهادت با واژه دیگری بیان شده ، اما به دلیل جایگاه والای سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در سلسله مراتب نظامی ایران و محور مقاومت و قلوب تمام ایرانیان این کلمه مقدس و پرمحتوا جایگزین عبارت درون متن اصلی شده است . شهادت (حاج) قاسم سلیمانی بازی را در خاورمیانه تغییر می دهد آیا ترامپ واقعا به عواقب بعد از آن فکر کرده است ؟ با شهادت (حاج) قاسم سلیمانی ، فرمانده سپاه قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران (IRGC) ، احتمال دارد که نقطه عطفی در روابط واشنگتن با عراق و ایران به وجود آید و به طور قابل‌ ملاحظه ‌ای بر وضعیت کلی آمریکا در خاور میانه تاثیر بگذارد . واکنش به این ضربه ممکن است بسیار بزرگ باشد و بستگی به این دارد که آمریکا چقدر برای واکنش ایران و نیروهای فراوان نیابتی آن در خاورمیانه آماده است . پاسخ ايران به شهادت (حاج) قاسم سليماني بسيار جدی و غير قابل پیش بینی خواهد بود با شهادت (حاج) قاسم سلیمانی ، جهنمی می تواند به وجود آید و به دلیل توانایی های نیروی قدس ، ایران دارای چندین میدان نبرد خواهد بود که در آن می تواند به ایالات متحده حمله نماید . حملات به نیروهای آمریکایی و تاسیسات در عراق به طور خاص محتمل است. تهران بیش از ۱۵ سال است که به ایجاد شبکه‌ های گسترده در میان گروه‌های شبه ‌نظامی و سیاستمداران در عراق پرداخته‌ است. در اوایل این هفته ، قبل از شهادت (حاج) قاسم سلیمانی، ایران توانست به سرعت نیروهای نیابتی محلی را بسیج کند تا در سفارت ایالات ‌متحده در بغداد تظاهرات نمایند و یک خطر امنیتی جدی برای پرسنل آنجا ایجاد کنند ، حتی با وجود اینکه متحدان محلی تهران از کشتن آمریکایی‌ های بیشتری اجتناب می‌ کردند . اما اکنون این اجتناب از بین رفته است . در حمله ای که باعث شهادت (حاج) قاسم سلیمانی شد ، همچنین گفته می شود که ایالات متحده رئیس شبه نظامیان طرفدار ایران ، كتائب حزب الله ، ابو مهدی المهندس و چند شخصیت ارشد طرفدار ایران در عراق را نیز به شهادت رسانده است . این نیز بدون مجازات نخواهد ماند ، شبه نظامیان طرفدار ایران در عراق مشتاق انتقام گیری از آمریکا هستند. شهادت فرمانده سپاه قدس تنها ممکن است از نظر سیاسی باعث تقویت ایران شود بسیاری از سیاستمداران عراقی، با ضرورت و در برخی موارد با انتخاب ، روابط نزدیکی با ایران دارند و به همین دلیل فشار برای بیرون راندن نیروهای آمریکایی از کشور افزایش خواهد یافت . اگر بین ایالات ‌متحده و ایران رقابتی وجود داشته باشد، به سادگی می‌توان گفت که ایران متحدان و نفوذ بیشتری در عراق دارد و بسیاری از رهبران عراقی احتمالا نسبت به فشارهای ایران جواب مثبت خواهند داد . نیروهای ارتش آمریكا در افغانستان و سوریه نیز در معرض خطر هستند ، گرچه هردو به دلیل تهدیدهای داعش ، طالبان و سایر گروههای خطرناک از دفاع خوبی برخوردار می باشند . همچنین سپاه و نزدیکان آن ممکن است به سفارتخانه های رسمی ایالات متحده و سایر اهداف مرتبط به دولت آمریکا نیز حمله کنند. با این حال، ایران از مدت‌ ها پیش ضعف نظامی خود را در مقایسه با ایالات‌ متحده به رسمیت شناخته و رهبران آن می‌دانند که اگر یک رویارویی همه‌ جانبه وجود داشته باشد آنها شکست خواهند خورد . در سال ‌های زیادی از درگیری‌ های آمریکا و ایران، ایران واشنگتن را با حملات تروریستی و حمایت از گروه های نیابتی ضد آمریکایی تحریک کرده ‌است، اما زمانی که اوضاع به نظر برسد که ممکن است از کنترل خارج شود ، سعی کرده عقب بنشیند . با این حال، پس از شهادت شدن یک چهره کلیدی مانند (حاج) قاسم سلیمانی آیا این عمل تکرار شود ، مشخص نیست. آیا دولت ترامپ برای عواقب تشدید بحران آماده شده ‌است؟ این امر بستگی به این دارد که آمریکا به چه میزان برای واکنش اجتناب ‌ناپذیر ایران آماده باشد . تفکر سنجشی یک حالت قوی برای دولت ترامپ نیست و بسیار آسان است تا به جای عواقب طولانی مدت این حمله بر رضایت آنی ناشی از به شهادت رساندن یک دشمن بزرگ متمرکز شویم . آنچه ایالات متحده بیش از همه به آن نیاز دارد متحدانش هستند . آنها برای بازداشتن ایران ، حمایت از عملیات نظامی بیشتر در برابر آن در صورت عدم موفقیت در بازدارندگی ، کمک به محافظت از تأسیسات ایالات متحده و در غیر این صورت تقسیم بار ضروری می باشند . متأسفانه دولت ترامپ به بسیاری از متحدین سنتی خود پشت پا زده و در امور ناتو ، استرالیا و دیگران دخالت کرده است . در خاورمیانه ، دولت ترامپ پس از حمله ایران به تأسیسات نفتی عربستان سعودی که یک خط قرمز سنتی بود ، از تلافی خودداری کرد و این پیام را ارسال کرد که پادشاهی باید امنیت خود را به تنهایی حفظ کند . این کشور همچنین تنها نظاره گر قطر ، عربستان سعودی ، ترکیه و امارات با اهداف متضاد در کشورهایی مانند سوریه و لیبی بوده و تلاشی برای ایجاد یک موقعیت مشترک ، که باعث افزایش نفوذ آمریکا و قدرت چانه زنی در مقابله با ایران بشود ، نکرده است. مشخص نیست که همپیمانان اکنون زیر پرچم واشنگتن روند و حتی اگر این کار را انجام دهند ، ممکن است تمایلی به ایستادگی در کنار ایالات متحده نداشته باشند . با این حال ، با به شهادت رساندن فرمانده سپاه قدس ایران ، ایالات ‌متحده ممکن است با یک معضل روبرو شود. این کشور می‌تواند با استقرار نیروهای نسبتا محدود در خاورمیانه در عراق، سوریه و افغانستان باقی بماند و در نتیجه نسبت به حملات ایران آسیب ‌پذیر باشد ، یا ایالات ‌متحده می‌تواند در مواجهه با تهدید ایرانیان کم ‌تر مقاومت کرده و نیروهای خود را منزوی نگه دارد و در نتیجه نفوذ خود را تضعیف نموده و قدرت بیشتری به ایران بدهد . شهادت (حاج) قاسم سلیمانی و هدف قرار دادن چهره های طرفدار ایران در عراق احتمالاً اتفاق کلیدی برای ایالات متحده در منطقه خواهد بود. اینکه پیامدهای خونین بعد از آن چه خواهد شد و اینکه آیا ایالات متحده می تواند در آن هنگام قوی تر ظاهر شود ، به این بستگی دارد که آیا دولت ترامپ این توانایی را دارد که ثبات قدم داشته باشد ، برای دراز مدت برنامه ریزی نماید و با همپیمانان نزدیکش همکاری کند یا خیر. سیاست ترامپ در خاورمیانه تا کنون نشان داده است که برعکس این موضوع محتمل تر است . در پایان ، باید گفت ممکن است شهادت (حاج) قاسم سلیمانی تنها یک پیروزی توخالی و کوتاه مدت باشد . ترجمه و تلخیص صرفا برای میلیتاری - بن پایه : اندیشکده بروکینگز
  9. behnamsniper

    نبرد نورفولک

    لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر نبرد نورفولک نبرد نورفولک یک درگیری تانک ها بود که در تاریخ 27 فوریه 1991 در طول جنگ خلیج فارس بین ایالات متحده امریکا و انگلستان از یک سو و نیروهای گارد ریاست جمهوری بعثی عراق در سوی دیگر روی داد. نیروهای اولیه درگیر در این نبرد لشکر 2 زرهی امریکا، لشکر یکم پیاده (مکانیزه) و تیپ 18 مکانیزه و تیپ 9 زرهی از نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق و واحد های دیگری از لشکرهای عراقی بودند. از انجا که یکی از تیپ های لشکر 1 مستقر نشده بود، لشکر 2 زرهی به لشکر 1 پیاده امریکا ملحق شده بود. لشکر 1 زرهی بریتانیا ماموریت داشت تا از جناح راست نیروهای VII (یکی از دو ارتش اصلی اروپایی امریکا در طول جنگ سرد) محافظت کند. رقیب اصلی لشکر 1 بریتانیا در این زمان لشکر 52 زرهی عراق و لشکرهای چندگانه پیاده عراقی بودند. این نبرد، اخرین نبرد در جنگ بود که بعد از ان اتش بس همه جانبه ایجاد شد. بعد از اتش بس دو نبرد دیگر در نزدیکی چاه های نفت الرمیله روی دادند. براساس برخی منابع، نبرد نورفولک دومین نبرد بزرگ تانک ها در طول تاریخ امریکا و بزرگترین نبرد تانک ها در جنگ اول خلیج فارس است. بیشتر از 12 لشکر همراه با چنیدن تیپ و واحدهای جداگانه در نبرد نورفولک شرکت داشتند. نیروهای امریکایی و بریتانیایی حدود 750 دستگاه تانک و صدها نوع دیگر از خودروهای عراقی را نابود کردند. البته این حجم از نابودی ارتش عراق، جدای از نابودی دو لشکر گارد ریاست جمهوری عراق توسط لشکر 3 زرهی در Objective Dorset در تاریخ 28 فوریه 1991 است. در طول این عملیات، لشکر 3 زرهی توانست 250 دستگاه خودروی دشمن را منهدم کرده و 2.500 سرباز عراقی را اسیر کند. بیش از یک دهه از این نبرد گذشت تا کیفیت و چگونگی منابع در مورد اغلب نبردهای جنگ اول خلیج فارس روشن شود. بسیاری از نبردهای زمینی در طول عملیات طوفان صحرا از بسیاری از نبردهایی که در اروپای جنوبی و غربی در طول جنگ جهانی دوم روی داد-حداقل از نظر تعداد تجهیزات به کار گرفته شده در ان- بزرگتر بودند. نمای کلی عملیات این نبرد حدودا در 60 مایلی شرقی و به فاصله 18 ساعت از نبرد البصیه (Battle of Al Busayyah- نبرد تانکی که در 26 فوریه 1991 بین ارتش عراق و نیروهای امریکایی روی داد. این نبرد به نام شهر البصیه که شاهراهی مهم و یکی از دژهای دفاعی عراق بود نام گرفته است)، و چند کیلومتر دورتر از نبرد 73 شرقی روی داد. نبرد نورفولک به نام منطقه نورفولک، منطقه ای که خطوط لوله نفت IPSA و چندین خط اهن و انبار تجهیزات عراقی که ارتش از ان دفاع می کرد را در خود جای داده بود، نام گرفته است. منطقه نورفولک در غرب خط مبدا حرکت جنگی کیوی، شرق خط مبدا حرکت جنگی اسمش، و شمال خط مبدا حرکت جنگی گریپ قرار داشت. خطوط مبدا حرکت جنگی (phase line) مرجع های نقشه ای هستند که هر چند کیلومتر یک بار بر روی نقشه برای اندازه گیری پیشروی یک عملیات نظامی مورد استفاده قرار می گیرند. نیروهای درگیر نیروهای درگیر در این این نبرد شامل لشکر 1 پیاده، تیپ سوم از لشکر 2 زرهی امریکا، و تیپ های 18 مکانیزه و 9 زرهی گارد ریاست جمهوری عراق و واحدهایی دیگر از 11 لشکر عراقی همچون لشکرهای 26، 48، 31 و 25 زرهی عراق می شدند. لشکرهای 10 و 12 زرهی عراق نیز حضور داشتند. عراقی ها دو تیپ مستقل زرهی نیز در منطقه داشتند که شامل تیپ های 50 و 29 زرهی می شد. لشکر 3 زرهی امریکا مسئولیت نبرد در منطقه دورست را بر عهده داشت. عملیات ضد شناسایی نیروی ویژه 1-41 پیاده، واحدی سنگین از لشکر 2 زرهی بود. در ابتدا این واحد شامل گردان یکم، هنگ 41 پیاده، گردان سوم، هنگ 66 زرهی، گردان چهارم و هنگ سوم توپخانه می شد. نیروی ویژه 1-41 اولین گروه ائتلافی بود که در تاریخ 17 فوریه 199 به مرز عربستان صعودی نفوذ کرد و و عملیات های زمینی در خاک عراق با نیروهای بعثی در تاریخ 17 فوریه صورت داد. به فاصله کوتاهی بعد از رسیدن، نیروی ویژه 1-41 همراه با اسکادران اول و هنگ چهارم سواره نظام ماموریت ضد شناسایی را دریافت کرد. این نیروی مشترک و کار گروهی انها به نام نیروی ویژه اهنین (Task Force Iron ) شهرت یافت. عملیات ضد شناسایی عموما شامل نابودی و عقب راندن واحد های شناسایی دشمن و عدم اجازه به نظارت بر نیروی های خودی اطلاق می شود. در 15 فوریه 1991، گردان چهارم از هنگ سوم توپخانه بر روی یک کاروان عراقی و چند کامیون همراه که مشغول شناسایی و نظارت نیروهای امریکایی بودند اتش گشود. در 16 فوریه 1991 به نظر می رسید که چندین خودروی عراقی در حال شناسایی و مراقبت نیروی ویژه هستند و با اتش امریکایی ها عقب رانده شدند. گزارش شد که یک دسته نظامی دیگر عراقی در شمال شرقی نیروی ویژه موضع گرفته اند. انها نیز با اتش توپخانه عقب رانده شدند. غروب همان روز گروه دیگری از خودروهای عراقی شناسایی شدند که به سمت مرکز نیروی ویژه حرکت می کردند. به نظر می رسید که این خودروها از نو ع BTR و تانک های ساخت شوروری باشند.ساعتی بعد نیروی ویژه با واحد های شناسایی عراقی درگیر شد. امریکایی های با شلیک موشک تاو یک تانک را نابود کردند. بقیه گروه شناسایی عراقی یا با اتش توپخانه نابود شدند و یا عقب نشینی کردند. در 17 فوریه 1991 عراقی ها با اتش خمپاره به نیروی ویژه حمله کردند و بعد از ان موفق به فرار شدند. غروب همین روز عراقی ها با اتش توپخانه به نیروی ویژه حمله کردند اما صدمه ای به نیرو وارد نشد. حمله و نفوذ قبل از حمله، برای کاستن از مقاومت عراقی ها، گردان های چهرام از هنگ سوم توپخانه و هنگ 210 توپخانه شروع به اتش بر روی مواضع عراقی ها کردند. حدود 300 توپ از چندین کشور مخنلف در حمله شرکت داشتند. بیش از 14.000 دور شلیک توپخانه و بیش تر از 4.900 موشک از سامانه راکت انداز چند گانه MLRS بر روی مواضع عراقی ها در این نوبت از حمله شلیک شد.در مراحل اولیه از این اتش ها، عراق حدود 22 گردان توپخانه خود را از دست داد. این میزان تخریب شامل نابودی حدود 396 قبضه توپ عراق نیز می شود. در پایان این حملات، تجهیزات نیروی توپخانه عراق دیگر وجود نداشت. یکی از واحد های عراقی که در طول اماده سازی کاملا منهدم شده بود، گروه توپخانه 48 پیاده نظام بود. فرمانده این گروه اعلام کرد که واحد وی 83 قبضه از 100 قبضه توپ خود را حین اماده سازی از دست داد. مکمل این حملات زمینی، حملات هوایی بمب افکن های B-52 و AC-130 های نیروی هوایی بودند. پیاده نظام نیروی ویژه 1-41 ماموریت یافت تا به مواضع اولیه دفاعی در مرز عربستان صعودی-عراق نفوذ کند. بار دیگر اسکادران اول و هنگ چهارم سواره نظام به کمک انها امدند. زمانی که انها وارد خاک عراق شدند با مواضع و سنگرهای بتونی چندگانه عراقی ها مواجه شدند. این مواضع دفاعی توسط واحدی به بزرگی تیپ محافظت می شدند. واحد های امریکایی اماده درگیری با سربازانی که در این مواضع و سنگرهای بتونی تقویت شده موضع گرفته بودند شدند. شش ساعت طول کشید تا نیروی ویژه بتواند این سنگرهای بتونی پیچیده را پاکسازی کند. عراقی ها با اتش سلاح های کوچکی همچون ار پی جی ها، خمپاره ها و انچه که از تجهیزات توپخانه برایشان باقی مانده بود با نیروی ویژه درگیر شدند. مجموعه ای از درگیری هایی که روی داد باعث تلفات سنگین و عقب رانده شدن عراقی ها از مواضعشان شد. تعداد بسیاری نیز به اسارت در امدند، تعدای فرار کردند و کشته شدند یا توسط دیگر واحد های ائتلاف دستگیر شدند. در طول پاکسازی سنگرهای بتونی، نیروی ویژه دو پست فرماندهی تیپ و پست فرماندهی لشکر 26 پیاده عراقی را اشغال کرد. نیروی ویژه یک فرمانده تیپ، چندین فرمانده گردان، فرماندهین همراه و افسران ستاد عراقی را دستگیر کرد. همان طور که درگیری ادامه می یافت، نیروی های پیاده نیروی ویژه از فاصله نزدیک با تانک هایی که در دخل گودال پنهان شده بودند و کمین کرده بودند درگیر شدند. برای چند ساعت، تیم های فرعی ضد تانک عراقی مسلح به RPG، تانک های تی 55، و نیروهای پیاده عراقی به خودروهای در حال عبور امریکایی اتش گشودند، و تنها توسط دیگر تانک های امریکایی و خودروهای رزمی که به دنبال نیروهای جلودار می امدند، نابود شدند. نیروی ویژه 1-41 به خاطر این اقدامات، نشان افتخار UAV را دریافت کرد. نبرد اغاز می شود نبرد نورفولک به نوعی ادامه درگیری بود که با نبرد 73 شرقی در روز قبل از ان اغاز شد. نبرد نورفولک در ساعت 30 بامداد روز 27 فوریه اغاز شد. دو تیپ حمله کننده لشکر یکم پیاده امریکا، شامل تیپ سوم از لشکر دوم زرهی، در خطوط مبدا حرکت جنگی 75 شرقی، 2.000 متر بالاتر از خطوط 73 شرقی مستقر بودند. تیپ های امریکایی با لشکر توکلنا علی الله (Tawakalna Division ) از گارد ریاست جمهوری و تیپ 73 از لشکر 12 زرهی عراق درگیر شدند. لشکر توکلنای گارد ریاست جمهوری عراق، قوی ترین لشکر عراق بود که 220 تانک T72 و 278 IFV (خودروی زره پوش چرخ دار یا شنی دار) در اختیار داشت. در طول این درگیری لشکر 12 زرهی عراق نابود شد. حدود 40 تانک عراقی و تعدا مشابهی خودروی زرهی عراقی نابود شدند. با حمایت هوایی از طرف گردان دوم، حملات بالگردهای هوانیروز و اتش پشتیبانی گردان چهارم از هنگ سوم و هنگ 210 توپخانه، که مانع حملات توپخانه ای عراق می شدند، لشکر 1 پیاده توانست راهی از بین خطوط دوم عراقی ها باز کند. سه ساعت بعد از این رویداد، لشکر یکم 6.2 مایل از منطقه نورفولک عبور کرد و در بین مه غلیظ توانست تانک ها، کامیون ها و پیاده نظام عراقی را نابود کند. لشکر 2 زرهی 60 تانک عراقی و 35 خودروی زره پوش جنگی (AFV) و خطوط انتقال نفت IPSA را نابود کرد. در بحبحه و سردرگمی عملیات، واحد های امریکایی با نیروهای عراقی در بیابان قاطی شدند. این سردرگمی باعث چند شلیک به نیروهای خودی شد. اسکادران اول و هنگ چهارم زرهی سواره نظام، حمله لشکر 1 پیاده در عراق و کویت را رهبری و هدایت کردند، و راه فرار ارتش عراق در کنار شهر کویت و بزرگراه بصره را بستند. اسکادران پیشروی سریع خود را ادامه داد و در اوج کار خود توانست فرودگاه صفوان در عراق را تصرف کند. اسکادران اول، هنگ چهارم زرهی سواره نظام توانستند 65 تانک، 66 نفربر زره پوش ( APC)، 66 کامیون، 91 سنگر بتونی را نابود کرده و 3.010 سرباز دشمن را اسیر کند. با طلوع خورشید، لشکر 1 پیاده توانست کنترل منطقه نورفولک را به دست گیرد و لشکر پیاده مکانیزه توکلنا نیز به عنوان یک نیروی رزمی دیگر وجود خارجی نداشت. در مجموع 11 لشکر عراقی نابود شدند. تمامی تلفات امریکایی 6 کشته (یک نفر بر اثر اتش نیروی های خودی) و 25 مجروح بود. نیروی ویژه 1-41 چند خودروی زرهی و چند تاک ابرامز خود را از دست داده بود. لشکر 2 زرهی و لشکر 1 پیاده 550 تانک عراقی و 480 نوع از دیگر خودروهای عراقی را در طول نبرد نابود کردند. حضور بریتانیا لشکر 1 زرهی بریتانیا مامور محافظت از جناح راست نیروهای VII بود. طراحان عملیات نیروی ویژه چنین تصور کرده بودند که زمانی که حمله نیروهای VII به داخل مواضع عراق مشخص شود، لشکر 52 زرهی عراق ضد حمله را اغاز خواهد کرد. لشکر 1 زرهی بریتانیا دو تیپ (چهارم و هفتم) در اختیار داشت که در عملیات گرانبی (Operation Granby) شرکت کردند، عملیات گرانبی نامی بود که به عملیات های نظامی ارتش بریتانیا در طول جنگ اول خلیج فارس اطلاق شد.لشکر 1 به تانک های چلنجر 1 به عنوان تانک اصلی میدان نبرد مسلح بود. این تانک ها به توپ های 120م خان دار، دوربین های حرارتی، و زره های کامپوزیتی چوبام (از معروف ترین زره های کامپوزیتی) مسلح بودند و تنها رقیب انها در میدان نبرد تانک امریکایی M1A1 ابرامز بود. سربازان پیاده بریتانیایی با خودروهای زرهی سری Warrior (یک سری از خوردوهای زرهی انگلیسی که برای جایگزینی با سری قدیمی FV430 ساخته شدند) به میدان نبرد اعزام می شدند. وریر های حفاظت زرهی بسیار خوبی داشتند و به یک توپ 30 م مجهز بودند.مدل های اصلاح شده از این خودرو شامل نمونه خمپاره انداز، موشک های ضد تانک میلان، و خودروی فرماندهی و کنترل نبرد بودند: علاوه بر این بریتانیایی ها طیف متنوع و عالی از خودروهای زرهی سبک بر پایه شاسی FV101 Scorpion را در اختیار داشتند. توپخانه انگلیسی ها عمدتا شامل هویتزرهای M109، M110 و سامانه راکت انداز چند گانه MLRS می شد که با سیتم های امریکایی هماهنگی داشتند. پشتیبانی هوایی انها نیز شامل بالگردهای غزال –که برای شناسایی به کار برده می شدند-و بالگردهای Lynx می شد که معدل بالگرد AH-1 کبرا بود. انگلیسی ها واحدهای پزشکی، لجستیکی و مهندسی لازم را نیز در اختیار داشتند. این واحد کوچک اما قدرتمند توسط سرلشکر 47 ساله رابرت اسمیت فرماندهی می شد. وی عضو واحد چتربازان بریتانیا و کارشناس زرهی و تاکتیک های تانک شوروی بود. لشکر وی دو تیپ در اختیار داشت. تیپ چهارم با مهندسان و توپخانه بیشتر تقویت شده بود. تیپ چهارم برای ماموریت های شکست محاصره ناگهانی و پاکسازی زمین در زمان نفوذ در نظر گرفته شده بود. تیپ هفتم سنگین زرهی نیز برای درگیری های تانک با تانک در نظر گرفته شده بود. در 26 فوریه 1991، توپخانه انگلیسی ها برای یک ساعت بر مواضع عراقی ها اتش گشود. این اتش سنگین ترین اتش از زمان جنگ جهانی دوم بود. همان شب، تیپ هفتم انگلیسی وارد یک نبرد شبانه تانک با گردان تانکی از لشکر 52 زرهی عراق شد. بعد از 90 دقیقه درگیری، بیش از 50 تانک عراقی و خدمه ان نابود شدند. همان شب، تیپ 4 انگلیسی یک ستاد و محل توپخانه تیپ 807 لشکر 48 پیاده را نابود کرد. نیروهای پیاده انگلیسی مواضع دفاعی عراقی را که تیپ 803 پیاده از ان دفاع می کرد را پکسازی کردند. بعد از 48 ساعت درگیری، لشکر 1 زرهی بریتانیا توانست چهار لشکر پیاده عراقی (لشکرهای 26، 48، 31 و 25) را نابود کند و با چندین درگیری سریع مواضع لشکر 52 زرهی را اشغال کند. تا نیمه شب هیچ گونه مقاومت سازمان یافته ای از سوی عراق بین لشکر 1 زرهی انگلیسی تا خلیج فارس وجود نداشت. در این روز، یک تانک چلنجر انگلیسسی توانست دوربردترین شکار تانک ثبت شده را با استفاده از مهمات زره شکاف کفکش دار تثبیت شده با بالک (APFSDS-یک نوع مهمات نفوذگر انرژی جنبشی که برای هدف قرار ددادن خودروهای مدرن طراحی شده است) از فاصله 4.700 متری ( 2.9 مایلی) به دست اورد که دوربرد ترین شکار تانک به تانک ثبت شده است. در 27 فوریه 1991، لشکر 1 زرهی بریتانیا توانست مناطق نهایی در بزرگراه بصره در شمال رشته کوه مولتا (Multa ) را تصرف و امن کند. لشکر 1 زرهی بریتانیا 217 مایل را ظرف 97 ساعت طی کرده بود. لشکر 1 زرهی 200 تانک عراقی را نابود کرده و یا به غنیمت گرفته بود و تعدا بسیار بیشتری از خودروهای زرهی، کامیون ها، خودروهای شناسایی و....را نیز نابود کرده بود. منطقه دورست در 28 فوریه، لشکر 3 زرهی امریکا بعد از مقاومت شدید عراقی ها و نابودی بیش از 250 خودروی دشمن منطقه دورست را پاکسازی کرد. تیپ 3 و لشکر 3 زرهی نیز 2.500 سرباز دشمن را اسیر کردند. نبردها و اقدامات لشکر 3 و تیپ 3 باعث نابودی دو لشکر گارد ریاست جمهوری عراق شد. در ظرف تقریبا 24 ساعت نبرد مداوم، تیپ 3 توانست 547 خودروی دشمن از جمله 102 تانک، 81خودروی زرهی، 34 قبضه توپ و 15 توپ ضد هوایی را نابود کرده و یا غنیمت بگیرد. صد ها تن پشتیبانی و تدارکات و 528 اسر نیز غنیمت این مرحله از عملیات بود. در طول عملیات، تنها 3 تانک M1A1 ابرامز لشکر سه زرهی اسیب دید. پانزده سرباز لشکر سوم بین دسامبر 1990 و اواخر فوریه 1991 کشته شدند. در اوج نبرد، لشکر 3 زرهی شامل 32 گردان و 20.533 نفر پرسنل بود. این نیرو بزرگترین ائتلاف در جنگ خلیج فارس و بزرگترین لشکر زرهی در تاریخ بود. نیروی زرهی ان نیز شامل 360 تانک ابرامز، 340 خودروی زرهی برادلی، 128 هویتزر خودکششی 155 م، 27 بالگرد تهاجمی اپاچی، 9 سامانه راکت انداز چند گانه MLRS و.......بود. زمان: 27 فوریه 1991 مکان درگیری : استان المثتی عراق نتیجه: پیروزی قاطع نیروهای ائنلاف نیروهای درگیر رژیم بعثی عراق ایالات متحده- انگلستان واحدهای درگیر عراق لشگرهای توکلنا علی الله گارد ریاست جمهوری لشکر 10 زرهی لشکر 12 زرهی لشگر 52 زرهی لشگر 25 پیاده لشگر 26 لشگر 31 پیاده لشگر 48 پیاده تیپ 9 زرهی تیپ 18 مکانیزه تیپ 50 زرهی تیپ 29 زرهی امریکاو انگلیس لشکر 2 زرهی امریکا (نیروی مهاجم) لشگر 1 پیاده لشگر 3 پیاده لشگر 1 سواره نظام لشگر 1 زرهی بریتانیا تیپ 210 توپخانه اسکادران اول، هنگ چهارم سواره نظام (امریکا) تلفات و خسارات نیروهای بعثی (در مواجهه با نیروهای امریکایی) تلفات سنگین 937 سرباز اسیر 550 تانک نابود شده 480 نوع دیگر خودروهای نابود شده 396 قبضه توپ نابود شده منطقه دورست تلفات سنگین 250 تانک نابود شده 2.500 سرباز اسیر بخش انگلیسی ها تلفات سنگین 200 تانک نابود شده تلفات سنگین بر خودروهای زرهی امریکا 6 سرباز شکته شده 25 مجروح 5 تانک نابود شده 4تا 5 خودروی زرهی نابود شده منطقه دورست 15 سرباز کشته شده 3 تانک اسیب دیده بریتانیا تعدای مجروح و زخمی مترجم: محمد رجبعلی منبع: https://en.wikipedia.org/wiki/Battle_of_Norfolk توجه: این مطلب قبلا توسط حقیر در سایت jangavaran.ir منتشر شده است. شادی ارواح طیبه امام، شهدا، شهدای مدافع حرم، شهدای آتش نشان سلامتی و تعجیل در فرج آقا، مولا و صاحب اختیارمون مهدی قائم (عج) سلامتی و طول عمر با عزت برای نائب بر حق ایشان امام خامنه ای (مد ظله العال ) سلامتی و پیروزی رزمندگان جبهه مقاومت 5 صلوات محمدی عنایت کنید
  10. بسم الله الرحمن رحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم سپاه تفنگداران دریایی امریکا(مرینز)، یکی از نیروهای 7گانه‌ی نظامی امریکاست که در سال 1775 ایجاد شد و از سال 1834 جزو نیروی دریایی آمریکا بوده است که برای آموزش، حمل و نقل و لجستیک از امکانات نیروی دریایی استفاده میکنند. این سپاه دارای حدود 200 هزار نیروی فعال و حدود 40 هزار نیروی رزرو است و مرکز آن در پنتاگون ویرجینیا است. میتوان گفت در تمام جنگ ها و درگیری های آمریکا شرکت داشته است. مرینز با توانایی اجرای انواع حمله از هوا، زمین و دریا، یکی از نیروهای نظامی ای است که بسیاری از مردم در آمریکا، رؤیای خدمت در آن را در سر می‌پرورانند. نیوی مرینز(البته این اسم کاملاً اشتباه هست و صرفاً باید مرینز خالی استفاده بشه)، یه تسک فورس یا ساختار 4 لایه دارن که همیشه تحت این ساختار عمل میکنن و جلو میرن، این ساختار مگ‌تف(MGTF) نام داره، که دارای قسمت های مختلفی هستش... فرماندهی: اولین لایه یا قسمت مگ‌تف هستش، این لایه اصلی ترین کارها رو میکنه قبل از انجام عملیات، طرح، اجرا و مدیریت کل عملیات ها رو به عهده داره. برای پشتیبانی از هر عملیات یا پاسخ دادن به هر تهدیدی، تعدادی از مرین ها و افسر ها در بخش فرماندهی تا راهنمایی و مدیریت نیروها در زمین، دریا و هوا رو به عهده بگیرند. این کارها، شامل شناسایی، مراقبت، شنود رادیویی، جنگ الک، اطلاعات و ضد اطلاعات و هدایت و کمک مردمی میشه. پ.ن: هدایت و کمک مردمی، همون زدن مخ مردم در محل مربوطه هستش که با اونها همراه بشن. لجستیک: اجرای موفق هر عملیاتی، نیازمند همکاری های گسترده‌ی بسیاری برای فراهم کردن زیرساخت و نیازمندی های نیروهاست. ارتباطات، تهیه، لجستیک، حمل و نقل موتوری، تهیه و پشتیبانی زمینی مهمات، مواد منفجره و بسیاری موارد دیگر، در این بخش مدیریت و برنامه ریزی می شود. ارتباطات، شامل طراحی، نصب و بکار گیری شبکه ها و سیستم های اطلاعاتیی هست مرینز به آن وابسته است. افسرهای ارتباطات مرینز، قسمت های مگ‌تف برای پشتیبانی حاضر هستند. آموزش این نیروها در مدرسه‌ی سیستم های ارتباطی تونتی‌ناین پالمز(29 نخل) واقع در کلیفرنیا است. لجستیک، شامل تهیه، و نگهداری تجهیزات، انتقال نیروها و ساخت و ساز مراکز نگهداری و عملیاتی هستش. آموزش نیروها نیز در مدرسه‌ی عملیات های لجستیکی یا مدرسه‌ی پشتیبانی سپاه نیروهای دریایی واقع در کمپ لژون صورت میگیرد. تهیه :شامل مدیریت عملیات های تهیه‌زمینی، انبارداری، بسته بندی، مدیریت مواد خطرناک، حسابداری و خریدهای مورد نیاز است. آموزش نیروها نیز در کمپ لژون صورت می گیرد. حمل و نقل موتوری: مدیریت توزیع، وظیفه‌ی حمل و نقل نفرات، منابع، تجهیزات و محموله‌ها است.آنها معمولا از تجهیزات موتوری معمولی، گاهاً از طریق تجهیزات هوایی یا تجهیزات دو-زیست برای حمل و نقل استفاده می کنند. آموزش ها در کمپ‌ لژون صورت میگیرد. تعمیرات و نگهداری: این بخش، مسئول تعمیر و اصلاح تسلیحات و مهمات موجود و همچنین خنثی‌سازی مواد منفجره و کار کردن با مواد منفجره و آماده کردن آنها برای استفاده در مواقع لازم است. آموزش های مختلف این مورد، در کمپ پندلتون صورت می گیرد. جنگ هوایی: http://gallery.military.ir/albums/userpics/10262/mar_01.jpg"]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10262/thumb_mar_01.jpg وظیفه‌ی این قسمت، اجرای پشتیبانی و عملیات در هوا است. کنترل ترافیک هوایی، لجستیک هوایی، تعمیر و نگهداری پرنده ها، مهمات هوایی، اویونیک وظایف این قسمت است. خدمه هوایی: وظیفه‌ی خدمه، اماده سازی و نظارت بر عملکرد آن در طول عملیات های حمله است. ناوبری، نگهداری و استفاده از سیستم های ارتباطی مختلف و نهایتاً بارگیری تجهیزات به هواپیماهای باربری از دیگر وظایف آنهاست. پس از آموزش های عمومی استخدامی در مرینز، دوره های آموزشی مورد نیاز را یا در کمپ چری پوینت یا کمپ پندلتون می‌بینند. پشتیانی هوایی/ ترافیک هوایی: این افراد، وظیفه‌ی نظارت و مختصات دهی ترافیکی هوایی و خودروها در منطقه‌ی مورد نظر را از محل کنترل فرودگاه ها یا سایت های فرود ریموت انجام می دهند. این همکاری ها به منظور پشتیبانی نزدیک(گان شیپ و اپاچی و غیره!) مستقیم و غیرمستقیم است. دوره‌ی پشتیبانی هوایی در تونتی‌ناین پالمز کلیفرنیا برگذار می شود و البته، دوره‌های در کمپ های دیگر هم به صورت پیشنیاز برگذار میشود. پشتیبانی هوایی: وظیفه‌ی ان تهیه، سیستم های اطلاعاتی و لجستیک هوایی است. جنگ زمینی: وظایفی همانند توپخانه، تانک و زرهی( خدمه) مهندسی و تک‌ تیراندازی و ... به عهده‌ی این نیروها است. --------------- این قسمت فقط آشنایی با این دوستان بودش!! ادامه تاپیک فقط عکس هایی از نیروهای اینها خواهد بود... برای میلیتاری... For Military.ir --------------------------------- اندکی ویرایش و سپس منتقل شد PersianKing
  11. BAE Systems Armored Multi-Purpose Vehicle (AMPV) at AUSA 2013 The Cutlass is a UAS with an amazing launch system Cutlass is a tube-launched Small Unmanned Aircraft System (SUAS) capable of both air and ground launch from both 120 mm and 150 mm launch tubes AM General JLTV BRV-O at AUSA 2013, defense exhibition in Washington D.C.,United States The new Commando 90mm Direct Fire 4x4 armoured vehicle of Textron Marine & Land Systems at AUSA 2013, Washington D.C., United States The new Commando 90mm Direct Fire 4x4 armoured vehicle of Textron Marine & Land Systems at AUSA 2013, Washington D.C., United States FNAC FN Advanced Carbine at AUSA 2013 defense exhibition in Washington D.C., United States FNAC FN Advanced Carbine at AUSA 2013 defense exhibition in Washington D.C., United States Oshkosh Defense presents JLTV solution with Its L-ATV Light All-terrain Tactical Vehicle at AUSA 2013 defense exhibition in Washington D.C. , United States Oshkosh Defense presents JLTV solution with Its L-ATV Light All-terrain Tactical Vehicle at AUSA 2013 defense exhibition in Washington D.C. , United States The latest version of the Lockheed Martin JLTV Joint Light Tactical Vehicle The latest version of the Lockheed Martin JLTV Joint Light Tactical Vehicle HMMWV fitted with Survivable Combat Tactical Vehicle (SCTV) system at AUSA 2013, Defense Exhibition in Washington D.C., United States RADA Electronic Industries MHR – Multi-Mission Hemispheric Radar at AUSA 2013 Navistar Defense MaxxPro Mission Command on The Move (MCOTM) vehicle at AUSA 2013 Rafael SIMON rifle launched grenade at AUSA 2013, Defense exhibition in Washington D.C., United States <
  12. به نام حق . آتش بر فراز نجف ... نگاهي به وقايع خونين مقاومت نجف در جنگ 2003 اشغال عراق ميتوان به جرات گفت كه نبرد نجف بزرگترين درگيري جنگ 2003 اشغال عراق بوده است . اين نبرد در دو مرحله اتفاق افتاد ~ مرحله اول زماني روي داد كه واحدهاي زرهي لشكر سوم ارتش آمريكا سعي در محاصره شهر داشتند و مرحله دوم اين نبرد زماني روي داد كه تيپ 101 هوابرد ارتش آمريكا به منظور پاكسازي و اشغال كامل وارد عمل شد . اطراف نجف : شهر نجف بر دو بزرگراه اساسي عراق واقع شده است كه از شمال به دو شهر كربلا و بغداد منتهي ميشود . بسادگي تمام اين شهر با استفاده از مسير ناصريه و سماوه دور زده شد ~ لشكر سوم ارتش آمريكا تصميم گرفت تا با محاصره شهر از اينكه مقاومت موجود در اين شهر بتواند براي خطوط تغذيه و لجستيك مشكل آفريني كند جلوگيري نمايد . نقشه محاصره نجف با اين اهداف شكل گرفت : تسخير پل شمالي در شهر الكيفل (واقع شده در كنار رودخانه فرات بين شمال نجف و شهر الحله ) و همچنين بدست گيري شهر ابوسخير در جنوب نجف . بدين ترتيب پل شمالي الكفل با عنوان ماموريت جنكينز و پل جنوبي در شهر ابوسخير با كد ماموريت فلويد نام گذاري شدند . اما قبل از اينكه حمله آغاز شود طوفان شن سنگيني بوجود آمد و اجبارا تمامي هليكوپتر ها زمينگير شدند و امكان پشتيباني هوايي براي نيروي هاي آمريكايي حمله كننده از ميان رفت ! ... حمله آپاچي ها در 24 مارچ : در 24 مارچ ~ 32 فروند هليكوپتر تهاجمي لانگبو آپاچي از هنگ 11 نيروي هوايي ماموريت داده شدند تا عمليات دوبرد نفوذي بر عليه واحد هاي زرهي متعلق به گارد رياست جمهوري عراق از لشكر مدينه كه اطراف نجف مستقر بودند انجام دهند . و به جاي اينكه اين هليكوپترها عمليات پشتيباني نزديك در اطراف خط مقدم را انجام بدهند پيشنهاد شد تا عملياتي به سبك حمله با هواپيماهاي نظامي انجام بدهند . اين اعتقاد وجود داشت كه ديده بان هاي عراقي 11 محدوده قابل حمله مقابل خودشان رو زير نظر داشته باشند . صرف نظر از اين ~ زمانيكه هليكوپترها ميخواستند به نجف در شب نزديك شوند قطع چند ثانيه اي شبكه برق شهر بعنوان علامتي براي نزديك شدن هليكوپترها بكار رفت . حجم سنگيني از سلاح هاي ضد هوايي و تسليحات سبك هليكوپتر ها را هدف گرفتند . تك تك هليكوپتر هاي موجود در اين ماموريت مورد اصابت قرار گرفتند و فقط يكي از اينها از يك ضربه مستقيم گلوله آرپيجي جان سالم بدر برد . هليكوپتر ها به پايگاههاي مبدا بازگشتند در حالي كه برخي از آنها دچار آتش سوزي شده بودند و با يك موتور حركت ميكردند و يا كاملا سوراخ سوراخ شده بودند . يك آپاچي كه پايين اورده شده بود در يك فرود سخت در كانالي از بين رفت ! كه هواپيماهاي جستجو و نجات بدليل حجم سنگين آتش ضد هوايي نتوانستند به آن دست پيدا كنند . هر دو خدمه اين هليكوپتر افيسر رولاند يانگ جي آر و ديويد ويليامز سعي كردند تا با شنا به پايين كانال از دست نيروهاي عراقي بگريزند ~ بعد از يك چهارم مايل شنا از كانال خارج شدند و سعي كردند تا به به فضاي باز مقابل باغات اطراف كانال بگريزند هر چند كه در نهايت بخاطر روشني نور ماه بوسيله افراد مسلح غير نظامي شناسايي شدند و بعد از آن بدست نيروهاي عراقي افتادند كه با يك عمليات نجات در نيمه هاي آپريل نزديك تكريت نجات يافتند ... دولت عراق با نمايش اين هليكوپتر در تلويزيون عنوان كرد كه يك فرد كشاورز با استفاده از يك سلاح تك تير شكاري اقدام به پايين كشيدن آن نموده است ! اما با توجه به حجم سنگين آتش ضد هوايي و زره آپاچي نميتوان گفت كه يك گلوله بتواند چنين كاري كند ( البته به زعم آمريكايي ها !‌)اين هليكوپتر سقوط كرده بعدها توسط دو عدد فروند موشك زمين به زمين MGM-140 ATACMS از فاصله دور منهدم شد تا امكاناتش بدست عراقي ها نيفتد . اين جدال ناموفق جنجال بسياري آفريد ~! با برخي استدلال هايي كه ميگفت اين عمليات نشان داد آپاچي ها براي حملات دوربرد پنهانكاري و مقاومت كافي در برابر حملات زميني ندارند ! و اين هليكوپتر بايد به ماموريتهاي پشتيباني هوايي محدود شود . عده از ديگر دليل آورندگان مدعي بودند كه شكست عمليات 24 مارچ بخاطر ضعف طراحي عمليات و نقص امنيت عملياتي بود نه نقايص مرتبط با خود آپاچي . در 26 مارچ آپاچي ها تلاش براي يك ماموريت دوربرد ديگري را آغاز نمودند ٬ هر چند كه ديگر اين ماموريت در ابتدا با هماهنگي اجراي آتش سنگين توپخانه و كمك چند فروند جنگنده تهاجمي اف 18 صورت گرفت ٬ گذشته از اين آپاچي ها هرگز در حالت ايستايي (هاور) يك لحظه صبر نكردند و اقدام به آتش در حال حركت نمودند . اين تاكتيك ها اجازه داد تا 7 توپ ضد هوايي و 5 رادار 3 قطعه توپ و 25 خودروي نظامي ديگر منهدم شود بدون اينكه يك آپاچي از دست برود . هدف جينكيز : كار رسيدن به هدف ماموريت جنكيز در الكفل به واحد جنگي سرهنگ دوم ويل گريمزلي از تيپ يكم داده شد . هر چند كه در زمان صدور اين دستور اولين تيم نبرد تيپ يكم در موقعيت حساس بين ناصريه و نجف قرار داشت . تنها تيم موجود براي حمله به هدف جنكينز از يك واحد ضد هوايي همچنين مجهز به نفربر هاي زرهي ام 6 برادلي به همراه واحد شناسايي و يك واحد كنترل هوايي (FAC) بهره ميبرد . در ساعت 1 صبح 25 مارچ واحد ضد هوايي اقدام به ايجاد پل و فرار در برابر نيروهاي شبه نظامي موضع گرفته در مقابل خويش ميكند ! . جنگ در تمام شب طول كشيد و روند كار به كندي پيش رفت ٬ با در خواست از واحد توپخانه اقدام به حمله به مواضع محكم اين نيرو ها شد . قبل از صبح نيروهاي واحد ضد هوايي درخواست پشتيباني نمودند و كلنل گريمزلي گروهان براوو گردان سوم و هنگ 7 پياده نظام را ارسال نمود. به محض رسيدن اين نيرو ها در ساعت 8:30 صبح ٬ واحد ضد هوايي براي حفاظت جناحين فرستاده شد تا زماني كه براوو گردان سوم و 7 پياده نظام حمله را به سمت پل ادامه ميدهند ٬ با تعداد زيادي پياده نظام عراقي و استفاده از نيروي زميني براي پاكسازي ساختمانهاي موجود در مسير به نبرد بپردازند ... در ساعت 11 صبح گروهان براوو همچنين واحدهاي 3 و 7 پياده نظام به پل حمله كردند . زماني كه 3 تانك به سمت پل هدايت شد ٬ نقب زنهاي عراقي ها پل را بمب گذاري كرده بودند . در نتيجه انفجار پل سقوط نكرد اما ضربه سختي ديد ٬ سه تانك ابرامز در آنطرف پل به دام افتادند . با اين حال پس از بازرسي از وضعيت پل به اين نتيجه رسيدند شده كه اين پل ميتواند خود را نگه دارد و تانك ها از روي آن عبور خواهند كرد ٬ فرمانده گردان ضربتي 69/3 با تانك هاي خودش از روي پل عبور كرد و پل اين اجازه رو داد تا تمام نيروهاي آمريكايي از آن عبور كنند ! ٬ كه آن سمت پل به طرز وحشيانه اي از فاصله نزديك با نيروهاي عراقي درگير شدند . نيرو هابه زير آتش خمپاره اي و نيمه انتحاري نيروهاي عراقي وارد شدند كه در وانتها كاميونها و خودروهاي شخصي موقعيت گرفته بودند . كه در نتيجه 3 نفربر برادلي مورد اصابت آرپيجي قرار گرفت . اين حملات تمام روز 26 مارچ ادامه يافت ٬ اما موفق نشد تا نيرو هاي آمريكايي را از پل براند . گردان براوو ~ 3 و 7 پياده نظام هدف جنكينز ماندند تا اينكه با پوشش 3 و 7 پياده نظام در شب 26 مارچ از نبرد رها شدند .اين سه نيرو گردان براوو و 3 و 7 پياده نظام در جنگ زميني مجموعا 36 ساعت جنگيدند و با 1200 نيروي شبيه نظامي روبرو شدند . دستيابي به هدف جنكينز نجف را از شمال محدود كرد ... هدف فلويد : ساعت 6 صبح 25 مارچ واحد7 سواره گردان سوم به هدف فلويد حمله بردند . اين حمله در حالي صورت گرفت كه يك طوفان شن ديد را به 25 متر كاهش داده بود و سبب شد تا نيرو هاي آمريكايي با استفاده از دوربين هاي حرارتي نيروهاي عراقي را هدف قرار دهند . در ساعت 10:43 صبح پل تسخير شد و مشخص شد كه بمب گذاري نشده است . تيپ 7 سواره نظام ! نيروهاي A و B را به شمال فرستاد تا با حفاظت از سد و پل و موقعيت هاي مسدود كننده اقدام به محاصره نجف بنمايد. اين نيروها زير حمله صدها نيروي شبه نظامي كه مخفيانه به اين مواضع نزديك ميشدند قرار گرفتند . در همين زمان نيرو هاي C در حال بر قراري امنيت پل اطراف هدف جنكينز بودند كه تحت حمله نيروهاي با استفاده از خودروهاي غير نظامي قرار گرفتند تا جايي كه يك نفربر برادلي ام 3 را بوسيله يك اتوبوس مدرسه فراري دادند به يك تانكر پر از سوخت واقع در پشت خطوط نيروهاي آمريكايي كوبيدند !! . اگر چه امكان استفاده از هليكوپتر هاي نظامي بخاطر ظوفان شن وجود نداشت ٬ هواپيما ها ميتوانستند با پرواز ارتفاعات تسليحات هدايت جي پي اس را بر روي مواضع تايين شده رها كنند . چند حمله هوايي با استفاده از بمب افكن هاي بي 1بي لنسر منجر به نابودي دو تانك تي 72 عراقي گرديد . زماني كه نيرو هاي B به سمت شمال در حال پيشروي بودند به كمين نيروي هاي عراقي از فاصله نزديك برخورد كردند . در حين اين درگيري 2 تانك آبرامز و 1 نفربر ام 3 برادلي زده شد و مهمات درون آنها آتش گرفت . با اين حال پنل انفجاري كه براي حفاظت از جان خدمه طراحي شده بود فعال شد كه در نتيجه هيچ يك از خدمه كشته نشدند .گزارشات ابتدايي نشان داد كه اين تانك ها با استفاده از موشك هاي ضد تانك روسي كورنت 9M133 مورد اصابت قرار گرفته اند ! اگر چه بعدا هيچ شواهدي مبني بر اينكه نيروهاي عراقي چنين موشكهايي بكار گرفته باشند دريافت نشد ٬ كه در حال حاظر به نظر ميرسد اين تانك ها با استفاده از شليك آرپيجي به نقاط ضعف زره يا شليك خودي در ديد كم ناشي از طوفان شن مورد اصابت موثر قرار گرفته اند . نيرو هاي B اين تانك ها را رها كردند و تا پايان شب مواضع مورد نظر خود را مسدود ساختند و به حملات عراقي ها پايان دادند . محاصره نجف : بعد از پايان شب 26 مارچ ٬ گردان 2 پياده نظام تيپ 69 زرهي با يورش به سمت جنوب از هدف جنكينز به منظور اتصال به تيپ 7 سواره نظام در هدف فلويد اقدام به تكميل محاصره مينمايد و تا شب اين اتصال بدرستي برقرار ميشود .كه درنتيجه در 27 مارچ تيپ 7 سواره نظام پس از 120 ساعت درگيري مداوم از ادامه جنگ خارج ميشود . در داخل نجف وضعيت بسيار اسفناك ميشود . عده اي از مردم عادي كه از حمايت رژيم بعث منصرف شده و به خطوط ارتش آمريكا روي مي آورند و گزارش ميدهند كه نيروهاي شبه نظامي فداييان صدام با فشار به اعضاي گروه شبيه نظامي القدس آنها را وادار به مبارزه با آمريكا با تهديد كشتار تمامي اعضاي خانواده هايشان ميكنند . همچنين آنها ميگويند كه رهبران محلي حزب بعث از مردم عادي بخاطر اينكه در حمله هوايي كشته نشوند استفاده ميكنند ! يك سرهنگ عراقي گزارش داد كه از 1200 نفر نيروي تحت امر وي فقط 200 نفر باقي مانده است . در 29 مارچ 4 سرباز از تيپ 7 لشمر 3 پياده نظام بوسيله يك حمله انتحاري در محل بازرسي بيرون نجف كشته ميشوند . گرفتن نجف : همزمان با ادامه حملات به خطوط تغذيه و پشتيباني نيروهاي آمريكايي توسط نيروهاي عراقي خارج از شهرهاي محاصره شده ٬ پيشروي نيروهاي آمريكايي چندين روز به كندي ميگرايد تا فرمان برقراري امنيت اين خطوط بمنظور آخرين حمله براي فتح بغداد صادر ميشود . در اين زمان واحد 82 هوابرد ارتش آمريكا به سماوه حمله كرده بود . در 28 مارچ واحد 101 هوابرد ٬ بوسيله گردان 1زرهي جدا شده از لشكر سوم نيروي زميني در اطراف نجف پشتيباني ميشود . در 29 مارچ تيپ 101 هوابرد با نيروهاي عراقي مستقر در دانشگاه كشاورزي واقع درجنوب شهر نجف درگير ميشوند و اين نيروها همچنين فرودگاه نجف را بدست ميگيرند . در 31 مارچ تيپ 101 اقدام به عمليات شناسايي نيروها بر فراز نجف مينمايد . در محدوده حرم مطهر امام علي (ع) افرادی تحت حمله شديد پياده نظام با ارپيجي قرار میگیرند و هويتزرها شروع به شليك به سمت نقاط خالي مينمايند ! . در 4 ساعت نبرد ٬ حجم سنگين پشتيباني و حملات هواييکه بر عليه مواضع عراقي صورت ميپذيرد . مسجد امام علي (ع) از آسيب در امان ميماند !! . در 1 آپريل فرماندهان تيپ 101 عمدا يكي از مسير هاي نجف متصل به حله را مورد حمله قرار نميدهند . زماني كه نيروهاي عراقي سعي ميكنند تا از اين مسير فرار كنند بوسيله هلیکوپتر OH-58 Kiowa و تك تيراندازان هدف قرار ميگيرند . همچنين در 1 آپريل قسمتهايي از تيپ 70 زرهي عمليات رعد آسايي با استفاده از زره پوشهاي حفاظت شده به مركز نجف انجام ميدهند . از تانك آبرامز در اين حمله استفاده شد اين حمله با مقاومت بسيار سنگيني روبرو شد اما سرانجام با موفقيت با پايان رسيد . در 2 آپريل تيپ 101 هوابرد اقدام به چند عمليات هماهنگ در داخل نجف براي فتح مواضع مستحكم فداييان صدام مينمايد . در 4 آپريل تمام شهر بدست نيروهاي آمريكايي ميفتد ... فقط با ذکر نام WORIOR و و لینک سایت WWW.MILITARY.IR مجاز به استفاده از این مطلب هستید ! ... ! كربلا گپ درگيري نهايي براي فتح عراق : http://military.ir/m...t=13914&start=0 - ------ http://en.wikipedia...._of_Najaf_(2003)
  13. به نام حق عملیات کوتاژ (خیمه) عملیات خیمه یک مانور فنی در تکمیل لشکرکشی آمریکا به جزایر آلیوشان بود . در 15 آگوست 1943 نیروهای متفقین در جزیره کیشکا فرود آمدند ، مکانی که پیش از این در جون 1942 توسط نیروهای ژاپن تسخیر شده بود . اگرچه ژاپنی ها دو هفته قبل این بصورت مخفیانه این جزیره را ترک میکنند و نیروهای متفقین نیز بدون هیچ اقدام متقابلی به جزیره وارد میشوند ، با این حال نیرویهای متفقین متحمل بیش از 200 نفر تلفات میشوند که بسیاری از آنها بر اثر مین های ژاپنی سختی منطقه کوهستانی بود .! پیش زمینه ژاپنی ها تحت فرماندهی کاپیتان تاکجی اونو در ساعت 1 ، 7 جون 1942 با استعداد 500 نفر تفنگدار دریایی وارد جزیره کیشکا میشوند . به فاصله کمی از ورود ، به یک مرکز هواشناسی آمریکایی یورش میبرند که منجر به کشته شدن دو نفر و دستگیری 8 افسر نیروی دریایی آمریکا میشود . این 8 نفر بعد ها به ژاپن بعنوان اسیر جنگی فرستاده میشوند . در این حین 2000 نیروی دیگر ژاپنی نیز به فرماندهی دریابان مونزو آکیاما به بندرگاه کیشکا وارد شده و در آن مستقر میشوند . همچنین در دسامبر 1942 تعدادی واحد های ضد هوایی ، مهندسی رزمی و تعداد کمی پیاده نظام پشتیبانی نیز به انها میپیوندد . در بهار 1943 کنترل این جزیز به کیچیرو هیگوچی سپرده میشود . نقشه تسخیر و اجرای عملیات هواپیمای بی 24 آمریکایی کشتی ژاپنی در سواحل کیشکا را مشاهده میکند . در ادامه ، چیز دیگری برای شناسایی قابل تشخیص نیست . برای طراحان عملیات نیروی دریایی آمریکا "نبودن" تجهیزات ژاپنی کافی بود تا دستور تسخیر کیشکا خیلی زود صادر شود . با اینکه تلفات سنگینی در جزیره آتو متحمل شده بودند ، military.ir طراحان عملیات انتظار داشتند که عملیات پرهزینه دیگری اتفاق بیفتد . طراحان فنی ژاپنی هم چنین تصوری داشتند ، چرا که در واقع جزیره کاملا تنهای کیشکا نمیتوانست به مدت زیادی قابل دفاع باقی بماند و برنامه تخلیه آن را اجرا کردند . هر چند علایم کوچکی از عقب نشینی ژاپنی ها به چشم میخورد . یک بار توپ های ضد هوایی ژاپنی درحین یورش به کیشکا فعال شدند . اما در باقی روزهایی که نیروهای متفقین در هنگام عملیات تسخیر بر روی جزیره کیشکا پرواز میکردند کاملا خاموش بودند . در 15 آگوست 1943 ، لشکر7 آمریکا و تیپ 13 زمینی کانادا در سواحل مخالف بند کیشکا فرود می آیند . هم نیروهای آمریکایی و هم نیروهای کاندایی یکدیگر را بعنوان نیروهای ژاپنی اشتباه میگیرند و در نتیجه آتش خودی 28 آمریکایی و 4 کانادایی کشته میشود و همچنین 50 نفر نیز زخمی میشوند . مین های سرگردان ژاپنی با کشتی یو اس اس آبنررید DD-526 برخورد میکنند و شکاف عظیمی در پاشنه کشتی ایجاد میکند . این انفجار باعث کشته شدن 71 نفر میشود . 191 نفر در حین دو روز از گذشت عملیات گم میشوند که احتمال میرود بخاطر آتش نیروهای خودی کشته شده باشند . 4 نفر دیگر نیز بر اثر مین های زمینی و دیگر تله های ژاپنی کشته میشوند . نحوه ورود نیروهای متفقین به جزیره کیشکا عملیات کوتاژ هدف : پاک سازی نیروهای ژاپنی از جزایر کیشکا زمان : 15 آگوست 1943 اجرا شده توسط : متفین ، شامل نیروهای کانادایی و آمریکایی خروجی : امن سازی بخش مخالف جزیر کیشکا تلفات : 753 نیروی نظامی کشته و 478 نفر گم شده در حین عملیات 1 ناوشکن نیز دچار خسارت جدی میشود منابع : http://en.wikipedia....eration_Cottage Feinberg, Leonard (1992). Where the Williwaw Blows: The Aleutian Islands-World War II. Pilgrims' Process, Inc.. ISBN0-9710609-8-3. Garfield, BrianThe Thousand Mile War, Aurum Press, 1995 ISBN 1-84513-019-7 Goldstein, Donald M.; Katherine V. Dillon (1992). The Williwaw War: The Arkansas National Guard in the Aleutians in World War. Fayettville, Arkansas, USA: University of Arkansas Press. ISBN1-55728-242-0. Morison, Samuel Eliot (1951 (Reprint 2001)). Aleutians, Gilberts and Marshalls, June 1942-April 1944, vol. 7 of History of United States Naval Operations in World War II. Champaign, Illinois, USA: University of Illinois Press. ISBN0-316-58305-7. Perras, Galen Roger (2003). Stepping Stones to Nowhere, The Aleutian Islands, Alaska, and American Military Strategy, 1867 - 1945. Vancouver British Columbia: University of British Columbia Press. ISBN1-59114-836-7. استفاده از مطلب تنها با ذکر آدرس صفحه میلیتاری مجاز است WWW.MILITARY.IR
  14. به نام خدا با سلام خدمت عزيزان گرامي ... نبرد كربلا گپ (گپ=فاصله) واقعه اي بود كه در جنگ 2003 عراق اتفاق افتاد . كربلا گپ يك نوار پهن به وسعت 20 الي 25 مايل (هر مايل 1.6 كيلومتر) است كه در كنار رودخانه فرات به سمت شرق پيش ميرود تا غرب درياچه رزازه . اين نوار توسط فرماندهان عراقي به عنوان سرزميني شناخته ميشد كه دستيبابي به آن براي دشمن كليد فتح بغداد محسوب ميشد ~ و به همين علت توسط بهترين واحدهاي گارد رياست جمهوري عراق محافظت ميشد . در طي جنگ 2003 عراق نيروهاي آمريكايي حملات سنگين و متمركزي با استفاده از نيروي هوايي و حمله زميني در اين ناحيه بر عليه مواضع عراقي ها انجام دادند كه منجر به نابودي و فتح اين منطقه توسط نيروهاي اعتلاف گرديد . تحركات اوليه . فرماندهي نظامي عراق براي بستن كربلا گپ ابتدا دو واحد گارد رياست جمهوري عراق را در اين منطقه مستقر كرد . كه اين نيروها با حجم سنگين حملات هوايي مواجه شدند . در حالي كه نيرو هاي اعتلاف از ابتداي ماه مارچ براي يك عمليات فريب استراتژيك برنامه ريزي كرده بودند نيروهاي عراقي را متقاعد كنند كه لشكر چهارم نيروي زميني آمريكا قصد انجام يك حمله گسترده از شمال عراق از سمت تركيه را دارد . اين نقشه فريب جواب ميدهد ! در ماه اپريل فرزند صدام قصي حسين اعلام ميكنند كه حمله آمريكا از جنوب نمايشي ظاهري براي فريب ارتش عراق است و به فرماندهي نظامي دستور ميدهند تا نيروهاي مستقر در منطقه كربلا را به شمال بغداد منتقل كنند . ژنرال رعد الحمداني كسي كه فرماندهي منطقه كربلا را بر عهده داشت با اين امر مخالفت كرد و هشدار داد كه كمبود پشتيباني و امكانات نظامي در كربلا گپ باعث خواهد شد تا ارتش آمريكا بتواند ظرف 48 ساعت بغداد را بدست گيرد . اما اين پيشنهاد وي در گوش كر فرو نرفت ! (طبق مصاحبه رعد الحمداني در پي بي اس) در همين اثنا نيرو هاي آمريكايي وارد گپ شدند و با دستيابي به شهر مصيب به رودخانه فرات رسيدند . در حالي كه به نظر ميرفت نيرو هاي عراقي برنامه اي براي حملات شيمايي به شهر اماده نباشند . در مصيب نيروهاي امريكايي وارد رود فرات شدند و با استفاده از قايق پل حياتي القاعد را بعد از آنكه تيم تخريب عاقي نتوانست آنرا به موقع منهدم كند بدست گيرند .و در نتيجه براي پاسخ به اين اقدام ژنرال حمداني فرمان حمله متقابل ضروري را صادر ميكند . حمداني بعدها گفت كه واحد تحت امر وي در شرايطي نبودند كه بتوانند چنين فرماني را صورت بدهند و به همين خاطر به وي پيشنهاد ميشود كه با استقرار واحدهايش در طول رودخانه يوسفيه بتواند از پيشروي نيروهاي آمريكايي جلوگيري كند . با اين وجود نيروهاي تحت امر حمداني در شب 3 آپريل دست به اين حمله ميزنند .. ضد حمله عراقي ها دوم و سوم آپريل . تيپ 10 زرهي از لشكر مدينه و تيپ 22 زرهي از لشكر (نابوچادنظار) Nebuchadnezzar در زبان بابلي به معناي حافظان مرزي هست با پشتيباني توپخانه به عقبه نيرهاي در مصيب حمله ور ميشوند . اين حمله به طرز وحشيانه اي با استفاده از آتش تانك و حجم بسيار وسيعي از حملات توپخانه موشكي دفع شد ! بگونه اي كه تمام تانكهاي عراقي شركت كننده در اين حمله يا منهدم شدند يا از كار افتادند .. صبح روز بعد هليكوپتر ها و هواپيماهاي اعتلاف باران مرگ را بر سر گارد رياست جمهوري عراق باريدند . كمر گارد رياست جمهوري عراق تحت اين حمله شكسته و بواسطه اين حجمه سنگين تمام توان ~ فرماندهي و انسجام خودش رو از دست داد . تا پايان روز تمام تانكهاي 3 تيپ زرهي كه تحت امر ژنرال حمداني قرار داشتند و خود حمداني عقب نشيني كرده و يا پا به فرار گذاشتند .. درحالي كه نيروهاي آمريكايي بدون از دست دادن حتي يك نفر در اين عمليات در حدود 230 الي 300 كشته به نيروهاي عراقي تحميل كردند . انهدام لشكر مدينه . 3 آپريل ~ در حالي كه امواج جنگ در اطراف مصيب شدت گرفته بود قطعات ديگري از لشكر 3 نيروي زميني فرودگاه بين المللي بغداد را به تصرف دراورده بودند ! فرماندها ارتش آمريكا تصميم ميگيرند تا قبل وارد شدن به عمق بغداد بقاياي لشكر مدينه از گارد رياست جمهوري عراق كه هنوز در جنوب بغداد مستقر هستند را پاكسازي كنند.هدف : انهدام لشكر مدينه با حمله از پشت در حالي كه اين لشكر اقدام به تعقيب و مقابله با گروه ديگري در مقابل خود ميكند . تيپ 2 از لشكر 3 نيروي زمين ارتش امريكا تحت فرماندهي سرهنگ دوم ديويد پركيننز به سمت جنوب غرب آخرين هدف با اسم رمزي براي قطع كردن بزگراه 1 و 8 فرستاده ميشود . اين جابجاي بواسطه نيروي پياده نظام عراقي دفاع ميشود و در حين آخرين ماموريت يك سرباز آمريكايي زخمي و يك تانك آبرامز توسط گلوله ارپيجي از كار مي افتد(كه بعدا مرمت ميشود) . بعد از دستيابي به اين هدف لشكر سوم و تيپ 2 نيروي زميني وارد جنوب شده و با گردانهاي دهم و تيپ دو لشكر مدينه مواجه ميشوند . با وجود اينكه گزارشي مبني بر نابودي 80 درصد واحد ها و تجهيزات خودرويي ميرسد عراقي ها باقي وسايل خود را از مواضع دفاعي خود دور ميكنند و در كنار تاسيسات و درون نخلستانهاي اطراف مخفي نموده و مقدار زيادي از اين وسايل بجا مانده از حملات هوايي در امان ميمانند .بدين ترتيب صدها تانك و خودروي زرهي عراقي توپدار عراقي باقي ميمانند . تانكهاي آمريكايي با پخش كردن و جدا سازي اين تجهيزات و هدايت انها مقدار زيادي از تجهيزات بجا مانده رو از بين ميبرند در حالي كه خيلي از اين تجهيزات بدون حمايت و يا خالي منهدم ميشوند . با اين حال برخي از اين تجهيزات جان سالم بدر ميبرند و نيروهاي بجا مانده عراقي در حالت دفاع نا هماهنگ قرار ميگيرن. همين امر سبب ميشه تا خيلي از سرباز ها با دراوردن يونيفرم نظامي و پوشيدن لباس افراد عادي در حين جنگ پا به فرار بگذارند . بدين ترتيب لشكر مدينه از وجود يك نيروي تاثير گذار نظامي خارج شد ... ! پيامدها . نبرد كربلا گپ در نهايت با كمترين خسارت ممكن منجر به نابودي لشكر 3 زميني بهترين واحد گارد رياست جمهوري عراق شد . نابودي اين واحدها باعث شد كه دربهاي بغداد كاملا باز در مقابل لشكر 3 نيروي زميني آمريكا قرار بگيرد و در روز بعد سرهنگ پركينز فرماندهي حمله رعد آسا به جنوب بغداد را بر عهده گرفت . و بدين ترتيب بغداد در چند روز سقوط كرد ...! - گروه شناسايي نيرومخصوص آمريكا تيم ODA 551 که ده روز قبل از حمله در کربلا گپ مستقر شدند .. --- ذكر مطلب تنها با استفاده از لينك ميليتاري مجاز است .. WWW.MILITARY.IR WORIOR ــــــــــــــــــــــــــ اين تفاسير و ماجرا ها رو آمريكايي ها نوشتند بنابر اين نميشه گفت همه چيز انگونه بوده كه اينها گفتن(چون اكثر منابع به نحوي صهيونيست هستند) و من متن ويكي رو ترجمه كردم و خود ويكي منابع رو در انتها ذكر كرده .... http://en.wikipedia....rbala_Gap_(2003)#cite_note-pbs.org-0 مصاحبه ژنرال حمداني در pbs http://www.pbs.org/w...views/raad.html